نهضت مشروطه از نگاه کتاب ایران بین دو انقلاب

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


1. مقدمه و کلّیات

کتاب ایران بین دو کتاب,1 اثر دکتر یرواند آبراهامیان2 است که در دهه 90قرن گذشته, براى تحلیل رویدادهاى اجتماعى سیاسى سده اخیر ایران(از انقلاب مشروطه تا انقلاب57) در سه بخش نوشته شده است. نویسنده داراى گرایشهاى فکرى چپ گرایانه است; به همین علت کوشیده تا اولویت تحقیق خود در ایران را به سیر ظهور و افول حزب توده, در جایگاه یکى از احزاب چپ ایران, اختصاص دهد. به گمان وى, حزب توده از نادرترین احزاب موفقى است که به خلاف حساسیت زیاد توده مردم3 و حکومت4 توانسته است دو دهه در فضاى سیاسى ایران, تأثیر گذار و نزدیک به چهار دهه در این فضا زنده بماند. نویسنده علت اصلى کامیابى حزب توده را شکست احزاب گذشته و کارنامه سیاه تاریخى ـ سیاسى آنها مى داند. وى براى تدوین و تبیین تاریخ سیاسى حزب توده, در بخش نخست کتاب, به(زمینه تاریخى)/ 10ـ149* ایران نو اشاره مى کند و ضمن بررسى اجمالى(ساختار اجتماعى) سلسله قاجار, به طور مشخص به روشنگرى دو دوره تاریخى(عصر مشروطه) و (عصر رضاخانى) مى پردازد و در بخش میانى کتاب, تحت عنوان:(سیاست برخوردهاى اجتماعى) / 152ـ380, ضمن تبیین دوره تاریخى 1320 تا 1332 که به سیر تبدیل شدن سلطنت متزلزل محمد رضا شاه به سلطنت نظامى مى پردازد, به ظهور(حزب توده), (پایگاه هاى طبقاتى) و(قومى) آن اشاره مى کند و در تمام این بخش به دنبال کشف(مبانى اجتماعى سیاست) ا ز لابه لاى رفتارهاى سیاسى است. نویسنده در قسمت پایانى کتاب, تحت عنوان(ایران معاصر) / 382ـ497, در ابتدا به نقد نظریه هاى معروف در باب علتهاى پیروزى انقلاب اسلامى مى پردازد و خود, نظریه (سیاست توسعه ناموزون) را مطرح مى کند و براى اثبات آن, از اطلاعات و داده هاى آمارى بسیارى, در خصوص توسعه اجتماعى ـ اقتصادى و نبود این توسعه در حو زه سیاست بهره مى گیرد. وى,سپس در بخش دیگرى از احزاب سیاسى, روحانیان و سازمانهاى چریکى در جایگاه(مخالفان) برنامه هاى محمد رضا شاه یاد مى کند و در پایان, در قالب نظریه اى مارکسیستى بر محور(طبقه ـ اقتصاد ـ سیاست), سیر گام به گام سقوط محمد رضا شاه و پیروزى انقلاب اسلامى را به قلم مى کشد. در مجموع, کتاب مورد بحث, داراى سه بخش و 11فصل است و بسیار سریع جاى خود را میان کتابهاى مهم و مرجع باز کرد و در جایگاه یکى از منابع درباره تاریخ معاصر ایران شناسایى شد. بررسى و نقد هر سه بخش کتاب, خود مستلزم نگارش کتاب مستقلّى است; از این رو, در این مقاله فقط به بررسى بخش مربوط به انقلاب مشروطه مى پردازیم. پیش از ورود به بررسى محتوایى کتاب, ذکر بر خى از ویژگیهاى آن را ضرور مى دانیم:

1ـ1. نوع نگاه:

(مؤلّف با دید یک مورّخ جامعه شناس به تاریخ نگاه کرده و در نقل رویدادها, اطلاعاتى را گردآورده که از دید جامعه شناختى, ارزش تحلیلى و تفسیرى داشته باشند و به شناخت و درک جامعه شناسى سیاسى ایران کمک کنند) /نه. نویسنده, جامعه ایران را بر محور طبقات تحلیل کرده است. وى از آن جا که به شدت از تامپسن متأثّر است و خود نیز مى نویسد: (فرض اساسى در سراسر این کتاب, رویکرد نومارکسیستى ئى.پى.تامپسن است که پدیده طبقه را نباید صرفاً بر حسب ارتباط آن با شیوه تولید(آن گونه که مارکسیتسهاى آیینى, اغلب معتقدند) بلکه برعکس, در متن زمان تاریخى و اصطکاک اجتماعى آن با دیگر طبقات معاصر درک کرد.)/ 7 طبقه را به نفس(رویداد)/ 4 معرفى مى کند; یعنى تحلیل طبقات از دید وى, همان تحلیل رویدادهاست. در این نوع نگاه, برخلاف مارکس که طبقه را صرفاً بر حسب نوع ارتباط آن با روابط تولید مورد تحلیل قرار مى داد, مؤلفه هاى دیگرى نیز(افزون بر روابط تولید) براى تحلیل طبقه در نظر گرفته مى شوند. (دقیقاً نویسنده به خاطر تأثیرپذیرى از این رویکرد نومارکسیستى است که در تحلیل خود از یک سو, گروه هاى قومى در ایران را وارد تحلیل خود مى نماید و از سوى دیگر, اصطکاک اجتماعى طبقات در ایران را در هر دوره اى متغیر مى بیند و به این امر اذعان پیدا مى کند که در ایران, مانند بسیارى از کشورهاى جهان سوم, برخوردهاى اصلى حول تقسیمات قومى, قبیله اى, نژاد, کاست, دین و خاستگاه هاى منطقه اى بوده است; البته این مسأله به معناى عدم شکل گیرى نزاع طبقاتى خصوصاً در مقطع بعد از 1342 نمى باشد. به این ترتیب, آبراهامیان با الگوگیرى از تامپسن, مفهوم طبقاتى مارکسیست را توسعه داده است و با نگاهى تاریخى, حوادث سیاسى ـ اجتماعى ایران, از جمله انقلاب اسلامى را توضیح داده است. فرق دیگر نویسنده نومارکسیست با مباحث ارتدوکس مارکس این است که: تا اندازه اى دولت, بازیگر مستقلى فرض شده و در تعامل با جامعه قرار مى گیرد و حوادث اجتماعى از تعامل این ها زاده مى شود. دقیقاً بدین منظور, او کار خود را در درون(جامعه شناسى سیاسى) پیش مى برد; یعنى او همانند جامعه شناسان سیاسى که در مطالعه جوامع غربى, بین سیاست دولت, سازمانهاى سیاسى و ساخت هاى اجتماعى رابطه برقرار مى کنند, تلاش مى کند به جاى متغیّر مستقلّ انحصارى قرار دادن دولت براى توضیح نوسازى جامعه و نیز به جاى متغیّر مستقلّ انحصارى قرار دادن نظام اجتماعى براى توضیح فروپاشى نظام سیاسى در شرق, به چگونگى شکل معانى برخورد سیاسى از طریق مبارزه اجتماعى و نیز تعامل نیروهاى اجتماعى با سازمانهاى سیاسى بپردازد. به نظر نویسنده, در قرن19بین جامعه و دولت تضاد وجود داشت. در مطالعات مارکس ارتدوکس, جامعه, دولت را مفهوم مى نمود و در مطالعات شرقى نیز دولت را به وجود آورنده شکل اجتماعى نوسازى شده تلقى مى کردند.)5

2ـ1. پرسشهاى محورى

الف. در بحثهاى مربوط به حزب توده, نویسنده بیش تر به دنبال یافتن پاسخ براى این پرسش بوده است که: (چرا سازمانى آشکارا غیر مذهبى, رادیکال, و مارکسیستى در کشورى شیعه مذهب با سطنت سنّتى و حس ملّیت شدید توانست به صورت نهضتى توده اى درآید.)/ 1 به عبارت دیگر, سؤال اساسى آبراهامیان در این بخش,(راز کامیابى حزب توده) به رغم شکستهاى پى در پى احزاب دیگر در ایران است. ب. درباره کل کتاب, آبراهامیان معتقد است که بیش تر پژوهشها درباره دولتهاى غیر غربى و در دو غالب مکتب ساختارى ـ کارکردى(که در آن بیش تر, چگونگى نوسازى جامعه به وسیله دولت, بررسى بحرانهاى مشروعیت, چگونگى ایجاد نهادهاى جدید مثل بوروکراسیها, ارتشها, احزاب و…مورد بحث قرار مى گیرد) و مکتب رفتارى6(که در آن بیش تر به تحلیل رفتارهاى جامعه پرداخته مى شود)7 است; از این رو, در هر دو مکتب به این بحث که نظام سیاسى چگونه نظام اجتماعى را متحوّل مى کند و نظام اجتماعى چگونه از طریق خشونت, شورش و از خود بیگانگى, نظام سیاسى را از هم مى پاشد, پرداخته اند; اما از این بحث که چگونه مبارزه اجتماعى به برخورد سیاسى شکل مى دهد و به چه ترتیب نیروهاى اجتماعى که با سازمانهاى سیاسى در تعامل هستند, در روند تو سعه کشورهاى غیرغربى اثر مى گذارند, غفلت کرده اند. آبراهامیان براى نیل به این مقصد, افزون بر این که مى کوشد خود را از قالبهاى گسترده تاریخى, از شیوه اى که ایران شناسى آن متّکى بر بررسیهاى گسترده تاریخى, و ناظر بر تأثیر رویدادهاى بین المللى بر حوادث داخلى است, و نیز از شیوه اى که به وجود خاصّى از نظام سیاسى یا نظام اجتماعى مى پردازند, پرهیز کرده, مدّعى است که در این کتاب,(در صدد بررسى سیاست در ایران نو از طریق تحلیل کنش متقابل سازمانهاى سیاسى و نیروهاى اجتماعى)/ 5 بوده است. وى بر آن بوده تا(مبانى سیاست در ایران را با بررسى بر خوردهاى اصلى طبقاتى و قومى یکصد سال اخیر, را بطه بین نوسازى اجتماعى ـ اقتصادى و توسعه سیاسى, ظهورطبقات جدید و نیز زوال جماعات قدیم و ترکیب اجتماعى و نگرش اعتقادى احزاب عمده سیاسى تحلیل کند)/ 6 به عبارت دیگر, وى براى تحلیل برهه مورد بحث خویش, به نوعى(جامعه شناسى سیاسى) روى آورده است.

3ـ1. سبک نگارش

درباره سبک و میزان دقت نگارش این کتاب, به اعتراف مترجمان آن,(نویسنده در چندین مورد, نقل به مضمون کرده و محتواى مطلب را به طور گسیخته از صفحه هاى مختلف, تلخیص و ذکر کرده)(/دوازده) است که به طور طبیعى بیش تر مى شود. نیز نویسنده(در موارد زیادى درضبط اسامى و اعلام متن به لحاظ آوانگارى, مسامحه)( سیزده) کرده است تا جایى که مترجمان, تعبیر(خطاى فا حش) (/سیزده) را درباره برخى اطّلاعات وى به کار برده اند, این امر, از درصد اعتماد به نویسنده و به محتواى کتاب مى کاهد. از سوى دیگر, نویسنده براى تاریخ نگارى ظهور و سقوط حزب توده, فقط به تولد و مرگ آن توجه نداشته است; بلکه براى رسیدن به نتیجه هاى تحقیقى و دقیق, چندین دهه پیش از ظهور و مدتى پس از افول کامل حزب توده را در قلمرو تحقیق خود وارد کرده و این امر باعث شده است تا زمینه هاى تاریخى ـ اجتماعى را که به شکل گیرى و سرانجام به افول آن مى انجامد, بهتر شناسایى کند.

4ـ1. منابع

براساس گزارش نویسنده, منابع مهم کتاب مورد بحث,(گنجینه اطلاعات دفتر هند و دفتر امور خارجه بریتانیا, مذاکرات مجلس شوراى ملى, نشریات فارسى زبان داخل و خارج)/ 2 است, و مترجمان آن نیز ادعا کرده اند که نویسنده,(تقریباً از همه منابع فارسى جدید و قدیم که به شکلى با ابعاد گوناگون بحث مرتبط بوده, استفاده کرده است) (/دوازده), و آن را (دست کم ازسه لحاظ جامعیت, روش و وسعت اطلاعات, بى نظیر و منحصر به فرد) (/یازده) معرفى کرده اند; اما حقیقت این است که: نخست آن که: به اذعان خود مترجمان,(آبراهامیان در این اثر[از] منابع مختلف انگلیسى که در کشورهاى مختلف انتشار یافته است)(/دوازده) استفاده کرده; به گونه اى که براى ارزش گذارى و داورى در بسیارى از مسائل مهم تاریخى, به منابع انگلیسى استناد شده است; به طور مثال; مى توان به استنادهاى وى به کسانى چون فردریک بارت, آن لمبتن, ادوارد برجس, کنت گوبینو, ادوارد براون, ولادیمیر مینورسکى, جیمز موریه, شیل, استاک, بیشاب, لندور, جاستین پر کنیز, فریزر و … اشاره کرد که برخى از این افراد, سیّاح و جاسوس بودند و فقط از بخش خاصى از ایران, آن هم در یک مقطع محدود, آگاهى داشتند; ولى نتایج استنباطى آنان به وسیله آبراهامیان تعمیم داده شده است. چه این که خود آبراهامیان مى نویسد: (این کتاب با مطالعه موردى در مبانى اجتماعى سیاسى , امیدوار است هم بر مسائل عمده در توسعه سیاسى(بویژه نقش ستیزهاى قومى در کشورهاى در حال ظهور) و هم بر مسائل نظرى در جامعه شناسى سیاسى(بخصوص مزایا و نیز معایب تحلیل طبقاتى) پرتوى افکنده باشد.)/ 6 ـ7 با توجه و تفطّن به این امر که در تمام این برهه و دورانى که کتاب حاضر به بحث از آن پرداخته, ایران به طور غیررسمى تحت استعمار و به طور رسمى تحت سلطه انگلیس و شریک آن امریکا بوده است. استناد به منابع انگلیسى و آمریکایى براى ا رزیابى و ارزش گذارى در امورى که بیش تر آنها به دولت متبوع نویسندگان آن مربوط مى شود, غیر علمى و به دور از روش و رویکرد محقّقانه و بى طرفانه اى است که مترجمان محترم درباره این کتاب ادعّا کرده اند. دو دیگر: دقت در منابع فارسى این کتاب نیز روشن مى کند که پاره اى از استنادهاى آن به کتابهاى نویسندگانى است که وابسته به دولتهاى بیگانه بوده, یا به روزنامه هایى است که در صورت استقلال آنها, تحت کنترل و سانسور بوده اند. افزون بر این, گزینش نویسنده از منا بع داخلى به گونه اى است که در تحلیل هیچ یک از رخدادها,از گفتمانهاى دینى استفاده نکرده است. بسیارى از رخدادهاى مهم در تاریخ گذشته ما, ریشه مذهبى داشته است که غفلت از آنها, نویسنده را از تحلیل واقعى دور مى کند و به کج راهه مى برد. سه دیگر: با توجه به این که بیش تر بحثهاى این کتاب در دهه چهل شمسى تحقیق و تحریر شده است, مى توان حدس زد و بلکه یقین داشت که نویسنده از بسیارى از اسناد روشنگرى درباره حزب توده, کودتاى1332, نهضت ملى نفت و…که در فاصله یک, یا دو دهه پیش از آ ن تاریخ بوده اند, آگاهى نداشته است; زیرا در دهه چهل, بسیارى از اسناد مربوط به این رخدادهاى تاریخى محرمانه و غیرسوخته بوده, و سالها بعد از آن تاریخ منتشر شده است و نویسنده, هر چند به لحاظ زمانى, فرصت براى ملاحظه آنها را داشته, در برخى موارد از روى غفلت یا از روى عمد به این کار مبادرت ورزیده است; به طور مثال; در بخشهاى مربوط به حزب توده, از نوشته ها و اعترافهاى مهم کیانورى و احسان طبرى در کتاب کژراهه7 استفاده نشده است. این امر مى تواند قدح و تعریضى بر این مدح باشد که نویسنده: (تقریباً از همه منابع فارسى جدید و قدیم که به شکلى با ابعاد گوناگون بحث مرتبط بوده, استفاده کرده است.) چهار دیگر: نویسنده, خود اذعان دارد که در این کتاب نتوانسته است به (منبعى عمده) و اسنادى پرارزش; یعنى(آرشیوهاى اتحاد شوروى درباره ایران) دست یابد/ 2 از این رو, با توجه به این که: (نویسنده خود اعتراف نموده است که از تکیه گاه هاى منبع شناسى او خاطرات, تاریخچه و مقالات فعالان سیاسى, سیاستمداران بازنشسته و تبعیدیان مقیم خارج, پس از 1332مى باشد, طبیعى است که بگوییم: نویسنده نتوانسته است تحولات ایران را جامع الاطراف نظاره کند.)8 پنج دیگر: هر چند همان گونه که ناشر ایرانى این کتاب اذعان مى کند, امتیاز آن به: (بهره جویى آن از منابعى است که پیش از این به اندازه کافى بدانها توجه و از آنها بهره بردارى نشده بود.) با این همه, برخلاف ادّعاى مترجمان محترم کتاب, که هدف از تألیف و ترجمه آن را (معرفى روش و رویکرد محقّقانه وبى طرفانه در نگارش تاریخ دورانى متلاطم و حسّاس از تاریخ ایران و تفسیر و نتیجه گیرى مستند و انتقادى) بیان کرده اند و معتقدند که: (نویسنده بحق, همه رویداد یا جنبش را صرفاً از دیدگاه امر واقع و سندیت تاریخى آن و نه لزوماً از جنبه ارزشى و عقیدتى آن بررسى کرده است.)/سیزده این کتاب, به دلیل وابستگى مؤلّفش,9 نه تنها نتوانسته است(بر بسیارى از گوشه هاى تاریک تاریخ معاصر, روشنى بیش ترى بیفکند.)(/سیزده) بلکه در بسیارى موارد به تحریف آشکار رویدادها و جهات تاریخ ایران, انجامیده است; زیرا رویدادهایى که بر محور ارزشهاى عقیدتى رخ داده اند, که بسیارى از رویدادهاى برهه هاى مورد بحث این کتاب, چنین هستند, واقع امر و سندیت تاریخى آنها بدون در نظر گرفتن و فهمیدن روح این ارزشها قابل فهم نیست و غفلت از این امر و نیز ضعف معرفتى به آن, نه فقط دامنگیر آبراهامیان شده, بلکه در طول تاریخ معاصر ما, همواره همه نویسندگان خارجى که تاریخ نگارى و تحلیل تاریخى آنها مادى بوده است و بیش تر به تجزیه و تحلیل ابزار مادّى قدرت پرداخته اند, از فهم این قضیه ناتوان بوده اند و شاگردان بومى آنها نیز هر چند کوشیده اند تا در لباس روشنفکرى دیندار ظاهر شوند, همچنان در تفسیر این نوع رویدادها راه را به غلط پیموده اند. این در حالى است که محققان ژرف اندیش, امکان تخلیه اندیشه انسان را از هرگونه ایدئولوژى و ارزشى را که در معرفت شناسى غرب جدید از آن با عنوان(ضرورت تفکیک دانش از ارزش) یاد مى کنند, مورد سؤال قرار داده و در آن تردید کرده اند10 که در این صورت, اذعان به جهت دار نوشته شدن این کتاب موجّه تر مى شود.

5ـ1. تناسب محتوا:

از آن جا که کتاب مورد بحث(در آغاز به قصد تألیف اثرى درباره پایگاه هاى اجتماعى حزب توده طرح شده و سپس دامنه بررسى آن توسعه یافته)(/ده) است, محتواى کتاب به مقدار زیاد,(تأکیدى نامتناسب) بر وصف و تاریخ حزب توده دارد که این امر باعث مى شود تا خواننده به زحمت بتواند کتاب را در جایگاه مرجعى مناسب و متناسب براى مطالعه تاریخ بین دو انقلاب مشروطه و57بپذیرد; چه, نویسنده فقط وقایعى را دیده که به نوعى, به حزب توده وجریان فکرى چپ مربوط مى شده است و همان وقایع را هم بیش تر با عینک حزب توده دیده است; در حالى که در بسیارى از وقایع مهم تاریخ گذشته, حزب توده, اثر گذار نبوده یا تنها به صورت یکى از چند عامل عمل کرده است; به طور مثال مى توان به نقش اربعین ها و چهلم هاى مذهبى در سرعت بخشیدن به پیروزى انقلاب اسلامى 1357اشاره کرد که حزب توده در آن هیچ تأثیرى نداشته, و به همین علت, مورد غفلت نویسنده قرار گرفته است.

2) سلسله قاجاریه

آبراهامیان ضمن بررسى اجمالى ساختار اجتماعى عصر قاجار, در فصلى مستقل به شیوه حکومت دارى قاجاریه, رابطه بین دین و دولت در عصر قاجار, راهبردهاى کلان سیاسى شاهان قاجار و…مى پردازد و اطلاعات ذى قیمتى به شرح ذیل در اختیار خواننده کتاب قرار مى دهد:

1ـ2. ساختار اجتماعى, سازمان هاى گروهى, درگیریهاى طبقاتى

آبراهامیان, سرزمین ایران را(سرزمین تنوع بى کران), (شبیه موزاییکى رنگارنگ و شهر فرنگى غریب)/ 10, (سرزمین اقلیتهاى زبانى) / 13, و (تنوع گروهى)/ 17 معرفى مى کند که(تفاوتهاى قومى), (دشواریهاى جغرافیایى) و(تفاوتهاى مذهبى) در آن باعث تشدید شکافهاى طبقاتى شده است.11/ 13ـ14 . وى دو12خصوصیت کلى و عمومى را براى وصف ایران قرن سیزدهم به کار مى برد:(خودمدارى اقتصادى) و(فقر ارتباطات). خودمدارى اقتصادى را معلول فقر ارتباطات و نتیجه این دو خصلت را(انزواى کامل) معرفى مى کند. / 11 . وى سازمانهاى گروهى ایران قرن سیزده را(بازتابى از سا ختار اجتماعى) تلقى, و آنها را به سه دسته عشیره اى, روستایى(دهقانى) و شهرى تقسیم بندى مى کند و مى نویسد که هر گروه, اعم از عشیره اى, دهقانى یا شهرى, داراى شبکه محلى و جداگانه اى) بودند. وى مراتب سازمانى عشیره اى را در سه پل(چادر یا اردوگاه),(خرده قبیله یا طایفه) و(قبیله یا ایل) معرفى مى کند و معتقد است که مراتب سازمانى روستایى و شهرى, شبیه مراتب عشیره اى و وظایف افراد آنها در مقیاس بزرگ تر و پیچیده تر است./ 17ـ23

نقد و ارزیابى

در خصوص دقتهاى آبراهامیان درباره گروه هاى متفاوت ایران قرن سیزدهم, نکات ذیل درخور ذکر است: الف. غفلت از تأثیر دین در جهت دهى به رفتارهاى اجتماعى کلان: وى در تحلیل جامعه شناختى خود, از تأثیر نهاد دین و مذهب و متولیان اصیل و غیر اصیل آن در جهت دهى به رفتارهاى اجتماعى غافل نبوده است; به طور مثال, او بحق,مجتهدان بانفوذ, تکایا و زورخانه ها را از زمره عوامل و اماکن مهم براى مهار اقتدار کدخدا معرفى مى کند./ 20 آبراهامیان, در برخى موارد دیگر نیز توجه هاى دقیقى به عنصر مذهب و روحانیت داشته است. او هنگام وصف انحرافها و انشعابهاى مذهبى, روحانیان اصیل شیعه را در زمره(عناصر پیرو) یاد نکرده است; بلکه منحرفان و پیروشدگان این قشر را(روحانیون جزء) مى داند./ 15 و از شیعه 12امامى با عنوان زیبایى(اثنى عشریه مجتهدى) یاد مى کند که بدین سان, ناخواسته در متن معرفى این گروه, به عنصر(اجتهاد) که از بیدارى و پویایى نشان دارد, اشاره کرده است./ 14 با این همه, وى به استناد نوشته هاى مستشرقانى چون شیل, استاک, پیشاب و…در بسیارى از مواقع, یکى از ریشه هاى مهم اختلافهاى قومى را درگیریهاى مذهبى به سرکردگى خانواده هاى فرودست مذهبى مى داندو به نظر مى رسد که دراین میان, در وصف درگیریهاى دسته هاى عزادارى و آمار تلفات آنها, راه غلو را پیش گرفته است./ 28ـ29 آبراهامیان, فقط به چند درگیرى مصداقى در این دسته ها اشاره مى کند و از آنها نتیجه اى غیرمنطقى وتعمیمى مى گیرد. این در حالى است که تحلیل دقیق جامعه شناسانه, اشاره به این مطلب را مى طلبید که در بحرانهاى کلان تر از بحرانهاى عشیره اى و قبیله اى, ویژه هنگام حضور بیگانه در سرزمین ایران, نقش دین و مذهب که در ایجاد وحدت بین ایلات گوناگون بسیار زیاد بوده, مورد دقت قرار مى گرفته است. غفلت از این مسأله باعث شده تا آبراهامیان در پاسخ این پرسش: چرا برخوردهاى طبقاتى که در جامعه هاى اروپایى به ناهنجاریهاى فراوان منجر شده, در ایران به آن بحرانها نینجامیده است,/ 24 فقط به این گفته لمبتن که ارباب و رعیت, به رغم سوء ظنّ به یکدیگر, به دلیل وابستگى کارى و حمایتى, ناچار از سازش با یکدیگرند بسنده کرده است. وى با استناد به لمبتن مى نویسد: (زمینداران و دهقانان به رغم سوء ظنّ فى مابین, به هم وابسته بودند; زیرا اولى به کار دومى نیاز داشت و دومى براى از میان برداشتن دشواریهاى جدید, به اوّلى متکى بود.)/ 32ـ33 آیا به راستى میان اربابان و رعایاى اروپا به طور منطقى این وابستگى وجود نداشته است؟ وى هیچ دلیلى را براى نبود این وابستگى میان اربابان و رعایاى اروپایى بیان نمى دارد; همچنان که هیچ برهانى براى وجود این وابستگى در میان اربابان و رعایاى ایرانى اقامه نمى کند. ضمن این که کم بودن ناهنجاریهاى اجتماعى در اروپا هم, تنها به برخوردهاى طبقاتى, از ادّعاهایى است که ثابت کردن آن به آسانى نمى تواند میسر باشد. افزون بر این, وى هنگام ذکر بزرگان شبکه هاى محلى, از علماى بزرگ و بنیادهاى مذهبى(از قبیل اوقاف که در آن زمان به دست عالمان اداره مى شده است) در ردیف خانها, اعیان, تیول داران, تاجران عمده, مالکان و …یاد, و یکى از وظایف اجتماعى آنان را دفاع از منابع خارجى تیره معرفى و جامعه آنان را جامعه مرتبه اى و نه جامعه ساده برابر, یا پیچیده قشربندى شده, مى شناساند/ 17ـ20; حال این که تاریخ علماى بزرگ شیعه گواه است که آنان از این که مانند خانها, اعیان, تیول داران, تاجران عمده, مالکان و…, رسالت و وظایف خود را محصور به تیره وایل خاصّى کنند, ابا کرده اند. آنان هر چند درون قشر خاص, روحانیت, قرار داشتند, امّا, حتى مصالح صنف و قشر خود(تا چه رسد به تیره و ایل و…)را بر مصالح اسلام مقدّم نکرده اند. اگر چه ذکر عنوان عام(علماى بزرگ) در کنار افراد متمول و پولدار تداعى کننده این امر است که علماى بزرگ نیز, خود در زمره اعیان بوده اند. بسیارى از عالمان بزرگ ـ هر چند امانت دار مبالغ هنگفتى از وجوهات شرعى بوده اند, به لحاظ شخصى در نهایت فقر و تنگدستى زندگى مى کرده اند.13
ب) استفاده از سبک(تعمیم جزء بر کل) در داورى در مورد قومیت هاى ایرانى: آبراهامیان بر تشتّت و اختلافهاى قومى ایران زیاد پاى مى فشرد و مى نویسد: (تاریخ ایران قرن سیزدهم, بسیار پیچیده تر از مبارزه اى ساده بین چند گروه عمده بود. این تاریخ, شاهد کشمکش هاى چندگانه بین مجامع کوچک بى شمار…بوده است)/ 25 از نظر وى, همچنان که درگیریهاى حیدرى ـ نعمتى14 مى تواند نماد اختلافهاى مذهبى15 آن عصر باشد, درگیریهاى دو گروه هفت لنگ و چهار لنگ ایل بختیارى نیز مى تواند نماد تشتّت و اختلاف قومى آن عصر باشد. در این جا نیز, آبراهامیان به روش غیرعلمى:(تعمیم جزء بر کل) عمل کرده و مطالعات خرد خود را در یک ایل, به سایر ایلات و بلکه به کل جامعه تسرّى داده است و در مسیر این عمل,گاه به استدلالهایى تمسّک ورزیده که باطل بودن آن, روشن است; به طور مثال, وى براى اثبات تعمیم تشتّت در نواحى گوناگون ایران آن روز به نقل غیرمستندى از اعتمادالسلطنه مى نویسد: (همه نواحى جنوب شرقى را که بر اثر نفاق شوم محلّى خالى از سکنه شده بود…)/ 28 حال آن که مى توان براى خالى از سکنه بودن آن جا به علل دیگرى نیز از قیبل بدى و خشکى آب وهوا که هنوز هم با گذشت نزدیک به دو قرن از آن تاریخ, باز هم از سکنه مناسب خالى است, اشاره کرد که در این صورت به واقعیت هم نزدیک تر بود. هرچند تا حدودى مى توان با آبراهامیان همراه شد و در تشتّت قومى ایران قرن سیزده انگشت صحّت گذاشت. تأکید مصرّانه و در عین حال زیرکانه وى, محقق تاریخ را حسّاس کرده, بر آن مى دارد تا به خود اجازه دهد از زوایاى دیگرى(غیر از زاویه تاریخ نقلى) نیز این امر را تحلیل کند. دقت در سفرنامه هاى مستشرقان, تا حدودى مى تواند راهگشا باشد. مى توان گفت: در بیش تر این سفرنامه ها به دو عامل وسند مهم براى ورود استعمار در مشرق زمین اشاره شده است: یکى دین و دیگرى قومیت. آنان در عرصه خارج نیز به خوبى دریافته بودند که چگونه فتواى دینى مى تواند همه منافع آنان را به خطر اندازد و نیز دریافته بودند که در قراردادهاى کاپیتولاسیون از همه اقشار و صنوف توانستند سوارى بگیرند, مگر از دو قشر: یکى روحانیون, که عنصر دین پشتوانه شان بود و یکى عشایر, که عنصر قومیت و در هم تنیدگى فامیلى را به همراه داشت. کشورهاى استعمارى, براى باز کردن راه خود در این خطّه, به ناچار, براى برداشتن این دوسدّ همت گماردند. اولى را با نظریه هایى نظیر(جدایى دین از سیاست),(افیون بودن دین براى حکومت و ملت), (تفکیک دانش از ارزش), (پلورالیسم و قراءتهاى مختلف) و…کمرنگ ساختند و دومى را با شیوه هایى16 که یکى از آنها همین گونه تاریخ نگارى تحریفى است که در آن, بسیارى از مشکلات فراروى ترقى کشور را با نظامهاى عشایرى گره مى زنند و از سایر مشکلات, آگاهانه ذکرى به میان نمى آورند. به نظر مى رسد که آبراهامیان با زیرکى تمام مى خواهد از گستراندنِ پراکندگى قومى در ایران آن روز, دلیلى موجّه براى حضور گسترده تر انگلیس و آمریکا دراین خطّه نیز ارائه دهد; وگرنه, دست کم جا داشت به جاى ذکر مکرّر و جا به جاى این پراکندگى از خود اتکایى اقتصادى مناطق گوناگون آن روز ایران, که فى نفسه مى تواند مثبت تلقى شود نیز, چند سطرى به میان آورد و فقط بر این مطلب که(فقدان ارتباط حمل و نقل, بحرانهایى ادوارى را سبب مى شد)/ 13, تأکید نورزد. وى در جایى دیگر از همین کتاب, مهار کردن(رقابتهاى گروهى, بخصوص خصومتهاى عشیره اى) را دلیل وطن پرستى رضا شاه ذکر مى کند و مى نویسد: (مهدى ملک زاده, فرزند یکى از شهیدان بزرگ انقلاب مشروطه[!], در تاریخ چند جلدى خود درباره انقراض سلسله قاجار شکوه مى کند:(اگر شاه وطن پرست بود, براى مهار رقابتهاى گروهى بخصوص خصومتهاى عشیره اى, نهادهاى متمرکزى به وجود مى آورد; اما چون وطن پرست نبود, با بدجنسى آنها را به جان هم مى انداخت و بدین سان, کشتى کشور را در دریاى آشوب اجتماعى فرو مى برد.) بدین گونه, وى به طور تلویحى رضا شاه را که با همکارى انگلیس و در جهت منافع آنها توانست بر عشایر و پراکندگیهاى قومى آنها غلبه کند, مى ستاید و او را شاهى وطن پرست معرفى مى کند.
ج. تحلیل جامعه مذهبى ایران براساس مدل و کلیشه طبقاتى مارکسیسم: آبراهامیان, در وصف و تحلیل جامعه شناختى گروه هاى مختلف ایران, در حصار کلیشه مارکس قرار گرفته است. او, به طور دقیق, با تکیه بر تعریف دوگانه اصطلاح طبقه در اندیشه مارکس به سراغ تحلیل طبقات ایران مى آید/ 30ـ33 . استدلالهاى تاریخى ـ تحلیلى وى نیز در این خصوص بیش تر به اروپاییانى است که خود اعتراف مى کند آنها(تحت تأثیر نظریه هاى نژادى)/ 25 و طبقاتى اروپا بودند و با همان نظریه ها به شناخت گروه ها و طبقاتِ ایرانى همت گمارده اند. وى سخت مى کوشد تا نظام طبقاتى ایران را با طبقات مشابه آن در اروپا مقایسه کند و به ادّله و نتایج مشابهى برسد. او در شگفت است که چرا میان گروه هاى ایرانى,(آگاهى طبقاتى) ایجاد نشده است؟ به گو نه اى که توده مردم: (در سرتا سر تاریخ قرن سیزدهم یک بار نیز بر ضدّنهاد خان خانى قیام نکردند…شورش شان نه شکل یک قیام توده اى, بلکه شکل گریز از سلطه یک ارباب به قید حمایت اربابى دیگر به خود مى گرفت.) وى سرانجام به این نتیجه مى رسد که در ایران, (زندگى گروهى, آگاهى طبقاتى را مسکوت گذاشته) است, و ایرانیان به علت پاى بندى به علایق گروهى(از ایجاد طبقات اجتماعى ـ سیاسى درماندند. همین فقدان طبقات مؤثر, پیامدهاى دامنه دار سیاسى داشت.)/ 32ـ33 . آیا براستى میان اقوامى که آگاهى طبقاتى یافته اند; نمى توان زندگى گروهى پیدا کرد؟ و آیا منطقاً مى توان اثبات کرد که هر کجا آگاهى طبقاتى رخ داده, زندگى گروهى رو به زوال رفته است؟

2ـ2. سیر تطوّر شیوه حکومتى قاجاریه:

وى معتقد است که شیوه حکومتى قاجاریه پس از آغا محمد خان,سیر تجمّلاتى به خود گرفت. وى در وصف شیوه حکومتى آغامحمدخان مى نویسد: (آغا محمدخان, نخستین و مهم ترین سرکرده قبیله بود[که] از طریق شبکه هاى قبیله اى; رقابتهاى قومى و پیمانهاى عشیره اى قدرت را جسته, به دست آورده و متمرکز کرده بود. او چه در فرمان دادن به افرادش در میدان جنگ و چه در کنارش بر سر سفره طعام در چادرها, احساس خودمانى بودن و صمیمیت مى کرد. در اواخر عمر, ملول از زندگى دربارى, از پایتخت دور شد,تشریفات دربارى را به حداقل رساند; از گذاشتن تاج جواهرنشان ابا کرد و به منشیانش دستور داد به جاى اصطلاحات عجیب و غریب سنتى که فقط خود کاتبان از آن سردرمى آورند, به زبانى ساده و روشن مکاتبه کنند.)/ 34ـ35 وى معتقد است که پس از آغامحمد خان, این شیوه ریاست ساده قبیلگى, جاى خود را به سلطنت هاى پادشاهى وبور و کراسیهاى پیچیده داد: (اما جانشینان او, فتحعلى شاه(1176), محمد شاه (1213ـ 1227) و ناصرالدین شاه(1227ـ1275), شیوه قبیله اى را کنار گذاردند و سنتهاى قدیم سلطنت شاهنشاهى را پیشه کردند. [آنان] کوشیدند با ایجاد بوروکراسى دولتى, قدرت خود را عادى و جارى سازند; با پدید آوردن ارتش دائمى کار آمد, موقعیت خود را تثبیت کنند و با تقلید از رسوم دربارى شاهنشاهان قدیم, به سلسله خود مشروعیت بخشند;[اما] تلاش براى ایجاد بوروکراسى دولتى به شکست انجامید. قاجارها اصطلاحات نامفهوم کاتبان فارسى گوى خویش را فراگرفتند, اقوام خود را در امور حکومتى به کار گماردند, دویست کارمند در بلدیه تهران استخدام کردند, براى هر ایالت, حاکم(فرمانفرما) با یک وزیر و دو مستوفى گماشتند و هیأت دولت سه نفره خیمه گاهى را به صورت هیأت دولت ده نفره اى با یک نخست وزیر(صدر اعظم) و یک وزیر مالیه(مستوفى الممالک), در آوردند. همچنین توانستند دربار بزرگ مرکزى را به چندین قسمت ویژه خزانه سلطنتى, ضرّاب خانه, زرّادخانه, انبارها, جبّه خانه ها, اصطبل خانه ها, قراول خانه ها و کارگاه ها تقسیم کنند; اما به رغم این موفقیتها, براى ایجاد نظام ادارى وسیع و کارآمد نتوانستند بر مشکلات مالى آ ن فایق آیند. بسیارى از وزراى هیأت دولت درست تا آخر قرن سیزدهم فاقد وزارتخانه, ادارات و حتى کارمندان دائمى بودند.)/ 35

3ـ2. دین(مذهب) و دولت در عهد قاجار:

براساس گزارش آبراهامیان: (قاجار در بازیابى همه شکوه شاهنشاهان باستان نیز ناکام ماندند. آنان به زودى سادگى زندگى چادرنشینى را کنار گذاشتند; مراسم مذهبى را به دقت به جا آوردند; براى اماکن مقدّسه پول خرج کردند; شمشیر صفوى(مظهر شیعى گرى) به کمر, بر تخت طاووس جلوس کردند به شهادت عینى جیمز موریه, دم و دستگاه عریض و طویل شاهنشاهان باستانى را به راه انداختند; اما قاجارها با وجود شکوه و تجمّل دربارى نتوانستند حرمت الهى کسب کنند; زیرا بسیارى از مجتهدها علناً اظهار مى داشتند که امام غایب مسؤولیت ارشاد عامه را نه به فرمانروایان زمان, بلکه به خادمان مذهب سپرده است. هر چند برخى از علما, بویژه امام جمعه ها و شیخ الاسلام ها که از دولت مواجب مى گرفتند, میل به شناسایى مقام سلطنت داشتند, مجتهدان بزرگ همچنان دور از دربار بودند و براساس متون اولیه تشیّع, دولت را در بدترین تعبیر,ذاتاً نامشروع و در بهترین وجه, شریّ لازم براى جلوگیرى از هرج و مرج اجتماعى مى دانستند.همان طور که حامد آلگار در کتابش دین و دولت در ایران به ایجاز اشاره کرده است, بسیارى از مجتهدان, دولت شیعى را نوعى تناقض محسوب مى کردند.)17 همین طور, ساموئل بنجامین, نخستین سفیر دائمى ایالات متحده, در سال 1266 اشاره مى کند که: (بسیارى از مجتهدان به جبروت ظاهرى توجّهى ندارند و عزل شاهان و نیز شاهزادگان و حکّام را در صورت تخطّى شان از قوانین شرع اسلام, حق خود مى دانند. بدین سان, قاجارها ظلّ الله هایى بودند که حیطه قدرت شان, اغلب از پایتخت فراتر نمى رفت; پادشاهانى که خود را نمایندگان خدا در زمین مى دانستند;اما به دیده رهبران مذهبى, غاصبان قدرت الهى بودند; فرمانروایانى که پایه هاى تخت شان را مقدس مى دانستند; اما براى اجرا و تنفیذ اراده خود وسیله اى نداشتند; شاهنشاهانى که نه تنها, برخلاف ادّعاشان, به شاهان دیگر فرمان نمى راندند, بلکه توسط شاهان کوچک مانند رؤساى قبایل, زعماى قوم, و رهبران مذهبى, و بنابراین با خوشایند آنان, حکومت مى کردند. شاهان در حرف, قادر مطلق بودند; اما در عمل توان سیاسى نداشتند.)/ 37 آبراهامیان, حتى دخالت دولت قاجار را در امور اقتصادى و بازار نیز, نه از سر استبداد , بلکه از ضعف قاجاریه مى داند: (برخلاف ادّعاى اروپائیان لیبرال قرن نوزدهم, دخالت قاجار در اقتصاد بازار, به ویژه از طریق مهار قیمت ها و انبارهاى غلّه, نه نشانه استبداد آنان, بلکه نتیجه مستقیم ناتوانى آنها در مقابله با مشکلات و مسائل مردم بود.)/ 38

4ـ2 . راهبرد کلان سیاست داخلى قاجاریه براى حفظ حکومت:

الف. تفرقه بینداز و حکومت کن: آبراهامیان معتقد است که سیاست همه گیر قاجارها براى حفظ تاج و تخت شان, اجراى اصل(تفرقه بینداز و حکومت کن) بوده است. از توضیحات وى برمى آید که شیوه هاى استفاده و به کارگیرى قاجارها از این اصل متفاوت بوده است و در یکى از شکل هاى ذیل قرار مى گیرد: 1ـ الف. ا یجاد درگیرى برون قومى: به اعتقاد وى, قاجارها در بیش تر موارد از راه ایجاد اختلاف میان اقوام گوناگون, از آب گل آلود ماهى مى گرفتند: (غالب اوقات, قاجارها قومى را با قومى دیگر, جمعى را با جمعى دیگر و یک منطقه شورشى را با منطقه رقیب آن رودررو مى کردند. دشمنان سنّتى یک قوم متمرّد بى تردید دوستان مطیع و وفادار شاه مى شدند و شاه با آن همه دوست, براى اعمال قدرت سلطنت نه به بوروکراسى نیاز داشت و نه به قشون دائم. آنان با میدان دادن به دسته بندیهاى محلى بین حیدرى ـ نعمتى در شوشتر, اصفهان, قزوین و شیراز; شیخى ـ متشرعّه در تبریز; کریم خانى ـ متشرّع در کرمان; شاهسون, افشار, کرد, ترکمن و فارس در شمال شرق; لر ـ افشار, بختیارى, عرب در جنوب غرب; حضور خود را در مناطق دورافتاده حفظ مى کردند و شاهزاده هاى خود را به حکومت ایالات مى گماشتند.)/ 38ـ39 آبراهامیان در تحلیل علت کامیابى قاجاریه در ایجاد اختلاف بین قبایل, بر این تحلیل خانم لمبتن, که معتقد است: (قاجارها از ناتوانى ذاتى خا ندانهاى عشایرى در اتحاد و یکپارچکى, منظّماً بهره بردارى مى کردند و دائمى کردن کین جوییهاى قبیله اى را وسیله اجراى سیاست خود قرار مى دادند.) / 41 صحّه مى گذارد. 2. الف. ایجاد درگیرى درون قومى: به گفته آبراهامیان, هرگاه قا جارها از ایجاد درگیرى برون قومى ناتوان مى شدند: (بر تفرقه داخلى دامن مى زدند تا حریفى بالقوه را از میدان به در کنند. بدین سان, از رقابت هاى درون قومى نیز چون رقابتهاى بین اقوام سود مى بردند.)/ 38 (حکومت مرکزى یک رئیس قبیله را به توطئه بر ضدّ دیگرى وا مى دارد, شاید دو سر کرده رقیب را حاکم یک ناحیه واحد قرار مى دهد و چون آنان پس از صرف نیمى از دارایى خود به عنوان هدیه و رشوه, سرانجام افرادشان را به جنگ وامى دارند, هر دو را به این بهانه که نتوانسته اند آرامش را برقرار کنند, جریمه مى کند و بارها, فرد سومى را به حکومت مى گمارد.) / 40 آبراهامیان, بهترین نمونه از این موارد درگیرى درون قومى را در چگونگى برخورد فتحعلى شاه با شورش 1193 حاکم استرآباد مى داند که در آن, شاه با نوشتن چند نامه به رهبران مذهبى و کدخدایان و ایجاد تفرقه درون منطقه حکومتى حاکم استرآباد, به راحتى توانست بر وى غلبه کند ./ 39ـ40 3. الف. ایجاد دشمنى بالقوه و فرضى: وى بر این نظر است که: ([قاجارها] در موارد نادرى که نه رقابت داخلى وجود داشت و نه متفق تواناى محلى, یکپارچه کردن گروه هاى کوچک پراکنده به صورت یک حریف بزرگ تر و متّحدتر, چنین متفقى را پدید مى آوردند. بدین ترتیب, حتى در مناطقى که تعادلى برقرار نبود, تعادل و موازنه ایجاد مى کردند.)/ 38 ـ39 نویسنده, بهترین مثال این نمونه را ایجاد اتّحادیه خمسه مى داند که(یک ساخته مصلحتى) و مرکب از(پنج قبیله نا متجانس به سرکردگى یک اعیان زاده شهرى) بود. این قبایل, عبارت از(ایل فارسى زبان باصرى, گروه کوچکى که در محل به عرب ها شهرت داشت, ایلات ترک نفر, بهارلو و اینانلو) بودند که در منطقه فارس با یکدیگر متّحد شدند./ 41ـ42
ب. عقب نشینیهاى مصلحتى: شیوه دومى که آبراهامیان معتقد است قاجارها براى حفظ تاج و تخت خود از آن استفاده مى کردند, استفاده از عقب نشینیهاى مصلحتى و به موقع بود. وى معتقد است: آنان زمانى از این شیوه استفاده مى کردند که شیوه هاى ذکر شده در قسمت پیشین کارایى خود را از دست مى داد: (قاجارها که عا رى از امنیت نظامى, فاقد ثبات ادارى, و داراى اندک مشروعیت اعتقادى بودند, با تأسّى قاعده مند به دو خطّ مشى متفاوت, بر سر قدرت ماندند: عقب نشینى در هنگام مواجهه با مخالفت خطرناک, و مهم تر از آن ,برانگیختن بسیارى درگیریهاى قومى در جامعه متشتّت خود. سلسله قاجار, نه با زور و نه با تدبیر, بلکه با عقب نشینیهاى سنجیده و انواع دسیسه هاى ممکن در شبکه پیچیده رقابتهاى گروهى, بر ایران قرن سیزدهم حکومت کردند. رویه عقب نشینى زمانى اتّخاذ مى شد که مخالفت شدیدى روى مى داد. هنگامى که مجتهد مشهورى در کاشان خواستار برکنارى حاکم نامطلوب شهر شد و تهدید به شورش عامه بر ضدّ حکومت ظالم کرد, فتحعلى شاه چاره اى جز قبول نداشت. وقتى علماى تهران دراعتراض به ساختن مجسمه نا صرالدین شاه تظاهراتى کردند, حکومت بلافاصله مجسمه را برداشت و پذیرفت که چنین یادبودهایى مغایر با دستور شرع مبنى بر حرمت نمایش سه بعدى صورت انسان است.)/ 37ـ38 آبراهامیان, علت این عقب نشینیها را بیش تر در ضعف قدرت نظامى قاجاریه ارزیابى مى کند. ضعف قدرت نظامى را معلول ضعف مالى دولت قاجار مى داند: (قاجارها به علل مالى نتوانستند قشون دائمى کا ر آمدى سازمان دهند. قاجارها که در آغاز قرن سیزدهم از پشتیبانى هم قبیله هاى قهّارشان برخوردار بودند, در پایان قرن, جنگاوران صحرانشین خود را در میان جمعیت شهرنشین تهران(طى دوره خاصّ انحطاط قبیله اى که ابن خلدون به خوبى آن را نشان داده است) از دست دادند و در عوض,چندان چیزى به دست نداشتند; زیرا که نیروهاى جنگاور, تحت فرمانخان هاى مستقلّ قبیله بودند. همان طور که مونسى اشاره مى کند: هر گروه جنگاور تحت فرمان رئیس قبیله است و افراد آن از یک قیبله انتخاب مى شوند; در نتیجه, فرمانده قلباً بیش تر به فکر منافع طایفه خود است تا منافع شاه یا قشون. نیروهاى جنگاور, همچنان از سرداران محلى فرمان مى بردند. توپخانه, لاف پنج هزار خدمه را مى زد; اما بیش از چهار عراده توپ نداشت. فوج قزاق تنها یگان موجود که نشانى انضباط نظامى داشت, در 1258تشکیل شده بود; اما در 1285 کم تر از دویست نفر بود. علاوه بر آن, در عین این که حکومت نتوانسته بودقشونى فراهم آ ورد, قاچاق سلاحهاى انگلیسى پس از دهه 1250 بر قدرت نسبى قبایل افزوده بود. بنا به رؤیت سرپرسى سایکس, قبایل جنوبى سلاحهاى مدرن داشتند[و] از نیروهاى حکومتى مجهّزتر بودند و در نتیجه, خطر آن وجود داشت که منطقه را به اختیار خود گیرند. ناصرالدین شاه وقتى به صدراعظمش شکوه مى کند که من نه قشونى دارم و نه مهمّاتى که قشونى درست را مجهّز کنم, در موقعیت متزلزل خود اغراق نمى کند.)/ 36

5ـ2. پشتوانه مالى قاجاریه:

آبراهامیان, پشتوانه اصلى مالى سلسله قاجار را مالیات مى داند و چگونگى وصول آن را به طور کامل سلسله مراتبى بر مى شمرد. وى در این خصوص مى نویسد: (حکومت, بیش تر عواید خود را از مالیات اراضى, رمه, دکاکین و مستغلاّت تأمین مى کرد. هر جمعى به قدر استطاعت مفروض خود مالیات مى پرداخت. شاه و مستوفى الممالک وى تعیین مى کرد که هر ولایت و مجتمع قبیله اى چه قدر مى تواند بپردازد. والیان و ایلخانان به همراه مستوفیان ایالتى مبلغى را که هر ناحیه و قبیله باید مى پرداخت, برآورد مى کردند. کلانتران ناحیه و خان هاى قبیله, وجهى را که هر کدخدا باید تهیه مى کرد, اعلام مى داشتند. کدخدایان ده, عشیره, محله و صنف نیز مالیات هر خانوار را معین مى کردند. کل این شیوه در معرض سوء استفاده هاى آشکار بود. جاى شگفتى نیست که مالیات بعضى افراد بسیار سنگین برآورد مى شد و بعضى دیگر, به قول لرد کرزن, به طور مضحکى, کم تر از حدّ معمول مالیات مى پرداختند. وصول مالیات به صورت گروهى و براساس تبعیض گروهى بود. همین امر در خصوص مالیات هاى فوق العاده نیز صادق بود; مثلاً در پایان قرن, شهر بروجرد مالیات خاصى مى پرداخت; زیرا در آغاز قرن مسؤول مرگ اسب محبوب شاه تشخیص داده شده بود و لرها, هنوز بار غرامت سالیانه اى را به دوش داشتند که سابقه اش به سا ل1250 مى رسید. در آ ن زمان, ناصرالدین شاه با تکدّر خاطر از آنان, دستور داده بود که خاطرات سفرهایش به اروپا را خریدارى کنند. به نظرکرزن, با وضع این غرامت, همزمان, رعایا با جبروت شاه خود آشنا مى شدند, و شاه, با منابع مالى رعایایش آشنا مى شد.)/ 42

6ـ2. استبداد قاجارى:

آبراهامیان داورى کلى اروپاییان درباره سلسله قاجار را این گونه وصف مى کند: (سلسله قاجار در نظر اروپاییان قرن نوزدهم, مظهر استبداد قدیم شرقى بودند. در واقع, قاجاریه تقلید ناموفقى از این استبداد بود. در نظر سیّاحان اروپایى, حکومت قاجار بدان سبب بر جامعه تسلط داشت که از قدرت مطلق برخوردار بود.) وى در تحلیل ریشه این استبداد مى نویسد: (همین ضعف باعث شده بود تا قاجارها بتوانند تحت عنوان القابى چون(شاهنشاه, سلطان, ظل الله, رعیت پناه, مالک الرقاب و قبله عالم, بر کل جامعه فرمان رانند.) وى از سرجان ملکم نیز کمک مى گیرد و مى نویسد: (ملکم در دیدار از دربار, در اوایل قرن, نتیجه گرفت که سلطنت در ایران رها از قید و بند قانون و تشکیلات و ضوابط نظارت و موازنه است و بنابراین, یکى از مستبدّانه ترین سلطنتهاى عالم محسوب مى شود. زمانى که وى در صدد برآمد محدودیتهاى قانونى شاه بریتانیان را توضیح دهد, شاه جواب داد: پس این شاه تو بیش از یک قاضى القضات نیست. چنین اختیارات محدودى شاید دوام یابد; اما هیچ لطفى ندارد; اما من مى توانم همه این اعیان و اشرافى را که دور و برم مى بینى, به اوج ببرم, یا به مذلّت افکنم.)/ 43
7ـ2. برقرارى امنیت, توجیه کننده استبداد قاجارى: آبراهامیان, برخلاف استنادهاى بسیارى که براى اثبات استبداد قاجارى ارائه مى دهد, سرانجام به این دلیل که براى ایجاد امنیت در ایران چاره اى جز استبداد نیست, سلسله قاجاریه را به سبب برقرارى امنیت نسبى که برقرار کرده بود, به طور تلویحى تحسین مى کند. وى وقتى از سرجان ملکم(که به اعتقاد او, به هیچ وجه دوستدار استبداد نبود) نقل مى کند که یک روستایى پیر به او گفته است: (اگر سلسله قاجار کارى به نفع ما انجام نداده اند, لااقل خدا را شکر که از درگیرى هاى قبیله اى راحتمان کرده اند.) بى درنگ , با جیمز فریزر (که سفرنامه اش ادّعانامه ویکتوریایى مفصّلى علیه استبداد شرقى است ) همراه مى شود و توجیه هابز را در مورد این لویاتان18 ایرانى به کار مى گیرد: (ایران براى درامان ماندن از دشمنان داخلى و خارجى به سلطانى جنگجو و مصمّم نیازمند است.شاهى ضعیف و آرامش طلب , هرچند هم سلیم النفس باشد, موجب استیصال و ویرانى کشور خواهد بود.او باید همواره شمشیرى آخته براى حراست و مجازات آماده در دست داشته باشد.) وى براى این که در معرض نقد متفکّرانى صلح جو قرار نگیرد, مى نویسد: (اکثر معارضان , اعمّ از اروپایى و ایرانى , تا پیدایش نهضت مشروطه در پایان قرن سیزدهم , با این نتیجه گیرى فریزر (و من) موافقت داشتند.)/ 44ـ45

نقد و ارزیابى

الف. نادیده گرفتن استقلال قاجاریه از کشورهاى بیگانه:مى توان چنین برداشت کردکه هدف وى از تکرار مکرّر ناتوانى دولت قاجار, صرفاً گزارش این امر نیست. گو این که پشت این وصفها و مستندها, درصدد است تا پیامى پنهانى تر را القا کند. تردید خواننده منصف کتاب وى, آ ن گاه که به وصفهایش از سلسله پهلوى مى رسد, تشدید مى شود. نکته اى که در بسیارى از کتابهاى تاریخى مربوط به تاریخ معاصر ایران( اعم از خارجى و داخلى) مورد غفلت قرار گرفته,ا ین است که به رغم صحّت بسیارى از وصفهاى آبراهامیان درباره سلسله قاجار, تبیین تفاوت کلى این سلسله با سلسله پس از آن(سلسله پهلوى) صورت نگرفته است. ییکى از محققان معاصر, مهم ترین تفاوت دو سلسله قاجار و پهلوى را بحق دراین مى داند که سلسله پهلوى, سلسله اى استعمارى و دست نشانده بیگانگان بوده است; ولى قاجاریان, به رغم همه مشکلاتى که داشتند, دست نشانده بیگانگان نبودند: (این سلسله(قاجار) بافت استبدادى داشتند; اما(همچون خاندان پهلوى) بافت استعمارى نداشتند و به رغم عیوب بسیارشان, گه گاه مقاومتهایى نیز در برابر همسایگان سلطه جوى ایران از خود نشان مى دادند و احیاناً از راه ایجاد یا تشدید تضاد میان قدرتهاى خارجى, راه تخلّصى براى خود و کشورشان مى جستند. ذیلاً به برخى از این اقدامات اشاره مى کنیم: ـ درگیرى سخت محمد شاه قاجار و فرزندش ناصرالدین شاه با انگلیسى ها بر سر هرات و افغانستان که به اشغال موقّت جنوب ایران و تجزیه مناطق غربى آن از کشورمان انجامید و ناصرالدین شاه(در دستخطى که هم اینک از وى در موزه لندن وجود دارد) نوشت: (از این مرحله, تا قیامت خواهم سوخت.) ـ تلاش محرمانه ناصرالدین شاه, بویژه در اواخر عمر, براى اتّحاد سیاسى, نظامى و اقتصادى با آلمان بیسمارک بر ضدّ روس و انگلیس.19 ـ تلاش مخفیانه ناصرالدین شاه براى استمداد از آمریکا(به رغم روس و انگلیس) براى آبادى ایران.20 ـ مخالفت ناصرالدین شاه و جانشینان او با انجمنهاى فراماسونرى و نیز فرق ضالّه و بهایى.[به گونه اى که یکى از بزرگان بهایى گفته بود: اگر ناصرالدین شاه نبود, ما بر اهل اسلام جزیه مى بستیم.] ـ درگیریهاى مکرّر مظفّرالدین شاه با انگلیسیها در قضایاى مختلف: مأموریت سر مارتیمور دوراند(سفیر متبختر انگلیس در ایران), تشریفات ورود لرد کرزن به شهر بوشهر, غائله نشان زانوبند گارتر, تحدید آب هیرمند توسط گلداسمید. همچنین ابراز علاقه شدید وى به ترویج کالاهاى وطنى21 و ارسال میرزا محمد خان کاشف السلطنه, به هند زیر سلطه انگلیس براى آوردن محرمانه نهال چاى از آن مناطق و کشت آن در شمال ایران و نیز نشان دادن (سرسختى) در مقابل روسها هنگام ولیعهدى22 و بالأخره پیغام محرمانه اش به تزار روس که به حرمت دوستى صد ساله فیمابین, عقد قرارداد تجزیه ایران با انگلیسیها را امضا نکند و تزار قول داد که تا زنده است, این قرارداد را امضا نکند. ـ اظهار سرور محمد على شاه از شکست روسها از ژاپن در1905م, اعتراض و تهدیدش به وزراى مظفرالدین شاه به علّت استقراض آنان ازروسیه و نیز چالش پرنشیب و فراز وى در زمان سلطنت(به تحریک شیخ فضل الله) با سفراى روس و انگلیس بر سر تجدید مشروطه در استبداد صغیر که نهایتاً به عزل او توسط ایادى آنان منجر شد. ـ پایمردى احمد شاه در جنگ جهانى اول در برابر تحکمات متفقین, روابط و مذاکرات محرمانه او با آلمان, و حمایتش از مبارزین ضدّ استعمار(نظیر شیخ حسین خان چاه کوتاهى). همچنین امتناعش از تأیید قرارداد1919 در ضیافت لندن23 و درگیرى شدیدش با وثوق الدوله و سید ضیاالدین طباطبایى, به رغم حمایت لندن از آنها که درفرجام, به خلع وى از سلطنت و افول دولت قاجار انجامید.)24 هرچند از این اسناد و گزارشها, نمى توان به اقتدار و عدم سستى و ضعف شاهان قاجار رسید, به روشنى مى توان به بیگانه ستیزى آنان ایمان آورد. ا ما در مواردى که در برابر بیگانگان کوتاه مى آمدند, در نهایت ضعف و سستى بودند و در عین حال, از این کوتاه آمدن شان, مى رنجیدند. خود نویسنده نیز بر این ناراحتى شاهان قاجار در مواردى اشاره کرده است/ 36; اما در عین حال, نویسنده در فصل سوم از بخش اول و نیز در بخش سوم کتاب که به وصف سلسله پهلوى مى پردازد, اقتدار و کامیابى آنها را در کنار هماهنگى آنها با انگلیس و امریکا بارها تکرار مى کند. به نظر مى رسد نویسنده, در پى القاى این امر است که هرگاه ایران سرسپردگى دولتهاى بزرگ بیگانه را قبول کرده, کشورى رو به رشد و نیرومند بوده است و هرگاه خودگردان بوده, دچار ضعف و سستى شده است.
ب. القاى این امر که عالمان مذهبى تحت سلطه دربارند: نویسنده, مانند بسیارى دیگر از مستشرقان, با قرار دادن مکرّر نام عالمان مذهبى در کنار نام خانهاى بزرگ, ملاکان, کدخدایان و دربار, درصدد کمرنگ و غیر اصیل نشان دادن نقش و رهبرى دینى در تاریخ معاصر ایران و اثبات تز کهنه مارکسیسم(دین افیون توده ها) بوده است. وى, عالمان را به نوعى, جیره خواران شاه معرفى مى کند که هرگاه شاه در خطر سقوط و انقراض قرار گیرد, با(نوشتن نامه) و(وعده پاداش) و(تحریک عواطف صنفى شان), مى تواند آن ها را با خود همراه کند/ 39, در حالى که به گواهى تاریخ, رهبران دینى به جز مواردى که حمایت از دربار را از باب (دفع افسد به فاسد) به صلاح دین و دنیاى مسلمانان مى دیدند,25تصمیمهاى سیاسى خود را به صورت مستقل اتخاذ مى کردند;بویژه که به موقعیت و نفوذ معنوى خود میان توده واقف بودند و بدین علت, براى خود عذرى در همکارى وهماهنگى با شاه نمى دیدند. خود نویسنده به اقتدار مستقل و زیادعالمان در همان عصر قاجارى اشاره مى کند. وى هنگام ترسیم خط مشى سیاسى قاجارها براى حفظ دولت شان, به دو شیوه اشاره مى کند که یکى از آنها(عقب نشینى در هنگام مواجهه با مخالفت خطرناک) بود. وى مى نویسد: (رویه عقب نشینى زمانى اتخاد مى شد که مخالفت شدیدى روى مى داد. هنگامى که مجتهد مشهورى در کاشان خواستار برکنارى حاکم نامطلوب شهر شد و تهدید به شورش عامه بر ضدّ حکومت ظالم کرد, فتحعلى شاه چاره اى جز قبول نداشت. وقتى علماى تهران در اعتراض به ساختن مجسمه نا صرالدین شاه تظاهراتى کردند, حکومت بلافاصله مجسمه را برداشت و پذیرفت که چنین یادبودهایى مغایر با دستور شرع مبنى بر حرمت نمایش سه بعدى صورت انسان است.)/ 37ـ38 این گزارش نشان مى دهد که بحرانى ترین اوضاع براى دولت قاجار زمانى بوده است که عالمان شهرها در برابر آن دولت صف مى کشیدند و دربار نیز چاره اى جز عقب نشینى در برابر آنان نداشت. اقتدار عالمان به گونه اى بوده است که شاهان مستبد قاجارى که همه گفته ها و کردارهاى خود را براى توده مردم, قانون قلمداد مى کردند, به اعتراف خود نویسنده: (حرف خود را مادام که علناً با شرع اسلام مغایرتى نداشت, قانون مى دانستند. و مرجع تشخیص این مغایرت, مسلماً عالمان بودند.)/ 44
ج. دفاع از استبداد قاجارى به علت ایجاد امنیت: نویسنده با طرح دیدگاه جیمز فریزر و سرجان ملکم در خصوص امنیت حاصله تحت استبداد قاجارى, به طور ضمنى به دفاع از آن مى پردازد. وى در این دیدگاه, ضمن تن دادن به تز باطل دیگرى از مارکسیسم(هدف وسیله را توجیه مى کند)با دفاع از فلسفه سیاسى هابز و لویاتان ایرانى به شعور سیاسى عنصر ایرانى توهین کرده است. به این جمله که در مورد شاه مطلوب ایران گفته شده و وى آن را تأیید کرده است, دقت شود: (او باید همواره شمشیرى آخته براى حراست و مجازات, آماده در دست داشته باشد) / 45
د. نادیده گرفتن ضربه هاى استعمار بر پیکر کشور: آبراهامیان به رغم تکرار مکرّر ضعف وسستى شاهان قاجار و نیز ضعیف بودن ملت در برابر استبداد آنان, در هیچ موردى به ریشه هاى خارجى این ضعف اشاره نمى کند. بى گمان, در کنار برخى علتهاى مهم داخلى, برنامه ها و نقشه هاى تحمیلى کشورهاى بیگانه, بویژه انگلیس نیز در نا توانى ملت و دولت آن روز ایران سهم بسزایى داشته است. تحمیل قراردادهاى کمرشکن, ساخت و پاختهاى پنهانى دولتهاى بزرگ, بویژه انگلیس و روسیه براى چپاول و غارت منابع داخلى ایران, بویژه نفتهاى جنوب و شمال, اشغال برخى مناطق کشور و انصراف مضاعف همّ و غمّ دولتیان از خدمت به ملّت, به رفع غائله هاى ساخته دست بیگانه و…از جمله مواردى هستند که باعث شدند تا در دراز مدت, بر ناتوانى ملت و دولت ایران افزوده شود; اما آبراهامیان یا به هیچ یک از این موارد نپرداخته, یا آنها را بسیار کم اهمیت جلوه داده است که این امر, خواننده کتاب وى را در صداقت داوریهاى تاریخى وى به تردید جدى وامى دارد.

3. انقلاب مشروطه

1ـ3. مقدمات و پیش زمینه ها

الف. تأثیر غرب بر ایران قرن سیزدهم(عصر قاجارى): نویسنده معتقداست که ارتباط با غرب در قرن سیزدهم, از جهات متفاوتى نارضایتى عمومى مردم ایران را از سلسله قاجار(که این نارضایتى مقدّمه اى براى مشروطه بوده است) تشدید کرد: نخست آن که: نفوذ غرب بویژه نفوذ اقتصادى اش بازار را تهدید کرد و از این رهگذر به تدریج علایق تجارى مناطق پراکنده را واداشت تا در یک طبقه متوسّط فرامنطقه اى که براى نخستین بار به نارضایى مشترک خویش آگاه بود, فراهم آیند. دو دیگر: تماس با غرب, بویژه تماس عقیدتى از طریق نهادهاى نو آموزشى, به پیدایى مفاهیم جدید(مثل دسپوت, فئودال, پارلمان, سوسیال, دموکرات , آریستوکرات و…), ایدئولوژیهاى جدید(مثل لیبرالیسم, نا سیونالیسم, سوسیالیسم و…), آرزوهاى جدید(مثل نظام مشروطه, صنعتى شدن و…), و مآلاً طبقه متوسط شغلى جدیدى موسوم به روشنفکران انجامید. این امور جدید از بسیارى جهات با روند گذشته و حال آن روز ایران ناسازگارى داشت و خواسته هاى جدیدى را بر زبان مردم جارى سا خت. از سوى دیگر, این امور جدید باعث شد تا بر بسیارى از واژه هاى قدیم, معانى نوى تزریق شود; به طور مثال, معناى استبداد از(سلطنت) به(سلطنت مطلقه), و معناى ملت از(جماعت مذهبى) به(ملّیت غیرمذهبى), و معناى مردم از(معناى عارى از هر مفهوم ضمنى سیاسى) به(معنایى دموکراتیک و میهن پرستانه), تغییر یافت. این مفاهیم رادیکال, همراه با عقاید شیعى ضدّ دولتى بود که به پیروزى آتى انقلاب مشروطه در سال هاى 1284تا 1288 یارى رساند. سه دیگر: تماس با غرب و شوروى باعث شد تا ضمن تحمیل برخى جنگهاى هزینه آور و سنگین, و عهدنامه هاى حقارت بارى از قبیل عهدنامه هاى گلستان(1192) و ترکمنچاى(1207),سلسله قراردادهاى کاپیتولاسیون که به تحقیر شدید روحیه ایرانى انجامید نیز بر ایران تحمیل شود. انقلاب مشروطه در حقیقت انفجارى بود که براى جبران این حقارت رخ داد. چهار دیگر: به دستور ناصرالدین شاه برخى کتابهاى غربیان از جمله: رابینسون کروزوئه, اثر دیفو, نمایشنامه هاى مولیر, سه تفنگدار, اثر آلکساندر دوما, دور دنیا در هشتاد روز, اثر ژول ورن, طنز مشهور جیمز موریه درباره ایران, ماجراهاى حاجى بابا, ده عنوان تاریخ ایران از جمله تاریخ ایران, اثر سرجان ملکم, و تاریخ مختصر ایران, اثر مارکام و…ترجمه شد. (شاه ترجمه بسیارى از این کتابها را براى تجلیل از سلطنت سفارش داد; اما همین ترجمه ها, ناخواسته, با ترسیم تفاوت فاحش بین شاهان ایران و پادشاهان نامدار اروپا, و بین فقر ایران و ثروت اروپا براى خوانندگان ایرانى, کم کم سلطنت قاجار را تضعیف مى کرد.)/ 53 پنج دیگر: تماس با غرب, غیر از پدید آ وردن روشنفکران جدید و طبقه متوسّط سنّتى, نارضایى اجتماعى گسترده اى را ایجاد کرد. روشفنکران نگران پیشرفت سریع, نارضایتى فزاینده خود را از حرکت کند نوسازى و رشد فراوان فساد دربار ایران اظهار مى داشتند. طبقه متوسّط سنّتى, بى دفاع در برابر رقیبان بیگانه, کم کم دریافتند که قاجارها بیش تر درصدد تقویت دولت در برابر جامعه اند, تا حمایت جامعه در برابر قدرتهاى سلطه جو. در این میان, سطح زندگى عامّه مردم, بویژه پیشه وران شهرى و توده دهقانان, از سویى بر اثر رقابت غرب, از طرفى در نتیجه واگذارى هر چه بیش تر امتیازات, و از جانبى به دلیل آن که تولید ناخالص ملّى با رشد تدریجى جمعیت کاستى گرفت, پایین آمد./ 64

ب. نحوه موضع گیرى سلسله قاجار در قبال غرب:

1.ب. همکارى با غرب(اصلاحات به نفع بیگانگان): (در عهد قاجار شکستهاى نظامى به اعطاى امتیازهاى دیپلماتیک انجامید. امتیازهاى دیپلماتیک, کاپیتولاسیونهاى تجارى به بار آورد; کاپیتولاسیونهاى تجارى, راه نفوذ اقتصادى را هموار کرد, و نفوذ اقتصادى, با متزلزل کردن صنایع بومى, اختلالات اجتماعى شدیدى پدید آورد. سلسله قاجار این تهاجم را به دوشیوه کاملاً متفاوت پاسخ داد. در نیمه نخست این قرن کوشید دو برنامه بلند پروازانه براى نوسازى سریع, تدافعى و دولتى آغاز کند; اما چون ناکام ماند, در نیمه دوم قرن به اصلاحات جزئى پرداخت. در این اصلاحات بیش از آن که با غرب مقابله کند, همکارى کرد; دولت را در برابر جامعه تقویت کرد, نه جامعه را در برابر دول خارجى, و به جاى تغییرات کلى در سطح دولت, اندک تغییراتى در دربار صورت داد)/ 48 به طور نمونه: (ناصرالدین شاه و وزرایش, نوآوریهایى ا نجام دادند;26 اما این نوآوریها به جاى آن که به تغییر سریع منجر شوند, حرکتى بطىء به سوى تغییر برانگیختند. به جاى آن که کشور را در برابر دشمنان خارجى حفظ کنند, حامى دربار در برابر مدّعیان داخلى بودند, و به جاى حمایت از اقتصاد, توجه غربیان را به اقتصاد ایران جلب مى کردند.)/ 50 این موضع گیرى دولت قاجار, در عمل مردم ر ا دربرابر آن قرار داد و بعدها پیش زمینه اى مناسب براى انقلاب مشروطه شد. 2.ب. اعطاى امتیاز به بیگانگان و تحقیر روح ملّى مردم: امتیاز رویتر(در دو مرحله) امتیاز برادران لینچ, امتیاز شرکت انگلیسى تلگراف هند و اروپایى, امتیاز شرکت خصوصى روسى سى دو لاروت27و…برخى از امتیازهاى عصر قاجار است که همه آنها به ضرر ایران و به نفع بیگانه بوده, به گونه اى که سرمایه گذارى خارجى, در نیمه دوم قرن سیزدهم, از تقریبا صفر به 12/000/000 پوند رسید. آن چه بر ضرر این امتیازها مى افزود, صرف غیر بهینه هزینه آنها بود که اغلب به دربار انحصار مى یافت. هزینه دربار به قدرى زیاد بودکه افزون بر صرف عوائد حاصل از این امتیازها, دربار مجبور بود از طریق فروش القاب و عناوین و حتى مناصب و مشاغل, از جمله سفارت, قضا, وزارت و…بخشى از هزینه هاى خود را تأمین کند. فروش القاب و عناوین به قدرى زیاد بود که یکى از مورّخان درباره آن نوشت: (در دربار, به ندرت روزى بدون فروش چیزى, به کسى, به قیمتى, سپرى مى شد.) / 50ـ52 ج. حرکتهاى نوسازى و اصلاح طلبانه: نویسنده معتقد است که جریان نوسازى و اصلاح طلبى که با عباس میرزا آغاز شد و اصلاح طلبان پس از وى, از قبیل امیر کبیر, ملکم خان ناظم الدوله, سید جمال الدین اسدآبادى, روشنفکران و…آن را ادامه دادند, در عمق وجود خود باعث خود آگاهى مردم و رویایى آنها باسلسله قاجار شد. از نظر وى, این اصلاحات به طور خطّى صورت مى گرفت و اصلاحات بعدى در حقیقت, ادامه دهنده اصلاحات قبلى بود. وى این اصلاحات را این گونه مى شمارد:

اصلاحات عباس میرزا:

ـ تأسّى به سلطان سلیم سوم و اجراى سبک نظام ارتش ترکیه در تبریز. ـ تأسیس دارالترجمه به صورت پشتوانه علمى نظام جدید ارتش. ـ اعزام دانشجو به خارج از کشور جهت تحصیل علوم نظامى(اسلحه سازى, نقشه بردارى و…) ـ حذف مستمریها و ولخرجیهاى دربار. ـ منع استفاده از لباسهاى خارجى. ـ أخذ فتواى عالمان و روحانیان درباره ضرورت اصلاحات به سبک جدید. وى در ادامه مى نویسد که اصلاحات عباس میرزا, خصومت درباریان و مستمرى بگیر ان و مالیاتچى ها را برانگیخت, تا جایى که وى را متهم به بدعت, بى دینى و…کردند و نگذاشتند اصلاحات وى به ثمر بنشیند./ 48ـ49

اصلاحات امیر کبیر:

ـ راه اندازى مجدّد نظام ارتش جدید(ادامه کار نیمه تمام عباس میرزا) ـ راه اندازى نخستین روزنامه رسمى کشور(روزنامه وقایع اتّفاقیه) ـ راه اندازى نخستین مدرسه غیرمذهبى کشور(دارالفنون). ـ کاهش هزینه هاى دربار. ـ افزایش عوارض واردات. اصلاحات امیر کبیر نیز باعث شد تا دولتهاى خارجى, بویژه انگلستان و روسیه از سویى, آقاخان نورى و ملکه مهد علیا از سویى دیگر, از وى کینه به دل بگیرند. سرانجام امیر کبیر در 1230 معزول, به خارج از پایتخت تبعید و کمى بعد در همان جا کشته شد./ 49ـ50

اصلاحات ملکم خان ناظم الدوله:

ـ تأسیس انجمنى سرّى به نام فراموشخانه, با الهام از فراماسونهاى اروپایى.28 ـ تهیه و تدوین دفتر تنظیمات(ملهم از جنبش تنظیمات معاصر در امپراتورى عثمانى) براى دربار. دفتر تنظیمات یکى از نخستین پیشنهادهاى نظام یافته براى اصلاحات است که در قرن نوزدهم به نگارش درآمده است. این طرح با این هشدار آغاز مى شود که کشور به زودى به کار قدرتهاى بیگانه فروخواهد رفت, مگر آن که شاه فوراً دستور آغاز اصلاحات را صادر کند.29 ناصرالدین شاه نخست به پیشنهادها توجّه کرد و حتّى به قبول سمت استاد اعظم در فراموشخانه تمایل نشان داد; اما به محض این که مقامات مذهبى در تهران, مفهوم قانون را(بدعت) دانستند و فراموشخانه را به داشتن ارتباط با فراماسونهاى(جمهورى خواه بى دین) اروپایى متهم کردند, ناصرالدین شا ه انجمن را ممنوع ساخت; دفتر تنظیمات را کنار گذاشت, و ملکم خان را به امپراتورى عثمانى تبعید کرد. ـ نگارش و انتشار خاطرات یک سیّاح30(یکى از نخستین هجویه هاى ضدّ روحانیون) ـ انتشار روزنامه قانون31 در پاریس که در تهران توجّه فراوانى برانگیخت; به طورى که سرانجام ممنوع, و نگهدارى آن, اقدام بر ضدّ مصالح کشور قلمداد شد و بعد جزو عوامل عمده وقوع ا نقلاب مشروطه به شمار آمد. ـ ارائه طرح مجلس شوراى ملى با عضویت(دست کم صد نفر از مجتهدان بزرگ و فضلاى نامى) / 60ـ63

اصلاحات سید جمال الدین اسدآبادى:

ـ طرح اتّحاد دنیاى اسلام در برابر دنیاى غرب.32 ـ دعوت به اصلاحات در اسلام, بویژه از راه اثبات سازگارى اصول قرآنى با کشفیات علوم جدید. ـ درگیر شدن با شاه ایران و شکستن صولت وى. ـ ترویج و تبلیغ علوم جدید در برابر علوم قدیم. ـ معرّفى کار ویژه هاى اجتماعى خاص و مفید مذهب اسلام در بسیج توده ها./ 57ـ59

اصلاحات روشنفکران:

ـ ارائه تفسیر جدید از تاریخ(نه آن طور که روحانیان معتقد بودند, به نمایش اراده خداوند, و نه طبق اظهار نظر لاینقطع وقایع نگاران دربار به ظهور و سقوط سلسله ها, بلکه بیش تر به سیر مداوم پیشرفت بشر اشاره داشتند.) ـ مبارزه با سه زنجیر استبداد سلطنتى, تعصّب روحانیان, و امپریالیسم بیگانه 33. ـ معرّفى مشروطیت, دنیویت و ناسیونالیسم به صورت سه وسیله حیاتى براى توفیق در ایجاد ایرانى نو, نیرومند و پیشرفته.34 ـ استفاده از تز سازگارى تاکتیکى.35/ 56ـ57 د. تورّم هاى اقتصادى و نارضایتى مردم: شواهد نشان مى دهد که به رغم زندگى مناسب و کم وبیش راحت مردم در اوائل قرن سیزدهم, متوسّط سطح زندگى مردم در ادامه این قرن رو به کاهش گذاشت; به گونه اى که ناظران ایران در اوایل قرن چهاردهم متّفقاً زندگى روستائیان را سخت فلاکت بار و به طور وحشتناکى ناامن وصف کرده اند. نارضایتى روستاییان, که بخش بزرگى از مردم ایران در قرن سیزده را شامل مى شد, در کنار دیگر عوامل ذکر شده, تشدید مى شد; به گونه اى که در فضاى انقلاب مشروطه, به راحتى منفجر شدند./ 64ـ65 این انفجار, که معلول بحران اقتصادى اواخر سال 1283بود, واپسین تکان را به دربار وارد ساخت. بد بودن محصول در سراسر کشور و رکود ناگهانى تجارت شمال ناشى از شیوع وبا, جنگ روسیه و ژاپن, و انقلاب متعاقب آن در روسیه, سبب نگرانى یا افزایش سریع قیمت مواد غذایى در داخل ایران شد. طى سه ماه آخر سال 1283, قیمت قند و شکر تا33درصد و قیمت گندم تا 90درصد در تهران, تبریز, رشت و مشهد افزایش یافت, در همان زمان, دولت با ملاحظه کاهش درآمد گمرک, افزایش قیمت موادّ غذایى, و رد شدن درخواستهایش براى أخذ وام خارجى جدید, عوارض بیش ترى براى تاجران بومى وضع کرد و بازپرداخت اقساط وام بستانکار محلى را به تعویق انداخت. این بحران اقتصادى فوراً سه اعتراض عمومى را برانگیخت که هریک از قبلى شدیدتر بود و به انقلاب مرداد 1285 انجامید. اعتراض نخست به صورت تظاهرات آرامى در مراسم عزادارى ماه محرم رخ داد. حدود دویست دکاندار و صرّاف, فروتنانه از حکومت خواستند که مسیو نوز, مدیر بلژیکى گمرک را معزول سازد و قروضى ر ا که از آنها گرفته بود تأدیه کند. شاکیان چون پاسخى نگرفتند, مغازه هاى خود را تعطیل کردند و با پخش عکس نوز در لباس ملاّیان در جلسه رقص, احساسات مذهبى را برانگیختند, و به سرکردگى شال فروش معتبرى, به سوى حرم عبدالعظیم به راه افتادند. پس از دو هفته مذاکره, مظفرالدین شاه, در شرف مسافرت به اروپا و بیمناک از اعلامیه هاى آتشین, قول داد که در بازگشت, نوز را معزول سازد; دیون را تأدیه کند, و کمیته تاجران را در وزارت تجارت تشکیل دهد; اما این وعده ها هرگز عملى نشد. کمیته فقط جنبه مشورتى یافت, دیون همچنان تأدیه نشده ماند, و روسها تهدید کردند که اگر گمرک از دست افراد مطمئن خارج شود, به اقدام هاى لازم دست مى زنند. اعتراض دوم در آذرماه, هنگامى ر خ داد که حاکم تهران براى پایین آوردن قیمت قند و شکر دستور داد دو تن از تاجران عمده قند و شکر را چوب بزنند. یکى از قربانیان, تاجر79 ساله محترمى بودکه به تعمیر بازار مرکزى و بناى سه مسجد در تهران کمک کرده بود. او بیهوده اعتراض مى کرد که گرانى, نه معلول احتکار, بلکه ناشى از اوضاع مغشوش روسیه است. به شهادت یک ناظر عینى, خبر این بى حرمتى, مثل صاعقه اى در سراسر بازار پیچید. دکاکین و مغازه ها تعطیل شد; مردم در مسجد جامع گرد آمدند; و دو هزار نفر از تاجران و طلاّب علوم دینى به پیشگامى طباطبایى و بهبهانى در حرم عبدالعظیم بست نشستند. آنان از همان جا, چهار درخواست اصلى: تعویض حاکم تهران, عزل نوز, اجراى احکام شرع, و تأسیس عدالتخانه, براى حکومت فرستادند. تقاضاى آخر در خصوص مذاکرات آتى به عمد مبهم نگه داشته شد. حکومت, نخست ایراد گرفت که چنین تشکیلاتى همه مراتب و مدارج را(حتّى میان پسر پادشاه با یک نفر بقال) به هم مى ریزد و به معترضان گفت: اگر ایران را نمى پسندند مى توانند به آلمان(دمکراتیک) مهاجرت کنند; اما پس از یک ماه تلاش براى درهم شکستن اعتصاب عمومى تهران, چون نتیجه اى نگرفت, تسلیم شد. معترضان پیروز, در بازگشت به شهر, مورد استقبال جماعتى قرار گرفتند که فریاد(زنده باد ملّت ایران) سرداده بودند. ناظم الاسلام کرمانى در یادداشتهایش مى نویسد: (عبارت(ملّت ایران) پیش تر هرگز در خیابان هاى تهران به گوش نخورده بود.) سومین اعتراض در ماه محرم, در تابستان 1285 روى داد. مسبب آن به طور عمده کوتاهى شاه در تأسیس عدالتخانه و عزل نوز, و از سویى اقدام نسنجیده نظمیه براى دستگیرى یک واعظ به دلیل متهم ساختن علنى حکومت بود.36 دستگیرى واعظ و دیگر مخالفان سرشناس سبب شد که انجمنهاى مخفى, اعلامیه هاى خشماگینى انتشار دهند و جماعت برانگیخته اى از طلاب, به سوى مقرّ مأموران انتظامى به حرکت درآیند. در زد و خوردى که صورت گرفت, نظمیه چى ها یکى از طلاّب را, که اتّفاقاً سید بود, کشتند. صبح روز بعد, هزاران نفر از طلاّب, مغازه داران و اصناف(اغلب به نشانه آمادگى براى مرگ درجهاد, کفن پوشیده) جنازه سید را بر دست گرفتند و از مرکز بازار براى تشییع به سوى مسجد جامع به راه افتادند; اما بیرون مسجد قزاق ها جلو جمعیت را سدّ کردند. درگیرى کوتاه, امّا خونریزى بود. 22نفر جان باختند و بیش از یکصد تن زخمى شدند. اکنون, جوى خون, دربار و مردم را از هم جدا مى کرد. از آن زمان به بعد بعضى از روحانیون, قاجار را آشکارا با یزید(امیر رسوایى که امام حسینِ شهیدِ شیعیان را به قتل رسانده بود) مقایسه مى کردند./ 74ـ75
هـ. ظهور و رشد تشکّل هاى اصلاح طلبانه و سیاسى: ظهور و رشد تشکل هاى اصلاح طلبانه ـ هر چند همه آ نها در یک جهت نبودند, لحظه به لحظه فضا را براى دربار تنگ تر مى کرد و بر نارضایتى بیش تر مردم از دربار دامن مى زد. برخى از این تشکّل ها عبارتند از: 1.هـ. شرکت اسلامیه اصفهان: در اصفهان, گروهى از تاجران با تشکیل(شرکت اسلامى) نخستین شرکت سهامى سرتاسرى را پدید آوردند. هدف آنان(حفاظت از صنایع دستى سنّتى, بخصوص مینیاتور سازى) بود. 2.هـ. محفل روشنفکران ترکان جوان: در تبریز, محفلى از روشنفکران جوان که به دلیل دانستن ترکى مى توانستند جریانهاى فرهنگى قفقاز و امپراتورى عثمانى را تعقیب کنند, روزنامه فارسى زبان با نفوذى با عنوان گنجینه فنون انتشار دادند. دو مرد در کا نون این محفل وجود داشت که نقشهاى مهمى در انقلاب آینده ا یفا کردند: میرزا محمد على خان تربیت, صاحب کتابفروشى متجدّدى که میعادگاه اعضاى این گروه بود, و سید حسن تقى زاده که از محیط روحانیان محافظه کار خود قطع رابطه کرده بود تا شوق سوزانش به شیخى گرى را دنبال کند, سپس با کشف غرب, به زبانهاى اروپایى و علوم جدید فیزیک, طب و شیمى علمى روى آورده بود. 3.هـ. انجمن معارف تهران: گروهى از روشنفکران در تهران(انجمن معارف) را برپا کردند و کتابهاشان را روى هم گذاشتند تا نخستین کتابخانه ملى کشور را پدید آورند. انجمن معارف با پشتیبانى دربار, در برابر روحانیان محافظه کار افراطى توانست در دوره کوتاهى از بدو تشکیل تا زمان انقلاب[مشروطه], پنجاه و پنج مدرسه متوسّطه خصوصى در تهران تأسیس کند. شخصیت پیشگام هر دو نهاد کتاب خانه و انجمن, واعظ مشهور حاج میرزا نصرالله ملک المتکلّمین بود./ 69
و. سازمان هاى سیاسى و نیمه مخفى: مظفّرالدین شاه امیدوار بود روش آزادمنشى وى, مخالفان سیاسى را راضى سازد; امّا لیبرالیسم همزمان با نفوذ شدید غرب, صرفاً مخالفان را به تشکیل سازمانهاى نیمه مخفى ترغیب کرد. از این سازمانها پنج نمونه ذیل در انقلابى که در راه بود, نقشهاى مهمّى را ایفا کردند: 1.و. مرکز غیبى: مرکز غیبى را دوازده تن رادیکال جوان وابسته به روزنامه گنجینه فنون در تبریز تشکیل دادند. رئیس گروه, تاجرى شیخى به نام على کربلایى بود که به علّت علاقه اش به ادبیات فرانسه و فلسفه سیاسى فرانسوى به(مسیو) شهرت داشت. 2.و. حزب اجتماعیون عامیون(سوسیال دموکرات):حزب اجتماعیون عامیون(سوسیال دموکراتیک) ایران را در اواخر سا ل1283 در شهر باکو, جمعى از مهاجران که مدّتى درحزب سوسیال دموکراتیک روسیه فعّال بودند, تشکیل دادند. حزب با تأسیس باشگاهى به نام همّت, فعّالیتهایش را در میان حدود یکصد هزار نفر کارگر مهاجر ایرانى(اغلب ازآذربایجان ایران) شاغل در تأسیسات نفتى با کو متمرکز کرد. رئیس حزب, نریمان نریمانف, معلّمى آذربایجانى بود که بعد رئیس جمهور آذربایجان شوروى سوسیالیستى شد. تقریباً سایر بنیانگذاران حزب, همگى, روشنفکران آذربایجان ایران بودند. برنامه آنان اصولاً اقتباس خواسته هاى اقتصادى سوسیال دموکراتهاى روسیه بود. مرکز غیبى که به زودى روابط نزدیکى با اجتماعیون عامیون برقرار کرد, برنامه حزب را داخل ایران اشاعه داد. 3.و. جامع آدمیت: جامع آدمیت در تهران از پوزیتیویسم رادیکال سن سیمون وامانیسم لیبرال آگوست کنت الهام مى گرفت. بنیانگذار جامع, میرزا عباسقلى خان قزوینى, که بعد شهرت آدمیت را نیز برنامش افزود, دوست نزدیک ملکم خان و از کارمندان عالى رتبه وزارت دادگسترى بود. پسرش فریدون آدمیت, مورّخ مشهورنهضت مشروطه, مى نویسد: (جامع, سه هدف اصلى داشت: انجام مهندسى اجتماعى براى نیل به توسعه ملى, حصول آزادى فردى به منظور شکوفایى خرد انسانى, و کسب مساوات قانونى براى همگان بدون توجه به دین و نژاد به سبب تضمین منزلت کلّیه آحاد جامعه) جامع, اعضاى خود را به طور عمده از بین رده هاى بالا, اما نه دربارى حکومت مرکزى انتخاب مى کرد; چرا که درخواست مساوات قانونى براى کارمندان منزجر از مزایاى موروثى, گیرا بود; مفهوم مهندسى اجتماعى, نقش حیاتى براى آنان در روند توسعه ملّى وعده مى داد; امید به آزادى, مشوّق آنان به مصونیت فردى از تصمیمهاى مستبدّانه بود, و مخفى بودن مراسم که از فراماسونهاى اروپایى اقتباس شده بود, آنان را از مقامهاى محافظه کار و عوام متعصّب مصون مى داشت. 4.و. کمیته انقلابى: کمیته انقلابى, هم در تاکتیک و هم در استراتژى رادیکال بود. به گفته ملک زاده, که پدرش ملک المتکلمین رئیس این گروه بود, کمیته از57روشنفکر رادیکال, که از مراجعان کتابخانه ملّى بودند, تشکیل شده بود. این عدّه در جلسه اى مخفى در اطراف تهران (اردیبهشت1283) طرحى براى سرنگونى استبداد و برقرارى حکومت عد ل و قانون تهیه کردند. این طرح خواستار بهره بردارى از حسادت شخصى و نیز رقابت سیاسى بین درباریان, وزرا, و رهبران مذهبى, و حمایت از محافظه کاران معتدل در برابر محافظه کاران افراطى بود. طرح همچنین خواهان برقرارى ارتباط با رهبران مذهبى(منوّر الفکر) و پرهیز از هر نوع فعّالیت غیر اسلامى براى رفع سوء ظنّ روحانیان بود. ملک زاده سالها بعد, اظهار داشت که این رادیکال هاى غیرمذهبى ناگزیر از جلب کمک رهبران مذهبى بودند; زیرا طبقه پایین, هنوز تحت نفوذ طبقه حاکمه, شاهزادگان, خوانین عشایرى, سرکردگان محلى, و اربابان زمین دار بود. ترکیب کمیته انقلابى, هم بازتاب سنخیت عقیدتى و هم منعکس کننده تباین جامعه شناختى روشنفکران اوّلیه بود. این کمیته مرکّب از57تن بود. همه اینان با تمدّن غربى از طریق دارالفنون یا تحصیل یک زبان اروپایى یا خواندن ترجمه هاى جدید, یا سید جمال و ملکم خان آشنایى داشتند. کمیته انقلابى, افزون بر ملک المتکلمین, شامل سید جمال الدین اصفهانى, یحیى دولت آبادى, علیقلى خان سردار اسعد بختیارى, یحیى میرزا اسکندرى و برادر کوچک ترش سلیمان میرزا بود. 5.و. انجمن مخفى(1284): انجمن مخفى, اعضاى خود را به طور عمده ازطبقه متوسّط سنّتى برگزید. ناظم الاسلام کرمانى, عضو مؤسّس آن, تشکیل انجمن را در یادداشتهاى مشروحى که با عنوان تاریخ بیدارى ایرانیان منتشر شده, بیان کرده است. انجمن در نشستى در بهمن 1284 مقرّراتى براى طرز رفتار اعضا و فهرستى از خواسته ها تدوین کرد. این اصول که عهد با قرآ ن کریم شمرده مى شد,گویاى نهانکارى, ضدّیت با ستمگران, احترام به روحانیون, برگزارى نماز در هر جلسه, و پذیرفتن[حضرت] مهدى به عنوان واپسین و یگانه حافظ راستین امت بود. برنامه با این ادّعا پایان مى یافت که اگر حکومت این پیشنهادها را بپذیرد, ایران پس از یک نسل حتّى دستاوردهاى ژاپن را نیز پشت سر خواهد گذاشت./ 70ـ73

نقد و ارزیابى

الف. تکیه صرف بر اصلاحات روشنفکرى: نخست آن که: به نظر مى رسد نویسنده, هر آن چه را که از سنخ دگرگونیهاى اجتماعى بوده, اصلاحات نامیده است; چه پاره اى از آن چه نویسنده زیر عنوان اصلاحات یاد کرده است, چیزى بیش از دگرگونیهاى مناسب و مقتضى زمان و مکان نیست. دو دیگر: در حقیقت, نویسنده کوشیده است تا آن چه را که به تعبیر دقیق مى توان تحت عنوان(سیر سرسپردگى رجال ایرانى به غرب) یاد کرد, اصلاحات نام نهد; به همین علّت بیش تر آن چه را که در وصف اصلاحات عصر قجرى ذکر مى کند, به فعالیت عناصر روشنفکر و بیش تر غرب زده مربوط مى شود. وى حتى اصلاحات رجال نیکنامى چون عباس میرزا, امیرکبیر و سید جمال را نیز از زاویه تناسب و عدم تناسب آنان, با اصلاحات غربى محک مى زند. وى هرگز نتوانسته است میان خدمات و اصلاحاتى که این رجال نیکنام انجام داده اند و مبانى و اعتقادات دینى آنان, رابطه اى برقرار کند; از همین رو, افرادى چون سید جمال و امیر کبیر نزد نویسنده, بیش از آن که مردانى معتقد و دینى باشند, مردانى سیاستمدار و روشنفکر مآب به شمار مى روند. ب. هم عرض سازى جریانهاى تشکّلها و سازمانهاى اصلاح طلب: آبراهامیان هنگام ذکر اصلاحات رجال سیاسى عصر قاجار, هیچ گونه تفکیک و اولویت بندى و به تعبیر دیگر, هیچ گونه سهم بندى خاصّى انجام نمى دهد. به دیگر سخن, او سهم هرکدام از رجال را در اصلاحات فقط با جایگاه تاریخى آنان ارزیابى مى کند و بر این اساس, سهم بیش تر, متعلّق به متقدّمان تاریخى است. این مطلب, خود مؤیّدى است بر آن چه پیش تر ذکر شد که وى پیش از آن چه دغدغه تبیین سیر اصلاحات عصر قاجار را داشته باشد, به دنبال ذکر تحوّلات و دگرگونیها اجتماعى آن عصر بوده است. بى گمان, افرادى چون سید جمال الدین اسدآبادى و ملکم خان ناظم الدوله, که نخستین آنان خطّ(سیاست موازنه منفى) و دیگرى, خطّ(سیاست موازنه مثبت) را تبلیغ مى کردند, سهم بیش ترى بر جهت دهى اصلاحات عصر قاجار داشته اند; البته این به معناى نادیده گرفتن تلاشهاى افرادى چون عباس میرزا, قائم مقام فراهانى, امیر کبیر و…در جبهه موازنه منفى و تلاشهاى افرادى چون سپه سالار, آخوند زاده, طالبوف, تقى زاده و… در جبهه موازنه مثبت نیست; بلکه بیش تر به شفّاف کردن جریان تأثّر و تأثیر در دو جبهه ذکر شده است. غفلت از ضرورت تحلیل براساس نظام اولویت بندى نقشهاى تاریخى, باعث شده است تا نویسنده در تحلیل کلان خود از عصر قاجار نتواند جریانهاى محورى و تبعى اصلاحات را باز شناسد; به همین علت, از برخى جریانهاى اصلاح طلب, یا نامى به میان نیاورده و یا آ نها را در حاشیه قرار داده است; به طور مثال, وى هرگز نتوانسته است به عمق تأثیر جریان اصلاحى تحریم که میرزاى شیرازى کبیر در نهضت تنباکو و بلکه قبل از آن پایه ریزى کرد,37 پى ببرد; به همین علت, وى هنگام وصف شرکت بزرگ اسلامیه اصفهان, که یکى از برکات این جریان اصلاحى بود و علماى اصفهان در تأسیس آن نقش زیادى داشتند, فقط به وصف ذیل بسنده مى کند: (در اصفهان گروهى از تجّار با تشکیل شرکت اسلامى نخستین شرکت سهامى سرتاسرى را پدید آوردند. هدف آنان حفاظت از استقلال کشور با تقویت صنایع جدید, مانند نساجى و حمایت از صنایع دستى سنّتى به خصوص مینیاتور سازى بود.)/ 69 وى, در پى این غفلت, حتى نتوانسته است جریان بزرگ اصلاح طلبى دینى را که به وسیله بزرگانى چون مرحوم کاشف الغطاء, ملاّعلى کنى, میرزاى آشتیانى, شیخ فضل الله نورى و…به سیر تکاملى خود در عصر قاجار ادامه مى داده است, شناسایى و تحلیل کند.

2ـ3.تحقق نظام مشروطه:

آبراهامیان به طور کلى نهضت مشروطه را معلول اتحاد روشنفکران متجدّد و طبقه متوسّط سنّتى مى داند. وى در خصوص عوامل اتّحاد بخش آنان مى نویسد: (روشنفکران متجدّد با الهام از مشروطیت, ناسیونالیسم و دنیانگرى, گذشته را رد مى کردند,حال را با اعتراض مى نگریستند, و نگاهى تازه به آینده داشتند. علاوه بر این, هم طبقه متوسّط سنّتى و هم روشنفکران متجدّد, به رغم تفاوتهاى شان, حملات خود را متوجّه یک هدف کرده بودند: حکومت مرکزى. هر دو, سازمانها, انجمنها و احزاب سیاسى و نیمه مخفى خود را تشکیل مى دادند. هر دو آگاه بودند که سلسله قاجار, نه تنها از لحاظ مالى ورشکسته, که همچنین از نظر اخلاقى بى اعتبار, به لحاظ ادارى بى کفایت, و مهم تر از همه, از لحاظ نظامى نیز ناتوان است.)/ 74 وى در ادامه, با بیان سیر تحولات و وقایع اجتماعى که متن انقلاب را رقم مى زد,پس از توضیح کوتاهى درباره نقش مهاجرت کبرا در نهضت مشروطه, به شرح گسترده بست نشینى در سفارت انگلیس مى پردازد و به نقل از گزارش سفارت انگلیس به لندن مى نویسد: (مردم پس از نومیدى از همه اقدامات خود تصمیم گرفتند که بست بنشینند…دو نفر در قلهک در سفارت با ما تماس گرفتند و جویا شدند که اگر مردم در سفارت انگلیس بست بنشینند, آیا کاردار سفارت براى بیرون راندن شان به قواى نظامى متوسل خواهد شد یا نه؟ مستر گرانت داف گفت که: امیدواریم آنان چنین کارى نکنند; اما اشاره کرد که وى قدرت آ ن را ندارد که با توجه به متداول بودن بست نشینى در ایران, به زور متوسّل شود… شب همان روز, پنجاه تن از تجّار و ملاّیان به سفارت آمدند و خود را براى اقامت شبانه آماده کردند. تعدادشان کم کم افزایش یافت و به زودى 14000 نفر باغ سفارت را پر کرد. جماعت را که عمدتاً اهل بازار بودند, کمیته سران اصناف, سازمان مى داد. کمیته براى حفظ اموال, نظم را برقرار, و تظاهرات زنان را در بیرون کاخ شاه و سفارت ترتیب داد. همچنین نسبت به ورود تازه واردها به باغ سفارت مراقبت مى کرد و پس از هفته اول فقط محصّلان و معلّمان دارالفنون و مدارس کشاورزى و علوم سیاسى را مى پذیرفت. به گفته ناظم الاسلام کرمانى این تازه واردها با سخنرانى درباره نظامهاى مشروطه اروپایى و بیان مطالبى که قبلاً اظهارش در ایران بسیار خطرناک بود,سفارت را به(مدرسه علوم سیاسى بزرگى در فضاى آزاد) بدل کردند. تعدادى از محصّلان دارالفنون, حتّى درباره مزایاى حکومت جمهورى سخنرانى کردند. علاوه بر این, کمیته از باب احتیاط با جمع آورى پول از تجّار توان گر به کارگران فقیرى که نمى توانستند اعتصاب طولانى را تاب آرند, کمک مى کرد.سرانجام کمیته به توصیه یارانى که تحصیلات جدید داشتند, نه فقط عدالتخانه, بلکه مجلس ملّى مؤسسان را از دربار خواستار شد. دربار, ابتدا معترضان را(گروهى خائنِ مزدور انگلیس) خواند; لکن با اعتصاب عمومى در تهران و سیل تلگرام از ایالات در پشتیبانى از معترضان روبه رو شد و(مجلس اسلامى) را که کم تر دموکراتیک مى نمود, پیشنهاد کرد; اما دربار که دوباره با درخواست مذاکره ناپذیر(مجلس ملى), با تلگرام هاى واصل از باکو و تفلیس که تهدید مى کردند داوطلبان مسلّح مى فرستند, با شکاف فزاینده بین محافظه کاران و میانه روهاى حکومت, و با این(خبر مرگ بار) که حتى قزّاقها آماده رفتن مى شوند, مواجه شده بود, سر انجام عقب نشست. در 14مرداد(سه هفته پس از آن که نخستین اعتراض کنندگان در سفارت متحصّن شدند) مظفرالدین شاه, مشیرالدوله,یکى از مقامات ارشد و لیبرال منش را صدراعظم خود قرار داد و فرمان گشایش مجلس ملّى مؤسسان را امضا کرد.)/ 76ـ78

3ـ3. پیامدها و دستاوردهاى مشروطه:

الف. تشکیل مجلس ملّى: در تاریخ 14جمادى الثانى 1324, فرمان مشروطیت اعلام, و کمى بعد از آن تاریخ, مجلس شوراى ملّى افتتاح شد. نقش مهم طبقه متوسّط سنّتى در ترکیب اجتماعى مجلس انعکاس یافته بود: 26 درصد نمایندگان رؤساى اصناف, 20درصد روحانیان و 15درصد از تاجران بودند. سیماى سیاسى مجلس نیز چنان که انتظار مى رفت, در سه(مسلک) وسیع, اما مشخّص که به تدریج به وجود آمد,یعنى سلطنت طلبان(مستبدها), میانه روها(معتدلها)38 و لیبرالها(آزادى خواهان)39 نمایان بود. 1.الف. تدوین قانون اساسى: نمایندگان براى تدوین قانون اساسى مشروطه, نخست به تضمین نقش مجلس توجّه کردند. در سندى که بعدها به قانون اساسى مشهور شد, مجلس ملّى به عنوان(نماینده قاطبه مردم) اختیارات گسترده اى یافت. مجلس مى توانست در همه مسائل, اقدامى را که در جهت رفاه دولت و ملّت باشد,انجام دهد. تصویب نهایى کلّیه قوانین, فرمانها, بودجه, معاهدات, قروض, انحصارات و ا متیازات با مجلس بود. مجلس به مدّت دو سال دایر مى شد و در این مدّت, اعضا مصون از تعرّض و دستگیرى بودند, مگر با مجوّز خود مجلس. امتیاز دربار این بود که به شاه اختیار داده شد سى نفر سناتور براى مجلس سنا(که متشکّل از شصت سناتور بود) برگزیند; اما این حق براى مجلس شوراى ملى محفوظ ماند که در آینده نقش دقیق سنا را تعیین کند. نمایندگان با تأیید این سند به اتّفاق آرا, آن را به شاه که در بستر مرگ بود, عرضه کردند. شاه به ترغیب مشاوران معنوى خود و وزراى میانه روتر خویش, قانون اساسى را در دى ماه, فقط پنج روز قبل از مرگش, امضا کرد./ 80ـ81 2.الف. قوانین مالى مجلس اوّل: پیشنهادهاى آزادى خواهان در مورد بودجه که مورد حمایت اعتدالیها و بدین سان مورد تصویب مجلس ملى قرار گرفت, هزینه هاى دربار را قطع کرد; مستمرّى و حقوق شاهى را کاهش داد; بسیارى از تیول ها را حذف کرد, و (تسعیر) را که به مالکان اجازه مى داد مالیات متعلّقه خود را نه نقد,که به طور جنسى(اما با نرخ تبدیلى پیش از افزایش شدید قیمتها) بپردازند, لغو کرد. روشنفکران, با ارائه بودجه اى سخت گیرانه, حمایت بسیارى از کارکنان دربار را از دست دادند. آنان نه فقط تجمّلات معدودى دربارى, بلکه معیشت هزاران کارمند دربار سلطنتى را که شامل اصطبل ها, مطبخ ها, انبارها, اسلحه خانه ها, کارگاه ها و باغهاى گسترده بود, به خطر انداختند. یک روز پس از تصویب بودجه, خزانه دارى حرم که برخلاف خزانه دارى کشور مشهوربود که به تعهدات خود سخت پاى بند است, به کارکنان کاخ اطلاع دادکه دیگر نمى تواند حقوق و مواجب معمول شان را بپردازد. نمایندگان, که به دلیل تصمیم به متوازن کردن بودجه نمى خواستند مالیاتها را کاهش دهند و در عین حال, به سبب تمایل شان به اقتصاد آزاد, به مهار قیمتها راضى نبودند, آماج نارضایتى طبقه تهیدست قرار گرفتند. 3. الف. قوانین انتخاباتى مجلس اول: لایحه آزادى خواهان براى اصلاح قانون انتخابات که با مخالفت اعتدالیها روبه رو شد و از این رو به صورت قانون درنیامد, خواهان کاهش میزان دارایى, تجدید نظر در تعداد نمایندگان به نفع ولایات, و ایجاد نمایندگى براى اقلیتهاى مذهبى بود. برخى به حق رأى کلیه افراد بالغ ذکور در جامعه اى که اکثریت عظیم آن بى سواد و فقیرند, و برخى به نمایندگان مخصوص براى اقلیتهاى مذهبى اعتراض کردند./ 84ـ86 4.الف. متمم قانون اساسى و قوانین مجلس اول درباره شاه و دربار: نمایندگان, براساس ترجمه اى از قانون اساسى بلژیک, یک نظام حکومتى پارلمانى تدوین کردند. سند نهایى موسوم به متمّم قانون اساسى, دو بخش اصلى داشت: بخش نخست, مساوات هر یک از افراد جامعه در برابر قانون, امنیت جانى, مالى و ناموسى, مصونیت از بازداشت خودسرانه, آزادى انتشار روزنامه ها و تشکیل انجمن ها را تضمین مى کرد. بخش دوم در عین تأیید اصولى تفکیک قوا, قدرت را به قوّه مقنّنه در برابر قوّه مجریه تفویض مى کرد. اکنون, قوّه تقنینیه افزون بر اختیاراتى که پیش تر به آن تفویض شده بود, مى توانست رئیس الوزرا, وزرا و کابینه ها را منصوب , بازجویى , و معزول کند; در مورد(قصور) وزیران حکم بدهد, و هر سال کلّیه هزینه هاى قشون را تصویب کند. قوّه مجرّیه, از طرف دیگر, (متعلّق) به شاه اعلام شد; امّا وزیران آن را اداره مى کردند. شاه مى بایست در برابر نمایندگان سوگند یاد کند و بودجه دربارش به تصویب مجلس برسد. ورود پسران, برادران و عموهاى شاه به کابینه ممنوع بود. به خود وى فرماندهى اسمى نیروهاى مسلّح تفویض شد. سلطنت او ودیعه اى, نه از سوى خداوند, بلکه از جانب مردم اعلام شده بود. وزیران او فقط در برابر مجلس مسؤول بودند و نمى توانستند با(عنوان کردن دستور شفاهى یا کتبى پادشاه, خود را از مسؤولیت مبرّا سازند.) (اگر مجلس ملّى به اتّفاق آرا نسبت به کابینه یا هر یک از وزرا اعلام عدم اعتماد کند, از کابینه یا آن وزیر سلب صلاحیت مى شود.) براى شاه در واقع فقط یک منبع مهم قدرت, یعنى اختیار تعیین نصف نمایندگان سنا باقى ماند. 5.الف. مقابله مظفرالدین شاه با مجلس اول: شاه که مى دید همه اقتدار شاهى وى زایل شده است, از تأیید(متمم قانون اساسى) امتناع کرد و در عوض, چهار تن از رهبران اپوزیسیون:ملک المتکلمین, جمال الدین[اصفهانى], میرزا جهانگیرخان از روزنامه صور اسرافیل, و محمد رضا شیرازى از روزنامه مساوات را (بابیهاى ملحد) و(توطئه گران جمهورى خواه) نامید. او اعلام داشت که در جایگاه مسلمان حقیقى, لفظ اسلامى مشروع را مى پذیرد; اما اصطلاح بیگانه مشروطه را نمى تواند بپذیرد. وى به همین سیاق به قانون اساسى آلمان علاقه نشان داد و پیشنهاد کرد که رئیس کشور, همه وزرا از جمله وزیر جنگ را منصوب کند; فرماندهى اسمى و رسمى نیروهاى مسلّح را بر عهده گیرد, و بر ده هزار محافظ خود نظارت شخصى داشته باشد. این پیشنهاد, اعتراض مردم را در شهرهاى عمده, بویژه تهران, تبریز, اصفهان, شیراز, مشهد, انزلى, کرمانشاه, کرمان و رشت برانگیخت. شاه هراسان از ترور امین السلطان, صدراعظم, و راهپیمایى عمومى, عقب نشست. شاه, شاهزاده ها را به مجلس فرستاد تا سوگند وفادارى به قانون اساسى یاد کنند و خودش نیز فروتنانه در مجلس ملى حضور یافت, عهد کرد به قانون اساسى احترام گذارد, و مهر سلطنتى را به متمّم قانون اساسى زد. وى براى اثبات صداقتش, براى خود و اطرافیان دربارى از جامع آدمیت تقاضاى عضویت کرد که پذیرفته شد. در اواخر سال 1286, درباریان, شاهزاده ها, و مقامات عالى رتبه, بیش از نصف 314 نفر اعضاى جامع آدمیت را تشکیل مى دادند./ 83ـ84 6. الف. مقابله محمد على شاه با مجلس اول: محمد على شاه پس از جلوس به سلطنت, تصمیم گرفت, نه چندان مانند پدرش مظفرالدین شاه و بلکه بیش تر چون پدربزرگش ناصرالدین شاه حکومت کند. وى با دعوت نکردن نمایندگان به مر اسم تاجگذارى خود, به آنان بى اعتنایى کرد. بیهوده کوشید نوز را ابقا وبراى وام جدیدى با انگلستان و روسیه مذاکره کند. به وزرایش سفارش کرد مجلس ملّى را نادیده بگیرند و به والیان خود دستور داد به انجمنهاى ایالتى بى توجّه باشند. به جاى مشیرالدوله, صدر اعظم میانه رو, امین السلطان صدراعظم محافظه کار پیشین را گماشت که در این زمان,در نتیجه دیدار اخیرش از ژاپن معتقد بود نمى توان بدون حکومت مرکزى قدرت مند و در صورت لزوم استبداد, اصلاحات را انجام داد. محمد على شاه, همچنین کوشید با تحریک دوباره ا ختلافهاى گروهى (بویژه بین شیخى ها و متشرّعان در تبریز, کریم خانیها و متشرّعان در کرمان, مسلمانان و زرتشتیها در یزد, قارسها و آذریها در تهران, حیدریها و نعمتیها در قزوین, شوشتر, شیراز و اردبیل, مخالفان را تضعیف کند. / 81 7. الف. به توپ بستن مجلس و استبداد صغیر: محمّد على شاه در نهایت توانست کودتایى موفّق را انجام دهد. وى پس از کودتا, حکومت نظامى اعلام کرد; کلنل لیاخوف را فرماندار نظامى تهران کرد; کلّیه انجمنها و اجتماعات عمومى, از جمله تعزیه و عزادارى را ممنوع ساخت; مجلس ملّى را منحل, و39 نفر از مخالفان خود را که موفّق به فرار یا تحصّن در سفارت عثمانى نشده بودند, دستگیر کرد. با این زندانیان, که شامل بعضى از شخصیتهاى پیشگام نهضت مشروطه بودند, به گونه هاى مختلف رفتار شد: ملک المتکلّمین و جهانگیرخان, نویسنده صوراسرافیل, بالاى دار رفتند; قاضى قزوینى, قاضى آزادى خواه دیوان عالى, و سلطان العلما, نویسنده ررح القدس, مسموم شدند, سیدحاج ابراهیم آقا, وکیل آزادى خواه تبریز در حین فرار کشته شد; یحیى میرزا اسکندرى در زیر شکنجه جان سپرد, جمال الدین اصفهانى به همدان تبعید شد و آن جا در وضع مشکوکى در گذشت, و بهبهانى و طباطبایى در خانه هاى شان تحت بازداشت قرار گرفتند. در ضمن 19 نفر دیگر به حبس محکوم شدند. با آغاز استبداد صغیر, سه تن از پنج مجتهد بزرگ در کربلا و نجف, بى درنگ به حمایت از قانون اساسى پرداختند و شاه را به صراحت محکوم کردند. داوطلبان مسلّح, نخست در تبریز, سپس در اصفهان و رشت و سرانجام داوطلبان در بسیارى از شهرهاى دیگر از جمله تهران, به دفاع از انقلاب برخاستند. درگذشته, مسیر حوادث ایالتها را پایتخت تعیین مى کرد و اکنون, ایالتها بودند که سیر حوادث پایتخت را تعیین مى کردند. قضایاى مهیّج جنگ داخلى, بیش تر در تبریز رخ داد. انجمن ایالتى, جامع اصناف و مرز غیبى بیش ترین تلاش را براى برقرارى مجدّد مشروطه کردند./ 88 8.الف. مشروطه دوم(گشایش مجلس دوم): در برابر اقدمات محمد على شاه, در رشت, چهار روشنفکر مسلمان و سه رادیکال ارمنى به سرکردگى آجرسازى به نام یپرم خان, کمیته مخفى ستاره را در سال 1287 ش تشکیل دادند و با سوسیال دموکراتها, سوسیال رولوسیونرها, و داشناک هاى ارمنى40 در قفقاز تماس گرفتند. یپرم خان به کمک 35 نفر گرجى و 20نفر ارمنى اعزامى ازباکو, رشت را گرفت و سپس پرچم سرخ خود را در تالار شهر انزلى نصب کرد. یپرم خان با پشتیبانى محمد ولى[خان] سپهدار سرکرده اصلى زمین دار در ایالات کناره خزر با نیروهاى خود متشکل از چریک هاى قفقازى و دهقانان مازندرانى به سوى تهران به حرکت درآمد. این گروه به همراه گروه صمصام السلطنه و سردار اسعد بختیارى از نواحى اصفهان, موفق به فتح دوباره تهران شدند.پانصد نماینده از میان مجلس منحله, نیروهاى چریکى و بختیارى, بازار و آزادى خواهان دربار, بى درنگ در تهران گرد آمدند و خود را مجلس اعلا خواندند. مجلس مزبور با ایفاى نقش هیأت مؤسسان, محمد على شاه را عزل کرد, پسر دوازده ساله اش, احمد را به سلطنت برگزید و عضدالملک; ایلخان پیر, اما آزادى خواه قاجار را با عنوان نایب السلطنه انتخاب کرد. او پست هاى کابینه را بین اعیانى که از نهضت مشروطه حمایت کرده بودند, تقسیم کرد: سپهدار به مقام صدراعظمى و وزارت جنگ, و سردار اسعد به وزارت داخله منصوب شد. سپس محکمه ویژه اى براى محاکمه سلطنت طلبان اصلى ترتیب داد; پنج مخالف برجسته مشروطیت, از جمله شیخ فضل الله نورى به دار آویخته شدند. سرانجام مجلس اعلا, قانون جدید انتخابات را تصویب کرد, که به طور ضمنى تقدیرى بود از نیروهاى اجتماعى, که در طول جنگ داخلى از مجلس پشتیبانى کرده بودند, در 14مرداد 1288, درست چهار سال پس از آن که مظفرالدین شاه با تشکیل مجلس مؤسسان موافقت کرد, کابینه فرمان گشایش دومین مجلس شوراى ملى را صادر کرد. مجلس ملى دوم در آبان 1288 در میان تحسین وسیع عامه گشایش یافت و بلافاصله رأى اعتماد شایانى به حکومت سپهدار و سردار اسعد داد, و سپس بر آن شد که
شاه سابق را به اروپا بفرستد, از رزمندگان داوطلب داخلى و خارجى سپاسگذارى کند, و ییرم خان را که اکنون به گاریبالدى ایران شهرت داشت, رئیس نظمیه تهران قرار دهد. در عرض چند ماه آتى, حکومت توانست در خصوص عقب نشینى, تقریباً همه نیروهاى روسى که در دوره جنگ داخلى وارد ایالات شمالى شده بودند, مذاکره کند و وامى به مبلغ 1/250/000پوند از بانک شاهى براى بازسازى ساختار ادارى وصول نماید. علاوه بر این, با تأیید مشتاقانه مجلس, یازده افسر سوئدى براى ایجاد نیروى پلیس روستایى, که به ژاندارمرى مشهور شد, و شانزده متخصّص مالى آمریکایى(به ریاست مورگان شوستر) براى سازماندهى دوباره نظام مالیاتى, استخدام کرد./ 90ـ93
ب. ظهور سازمانهاى سیاسى: گشایش مجلس مؤسسّان و انتخابات مجلس ملّى, زمینه سازى پیدایى سازمانهاى سیاسى و روزنامه هاى رادیکال در سراسر کشور بود. در مراکز ایالات, مردم محل, به سرکردگى بازاریان, دست به کار تشکیل انجمنهاى مستقل از حکّام ایالات و عموماً مخالف با آن شدند.در پایتخت بیش از سى انجمن مشروطه خواه در صحنه سیاسى ظهور کرد. بعضى از این انجمن ا مانند انجمن اصناف, انجمن مستوفیان, و انجمن طلاّب, انجمنهاى صنف بودند. بقیه, مانند انجمن آذربایجانیها, ارامنه, انجمن کلیمیان, انجمن زرتشتیان, و انجمن ایرانیان جنوب, باشگاه هایى قومى شمرده مى شدند. از بین این انجمنها فعّال تر و بزرگ تر از همه, انجمن آذربایجانیها بود, که سه هزار عضو داشت. این انجمن را تاجران تبریزى ومهندس جوانى در رشته برق از قفقاز به نا م حیدرخان عمواوغلى تشکیل دادند. حیدر خان, متولّد خانواده اى طبابت پیشینه در آذربایجان ایران بود; در آذربایجان روسیه درس خوانده و وارد حزب سوسیال دموکرات روسیه شده و با برادر بزرگش و نریمان نریمانف, حزب سوسیال دموکرات ایران را در باکو تشکیل داده بود.
ج. ظهور روزنامه هاى رادیکال: تعداد روزنامه ها و نشریاتى که در داخل ایران متشر مى شد, از شش فقره در آستان انقلاب به بیش از یکصد فقره در مدّت ده ماه پس از مجلس مؤسّسان رسید. بسیارى از نشریات, عناوین خوش بینانه, ناسیونالیستى و رادیکالى چون ترقّى, بیدارى, وطن, آ دمیت, اتّحاد,ا مید و عصر نو داشتند. برجسته ترین و مشهورترین نشریه ها را اعضاى انجمنهاى مخفى مى نوشتند. میرزا رضا تربیت و سید محمد شبسترى, اعضاى مرکز غیبى در تبریز,ر وزنامه هاى آزاد و مجاهد را در مى آوردند. ناظم الاسلام کرمانى از انجمن مخفى در تهران با نداى وطن ظهور کرد. پنج عضو کمیته انقلابى از جمله سلیمان اسکندرى, روزنامه هاى مشهور حقوق, صور اسرافیل, مساوات و روح القدس را منتشر کردند.
د. پیدایى استبداد نو تحت لواى مشروطه: 1.د. غلبه ایل بختیارى: کمى بعد از مشروطه دوم, در اوایل سال1290, خوانین بختیارى مقامهاى مهمّى را در دست داشتند. صمصام السلطنه, ایلخان بزرگ, در تهران ریاست کابینه را داشت; سردار اسعد, برادر کوچک ترش, ریاست محافظان کاخ را داشت; بزرگ خاندان, حاجى ایلخانى, وزارت جنگ را عهده دار بود, و خویشاندان دیگر, حاکم اصفهان, عربستان[خوزستان], یزد, کرمان, بروجرد, بهبهان و سلطان آباد بودند. گذشته از این,شش خان بزرگ ایلخانى توافق کرده بودند تأسیسات شرکت نفت ایران و انگلیس را در قبال مشارکت در 3درصد ازسود شرکت حفظ کنند. تعجّبى نیست که بسیارى از قبایل دیگر, کم کم مشروطیت را پوششى براى تسلّط ایل بختیارى تلقّى کردند و در صدد یافتن چاره برآمدند. بنا به گزارش وزیر مختار انگلیس به لندن, قبیله عرب بنى کعب به سرکردگى شیخ خزعل درصدد پیشروى به محمّره,بلوچ ها به کرمان, بویراحمدى ها به بوشهر, و قشقاییها همراه ایلات خمسه به شیراز بودند. وقتى شازده ظل السلطان که در دوران حکومت اصفهان در زمان ناصرالدین شاه, پدر صمصام السلطنه را کشته بود, در سال 1290 املاک خود را تحت حمایت روسها قرار داد و با روحانیان محل ضدّ بختیاریها متّحد شد, این پیمان ها هر چه بیش تر تقویت شد./ 97 2.د. ضعف تدریجى دولت مشروطه, زمینه ساز ظهور استبداد رضاخانى: در اوائل سال 1289, مجلس ملى به دو گروه رقیب(دموکراتها و اعتدالیون) تقسیم شد که حامیان مسلّح شان, خیابانهاى تهران را به صورت میدان جنگى خونین درآوردند. در اوائل سال 1290, ایالات, دستخوش جنگهاى عشیره اى بود; بنابراین, حکومت مرکزى بیش تر تضعیف شد. اواخر سال 1290 نیروهاى انگلیس و روسیه وارد شهرهاى اصلى شمال و جنوب شدند. در 1294 نیروهاى عثمانى به مناطق غربى یورش بردند و عوامل آلمانى به عشایر جنوب اسلحه مى رساندند. به گفته وزیر مختار انگلیس: (حکومت مرکزى در خارج از پایتخت وجود نداشت.) زوال, کم کم پا مى گرفت. در 1299 حکومتهاى خودمختار در آذربایجان و گیلان ایجاد شده بود; خانهاى عشایر, بیش تر کردستان, عربستان [خوزستان] و بلوچستان را در تصرّف داشتند; انگلیسیها درصدد بودند که برخى از(قسمتهاى سالم تر) جنوب را(نجات) دهند; شاه جواهرات سلطنتى اش را جمع کرده بود تا به اصفهان بگریزد, وخاندانهاى توانگر با مشاهده بیرق بلشویسم, نه به مجلس, بلکه به مردى که سوار بود, امید بسته بودند. در اواخر سال 1299 این سوار نجات بخش در هیأت رضاخان ظاهر شد, که سرهنگ قشون قزاق بود و به زودى شاه ایران شد. در حالى که انقلاب1284ـ1288 مشروطیتى لیبرال را جایگزین استبداد قاجار کرده بود, کودتاى 1299 راه را براى انهدام ساختارهاى پارلمانى و استقرار خودکامگى پهلوى هموار مى کرد./ 93 3.د. دخالت و نفوذ بیگانگان(سرد شدن روحیه مشروطه خواهى): در سال 1299,ایران به آینده اى بى امید از اشغال بیگانه و رکود داخلى تن داده بود. مقامهاى انگلیسى و روسى با رؤساى قبائل مراوده مستقیم داشتند; بر راه هاى اصلى مراقبت مى کردند, و در شهرهاى شمالى و جنوبى سربازخانه داشتند. بلژیکى ها نه تنها اداره گمرک را دوباره به دست گرفتند, بلکه مقام ریاست خزانه دارى شوشتر را به ارث بردند. بزرگان محلّى توانستند تعداد افراد ژاندارمرى را به کم تر از شش هزار تن محدود سازند. نمایندگان انگلستان و روسیه پروژه هاى یکدیگر را در خصوص راه آهن سرتاسرى ایران وتو مى کردند.
سپهدار که با روسها همکارى نزدیک داشت,بیش تر مناطق حاشیه خزر را تیول شخص خود سا خت. بختیاریها, که بیش تر با انگلیسیها ارتباط داشتند, با وزارت خانه هاى مرکز چون غنایم قبیله اى رفتار مى کردند, به قول کاردار انگلیس, خانهاى بختیارى, رسم مشارکت در اموال قبیله را در حکومت مرکزى هم متداول کرده اند. رادیکال ها, روحیه باخته و بى رهبر بودند. تقى زاده, حیدرخان و رسول زاده در تبعید به سر مى بردند. سلیمان اسکندرى, مساوات و بسیارى دیگر به ایالات مرکزى گریخته بودند. یپرم خان حین نبرد با باقیمانده نیروهاى شاه پیشین کشته شده بود. از گروه هاى رادیکالى که در انقلاب جنگیده بودند, فقط داشناکها و داوطلبان ارمنى در نظمیه حالت سازمان یافته داشتند. بیش تر به سبب همین نفرات باقیمانده بود که نهضت مشروطیت زنده ماند; زیرا پس از آن که بحران اولتیماتوم فروکش کرد; آنان همراه با تعدادى از اصناف تهدید کردند که به اعتصاب دست خواهند زد, مگر آن که حکومت طبق قانون مشروطه به تعهّدهاى خود در برگزارى انتخابات عمومى براى مجلس ملّى جدید عمل کند./ 98ـ100

نقد و ارزیابى:

1. نبود تحلیل فلسفه تاریخى و معرّفى عنصر محورى در تحوّلات عصر مشروطه: تاریخ, فقط ذکر وقایع اتفّاق افتاده در مقطعى خاص نیست, و برخلاف آن چه مایکل استنفورد معتقد است,41 وظیفه آن هم(آوردن چیزهاى معیّن به ذهن و خاطر انسان) نیست; بلکه تاریخ, نسبتى خاص با مرکز حقیقت و هستى است که در هر زمان و مکان به شکلى خاص تجلّى مى یابد و منظور از مطالعه تاریخ هم درک این نسبت است که البته تا حدّ فراوانى مى تواند منوط به فهم وقایع تاریخى باشد. براى درک این نسبت, باید تاریخ را با فلسفه تاریخ مطالعه کرد و در این مسیر, باید در پى یافتن چگونگى تجلّى اصول حاکم این فلسفه در وقایع تاریخى بود; البته این امر,دست کم مستلزم کلان نگرى در مطالعات تاریخى است. تاریخ نگارى به شیوه آبراهامیان. که فقط به ذکر وقایع مى پردازد, بدون این که وقایع را در دستگاه فلسفى قابل دفاعى قرار دهد و روح 42 حاکم بر این وقایع را کشف کند, دست بالا مى تواند خواننده را به برخى نتایج جزئى راهنمایى کند. ضمن این که در همان جزئیات نیز تا حدّ بسیارى از اتقان نتیجه مى کاهد; به طور مثال, در مطالعه تاریخ معاصر ایران, اگر به عنصر دین و مذهب و نقش آن در تحوّلات تاریخى اشاره نشود, یا در جایگاه عنصرى خرد, تبعى و در حاشیه به آن نگریسته شود(مثل نگاهى که آبراهامیان داشته است) نه تنها کلّیت تاریخى ایران معاصر درک نمى شود, بلکه جهت بسیارى از ارزش گذاریها در مقیاسهاى خرد هم غیرواقعى فهم مى شود. آبراهامیان با طرح وقایع بسیارى به صورت وقایع مؤثّر در نهضت مشروطه که البتّه بحق, بسیارى از موارد ذکر شده چنین بوده اند, و تحلیل عرضى وافقى از آنها, خواننده خود را در برابر این پرسش که عامل وحدت بخش, هماهنگ کننده و جهت دهنده این عوامل متکثّر چیست, بى پاسخ مى گذارد. وى که مى کوشد ائتلاف موفّق طبقه روشنفکر و طبقه متوسّط سنّتى را محور و رهبرى نهضت مشروطه معرّفى کند, با ذکر وقایع بسیارى از قبیل واقعه روسها و قبرستان, مهاجرت صغرا و کبرا, فتاواى عالمان نجف و …که دست کم در آنها نبود یکى از دو عنصر روشنفکر و طبقه سنّتى به روشنى دیده مى شود,عملاً خواننده خود را به کمرنگ بودن نقش این ائتلاف در جهت دهى سیر کلّى نهضت مشروطه متقاعد مى کند. به طور خلاصه, تحلیل آبراهامیان از معرّفى نخ اتّصال دهنده حلقات متکّثر و متنوّع اتّفاقات جارى در عصر مشروطه, ناتوان است و بدون این رشته, خواننده نمى تواند به داورى کلّى و در عین حال, نزدیک به حقیقت درباره مشروطه برسد. 2. ضعف در تبیین سیر خودآگاهى تاریخى ملّت ایران و نقش آن در نهضت مشروطه: آبراهامیان به دلیل سیر تدوین کتاب خود که توضیح آن در ابتداى این مقاله تحت عنوان(تناسب محتوا) گذشت, در نگاهش به تاریخ معاصر ایران, سیرى از جزئى به کلّى داشته است. وى که ابتدا, فقط به دنبال تحلیل تاریخ حزب توده در ایران بوده, ناچار شده است تا چند دهه قبل و کمى بعد از ظهور و افول آن را نیز مطالعه کند; از این رو, وى هرگز مقطع تاریخى(ایران بین دو انقلاب مشروطه و 1357) را نتوانسته است در مقایسه با سایر مقاطع پیش از آن مورد مطالعه قرار دهد تا به این تحلیل و نتیجه برسد که مایز و اشتراک هر یک از این دو انقلاب با انقلابها, نهضتها و شورشهاى پیش از آنها چیست. به عبارت دیگر, هر کدام از این دو انقلاب چه چیزى را از تاریخ پیش از خود به ارث برده اند و چه چیزى را براى تاریخ پس از خود به جاى گذاشته اند و این که آیا مى توان عنصرى واحد و مشترک را در هر سه مرحله تاریخى(پیش, متن و بعد از مقطع مورد بحث آبراهامیان) مورد شناسایى قرارداد. آبراهامیان نه تنها نتواسنته است میان سلسله صفویه, نهضت مشروطه و انقلاب 1357 ربطى منطقى و تاریخى بیاید, بلکه میان نهضتهاى میرزا مسیح مجتهد, تنباکو و…و نهضت مشروطه ارتباط منطقى و تاریخى پیدا نکرده است. اگر نویسنده مى توانست خود را از دام جزئیات و مکرّرات تاریخ رها کند, مسلّم عامل ریشه اى و اساسى را که از چند دهه قبل ازنهضت مشروطه در خود آگاهى دادن به ملّت ایران مؤثّر بوده است, مى توانست کشف کند. به نظر مى رسد عامل وحدت بخش و آگاهى دهنده به ملّت ایران, در تحوّلات تاریخ معاصر, یعنى دین, که روحانیان شیعه طلایه دار تاریخ آن بوده, همان چیزى است که آبراهامیان تعمّد دارد مورد غفلت و در حاشیه قرارگیرد. این در حالى است که مى توان نهضت مشروطه را با نگاهى دینى این گونه تحلیل کرد: 1. جریان مذهبى در عصر مشروطیت, به طور عام داراى مواضع ضدّاجنبى بوده و یکى از اهداف محدود کردن و مبارزه با استبداد داخلى را سدّ کردن نفوذ استعمار خارجى مى دانسته است. ریشه این جریان در مبارزه هاى چند سال قبل از زمان تنباکو بوده و جبهه و جریان مذهبى, پیکارهاى خود را به طور عام با اصول ضدّاجنبى همراه مى کرده است. در حالى که در نوشته ها و روزنامه ها و جراید جناح روشنفکر و متجدّدان غربگرا, در یک دهه یا دو دهه پیش از مشروطیت, بیش تر آ ه و افسوس خوردن است و این نوشتارها یا فاقد و یا داراى آثار کمرنگ ضدّاجنبى و ضدّ استعمارى بوده, کم تر ضدّ فرهنگ غربى است. 2.اعلامیه ها و فعّالیتهاى اجتماعى ـ سیاسى عالمان درعصر مشروطه, بر تحرّک گسترده و مردمى روحانیان شیعه دلالت دارد, وبا این گونه تمهیدها و تحوّلات است که عالمان شیعه به استقبال عصر مشروطیت و جنبش عدالتخانه رفته اند. 3. نوع شعایر و اهداف و اصول نهضتهاى پیش از مشروطه, به زبانى گفته شده است که دقیقاً در عصر مشروطیت نیز در ابعاد دیگر خود رانشان مى دهد و از این لحاظ, عصر مشروطیت به نوعى(فضاسازى) شده که عناصرى را از گذشته به ارث برده است و به نظر مى رسد ادّعاى روشنفکران در این که فضاى عصر مشروطیت بیش تر وامدار فضاى فکرى و جوّ اجتماعى ساخته آنان است, کلامى غیردقیق و غیرمنصفانه باشد. 4. به طور کلّى مى توان گفت: از لحاظ نوع رابطه با مردم و فضاى غالب بر زمان, اندیشه دینى نوعى تحرّک و فضاى ضدّ اجنبى را به عصر مشروطه منتقل کرده بود, در حالى که فضاى روشنفکران براى عصر مشروطیت, شوق تجدّد و رفع عقب ماندگى و رسیدن به قافله تمدّن را به ارمغان آورده بود.43 3. تاریخ نگارى منتقمانه و براساس پیش فرض(ضدّیت با عالمان و روحانیان): مطالعه دقیق کتاب آبراهامیان به روشنى نشان مى دهد که وى تا چه اندازه در خصوص روحانیان شیعه, بر اساس پیش فرضهاى ذهنى و تعصبات تاریخى داورى کرده است. بر خى از شیوه هایى که آبراهامیان براى تحریف تاریخ ونقش روحانیان معاصر شیعه به کار مى گیرد, عبارتند از: الف. حذف نام عالمان از فهرست افرادو گروه هاى تأثیر گذار در وقایع: آبراهامیان براى تحلیل یک اتّفاق و رویکرد (مثل نهضت مشروطه), گمانه ها و احتمالهاى بسیارى را مطرح مى کند; سپس در پایان به نوعى نتیجه گیرى تلویحى مى رسد. چنانکه بر پژوهشگران منصف پوشیده نیست, در همه نهضتها وقیامهاى معاصر داراى این خصوصیت که قاطبه توده و ملّت در آنها شرکت داشته اند, عالمان و روحانیان شیعه نه تنها حضور داشته اند, بلکه طلایه دار آنها بوده اند; اما بنا بر تحلیل هاى آبراهامیان, در هیچ اتّفاق تاریخى مثبت در دو سده اخیر کشور ما, عالمان و روحانیان شیعه نقش محورى نداشته اند. وى حتّى انقلاب 1357 را هم از این قاعده استثنا نمى کند! به طور مثال; در تحلیل واقعه قتل گریبایدوف, تمام نقش میرزا مسیح مجتهد,44 که رهبرى این حرکت دینى را بر عهده داشت, فقط در ذکر این جمله خلاصه کرده است: (مجتهدى اعلام داشت مسلمانان موظّفند از برده هاى مسلمان حفاظت کنند)/ 65 این در حالى است که برخى از محققان تاریخ معاصر معتقدند: (حرکت میزرا مسیح مجتهد منشأ تحولات مربوط به روابط مذهب و حکومت و همچنین مردم با نظام سلطنت در تاریخ معاصر ایران بوده است. این نظرى است که تاکنون هیچ مورخى بدان تصریح نکرده و حرکت میرزا مسیح را به طور جدّى از نگاه تاریخى مورد بررسى قرار نداده است.)/ 44 وى همچنین در تحلیل نهضت تنباکو و اعتصابهاى اوّلیه آن که در بازار شیراز اتّفاق افتاد, فقط به گزارش این مطلب که بازار شیراز(منطقه اصلى کشت توتون) تعطیل شد./ 67 بسنده مى کند و هیچ گونه نامى از آیت الله سید على اکبر فال اسیرى و نقش آن در رهبرى این حرکت نمى آورد. این درحالى است که در شیراز, مرحوم آیت الله سید على اکبر فال اسیرى نهضت را به اوج رساند. این عالم مجاهد, پس از آ ماده ساختن مردم, به منبر مى رود و در پایان نطق شورانگیز خود, شمشیرى از زیر عبا در مى آورد و اعلام مى کند: (موقع جهاد عمومى است. اى مردم! بکوشید تا جامه زنان نپوشید. من یک شمشیر و دو قطره خون دارم. هر بیگانه اى که براى انحصار دخانیات به شیراز بیاید, شکمش را با این شمشیر پاره خواهم کرد.)45 آبراهامیان, همچنین نقش بسیار مؤثر شهید آیت الله سید حسن مدرس در1290 شمسى در برابر اولتیماتوم سه ماده اى روس را که باعث شد مجلس شوراى ملّى دوم در برابر این اولتیماتوم تسلیم نشود, به طور کامل نادیده مى گیرد و هیچ نامى از وى به میان نمى آورد./ 98ـ99 وى در جایى دیگر, هنگام وصف شرکت اسلامیه اصفهان که با حمایت, همراهى و فتاواى متعاضد عالمان اعلام از شهرهاى دور و نزدیک به ویژه حاج آقا نورالله اصفهانى به منظور استقلال کشور از کالاها و لباسهاى غربى تأسیس شده بود,46 بدون ذکر نام هیچ یک از عالمان فقط مى نویسد: (در اصفهان, گروهى از تجّار با تشکیل شرکت اسلامى نخستین شرکت سهامى سرتاسرى را پدید آوردند)/ 69 آبراهامیان در حالى که در جریانهاى مهم و محورى تاریخ معاصر, نامى از روحانیان و عالمان شیعه نمى برد, در مسائل بسیار جزئى و خرد, بویژه در مواردى که بیان آنها به نوعى باعث وهن عالمان باشد, از آنها نام مى برد; براى مثال, وى هنگام نقل مخالفت مردم و عالمان با قرارداد 1919 وثوق الدوله مى نویسد: (مجتهدان بزرگ در کربلا بر ضدّ انگلستان فتوا دادند. طبق گزارش پلیس در بایگانى اداره امور هندوستان, دو مجتهد حتّى به نفع بلشویکها سخن گفتند.)/ 103 و بدین گونه مى خواهد افراط و تفریط کارى عالمان را نشان دهد که به مخالفت با یکى از بیگانگان و طرفدارى از دیگرى مى انجامد. ب. ذکر نام عالمان در کنار افراد و جریانهاى منفور و مطرود: نویسنده, بى آن که کینه یا دشمنى خود از عالمان را آشکارا بیان کند, به شکلى کاملاً غیرمستقیم امّا اثرگذار مى کوشد تا خواننده وى, از عالمان و روحانیان شیعه منزجر شود. یکى از راه هایى که وى براى رسیدن به این منظور به کار گرفته, این است که در جاى جاى کتاب خود, به نوعى در صدد همراه نشان دادن آنان با افراد منفور از قبیل تیول داران, شاهزادگان, درباریان, بیگانگان, افراد شرور و…است; براى مثال, وى از جمله طرفداران شیخ فضل الله و حامیان وى را(درباریان و ملازمان, به خصوص الواط مسلّح, هزاران قاطرچى, نوکر, عمله و پادو) ذکر مى کند و بى درنگ به نقل از ملک زاده مى نویسد: (این نوکران ریزه خور دربار, چنان مرتجعان متعصّبى بودند که ذهنیت مهترى و شعور پادو به صورت فحش درآمد.)/ 86 آیا خواننده چنین متنى به این نتیجه نمى رسد کسى که طرفدارانش الواط مسلّح, درباریان, مرتجعان متعصّب, قاطرچى ها و…هستند,خودش نیز شخصى مرتجع, دربارى و…است؟ وى در جایى دیگر, به نقل از سران حزب توده مى نویسد: (حزب, به صراحت, روحانیون, زمینداران, تجّار, نزول خواران ودیگر کسانى را که استثمار کننده طبقات زحمت کش ند, از خود راند.)/ 105 همان طور که ملاحظه مى شود, در این متن, روحانیان در کنا ر استثمارکنندگان طبقات زحمت کش, نزول خواران و…آمده است که باعث انزجار و نفرت مى شود. وى در جاى دیگر, از ائتلاف(روحانیان محل) و ظلّ السلطان (شاهزاده مستبد و حاکم اصفهان) سخن مى گوید. ج. تحریف در انگیزه حضور عالمان در جریانهاى اجتماعى و همراهى با مردم: آبراهامیان, در بسیارى از وقایع تاریخى که ملّت و عالمان کنار همدیگر حضور داشته اند, از آن جا که نتوانسته اساس این همراهى را منکر شود, کوشیده است تا در علّت این همراهى تصرّف, و قضیه را به گونه اى تحلیل کند که ارزش واقعه را تا سطح مطالبات و اغراض شخصى عالمان پایین آورد; براى مثال, نویسنده, علّت همراهى آیت الله سید عبدالله بهبهانى(یکى از سه مجتهد مهمّ پایتخت در عصر مشروطه) با مردم را(خصومت شخصى با وزرا) / 73 ذکر مى کند. وى در جاى دیگر, علّت مخالفت روحانیان با حیدرخان عمواوغلى(از بنیان گذاران حزب سوسیال دموکرات را که در مقطعى صاحب یک کارخانه برق در مشهد بوده است) این گونه بیان مى کند: (روحانیون محل, به سبب خصومت با صاحب کارخانه برق, مردم متعصّب را تحریک کردند که کارخانه را به عنوان بدعت به آتش بکشند.)/ 79 حقیقت آن است که روابط عالمان و مردم فقط براساس اعتقادات دینى آنها شکل مى گرفته است و متعصّب نامیدن خیل مردمى که در طول تاریخ گذشته و حال اکنون ایران کنار عالمان دینى به مناسک اجتماعى دین شان مى پردازند, تحکّم است. این در حالى است که همین مردم حتّى در مقیاس بسیار کم تر, وقتى کنار ایادى بیگانه و روشنفکران دست نشانده قرار مى گیرند, بسیار مورد ستایش نویسنده و دیگر مستشرقان قرار مى گیرند. انتساب رفتارهایى سطحى و مطرود به عالمان: آبراهامیان در برخى از موارد, کوشیده است تا از میان رفتارها, فتاوا و عقاید عالمان, فقط به آن دسته اشاره کند که به ظاهر قابل مناقشه و نقد است. یا فقط به بخشى از دیدگاه و عقیده آنان اشاره مى کند و به شرح و تفسیر آنها از این دیدگاه ها اشاره نمى کند; به طور مثال; در شرح وقایع مخالفت عالمان با(دفتر تنظیمات) ملکم خان که محور اصلاحات جامعه را(قانون) معرّفى مى کرد, آبراهامیان مى نویسد: (مقامات مذهبى در تهران مفهوم قانون را بدعت دانستند.)/ 60ـ61 نقل این مطلب بدون هیچ توضیحى درباره علّت مخالفت عالمان با قانون, آیاانزجار ایجاد نمى کند؟ اگر نویسنده در باب علّت این مخالفت مى نوشت: (قانونى که ملکم از آن دفاع مى کرد, قانونى بودکه داراى منشأ وغایتى انسانى بود و ملاک و معیار صحّت و سقم و حقّ و باطل بودن آن هم خود انسان بود, اما علما قا نونى را قبول داشتند که موافق با شرع باشد و ملاک و معیار آن هم خارج از دایره انسانها که داراى منافع و اقصاد شخصى هستند, باشد.) آیا باز هم از مخالفت عالمان با قا نون ملکم خانى انزجار و نفرت حاصل مى شد؟ د. تفسیر بیگانه ستیزى ایرانیان به بیگانه هراسى: آبراهامیان در سیر تاریخى ایرانیان در سده اخیر متوجّه شده است که عنصر ایرانى به بیگانه(بویژه غرب) بدبین بوده است; اما همان گونه که گذشت از آن جا که وى در مطالعه تاریخ, کلان روش نیست, کوشیده است تا علّت این امر را در برخى وقایع جزئى و خاص ببیند. غافل از این که رفتارهاى تاریخى یک ملّت هر چند ممکن است که به طور مشخّص از یک واقعه خاص آغاز شود, مطمئناً ریشه در گذشته دارند; به طور مثال, هر چند روحیه بیگانه ستیزى ایرانیان به طور مشخّص در قضیّه قتل گریبایدوف روسى, تجلّى عینى یافت, خشم و غیرت دینى که به آن نهضت انجامید, فقط برآمده از جنایت گریبایدوف نبود; بلکه معلول حقارتى بود که در قالب عهدنامه هاى گلستان و ترکمنچاى بر عنصر ایرانى تحمیل شده بود.47 و از سویى معلول نوعى خودآگاهى تاریخى ـ دینى بود که در کشاکش قرن گذشته و با حضور عالمان شیعه در لایه هاى پنهانى تر فرهنگ ایران حاصل شده بود; امّا آبراهامیان, هرچند به این مسأله واقف شده است که قتل گریبایدوف و نهضت میرزا مسیح مجتهد, سرآغاز نوعى رفتار سیاسى خاص در برابر بیگانگان شده, از سویى نتوانسته است ریشه هاى تاریخى این خودآگاهى را بیابد; از این رو, فقط آن را در واقعه قتل گریبایدوف خلاصه, و از سویى, این بیگانه ستیزى را به بیگانه هراسى تفسیر کرده است. وى مى نویسد: (در اواخر قرن, سیّاحان غربى بیگانه هراسى و تعصّب در ایران مذهبى را از عناصر متشکّله فرهنگ عمومى در ایران مى دانستند.)/ 66 به نظر مى رسد که وى, آگاهانه به این تفسیر دست زده است; زیرا بیگانه ستیزى متضمن نوعى خودآگاهى و فعّالیّت; در حالى که بیگانه هراسى, متضمّن نوعى انفعال و ترس است. این در حالى است که حتّى با توجّه به آن چه خود آبراهامیان بدان اشاره کرده است مى توان فهمید که ایرانیان در تجاربى که از طریق تعامل با بیگانگان حاصل کرده بودند, دریافتند که استقلال آنها فقط در سایه عدم اتّکایشان به بیگانگان میسور است و نیز این مطلب که اغلب بیگانگان در ایران به خیانت, جاسوسى, بى احترامى به مقدسات مسلمانان و…دست مى زدند; از این رو, عنصر ایرانى یاد گرفته بود, باید به بیگانگان بفهماند که اوّلاً به تسلیم شدن و تن به ذلّت دادن در برابر آنها راضى نیست و ثانیاً مقدّسات دینى آنها به قدرى براى شان مهم است که حاضر است براى حفظ آنها حماسه هایى بزرگ بیافریند. این روحیه, در نوشته خود آبراهامیان به خوبى نشان داده شده است: (اروپاییان دیگر جرأت نداشتند در اماکن مقدّس, مراسم تعزیه و دسته هاى عزادارى ماه محرم حضور یابند. ادوین ویکس از سیّاحان دهه1270 مجبور بود با تغییر قیافه وارد مسجد شود.اوستاش دولورى فرانسوى, تماشاى دسته هاى ماه محرم را براى مسیحیان بسیار خطرناک یافت. میسیونرهاى غربى آزادى پیشین خود را از دست دادند. آنان دیگر حق نداشتند, در میان مسلمانان تبلیغ کنند. مدارس, کلیساها, و نشریات آنها سخت محدود گشت, و دیگر هیچ میسیونرى صلاح نمى دید که به مباحثه با روحانیون مسلمان بپردازد. به گفته لندور, غریبان, دزد و ماجراجو پنداشته مى شدند: (غربى را دوست نمى دارند, بلکه تحمّل مى کنند. کافى است که در کوچه و خیابان قدم بزنى تا این واقعیت به عیان معلوم شود.) تکنسینهاى اروپایى اکنون با بى مهرى روزافزون عامّه رودررو بودند. هنگامى که بازرگانى ایرانى مهندسان بیگانه را براى احداث راه آهن انزلى ـ رشت استخدام کرد, قاطرچیهاى محلّى در کلّ عملیات شروع به کار شکنى کردند. جان ویسهارد, مدیر بیمارستان پرسبیترى در تهران, اعتقاد داشت که این قاطرچى ها به تحریک وعّاظ متعصّب, نگران از دست دادن وسیله معاش خود بودند. همین طور هنگامى که ناصرالدین شاه براى احداث راه آهن تهران به حضرت عبدالعظیم[ع] با شرکتى بلژیکى قرار داد بست, گاریچیهاى ترسیده از رقابت کمرشکن, ملاّیان مخالف با نفوذ خارجى,و زوّار برانگیخته از مرگ زائرى در زیر موتور بخار, دست به دست هم دادند تا راه آهن را خراب کنند.)/ 66

نوشتها:
1.این کتاب در چند سال گذشته توسط دو گروه ترجمه و به طور مستقل در دو انتشارات به شرح ذیل,به چاپ رسیده است: الف.ایران بین دو انقلاب,دکتر یرواند آبراهامیان,ترجمه کاظم فیروزمند,حسن شمس آورى و محسن مدیرشانه چى,نشر مرکز, تهران چ 3,1379 ب.ایران بین دو انقلاب,دکتر یروانه آبراهامیان,احمد گل محمدى و محمد ابراهیم فتاحى ولى لایى, نى,تهران چ 1,1378 . * شماره صفحات ارجاع داده شده در مقاله حاضر,براساس ترجمه نشر مرکزاست. 2.وى استاد تاریخ کالج باروک در دانشگاه شهرنیویورک است. 3.توده مردم ایران داراى ایدئولوژى اسلامى بودند که در ذات خود با ایدئولوژى کمونیستى و مارکسیستى در تضاد بود. 4.حکومت ایران دست نشانده آمریکا با ایدئولوژى کاپیتالیستى,رقیب شوروى با ایدئولوژى سوسیالیستى بود.حزب توده منفذى بود براى ورود شوروى به منطقه نفوذ آمریکا,از این روى هرگز آمریکابه شاه اجازه نمى داد که با این حزب کنار آید,چه این که پس از کودتاى آمریکایى 28 مرداد 1332 تا حدّ زیادى اعضاى این حزب تارو مار شدند. 5. پگاه حوزه, شماره37/7, 6/11/1380, مقاله تناقض یا هارمونى; درسى که باید آموخت,نوشته محمود شفیعى. 6 . (وابستگان مکتب ساختارگرایى مى گویند جوامع نه به چند طبقه اصلى, بلکه به اقشار متعدد شغلى تقسیم مى شوند. این اقشار بنا به تأکید آنان به سبب تقسیم کار به همدیگر وابسته اند اما به واسطه درجات متفاوت حیثیت, حرمت و درآمد, از هم متمایزند.)/ 6 (رفتارگرایان ادعامى کنند که افراد کشورهاى در حال توسعه, غالباً به ایدئولوژى وابسته اند تا به اعضاى طبقه اجتماعى ـ اقتصادى خود, به گفته آنان, نیروهاى سیاسى را آراى متقابل به وجود مى آورند, نه طبقات متنازع. اگر ما رکس با این حکم که خودآگاهى انسان با هستى اجتماعى وى تعیین مى شود هگل را کله پاکرد, رفتارگرایان معاصر با تأکید بر این که هستى اجتماعى انسان ـ دست کم در جهان سوم ـ با خود آگاهى وى تعیین مى گردد مارکس را وارونه کرده اند.)/ 6 7.کژراهه; احسان طبرى, خاطراتى از تاریخ حزب توده, امیر کبیر, تهران, چ4, 1373. 8.پگاه حوزه, شماره 37/8, مقاله: تناقض با هارمونى, درسى که باید آموخت. 9.یکى از مهم ترین دلیلهاى وابستگى نویسنده, حمایت مالى مؤسسات و دانشگاه هاى آمریکایى و انگلیسى ازآن مى باشد. در نوشتن کتاب مورد بحث, مراکز ذیل سهیم بودند: مؤسسه پژوهش در تحولات بین المللى وابسته به دانشگاه کلمبیا براى کمک هزینه پژوهشى از 1346تا1348; دانشگاه نیویورک به خاطر بورس سفر تابستانى در سالهاى 1351,1353,1355,1358; شوراى تحقیقات اجتماعى براى بورس فوق دکترا در 1356; کالج باروخ در دانشگاه نیویورک به خاطر بورس ایام تعطیل براى تمام کتاب, و سرانجام سرپرستى دفتر علیا حضرت ملکه در بریتانیا براى اجازه نقل مطلب از اسناد منتشر نشده در دفتر امور خارجه موجود در بایگانى کل و دفتر هند در لندن./ 2ـ3 10.به عنوان مثال, ر.ک: حقوق جهانى بشر, محمد تقى جعفرى, 408, دفتر خدمات حقوقى بین المللى, تهران, چ1,1370. 11.وى به تفاوتهاى شیعى ـ سنى, نعمتى ـ حیدرى, بهایى ـ ازلى, شیخى ـ کریم خانى, على اللهى, و…اشاره مى کند./ 14ـ16 12.در نوشته هاى آبراهامیان مى توان به خصلت عمومى سومى هم اشاره کرد که عبارت است از: (تشتّت قومى ـ طبقه اى). 13.(مجله حوزه) در بسیارى از شماره هاى خود به زندگى نامه و حیات معیشتى علماى بزرگ پرداخته است که مطالعه آن در این خصوص مفید مى باشد./ 28 14.آبراهامیان ریشه تقسیم حیدرى و نعمتى را به نقل از ملکم, به شاه عباس صفوى نسبت مى دهد. 15.آبراهامیان, تنها به توصیف پاره اى از تعاملات دینى ـ اجتماعى مى پردازد. به عنوان مثال, وى مى توانست در کنار این تشتّتى که تحت لواى مذهب و فرقه دینى ذکر کرده است, به نقش دین در رفع اختلافات قومى, در وحدت بخشى و ائتلاف بخشى همه قومیّتها به هنگام بحرانهاى کلان و…که مصادیق آن در تاریخ معاصر ما کم نبوده است, نیز اشاره کند. 16.یکى از شیوه ها, جا انداختن تز(پرخطر بودن ازدواج فامیلى) است که با مبانى دین, سیره اهل بیت و بزرگان دین منافات دارد و نتایج و کشفیات علم پزشکى هم حداکثر بر این دلالت دارد که ازدواج فامیلى مى تواند در زمره علت ناقصه بیماریهاى جسمى ـ روانى کودک تلقى شود و نه بیش تر.(بحث در این زمینه خارج ا ز حوصله این نوشتار است و ان شاءالله در فرصتى مقتضى ارائه خواهد شد.) 17.البته منظور علما, دولتى سلطنتى است که در آن, شاه ـ و نه مجتهد جامع الشرایط آگاه به شرایط زمان و مکان ـ مدعى طلایه دارى حکومت شیعى مى باشد. 18.لویاتان به معنى اختاپوس دریایى است که هابز آن را براى هیبت استبدادى سلطنت هاى مطلقه, استعاره گرفته است و کتاب معروف خود در فلسفه سیاست را به این نام, نام گذارى کرده است. 19.ایدئولوژى نهضت مشروطیت ایران, فریدون آدمیت, ج1 / 9, پیام, تهران 1355; تاریخ انقلاب مشروطیت ایران, مهدى ملک زاده, ج1/104ـ105, سقراط, تهران, 1328. 20. خاطرات و خطرات, مهدى قلى خان هدایت/75ـ76, زوار, تهران. 21.ملک التجار مى گفت: ([مظفرالدین شاه]مرحوم در زمان ولیعهدى همیشه از این معنى [استفاده از امتعه خارجى] متأسف بود, تا دوره سلطنت به ایشان رسید. در وقت حرکت از تبریز به تهران براى تاجگذارى به من فرمود: ملک, حالا مانع از ترویج امتعه داخله چیست؟ خوب است اقلاً کفن ا موات از خودمان باشد!)/ 14 22. دوراند,سفیر انگلیس, چند روز پس از قتل ناصرالدین شاه به سالیسبورى مى نویسد: (مظفرالدین شا ه در ایام ولایت عهدى(در موارد مختلف در مقابل…[روسها] نشان داده است که مى تواند سرسخت و لجوج باشد.)یغما,س23, ش9/547 23.زندگانى سیاسى سلطان احمد شاه, حسین مکى/66ـ70. امیرکبیر, تهران, چاپ5, 1377; رنج هاى سیاسى دکتر مصدق, خلیل بزرگمهر, به کوشش عبدالله برهان/37. ثالث, تهران, چاپ2, 1377. 24.آخرین آواز قو, على ابوالحسنى(منذر)/22ـ27(باتلخیص) عبرت, تهران, چاپ1, 1378. 25. به عنوان مثال, ر.ک: دیده بان بیدار, على ابوالحسنى/68ـ69, عبرت, تهران, چاپ1, 1379 . 26.از باب مثال: وى تجارت برده را ممنوع کرد و قول داد مالکیت خصوصى را محترم شمرد. کشت محصولات جدید, بویژه سیب زمینى را تشویق کرد. در شهرهاى اصلى براى حذف مجازاتهاى سنتى, بویژه شکنجه, زنده به گور کردن, و قطع دست و پاى مجرمان,زندانهایى ساخت. یک انجمن مشورتى, هرچند کوتاه مدت, به نام مجلس مصلحت خانه و یک مجلس تجار در تهران و در شهرهاى اصلى ایالات تشکیل داد. به حکام ایالات توصیه کرد: علما را در سیاست دخالت ندهند و در حوزه دعا و نماز, درس گرفتن, امور شرعى و رابطه با خدا محدودشان کنند. به مسیونرهاى کاتولیک و پروتستان اجازه داد که در بین یهودیان, آشوریها و ارامنه فعالیت کنند و در تبریز, ارومیه, تهران, اصفهان و همدان مدرسه, درمانگاه و چاپ خانه بسازند. علاوه بر این, دارالفنون را توسعه داد و چهل نفر از نخستین فارغ التحصیلان آن را به فرانسه فرستاد/ 52, البته از آن جا که این اصلاحات بیشتر شکل دسیسه داشت و در راستاى تأمین منافع خود دربار ناصرى بود, این دسیسه در کنار دو ویژگى دیگر ناصرالدین شا ه, یعنى سرکوب و انزوا باعث شد تا در سال 1275 ش, در حالى که شاه در تدارک جشنهاى پنجاهمین سال سلطنتش در حضرت عبدالعظیم بود.به دست پیشه ور ورشکسته اى از پیروان سید جمال الدین افغانى هدف تیر قرار گیرد و کشته شود. نویسنده معتقد است که: (گلوله وى نه تنها عصر ناصرالدین شاه را به پایان آورد, بلکه آغازى براى پایان سلسله قاجار بود.) پس از ناصرالدین شاه نیز برخى اصلاحات از جانب دربار مظفرالدین شاه(1275ـ1285) صورت گرفت: وى مناطق مالیاتى را از مسؤولان سابق پس گرفت, و سخن از افزایش مالیات اراضى,کاهش مستمریهاى دربار بخصوص براى روحانیون و اعمال نظارت بر املاک موقوفه را مطرح کرد. با شرکتهاى اروپایى قراردادى جهت احداث یک کارخانه جدید آجرپزى, یک واحد نساجى, یک شبکه تلفن براى تهران, و نصب چراغ برق در خیابانهاى اصلى تهران, تبریز, رشت و مشهد منعقد کرد و براى تضمین این وامها و سرمایه گذاریها, مسیونر بلژیکى را به مدیریت کل گمرکات برگماشت; ورود روزنامه هاى آزادیخواهى چون حبل المتین از کلکته و پرورش از قاهره را آزاد کرد, ممنوعیت سفر را لغو کرد; شدت عمل مأموران نظمیه را تخفیف داد; ملکم خان را به سفارت رم گماشت; تشکیل مجامع تجارى, فرهنگى و آموزشى را تشویق کرد./ 68 ـ 69 27.این شرکت, طى یک قرارداد, امتیاز لایروبى بندر انزلى و سنگفرش جاده انزلى تا قزوین, قزوین تا تهران, قزوین تا همدان, و از مرز شمالى تا تبریز را به دست آورد. برخى شرکتهاى دیگر روسى نیز از قبیل این امتیازات به دست آوردند. به همین علت, این سالها را(دوره سنگفرش جاده ها) در ایران نامیدند. 28.نویسنده تأکید مى کند که فراموش خانه ملکم اگر چه با الهام از فراماسونهاى اروپایى تأسیس شد, اما وابسته به آنها نبود! 29.ملکم خان براى این اصلاحات و ضوابط, واژه قانون را وضع کرد تا آنها را هم از احکام مذهبى (شریعت) و هم از مقررات قدیم دولتى(عرف) متمایز سازد. ملکم خان تأکید کرد این قوانین جدید باید استوار بر دو اصل بنیادى باشند: بهبودى رفاه عمومى, و برابرى همه آحاد جامعه, دفتر تنظیمات, با فهرستى از سفارشهاى خاص به پایان مى رسید: تقسیم حکومت به شوراى قانونگذارى و قوه اجرایى, که هر دو را شاه باید تعیین و منصوب مى کرد, توجه به آراى عمومى, تدوین قوانین, تشکیل قشون حرفه اى, ایجاد اداره مستقل مالیات, تدوین نظام جامع آموزشى, احداث شاه راه هاى جدید بین شهرهاى اصلى, و تأسیس بانک دولتى به منظور کمک به توسعه اقتصادى. 30.در این اثر, از یک سو روشنفکران, منشیان و شاعران دربارى را به خاطر زبان مبهم, عبارت پردازى بیهوده, ابتذال, چاپلوسى در برابر قدرت مندان, و از سوى دیگر, مقامات مذهبى را به دلیل تفرعن, جهل, تعصب, بى اعتمادى به علوم جدید, استفاده از عربى نامفهوم,توسل به اوراد و غرایب, دامن زدن به احساسات فرقه اى, و بهره بردارى مالى آنان از مؤمنان, به سخره گرفت. 31.نخستین شماره آن که در 1269 منتشر شد, فحواى چهل شماره بعدى را که در عرض هشت سال آتى انتشار یافت, تعیین مى کرد:(قانون) با شعار: اتحاد, عدالت, ترقى. 32.تفکر وى در این خصوص به سه نتیجه اساسى انجامید: ـ این که امپریالیسم با تصرف هند, خاورمیانه را تهدید مى کند. ـ این که شرق از جمله خاورمیانه, فقط با اقتباس فورى فن آورى غرب مى تواند در برابر یورش غرب ایستادگى کند. ـ این که اسلام, به رغم سنت گرایى اش, مذهبى مؤثر در بسیج کردن مردم بر ضد امپریالیستهاست. ـ این که مسلمانان اگر علاوه بر شهود الهى, از راه تعقل بشرى به دنبال کسب دانش باشند, مى توانند شکوه و عظمت از دست رفته خود را بازیابند. 33.روشنفکران,اولى را دشمن ناگزیر آزادى, برابرى و برادرى; دومى را مخالف طبیعى تفکر علمى و عقلانى; و سومى را استثمار کننده سیرى ناپذیر کشورهاى کوچکى چون ایران مى دانستند. 34.آنان مى گفتند که اولى قدرت ارتجاعى سلطنت را ازبین مى برد, دومى نفوذ سنتى روحانیت را زایل مى سازد, و سومى چنگال هاى استثمارگر امپریالیستها را قطع مى کند. 35.آنان گاهى با شاه بر ضد روحانیت, گاهى با روحانیت بر ضد شاه, زمانى با شاه بر ضد قدرت هاى استعمارى, و گاه, مثلاً در انقلاب مشروطه, با روحانیت, هم بر ضد شاه و هم قدرتهاى استعمارى متحد مى باشند. این سازگارى اى تاکتیکى را همراه با سازگاریى کلى, مى توان در زندگى و آثار دو عضو بسیار مهم روشنفکران قرن نوزدهم ـ سید جمال الدین افغانى و میرزا ملکم خان ـ مشاهده کرد. 36.متن سخنرانى وى چنین است: (اى ایرانیان! اى برادران سرزمین محبوبم! تا کى این مستى خائنانه شما را دستخوش خواب غفلت خواهد کرد؟ دیگر مستى بس است. سربلند کنید, چشم باز کنید به دوروبرتان بنگرید و ببینید دنیا چه قدر متمدن شده است. وحشیان آفریقا و سیاهان زنگبار به سوى تمدن, علم, کار و کوشش و ثروت پیش مى روند.به همسایه هاى تان (روس) نگاه کنید که دویست سال پیش وضع شان بدتر از ما بود, که حالا چه طور همه چیز را دارند. ما در گذشته همه چیز داشتیم و حالا همه از دست رفته است. دیگران در گذشته چون ملتى بزرگ به ما نگاه مى کردند, حالا به وضعى افتاده ایم که همسایگان مان در شمال و جنوب همه چیز ما را مال خود مى دانند و کشورمان را هر وقت که بخواهند بین خود تقسیم مى کنند…ما اسلحه نداریم, قشون نداریم, پول مطمئنى نداریم, حکومت درست نداریم, قوانین تجارى نداریم. در سراسر ایران یک کارخانه نداریم که مال خودمان باشد; زیرا حکومت مان انگل است…علت همه این عقب ماندگى ها, استبداد و ظلم و فقدان قانون است. روحانیون شما هم اشتباه مى کنند چون موعظه مى کنند که زندگى فانى است و ظواهر دنیا ارزشى ندارد. این موعظه ها شما را از دنیا منفک مى سازد و به تسلیم و بندگى و غفلت مى راند. در عین حال, سلاطین, با تسلطى که بر اموال شما, آزادى شما و حقوق تان دارند, شما را غارت مى کنند. و با وجود همه اینها خارجى ها سر مى رسند و پول تان را مى گیرند و به جایش پارچه هاى الوان سبز و آبى و قرمز, شیشه آلات پرزرق و برق و اشیاء تجملى بارتان مى کنند علت فلاکت شما و شکوه و تجمل شاهان, بعضى روحانیون و خارجیان همین است.) / 75ـ76 37.ر.ک: متون, مبانى و تکوین اندیشه تحریم در تاریخ سیاسى ایران, موسى نجفى, مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى, چاپ1, 1371. 38.تحت رهبرى دو تاجر متمول محمد على شالفروش و امین الضرب و تحت حمایت ارزشمند طباطبایى و بهبهانى. 39.به رهبرى تقى زاده از تبریز و یحیى اسکندرى از تهران. 40.داشناک ها, سوسیالیستها و در همین حال ناسیونالیستهایى بودند که از استقلال ارمنستان و انقلاب اجتماعى در خاورمیانه پشتیبانى مى کردند. 41.ر.ک:درآمدى بر فلسفه تاریخ, مایکل استنفورد, ترجمه احمد گل محمدى/239, نى, تهران, چاپ1, 1382. 42.منظور مفهوم هگلى آ ن نیست. 43.اندیشه دینى و سکولاریسم در حوزه معرفت سیاسى و غرب شناسى, موسى نجفى/33ـ35, پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى, تهران, چاپ3, 1377. 44.تحلیل تفصیلى این مطلب و مصادیقى که آبراهامیان به عنوان جایگزین و بدل علما مطرح مى کند در بخش پایانى این تحقیق خواهد آمد. 45.تحریم تنباکو, ابراهیم تیمورى/69, به نقل از: تعامل دیانت و سیاست در ایران, مو سى نجفى/57, مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر, تهران, چاپ1, 1381. 46.براى اطلاع بیش تر, ر.ک: متون, مبانى و تکوین اندیشه تحریم در تاریخ سیاسى ایران/87ـ103. 47.ر.ک:تاریخ تحولات سیاسى ایران, موسى نجفى و موسى فقیه حقانى/104, مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر, تهران, چاپ2, 1381