در این مقال سعى شده است، شمار علوم و فنون حوزوى در شکل نوین، به همراهِ ترتیب و طبقهبندى آن، جهت برنامهریزى آموزشى کاملتر ساماندهى و ارائه شود. نخست اجمالى از دیدگاهها و کارکردهاى علمىِ استادان و بزرگان حوزه درباره دانشهاىِ جدید مطرح شده است و سپس در نگاهى کاملتر و کلان، تمام دانشهاى موردنیاز حوزه در ساختارى سامانمند و هماهنگ، در قالب نمودارها، تبیین گردیده است. در ادامه فنون و مهارتهاى موردنیاز حوزه و طلاب نیز به صورت دستهبندى شده ارائه شده است و در پایان ویژگیهاى علوم اسلامى مورد دقت قرار گرفته است که به گمان ما، توجه به این ویژگیها در برنامهریزى آموزشى حوزه کارآیى بالایى خواهد داشت.
کلید واژهها: علوم اسلامى، علوم حوزوى، برنامهریزى، تحول - هندسه و ساختار علم و...
مقدمه
برنامهریزى کارآمد در حوزههاى علمیه بر اطلاعاتى از سه منبع اساسى استوار است:
1. طبیعت فراگیران.
2. جامعهاى که کانونها و مؤسسههاى تربیتى را بنیان مىگذارد و اداره مىکند.
3. دانش گردآورى شده موجود و در اختیار براى تربیت فراگیران... .1
تا به امروز روند حوزه بیشتر به گونهاى بوده است که عنصر سوم نقش اساسى را در برنامهریزى داشته است، لکن از این پس و براى پدیدآورى دگرگونى صحیح و پرثمر، لازم است تمام این عنصرها مورد توجه باشد. البته با درنگى در متون آموزشى حوزه و کانونهاى تخصصى حوزوى درمىیابیم که حتى عنصر سوم نیز امروزه به خوبى و به گونه جامع و همه جانبه مورد توجه قرار نگرفته است و همین مسأله بر بىنظمى در برنامهریزیهاى کانونها و مرکزهاى مختلف حوزوى برادران و خواهران افزوده است. ما دو عنصر اول و دوم را در مقالههایى جداگانه به بوته بررسى قرار دادهایم که عرضه خواهند شد، اما در این نوشتار هدف ما بیان زوایاى عنصر سوم و گستره و ماهیت آن است.
ویژگیهاى ساختارى و محتوایى علوم و هدفها و غایات آنها و موضوعى که درباره آن بحث مىکنند باعث مىشود برنامههاى آموزشى نسبت به دانش موردنظر ویژگیهایى را بپذیرند و در نگارش کتابهاى درسى آن، مسائل خاصى در نظر گرفته شود. از باب مثال: ریاضیات، علمى عقلى است که با کمیّات سر و کار دارد و زیستشناسى، علمى تجربى است که با موجودات زنده در پیوند است. بنابراین، کتاب درسى زیستشناسى که با اعیان و موجودات زنده خارجى سر و کار دارد و روش آن تجربى است، باید آکنده از عکسهاى گوناگون، براى شرح مطلب و یادگیرى بهتر مسائل باشد و در ریاضیات باید به جاى برخورد زیاد با موجودات خارجى، از راه عقلى، بیشتر مسائل را حل کرد و از استدلالهاى پیچیده و ساده منطقىو ریاضى استفاده کرد. لذا ساختار آموزشى دو کتاب، متفاوت خواهد بود; چرا که دو علم از لحاظ مسائل، هدف و روش با همدیگر ناسانى دارند. این نکته نیز بسیار اهمیت دارد که طبقهبندى علوم، اثر مستقیم در چگونگى آموزش و برنامه آموزشى آنها دارد2 در حوزه علمیه نیز دانشها و فنون مختلفى وجود دارد که هریک ویژگیهاى خود را دارد; از اینروى، در تحول برنامهریزى آموزشى حوزه، برنامه درسى و تحول کتابهاى درسى حوزه; توجه به ویژگیهاى علوم اسلامى )اعم از ترتیب، موضوع، هدف، روش و... ( ضرورت دارد. براى اینکه به این ویژگیها دسترسى پیدا کنیم باید ابتدا واژه »علوم اسلامى» یا »علوم حوزوى» را تحلیل کرده و تعریفى جامع و مانع از آن ارائه کنیم تا با روشن شدن تعریف علوم حوزوى، شمار و گستره آنها روشن شود و سپس برابر آن، ترتیب و جایگاه منطقى این علوم هم به دست آید و طبقهبندى منطقى و سپس آموزشى روى آنها صورت گیرد و پس از آن سراغ ویژگیهاى علوم اسلامى و فرق آن با علوم دیگر و چگونگى اثرگذارى این ویژگیها در کتابهاى درسى حوزه برویم. براین اساس، تحول در دانششناسى حوزه در گرو شناخت شمار دانشهاى موردنیاز حوزههاى علمیه و سپس طبقهبندى مناسب آنهاست. مهمترین گام در بناى برنامههاى آموزشى حوزه، پیمودن مرحلههاى زیر براى به دست آوردن اصول و مبانى دانش شناختى در راه تحول آموزشى و پژوهشى حوزه است.
1. حوزههاى جدید معرفتى.
2. طبقهبندى دانشهاى حوزوى.
3. ویژگیهاى دانشهاى حوزوى.
4. طبقهبندى مهارتهاى حوزوى.
1. علوم اسلامى یا علوم حوزوى:
هنگامى که عبارت »علوم اسلامى» به کار مىرود، به طور معمول، علومى که در حوزه تدریس مىشود به ذهن مىآید، مانند: ادبیات عرب، منطق، کلام، فلسفه، عرفان، تفسیر، علوم حدیث، علوم قرآنى، اخلاق، سیر و سلوک، تاریخ، اصول، فقه و... آیا علوم اسلامى عبارتاند از همین دانشهایى که اکنون در حوزه علمیه تدریس مىشود؟ آیا دانشهایى که در قدیم در حوزه علمیه تدریس مىشدند، مانند نجوم، طب، ریاضیات و... علوم اسلامىاند؟ براستى ملاک اسلامى بودن یک علم چیست؟
معیارهایى که با آن علم اسلامى یا حوزوى از غیر آن بازشناخته مىشوند کدام است؟
شمارى از عالمان و صاحبنظران، اسلامى بودن علوم را به این مىدانند که جامعه اسلامى و مسلمانان آن را بنیان گذارده و یا پرورده باشند.
شمارى مىگویند: اسلامى بودن به این معنى است که علم با اسلام و معارف اسلامى در پیوند باشد و در فهم آنها یارى رساند.
گروه سوم عقیده دارند که هر آنچه از علم جامعه اسلامى به آن نیاز داشته باشد، بر مسلمانان، فراگیرى آن واجب کفایى بوده و جزو علوم اسلامى به شمار مىآید و... .3
البته دیدگاه سوم، کمى بعید به نظر مىرسد، اما دو دیدگاه اول و دوم به همدیگر نزدیکترند و یارى کننده یکدیگر. چرا که علوم مختلفى که دانشمندان مسلمان پدید آوردهاند، به خاطر نیازها و ضرورتهایى بوده که براى درک و فهم اسلام و معارف اسلامى به آنها احساس نیاز مىکردهاند. بنابراین، تمامى دانشهاى اسلامى در این نکته مشترکاند که به شناخت دین کمک مىکنند. بخشى از آنها، به طور مستقیم به شناخت دین مىپردازند و بخشى دیگر مقدمه شناخت مىشوند و این مهمترین و اساسىترین ملاک براى اسلامى بودن یا حوزوى بودن یک علم مىتواند باشد.
امروزه شمارى از علوم در حوزههاى علمیه وجود دارد که به طور معمول این علوم را با پسوند اسلامى ذکر مىکنند، مانند: فقه اسلامى، کلام اسلامى، فلسفه اسلامى، اخلاق اسلامى و... اما سؤال این است که آیا تنها اینها نمونههایى از علوم اسلامى هستند؟ آیا امروزه علوم دیگرى نمىتواند در کنار علوم قبلى به عنوان علم اسلامى یا حوزوى مطرح شود؟ اگر ادبیات عرب، علم اسلامى یا حوزوى شمرده مىشود، چرا نباید تاریخ علوم اسلامى، متدولوژى علوم اسلامى و شاخههاى تطبیقى علوم و علوم انسانى و... جزو علوم حوزوى به شمار آید؟ براى روشنتر شدن بحث باید سراغ دیدگاههاى محققان و صاحبنظران حوزه برویم و ببینیم درباره شاخههاى جدید معرفتى و حضور آنها در حوزه علوم اسلامى چه مباحثى مطرح کردهاند؟
2. شاخههاى جدید معرفتى در حوزه علمیه
از چندین سال پیش در کلام بزرگان حوزه سخن از مباحث جدید در زمینههاى مختلف علوم مطرح است. همچنین شمارى از کارشناسان حوزه، با طرح مسائلى نو و تدوین و تألیف در مورد آن، تلاشهاى جدیدى را آغاز کردهاند. گویا این بحث مورد قبول است که امروزه باید شاخههاى جدیدى وارد معارف حوزوى شود. اما در اینکه این شاخهها کداماند و درجات اهمیت آنها تا چه اندازه است، اختلاف نظرها یا اختلاف کارکردهایى وجود دارد. براى اینکه تمامى دیدگاهها به دست آید، نیاز به پژوهشى مستقل و گسترده است. لذا در این بحث به ذکر مهمترین آراء و تلاشهایى که مىتواند راهنماى ما در پیمودن این مسیر باشد بسنده مىکنیم:
بزرگان و آیات عظام
1. امام خمینى. امام، افزون بر کارهاى مهم علمى در موضوعات مختلف: فقهى، اصولى، تفسیرى، فلسفى، عرفانى، اخلاقى، حدیثى، سیاسى و اجتماعى، بنیانگذار نخستین حکومت جامع شیعى و به معناى دقیق آن، اسلامى، پس از حکومت پیامبر اعظم(ص) و امام على بن ابى طالب بود و با این حرکت عظیم، از یک سو موضوعات جدید بسیارى وارد عرصه دینپژوهى شد و از سوى دیگر کارآمدى یا ناکارآمدى برداشتهاى مختلف درباره دین و گستره و توانایى آن در اداره زندگى فردى و جمعى آشکار شد. نگاه امام به دین و فقه، نگاهى جامع است که هنوز با گذشت سى سال از انقلاب، کارى اساسى در اینباره صورت نگرفته است. جا دارد که بیش از آثار اخلاقى ایشان که در چند سال اخیر، در حوزههاى علمیه مورد توجه قرار گرفته است، آثار و دیدگاههاى فقهى ایشان هم در فقه کلاسیک که در تحریرالوسیله به شکلى امروزین و بهتر از سبکى که عروة الوثقى دارد، نگارش و تنظیم شده است و هم در فقه استدلالى که در عبادات و معاملات به اندازه کافى نکتهها و روشهاى جدید در آن وجود دارد4 و هم در فقه حکومتى که ایشان با بحث ولایت فقیه، فصلى تازه در اینباره گشود، در کانون توجهها قرار بگیرد.
2. علامه طباطبائى. وى بنیانگذار و مبدع تفسیر قرآن به قرآن در عالم تشیع است که جدیدترین و روشمندترین شکل تفسیر قرآن است. ایشان در تفسیر المیزان با انتقاد از روشها و گرایشهاى ناقص دیگر، این روش را مورد تأکید قرار مىدهد و منبع اصلى تفسیر را خود قرآن معرفى مىکند.5 همچنین از جمله مباحث جدیدى که وى کرده است، مطالب مربوط به فلسفى تطبیقى است که درباره معرفتشناسى اسلامى و بحثهاى مختلف فلسفه دین و سیاست و فلسفه اخلاق و فلسفه اجتماع، بخشى در تفسیر المیزان و بخشى در اصول فلسفه و روش رئالیسم6 و آثار دیگر ایشان، مطرح شده است.
3. شهید مطهرى. وى باتوجه به نیازهایى که در جامعه خواص و عوام مىدید، مباحث مختلفى را مطرح کرد و دریچههاى جدیدى را گشود. ایشان مباحث تطبیقى فلسفه را کاملتر نمود و در زمینههاى الهیات7 و فلسفه اخلاق، فلسفه تاریخ، فلسفه زندگى و فلسفه خلقت و شناختشناسى )معرفتشناسى( و... و مباحث نظامسازى فقه و معارف اسلامى، مانند نظام اقتصادى اسلام و تعلیم و تربیت در اسلام8 و... و موارد مختلف دیگر شروع به تألیف کتاب و تدریس و سخنرانى در جلسههاى خصوصى و عمومى کرد.
4. سیدمحمدباقر صدر. شهید صدر از جمله کسانى بود که در عین حضور تخصصى در مباحث سنتى و کلاسیک، فعالیتهاى جدیدى را آغاز کرد و ایدههاى تازهاى را براى جامعه مخاطب خود در حوزه مطرح کرد. از جمله این کارها و تلاشها، طرح نظامسازى معارف اسلامى و برابرسازى آن با رشتههاى همانند در سطح دنیا )غرب( بود، مانند اقتصادنا و فلسفتنا که افزون بر شرح و بیان نظام اقتصادى و فلسفى اسلامى، مکتبهاى دیگر اقتصادى و فلسفى را نقد و تحلیل کرد؟
همچنین نوآورى ایشان در اصول فقه که در المعالم الجدیدة و حلقات الاصول مطرح شده است، نگاهى نوین به دانش اصول و از زاویهاى متفاوت است. بویژه که ایشان در المعالم الجدیدة، بیشتر به فلسفه و تاریخ علم اصول پرداخته است.9 در تفسیر قرآن نیز شهید صدر روشى نوین با عنوان »روش استنطاقى» مطرح کرده است10 که شاخهاى متکامل و به روز شده از تفسیر موضوعى است و روشى براى دیالوگ مثبت و صحیح با قرآن و سنت و برابرسازى آن با مدرنیته و موضوعات امروزین است.
5. آیتاللّه جوادى آملى. وى در ادامه کار بزرگ علامه طباطبائى، تفسیر قرآن به قرآن را در شکلى کاملتر و با روشمندى بیشتر مطرح مىکند.11 همچنین در باب تفسیر موضوعى قرآن کریم که حوزهاى جدید در مباحث تفسیرى است، ایشان تا به کنون کاملترین و عمیقترین کار را انجام داده است. در مباحث فقهى نیز، توجه ایشان بیشتر به فقه حکومتى است.12 همچنین توجه خاصى به مباحث فلسفى و کلامى اسلامى و مباحث تطبیقى دارد و درباره مسائل مختلف فلسفه دین، معرفتشناسى و... مباحث جامعى مطرح کرده است. عرفان نظرى و شرح و تنقیح مبانى و مسائل آن نیز، از جمله مسائل موردتوجه ایشان است. همچنین به مباحث فلسفه عرفان و فلسفه فلسفه در مقدمات مباحث عرفانى و فلسفى پرداخته است.13
6. آیتاللّه جعفر سبحانى هم در طرح مباحث جدید، در زمره پیشگامان است. نخستین تفسیر موضوعى در عالم تشیع توسط ایشان نوشته شده است.14 ایشان نیز با تلاشهاى پىگیر علمى مباحث مربوط به فلسفه تطبیقى، تاریخ اسلام و ملل و نحل را مورد بررسى قرار داده است. و در مباحث کلامى و بررسى کاملتر آنها تلاش بیشترى از خود بروز داده و مباحث جدید کلامى )کلام جدید( را مورد بررسى قرار داده و گامى دیگر در آن برداشته است. مسائل مربوط به فلسفه دین، فلسفه فقه، هرمنوتیک و... و انواع مسائل جدید دیگر در آثار ایشان یافت مىشود.
7. علامه محمدتقى جعفرى. وى با تلاشهاى پىگیر در ساحَتِ نهجالبلاغه و شرح آن، گامهاى مهمى در فقه الحدیث برداشت15 و با مباحث مختلف فلسفه تطبیقى و نقد فلسفه غرب، افق تازهاى در این باب گشود. و در باب هنر و فلسفه هنر و مباحث زیبایى شناختى کارهاى مهمى انجام داده.16 در باب دینشناسى و مباحث فلسفه دین نیز مباحث کارگشا و جامعى را مطرح کرد. در باب فلسفه و هدف زندگى و مباحث انسان شناختى نیز کارهاى ارزندهاى از خود برجاى گذاشته است.
8. علامه عسکرى در طرح مباحث نو در حوزه سهم بسزایى داشت. مهمترین کارها و تلاشهاى علامه عسکرى در عرصه نوآورى، در حوزه کلام نقلى و حدیث تطبیقى است. کلام نقلى که شاخهاى مهم در علم کلام است و از زاویهاى دیگر مباحث کلامى را مورد بررسى قرار مىدهد، بعد از ظهور کلام فلسفى خواجه نصیرالدین طوسى، از رونق افتاد و علامه عسکرى به گونه شایستهاى این شاخه را زنده کرد و نوآوریهایى در آن انجام داد. مباحث تطبیقى مربوط به احادیث شیعه و سنى از جمله مسائل جدیدى است که ایشان به خوبى در آن غور کرده است.17
9. آیتاللّه مصباح یزدى از پیشگامان تحول علمى در حوزه بعد از انقلاب اسلامى به شمار مىرود. مجموعه کارهاى جدید که ایشان انجام داده، بسیار مهم است. مباحث مربوط به معارف قرآن، که در نوع خود کارى جدید است و شکلى از تفسیر موضوعى به شمار مىرود، براى حوزه و طلاب بسیار مفید و راهگشاست. مباحث تطبیقى در فلسفه، تلاش دیگرى است که در آثار گوناگون ایشان دیده مىشود. تحول نظاممند فلسفه اسلامى که علامه طباطبائى شروع کرده بود، ایشان کاملتر کرده و از فلسفه فلسفه و معرفتشناسى، قبل از مباحث الهیات عام سخن به میان آورده است.18 و نیز ایشان مباحث مربوط به نظامهاى فقهى را در زمینههاى: سیاسى، حقوقى، تربیتى، اخلاقى و... به صورتى کاملتر مورد بحث و بررسى قرار داده است. از جمله کارهاى جدید و بسیار زیبایى که توسط ایشان، یا زیر نظر ایشان انجام گرفته و مىگیرد مباحث مربوط به اندیشههاى بنیادین اسلامى درباره جهان، انسان، سیاست، تاریخ، اخلاق، حقوق و... است که همان فلسفه سیاست و فلسفه حقوق و فلسفه اخلاق و... است.
10. آیتاللّه معرفت نیز در مباحث مختلف قرآنى پس از علامه طباطبایى، در صدر دانشمندان معاصر حوزوى بود. گرچه مباحث تفسیرى به صورت رسمى در حوزههاى علمیه مورد توجه نبوده، لکن توجهى که عالمان یاد شده به این دانش داشتهاند باعث مىشده است چراغ مباحث تفسیرى در حوزه خاموش نشود; اما پیش از قرن اخیر، در حوزه علوم قرآن، که مجموعهاى از مباحث در باب قرآن کریم به نگاهى جامع و ترکیب یافته از معارف قرآنى و حدیثى و کلامى و روششناختى است، در حوزههاى علمیه شیعه کارى اساسى صورت نگرفته بود. علامه طباطبائى و پس از ایشان آیتاللّه معرفت که به گونه همهسویه و مستقل، به این مباحث توجه نمودند و نتیجه سالها تلاش آنان، مجموعههاى ارزشمندى شد که امروزه مرجع قرآن پژوهان در این مباحث است و درخور و شایستگى رقابت با کارهاى چندین صد ساله اهل سنت را داراست. مباحث گسترده در علوم قرآن، از جمله کارهاى جدید و ضرورى است که ایشان به خوبى از عهده آن برآمده و بزرگترین مجموعه علوم قرآن را تألیف نموده است.19 همچنین ایشان درباره روششناسى توصیفى تفسیر و تاریخ تفسیر کارهاى ارزندهاى انجام داده است.20
استادان سطوح عالى
در سطح پایینتر از مراجع، امروزه با تحولات بیشترى روبهرو هستیم. آنان به اقتضاى جوانى و شور و حال بیشتر و درگیرى نزدیکتر با افکار نوین، توانستهاند مشکلات روز را به صورتى ملموستر دریابند و هریک در بخشى، دست به کار تجدید حیات علمى حوزه هستند. شمارى در راستاى تألیف و تطبیق میان علوم انسانى و علوم حوزوى گامهاى مهمى برداشتهاند، از جمله در مباحث نوین »فقه تربیتى» که گویاى این نکته است که علوم میان رشتهاى و علوم انسانى باید در کنار رشتههاى مختلف حوزوى حضور داشته باشد.21 و شمارى در فلسفه تحلیلى و تطبیق آن با علم اصول تلاشهایى کرده و آثارى عرضه داشتهاند و نیز درباره فلسفه اصول فقه و فلسفه فقه آثارى پدید آوردهاند که درخور توجه است.22 چندسالى است که مباحث مربوط به فلسفه اصول، در دروس خارج شمارى از فضلا، موردتوجه قرار گرفته است و نگاه درجه دوم را در مباحث مختلف فقهى و اصولى به کار مىگیرند.23
و شمارى نیز در موضوعات نوین فقه کار مىکنند. در فقه طب و پزشکى و فقه بانکى و تحول اصول فقه و نظامهاى فقهى بحثهاى ارزشمندى را طرح کردهاند.24
البته دیگر استادان جوان، در زمینههاى فلسفه تطبیقى، فلسفههاى مضاعف )فلسفه معارف اسلامى و فلسفه علوم اسلامى( نظامسازى، کلام جدید، اصول فقه تطبیقى، فقه تطبیقى، روششناسى تفسیر، علوم حدیث، نهجالبلاغه و... کارهاى ارزندهاى انجام دادهاند.
این تحول در کارهاى پژوهشى و آموزشى، به همت و پشتکار استادان بنام حوزه، که هریک نوآوریهاى خاص خود را دارند، گویاى این نکته است که حوزه آبستن تحولى عمیق و چشمگیر علمى و آموزشى است.
باتوجه به کارهاى علمى در حال انجام و درسهاى استادان و بزرگان حوزه و نیازهاى نوینى که حوزههاى علمیه دارند، باید گفت: در محور ضرورت نوآورى، اهتمام بر تأسیس دانشهاى نو، ذکرالخاص بعدالعام است; اما این خاص، مهمتر از عام است. امروزه ما در زمینه معرفتشناسى و فلسفه معرفت و فلسفه فهم )هرمنوتیک( آماج تهاجم هستیم. مباحث معرفتشناختى، فهمشناختى و ذهنشناختى در جاى جاى فلسفه ما، کلام ما و عرفان ما، به طور پراکنده بسیار آمده است، در حالى که امروز فلسفه به دهها شاخه تخصصى و مضاف تقسیم شده است - که یکى از آنها که مهمترین نیز شاید باشد فلسفه معرفت است - حوزهها باید با اهتمامى ویژه بدان بپردازند. دانشها یا مباحثى چون فلسفه خلقت، فلسفه حیات، فلسفه فلسفه، فلسفه علم، فلسفه فهم، فلسفه منطق، فلسفه معرفت، فلسفه عرفان، فلسفه سیاست، فلسفه اقتصاد، فلسفه هنر، فلسفه اجتماع، فلسفه تاریخ و... دانشها، یا مقولههاى بسیار مهمىاند و باید مورد توجه خاص حوزه قرار گیرند.25 آیا باید علوم انسانى - اسلامى را دانشگاهیان استنباط و تأسیس کنند یا حوزویان؟ با کدام مبانى فلسفى و کلامى؟ با کدام منطق و روش؟ چنین کار سترگى فقط از حوزههاى علمیه و فرزندان حوزه انتظار مىرود... ما از انسان تعریفى الهى داریم و او را »خلیفه خدا» و در عین حال »عبد خدا» مىانگاریم، یعنى هرچند گل سرسبد خلقتاش مىدانیم، اما محور هستى و حیاتش نمىنامیم و اگر این اصل را در مطالعات اجتماعى علوم انسانى وارد کنیم، علوم انسانى اجتماعى، سیرت و سامانه دیگرى خواهد گرفت. این گونه علوم انسانى را چه کسى باید تأسیس و تنسیق کند؟ آیا جز حوزه به مرجع دیگرى مىتواند امید برد؟26
3. جمعبندى نظریات و طرحى نو
براى ساماندهى مباحث مطرح شده، باید نقاط اشتراک و اختلاف بین دیدگاهها و تلاشهاى این صاحب نظران روشن شود و تمامى آنها در یک نظام معرفتى جدید، سازماندهى شود. براى این کار، طرح مقدمهاى در باب معارف اسلامى و علوم اسلامى ضرورى است.
اسلام و معارف اسلامى در یک نگاه کلى، به دو بخش نظرى و عملى تقسیم مىشود. بخش نظرى اسلام، مسائلى مانند خداشناسى، جهانشناسى، انسانشناسى، راهشناسى، راهنماشناسى و... را شامل مىشود.27 معارف عملى نیز، بخشهایى مانند اقتصاد، سیاست، حقوق، تعلیم و تربیت، اخلاق، آداب، سیر و سلوک، عبادات و... را در برمىگیرد. درباره هریک از معارف اسلامى )نظرى - عملى( از دو زاویه مىشود بحث و مطالعه کرد. نگاه رسمى و معمولى براى مطالعه در معارف اسلامى، همان علوم اسلامى کنونى مىباشد. در علوم اسلامى کنونى، به طور معمول از زاویهاى درون دینى و با روش و اسلوبى که دین آن را مىپذیرد، به بررسى مفاهیم و مسائل نظرى و عملى دین اسلام مىپردازیم. این نوع از بررسیها، همواره در حوزههاى علمیه رواج داشته و علوم زیر وظیفه بررسى معارف اسلامى را بر عهده داشتهاند:
نمودار شماره1: ارتباط دانشهاى اسلامى با معارف اسلامى
اما از زاویهاى دیگر مىتوانیم معارف نظرى و عملى اسلام را با نگاهى فلسفى بسنجیم که حالتى بیرونى داشته باشد و مبانى معارف اسلامى )اندیشههاى بنیادین اسلامى( را در زمینههاى نظرى و عملى بررسى کند و به اصطلاح، نگاهى درجه دوم به معارف دینى باشد. شاخههایى مانند فلسفه معرفت )معرفتشناسى(، فلسفه دین، فلسفه توحید، فلسفه نبوت، فلسفه امامت، فلسفه خلقت و زندگى و معاد، فلسفه اخلاق، فلسفه تاریخ، فلسفه هنر، فلسفه اجتماع، فلسفه سیاست، فلسفه حقوق، فلسفه اقتصاد، فلسفه تعلیم و تربیت، فلسفه بندگى و عبادت و... همگى زیرمجموعه این نوع از شناخت قرار مىگیرند. مقصود از واژه فلسفه در این ترکیبها، اصطلاح رسمى فلسفه نیست، بلکه به معناى شناخت و آشنایى است. پس فلسفه دین یعنى دینشناسى و فلسفه حقوق یعنى حقوقشناسى و... با این تفاوت که نوع شناسایى در این مباحث از سنخ شناختهاى فلسفى و برون دینى است.28 تمامى رشتههاى فوق را تحت عنوان فلسفه معارف اسلامى در کنار علوم اسلامى قدیمى مىتوانیم زیر مجموعه علوم اسلامى و حوزوى قرار دهیم. در واقع اینگونه مباحث، بخشهاى طرح نشده و ناقص در فلسفه اسلامى است که با تلاشهاى علامه طباطبائى و شهید مطهرى، بحثهایى در این زمینهها انجام گردید و اکنون اینگونه معرفتها در حوزه رواج پیدا کرده است. همانگونه که دیدیم بیشتر متفکران و بزرگان حوزه در مقام نظر، یا عمل، با چنین مباحثى موافقاند و ضرورت بحث از آنها را در حوزه مطرح مىکنند. اگر این نوع از شناختها وارد حوزه علوم اسلامى شود، نزدیک بیست علم به خانواده علوم اسلامى اضافه مىشود. بنابراین در یک شکل ساده مىتوان گونههاى بررسى معارف اسلامى را نشان داد:
نمودار شماره2: اقسام نگاهها به معارف اسلامى
از طرف دیگر، مىتوان گفت: همین دو نوع بررسى را مىتوان در خود علوم اسلامى نیز پیاده کرد. یعنى علوم دیگرى به وجود بیاید که خود علوم اسلامى را بررسى کرده و در شناخت بیرونى آنها و نقد و تحلیل مبادى و مبانى این علوم فعالیت کند، تا ضمانت علوم اسلامى را در شناخت اسلام به عهده گرفته و در تحول اساسى ساختارى و محتوایى این علوم نقش اصلى را ایفاء نمایند. این نوع از بررسى علوم نیز، که در محافل علمى به علوم درجه دوم و فلسفه علم )علمشناسى( شهرت دارد، بخشى دیگر از نیازهاى کنونى حوزه در زمینه مباحث جدید است که بیشتر کارشناسان کنونى حوزه، آن را قبول داشته و جاى آن را در حوزه خالى مىدانند. به عنوان مثال مباحثى مانند: فلسفه علم فقه، فلسفه علم اصول، فلسفه فلسفه، فلسفه علم کلام، فلسفه تفسیر، فلسفه علوم حدیث و... که همگى فلسفه علوم اسلامى مىباشند و در آنها از رئوس ثمانیه، متدولوژى )روششناسى(، منابع، مبادى، مبانى، اصول، قواعد، گرایشها، تقسیمات و ارتباط علوم اسلامى با یکدیگر و با دیگر علوم و... بحث مىشود.29
خوشبختانه در سالهاى اخیر، مباحث فلسفه اصول و فلسفه علم فقه در حوزه علمیه شروع گردیده و به سرعت در حال رشد است و این مباحث، به تدریج در ساحَتِ سایر علوم نیز مطرح مىشود. امروزه، برنامهریزى براى علوم درجه دوم که وظیفه شناخت، تحلیل و نقد علوم اسلامى را بر عهده بگیرد، امرى ضرورى است و بسیارى از کارشناسان حوزوى بر این نکته تأکید مىکنند و خود عملاً وارد اینگونه مباحث شدهاند. افزوده شدن نزدیک به بیست علم به حوزه علوم اسلامى، در کنار فلسفه معارف، باعث مىشود که شمار این علوم و یا دست کم گرایشهاى عمده در آنها به بیش از پنجاه علم برسد. شکل زیر، نوع ارتباط بین معارف اسلامى را که واقعیات و حقایق دین هستند، با علوم درجه اول )کنونى( و علوم درجه دوم نشان مىدهد.
0 واقعیات = معارف اسلامى که خود دین و شاخههاى آن هستند 0 معارف اسلامى
×
1 علم = علوم درجه اول که معارف اسلامى را بررسى مىکنند 1 علوم اسلامى
×
2 فلسفه علم = علوم درجه دوم که علوم اسلامى را بررسى مىکنند 2 فلسفه علوم اسلامى
در کنار فلسفه معارف اسلامى و فلسفه علوم اسلامى، شاخه دیگرى وجود دارد که در امر آموزش علوم از اهمیت بسزائى برخوردار است و تدریس آن به عنوان یک واحد درسى، کمک بسیارى به آسانى فهم دانش مربوط مىکند و طلبه را با شخصیتها، کتابها، ادوار، مکتبها و سیر تاریخى مسائل آشنا مىکند. و آن تاریخ علوم اسلامى است. بررسى تاریخ علوم اسلامى در علاقهمندى فراگیران به علم موردنظر و شناخت ابعاد آن و شاکله تاریخى و پشتوانه فرهنگى، جایگاه کنونى و درک پارهاى اصطلاحات و واژههاى علم، راهگشا و سودمند است. اگر تاریخ علوم اسلامى را نیز به عنوان بخشى از علوم اسلامى، به شمار آوریم، و براى تک تک این علوم، تاریخ جداگانه و تحلیلى در نظر بگیریم )مانند: تاریخ علم کلام، تاریخ تفسیر، تاریخ علم فقه، تاریخ فلسفه، تاریخ اصول فقه، تاریخ ادبیات عرب و... ( بر حجم و شمار علوم اسلامى بیش از پیش افزوده خواهد شد.
نمودار شماره3: انواع نگاه درجه دوم به علوم اسلامى
از دیگر سوى، غیر از علوم اسلامى که باید در حوزهها در شکل درسى وجود داشته باشد، باید اطلاعاتى مربوط به ادیان و مذاهب دیگر در قالب دانشى مستقل، یا در ضمن علوم اسلامى و در بخش تطبیقى آنها وجود داشته باشد، تا از فعالیتهاى دیگر ادیان و مذاهب و افکار و عقاید آنها بیشتر باخبر شویم. همچنین اطلاعات راجع به فرهنگ کنونى جامعه و جهان در قالبى مستقل، یا در ضمن علوم اسلامى لازم و ضرورى مىنماید. نیز اطلاعاتى درباره علوم انسانى و فلسفه غرب که یا به صورت مستقل و یا به شکل تطبیقى مطرح شود، براى حوزههاى علوم دینى از اهمیت ویژهاى برخوردار است. همچنانکه اساتید بزرگ حوزه به این مطلب اذعان و تأکید دارند، مجموعه این علوم را نیز زیر عنوان »علوم ارتباطى»; یعنى علومى که با معارف اسلامى و علوم اسلامى در ارتباطاند نامگذارى مىکنیم. بنابراین، چهار دسته از دانستنیهاى جدید وارد حوزه علوم اسلامى و حوزوى مىشود:
نمودار شماره4: حوزههاى جدید معرفت در حوزه علمیه
باتوجه به آنچه گذشت، ما با انبوهى از اطلاعات و دانشهاى مختلف روبهرو هستیم که باید براى آنها برنامهریزى کرده و کتابهاى درسى تدوین کنیم. شمار زیاد علوم در این برنامه ممکن است این شبهه را ایجاد کند که چگونه مىتوان این همه علم را در حوزه تعلیم داد؟ و طلبه چگونه مىتواند این همه دانش مختلف را یاد بگیرد؟ براى حل این شبهه باید بگوییم ما در اینجا درصدد برنامهریزى تفصیلى براى دورههاى مختلف )سطوح حوزه( نیستیم و فقط قصد ما شمارش علوم و فنونى است که حوزه نیازمند آنهاست و باید در سطح کلان براى آنها برنامهریزى کرده و با تشکیل کلان گروهها در زمینههاى مختلف این امور مهم را به انجام رساند. تنها هدف ما در مقاله این است که دانشهاى موجود در حوزه باید افزایش یابد. هم دانشهاى موجود تخصصىتر شود و فلسفه و تاریخ آنها به جمع دروس اضافه شود و هم دانشهاى جدید، که موردنیاز طلاب براى فهم و ترویج دین در زمینههاى گوناگون هستند، به جمع دانشهاى کنونى اضافه شود و حوزه را به مرکزى فعال در برابر تمام تلاشها و تحولات فرهنگى جهان تبدیل نماید. نخستین کارى که باید بعد از شمارش علوم انجام بگیرد، دستهبندى آنها و بیان ترتیب منطقى و آموزشى این علوم در حوزه است. دو نمودار زیر ترتیب منطقى و آموزشى علوم حوزوى را روشن مىکند:
نمودار شماره5: تلفیق و نگرش هماهنگ به دانشهاى قدیم و جدید حوزه
معارف اسلامى تاریخ علوم اسلامى علوم اسلامى فلسفه علوم اسلامى فلسفه معارف اسلامى علوم ارتباطى
علوم مقدمى علوم اصلى
5 4 3 2 1 0
6نمودار شماره6: ترتیب و سیر آموزشى دانشهاى قدیم به جدید حوزه
در توضیح این دو نمودار باید بگوییم که علوم یک ترتیب منطقى دارند و یک ترتیب آموزشى که هریک از اهمیت خاص خود برخوردار است. در ترتیب منطقى علوم، تقدم و تأخر بین آنها، ترتّب منطقى است. یعنى نگاه متدولوژیک به علوم و ترتیب بین آنها، همان ترتیب منطقى را نتیجه مىدهد. در بررسى معارف اسلامى از لحاظ منطقى ابتدا با علوم اصلى مانند فقه، تفسیر و علوم قرآن، علوم حدیث، کلام، فلسفه، عرفان، اخلاق و... سروکار داریم و به طور منطقى این علوم درجه اول باید قبل از علوم دیگر بررسى شود; اما ترتیب آموزشى این است که باتوجه به شرایط فراگیر و مسائل دیگر، چه ترتیبى در آموزش علوم باید رعایت شود. از این روى، ابتدا تاریخ علوم خوانده مىشود، سپس علوم مقدمى و آنگاه علوم اصلى. بنابراین، در تدوین کتابهاى درسى باید به این ترتیب توجه کرد و در کنار دقت و توجه به هماهنگى منطقى بین تمامى این علوم در سطوح مختلف تحصیلى، باید به چگونگى آموزش آنها و توالى آموزشى نیز دقت شود; تا از تکرار بىمورد مطالب و پیش آمدن مطالب سخت و پس رفتن مسائل آسان جلوگیرى شود. بنابراین، در آموزش علوم اسلامى، نخست آشنایى اجمالى با معارف اسلامى و سپس تاریخ علوم اسلامى، به عنوان نخستین آشنایى با این علوم، نقش اصلى را ایفا مىکند و در ایجاد علاقه به معارف و علوم اسلامى و خوشبینى نسبت به آنها سهم بسزایى دارد. پس از آن سراغ علوم مقدّمى مىرویم که در واقع مقدمه فهم و تحقیق در علوم اصلى بوده و پس از یادگیرى آنها سراغ بررسى علوم اصلى رفته و به اجتهاد در دین مىپردازیم. پس از آشنایى درونى و تفصیلى با علوم اسلامى، نوبت بررسى معارف اسلامى به شکل کنونى است، لذا سراغ بررسى معارف اسلامى با شکلى جدید و از زاویهاى جدید مىرویم و آن فلسفه معارف اسلامى است. در اینجا پرونده علوم اسلامى بسته شده است; اما براى تجزیه و تحلیل بیشتر معارف و علوم اسلامى و کمک بیشتر به تحول و تکامل آنها، باید به حوزههاى خارج از اسلام و علوم اسلامى نیز سرى بزنیم و با تطبیق آراء و اندیشههاى آنها در زمینههاى فلسفى و دینى و انسانى، معارف و علوم اسلامى را غناى بیشترى بدهیم. این تقدم و تأخّر همان ترتیب آموزشى علوم حوزوى است.
نمودار7: علوم و دانشهاى مورد نیاز حوزه و طلاّب
مهارتهاى موردنیاز در حوزه علمیه
در کنار دانشهایى که مطرح شد و همگى نیازهاى امروز حوزهاند، طلاب باید مهارتهایى را یاد بگیرند تا در امر تحصیل و آموزش و انجام کارها و وظیفههاى آینده موفقتر باشند. این فنون خود به شاخههاى مختلفى تقسیم مىشوند و باتوجه به جنس فراگیران )خواهران و برادران( فرق مىکند. مجموعه مهارتهاى موردنیاز طلاب در جدول زیر ارائه شده است:
نمودار شماره 8: فنون و مهارتهاى مورد نیاز طلاّب
در توضیح این نمودار باید بگوییم که پارهاى از فنون به صورت عمومى و براى تمامى طلاب ضرورى بوده و یادگیرى ابتدایى آنها لازم است و آموزش تخصصى آنها نیز بعد از مشخص شدن گرایش علمى مىتواند صورت بگیرد. مهمترین این فنون عبارتاند از فنون مطالعه و تحصیل و برنامهریزى تحصیلى. فنون دیگر، فنون خاصاند و ویژه رشتههاى تخصصى.
ویژگیهاى علوم و مهارتهاى حوزوى
آنچه مورد بحث قرار گرفت، شمار علوم اسلامى و ترتیب آنها و شمار فنون موردنیاز طلاب را بازشناساند. هدف از این بحثها این بود که برنامه درسى و کتابهاى درسى حوزه علمیه باید با علوم قدیم و جدید و ترتیب آموزش خاص آنها هماهنگ باشد. اکنون باید دنبال این بحث برویم که از لحاظ علم شناختى و توجه به ویژگیهاى علم موردنظر در کتاب درسى آیا کتابهاى درسى حوزه باید همانند کتابهاى علوم تجربى یا انسانى، یا ریاضى و... باشد؟ یا اینکه علوم حوزوى ویژگیهایى دارند که باعث مىشود کتابهاى درسى آنها با ساختارى متفاوت از علوم دیگر تألیف و تدوین شود.
این نکته مسلم است که هر دانشى، ویژگیهایى از لحاظ )موضوع، غایت، مسائل، روش، مبانى، مبادى، منابع، قواعد، تقسیمات، ارتباطات، نتایج و... ( دارد که دانشهاى دیگر ندارند و همین مسائل است که دانشها را از یکدیگر جدا ساخته است. وجود همه، یا پارهاى از این ویژگیها به صورت مشترک در علوم اسلامى باعث گردیده که آنها را یکجا جمع کرده و عنوان علوم اسلامى، یا حوزوى به آنها داده است. اما نکته مهم این است که علوم اسلامى، به صورت جمعى یا انفرادى، سنخیتى با علوم دیگر از لحاظ آموزشى ندارند; چون هیچ یک از این ویژگیها، بین این علوم و علوم دیگر، به صورتى کاملاً مشترک وجود ندارد. از این روى، لازم است این ویژگیهاى علمشناختى بیان شود تا خط مشى کلى تألیف کتب درسى در بخش ساختار و محتواى مربوط به دانش، روشن گردد و برنامهاى براى تولید کنندگان کتابهاى درسى در حوزه علمیه باشد:
1. علوم اسلامى برخلاف علوم تجربى و انسانى و... با منابع دینى )قرآن، سنت و عقل( در پیوندند و منبع اصلى دیدگاهها و مبانى و اصول آنها را این سه حوزه تشکیل مىدهد، در حالى که این منابع به این شکل در علوم دیگر وجود نداشته و منبع اصلى علوم یاد شده تجربه، مشاهده و عقل )تجربى( است. بنابراین در کتابهاى درسى حوزه منابع دینى اهمیت زیادى دارند. حتى در ادبیات عرب که قصد و هدف حوزه از این برنامه آمادگى براى بهرهمندى از منابع و فهم منابع دین است. پس باید طلاب نیز از همان ابتدا با قرآن و سنت از طریق کتابهاى درسى مأنوس شوند.
2. علوم اسلامى، به طور معمول، به صورت مستقیم یا به یک واسطه، با معارف اسلامى، پیوند دارند و همین پیوند، باعث شده که محتوا و ساختار علوم اسلامى جداى از علوم دیگر باشد. چون معارف اسلامى، موضوع مشترک علوم اسلامى است و همین اختلاف در موضوع، باعث مىشود، شمار مسائل، نوع نگرش به مسائل و اولویتبندى مسائل نسبت به علوم دیگر، متفاوت باشد. لذا در کتاب درسى، توجه به موضوع دانش موردنظر امرى ضرورى است و با تعیین هرچه دقیقتر موضوع کتاب درسى، باید مطالب زاید را حذف و مطالب لازم را اضافه کرد و ترتیبى متناسب با موضوع به کتاب درسى داد.
3. علوم تجربى )طبیعى و انسانى( و علوم فلسفى غرب، بیشتر حالتى معاصر دارند و به طور معمول از گذشته قطع مىشوند و به فکر آینده و پیشبینى هستند و به گذشته، بیشتر به شکل تاریخ علم و سرگذشت نظریهها نگاه مىکنند، حال آنکه اغلب علوم اسلامى در عین حالىکه حالتى معاصر و هماهنگ با زمان و مکان دارند و به رشد کمى و کیفى خود در ظرف زمان ادامه مىدهند، از گذشته به هیچ وجه بریده نمىشوند. آراء و نظریات گذشتگان در حوزه، همچون نظریات و اندیشههاى معاصر حالتى زنده و فعال دارد. و گو اینکه تمامى تاریخ یک علم حوزوى مانند فقه در یک روز شکل گرفته است.
4. علوم اسلامى، از حیث نوع مسائل و زاویه دید آنها و گستره و شکل مباحث، حالتى متفاوت از علوم دیگر دارد. گرچه ممکن است یک مسأله بین یک دانش حوزوى و در مَثَل روانشناسى، جامعهشناسى، حقوق، هرمنوتیک و... مشترک باشد، اما نوع و زاویه نگاه به این مسأله متفاوت است.
5. علوم اسلامى از لحاظ متدولوژى، تفاوتهاى آشکار با متدهاى پژوهشى علوم انسانى و تجربى دارد. باتوجه به اهمیتى که از دیرباز محققان و بزرگان حوزه به بحث روش و اصول فهم دادهاند، متدولوژى علوم اسلامى خیلى مترقّىتر و کاملتر از متدولوژى فلسفههاى غربى است. و هر علم باتوجه به نوع مسائل، غایتى که دارد، داراى روشهاى بسیارند که این روشها در طول سالهاى سال تلاش، تحلیل و نقادى اهل فن به صورتى متکامل و بالغ درآمده و راهنماى محققان در پیمودن راه این علوم، جلوهگر شدهاند. روشهایى مانند: روش عقلى )در فلسفه، منطق، کلام عقلى و... ( روش نقلى )در علوم حدیث، رجال، علوم قرآن و کلام نقلى( و روش شهودى )در عرفان و سیر سلوک( و روش ترکیبى )در تفسیر، کلام، فلسفه( و روش عقلایى و ترکیبى )اصول فقه، فقه( از جمله روشهاى مطرح در علوم حوزوى هستند.
6. هدف علوم اسلامى به صورت جمعى، کشف دین و برنامه دینى است که هم ارزش زیادى دارد و هم حساسیت بسیار. چرا که کمک به این اکتشافها، هدفى مقدس و باارزش است و از حیث ارزشگذارى بسیار بالاتر از علوم دیگر است و از طرف دیگر، هدفى بسیار دشوار و مسؤولیتآور است و از حساسترین جراحىها نیز باریکتر است، لذا خطرساز بوده و انسان را در لبه پرتگاه نیز قرار مىدهد.
مجموعه این ویژگیها در علوم اسلامى و تفاوتهایى که با علوم دیگر دارد، باعث مىشود که روش طبقهبندى آموزشى آنها متفاوت باشد و در نتیجه چگونگى تحصیل این علوم و روش آموزش آنها جداى از دیگر علوم و دانشها خواهد بود. از این روى، کتابهاى درسى این علوم باید به شکلى متفاوت از علوم دانشگاهى و دبیرستانى تهیه و تدوین گردد. این تفاوت، بیش از ساختار کتابهاى درسى در محتوا تجلّى پیدا مىکند و بر عمق و نظم و ترتّب بیشتر مسائل آنها مىافزاید. بنابراین، کسانى که الگوهاى کتابهاى درسى دانشگاهى و دبیرستانى را به همان صورت براى حوزه تجویز مىکنند، سخت در اشتباهاند. کتابهاى درسى حوزه مىتواند از علوم روز و موردنیاز در امر تدوین متون )مانند روانشناسى تربیتى، برنامهریزى آموزشى، برنامه درسى، فلسفه تعلیم و تربیت، تکنولوژى آموزشى و... ( کمک بگیرد، اما نمىتواند از برنامههاى سایر مراکز در این مسأله پیروى محض کند; چرا که این به صلاح علوم اسلامى، که هدفى بزرگتر و مهمتر و ظریفتر از اهداف سایر مراکز آموزشى دارند، نیست.