آزاداندیشى اسلامى روشنفکرى دینى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


مقدمه

برادر همسنگرم، از زمان مبارزات پیش از پیروزى انقلاب تا امروز، آقاى جعفرى گیلانى، در تاریخ1386/9/ 7 نامه مجله وزین و خوش‏سابقه »حوزه» را آورد×(1) که درخواست دارند مقاله‏اى درباره بنیان روشنفکرى دینى که سرمایه بالندگى در مبارزات، پیروزى و تداوم انقلاب اسلامى ایران است و فریادگر و منادى آن امام راحل هستند، بنویسم و با استفاده از تجارب بیش از نیم قرن حضور مداوم و تأثیرگذارم در میدان مبارزه و مسؤولیتهاى کلیدى اداره کشور، راهکارهایى براى مقابله با تهدیدهاى ریشه‏دار و موریانه‏وار تحجّر و سکولاریسم و استکبار و تهاجم فرهنگى ارائه دهم.

به خاطر بجا دیدن این دعوت و لمس خطرهاى مزاحم فوق‏الذکر، بیست ساعت بعد از آن، یعنى1386/ 8/ 8، قلم برداشتم و در پشت همان برگه‏هاى نامه دعوت، که سفید مانده بود، شروع به نوشتن کردم و امیدوارانه از خداوند مهربان استمداد کردم که حق را بر نوشته‏هایم جارى فرماید.

×××

سحرگاهان و قبل از بیرون رفتن از رختخواب براى نماز صبح، کمى در مبانى، اصول، فصول و منابع چنین نوشته‏اى فکر کردم و شاکله‏اى از آن در ذهنم نقش بست. گرچه معمولاً در اثر کمى وقت، در مصاحبه‏ها و نوشتن متنهاى کوچک، از اندوخته‏هاى فکرى و حافظه استفاده مى‏کنم، ولى در این موضوع لازم مى‏دانم علاوه بر اندوخته‏هاى ذهنى، در خلال کار تحریر، به منابع و مدارک معتبرى هم مراجعه شود که نوشته، آن‏هم براى فضاى عالمانه حوزه‏هاى علمیه و محقّقان اسلامى، بخصوص در ضبط اسامى، تاریخ و متون مورد استناد و مرجع استفاده، از استحکام لازم برخوردار باشد.

براى انتخاب ادبیات نوشتار دو فرض درنظرم بود:

1. استفاده از عبارات ساده، روان و خالى از اغلاق و پیچیدگى که علاوه بر حوزویان، که مخاطب اصلى‏اند، مخاطبان غیرحوزوى هم بخوانند.

2. روش مشکل‏نویسى با استفاده از اصطلاحات فقهى، اصولى، کلامى و عرفانى که این جزوه را محدود به عالمان متخصص نماید.

پس از اندکى فکر، شیوه اول را انتخاب کردم و طریقه دوم را، که معمولاً براى اثبات مراتب علمى و مهارت و تخصص مؤلفان کارآیى دارد، به بحث و وقت دیگرى موکول مى‏نمایم.

 

 

آزاداندیشى اسلامى و روشنفکرى دینى

تعریف روشنفکرى دینى

ده‏ها صفت براى روشنفکر ارائه شده که مهم‏ترین آنها موارد زیر است:

1. آگاهى از احوال و اوضاع زمانه

2. شناخت دردها و آسیبها و امتیازات جامعه

3. شجاعت در شناخت و بیان درد و درمان جامعه

4. آزادمنشى در تفکر و اندیشه و نقادى نسبت به وضع موجود

5. رو به آینده داشتن و تنفر از عقب‏گرد و درجا زدن

6. عاشق نوآورى و پیشبرد جامعه

7. عارى از خرافه و تحجّر و مزیّن به عقلانیّت در فکر و عقل

این‏گونه توصیفها از منظر حامیان روشنفکرى است و در مقابل توصیفهاى مذمت گونه‏اى از سوى مخالفان آزاداندیشى براى روشنفکران وجود دارد.

براین اساس، تعریف جامع و مانعى براى روشنفکرى دینى سراغ ندارم; ولى باتوجه به توصیفهاى موجود مى‏توان گفت: مصداق خوب روشنفکر دینى، فردى باشد که از سویى با دلیل و همراه اعتقاد و تعبّد، اسلام را جوهرى پایدار و جواب‏گوى ابدى نیازهاى روز هر زمان و مکان بداند و از سوى دیگر، قادر به شناخت واقعیات و نیازهاى جوامع زمان خود باشد.(2) اگر فاقد رکن اول باشد، دینى نیست و اگر رکن دوم را نداشته باشد، روشنفکر نیست. البته در هر زمانى چنین مصادیقى، زیاد نخواهند بود و چون این اصطلاح مى‏تواند نسبى درنظر گرفته شود، به اندازه وسعت دامنه، نسبت مصادیق هم زیادتر مى‏شود. تفاوت روشنفکر دینى و روشنفکر مطلق این جاست که اولى در محدوده دین مورد قبولش عمل مى‏کند. فرض این است که او به دین اعتقاد دارد و برخلاف معتقدات خویش به راهى نمى‏رود و دومى چون چنین سرمایه و راهنمایى مثل معارف آسمانى ندارد، آزادتر، ولى بدون سرمایه پیش مى‏رود. گرچه کم بودن قید و بندها، کار نوآورى را براى نواندیشان غیردینى آسان‏تر مى‏کند، اما اولاً کم‏تر جامعه‏اى هست که نوعى قید و بند و تعصبهاى سنتى، قومى، ملى و اجتماعى نداشته باشد و ثانیاً راهنماییهاى الهى، محقق را از لغزشهایى از نوع آن‏چه فرهنگ غرب به آن آلوده شده، حفاظت مى‏کند و باتوجه به تجربه و اسناد معتبر اسلامى مى‏توانیم بگوییم:

اسلام به روشنفکر دینى نشاط و سرزندگى مى‏بخشد و او را در عمق وجدان متعهد مى‏سازد، به اهداف و آرمانهایش تقدس مى‏بخشد و از بى‏تفاوتى نسبت به حوادث اطراف خود و بى‏دردى نسبت به مشکلات جامعه رها مى‏سازد.

او را در مسیرى از تکامل قرار مى‏دهد که در هیچ حدى متوقف نمى‏گردد. مانع از خیانت و سقوط او مى‏شود. از تضاد و لجاجت و تعصّب و تقلید کور و خودخواهى و انحصارطلبى بازمى‏دارد. به او هویت مستقل مى‏دهد. از خودباختگى بازمى‏دارد. به او عزت نفس مى‏بخشد و مانع از ذلّت‏پذیرى و زبونى او مى‏گردد. او را از یأس و ناامیدى محافظت مى‏نماید و به او روحیه و قدرت تلاش و مبارزه و جهاد عطا مى‏کند و رحمت و رأفت نسبت به انسان را در وجودش نهادینه مى‏کند و پاسدارى از حق و حقیقت و دورى از ریا و تزویر و حق‏پوشى به صورت ملکه‏اى بر رفتار و گفتارش سایه مى‏گستراند.

 

انسان الگو

قرآن و سنت به اسباب و عوامل روشنفکرى دینى توجهى خاص مبذول و پایه و مایه تربیت چنین انسانهایى را به وضوح طراحى و اجرا کرده‏اند.

اساسى‏ترین برنامه مکتب اسلام تربیت انسان مؤمن، عالم، متقى و داراى عمل صالح است که از اولین آیات نازله بر پیغمبر(ص) در سوره علق و نیز توضیح فلسفه خلقت آدم و بشر بر روى زمین به عنوان خلیفة اللّه در بدو آفرینش آدم ابوالبشر(ع) و موارد فراوان دیگر در قرآن به دست مى‏آید.

 

عقل و فکر

مهم‏ترین سرمایه انسان براى ارتقاء به جایگاه انسان الگوى شایسته قرآنى، سرمایه عقل و فکر و هدایت الهى است که در انسان این سرمایه به طور استعداد و قابلیت موجود است و بهره‏گیرى از این موهبت الهى با راهنمایى عقل و وحى به عهده انسان گذاشته شده و عنصر اختیار و انتخاب زمینه این مسؤولیت است و همین سرمایه گرانقدر توشه این راه سعادت است که در مسیر او مشعل‏هاى فراوان روشنگر و علائم راهنما از منبع وحى و عقل قرار گرفته است.

 

قرآن و عقل و فکر

جالب است که در کتاب مقدس الهى توجه ویژه و معنادارى به عقل، فکر، دانش و ایمان در کنار هدایت الهى شده و این توجه در سراسر قرآن کریم و در نقاط مناسب آن تعبیه گردیده است. صدها بار واژه‏هاى مشتق از علم و ده‏ها بار از واژه‏هاى مربوط به عقل، فکر، عرفان، تفقه و مشابه‏هاى دیگر و صدها بار از کلمات ارزشى هدایت و ایمان به عنوان ضلع دیگر این ساختمان کثیرالاضلاع استفاده شده که نتیجه این مجموعه عوامل انسان‏ساز، تربیت انسان مورد نظر است که در جهت ثبت و ارج‏گذارى در قرآن به کار رفته است که مى‏توان هدف را جلب توجه انسانها به ارزش و ضرورت این سرمایه‏ها در مسیر سیرالى اللّه و کمال و سعادت افراد و جوامع برشمرد.

ناگفته پیداست که همه اینها در تربیت انسان مؤمن عالم و عامل نقش ایفا مى‏کنند و ثمره این شجره طیبه، انسان روشنفکر دینى است.

 

 

 

سنت، عقل، فکر، علم و عمل صالح

منابع روایى ما معمولاً اولین باب را به عقل و دومین باب را به علم اختصاص مى‏دهند1. حتى کُتبى که توسط علماى اخبارى تدوین گردیده، چنین است و این نشان خوبى است که حتى منکران ارزش و اعتبار بسیارى از مباحث علم اصول، که یکى از سرمایه‏هاى اجتهاد علماى عقل‏گرا و به اصطلاح اصولیون است، هم از نقش والاى عقل و فکر در ساختار نظام اسلامى غافل نمانده‏اند.

کتاب گرانبهاى تحف‏العقول وصایاى امام هفتم حضرت موسى‏بن جعفر(ع) به هشام بن حکم(3) را آورده که حدود نود درصد آن وصایا تکیه روى عقل، تعقل و تفکر، به عنوان مهم‏ترین عامل سعادت و کمال دارد و در یکى از ده‏ها وصیت به تعقل مى‏فرماید:

»یا هشام، ان‏لله على‏الناس حجتین، حجّه ظاهره و حجّه باطنه. فاّمّا الظاهره فالرسل و الانبیاء و الائمه و اما الباطنه فالعقول»

2همان مضمونى که مرحوم آیت اللّه شیخ انصارى در »فرائد الاصول» در حجیّت قطع ناشى از عقل روى آن تکیه مى‏کند:

»و وجه الاستشکال فى تقدیم الدلیل النقلی علی العقلی الفطری السلیم ما وردمن النقل المتواتر علی حجّیة العقل و انّه حجّة باطنه و انّه ممّا یعبد به الرحمن و یکسب به الجنان»

3همچنین به نقل از راغب اصفهانى مى‏آورد که:

»العقل السلیم ایضا حجّة من الحجج فالحکم المنکشف به حکم بلغّه الرسول الباطن الذى هو شرع من داخل کما ان الشرع عقل من خارج»

4مى‏بینید که فقهاى بزرگ مقام عقل را تا پاى وحى بالا مى‏برند و از تعبیر معنادار حجت باطنه در مقابل حجت ظاهره )انبیا( و یا رسول باطن در کنار تعبیر »عقل ظاهر» براى انبیا استفاده مى‏کنند.

خوب است این فراز را با نقل جمله‏اى از امیرالمومنین زینت دهم که در اولین خطبه نهج‏البلاغه که مملو از دانش، عرفان و حکمت است، درباره یکى از مهم‏ترین مسؤولیتهاى انبیاء الهى آمده: »وَیُثّیروُا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول» که تعبیر پرمعنا و عمیقى است. یعنى پیامبران، گنج‏هاى پنهان شده عقل‏ها را براى بشر استخراج مى‏نمایند. گنج، پنهان، مدفون و استخراج، واژه‏هاى کلیدى این فصل است که در یک جمله گنجانده شده است.

 

اخبارى، اصولى، محدثان، فقها، تقلید، اجتهاد، رکود، بالندگى

کلمات و عناوین فوق نمایان‏گر واقعیتهاى تاریخ اسلام است. هم در شیعه و هم در اهل سنت وجود داشته و دارد که سرگذشت بى‏پایان جدال عقل و تفکر از یک طرف و جمود و تقلید از طرف دیگر است. در عین این‏که در هر دو طرف نقاط ضعف و قوت و اخلاص هم وجود دارد.

در زمان حضور امام معصوم و پیغمبر(ص) همین بحثها بود - ولى در بین شیعیان کم‏تر - و اسناد فراوانى هم موجود است که امامان معصوم شیعه در زمان حضور خودشان هم به شاگردان عالم و اهل نظر خودشان اجازه اجتهاد و استخراج فروع از اصول مى‏داده‏اند و گاهى به جاى اجازه، تکلیف مى‏فرموده‏اند. براى نمونه چند مورد را مى‏آورم: امام محمدباقر(ع) به ابان بن تغلب مى‏فرمایند:

»اجلس فی مسجدالمدینه و افت للناس فانّی احبّ ان ارى فى‏شیعتی مثلک».

در مسجد مدینه بنشین و براى مردم فتوا بده، من دوست دارم در بین شیعیان خود کسانى مثل تو ببینم.

و از معاذبن مسلم مى‏پرسند:

»بلغنى انک تقعد فى الجامع فتفتى الناس؟ قلتُ نعم واردت ان أسالک عن ذلک قبل ان اخرج، انى اقعد فی‏المسجد فیجی الرجل فیسألنی عن الشئی فاذاعرفته بالخلاف لکم اخبرته بما یفعلون و یجئى الرجل اعرفه بمودتکم فاخبره بماجاء عنکم و یجئی الرجل لا اعرفه ولا ادری من هو فاقول جاءعن فلان کذا و جاءعن فلان کذا فدخل قولکم فیما بین ذلک؟ قال فقال لى: اِصنع ذلک فانى کذا اصنع»

5شنیده‏ام که در مسجد جامع مى‏نشینى و براى مردم فتوامى‏دهى، آیا درست است؟ گفتم: آرى، و من قصد داشتم قبل از آن که از نزد شما بروم، نظر شما را در این مورد بدانم. من در مسجد مى‏نشنیم، مردى مى‏آید و در موضوعى از من سؤال مى‏کند. اگر بدانم تابع مکتب شما نیست. طبق مذهب خودشان فتوى مى‏دهم. مرد دیگرى مى‏آید و مى‏شناسم که دوستدار شماست، پس طبق آن چه از شما رسیده است، فتوا مى‏دهم. مردى هم مى‏آید که نمى‏دانم آیا از پیروان مکتب شماست‏یا مخالفین شما، پس مى‏گویم: گروهى چنین مى‏گویند و گروهى چنان، و نظر شما را در میان آنها جاى مى‏دهم. معاذ ادامه مى‏دهد که امام(ع) فرمود: چنین کن که من نیز چنین مى‏کنم.

در بین اهل سنت هم، متناوباً، سیاست اجتهاد و تمسک به قیاس و مصالح مرسله و انسداد باب اجتهاد و رواج تقلید وجود داشته و دارد. به طور کلى تا اوایل قرن چهارم باب اجتهاد در میان اهل سنت باز بوده و پس از تکمیل مذاهب چهارگانه این باب مسدود شد. اما خوشبختانه در عصر حاضر اهل سنت گرفتار انسداد باب اجتهاد نیست و محققان دینى اهل سنت نوآوریهاى فراوانى دارند.

در شیعه بعد از غیبت امام زمان)عج( این تقسیم بندیها نیز در میان پیروان مکتب اهل بیت، به صورت وسیع و جدا از هم به وجود آمده و آثار مثبت و منفى خود را ثبت کرده است.

 

محدثان

پس از عهد حضور معصومان که عصر تبیین و تفسیر دین است و دسترسى به ائمه بوده، اولین موج معارف اسلامى بعد از غیبت در لباس عصر محدثان ظهور مى‏کند که طبیعى مى‏باشد. این محدثان نزدیک به عصر معصومان بوده‏اند و بسیارى از اسناد تولید شده توسط ائمه و شاگردان ائمه در دسترس بوده و جمع‏آورى و تنظیم آنها ضرورت دوران غیبت است و این کار را به خوبى محدثان بزرگوارى انجام داده‏اند.

متأسفانه در زمان پیغمبر(ص) جز در مورد قرآن و نامه‏هاى پیغمبر(ص) و بخشى از کلمات ایشان و پس از آن تا حدود یک قرن کتابت حدیث و تاریخ و سنتها معمول نبود، جز در موارد بخصوص و معدود و این از مواردى است که نیاز به تحقیق جامع و بى‏طرفانه‏اى دارد.

در زمان خلفاى راشدین، امیرالمومنین على(ع) درخصوص کتابت، استثناء به حساب مى‏آیند. علاوه بر این‏که خود مهمترین و جامع ترین و معتبرترین کاتب وحى بوده‏اند، مطالب زیادى از پیغمبر(ص) را نوشته‏اند و سپس در دوران خلافت ظاهرى خود به کاتب فرهیخته خویش على ابن ابى‏رافع دستور جمع‏آورى منابع اسلامى را دادند و عمر بن عبدالعزیز هم به ابن‏شهاب زهرى و افراد دیگر دستور جمع‏آورى و تنظیم سنت را صادره کرده و طى بخشنامه‏اى از علماى بلاد خواسته که احادیث صحیح پیغمبر (ص) را جمع‏آورى و ارسال کنند.

شخصیتهایى مثل سلمان، ابوذر، اصبغ بن نباته، ابى رافع و دو فرزندش عبیداللّه و على و جمعى از بزرگان صحابى یا تابعى شیعى هم آثار مکتوب خلق کرده‏اند.

اما به هر حال، اوائل قرن دوم هجرى است که تدوین و تنظیم حدیث و فقه رایج مى‏شود و در میان شیعه بیش‏ترین آثار مکتوب را در بین شاگردان مستقیم یا غیر مستقیم امامان سجاد، باقر و صادق(ع) داریم.

این بزرگواران، شاگردان موفق خود را به تدوین مطالب تشویق مى‏کرده‏اند. کتاب ارزش‏مند »الذریعه الى تصانیف الشیعه» اثر ارزش‏مند شیخ آقابزرگ تهرانى، بسیارى از این کتب و نویسندگان آنها را به تفصیل آورده است.

حسن‏بن‏على‏بن‏زیاد وشّاء مى‏گوید که در مسجد کوفه نهصد شیخ را دیده که همه مى‏گفتند: »حدّ ثنى جعفربن محمد»6 و حافظ ابوالعباس بن عقده همدانى کتابى در معرفى کسانى نوشته که از حضرت صادق(ع) حدیث روایت کرده‏اند که در آن کتاب چهارهزار نفر را معرفى کرده است.

7از میان صدها کتابى که شاگردان ائمه نوشته‏اند، چهارصد اثر مهم‏تر به نام »اصول اربع ماة»8 بیش‏تر مورد استناد براى احکام و معارف بوده که بسیارى از آنها تا قرون اخیر مورد استفاده محدثان و فقها بوده و صاحب‏الذریعه در جلد دوم یکصد و هفده اصل از این اصول را با ترجمه مولفان آنها آورده و بسیارى از آنها در دسترس علامه مجلسى و شیخ حرّ عاملى بوده است.

***

در دوران حضور ائمه9 با امکان دسترسى به خود آنها و یا دسترسى به آثار مکتوب شاگردان آنها، عملاً و عمدتاً متون روایات مورد عمل مردم بوده و در مواردى که نصى و متنى به‏دست نمى‏آمد، فقهاى بزرگى بوده‏اند که با استنباط و اجتهاد حکم مورد احتیاج را به دست مى‏آوردند و عملاً محدثان و فقها در آن دوره از هم جدا نبوده‏اند.

تعدادى از بزرگان و معاریف آنها از این قرارند:

1. ابان‏بن تغلب2. ابن ابى‏عمیر3. ابوحمزه ثمالى4. بزنطى 5.جابربن یزید جعفى6. حسن بن على‏بن فضّال7. زرارة بن اعین 8. ابوبصیر 9. فضل ابن شاذان10. محمدبن‏مسلم11. هشام ابن حکم12. یونس بن عبدالرحمن 13. ربیعه بن سمیع 14. عبدالعظیم حسنى و بسیارى از محدثان و فقهاى دیگر که دسترسى به اسامى آنها براى خوانندگان گرامى مشکل نیست.

بخصوص عده‏اى که به عنوان اصحاب اجماع شناخته شده‏اند که نام بسیارى از آنها در اسامى ذکر شده وجود دارد.

 

پس از غیبت

پس از غیبت امام عصر(عج) دسترسى به امام معصوم بدون واسطه، جز براى چهارنفر مشخص10 در دورانى کوتاه وجود نداشت و پس از شروع غیبت کبرى دسترسى با واسطه هم قطع شد و طبعاً در آن شرایط مرجع علماى شیعه، همان اسناد باقیمانده از روات است و تا مدتى فتاواى علما، عمدتا، بهً صورت متنى بود که در روایات آمده بود و در مواردى هم با اجتهاد محدود و قواعدى که قبلاً به تأیید ائمه معصوم رسیده بود، یا در زمان حضور معصوم مرسوم بوده، فتوى صادر مى‏شد. قواعدى از قبیل ملازمه حکم عقل و شرع، ملازمه وجوب چیزى با وجوب مقدمات آن واجب، تمسک به اصل براءت یا استفاده از استصحاب یا بهره‏گیرى از قواعد مستفاد از قرآن و سنت، مثل اصاله الصحه و قاعده لاضرر و وجوب وفاى به عهد و عقد، مورد استفاده فقهاى آن عصر بوده و سعى مى‏شد از تکیه بر قیاس و مصالح مرسله و نظایر اینها که مورد استفاده اهل سنت بود، خوددارى شود.

البته اهل سنت به خاطر محروم کردن خود از استفاده از روایات ائمه معصوم به صورتى که شیعه عمل مى‏کرد، به ناچار به ادله‏اى مثل قیاس و استحسان و مصالح مرسله پناه مى‏برده‏اند.

 

نیازها

در این میان تفاوت عمده‏اى میان نیازهاى عملى شیعیان و سنیها وجود داشته است. شیعه به خاطر منزوى بودن و یا تحت فشار حکومتهاى بنى‏امیه و بنى‏عباس بودن و عدم مسؤولیت اظهارنظر در مسائل حکومتى که بیش‏ترین مسائل اجتماعى، سیاسى، قضایى و نظامى را دربر داشته و محدودیت نیازهاى اقلیت شیعه به موارد احوال شخصیه و مسائل عبادى، اخلاقى، فرهنگى و نظایر آنها، اجبارى در ورود به بخش عمده احکام، وظایف جامعه، حکومت و... نداشته‏اند.

در مورد مسائل جدید در قلمرو وسیع حکومت و سیاست خارجى و بیش‏تر مسائل اقتصادى، قضایى، امنیتى و نظامى و ابواب معاملات و امور خاص حاکمیتى که علماى سنى بایستى جواب‏گوى سئوالات و نیازها باشند، معمولاً به علماى شیعه مراجعه نمى‏شد و اگر نظرى مى‏دادند، چه بسا برعکس آن عمل مى‏شد.

طبیعى است که اگر علماى اهل سنت در آن زمان به منابعى مثل نظرات ائمه معصوم توجه مى‏کردند، مى‏توانستند فقه پیشرو، جامع و افتخارآمیزى براى اسلام به ارث بگذارند. حتى اگر بعد از دوران حضور هم به این فرصتها و منابع توجه مى‏کردند، به خاطر نزدیکى به زمان حضور و وجود اسناد معتبر و بیش‏تر، وضع غیر از آن مى‏شد که امروز هست.

 

عصر حدیث

به هر حال، محدثان عالى‏مقام شیعه در سده اول بعد از غیبت در حفظ، جمع‏آورى، تنظیم و نقادى احادیث شیعه خدمت بسیار بزرگى انجام دادند تا آن‏جا که فقهاى نامدار شیعه و بسیارى از فقهاى اهل سنت، مدیون تلاشهاى بسیار ارزش‏مند آنها بوده و هستند و اگر در آن زمان که هنوز اسناد تولید شده زمان حضور در دسترس بود، این خدمت بزرگ و جاویدان انجام نمى‏شد، مطمئناً این فرصت از دست مى‏رفت و در دورانهاى بعد امکان دسترسى کامل به وجود نمى‏آمد. زیرا در آن زمان که طبع، چاپ و چاپخانه نبوده، تهیه اسناد، متکى به دست نوشته‏هاى محدود بود و معمولاً در جریان ناامنى‏ها و جنگ‏ها و حوادث، بسیارى از آنها از دست مى‏رفت و یا در اثر تکرار استنساخها به خاطر غفلتها، یا مسامحه‏ها، یا به خاطر نبودن نقطه‏گذارى و اعراب‏گذارى و تشابه حروف و کلمات، تغییرات زیادى رخ مى‏داد که از اعتبار اسناد مى‏کاهید.

 

مراکز علوم حدیث

شهرهاى مبارک قم11 و رى12 بیش‏ترین سهم را در پایه‏گذارى این نهضت مقدس داشته‏اند. ضمن این‏که بعضى از بزرگان و پیشتازان این علوم براى جمع‏آورى اسناد و شنیدن از بزرگان دیگرى که احتمالاً حامل اطلاعات اضافى بوده‏اند، به مراکز دیگر هم سفر کرده‏اند.

نیشابور، استرآباد، مشهد مقدس، مرو، سرخس، سمرقند، بلخ، ایلاق13، فرغانه، همدان، بغداد، کوفه، مکه، مدینه و... از مراکزى هستند14 که در آن زمان مدرسه و مکتب داشتند و محدث و عالم شیعى یا سنى در آنها وجود داشتند و محدثان بزرگ سعى داشتند از ذخایر آنها بهره بگیرند.15 مرحوم شیخ صدوق از کسانى است که با تحمّل مشکلات سفرهاى آن زمان، به همه مراکز حدیث فوق‏الذکر سفر کرده و بهره گرفته است.

البته افراد و شخصیتهاى فراوانى در آن خدمت بزرگ سهم داشته‏اند، ولى چند نفر از آنها گوى سبقت را ربوده‏اند و با ایفاى نقش بى‏بدیل تاریخى، شایسته نام بردن بیش‏تر هستند. در این مقاله امکان ذکر نام همه افراد، میسر نیست و به ذکر نام و خدمات چند نفر از این بزرگان اکتفا مى‏شود.

 

بزرگان پیشتاز و نامدار محدّث

از میان خیل عظیم علماى حدیث، چندنفر بسیار نامدارند و آثار آنها هنوز مورد استفاده است:

1. على بن ابراهیم قمى، متوفاى307 ه.ق، صاحب آثار فراوان و معروف تفسیر و فقه و روایات

2. محمدبن یعقوب بن اسحاق کلینى رازى، متوفاى329 ه.ق، صاحب کتاب شریف کافى که اساتید و شاگردان این عالم فراوان و داراى آثار گرانبها هستند.

3. على بن حسین بن موسى بن بابویه قمى، متوفاى328 یا 329 ه.ق، پدر شیخ صدوق که داراى بیش از دویست کتاب است و در اکثر ابواب فقه اثر فقهى، روایى، تاریخى و... دارد.

4. ابوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسى بن قولویه، متوفاى 368 ه.ق، شاگرد کلینى و استاد ابن جنید و شیخ مفید و داراى آثار فراوان از جمله »کامل الزیارات» و کتب فقهى، روایى و تفسیرى.

5. محمدبن على بن حسین بن موسى بابویه، متوفاى381 ه.ق، معروف به ابن بابویه که داراى آثار گرانقدر و ممدوح اکثر علما و رجالیون است.

6. شیخ صدوق، سرآمد محدثان و فقهاى زمان خود و متوفاى سال381 ه.ق، استاد شیخ مفید و صاحب آثار بسیارى که تا سیصد اثر ایشان شمرده شده و بسیارى از آنها مرجع محدثان و فقهاست و کتاب »من لایحضره الفقیه» و »الهدایه» معروف‏تر از آناند که نیاز به معرفى و ذکر داشته باشند.

حقیقتا، محدثان و فقهاى قرن اول غیبت نقش بسیار عظیمى در حفظ و تنظیم و تنقیح اسناد روائى، تفسیرى، تاریخى و بنیان‏گذارى فقاهت داشته‏اند و براى حفظ و انتقال اسناد دوره حضور بهترین راویان و امانت‏دارانند و غناى منابع مکتب اهل بیت در تاریخ اسلام مدیون جهادهاى علمى این بزرگان است.

 

عصر اجتهاد

با شروع غیبت، کمى بعد از شکل‏گیرى دوره محدثان، دوره اجتهاد و تفقه هم شکل گرفت و عوامل مهم آن احساس خلأ حضور ائمه معصوم و دارا بودن سرمایه عظیم اسناد معارف اهل بیت و بالاتر از آن احساس وظیفه براى جواب‏گویى به نیازهاى شرایط جدید پیروان مکتب اهل بیت است که در نقاط بسیارى از جهان اسلام به حکومت رسیده بودند. نیازى که قبلاً باعث رشد فقه و اجتهاد اهل سنت شده بود.

 

 

 

اوضاع سیاسى شیعه بعد از غیبت

امواج پیشرفت سیاسى، مدیریتى و حکومتى در کنار رشد علمى شیعه در آستانه شروع غیبت و در دوران غیبت صغرى و سپس کبرى اعجاب‏آور است.

در دو قرن اول غیبت، بیش‏تر بلاد و قلمرو وسیع جهان اسلام تحت اداره دولت‏ها و امراى شیعه درآمده بود. فرق مختلف شیعه اعم از اثنى‏عشرى، زیدى، اسماعیلى و... در بخش‏هاى مهم جهان اسلام به حکومت رسیده بودند، مثلاً:

1. ادارسه یا ادریسیان، 172 تا 375 هجرى قمرى

در اقصى نقاط مغرب جهان اسلام حکومت شیعه زیدى ادارسه شکل گرفت. ادریس فرزند عبداللّه محض و برادر محمدنفس زکیه از اولاد امام حسن مجتبى(ع) پس از شروع دولت عباسى و ادامه غصب حق اهل بیت قیام کرد و شکست خورد و به غرب آفریقا محل فعلى مراکش رفت و در آن‏جا نهضت شیعى را آغاز کرد و در آستانه پیروزى به شهادت رسید.16 پیروانش فرزند نوزاد او را ادریس دوم نامیدند و به حکومت برگزیدند. این سلسله203 سال در آن منطقه با فراز و نشیبهایى حکومت داشت و حتى شاخه‏اى از آنها در بخشى از آندلس براى مدتى امارت مى‏کرد و بخشى از آثار معارف اهل بیت که هنوز در آن منطقه وجود دارد، میراث همین سلسله حکام ادارسه است.

2. علویان طبرستان، 250 تا424 هجرى قمرى

در آستانه غیبت صغرى در طبرستان حکومت علوى از سوى فرزندان امام حسن مجتبى(ع) تأسیس شد و على‏رغم درگیرى دائم با صفاریان، طاهریان، سامانى‏ها و بعضى از قدرتهاى محلى توانستند با اقدامات اسلامى و آموزشى و فرهنگى و رفتار خوب با مردم، موقعیت تشیّع را در این منطقه بسیار مهم تثبیت کنند و با ایجاد ارتباط با سایر نهضتهاى شیعى به آنها کمک کنند و حتى در عراق به مجاهدان شیعه که سخت تحت فشار حکام بنى‏عباس بودند، کمک مى‏فرستادند و باعث تقویت نهضت شیعى در یمن و تأسیس حکومت شیعى آن‏جا شدند.

اکثریت چهارده حاکم17 علوى طبرستان زیدى مذهب‏اند و تعدادى هم شیعه اثنى‏عشرى در میان آنهاست.

3. بنى‏رسى، 280 تا 700 هجرى قمرى:

یمن یکى از نقاط شیعه خیز جهان اسلام است. گویا سفر مأموریتى على(ع) به یمن و تأثیر عمیقى که بر دلهاى مردم یمن به خاطر بروز فضائل ایشان گذاشت، زمینه مساعد فکرى شیعى را پایه‏گذارى کرد و دو تیره اسماعیلیه و زیدى‏ها براى حضور در یمن رقابت داشته‏اند، ولى زیدى‏ها سبقت گرفتند. گرچه این رقابت قرنها با فراز و نشیب ادامه داشته و اصولاً به‏خاطر دورى یمن از مرکز خلافت سلطه خلیفه بر آن‏جا معمولاً ضعیف بوده است و حتى در آستانه حادثه عاشورا، بعضى از صاحب‏نظران به امام حسین(ع) پیشنهاد مى‏دادند به جاى کوفه به یمن بروند و از تمایلات شیعى مردم یمن و خصوصیات کوهستانى منطقه براى جهاد با بنى‏امیه بهره بگیرند.

یحیى بن حسین از نواده‏هاى امام حسین(ع) و از مجاهدان بنام زیدیه با بهره‏گیرى از مجاهدات ناتمام جدش قاسم الرسى از ائمه مهم زیدیه، توانست در سال280 هجرى اولین حکومت شیعى زیدیه را در صعده، با بیرون راندن امراى محلى، تشکیل بدهد و به سرعت در بسیارى از نقاط یمن گسترش دهد و با تصرف صنعاء دولت نیرومند زیدیه در یمن مستقر شد و تا سال700 هجرى ادامه یافت و در تمام این دوره با عوامل خلافت و نیز اسماعیلى‏هاى فاطمى و امراى محلى زد و خورد داشته و با اقدامات فرهنگى و دینى و توسعه آموزش‏ها و خدمات، امامت و نفوذ امامان زیدى را در یمن استمرار بخشیدند و هنوز هم اکثریت مردم یمن پیرو زیدیه‏اند و در صعده، اولین نقطه آغاز دولت علوى زیدى، شیعیان اثنى‏عشرى نفوذ زیادى دارند و در سالهاى اخیر درگیریهاى خونینى با دولت وقت یمن داشته و دارند. روابط امامان یمن با امراى علویون طبرستان و دیلم از موارد مهم نیازمند به بررسى و تحقیق است.

4. فاطمى‏ها، 296 تا 567 هجرى قمرى:

در سالهاى آخر قرن سوم عبداللّه المهدى امام اسماعیلیان حکومت فاطمیان را با بیرون راندن خوارج از تونس، در شمال غرب آفریقا تشکیل داد و این حکومت به تدریج بر مصر، شامات و حجاز مسلط گردید و دولت مقتدرى براساس معارف اهل بیت شاخه اسماعیلى و منتسب به حضرت فاطمه زهرا)س( تشکیل یافت. این سلسله حکام شیعى توانستند تمدن عظیمى براساس اسلام و مکتب اهل‏بیت از زاویه دید اسماعیلیه در بخش وسیعى از قلمرو اسلام به وجود آورند و تهدید جدى براى خلافت بنى‏عباس باشند و عاقبت به دست ایوبیان سنى شافعى منقرض شدند. اما آثار فکرى و فرهنگى آنها هنوز در این مناطق، بخصوص مصر باقى است و الازهر نهاد مهمى باقیمانده از آن دوره است و محبّت اهل بیت در دلهاى مردم مصر پایدار مانده و اخیراً آقاى قذافى احیاى تمدن اسلامى فاطمیان و پیروى از مکتب اهل بیت را راه نجات مسلمانان خوانده است.

5. قرمطیان18 بحرین، عراق و شام، 258 تا اوایل قرن 5 هجرى قمرى:

این گروه شاخه‏اى از اسماعیلیان هستند که محمدبن اسماعیل بن جعفر را امام خود و مهدى موعود مى‏دانستند و فرقه‏اى تندخو و خشن بودند و افکارى شبیه خوارج، وهابى‏ها و طالبان را دارا بودند. رهبرشان حمدان بن اشعث، ملقب به قرمط گویا از اهالى خوزستان بوده و فعالیت خود را در عراق آغاز کردند و بالاخره توانستند بر بحرین که آن روز خیلى وسیع‏تر از بحرین امروز بود، مسلط شوند و حملات زیادى به حجاز و عراق داشتند و یک‏بار مکه را غارت کردند و حجرالاسود را به مقر حکومت خود منتقل کردند. در شام هم فعالیتهاى زیادى داشتند. از اواخر قرن سوم هجرى تا سال470 دوام آوردند و سرانجام به دست سلجوقیان منقرض گردیدند.

رفتار این گروه و همکارى گاه و بى‏گاه آنها با فاطمیون و نفوذى که در دستگاه خلافت داشتند، باعث خشم بیش‏تر خلفاى عباسى نسبت به شیعیان بود و خسارتهاى مهمى از آن رهگذر بر شیعیان وارد شد.

6. حمدانیان317 19 تا394 هجرى قمرى:

حمدانیان حدود نیم قرن حکومت مستقل شیعى اثنى‏عشرى در موصل، حلب، شمال عراق و شامات تشکیل دادند و معمولاً با دولتهاى مقتدر آل‏بویه و فاطمى و اخشیدیه20 درگیر بودند و به خاطر سطح بالاى دانش و ادب در مدت کوتاه توانستند تفکر اهل بیت را در آن منطقه پایدار و ریشه‏دار کنند که هنوز آثار آن در جاى جاى این منطقه حضور دارد. قبل از تشکیل حکومت مستقل شیعى افراد زیادى از این خاندان در دستگاه خلافت مسؤولیتها و مناصب مهمى داشتند.

شخصیتهاى کلیدى این دودمان ناصرالدوله و سیف‏الدوله هستند و حکومت‏شان از اواخر دوران غیبت صغرى (317 ه.ق( پایه‏ریزى شد.

7. آل بویه، 334 تا 448 هجرى قمرى:

در دهه آخر غیبت صغرى دولت آل‏بویه شکل گرفت. ابتدا عمادالدوله فارس را تصرف کرد و مرکز حکومت آل بویه قرار داد و سپس معزّالدوله، برادر او، خوزستان و بغداد را متصرف شد و مرکز خلافت رسمى اسلام با حفظ خلیفه در اختیار او بود و برادر سوم، رکن‏الدوله، اصفهان، رى و بسیارى از مناطق ایران را تحت تسلط درآورد و عملاً مجموعه آل بویه بر بخشى عظیم از قلمرو جهان اسلام استیلا یافتند. شیعه بودن این حکومت مورد اجماع مورخان است. بعضى آنها را اثنى‏عشرى و بعضى زیدى مى‏دانستند. به طور کلى در برخورد با مردم و فرقه‏هاى دینى با تساهل و تسامح و سعه‏صدر رفتار مى‏کردند و در زمان دولت آنها، علوم و فنون اسلامى در همه رشته‏ها رشد و تکامل خوبى داشته و آثار عملکرد این خانواده ایران را تحت تاثیر مثبت قرار داد و بسیارى از پایه‏هاى علمى، دینى و فرهنگى مکتب اهل بیت را مستحکم نمود.

 

شیعه در مناصب مهم

در این دوره مورد بحث، علاوه بر حکومتهاى مستقل شیعى که بیش‏ترین پهنه جهان اسلام را در دست داشتند، داخل دستگاه خلافت هم شخصیتهاى نیرومند شیعى در مناصب مهم مصدر امور بودند. از مقام وزارت که در رتبه بعد از خلافت بود، گرفته تا رتبه امیرالامرایى و سپس در منصب‏هاى مهم اجرایى گوناگون چهره‏هاى برجسته و منتقد شیعه فراوان بودند.

هم افراد و هم خانواده‏ها و دودمانهاى شیعه به طور وسیع در مصدر امور مهم قرار مى‏گرفتند و در مواردى هم به خاطر سعایت و مورد سوءظن قرار گرفتن، مورد غضب و تصفیه واقع مى‏شدند. آل‏نوبخت21 و آل‏فرات22 از نمونه‏هاى مهم خانوادگى همکارى با دستگاه خلافت‏اند که هر دو فامیل در مقام وزارت، امیرالامرایى و کارگزارى و سایر منصب‏ها حضور و نفوذ زیادى داشته‏اند.

به ظنّ قوى وضع نفوذ شیعیان در جوامع مختلف جهان اسلام و گستردگى نارضایتى‏ها در اقوام مختلف کشورها ،که در قلمرو اسلام قرار گرفته بودند و از بدرفتارى ماموران دولتى به ستوه آمده بودند، ایجاب مى‏کرد که چهره‏هاى شاخصى از شیعیان در دستگاه خلافت باشند که باعث آرامش خاطر طرفداران مهم‏ترین جریان مخالف خلافت گردند و به اصطلاح سوپاپ اطمینان باشند.

همان‏گونه که مأمون با امام رضا(ع) و جمعى از چهره‏هاى شیعى، یا ایرانى عمل کرد و با ایجاد رابطه سببى، خاندان اهل بیت را با بیوت عباسیها به‏هم نزدیک کرد. على‏رغم عمق کینه‏ها و احساس خطر از جانب آنها تظاهر به محبّت چندتن از خلفا به ائمه اهل بیت مشهور است که خود این محبتهاى ظاهرى عامل مهمى درتوسعه نفوذ مکتب شیعه بود. گرچه حکام بنى‏عباس انتظار داشتند که نزدیکى رهبران شیعه به حکومت، باعث آلوده شدن و کم شدن محبوبیت آنها شود، امّا هوشیارى رهبران شیعه و توجیه مردم و بخصوص کم شدن فشارها نتیجه عکس مورد نظر حکام را به‏بار آورد.

عوامل مهمى در سه قرن اول تاریخ اسلام نفوذ اهل بیت را در سراسر جهان اسلام عمق بخشیده بود.

 

عوامل محبوبیّت اهل بیت(ع)

1. حقانیت و صلاحیت‏هاى واقعى مکتب اهل بیت و وجود چهره‏هاى فراوانى از سادات و امام‏زاده‏ها و شاگردان و علاقه‏مندان صالح و مجاهد اهل‏بیت

2. انتشار علوم و دانش اهل بیت در سراسر جهان اسلام و در مکاتب گوناگون دینى و علمى کشورهاى اسلامى

3. سوءرفتار عمال حکومت با مردم و فساد مشهود در دربارها و مراکز خلافت که برخلاف انتظار جدیدالاسلام‏ها بود، همزمان با شهرت عدالت‏خواهى اهل‏بیت(ع)

4. مبارزه و جهاد بى‏امان اولاد ائمه و نیز شاگردان آنها همراه با شعارها و اهداف حق‏طلبانه و احساس مظلومیت آنها که معمولاً در طول سه قرن با سرکوب، کشتارهاى خونین، حبس‏ها، مهاجرت‏هاى اجبارى، طردها و مصادره‏ها و محرومیت‏هاى فراوان دیده مى‏شد.

5. سیاست محبت خلفا به ائمه شیعه براى کم کردن نفرت مردم که باعث رفع بخشى از مشکلات دوستان اهل‏بیت شد و نتیجه معکوس براى مخالفان شیعه داشت.

6. ظلم دستگاه به اقوام غیرعرب که آنها را شهروند درجه دوم مى‏شناختند و تبعیض ناروا بین عرب و اقوام و نژادهاى دیگر برخلاف نص صریح قرآن و مخالفت اهل بیت با این تبعیض‏ها

این عوامل و چیزهاى دیگر، پیروزى نهضتهاى شیعى و در مواردى ملى مناطق مختلف را آسان کرده بود و حضور چهره‏هایى از ملوک‏الطوایف‏هاى جهان اسلام در مرکز خلافت را ضرورى ساخته بود و در این میان بیش‏ترین نفوذ و قدرت در دو سه قرن بعد از غیبت، سهم شیعیان بود و قابل توجه این‏که در دولتهاى گوناگون شیعى بیش‏ترین سهم از بنى‏الحسن و زیدى‏ها بود که حضور و تلاش بیش‏ترى در میدان مبارزه و جهاد داشتند.

 

عصر فقاهت و اجتهاد

دوره اجتهاد، تقریبا، همزاد دوره محدثان است. با این تفاوت که محدثان تلاش خود را روى جمع و حفظ و تنظیم احادیث متمرکز کرده بودند و فقها جهادى سخت براى تنظیم علوم فقه آغاز کردند. کارى که اهل سنت به خاطر نیاز و کمبود اسناد روایى قبلاً به آن پرداخته بودند و نکته مهم این که به خاطر حاکمیت شیعیان در بخش مهمى از قلمرو اسلام، نیاز به احکام حکومتى، سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى زیاد شد و همین نیاز فقهاى شیعه را فعال‏تر کرد و مورد حمایت حکام شیعه قرار داد.

این حرکت از دوران غیبت صغرى آغاز شد و در زمان مدیریت شیخ طوسى به کمال رسید. پیشتاز این نهضت مقدس ابن ابى‏عقیل، ابومحمد حسن بن على نعمانى حذاء23 )م329 ه.ق( و سپس ابن‏جنید اسکافى24 )متوفاى381 ه.ق( هستند و شیخ مفید25 و سیدمرتضى26 و بالاخره شیخ عظیم الشأن طوسى27 آن تلاش مبارک را دنبال و تکمیل کردند و مکتب فقاهت شیعه را آن چنان غنى ساختند که به اعتراف دوست و دشمن جامعیتى بالاتر و غنایى عمیق‏تر از فقه اهل سنت پیدا کرد و سرافکندگى طالبان رونق فقه اهل بیت را تبدیل به سرافرازى نمود.

مرحوم شیخ طوسى در مقدمه کتاب بسیار ارزشمند »مبسوط» آورده:

»چون امامیه در گذشته تفریع فروع نمى‏کردند و تنها به تبیین حکم موارد نصوص که دست به دست به آنها رسیده بود، قناعت مى‏کردند، مخالفان برآنان طعن مى‏زدند.»

این کتاب بدان خاطر تصنیف شد تا بدانند شیعه امامیه به برکت احادیث وارده از ائمه مى‏تواند تمام مسائل را استنباط کند و نیاز به اعمال قیاس و امثال آن ندارند.

 

نتایج مهم دوره اجتهاد

1. فقه شیعه از صورت نقل قول متون نصوص درآمد و با اعصاى استدلال، فروع بر اصول منطبق گردید.

2. علم اصول فقه پایه‏گذارى و نگاشته شد که نمونه مشخص‏تر آن کتاب »الذریعه الى اصول الشیعه» تألیف سیدمرتضى است. گرچه بعضى از مسائل علم اصول در زمان حضور ائمه مورد عمل بود.

3. حکم بسیارى از مسائل که نصوص مستقیماً متعرّض آنها نشده بود، با استدلالهاى قابل اطمینان بیان شد که نمونه‏هاى فراوان آن را در »المقنعه» شیخ مفید و »انتصار» سیدمرتضى و... مى‏بینیم.

4. فقهاى نام‏آورى چون ابن ابى‏عقیل، اسکافى، شیخ مفید، سیدمرتضى و شیخ طوسى درخشیدند و در مکتب پربار آنها صدها مجتهد و فقیه تربیت شدند.

5. اجتهاد و فقاهت در حدود نیازهاى آن زمان به اوج کمال رسید.

6. فقه شیعه در کنار فقه عامه سربلند کرد و مقایسه مزیتهاى فقه‏اهل‏بیت، همراه با اصطلاحات و فنون اجتهاد مقدور گردید.

7. فقه مقارن طلوع کرد و موارد اشتراک یا افتراق نظر مکتبهاى اهل سنت و شیعه مشخص شد که کتابهاى »مسائل» و »الخلاف» سیدمرتضى و شیخ‏الطائفه از نمونه‏هاى خوب آن است و باب مناظره‏هاى فقهى گشوده شد.

8. علم اصول شامل: عقل و اجماع و ادبیات و عرف و الغاء خصوصیتها و مصلحت به کمک علوم فقهى آمدند و کار استنباط را تسهیل نمودند.

9. کتابهاى ارزش‏مند دیگرى با استفاده از منابع موجود آن که نزدیک به عصر ظهور بود، تألیف شد که قرنها و تاکنون مورد استفاده حوزه‏هاى علمیه است.

 

دین و عقل و نیاز توسعه علوم دیگر

قابل توجه این‏که سایر رشته‏هاى علوم هم تحت تأثیر نیاز و خواست اسلام و توجه ویژه به عقل و فکر در جامعه اسلامى به رشد بى‏سابقه و افتخارآمیزى دست یافتند و همین سرمایه دانش باعث خلق تمدن عظیم‏اسلامى شد. تمدنى که عمق، وسعت و جامعیت آن در تاریخ بشر مشابه شناخته شده‏اى ندارد.

اما در این میدان، مسأله فراتر از بحث مذهبى و فرقه‏اى شیعه و سنى است. در این میدان کلیت استعداد و منابع جهان اسلام به کار رفته و نقش فرقه‏اى در آن کم‏رنگ است.

 

آزاداندیشى و تمدن اسلامى

در این میدان وسیع هم شکستن طلسم‏هاى تعصبات و تنگ‏نظریها و در نوردیدن مرزهاى جغرافیایى و تاریخى و معتقدات دینى و قومى و نژادى عامل مهم روشن ضمیرى و باز کردن آیینه دلها در مقابل دست آوردهاى سایر اقوام و ملل و نحل28 و تمدنهاى قدیم و جدید است که عملاً دانش و فن و ادب را از زندانهاى خودساخته تعصبات در آورد و به عنوان میراث و حق کل بشر و کل جهان به آن نگاه شد و این، یک مصداق مهم و بارز براى روشنفکرى دینى و آزاداندیشى اسلامى و قرآنى است.

مکتبى که در اولین پیام آسمانى خود انسان عالم و مومن و آشنا به قلم و دانش را محور حرکت خود قرار داده و قیدى و محدودیتى براى انسان درنظر نگرفته است:

»اقراء باسم ربک الذى خلق، خلق الانسان من علق، اقراء و ربک الاکرم، الذى علّم بالقلم، علّم الانسان مالم یعلم»

29همان‏جا هم هشدار مى‏دهد که اگر همین انسان دچار خودبینى، انحصارطلبى و تجاوز از حق و حدّ شود، باید در دادگاه خداى خلق پاسخ‏گوى سوءاستفاده از نعمتهاى الهى و کجروى از مسیر حق باشد.

»کلاّ انّ الانسان لیطغى، ان رءَاه استغنى، ان الى ربکّ الرجعى»

30همین طغیانهاست که انسانها را از دیدن حقیقت باز مى‏دارد و عقل و فکر او را در محدوده تنگ تعصبات اسیر مى‏کند و باعث محرومیت خود و دیگران از شناخت و عمل به حق مى‏شود و ایمان واقعى عامل تحقق این بخش است.

***

آرى تحت تأثیر تعلیمات قرآن و دستور تفکر در آسمانها، زمین، دریاها، موجودات و... و استخراج دفینه‏هاى عقلانى توسط پیغمبر(ص) و بروز نیازهاى جامعه بزرگ اسلامى، نهضت علمى همراه با آزاداندیشى و به کارگیرى عقل و خرد فردى و جمعى آغاز شد و با فرمان حیات‏بخش »أطْلُبُوالْعِلْمَ وَلَوْ بِالصِّینِ»31 و ستایش از ملتى غیرعرب )ایرانى( که اگر علم را در ثریا هم سراغ داشته باشند، آن را به زمین مى‏کشانند32، امواج خروشان دانش در اقیانوس عظیم جهان اسلام بروز کرد.

 

ابتدا با نهضت ترجمه

ترجمه آثار تمدنهاى دیگر در دوران بنى‏امیه محدود به نیازهاى ضرورى عمدتاً دربارى بود، ولى در زمان بنى‏عباس و در عهد صادقین(ع) هم نهضت ترجمه آثار علمى زبانهاى دیگر وسعت گرفته و با تأسیس بیت‏الحکمه توسط منصور دوانقى33 - که خود تقلید و اقتباس خوب از ابتکار انوشیروان و سلسله ساسانیان ایران34 است - و فراخوان علما و ادباى زبان‏دان و تشویق‏هاى بجا نهادینه شد.

جالب این‏که آثار ممتاز علمى از تمدنهاى هند، ایران، یونان، روم، مصر و چین از زبانهاى هندى، پهلوى، قبطى، سریانى، یونانى و... به سرعت به عربى ترجمه مى‏شد و در اختیار دانش‏پژوهان قرار مى‏گرفت و همزمان کتابخانه‏هاى جامع و منظم شکل مى‏گرفت.

مراکز خلافت در بغداد، مصر و اندلس مسابقه‏اى در جذب مترجمان و تأسیس کتابخانه‏هاى35 وسیع و جامع و جذب دانشجویان داشتند.

خوشبختانه آثار ارزشمندى در معرفى این کتابها و نویسندگان و مراکز آنها موجود است و از پیشتازان این تاریخ نگارى به کتابهاى ارزشمند »الفهرست» نوشته ابن‏ندیم و »طبقات الاطباء»، »اخبار العلما»، »اخبار الحکما» نوشته ابن‏ابى‏اصیبعه و »تاریخ الحکماء» نوشته ابن قفطى اشاره مى‏کنم.

تشویق و اقدام به ترجمه، تمامى رشته‏هاى علمى مورد نیاز را دربرمى‏گرفت و از میان آنها فلسفه، نجوم، ریاضى، پزشکى، جغرافیا، ادبى، هندسه، تاریخ نگارى، شیمى و مکانیک مورد توجه بوده است.

دوران شکوفایى ترجمه حدود دو قرن دوام یافت و سرانجام با اشباع فضاى علمى از آثار موجود دیگران و شروع تألیفات تحقیقى مشابه یا بهتر در داخل مراکز علمى اسلامى و جذب و هضم بسیارى از مراکز علمى تمدنهاى دیگر در داخل قلمرو جهان اسلام، نهضت ترجمه از رونق افتاد و جاى خود را به نهضت تولید علم همراه با تحقیق داد. گرچه بیت الحکمه و کتابخانه‏هاى زاییده از آن تا آغاز حمله و غارت مغول ادامه داشت، متأسفانه حمله، غارت و فتنه عالم سوز مغول بسیارى از این سرمایه‏هاى ارزشمند را منهدم و نابود کرد.

 

عصر پژوهش و نهضت تولید دانش

هماهنگ با رشد نهضت ترجمه، تحقیق و تولید علم با کمى عقب‏تر از ترجمه‏ها شکل مى‏گرفت. نیاز جامعه و جذب دانشمندان غیرعرب در کلیّت جهان اسلام فاصله تمدنها را کم کرد و زبانهاى عربى و پهلوى و قبطى هم خودى به حساب مى‏آمدند. گرچه باتوجه به اصالت زبان عربى و غناى آن و زبان رسمى حکومت بودن آن، ترجیح در انتخاب زبان پژوهش‏ها با زبان عربى بود.

در بحثهاى اصلى علوم روز از قبیل حدیث، فقه، اصول، منطق، عرفان، فلسفه، ریاضیات، پزشکى، نجوم، شیمى، فیزیک، مکانیک، ادبیات، تاریخ، جغرافیا، منطق و رشته‏هاى ریزتر زیرمجموعه‏هاى این علوم نهضت نیرومند، ریشه‏دار و آینده‏نگر تحقیقات جریان داشت و طبیعى است که سرعت کار پژوهش به سرعت کار ترجمه نمى‏رسد و آثار تحقیقات معمولاً چنددهه دیرتر از آثار ترجمه شهرت یافت.

از ویژگیهاى کار تحقیقات آن زمان پراکنده شدن آن در بخشهاى مختلف جغرافیاى جهان اسلام است که مراکز تحقیقى به تناسب سوابق علمى در منطقه و باتوجه والیان هر منطقه شکل مى‏گرفت. در مکّه، مدینه، بغداد، کوفه، بصره، شام، مصر، جنوب ترکیه امروز، قم، رى، نیشابور، استرآباد، بلخ، سمرقند، بخارا، خوارزم، همدان، مشهد، اصفهان، فارس و خیلى از مناطق دیگر حوزه‏هاى بزرگ یا کوچک36 با محوریت دانشمندان همان حوزه فعال بودند.

جالب این‏که على‏رغم مشکل ارتباطات در آن زمان، تأثیر و تأثر فکرى در این حوزه‏هاى متفرق کم نیست و سفرهاى علمى براى گرفتن یا دادن دستاوردها در حال انجام بوده و معمولاً مسابقه‏اى هم بین حکام مناطق در جذب دانشمندان و ایجاد فضاهاى محاوره و مناظره‏هاى تماشایى بین بزرگان علم و ادب رواج داشته است.

طبیعتاً علوم دینى شامل تفسیر، حدیث، فقه، اصول، کلام و عرفان با استفاده از منابع کتاب و سنت و ارتباط با علماى دینى ادیان دیگر، توسعه‏اى پیش از سایر علوم داشته‏اند که بخشى از آن را قبلاً آوردیم و در همه زمینه‏هاى فوق‏الذکر دانشمندان عرب، عجم، مسلمان، مسیحى، یهودى، زرتشتى و گاهى ملحد همان منطقه فعال بوده‏اند.

 

فلسفه

مبنا و محور علوم فلسفى، فلسفه یونان و عمدتاً آثار ارسطو، افلاطون و... بوده که از ترجمه آثار آنها بهره مى‏گرفته‏اند و کم‏کم نقدها و نوآوریها و شرح و بسطها تا حدودى به فلسفه شکل اسلامى و بومى داد.

بزرگانى چون محمدبن زکریاى رازى و ابوالنصر محمدبن محمد فارابى و حکیم عظیم‏القدر ابن سینا و ده‏ها فیلسوف پرآوازه مسلمان عرب و عجم در قرون سه و چهار و پنج هجرى در توسعه فلسفه که آن زمان شامل بسیارى از علوم بود، فعال بودند و نوآوریهاى زیادى داشتند.

تا آن‏جا که ابن‏سینا به این نتیجه رسیده بود که با بهره‏گیرى از نوآوریها و منابع شرقى، فلسفه شرق را در مقابل فلسفه رایج آن زمان که متکى به فلسفه غرب بود، عَلَمْ کند و یادداشتهاى زیادى براى آن تألیف خود که تحت عنوان »الحکمه المشرقیه» جمع‏آورى شده، آماده کرده بود و متأسفانه گویا در حمله افاغنه غزنوى به اصفهان از دست رفته و بعداً توفیق جمع‏آورى مجدد آنها را به‏دست نیاورد.

در کنار فلسفه، علم منطق هم نظم و جایگاه مناسب خود را در حوزه‏هاى علمى پیدا کرد. اگرچه اصل منطق از فطریات بشر است و همیشه متدى و شیوه‏اى براى ابلاغ نظرها بوده، ولى سازماندهى آن با ارسطو شکل گرفته و علماى بزرگ اسلامى نظیر ابن مقفّع، ابن سینا، فارابى و خواجه‏نصیرالدین و صدرالمتالهین آن را تکمیل کرده‏اند.

 

ریاضیات

گرچه اعراب به خاطر ساده‏بودن شیوه و سبک زندگى، احساس احتیاج به فرمولهاى پیچیده ریاضى نمى‏کردند، اما با توسعه قلمرو اسلام و سر و کار پیدا کردن با تمدنهاى زمان، توجه ویژه به علوم ریاضى پدید آمد.

در این میان ایرانیها پیشتاز دریافت و توسعه علوم ریاضیات و تلفیق معنادارى بین اندوخته‏هاى ایرانى، هندى و یونانى شدند.

تعداد مدارس و مراکز و دانشمندان ریاضى قلمرو مسلمین از حدّ قابل شمارش در یک مقاله برون است و ابداعات و نوآوریهاى مسلمانان و غیرمسلمانان در قلمرو جهان اسلام بسیار زیاد است.

از دانشمندان پیشتاز این علوم احمدبن عبداللّه مروزى و ابوعبداللّه محمدبن موسى خوارزمى37 و ابوالحسن ثابت بن قرةّ بن زهرون حرّانى38 صاحب ده‏ها تألیف و ترجمه در علوم و فنون ریاضى و ابونصر محمدبن طرخان فارابى39 ملقب به معلم ثانى فیلسوف و ریاضى‏دان و ابوالوفاء محمدبن یحیى بن اسماعیل ابن عباس بوزجانى40 و ده‏ها دانشمند نام‏آور دیگر هستند و ابداعات مسلمانان در این علم آنقدر زیاد است که اصل متون ترجمه شده را تحت الشعاع قرار داده است، از قبیل: ابداع روشهاى جدید براى یافتن پاسخهاى عددى معادلات درجه2 و3، اصلاح شیوه عددنویسى هندى، ابتکارات در حیطه علم مثلثات، تکمیل حساب دستگاه اعشارى، تأسیس کسرهاى اعشارى، ایجاد مفاهیم جدید در تئورى اعداد، ایجاد علم جبر و خیلى ابداعات دیگر.

 

طب و پزشکى

علوم پزشکى جزو اولین علومى بود که جهان اسلام براساس داده‏هاى پزشکى ایران، هند و یونان آن را شکل و سپس بخوبى توسعه داد.

نیاز فرد فرد جامعه و سفارشهاى صریح پیغمبر(ص) و ارزش دادن به این دانش در کنار دانش دینى، زمینه توسعه این بخش از علوم را فراهم کرد.

گرچه در دوران نهضت ترجمه بیش‏تر به ترجمه آثار پزشکى قناعت مى‏شد، اما با شکل‏گیرى مراکز تحقیق، تدریس و تألیف، مسلمانان در این بخش ابداعات بسیار مهمى تقدیم بشریت کردند و دانشنامه‏هاى جامع و تک‏نگاریهاى محققان، دائره‏المعارف ارزش‏مندى را در افتخارات علمى طب اسلامى ثبت کرد.

در آن میان علماى دینى و محدثان هم منابع خوبى از روایات و توصیه‏هاى پیغمبر(ص) و ائمه(ع) جمع‏آورى کردند و اسم آن را طب‏النبوى یا طب ائمه گذاشته‏اند.

چهار دانشنامه یا دائره‏المعارف معروف و پیشتاز جهان اسلام هنوز هم در مراکز علمى جهان از افتخارات تاریخى مسلمانان به شمار مى‏روند:

1. آثار پزشکى محقق برجسته قرن سوم، ابوالحسن على بن سهل ربّى طبرى41 که چه فردوس الحکمه42 و چه مجموعه آثار پزشکى دیگر از منابع مهم تحقیق و آموزش آن زمان شد.

2 و3. کارهاى کم نظیر ابوبکر محمدبن زکریاى رازى(320 251ه.ق( گام بلند و بزرگى در پیشبرد فنون و علوم پزشکى مسلمانان است43.

کتاب المنصورى فى الطب44 که نوشته خود اوست و مجموعه الحاوى45 که بعد از مرگ او توسط شاگردانش با جمع‏آورى نوشته‏ها و گفته‏ها و عمل او شکل گرفت، دائره‏المعارف بزرگى را خلق کرد.

4 . چهارمین دائره‏المعارف پزشکى مسلمانان کتاب معروف القانون فى الطب 46 نوشته ابوعلى‏سینا (428370 ه.ق( است.

این دانشنامه‏ها و موارد فراوان تک‏نگاریها که معمولاً در یک موضوع از قبیل آبله، سرخک، قولنج، قلب، مثانه و... مى‏باشد، با ترجمه‏هاى متعدد و شرحهاى فراوان سرمایه علمى جهان غرب و پایه و اساس پیشرفتهاى معجزه‏آساى امروزى شده است.

شاخه‏هاى مهم پزشکى مثل داروشناسى، جراحى، طب بالینى، فیزیولوژى، تشریح بیمارستان، روان پزشکى، ضدعفونى و... در بخش طب جهان اسلام شاهد نوآوریها و پیشرفتهاى ستایش‏آمیز و غیرقابل انکار است.

 

نجوم

علم نجوم به خاطر عقایدى که از قدیم درخصوص تأثیرات حرکات فلکى بر سرنوشت بشر و موجودات وجود داشته، مورد علاقه حکام وقت بوده و از منجمان در برنامه‏هاى کارى خود بهره مى‏گرفتند و به همین جهت در سطح ممکن هر زمان رونقى داشته است.

در تاریخ اسلام با ترجمه کتب و آثار یونانى و ایرانى هیئت بطلمیوس محور کار بود و چون اساس این نظریه را محوریت زمین در حرکت کرات آسمانى تشکیل مى‏داد، پیشرفتها هم خالى از اشکال نبود، گرچه به صورت موردى در محاسبات نجومى دریافتهاى ارزش‏مندى داشتند.

الفزارى47، خوارزمى48، مروزى و بسیارى از دانشمندان نجوم آثار ارزش‏مندى در این رشته خلق کرده‏اند و سرانجام ابوعبداللّه محمدبن جابربن سنان رقى حرّانى بتانى اخترشناس و ریاضى‏دان مشهور قرن سوم هجرى قمرى توسعه کم‏سابقه‏اى در علوم هیئت به وجود آورد و نوآوریهاى زیادى را وارد میدان دانش نجوم نمود که حق بزرگى بر اخترشناسان و دانش اخترشناسى دارد.

تا آن‏جا که محققان تاریخ، کوپرنیگ49، تیکوبراهه50، کپلر51، گالیله(4) و ریچارد دانژن انگلیسى را تحت تأثیر نوآوریهاى بتاّنى مى‏دانند و قابل توجه این‏که به خاطر شروع نقد و ایجاد تردید توسط علماى اسلامى در نظریه بطلمیوسى راه ایجاد انقلاب در علوم ستاره‏شناسى و حرکات فلکى قدیم باز شد و تغییر تئوریهاى »پیش کوپرنیکى» از همین جریان بت‏شکنى و طلسم‏زدایى دانشمندان شجاع اسلامى به وجود آمده است.

 

فیزیک و مکانیک

دانش فیزیک و مکانیک در طبقه‏بندى علوم جهان اسلام در ردیفهاى آخر علوم قرار داشتند و پایه و اساس آنها از موجودى این دانش در خاورمیانه، مصر، شامات، یونان، روم و ایران شروع مى‏شود و چاشنى داده‏هاى خاور دور هم به آن اضافه مى‏شود.

مورخان مى‏گویند: رونق علوم مکانیک در جهان اسلام توسط بنوموسى شاکر52 در بغداد آغاز شد و در اول قرن هفتم توسط جَزَرى در دیار بکر به اوج رسید و در میان این دو تاریخ، دانشمندان زیادى چون خازنى، بیرونى، ابن‏سینا، ابن هیثم، قرطبى و... نقش ایفا کرده‏اند.

اعراب این دانش را به عنوان »علم الحیل» معرفى کرده‏اند، چون شیوه و ابزار کار در بخشهاى موردنظر را فراهم مى‏آورد و انجام کار را آسان مى‏کرد.

در این علم که عمدتاً کاربردى و تا حدودى تئوریک بود، رشته‏هایى از سایر علوم زمان مورد استفاده بوده‏اند.

 

کیمیا(شیمى)

این دانش پرونده‏اى پُر از رمز و راز دارد. مدت طولانى از تاریخ خود گرفتار افکارى غیرقابل تفسیر و توجیه بود که تأثیر و تأثر در مواد و بخصوص کانى‏ها و بالاخص فلزات را در سایه دخالت روح و موجودات مرموز آسمانى مى‏دانسته‏اند و به همین جهت دستمایه سوءاستفاده شیادان و گاهى هم افراد مؤمن و خوش‏باور بوده و اکسیرى را دنبال مى‏کردند که فلزات را به ارزش‏مندترین نوع آن مثلاً طلا تبدیل کند.

گویا اولین کسى که این علم مهم را از این مخمصه نجات داد، جابربن حیان53 شاگرد زبردست امام صادق(ع) است. ایشان جنبه‏هاى خرافى یا رمزى را ندیده گرفته و همت خود را روى کشف آثار ترکیب مواد کانى، گیاهى و... گذاشته و دستاوردهاى خوبى هم داشته و از راه تقطیر مایعات، محصولات و معلومات ارزش‏مندى براى بشر به ودیعه گذاشت.

جابر در عین حال جنبه‏هاى راز و رمزى و ارتباطات معنوى و تأثیر و تأثر افلاکیان و مواد زمینى را هم درنظر داشت.

اما کار بزرگ‏تر را دانشمند پُرآوازه اسلامى، پزشک، ریاضى‏دان و اخترشناس زکریاى رازى کرد. او از رمز روحانى کیمیا صرف‏نظر کرد و کار را روى بعد مادى آن متمرکز کرد و در جریان کارهاى آزمایشگاهى کیمیاگرى، بخشى از نورچشم خود را از دست داد و ترجیح داد از راه دانش شیمى به راه دانش پزشکى برود.

دانشمندانى چون فارابى، ابن‏سینا، خوارزمى عراقى و نهایتاً کاشانى و جُنیدى در این راه نوآورى کردند و سرمایه‏اى براى انقلاب علمى دانش شیمى در اختیار محققان غربى قرار دادند و امروز آن دانش کیمیاگر عصاى دست و نردبان ارتقاء صنعت و توسعه و رفاه بشرى است.

 

سایر علوم

همه آن‏چه مسلمین از انواع علوم انسانى، پایه، طبیعى، پزشکى، ریاضى و نجوم گرفته و توسعه دادند، در این موارد خلاصه نمى‏شود. در رشته‏هایى مثل تاریخ، جغرافیا، کشاورزى، ادبیات، شعر و نثر عربى و غیرعربى که عمدتاً در حوزه‏هاى جامع علمى تحقیق و تدریس مى‏شود و اوج و حضیض هم داشته، در کارنامه علمى و عقلى اسلام جاى دارند که در این مقاله فرصت پرداختن به آنها نیست.

 

 

 

آثار آزاداندیشى اسلامى

مجموعة آن‏چه از دستاوردهاى علمى و فنى در دو سه قرن بهار تمدن اسلام آورده شد، محققاً ریشه در آزاداندیشى مسلمانان دارد و خود آزاداندیشى‏شان هم ریشه در تعلیمات قرآن و سنت دارد که نمونه‏هاى آن در اهتمام به عقل و فکر و توجه به نظرات دیگران و تشویق اقتباس است

»فبشّر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه»

54و

»اطلبوالعلم ولو بالصین».

تا این سعه صدر و این روحیه مهم اسلامى ادامه داشت، مسلمانان مرکز جذب دانش و دانشمندان و تولید علم و فن بودند و تمدن‏شان در حال ارتقاء و تعمیق بود و قدرتى دیگر در جهان وجود نداشت که هم‏سنگ و رقیب آنها باشد.

این میراث عظیم اسلامى رفته رفته دچار طمع خودخواهان و میراث‏بران طمّاع در بخشهاى مختلف جهان پهناور اسلام شد و رقابتها و سپس کشاکشها آن هم نه در توسعه علوم، بلکه در سلطه برخاک و مصادره دستا وردها شکل گرفت. درگیرى و جنگهاى داخلى، جهان اسلام را دچار فرسایش کرد و تنگ‏نظریها و تعصبات بخشى جاى سعه‏صدر و تحمل نظرات را گرفت و مجالس سازنده محاوره و مناظره تبدیل به هتاکى، طرد، لعن و سپس حذف و تکفیر و کشتار شد.

مجموعه بالنده جهان اسلام در اثر نزاعها و فرسایش نیروها آنچنان ضعیف شد که مورد تجاوز، غارت، چپاول، قتل عام و انهدام یک قوم کوچک بیابان‏گرد به نام مغول قرار گرفت و پاره پاره و پایمال شد.

***

فتنه مغول55در دوران ادامه جنگهاى صلیبى(5) پیش آمد که جهان اسلام از دو سو تحت فشار قرار داشت و اگر عوامل انحطاط درونى نبود، مى‏توانست هر دو تهاجم را به نفع خود پایان دهد. یعنى خیلى بهتر از آن چه که بعدها شد که مغول در فرهنگ نیرومند اسلام هضم شد و صلیبى‏ها تسلیم یا مسلمان شدند و ماندند و یا با کوله‏بارى از معارف اسلامى برگشتند که سرانجام یکى از عوامل حیات علمى و عملى غرب شدند.

 

جمع‏بندى

در یک جمع‏بندى کوتاه، خیلى روشن است که امت اسلامى با هدایت قرآن و سنت توانست در مرکز جغرافیاى این کره خاکى رسالت عظیم تمدن‏سازى اسلام را انجام دهد.

ابتدا با جذب آثار ارزش‏مند تمدنهاى کهن شرق و غرب و خاورمیانه و با معیارهاى اسلامى، تمدنى جدید، قوى، بالنده و با ترکیبى از معنویت و مادیت بسازد و این معجون شفابخش را حراست کند و سپس از این تمدن و این شجره طیبه که ریشه در اعماق تاریخ و ادیان آسمانى و تمدنهاى کهن داشت، شاخ و برگ به سراسر جهان بگستراند و اسلام به عنوان بهترین امانت‏دار تاریخ با جمع‏آورى ارزشهاى دینى و انسانى گذشته و تجمیع، پرورش، اصلاح و خالص کردن آن، زمینه رشد و ارتقاء را فراهم نماید و سپس به تدریج انوار آن خورشید تابناک را به سایر اقالیم جهان بفرستد.

على‏رغم همه نشیب و فرازها، اسلام همچنان از ابعاد انسانى و معرفتى و جغرافیایى به پیش مى‏رود و امروز بیش از یک چهارم نفوس بشر و حدود یک سوم از کشورهاى مستقل و ارزش‏مندترین نقاط ژئوپولیتیک جهان و نزدیک 20% تولید ناخالص کره خاک را در اختیار دارد. اما پراکنده و گاهى متعارض است و آرزو داشتیم و هنوز داریم با تأسیس دولت اسلامى بر پایه مکتب اهل بیت و اسلام ناب در مناسب‏ترین نقطه کره زمین، بار دیگر اسلام نقش واسطه امین و امانتدارى را در ارتقاء تمدن بشر با چاشنى عرفان و انسانیت قرآن به‏عهده بگیرد.

این مقاله براى معرفى راه‏کارى جهت این هدف مقدس نوشته مى‏شود که ان‏شاءاللّه شروع کار باشد.

 

بیدارى غرب

همزمان با جریان قوس نزولى تمدن اسلامى، دنیاى تباه شده غرب رفته رفته از خواب هزارساله قرون وسطائى خود بیدار مى‏شد و کم‏کم جرقه‏هایى در دنیاى تاریک تفتیش عقاید و افکار بسته و عقل‏هاى به زنجیر کشیده سوسو مى‏کرد و آن‏هم در اثر برخورد با آثار تمدن بزرگ اسلامى و درخشش انوار علم و فن و توسعه و پیشرفت مسلمانان تابش انوار خورشید تمدن قرآنى مسلمین بود که در نقاط محدود تماس جامعه خفته غرب با جامعه تکامل یافته اسلامى بعضى از چشمان نیمه باز را خیره مى‏کرد و آنها را به دنبال منشاء این رعد و برق مى‏کشاند.

علاوه بر ارتباطات معمول عمومى آن زمان، سه نقطه مهم از قلمرو اسلام مرکز تماس طولانى غربى‏ها بود که آنها را با پیشرفت مسلمانان و تمدن اسلامى که در مقایسه با وضع مغرب زمین بسیار عالى بود، آشنا کرد:

1. آندلس )اسپانیاى امروز(: شهر قرطبه مرکز مهم خلافت اسلامى، به گونه‏اى پیشرفته بود که قابل مقایسه با بغداد آن روز بود و از سراسر جهان اسلام دانش و کتاب جذب مى‏کرد و مورخان مى‏گویند در کتابخانه قرطبه هشتاد هزار نسخه ارزش‏مند وجود داشت. مسیحى‏ها و مسلمانان معاشرت همه‏جانبه داشتند و چیزهاى زیادى از مسلمین آموختند.56 و نیز شهرهاى دیگر مانند طلیطله و...

2. شامات: در این منطقه در اثر سفرهاى زیارتى غربیها و جنگهاى صلیبى، تماس مسلمانان و مسیحیان و یا شرق و غرب در طول تقریباً دو قرن باعث شد که غرب به عظمت تمدن اسلامى پى ببرد و با همه خسارات و تلفاتى که داشتند، سرانجام با پیروزى مسلمین، باقیمانده آنها سرافکنده برگشتند، ولى ارزیابیهاى محققان مى‏گوید:

»ارزش آن‏چه غربیها از مبانى و دستاورد تمدن اسلام یاد گرفتند و به غرب بردند، از خاک فلسطین که هدف مهم جنگهاى صلیبى بود، بیش‏تر است.»

3. جزایر مدیترانه و بخصوص جزیره سیسیل که مسلمانان در آن‏جا تمدنى مثال‏زدنى ساخته بودند و سپس این جزیره پلى براى انتقال تمدن اسلامى به غرب و مرکزى براى آموزش مسیحیان شد.

به غیر از این سه نقطه مهم تماس و تعامل، در قرون بعد پیشرفت خلفاى عثمانى از ترکیه به عمق بالکان و تا مرز اتریش و اختلاط وسیع مسلمانان و غربیها در این منطقه، براى انتقال تمدن اسلام فرصت مهمى پیش آورد.

خود غربیها بخشهاى زیادى از دستاوردهاى مسیحیان از نقاط تماس با مسلمین را در نوشته‏هاى‏شان آورده‏اند و اعتراف دارند که بنیان تمدن جدید غرب بر دستاوردهاى علمى و فنى مسلمانان استوار است و از طریق ترجمه آثار دانشمندان اسلامى و تدریس آنها در مدارس و دانشگاه‏هاى اروپا، نهضت و جنبش تولید علم و آگاهى و نجات از ظلمات دوران قرون وسطى و تفتیش عقاید، به دست آمد که نمونه‏هایى را در زیر مى‏آوریم:

 

ترجمه - فرهنگستان

جالب توجه این‏که غرب براى اقتباس از تمدن اسلامى همان راهى را که مسلمانان براى اقتباس تمدنهاى ایران، هند، چین، مصر، روم و یونان در پیش گرفتند، انتخاب نمود. مسلمانان تحت عنوان بیت‏الحکمه، دارالترجمه‏هایى تأسیس کردند، اروپاییها هم براى استفاده از تمدن اسلامى متوسل به ترجمه و تأسیس دارالترجمه شدند.

گذشته از ترجمه‏هاى موردى و نادر که معمولاً در هر زمانى روى مى‏دهد، نهضت ترجمه آثار عربى به زبان لاتین و سپس اسپانیایى و رومى در قرن چهارم هجرى آغاز مى‏شود و به سرعت اوج مى‏گیرد.

مورخان اسقف ژربر اوورنى938 - 1003) 57 میلادى( را از پیشتازان مؤثر نهضت مى‏دانند و چون این اسقف در سال 999 میلادى به عنوان سیلوستردوم به مقام پاپى رسید، توانست نقش مهمى در توسعه ترجمه ایفا نماید.

به دستور سیلوستر، سه مدرسه براى آموزش و ترجمه آثار عربى به لاتین در فرانسه و ایتالیا تأسیس شد.

بعدها رابرت چسترى58 ریاضى‏دان و مترجم و اخترشناس انگلیسى ترجیح داد که به ترجمه قرآن بپردازد که محققان به سند اصلى تمدن اسلام دسترسى پیدا کنند.

59کنستانتین آفریقایى60 که در ترجمه آثار عربى نقش برجسته داشته، توجه ویژه‏اى به علوم پزشکى مسلمانان داشت و باعث شناخته شدن عمق طب مسلمانان شد و گویا تعداد آثار ترجمه شده توسط او از هفتاد اثر بیش‏تر است.

در این دوره ابتدایى نهضت ترجمه عملاً آثارى از فلسفه، ریاضى، هندسه، نجوم، موسیقى و ادبیات عرب در اختیار دانشجویان و محققان غربى قرار گرفت و به خاطر رواج این نهضت بسیارى از آثار مهم مسلمانان ترجمه‏هاى متعدد یافتند. مثلاً کتاب ارزش‏مند »المنصورى» با شانزده ترجمه و با شرح و تفسیر در اروپا رواج یافت.

 

فرهنگستان

دوره دوم ترجمه آثار اسلامى توسط الفونسوى دهم (1253- 84 میلادى( آغاز شد. او با اقتدا به نهضت بیت‏الحکمه مسلمانان، نهادى تحت عنوان »فرهنگستان» تأسیس کرد و در این دوره ترجمه به زبان‏هاى اسپانیایى و رومى و بیشتر به زبان لاتین توجه مى‏شد.

نقطه جالب این‏که قرون وسطى آنچنان غرب را از گذشته خودشان هم بیگانه کرده بود که براى دریافت آثار روم و یونان قدیم هم به ناچار از برگرداندن آثار عربى بهره مى‏گرفتند و مثلاً آثار ارسطو، افلاطون، سقراط و جالینوس را با ترجمه از زبان عرب به زبانهاى لاتین، اسپانیولى و رومى منتقل مى‏کردند و در ادامه کار بسیارى از آثار مهم مسلمین تقریباً به تمامى زبانهاى زنده دنیا ترجمه شده‏اند و بعضى از آنها مثل قانون ابن‏سینا چندین بار ترجمه شده است.

61جالب این‏که همین کتاب »قانون» و کتاب »ذخیره خوارزمشاهى» در طب به زبان عبرى هم ترجمه شده است.

در حوزه سیسیل هم توسط سالزیورو، مرکز ترجمه تأسیس گردید که ایتالیا و سواحل مسیحى‏نشین مدیترانه را تغذیه مى‏کرد.

در این مراکز به همت خلفاى اسلامى در آندلس تقریباً از تمامى متون خطى ارزش‏مند عربى نسخه‏هایى جمع‏آورى شده بود و على‏رغم انهدام بسیارى از آنها در جنگها و فتنه‏ها، به اندازه کافى ذخایر علمى در دسترس مترجمان بود.

 

آموزش و تحقیق در غرب - فرهنگ

اروپا تحت تاثیر رهبانیت مسیحى دچار تحجر، رکود و خرافات شد و ژرمن‏ها که از شمال به مرکز و جنوب اروپا منتقل شدند، با خشونت بر این رکود، جمود و جاهلیت افزودند و تاریخ قرون وسطى که توسط خود اروپاییان نوشته شده، گواه این ادعاست.

همان طور که قبلاً اشاره رفت، پس از اوج‏گیرى تمدن اسلامى و شروع معاشرت اروپاییان با مسلمانان متمدن در اندلس، سیسیل و ایتالیا و نیز سفرهاى زیارتى مسیحیان به فلسطین و معاشرت با مسلمین و سپس رخداد هشت دوره جنگهاى صلیبى که حدود دویست سال طول کشید، معاشرت، ازدواج و شراکتهاى زیادى بین پیروان دو دین اسلام و نصرانیت به وجود آمد و طبیعى است که در این معاشرتها تمدن و فرهنگ غالب و والاى اسلام و مسلمین تأثیر خود را بر اروپاییهاى متحجر و عقب‏افتاده و گرفتار تفتیش عقاید و خرافات مى‏گذاشت.

در فلسطین صدها هزار مسیحى یا مسلمان شدند و یا با حفظ دین خود، در منطقه ماندند و حاضر به برگشت به محیط بسته و پر از جهل اروپا نشدند.

در اندلس، سیسیل و ایتالیا اختلاط مسلمانان و مسیحى‏ها باعث نفوذ عمیق فرهنگ مسلمانان در غربیها شد، به گونه‏اى که تکلم به زبان عربى که زبان رسمى و بین‏المللى مسلمانان بود، مایه فخر افراد بود، همان‏گونه که در هندوستان و شرق آسیا هم چنین بود.

اصطلاح »مستعربه» زاییده و علامت همین نفوذ عمیق ادبى عربى در اروپاست که افتخارآمیز هم بوده و حتى بعضى از اروپاییها در آشنایى با ادبیات عرب تا آن‏جا پیش رفتند که آثار ادبى به زبان عربى بهتر از خود عربها آفریدند، همان‏گونه که افرادى از ادیبان ایران مثل سیبویه توانستند آثارى ارزش‏مندتر از آثار ادباى عرب‏زبان خلق کنند.

تساهل و تسامح و اجازه علماى اسلامى باعث رواج ازدواج بین پیروان ادیان اسلام و مسیحى و یهودى شده بود.

اصطلاح »المولدین» در اثر فراوانى عربهاى غیرخالص و فرزندان محصول چنین ازدواجها، در ادبیات آن زمان رایج شد.

عمق نفوذ فرهنگ اسلام را مى‏توان از مواردى مثل انکار الوهیت حضرت مسیح توسط اسقف ارگیل62 اسپانیایى فهمید که اعلام کرد:

»مسیح بشر است و فرزند خوانده خدا و نه فرزند واقعى خدا.»

اسقف الپندوس63 که در شهر تولیدو )طلیطله( 64 اعتبار زیادى داشت، فضا را براى چنین اظهارنظرى مناسب دید. حتى دورتر از اسپانیا در ناحیه »سیتمانیاى» فرانسه نیز اسقف ارگیل همین افکار را ترویج مى‏کرد.

مى‏گویند در زمان اوج تمدن اسلامى در اسپانیا مردم اسپانیا ترجیح مى‏دادند که لباس عربى بپوشند و در زندگى از آداب مسلمانان استفاده کنند. با این‏که تعداد اندکى از مردم شهر دویست هزار نفرى غرناطه )گرانادا( از نژاد عرب بودند.

در دوره‏هاى بعد در دوران خلافت عثمانى‏ها مردم در شرق اروپا، در بالکان در اثر اختلاط با مسلمانان ترک و عرب یا مسلمان شدند و یا با آداب مسلمانان زندگى مى‏کردند.

 

آموزش

بالاخره معاشرتها و ترجمه‏ها و تأثیرات تمدن اسلامى منجر به نهضت آموزش و تحقیق در مدارس مسیحى اروپا گردید و رفته رفته بسیارى از کتب معتبر دانشمندان بنام اسلام، به صورت متون درسى و یا عقبه نظرات مدرسان و اساتید غربى در مدارس و دانشگاه‏هاى غرب مورد استفاده قرار گرفت. از میان این کتب و آثار، چند متن زیر را نام مى‏برم:

1. قرآن کریم

2. المنصورى رازى در طب ترجمه به لاتین، سریانى، یونانى

3. القانون ابن سینا به اکثر زبانها و مِن‏جمله به لاتین توسط گراردوى کرمونائى

4. المجسطى بطلمیوس از متن عربى به لاتین

5. ذخیره خوارزمشاهى نوشته سیداسماعیل جرجانى در طب

6. مسائل فى الطب نوشته حنین بن اسحاق مترجم کنستانتین آفریقایى به لاتین

7. رساله الجدرى و الحصبه نوشته رازى

به اعتراف محققان منصف و خاورشناسان اروپایى سهم آثار کشورهاى اسلامى اعم از دستاوردهاى تحقیقى مسلمانان یا آثار ترجمه شده از تمدنهاى دیگر و مِن‏جمله آثار قدیمى خود یونان، روم، اسکندریه و... در رنسانس و خیزش علمى و فنى و ایجاد تمدن جدید غرب سرنوشت‏ساز است، تا آن‏جا که بسیارى از لغتها و اصطلاحات علمى و تمدنى موجود در ادبیات جدید غرب ریشه عربى و اسلامى دارد.

علومِ فلسفه، ریاضیات، هندسه، نجوم، پزشکى، گیاه‏شناسى، پزشکى، طبیعى، جغرافیا، تاریخ‏نگارى، بازرگانى، معمارى، موسیقى، دریانوردى، نقاشى و زیرمجموعه‏هاى اینها که تعداد زیادى از رشته‏ها و گرایشها را دربر مى‏گیرد، مشمول این حکم است.

 

تحلیل و جمع‏بندى

علل و عوامل رشد تمدن اسلامى و شروع اوج تمدن غرب و افول تمدن اسلامى:

1. تمدن اسلامى در دوران بلوغ به منزله قلب در پیکر جهان عمل کرد. همان‏گونه که از لحاظ جغرافیایى تقریباً جایگاه قلب در پیکر یک انسان را داشت. با اقتباس نکات مثبت تمدنهاى موجود جهان آن روز در درون خود آنها را تصفیه کرد، آن‏گونه که قلب، خونهاى مصرف شده سراسر بدن را از طریق وریدها مى‏مکد و با کمک ریه ضمن گردش خون، آن را تصفیه مى‏کند و به قلب برمى‏گرداند و قلب خون تصفیه شده را بار دیگر به سراسر پیکر انسان تزریق مى‏نماید و بدین‏سان حیات و رشد انسان را ادامه مى‏دهد. در این گردش خون اعضاى گوارش بدن نیز نقش نیرو دهنده و تزریق مواد تغذیه کننده را به عهده دارند که در بحث ما، این مواد تغذیه کننده محتواى فکرى قرآن و سنت است. مسلمانان با الهام از آزاداندیشى اسلامى اندوخته‏هاى مثبت تمدنهاى ایران، هند، چین، روم، یونان و مصر را از طریق جذب نخبگان آنها و ترجمه آثار آنها در مراکز علمى جهان اسلام جمع کردند.

با تأسیس مراکز تحقیقى، آنها کار همگامى ریه و قلب را انجام دادند و خالص شده آنها را به عنوان جوهر فرهنگ و آموخته‏هاى آسمانى رشد دادند و تقویت نمودند و در مرحله بعد این میراث گرانبهاى الهى و بشرى را در اختیار جهانیان قرار دادند.

معمولاً محققان مستشرق، این نقش مسلمانان را به آینه تشبیه کرده‏اند که انوارى را مى‏گیرد و منعکس مى‏کند، ولى انصافاً این تشبیه ناقص است و نکته اصلى و کلیدى را نادیده مى‏گیرد.

نقش عملکرد ریه در این تشبیه به کلى فراموش شده و نقش جهاز تغذیه و تقویت کننده عمداً یا با غفلت اصلاً مورد توجه قرار نگرفته است.

اگر انعکاس همان تمدنهاى گذشته کافى بود، مى‏بایست در زمان طراوت آن تمدنها نقش اعجاب‏انگیز داشته باشند و غرب دچار جهنم قرون وسطى نشود. جاى تردید نیست که رسالت تعلیم و تزکیه پیغمبر اسلام در این جا هم عامل جذب و اقتباس، هم عامل تصفیه و هم عامل تقویت و رشد و کمال و تعالى است که در احکام آموزش، تربیت، تذکر، تفکر، تعقل، استماع نظرات و انتخاب احسن از اصول متقن تمدن ساز اسلامى متبلور است.

البته اگر درها روى همان پاشنه‏هاى مشخص شده اسلام ناب مى‏گشت، سرعت، وسعت و عمق کار اسلام خیلى بیش از اینها بود و با آن‏همه بادهاى مسمومى که از ناحیه خلفاى ناصالح اموى و عباسى بر بوستان جدیدالتأسیس اسلام گذشت، بازهم این همه بارورى و سایه افکنى را مشاهده مى‏کنیم و باید منتظر روزى باشیم که اسلام به مسیر خالص و ناب خود برگردد و دفاین عقول و ذخایر الهى را استخراج و استحصال کند.

 

فرصت تاریخى

ما آرزو داشتیم و داریم که انقلاب عظیم و اصیل اسلامى با زعامت بى‏نظیرترین رهبر عصرمان، امام خمینى)ره( شروع این تجدید حیات باشد.

انقلاب اسلامى بحق یک فرصت تاریخى براى جهان اسلام و بخصوص مکتب اهل بیت فراهم آورده که ظرفیتهاى تمدن سازى و ارتقاى بشریت را که در مکتب اسلام نهفته است، به کار بگیرد و اسلام را آن‏گونه که هست، به جهانیان معرفى نماید و بشریت سرخورده از مکتب‏ها و ایسم‏هاى پُر طمطراق مادّى را به سوى سرچشمه سعادت معارف الهى راهنمایى کند.

امروزه ناتوانى و ضعفهاى مکتب‏هاى مادى مثل کاپیتالیسم، کمونیسم ولائیسم برملا شده و بسیارى از متفکران دلسوز جهان به دنبال گمشده بشر هستند. اگر دیگران نمى‏دانند یا تردید دارند، خودمان مى‏دانیم که معارف آسمانى اسلام، بخصوص قرآن و سنت تنها ودیعه خالق جهان براى کل بشریت است و باید تا قیام قیامت متکفّل تبیین و حراست راه سعادت انسانها باشد.

در سایه این ایمان و اعتقاد و با استفاده از درسهاى روشن تاریخ و با استمداد از رسول باطن )عقل( مى‏توانیم پیشقراول این کاروان باشیم.

امام راحل با ده‏ها مورد طلسم شکنى و بیدارگرى و اقدامات شجاعانه علمى، سیاسى و اخلاقى، مجدّد اسلام ناب در نیمه هزاره دوم تاریخ اسلام شدند و با حمایت شاگردان صالحى که خود تربیت کردند و نیروهاى مخلص و مجاهد این امت، کار بسیار بزرگى انجام دادند.

ایشان با تشکیل بنیه اولیه حکومت اسلامى برپایه مکتب اهل بیت و اسلام ناب به وظیفه خود عمل کردند و این میراث عظیم را به جاى گذاشتند.

 

 نوآوریهاى امام

ابداعات و نوآوریهاى نظرات و فتاواى امام)ره( آنقدر زیاد است که فهرست همه آنها در این مقاله نمى‏گنجد. یکى از مراجع محترم، اخیراً به این‏جانب گفتند که در بررسیهاى خودشان به بیش از یکصد مورد نوآورى در فتاواى امام برخورده‏اند.

در این جا به چند نمونه از نوآوریهاى بنیادى امام اشاره مى‏کنم:

1. طرح نظریه لزوم تشکیل حکومت اسلامى پیش از پیروزى انقلاب اسلامى: این اصل، موضوعى است که در طول تاریخ بعد از غیبت امام عصر)عج( کم‏تر به سابقه روشنى براى آن در نظرات فقها برخورد مى‏کنیم و جالب این‏که امام در این مورد از سطح نظریه‏پردازى فراتر رفتند و براى عملى کردن آن جهاد عظیمى را سازمان دادند و با پشتکار ستایش‏انگیزى کار را به نتیجه رساندند و خط بطلان بر نظرات منفى بافانه‏اى که مبارزه را به »مشت و سندان» یا »بر آهن سرد کوفتن» تشبیه مى‏کردند، کشیدند و به ابطال نظریه نادرست »هر پرچمى که قبل از ظهور امام عصر)عج( براى حکومت اسلامى بلند شود، پرچم ضلال است» همت گماردند.

2. حکم به حرمت تقیّه: امام)ره( در امر مبارزه نوآورى دیگرى داشتند. ایشان براى تقویت مقاومت و جهاد حکم دادند که در راه مبارزه با رژیم مستبد و فاسد پهلوى و استعمار حاکم بر آن، تقیّه ولو بلغ ما بلغ حرام است.

3. خارج ساختن اصل ولایت‏فقیه از کُما و حالت ضعیف موجود در فتاواى گذشته: این نظریه معمولاً در سطح امور حسبه مطرح بود و در میدان عمل کم‏تر اثرى از آن به چشم مى‏خورد. امام)ره( با تبدیل آن به محور حکومت اسلامى و تأسیس ساختارهاى مناسب براى آن، این نظریه سیاسى شیعه را احیاء نمودند و طرفه این‏که این امر را در حال تبعید از ایران و زندگى در کشورى که سایه استبداد بعث عراق آن را سیاه‏تر از استبداد سیاه ایران دوران پهلوى قرار داده بود و در حوزه بى‏رمق آن روز نجف اشرف آغاز کردند و با طرح فقیهانه آن عمق و جهت جدیدى به مبارزه دادند.

4. تأسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام: امام)ره( با اتکاء به ادله روشن فقهى و کلامى که اصلاً سابقه تاریخى نداشت، به تأسیس این مجمع اقدام نمودند. لازم به ذکر است که با این‏که مبانى مجمع تشخیص مصلحت نظام همیشه در بحثهاى فقهى حوزه وجود داشت و امورى از قبیل تقدّم مصلحت اقوى بر مصلحت ضعیف، دفع افسد به فاسد، محور قرار گرفتن مصالح نظام اسلامى براى فتواها در فقه متداول ما جایگاه شناخته‏اى دارد، امّا امام با این نوآورى که در حقیقت احیاى فقه راستین شیعه بود، بن‏بست اساسى را که در قانون‏گذارى نظام پیش آمده بود، باز کردند و راهى براى حل مشکل حکومتهایى که بخواهند بر محور عقیده و ایدئولوژى و اصول ثابت حرکت کنند، طراحى کردند. این مسأله را در دو نامه امام که در این مقاله آمده، ملاحظه مى‏نمایید.

نکته بسیار مهمى که نباید از آن غفلت کرد، آن است که امام در همین موضوع و در جواب نامه‏ایى که به رئیس‏جمهور و امام جمعه وقت نوشتند، نکته مهم و بدیعى را مورد تاکید قرار دادند. ایشان در جواب نامه سران قوا که پس از اطلاع از تصمیم امام مبنى بر تأسیس نهادى جهت حل بن‏بست موجود، خواستار سرعت‏عمل در آن شده بودند، نوشتند که در صورت انجام کارشناسى معتبر براى تصویب قوانینى که ظاهراً مورد انتقاد فقهى بعضى از علما واقع مى‏شود، احتیاجى به چنین نهادى هم نیست و همان کارشناسى مجوز تصویب قانون است. و تنها براى مراعات احتیاط بود که مجمعى براى تشخیص بهتر و کارشناسانه‏تر مسائل شکل گرفت.

5. فتواى معروف در مورد شطرنج و موسیقى: امام با بیان این مسأله هم نوآورى و هم بسیارى از مشکلات موجود را رفع کردند.

این در حالى است که قبل از پیروزى انقلاب اسلامى که با جمعى از علما در زندان بودیم، بر سر موسیقى آنچنان مشکل داشتیم که آرم اخبار رادیو هم به نظر جمعى از آنها حرام شمرده مى‏شد و هنگام نواختن آرم قبل از اخبار، صداى رادیو را مى‏بستیم.

6. وسعت قلمرو فقه: امام جملاتى بسیار مهم و تاریخى دارند که مى‏تواند منشاء تحول وسیعى در تحقیقات علوم دینى شود و فضاى نامحدودى را قلمرو فقه قرار دهد.

جلد اول دایره المعارف فقه مقارن در صفحه65 جمله زیر را از امام نقل کرده است:

»فقه; تئورى واقعى و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است.»

دائره المعارف این جمله را براى اثبات گستردگى قلمرو فقه آورده است واگر دو جمله قبل از این جمله هم مورد توجه قرار گیرد; استدلال کامل‏تر است.

امام در پیام مهمى که در تاریخ1367/ 12/3 خطاب به مراجع، روحانیون، مدرسین، طلاب و ائمه جمعه و جماعات سراسر کشور داشتند; نوشتند:

»در نظر مجتهد واقعى فلسفه عملى تمامى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است;حکومت نشان دهنده جنبه عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و سیاسى و نظامى و فرهنگى است.»

65به خوانندگان محترم این مقال پیشنهاد مى شود که این پیام مهم امام را که چند ماه قبل از خاموش شدن مشعل وجودشان نوشته اند; بخوانند. نکته جالب در این پیام علاوه بر جامعیت آن; این است که امام این نظریه وسعت قلمرو فقه را بر اساس همان فقه سنتى و جواهرى ارائه مى دهند و بر همان اساس فقه را پویا مى بینند.

توجه ویژه‏اى در این پیام در خصوص آسیبهاى وارده بر اسلام از ناحیه افراطیون سلفى و غالى و متحجران ومقدس نماهاى خشک و منادیان جدائى دین از سیاست شده است.

اکنون در کشور ایران که از صدر اسلام تاکنون مأواى طرفداران اهل بیت بوده و بهترین موقعیت جغرافیاى سیاسى کره زمین را دارد و مجموعه‏اى از منابع طبیعى و ذخایر کانى موجود زمین را در خود دارد، با مردمى برخوردار از سطح بالاى هوش، اولین حکومت براساس مکتب اهل بیت، به نیابت از امام‏زمان حضرت صاحب‏الامر)عج( تشکیل یافته و ساختار نظام‏اش را با محوریت نیابت از ولى‏عصر شکل داده و در پرتو آن نیروهاى عالم و توان‏مندى در معارف اسلامى در حوزه‏ها و دانشگاه‏ها رشد یافته‏اند و جریان بالنده‏اى از تحقیق و تولید دانش را در اختیار دارد.

دعوت مکرر رهبر انقلاب براى توسعه کرسیهاى آزاداندیشى(6) در فضاى کشور طنین انداخته و مشتاقان زیادى از آن استقبال کرده‏اند و در مقابل هم هستند کسانى که دم از تحجر، جمود، سلفى‏گرى و تقلید مى‏زنند و با حسن‏نیت - اما همراه با اشتباه - حجاب پژوهش و تحقیق آزادمنشانه مى‏شوند.

در این شرایط حجت بر اهل درد تمام است. اگر از این فرصت که مثل همه فرصتها مثل ابرها از فضاى زندگى عبور مى‏کند، بهره نگیریم، عذرى در پیشگاه دعوت عام قرآن براى تفکر و جهاد فکرى و انتخاب احسن از میان اندیشه‏هاى سازنده در همه زمینه‏ها و نشر دعوت قرآن براى جویندگان راه حق نداریم، بخصوص توسعه اعجاب‏انگیز ابزار اطلاع‏رسانى امکان نشر دعوت قرآن و سنت را آسان کرده، همان‏گونه که نشر دعوت به خلاف و انحراف را هم همراه جاذبه‏هاى خاص خودش رواج داده است.

اگر اسلام در سایه حکومتهاى نه چندان اسلامى، ولى به نام اسلام توانست آن تمدن عظیم را بسازد و به دیگران منتقل کند، چرا امروز در سایه حکومت صالح مکتب حیات‏بخش اهل بیت و این‏همه سرمایه فوق‏الذکر نتواند این رسالت را به عهده بگیرد؟

***

 

پاکسازى معارف اسلامى از آلودگیها

مى‏دانیم پس از عصر نبوت تاکنون دخالتهاى بیجاى فراوانى توسط مراکز متعدد و با انگیزه‏هاى متفاوت در پیکره معارف اسلامى شده است. این دخالتها با اغراض سیاسى، باندى و شخصى و یا دشمنى فرقه‏هاى مخالف اسلام و دخالتهاى سلیقه‏اى و با غلّوها و کم‏بینى‏ها و با افکار خرافى و سنتى کهنه و یا اغراق‏گویى و داستان سرائى، منابع ارزش‏مند ما را دچار تحریف و آلوده کرده‏اند.

علماى سلف تا حدود زیادى با مجاهدتهاى خود منابع اصلى و صحیح را مشخص کرده‏اند و راه تشخیص مطالب صحیح یا راوى صالح را تا حدودى روشن نموده‏اند.

اما کتابها و نوشته‏هاى مخلوط، باقى‏مانده و در دسترس همه است و کسانى هستند که هر مطلب نوشته شده و چاپ شده را قابل انتشار و اعلان مى‏دانند و متأسفانه در جمهورى اسلامى هم تریبونهاى این گونه افراد بسیار است. بعضى از مسجدها، حسینیه‏ها، منابر، رسانه‏ها، محافل، مدارس، اجتماعات و... بعضاً میدان عرضه مطالب سست، بى‏پایه، خرافى و گاهى ضداسلام است که حداقل ضرر آن تحیّر مردم و حداکثر آن انحراف است. البته باید توجه داشت که در این میان علماى صالح فراوانى نیز هستند که مطالب صحیح و عمیق را مطرح مى‏کنند و اگر نبود وجود چنین عالمان وارسته‏اى، موج خرافات و اغراق، بنیان دین مبین اسلام را دچار تزلزل ساخته بود.

در این میان، مجالس عزادارى بیش از سایر میدانها آسیب‏پذیر هستند، چون مستمعان آنها مردمى عاشق اهل‏بیت مى‏باشند که متمایل به شنیدن مطالب غلّوآمیز در جشن و عزا و آماده قبول حرف گوینده یا خواننده‏اند.

ناگفته واضح است که در یک جامعه اسلامى، این شیوه اطلاع‏رسانى ضررهاى زیاد و منافع کمى دارد.

دراین خصوص نمونه‏هاى زیادى در همین سالهاى اخیر شاهدیم که نشان از عمق فاجعه است.

مثلاً وقتى رهبر معظم انقلاب بعضى از مظاهر و صحنه‏هاى عزادارى و خوانندگى را ناروا اعلان مى‏کنند و حتى توسعه شیوه عزادارى براى امام حسین(ع) را به سایر ائمه و شخصیتهاى اهل‏بیت ناروا مى‏دانند، جریانهاى معلوم‏الحالى گاه از روى لجبازى براى اعتبارزدایى از فرمان و نظر رهبرى به وجود مى‏آیند و تأسف‏بارتر این‏که کسانى هم به عنوان صاحب‏نظران پیدا مى‏شوند و در جهت همان راه‏هاى آلوده حرکت مى‏کنند.

قطعاً علماى جوان حوزه، وظیفه دارند با برنامه‏ریزى، راه و رسم درستى براى زدودن خرافات و مطالب بى‏اساس از ساحت مقدس معارف اسلام ناب و مکتب علوى ایجاد کنند و با استفاده از فرصتى که وارد شدن رهبرى در آن میدان به وجود آورده است، و با بهره‏گیرى از ابزار و امکانات نظام این مسیر را با توان بیش‏ترى بپیمایند.

 

آلودگیهاى ناشى از فرهنگ‏هاى وارداتى

از وظایف مهم دیگر حوزه‏ها و دانشگاه‏ها این است که فکرى براى مصونیت جامعه و بخصوص نسل جوان از خطرهاى نفوذ فرهنگ فاسد و پرزرق و برق غرب و لائیسم بنمایند.

قرنهاست که صلیبیون و مستشرقان، تبشیریها و فراماسونها تلاش مستمرى براى مسخ فکرى امت اسلامى و آلوده کردن منابع و افکار حیاتبخش اسلامى در سراسر جهان اسلام دارند و امروزه با انفجار ابزار اطلاع‏رسانى و بازشدن شاهراه اینترنت و سرعت گرفتن انتقال فکر و نظر و فرهنگ، آن برنامه‏هاى حقیقت‏سوز با وسعت بیش‏ترى درحال نفوذ است.

آزاداندیشى و روشنفکرى دینى ایجاب مى‏کند که حوزه‏ها و دانشگاه‏ها فکرى در این خصوص بکنند و کارى کارستان.

ما به حکم قرآن که وظیفه استماع حرف دیگران و انتخاب بهترین را به ما داد، نباید و نمى‏توانیم دیوارى بین خودمان و این امواج خروشان ناشى از سونامى توطئه کفر جهانى بکشیم. بخواهیم یا نخواهیم اینها وارد زندگى مردم و بخصوص نسل جوان شده و مى‏شود.

یک راه چاره این است که صاحب‏نظران صالح در این مورد به ممیزى افکار و نوآوریها و بیان فرهنگ‏ها و توطئه‏ها بپردازند. خوبها را بپذیرند و بدها را مشخص و معرفى نمایند.

اگر چنین حرکت مقدسى صورت بگیرد، ممکن است وضع معکوس شود و امت اسلامى بتواند با استفاده از همین ابزار جدید انتقال فکر و اطلاع‏رسانى، معارف حیات‏بخش اسلام و شرق را به درون خانه‏ها و آموزشگاه‏هاى غرب و کفر جهانى ببرد. بى‏تردید در نبرد حق و باطل، حق پیروز است، به شرط این‏که درست شناخته و عرضه شود.

بى‏تردید در اردوگاه مقابل، اشکالها، انحرافها، فسادها و بطالتها وجود دارد و افشاگرى ما و مقایسه معارف اسلامى با محتویات نادرست فرهنگ آنها باعث درخشش قرآن و سنت اسلام خواهد شد.

خوشبختانه روحیه تعصب و لجاجت، در جوانان امروز کم‏تر است و صفحه دل آنها آمادگى گرفتن مطالب حق و منطبق با فطرت را دارد.

ولى باید بپذیریم که مطالب ناحق و یا آلوده به ناحق و بسیارى از دست‏ساخته‏هاى افراد ناصالح یا دشمنان، حتى اگر به نام اسلام و اهل بیت عرضه شود، این خاصیت را نخواهد داشت، بلکه مى‏تواند مایه دورى افراد منصف و حق‏جو شود.

 

گذشته و امروز

به پشت سرمان که نگاه مى‏کنم، مى‏بینم:

1. اسلام در زمان پیغمبر(ص) توانست در آن محیط جاهلیت و در محاصره قدرتهاى تباه شده استبدادى ایران و روم با هدایت مستقیم خداوند و بهره‏گیرى از وحى مستمر در مدت کوتاهى مدینه فاضله‏اى متناسب با کشش آن زمان بیافریند که عقل ظاهر و باطن و رسالت ظاهر و باطن سکوى پرواز آن بودند.

2. پس از آن در دوران خلفاى راشدین و حکام بنى‏امیه و بنى‏عباس، على‏رغم برون رفتن از محور اصلى اداره نظام، مسلمانان با بهره‏گیرى از سرمایه‏هاى عظیم قرآن و سنت بخشى از راه تکامل را ادامه دادند و امروز تجدید حیات تمدن اسلامى آسان‏تر از آن است. پس چرا امکان‏پذیر نباشد؟

3. در گذشته هم تفکرات باز و بسته در مقابل هم صف‏آرایى کرده بودند. تفکر خوارج در مقابل تفکر عقلائى اهل بیت، تنازع اشاعره و معتزله، محدثان و فقها، طرفداران انسداد باب اجتهاد در مقابل محققان نوآور، تنازع متناوب و مکرر اخبارى و اصولى و در یک کلمه آزاداندیشى در مقابل دگم اندیشى بودند.

با این تفاوت که امروز فضاى جوامع انسانى براى پژوهش و تحقیق و دسترسى به آراء و اندیشه‏هاى دیگران و انتخاب احسن که روح آزاداندیشى قرآن است، مساعدتر از گذشته است و نداى »فبشر عباد - الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه»66 لبیک گویان بیش‏ترى دارد و به نظر مى‏رسد که روزافزون است.

 

شوراى فتوى و فقه حکومتى

حوزه‏هاى علمیه ما در سایه مجاهدتهاى علماى سلف، مجاهدتهاى پیشتازان انقلاب و نوآوریها و تحجّرزدایى امام‏راحل ظرفیت نظریه‏پردازیهاى عمیق و راه‏گشا را با اتکاى به منابع غنى مکتب اهل بیت دارند و انتظار این است که بزرگان حوزه، بخصوص علماى جوان از این فرصت تاریخى براى تبیین معارف بلند اسلامى و زدودن آلودگیها و رسوبهاى ناروایى که حاصل سلیقه‏هاى کج یا شیطنت‏هاى عوامل نفوذى و بخصوص کژیهاى ناشى از اسرائیلیات است، استفاده کنند. فقه به اصطلاح سنتى و جواهرى از سرمایه‏هاى مهم تحقیقات حوزه در تبیین مکتب اهل بیت است و متکى به هزاروچهارصد سال تحقیق با بهره‏گیرى از قرآن و سنت و عقل و رساله‏هاى عملیه مراجع، فرایند انبوهى از پژوهش و بحث و درس است که امروز کار انجام وظایف دینى امت اسلامى را آسان کرده و هر روز هم در مسائل مستحدثه و یا تجدیدنظر درمسائل جارى نوآوریهاى ارزش‏مندى دارند، اما به خاطر عدم حضور حوزه‏هاى علمیه اسلامى در گذشته در متن حکومت و نپرداختن به مسائل حکومتى و سیاسى در حد پرداختن به احوال شخصیه و تکالیف فردى، این بخش رشد مناسب خود را ندارد.

دلیل واضح آن حجم کوچک بخشهاى حکومتى فقه اعم از سیاسى، اقتصادى، امنیتى، قضایى، فرهنگى و... است.

براى این منظور مهم، مطمئناً کارهاى فردى و انفرادى خیلى کارگشا نیست، گرچه بى‏اثر هم نیست، ولى همان‏گونه که در شیوه‏هاى امروز قانونگذارى مرسوم است، کارهاى همه‏جانبه شورایى و دسته‏جمعى با استفاده از همه شخصیتهاى محقق در هر موضوع لازم است.

دوران این‏که یک فرد هرچند نابغه و پرکار بتواند در مسائل بى شمار پیچیده سیاسى، اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى، علمى و فنى نظر و فتواى مناسب بدهد، گذشته است. شاید در دوران انزواى روحانیت و عدم تقاضاى حکومتها و حتى مخالفت آنها، میدان و نیاز این‏گونه کارها نبوده، امّا امروز که نظام اسلامى با مبناى مکتب اهل بیت و با قانون اساسى معتبر شکل گرفته، هم فرصت جدید و هم مسؤولیتهاى مهم و جدید به وجود آمده است. قطعاً در این مقاله نمى‏خواهم بگویم که شیوه رساله‏نویسى و فتاواى انفرادى مراجع مفید نیست، بلکه مى‏گویم کافى نیست.

این رساله‏نویسى موجود، محصول قرنها کار علمى و تجربه عملى حوزه‏هاست و در تعیین تکلیف افراد و روابط خانوادگى و بسیارى از احوال‏شخصیه و روابط اجتماعى لازم و ضرورى و رو به تکامل مى‏باشد و معمولاً به مسائل حکومتى که روزانه ده‏ها فرع و اصل جدید پیدا مى‏کند، نمى‏پردازند، ولى مسائل پیچیده حکومتى در همه ابعاد سیاسى، مدیریتى، فرهنگى، اقتصادى، سیاست داخلى و خارجى با پیشرفت علوم انسانى و سیاسى و ارتباط تنگاتنگ جامعه اسلامى با سایر جوامع و وجود مقررات بین‏المللى در همه شؤون زندگى و لازم الاتباع شدن آنها و سیر طبیعى بشریت به سوى جهانى شدن و... نیاز به مطالعات و پژوهشهاى همه‏جانبه‏اى دارد که از شوراها و مجموعه‏هاى عالم و متخصص و داراى امکانات جامع تحقیقات برمى‏آید و نمى توان فقط با اشاره یک یا چند روایت، در این گونه مسائل نظر داد.

 

فقه سیاسى

هم‏اکنون در لابه لاى احکام و قواعد فقهى موجود، موارد فراوانى از مسائل فقه سیاسى وجود دارد، ولى بسیار کم‏تر از آن هست که باید باشد و فقه حکومتى شعبه‏اى از کلیت فقه سیاسى است. کم بودن اصول و فروع فقه سیاسى عمدتاً به خاطر عدم نیاز و انزواى مکتب اهل بیت و نبودن حکومت رسمى اسلامى است.

اکنون که در سایه مجاهدات امام راحل و روحانیت پیشتاز و مردم مخلص مسلمان، کشورمان، داراى حکومت اسلامى است و براساس قانون اساسى هیچ یک از قوانین و مقررات نظام نباید مخالف احکام اسلام باشد، ضرورت توسعه فقه سیاسى، بخصوص شعبه فقه حکومتى آن کاملاً محسوس است و حوزه‏هاى علمیه و علما نباید به این ضرورت بى‏توجه باشند.

 

 

تاسیس قاعده

یکى از راه‏کارهاى مهم توسعه فقه سیاسى »قاعده سازى» است. همان کارى که علماى سلف در سایر ابواب مورد نیاز فقه انجام داده‏اند.

قاعده‏سازى شهید اول در کتاب »القواعد و الفواید» (7) و شهید ثانى در کتاب »تمهید القواعد الفقیه» و مرحوم علامه احمد نراقى در »عواید الایام» نمونه‏هایى از آنهاست که به صورت قواعد فقهیه، امروز منبع غنى و عظیمى براى تقریع فروع است از قبیل قاعده‏هاى لاضرر، نفى حرج، افوا بالعقود، نفى سبیل و... که معمولاً با اتکاى به آیات قرآن و روایات و با کمک عقل شکل گرفته است. گرچه بعضى از فقها بخشى از302 قاعده شهید اول را قاعده نمى‏دانند، بلکه حکم کلى مى‏شناسند.

اگراز جمله »لا ضرر و لا ضرار فى‏الاسلام» قاعده‏اى با این همه قلمرو فروع فراوان به وجود آمده و آن همه حکم را به دنبال آورده، چرا ما نتوانیم با استناد به آیات »و امرهم شورا بینهم» و »شاورهم فى الامر» »قاعده شورا»را در امور اجتماعى بسازیم و با استناد به آن بسیارى از امور مهم کشور را به کمک شوراهاى متخصصان تعیین تکلیف نماییم و یا به استناد دستورهاى روشن عهدنامه امیرالمؤمنین به مالک‏اشتر قواعدى براى کیفیت تشکیل ساختار یا نحوه اداره کشور خلق کنیم؟

مثلاً جمله »اللّه اللّه فى نظم امرکم» به کمک آیات و روایات دیگر مى‏تواند قاعده‏اى براى ساختار و تشکیلات نظام به ما بدهد که در سایه آن فروع فراوانى در همه شؤون تشکیلات ادارى، قانونگذارى، قضاوت، روابط خارجى و... شکل بگیرد.

یا با استناد به آیه شریفه »فبشر عبادالذین یستمعون القول و یتبعون احسنه» و مدارک دیگر »قاعده اقتباس» ساخته شود و براساس مطالعه دستاوردهاى دیگران، بهره‏گیرى از آنها، جزو وظایف حکومت و جامعه شود.

مگر اکنون عملاً نظام ما از دستاوردهاى دیگران اقتباس نمى‏کند؟

مگر قانون اساسى و سیستم تحصیلات و برنامه‏ریزى و شکل قانونگذارى و سیستم دفاعى و امنیتى ما اقتباس از تجارب دیگران نیست؟

مى‏دانیم که روزانه ده‏ها حکم قانونى در نظام اسلامى توسط مجلس و شوراها و دولت، به صورت قانون، تصویب نامه، اساسنامه و آئین‏نامه تدوین و اجرا مى‏شود و عمده آنها در منطقه فراغ از حکم صریح شرعى و نیازهاى نو به نو است.

فراموش نمى‏کنیم که امام)ره( صریحاً فرمودند:

»اگر مجلس حکمى را تصویب کرد و شوراى نگهبان با آن مخالفت نکرد، اطاعت از آن واجب و تخلّف از آن حرام است.»

***

نتیجه مى‏گیرم که اگر حوزه‏ها به منطقه فراغ و نیازهاى نو و فقه سیاسى و حکومت توجه کنند، در ده‏ها ابواب فقه، قاعده ها واحکام فراوان جدیدى در قلمرو فقه قرار مى‏گیرد و امت اسلامى با عمق معارف اسلام آشنا مى‏شود و حقانیت اسلام بیش از پیش واضح مى‏گردد و نوآوریهاى بى‏شمارى روزانه در قلمرو فقه تحقق مى‏یابد.

این جریان به خاطر شرایط تجدید شونده زمانى و مکانى و تحولات اجتماعى بى‏پایان است و بى‏شک جهانى بودن و حاکمیت دین اسلام که تا قیامت باید جواب‏گوى نیازهاى بشرى باشد، با چنین اجتهادى معنادار است.

در این‏جا نقش عقل بسیار برجسته مى‏شود و اهمیت توجه به عقل در کنار رسالت انبیاء نمایان‏تر مى‏گردد.

مگر رشد قواعد و احکام و فروع فقهى در بخشهاى عبادى و غیرحکومتى که در همان شرایط انزوا تحقق یافته، نمونه خوبى براى این بحث نیست؟

مقایسه کتب فقهى علمایى مثل شیخ مفید، سیدمرتضى و شیخ طوسى یا کتبى مثل جواهر الکلام نشان مى دهد که چگونه نیازها و تلاشها فقه را در طول زمان بارورتر کرده و اگر بخشهاى متروکه و مغفول عنه کتب فقهى را که عمدتاً در فقه سیاسى و حکومتى و منطقه فراغ و تحولات جوامع تبلور پیدا مى‏کند، پا به پاى بخشهاى رشد کرده توسعه مى‏دادند، وضع و حجم اجتهاد به گونه دیگرى بود و امید که در آینده در سایه نظامى اسلامى شاهد آن تحول باشیم.

×××

در این‏جا نیاز به طرح بحث مهم دیگرى مى باشد که فقط مطرح مى شود و تفصیل آن را به وقت دیگرى موکول مى‏کنم و شاید تلاش علما این وظیفه را ازگردن فردى کم‏مایه مثل من بردارد.

آن بحث، مربوط به اولى یا ثانوى بودن احکام فقه حکومتى و مصلحتى و احکام عقلى مى باشد که در این میدان بسیار زیاد خواهد بود. گرچه اظهارنظر صریح امام راحل خطاب به آیت اللّه صافى یکى از اعضاى شوراى نگهبان در تاریخ 23 دى 1366 پایه و مایه خوبى براى این بحث است که فرمودند:

»ولایت‏فقیه و احکام حکومتى از احکام اولیه است.»

67علما و حوزه‏ها، بحق از حکومت، انتظار اسلامى کردن همه شؤون زندگى را دارند، ولى در مقابل، اقدام حوزه‏ها در تبیین عالمانه و دقیق و واضح نیازهاى حکومت هم انتظارى بجاست. با فرض این‏که تمامى مسائل زندگى جامعه تابع یکى از احکام خمسه است، چه جایى جز حوزه مسؤول جواب‏گویى به ابعاد شرعى مسائل جدید مى‏باشد؟

سالها قبل این‏جانب در یک سخنرانى در اجتماع بزرگان حوزه علمیه قم که از سوى جامعه مدرسین برگزار شده بود، با دلیل پیشنهاد کردم که لازم است در کنار حوزه علمیه قم یک دانشگاه جامع تأسیس شود. دانشگاهى که همه رشته‏هاى علمى موجود در مراکز علمى جهان، بخصوص علوم انسانى را داشته باشد و براى هر رشته از اساتید معتبر زمان استفاده شود و دانشجویان آن از میان طلابى که حداقل در حدّ مجتهد متجزّى باشند، انتخاب گردند.

در نتیجه فارغ‏التحصیلان این رشته‏ها که داراى علوم حوزوى و دانشگاهى روز خواهند بود، با تشکیل شوراهاى متخصصان همه مسائل مورد نیاز نظام اسلامى، درسایه اجتهاد پویا، به روز، بالنده و همراه با زمان قرارمى‏گیرند.

معلوم است که در آن صورت کارشناسى جامع الاطراف براى همه قوانین مورد نیاز حکومت و نیز فتاواى مراجع عالى‏مقام در اختیار انقلاب اسلامى قرار خواهد گرفت و در آن زمان از لحاظ نظرى این پیشنهاد مورد استقبال قرار گرفت، اما عملاً اقدامى نشد. طبیعى است که چنین کار بزرگى از مقام رهبرى و مراجع حوزه زیبنده و تأثیرگذارتر خواهد بود.

 

حکومت اسلامى

از امتیازات مکتب اهل بیت این است که مسأله حاکمیت را به عنوان مهم‏ترین و زیربنایى‏ترین بخش اداره جامعه اسلامى مورد تأکید قرار داد و تکلیف آن را از زمان پیغمبر(ص) تا قیامت مشخص کرده است.

1. در زمان حیات رسول‏اکرم(ص) محور حاکمیت با صراحت قرآن و عمل پیغمبر(ص) بوده‏اند.

2. بعد از ایشان طبق اسناد معتبر، 12 شخص، معیّن و معصوم(ع) براى عهده‏دارى مدیریت جامعه اسلامى مشخص شدند که این امر متأسفانه جز چند سال در حکومت ظاهرى امیرالمومنین(ع) عملیاتى نشد. از محدود شدن ائمه منصوص به12 نفر به دست مى‏آید که این دوره براى استقرار و تکمیل دین اسلام در مرحله اجرا و تجربه در نظر گرفته شده بود.

3. پس از دوره حضور ائمه معصوم منصوص(ع)، محور حاکمیت به صورت کلى و با تعریف اوصاف و شرایط لازم به صورتى که در غیاب حاکم معصوم منصوص(ع)، حداقل ممکن از شرایط یک رهبر و حاکم صالح در امت اسلامى وجود داشته باشد، تبیین شده است. این اوصاف به گونه‏اى است که آراء و خواست مردم در کنار احکام و صلاحیتهاى حاکم، به صورت رکن اساسى در نظر گرفته شده است.

ادله این بخش در روایات بسیار زیاد است و کتب فقهى هم تا حدودى به آن پرداخته‏اند و از لحاظ نظرى، مشکلى در این خصوص نیست.

اگر مشکلى هست در بُعد عملى و تجربى آن است که پس از غیبت امام عصر)عج( حکومتى از این نوع و با این ویژگى تا قبل از پیروزى انقلاب اسلامى با رهبرى بى‏نظیر امام)ره( تحقق نیافته است.

خوشبختانه پس از پیروزى انقلاب، مجلس خبرگان قانون اساسى که اکثریت آن را علماى بزرگ و جامع الشرایط تشکیل مى‏دادند، جوهر این حکم را در بخش ولایت فقیه و رهبرى انقلاب آوردند که شرایط و وظایف رهبرى روح آن است.

شرایط و صفات رهبرى در اصل یکصد و نهم قانون اساسى:

1. صلاحیت علمى لازم براى افتاء در امور مختلف فقه.

2. عدالت و تقواى لازم براى رهبرى امت اسلام.

3. بینش صحیح سیاسى و اجتماعى.

4. تدبیر و شجاعت.

5. مدیریت و قدرت کافى براى رهبرى.

ملاحظه مى‏کنید چه شرایطى در نظر گرفته شده است! علم، عدالت، تقوى، شجاعت، تدبیر، مدیریت و قدرت اداره. تردیدى نیست که اگر همه این صفات و شرایط در حاکمى موجود و باقى باشد، صلاحیت نیابت از امام معصوم را خواهد داشت و اگر در شروع یا ادامه مسؤولیت رهبرى، فاقد این شرایط باشد، حاکمیت‏اش شرعى و قانونى نخواهد بود.

در هر عصر و زمانى مانند امروز اگر افراد ذیصلاح متعدد باشند، به حکم قانون اساسى که متکى به مبانى دینى است، این وظیفه و حق مردم است که از میان افراد داراى صلاحیت، اصلح را انتخاب کنند.

از آن‏جا که توده مردم به خاطر تخصصى بودن موضوع، قدرت تشخیص اصلح را ندارند، قانون اساسى باز هم بر اساس موازین نقلى و عقلى راه تشخیص را هموار کرده است.

مردم در یک انتخابات سالم و آزاد، نمایندگان صاحب‏نظر و صلاحیت‏دار را برمى‏گزیند و خبرگان که تخصص لازم را دارند، از میان افراد مطرح، اصلح را برمى‏گزینند. در صورت تعدّد واجدین شرایط فوق، شخصى که داراى بینش فقهى و سیاسى قوى‏تر باشد، مقدم است. این امر در زمان حضور امام و با هدایت ایشان در عمل تحقق یافت و امروز انقلاب از وجود رهبر شایسته و مجلس خبرگان رهبرى برخوردار است.

مجلس خبرگان بعد از رحلت حضرت امام با صبر و متانت توانست صالح‏ترین شخصیت را با توجه به شرایط موجود برگزیند.

مجلس خبرگان موظف شده لیست کاملى از افرادى را که ذیصلاح براى رهبرى هستند، با اطلاعات لازم در مورد وضع علمى و عملى آنان، حاضر داشته باشد که در صورت نیاز، خلأ رهبرى پیش نیاید.

علاوه بر این; قانون اساسى، خبرگان را موظف کرده که وضعیت رهبرى را در هر زمان براى محرز بودن ادامه شرایط رهبرى، زیرنظر داشته باشند.

روشن است که اگر همین احکام قانون اساسى عملى شود، امت اسلامى همیشه از نعمت محوریت صالح براى اداره جامعه برخوردار است و دچار تنشهاى خلأ رهبرى یا عدم صلاحیت رهبرى نخواهد شد.

نتیجه این‏که در سایه راهنماییهاى مکتب اهل بیت و مجاهدت علمى و عملى علماى اسلامى و به یُمن پایدارى و مجاهدات مردم شریف ایران در طول دوران مبارزه و انقلاب، سرمایه تضمین سلامت جامعه اسلامى، در اختیار ماست و اگر ما درست عمل نکنیم و از این رهگذر آسیبى به امت اسلامى وارد شود، مجازات سختى درپیشگاه عدل‏الهى خواهیم‏داشت.

البته این‏جانب ادعا ندارم که ما از این ظرفیت در این مدت سى‏سال به خوبى استفاده کرده‏ایم و یا حتى مقررات و ساختارهایى که تنظیم شده، بى‏عیب است، بلکه مى‏خواهم بگویم چنین فرصت و سرمایه‏اى در سایه مکتب اهل‏بیت داریم. به امید این‏که روزى درست بهره‏گیرى شود.

 

سیاستهاى کلى نظام

تصویب سیاستهاى کلى نظام در بخش توسعه علمى و تحقیقاتى(8) و محور شدن دانش در حرکت نظام در سند چشم‏انداز بیست ساله(9) دورنما و افق آینده ما را مشخص کرده و انتظار این است که حوزه‏هاى علمیه از این فرصت سیاست رسمى و پایدار کشور بهتر بهره بگیرند.

چنانچه گفته شد بعد از پیغمبر عصر صحابه و تأبعین و سپس عصر تفسیر و تبیین در زمان حضور ائمه، ما شاهد رواج علوم و فنون و اوج تمدن اسلامى هستیم.

از لحاظ شیعه در عصر حضور باتوجه به حضور معصوم و شاگردان بى‏واسطه آنها ضرورتى براى اجتهاد جز در همان محدوده موجود نبوده و پس از غیبت، اولین گام را محدثان برمى‏دارند که همزمان با تنظیم احادیث، فتاوا بیش‏تر با نقل متون احادیث همراه است و تقریباً همزمان حرکت فقاهتى و استفاده از اصول فقه هم آغاز مى‏شود و با توسعه سیاسى شیعه و تأسیس حکومتهاى شیعى و نیاز به احکام فراوان که در دوره انزواى شیعه ضرورى نبوده، فقاهت اوج مى‏گیرد و ابن‏جنید، اسکافى، شیخ مفید، سیدمرتضى و شیخ طوسى فقاهت را به اوج مى‏رسانند و سپس با بروز مشکل در حاکمیت شیعیان چیز زیادى علاوه بر دستاوردهاى فقهى شیخ طوسى به دست نمى‏آید و بار دیگر با شکل‏گیرى حوزه نجف، حلّه، جبل عامل و بحرین نهضت جدید و علمى فقه و اصول شروع مى‏شود.

 

اصولى و اخبارى

به دوره صفوى مى‏رسیم که حکومت پایدار شیعى در ایران شکل مى‏گیرد. از ویژگیهاى این دوران همزمان شدن فقاهت و اخبارى‏گرى است که هر دو بخش آن مورد احترام و ترویج صفویان است.

در حوزه اجتهاد، شخصیتهایى مثل محقق کرکى68 از جبل عامل به ایران دعوت مى‏شوند و با مهاجرت فقهاى بزرگ به ایران حوزه‏هاى علمى متکى به فقه، اصول، عقل، استدلال و نظر عرف در اصفهان، شیراز و قم... شکل مى‏گیرد و مدارس علمى زیادى تأسیس مى‏شود. حکومت تا آن‏جا در توجه به فقاهت جلو مى‏رود که محقق کرکى به عنوان نایب امام زمان)عج( منصب رسمى مرکزیت نظام و ضامن مشروعیت دولت مى‏شود که تقریباً شبیه ولایت فقیه امروز بود. البته بدون این‏که وظایف و اختیارات ولى‏فقیه را داشته باشد.

همزمان به خاطر توجه زیاد صفویان به تشیّع، مکتب اخبارى هم رواج بى‏سابقه‏اى مى‏گیرد و شخصیتهایى چون: ملا محمدامین بن شریف استرآبادى (1033 ه.ق( و ملاصالح مازندرانى (1080 ه.ق( و ملامحسن فیض کاشانى (1091 ه.ق( و محمدبن حسن حرّ عاملى (1104 ه.ق( و علامه محمدباقر مجلسى (1110 ه.ق( و... نقش‏آفرینى مى‏کنند و مروج آن مى‏شوند و اعتبار زیادى به دست مى‏آورند. البته در میان این بزرگان مرحوم استرآبادى برخوردهاى تندترى نسبت به علماى صف مقابل از خود بروز داده و کتابهاى مهمى چون »الحدائق الناضره»، »الفواید المدنیه»، »الوافى»، »وسائل الشیعه الى تحصیل مسایل الشریعه» و »بحارالانوار» تألیف مى‏شود.

متأسفانه در این دوره رقابتهاى خسارت بارى هم بین علماى اصولى و اخبارى به وجود مى‏آید که آثار منفى زیادى در تاریخ به جاى گذاشت.

اما چون فقاهت متکى به تعقل و تفکر بیش‏تر است و به نیازهاى روزافزون جامعه بهتر مى‏رسد و واقعیتهاى موجود را مدنظر قرار مى‏دهد و نقش اقتضاى زمان و مکان در آن، باعث رشد و کمال مکتب فقاهت مى‏شود و به همان اندازه مکتب اخبارى دچار افول مى‏شود و جاى خود را به توسعه فقاهت مى‏دهد که بزرگان و اعاظمى چون: استاد اکبر، وحید بهبهانى، بحرالعلوم، کاشف الغطا (1227) میرزا ابوالقاسم قمى (1231) ملا احمد نراقى (1245) صاحب جواهر (1266) و شخصیتهاى بزرگ و تأثیرگذاران فراوان دیگر در تقویت مکتب فقاهت جبهه جهاد علمى را هدایت مى‏کردند.

سرانجام شیخ اعظم و استاد اکمل مرحوم شیخ مرتضى انصارى (1281) این جهاد عظیم را به اوج مى‏رساند، به حدى که مى‏توان در نهضت جدید فقاهت نقش شیخ انصارى را با نقش شیخ طوسى در طلیعه حرکت فقاهتى شیعه مقایسه کرد و از آن به بعد این مشعل به دست شاگردان شیخ اعظم به نسلهاى بعد تحویل شد و اکنون حوزه‏هاى علمیه شیعه در ایران و عراق، وارثان این دوره‏هاى ارزش‏مند عالمان شیعى هستند که از عصر حضور تا عصر ما تداوم یافته که با افت و خیز و نیز تعارض و رقابت هم همراه بوده است.

 

فرصت جدید

حفظ رمق حوزه‏هاى علمیه توسط آیت‏اللّه حائرى یزدى69 و سپس بازسازى حوزه‏هاى علمیه و نهاد روحانیت که توسط رضاخان منهدم شده بودند، به دست آیت‏اللّه‏العظمى بروجردى70 و به دنبال آن بهره‏گیرى امام راحل از این سرمایه عظیم، با انهدام سیستم دوهزار و پانصدساله شاهنشاهى ایران و طرد استکبار و غرس نهال حکومت اسلامى در ایران، شرایط کاملاً جدید و بى‏سابقه‏اى را در ایران و منطقه و شاید جهان به وجود آورد.

نوآوریهاى آیت‏اللّه العظمى امام خمینى)ره( در بیش‏تر زمینه‏هاى سیاسى و علمى و بخصوص فقهى، فقه را از حاشیه‏نشینى نجات داد و وارد متن زندگى سیاسى و اجتماعى جامعه کرد و ابواب جدیدى به روى حوزه‏هاى علمیه باز کرد. در این میان باید به یکى از کلیدى‏ترین عناصر فقهى ایشان که توجه به زمان و مکان در اجتهاد است، اشاره ویژه داشت.

اکنون نوبت بزرگان روحانى و بدنه بسیار مهم و ارزش‏مند حوزه است که با انجام وظایف و بهره‏گیرى از این موهبت الهى از امتحان الهى سربلند بیرون بیایند و با آزاداندیشى در چارچوب اصول اسلام ناب، ذخایر نهفته در این مکتب الهى انسان‏ساز و سعادت آفرین را استخراج نمایند و اجازه ندهند که افراد یا جریانهاى کج سلیقه، دوران اخبارى‏گرى یا تصوّف انحرافى و غالى‏گرى را تجدیدکنند.

 

تذکر

البته باید مواظب بود که انجام این وظایف همراه با مشاجره‏ها، کشمکش‏ها، تکفیرها، تهمت‏ها، تفرقه‏ها و درگیریها، که معمولاً از دامهاى شیطان و پنجره‏هاى نفوذ کفر جهانى براى تضعیف خیزش اسلامى است، نباشد و با صبر، حوصله، بحث، استدلال، ادب و نزاکت عالمانه به اقناع خطاکاران بپردازند.

نگاهى به رویدادهاى تلخ دوران مشاجرات اخباریها و اصولیها یا نزاعهاى غلات با معتدلان یا مشاجرات اصحاب راى و اصحاب نقل مى‏تواند درس عبرت خوبى براى راه آینده ما باشد.

 

نمونه‏ها

گذشته از بى‏ادبیها، گستاخیها و فحاشى‏هایى که پیروان عوام این جریانها علیه یکدیگر داشتند که قلم متعهد از نوشتن آنها عار دارد، در کلمات و نوشته‏هاى بزرگان و اعاظم آنها هم مواردى هست که امروزه آنها را دور از شأن فقاهت یا محدثان مى‏بینیم. اصحاب حدیث فقهاى اصولى را متهم به بدعت‏گذارى و تبعیت اربابان قیاس و... مى‏کردند و اصحاب فقاهت، اصحاب حدیث را به کوته فکرى و عدم برخوردارى از عقل متهم مى‏کردند.

مرحوم شیخ مفید و مرحوم سیدمرتضى که از استوانه‏هاى مکتب اهل بیت هستند، براى ردّ شیوه محدثان رساله‏هاى متعددى تألیف کردند. البته در اکثر موارد متانت همراه با صلابت بحث را مراعات کرده‏اند، ولى نمونه‏هایى از طغیان قلم هم دارند. مثلاً در کتاب »تصحیح الاعتقاد» که مورخان آن را از شیخ مفید مى‏دانند و شرح کتاب استادش مرحوم صدوق است، گاهى عبارات تندى دیده مى‏شود. مثلاً در ردّ نظر شیخ صدوق در موضوع »مشیت و اراده» مى‏گوید:

»... علت این خطاى صدوق این است که او به ظواهر احادیث مختلف عمل مى‏کند و حق و باطل احادیث را از هم جدا نمى‏کند که به احادیثى که حجت هستند، عمل کنند»

و نتیجه مى‏گیرد که:

»این ضعف سرنوشت کسانى است که در اظهارنظر به تقلید از روات بپردازند.»

عین عبارت چنین است:

»والسبب فى ذلک انه عمل على ظواهر الاحادیث المختلفه و لم یکن ممّن یرى النظر فَتَمیّزیین الحق منها و الباطل و یعمل على ما یوجب الحجه و من یعمل فى مذهبه على الاقاویل المختلفه و تقلید الروات کانت حاله فى الضعف ما وصفناه...»

71این در حالى است که مرحوم مفید احترام زیادى نسبت به استاد خود شیخ صدوق قائل بود و مى‏دانست آثار مرحوم صدوق سرمایه مهمى براى جمیع فقهاست.

این نمونه‏ها که نوشته شد، مربوط به دوران اوائل غیبت است که محدثان و فقها تا حدودى مکمل یکدیگر بودند و همگى در مقابل جریانهاى ضدشیعه قرار داشتند.

اما وضع در دوره تقابل اخبارى و اصولى که از اواخر قرن دهم هجرى آغاز شد، از این بدتر است که نمونه‏هاى آن را در مشاجرات بزرگانى چون محمدامین استرآبادى و وحید بهبهانى72 مى‏بینیم.

مایل نیستم موارد تند مشاجرات را بیاورم. خوانندگانى که مایل‏اند بیش‏تر بدانند، مى‏توانند به این کتابها و رساله‏ها: »فى الرّد على اصحاب العدد» و »فى ابطال العمل باخبار الاحاد» سیدمرتضى مراجعه نمایند که جملات تندى نسبت به محدثان، بخصوص محدثان قم دارد.

این‏جانب به اصل اختلاف نظر و تفاوت مشرب اعتراضى ندارم و آن را حق صاحب نظران مى‏دانم و اگر در حلّ اختلافات با روش قرآنى »جادلهم بالتى هى احسن»73 عمل شود، آن را نردبان تکامل مى‏دانم.

اعتراض به شیوه برخورد با مخالف است و بیش‏ترین اعتراض به عوام‏الناس و افراد متعصب نادان است که میدان مباحثه و محاوره را به میدان نزاع، خصومت، برخورد و اتهام و گناهان کبیره تبدیل کنند.

 

موارد اختلاف

موارد اختلاف اخبارى و اصولى فراوان است و بعضى‏ها تا چهل و سه مورد را احصاء کرده‏اند. اما بسیارى از آنها جزئى و مصداقى است، ولى موارد مهم آن حدود هشت اختلاف است:

1. اجتهاد و تقلید; اخباریها همه را مقلد معصومان مى‏دانند و نه غیرمعصوم و تقلید از غیرمعصوم را به تعبیر مرحوم استرآبادى تخریب دین مى‏دانند و فقها نیاز به اجتهاد را باتوجه به تعارض بسیار در احادیث و وجود صحیح و غیرصحیح و عام و خاص و ناسخ و منسوخ و مطلق و مقید و ظاهر و صریح و شرایط زمان و مکان و تقطیع در احادیث و مجمل و مبین و عدم وجود نصّ معتبر در بسیارى از موارد و وجود موارد تقیه در روایات و موارد جدید مستحدث و مشکلات دیگر را ضرورى مى‏دانند و تعطیلى اجتهاد را مساوى با تعطیلى بسیارى از احکام مى‏خوانند و باتوجه به عدم امکان حل این مسائل توسط عوام، تقلید از مجتهدان جامع الشرایط را ناگزیر مى‏بینند.

2. علم اصول فقه; اخباریها مى‏گویند:

»چون علم اصول در زمان حضور ائمه در شیعه نبوده و پس از غیبت و عملاً از زمان ابن ابى عقیل براى فهم احکام به وجود آمد، نمى‏تواند حجت براى احکام باشد.»

امّا اصولیون مى‏گویند:

»اولاً بسیارى از مباحث علم اصول در زمان ائمه رایج بوده از قبیل: حکم مالانصّ فیه، تعارض ادله، استحسان، استصحاب، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، عام و خاص، افتاء و تقلید، حکم نقل حدیث به مضمون، حکم شبهات موضوعى، اصالت الصحّه، قاعده ید، اصاله الحقیقه و... ثانیاً اگر در زمان حضور معصوم و شاگردان موثق و مستقیم آنها امکان تحصیل علم به احکام، وجود داشته و استفاده از علم اصول با این وسعت ضرورت نداشته، در زمان غیبت بخصوص در زمانهاى بسیار فاصله گرفته از زمان حضور، ضرورت آن باتوجه به قطعیت ادامه احکام الهى در هر موضوع و مورد، کاملاً ضرورى است.»

3. حجیت ظن; اخباریون براى اثبات حکم خدا علم و یقین مى‏خواهند و حصول علم را از ناحیه روایات مى‏دانند و براى ظن در این عرصه حجیّت قایل نیستند و اصولیون با این‏که اهمیت زیادى به تحصیل و یقین علم مى‏دهند، آن را براى همه احکام ممکن نمى‏دانند و آنها که معتقد به حجیّت ظن براى اثبات احکام هستند، مى‏گویند:

»باب علم براى همه احکام مسدود است و اشتغال ذمّه هم در مورد احکام قطعى است و با فرض انسداد باب علم ]که با مقدماتى آن را اثبات مى‏کنند[، راهى جز عمل به ظنّ ]که ادلّه‏اى بر حجیت آن مى‏آورند[، نمى‏ماند.»

بحثها در این مورد زیاد و در دسترس محققان است.

4. ادله احکام; اخباریون ادلّه حکم شرعى را منحصر به کتاب و سنت و حتى بعضى از آنها را منحصر به سنت مى‏دانند. چون معتقدند قرآن ظنّى الدلاله است و علم به مفاد آن با استعانت از سنت مقدور است. امّا اصولیون ادله احکام را در کتاب، سنت، عقل و اجماع مى‏دانند. گرچه در حجیّت اجماع قیودى هم مى‏گذارند و مى‏گویند:

»اگر قرآن ظّنى الدلاله است، سنت هم در موارد غیر متواتر که اکثریت آن را تشکیل مى‏دهد، ظنى الصدور و در بسیارى از موارد ظنّى الدلاله است.»

5. حجیت عقل; مسلک اخبارى تمسّک به حکم عقل، به صورت مستقل در اثبات احکام شرعى را نمى‏پذیرد، اگرچه مواردى به حکم عقل تمسک کرده‏اند و گاهى آن را به ضمیمه سنت معتبر مى‏دانند، ولى اصولیون با استدلالهاى فراوان حجیت حکم عقل را ثابت و روشن مى‏کنند که بدون اعتبار دادن به عقل بسیارى از احکام شارع مقدس بر زمین مى‏ماند.

6. اصول عملیه; اصولیون با تفاوتهایى به اصول عملیه در فقه استدلال مى‏کنند، مانند اصل براءت، استصحاب، اشتغال و تخییر و یک رشته اصول دیگر که به عنوان اصول لفظیّه مورد استناد است، از قبیل اصالة الحقیقه، اصالة العموم، اصالة الظهور. ولى اخباریها بعضى از آن اصول را براى اثبات حکم خدا کافى نمى‏دانند. گرچه به بعضى از آنها از قبیل ظهور روایات استناد مى‏کنند، ولى ظهور آیات را به خاطر شبهاتى که ذکر کرده‏اند، مشروط به تأیید روایت مى‏پذیرند.

بحث و اختلاف بین پیروان این دو مکتب از این بیش‏تر و فراوان‏تر است و خوشبختانه دانشجویان حوزه‏هاى علمیه در این گونه مباحث اطلاعات زیادى دارند و نیازى به پرگویى نیست.

7. بدعت; متأسفانه اتهام بدعت در دین در اثر این اختلافات از سوى هر دو طرف نسبت به طرف مقابل نقطه ضعفى در اخلاق پژوهش، مباحثه و محاوره است و انتظار نیست که اعاظم فقه و حدیث مرتکب چنین امورى شوند.

8. در این‏جا فرق گذاشتن بین بدعت مصطلح و افکار بدیع و به اصطلاح نوآورى مى‏تواند وجه جمع باشد. تعریفهاى متعددى از بدعت توسط علماى شیعه و سنى شده، ولى نمى‏توان نوآوریهایى را که در محدوده اصول و مبانى دینى و با پشتوانه دلیل، برهان، عقل و مستندات دینى باشد، بدعت ممنوع دانست. مثلاً مسائل مستحدثه که هر زمانى پیش مى‏آید و لازم است حکم دین درباره آنها مشخص شود. اگر با مبانى و ادله معتبر، حکمى براى آنها تعیین شود، گرچه از نظر لغوى بدیع است، اما حکم بدعت ممنوع را ندارد.

در تاریخ اسلام خوارج و سلفى‏ها و وهابى‏ها بیش از همه دیگران را متهم به بدعت در دین کرده‏اند.

 

احکام شرعى و مصالح و مفاسد

1. به نظر فقها و متکلمان شیعه و معتزله احکام اسلامى متکى به مصالح و مفاسد عقلى و نفس‏الامرى است و حسن و قبح نفس‏الامرى و عقلى باعث مصالح و مفاسد است.

2. اشاعره و جمعى از اخباریها مصلحت و مفسده و حسن و قبح را معلول حکم شارع مى‏دانند و نه علت و دلیل و باعث

3. فقها به آیه شریفه:

»فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت اللّه التى فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق‏اللّه ذلک الدین القیم»

74استناد کرده‏اند و روایات معتبر فراوانى را براى اثبات نظرشان مورد اشاره قرار داده‏اند از جمله:

روایات فراوانى که در کتاب شریف »علل الشرایع» مرحوم صدوق جمع‏آورى شده.

یکى از آن روایات مهم برخورد تند حضرت رضا(ع) در جواب کسى است که مدعى شده بود احکام الهى براى ایجاد تعبّد در مکلّفان است و نه براى مصالح و مفاسد موجود در متعلقات احکام که امام(ع) پس از چند استدلال مى‏فرمایند:

»... انّا وجدنا کلمّا احّل اللّه تبارک و تعالى ففیة صلاح العباد و بقائهم ولهم الیه الحاجة التّى لایستغنون عنها و وجدنا المحرّم من الاشیاء لاحاجة للعباد الیه و وجدناه مفسدا داعیا الى الفناء و الهلاک»

75مرحوم علامه حلّى در شرح تجرید مى‏فرماید:

»احکام شرعى وابسته به مصالح است و مصالح با تغییر زمان و به اختلاف مکلّفان مختلف مى‏شود و بنابراین ممکن است حکمى در مورد قومى در زمانى مصلحت باشد و در زمانى دیگر و یا براى قومى دیگر مفسده باشد.»

صاحب کفایه نیز در بحث دوران امر بین اقّل و اکثر ارتباطى مى‏گوید:

»استناد به این روایات در کتب فقهى از اولین دوره فقاهت از قبیل مبسوط و مختلف الشیعه و جواهر الکلام تا امروز معمول بوده و هست و خواهد بود.»

باتوجه به نظر عدلیه که اوامر و نواهى را تابع مصالح و مفاسد موجود در »مامور به» یا »منهّى عنه» مى‏دانند، احکام وجوب و حرمت شارع هم لطفى در حق رسالت عقل است.

 

76مصلحت

عنوان احکام حکومتى و احکام مصلحتى، گرچه به اختلافات اخبارى و اصولى هم مرتبط است، ولى زمینه و قلمرو آن بسیار وسیع‏تر از این بخش است.

یکى از موارد مهمى که اهمیت نقش و اعتبار عقل و عقلا را در تشریع و قانونگذارى و تبیین معارف اسلامى نشان مى‏دهد، موارد فراوان اخذ به مصلحت اقوى هنگام تعارض با مصلحت ضعیف یا پرهیز از مفسده بزرگ هنگام تعارض با مفسده کوچک، یا به طور کلى حفظ یا تقویت مصلحت اجتماعى یا حتى فردى است که تمامى اینها موارد فراوانى در ابواب فقه دارند و بسیارى از فقهاى معتبر فتوى به اخذ مصلحت اقوى و پرهیز از مفسده بُزرگ‏تر و یا توجه به مصالح داده‏اند.

جلوتر از آن بحث مهم تعادل و تراجیح در علم اصول فقه است که با ادلّه بسیارى از ادلّه احکام معتبر و بسیارى از آنها غیرمعتبر شناخته مى‏شود.

مخاطبان این مقاله با این بحثها آشنا هستند و اگر لازم بدانند مى‏توانند به منابع موجود که بخشى از آنها جزء متون درسى‏شان است، مراجعه کنند و احتیاج به توضیح و تحلیل این‏جانب نیست.

 

احکام حکومتى

کم‏تر محقق اسلام شناسى از فراوانى احکام حکومتى در ابواب فقه بى‏اطلاع است و روشن است که سند احکام حکومتى عمدتاً حکم عقل است که به خاطر تشخیص مصلحت توسط فقیه جامع الشرایط متکى به نیابت از امام معصوم، حکمى صادر مى‏کند و جالب است که اجراى این گونه احکام برهمه، حتى فقهاى دیگر لازم است.

این گونه احکام بر احکام رایج و جارى حاکم است. البته موقت و محدود به بقا و دوام مصلحت است.

امروز که به لطف خداوند و جهاد علما و مردم متدین و ایثار و جانبازى نیروهاى مجاهد از شهدا، جانبازان، مفقودان، آزادگان و عموم رزمندگان، جمهورى اسلامى بر مبناى مکتب اهل بیت در کشور عزیز و عظیم ایران شکل گرفته، ضرورت استفاده از مصلحت و احکام حکومتى در بسیارى از موارد بدیهى و غیرقابل انکار است.

 

مجمع تشخیص مصلحت

تاسیس نهاد مجمع تشخیص مصلحت نظام، توسط امام راحل که در علم، تقوى، هوش و تدبیر ایشان جاى تردید نیست و اظهاراتى که در این خصوص و نیز اعتبار احکام حکومتى حاکم اسلامى و اعتبار مصالح در صدور احکام شرعى، اجتماعى و سیاسى فرموده‏اند، زنده‏ترین سند براى این بحث من است. خوشبختانه همه این اسناد در مجموعه صحیفه نور امام و در آرشیوهاى صوتى و تصویرى موجود قابل دسترسى است.

از سال1360 که در اثر اختلافات غیرقابل حل بین مجلس و شوراى نگهبان، این بحثها شروع شد، جواب امام به نامه من و نیز جواب ایشان به نامه آیت‏اللّه خامنه‏اى و سپس فرمان تأسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و سرانجام دستور بازنگرى قانون اساسى و گنجاندن مجمع تشخیص مصلحت نظام در قانون اساسى )چهل روز قبل از رحلت‏شان( و مطالب مهمى که در این نامه‏ها آمده در اعتبار بخشیدن به این بحث حائزاهمیت بسیار است:

نامه من در مقام ریاست مجلس شوراى اسلامى

»محضر شریف حضرت آیت‏اللّه العظمى امام خمینى، مّد ظله العالى

چنانکه خاطر مبارک مستحضر است، قسمتى از قوانین که در مجلس شوراى اسلامى به تصویب مى‏رسد به لحاظ تنظیمات کلى امور و ضرورت حفظ مصالح یا دفع مفاسدى که برحسب احکام ثانویه به طور موقت باید اجرا شود و در متن واقع مربوط به اجراى احکام و سیاست‏هاى اسلام و جهاتى است که شارع مقدس راضى به ترک آنها نمى‏باشد و در رابطه با این گونه قوانین به اعمال ولایت و تنفیذ مقام رهبرى که طبق قانون اساسى هم قواى سه‏گانه را تحت‏نظر دارند، احتیاج پیدا مى‏شود. على‏هذا تقاضا دارد مجلس شوراى اسلامى را در این موضوع مساعدت و ارشاد فرمایید.»

77جواب امام )ره( به نامه من

بسم‏اللّه الرحمن الرحیم

»آن‏چه در حفظ نظام جمهورى اسلامى دخالت دارد که فعل یا ترک آن موجب اختلال نظام مى‏شود و آن‏چه ضرورت دارد که ترک آن یا فعل آن مستلزم فساد است و آن‏چه فعل یا ترک آن مستلزم حرج است، پس از تشخیص موضوع به وسیله اکثریت وکلاى مجلس شوراى اسلامى با تصریح به موقّت بودن آن مادام که موضوع محقق است و پس از رفع موضوع خود به خود لغو مى‏شود، مجازند در تصویب و اجراى آن و باید تصریح شود که هریک از متصدیان اجرا از حدود مقرر تجاوز نمود، مجرم شناخته مى‏شود.»

78جواب امام)ره( به نامه آیت‏اللّه خامنه‏اى

پس از آن در سال1366 آیت‏اللّه خامنه‏اى مطالبى را درباره برداشتهاى مختلف از نظر امام)ره( در نمازجمعه تهران مطرح کردند و نامه‏اى هم خدمت امام)ره( نوشتند و امام)ره( در پاسخ ایشان فرمودند:

»پس از اهداى سلام و تحیت، من میل نداشتم که در این موقع حساس به مناقشات پرداخته شود و عقیده دارم که در این مواقع، سکوت بهترین طریقه است و البته نباید ماها گمان کنیم که هرچه مى‏گوییم و مى‏کنیم کسى را حق اشکال نیست. اشکال، بلکه تخطئه یک هدیه الهى است براى رشد انسانها. لکن صحیح ندانستم که جواب مرقوم شریف و تقاضایى که در آن شده بود را به سکوت برگزار کنم. لهذا آن‏چه را که درنظر دارم به طور فشرده عرض مى‏کنم.

از بیانات جناب‏عالى در نمازجمعه این‏طور ظاهر مى‏شود که شما حکومت را به معناى ولایت مطلقه‏اى که از جانب خدا به نبى‏اکرم، صلى‏اللّه علیه و آله و سلم، واگذار شده و اَهَمّ احکام الهى است و بر جمیع احکام شرعیه الهّیه تقدم دارد، صحیح نمى‏دانید. و تعبیر به آن‏که این‏جانب گفته‏ام حکومت در چارچوب احکام الهى داراى اختیار است، بکلى بر خلاف گفته‏هاى این‏جانب بود. اگر اختیارات حکومت در چارچوب احکام فرعیه الهیه است، باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضه به نبى‏اسلام، صلى‏اللّه علیه و آله و سلم، یک پدیده بى‏معنى و محتوا باشد. اشاره مى‏کنم به پیامدهاى آن که هیچ کس نمى‏تواند ملتزم به آنها باشد; مثلاً خیابان کشى‏ها که مستلزم تصرف در منزلى است یا حریم آن است در چارچوب احکام فرعیه نیست. نظام وظیفه و اعزام الزامى به جبهه‏ها و جلوگیرى از ورود و خروج ارز و جلوگیرى از ورود یا خروج هر نحو کالا و منع احتکار در غیر دو سه مورد و گمرکات و مالیات و جلوگیرى از گرانفروشى، قیمت‏گذارى و جلوگیرى از پخش مواد مخدره و منع اعتیاد به هر نحو غیر از مشروبات الکلى، حمل اسلحه به هر نوع که باشد و صدها امثال آن که از اختیارات دولت است، بنابر تفسیرشما، خارج است، و صدها امثال اینها.

باید عرض کنم حکومت که شعبه‏اى از ولایت مطلقة رسول‏اللّه، صلى‏اللّه علیه و آله و سلم، است یکى از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتى نماز و روزه و حج است.

حاکم مى‏تواند مسجد یا منزلى را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحب‏اش رد کند; حاکم مى‏تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مسجدى که ضرار باشد، در صورتى که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند; حکومت مى‏تواند قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است، در موقعى که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد یک‏جانبه لغو کند و مى‏تواند هر امرى را چه عبادى و یا غیر عبادى که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن، مادامى که چنین است جلوگیرى کند; حکومت مى‏تواند از حج که از فرایض مهم الهى است، در مواقعى که مخالف صلاح کشور اسلامى دانست، موقتاً جلوگیرى کند.

آن‏چه گفته شده است تاکنون و یا گفته مى‏شود، ناشى از عدم شناخت ولایت مطلقه الهى است. آن‏چه گفته شده است که شایع است مزارعه و مضاربه و امثال آنها، با آن اختیارات از بین خواهد رفت. صریحاً عرض مى‏کنم که فرضاً چنین باشد این از اختیارات حکومت است و بالاتر از آن مسائلى است که مزاحمت نمى‏کنم.

ان‏شاءاللّه تعالى خداوند امثال جناب‏عالى را که جز خدمت به اسلام نظرى ندارید، در پناه خود حفظ فرماید.»

79نامه سران قوا به امام )ره(

»محضرمقدس‏رهبرعظیم‏الشان‏حضرت‏آیت‏اللّه‏العظمى‏امام خمینى، دامت برکات وجوده الشریف

در سایه اظهارات اخیر آن وجود مبارک از لحاظ نظرى مشکلاتى که در راه قانونگذارى و اداره جامعه اسلامى به چشم مى‏خورد برطرف شده و همان‏گونه که انتظار مى‏رفت این راهنماییها مورد اتفاق نظر صاحب‏نظران قرار گرفت. مسأله‏اى که باقى مانده شیوه اجرایى اِعمال حق حاکم اسلامى در موارد احکام حکومتى است. در حال حاضر لوایح قانونى ابتدا در وزارتخانه‏هاى مربوط و سپس در کمیسیون مربوط در دولت و سپس در جلسه هیأت دولت مورد شور قرار مى‏گیرد و پس از تصویب در مجلس، معمولاً دو شور در کمیسیونهاى تخصصى دارد که با حضور کارشناسان دولت و بررسى نظرات متخصصان که معمولاً پس از اعلام و انتشار به کمیسیونها مى‏رسد انجام مى‏شود و معمولاً یک لایحه در چند کمیسیون به تناسب مطالب مورد بررسى قرار مى گیرد و دو شور هم در جلسه علنى دارد که همه نمایندگان و وزرا یا معاونان وزارتخانه‏هاى مربوط در آن شرکت مى‏کنند و به تناسب تخصص‏ها اظهارنظر مى‏کنند و پیشنهاد اصلاحى مى‏دهند و اگر کار به صورت طرح شروع شود، گرچه ابتدا کارشناسى دولت را همراه ندارد ولى در کمیسیونها و جلسه عمومى همانند لوایح، کارشناسان مربوط نظرات خود را مطرح مى‏کنند پس از تصویب نهایى شوراى نگهبان هم نظرات خود را در قالب احکام شرعى یا قانون اساسى اعلام مى‏دارد که در مواردى مجلس نظر آنها را تأمین مى‏نمایند و در مواردى از نظر مجلس قابل تأمین نیست که در این صورت مجلس و شوراى نگهبان نمى‏توانند توافق کنند و همین‏جا است که نیاز به دخالت ولى‏فقیه و تشخیص موضوع حکم حکومتى پیش مى‏آید. گرچه موارد فراوانى از این نمونه‏ها، در حقیقت اختلاف، ناشى از نظرات کارشناسانه است، که موضوع احکام اسلام یا کلیات قوانین اساسى را خلق مى‏کند.

اطلاع یافته‏ایم که جناب‏عالى درصدد تعیین مرجعى هستید که در صورت حل نشدن اختلاف مجلس و شوراى نگهبان از نظر شرع مقدس یا قانون اساسى یا تشخیص مصلحت نظام و جامعه، حکم حکومتى را بیان نماید. در صورتى که در این خصوص به تصمیم رسیده باشید، با توجه به این که هم‏اکنون موارد متعددى از مسائل مهم جامعه بلاتکلیف مانده سرعت عمل مطلوب است.»

80سیدعلى خامنه‏اى، عبدالکریم موسوى، میرحسین موسوى، سیداحمد خمینى، اکبر هاشمى رفسنجانى

جواب امام)ره( به نامه سران

»گرچه به‏نظر این‏جانب پس از طى این مراحل، زیرنظر کارشناسان که در تشخیص این امور مرجع هستند، احتیاج به این مرحله نیست، لکن براى غایت احتیاط در صورتى که بین مجلس شوراى اسلامى و شوراى نگهبان شرعاً و قانوناً توافق حاصل نشد، مجمعى مرکب از فقهاى محترم شوراى نگهبان و حضرات حجج‏اسلام: خامنه‏اى، هاشمى، اردبیلى، توسلى81، موسوى خوئینى‏ها و جناب آقاى میرحسین موسوى و وزیر مربوط براى تشخیص مصلحت نظام اسلامى تشکیل گردد و در صورت لزوم از کارشناسان دیگرى هم دعوت به عمل آید و پس از مشورتهاى لازم رأى اکثریت اعضاى حاضر این مجمع مورد عمل قرار گیرد. احمد82 در این مجمع شرکت مى‏نماید تا گزارش جلسات به این‏جانب سریع‏تر برسد. حضرات آقایان توجه داشته باشند که مصلحت نظام از امور مهمّه‏اى است که گاهى غفلت از آن موجب شکست اسلام عزیز مى‏گردد.

امروز جهان اسلام نظام جمهورى اسلامى ایران را تابلوى تمام‏نماى حل معضلات خویش مى‏دانند. مصلحت نظام و مردم از امور مهمّه‏اى است که مقاومت در مقابل آن ممکن است اسلام پابرهنگان زمین را در زمانهاى دور و نزدیک زیر سؤال برد و اسلام آمریکایى مستکبرین و متکبرین را با پشتوانه میلیاردها دلار توسط ایادى داخل و خارج آنان پیروز گرداند. از خداى متعال مى‏خواهم تا در این مرحله حساس آقایان را کمک فرماید.»

83دستور امام)ره( براى بازنگرى در قانون اساسى

»جناب حجت‏الاسلام آقاى خامنه‏اى ریاست محترم جمهورى اسلامى ایران، دامت افاضاته

از آن‏جا که پس از کسب ده سال تجربه عینى و عملى از اداره کشور اکثر مسئولین و دست‏اندرکاران و کارشناسان نظام مقدس جمهورى اسلامى ایران بر این عقیده‏اند که قانون اساسى با این‏که داراى نقاط قوت بسیار خوب و جاودانه است، داراى نقائص و اشکالاتى است که در تدوین و تصویب آن به علت جو ملتهب ابتداى پیروزى انقلاب و عدم شناخت دقیق معضلات اجرائى جامعه کم‏تر به آن توجه شده است، ولى خوشبختانه مسأله تتمیم قانون اساسى پس از یکى دو سال مورد بحث محافل گوناگون بوده است و رفع نقائص آن یک ضرورت اجتناب‏ناپذیر جامعه اسلامى و انقلاب ماست و چه بسا تأخیر در آن موجب بروز آفات و عواقب تلخى براى کشور و انقلاب گردد و من نیز بنابر احساس تکلیف شرعى و ملى خود از مدتها قبل در فکر حل آن بوده‏ام که جنگ و مسائل دیگر مانع از انجام آن مى‏گردید.

اکنون که به یارى خداوند بزرگ و دعاى خیر حضرت بقیه‏اللّه روحى له الفدا، نظام اسلامى ایران راه سازندگى و رشد و تعالى همه جانبه خود را درپیش گرفته است، هیأتى را براى رسیدگى به این امر مهم تعیین نموده‏ام که پس از بررسى و تدوین و تصویب موارد و اصولى که ذکر مى‏شود، تأیید آن را به آراى عمومى مردم شریف و عزیز ایران بگذارند.

الف( حضرات حجج اسلام والمسلمین و آقایانى که براى این مهم درنظر گرفته‏ام:

1 - آقاى مشکینى2 - آقاى طاهرى خرم‏آبادى 3آقاى مؤمن 4آقاى هاشمى رفسنجانى 5 آقاى امینى6 - آقاى خامنه‏اى 7آقاى موسوى نخست‏وزیر8 - آقاى حسن حبیبى 9آقاى موسوى اردبیلى10 آقاى موسوى خوئینى‏ها11 - آقاى محمدى گیلانى12 - آقاى خزعلى13 - آقاى یزدى14 - آقاى امامى کاشانى 15 آقاى جنتى16 - آقاى مهدوى کنى17 - آقاى آذرى قمى 18آقاى توسلى 19  آقاى کروبى 20 آقاى عبداللّه نورى، که آقایان محترم از مجلس خبرگان و قواى مقننه و اجرائیه و قضائیه و مجمع تشخیص مصلحت و افرادى دیگر و نیز پنج نفر از نمایندگان مجلس شوراى اسلامى، به انتخاب مجلس انتخاب شده‏اند.

ب: محدوده مسائل مورد بحث:

1. رهبرى

2. تمرکز در مدیریت قوه مجریه

3. تمرکز در مدیریت قوه قضائیه

4. تمرکز در مدیریت صدا و سیما به صورتى که قواى سه‏گانه در آن نظارت داشته باشند.

5. تعداد نمایندگان مجلس شوراى اسلامى

6. مجمع تشخیص مصلحت براى حل معضلات نظام و مشورت رهبرى به صورتى که قدرتى در عرض قواى دیگر نباشد.

7. راه بازنگرى به قانون اساسى

8. تغییر نام مجلس شوراى ملى به مجلس شوراى اسلامى

ج: مدت براى این کار حداکثر دو ماه است.»

84× × ×

در اول کار امام به اکثریت مطلق و سپس به اکثریت دو سوم نمایندگان مجلس اجازه دادند که با کارشناسى عالمانه و به عنوان ضرورت و به صورت موقت و بدون نیاز به موافقت شوراى نگهبان قانون بگذارند و حکم صادر نمایند.

پس از آن‏که مشکلاتى از این رهگذر بروز کرد، مجمع را با تعیین افرادى معین تأسیس کردند و سرانجام چهل روز قبل از رحلت جانگذازشان دستور گنجاندن مجمع تشخیص مصلحت را در قانون اساسى صادر کردند.

گرچه این اقدامات عملى و توضیحى امام در تاریخ منحصر به فرد است، اما اصل این مطالب در کتب اکثر فقها در تاریخ فقه شیعه وجود دارد.

در ابواب قضاء، امر به معروف و نهى از منکر، ولایت و جاهاى دیگر به تناسب موضوعات گوناگون احکام حکومتى اسلامى مورد بحث و استدلال است.

در موارد: تعیین زکات بر اموال خاص، تقیه یا نفى تقیه، تخریب ساختمانها در موارد خاص، فروش اموال محتکران، مصادره اموال، رؤیت هلال، تعزیرات و... بحثهاى قابل توجهى از بعد اختیارات حکومت اسلامى و ولى‏فقیه وجود دارد که نقش عقل و عقلا در تشخیص موضوع با حکم شرعى واضح است.

 

خلأ

متأسفانه جاى یک کتاب و یک تألیف جامع و مستقل در کتب فقهى ما براى فقه حکومتى و احکام حکومتى و نقش مصلحت در تشخیص موضوعات شرعى و احکام شرعى خالى است.

شاید فقهاى ادوار گذشته عذر موجّهى به خاطر نبودن حکومت اسلامى و یا عدم التزام دولتهاى مسلمان به اجراى نظرات فقها داشته باشند. اما امروز آن عذرها نیست.

حکومت اسلامى بر مبناى مکتب اهل بیت تشکیل شده و مستقر گردیده و در قانون اساسى حاکمیت احکام اسلامى برهمه مقررات مورد تأکید قرار گرفته و با تأسیس شوراى نگهبان، ضمانت اجرایى آن تأمین گردیده و با تأسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و ادله محکمى که امام راحل آیت‏اللّه العظمى خمینى)ره( اقامه کرده‏اند، راه‏حل مسائل جدیدالاحداث و مورد ضرورت و مصالح مرسله و سدّ ذرایع که در فقه اهل‏سنت مورد توجه و مقدمات واجب و یا حرام شناخته و قانونى شده است.

انتظار این است که در تحقیقات، درسها، مقالات و کتب اصولى و فقهى صادره از حوزه‏هاى علمیه این مسائل موشکافانه و عالمانه مورد بحث قرار گیرد و علوم دینى وتحصیل فقه به غناى لازم برسد.

 

احتجاجها و فقه مقارن

انجام گفت‏وگو لازمه آزاداندیشى است و مبادله افکار به شیوه‏هاى مختلف امکان تحقق دارد که مهم‏ترین آنها گفت‏وگو یا با مذاکره و یا با مکاتبه است که در بحثها به صورتهاى علوم مقارن، احتجاجات، مراجعات، میزگردها و مشابه آنها انجام مى‏پذیرد. در این‏جا به چند موضوع و سنت حسنه علماى اسلام در گذشته اشاره مى‏کنم و انتظار دارم محققان عزیز به این نکات توجه مخصوص عنایت کنند:

 

احتجاج، مناظره، مجادله و پرسش و پاسخ

از سنتهاى جاریه ادیان آسمانى انجام احتجاج با مخالفان بوده و قرآن گواهى مى‏دهد که همه انبیاء با مخالفان احتجاج و مجادله داشته‏اند.

در خود قرآن آیات زیادى درباره ضرورت مجادله براى هدایت منحرفان آمده و به شیوه‏هاى گوناگون مطرح شده، ولى تأکید بر جدال احسن دارد که مفهوم و مصادیق آن روشن است و به چند نمونه اشاره شود:

»ادع الى‏سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن»

85»ولا تجادلوا اهل الکتاب الابالتى هى احسن»

86»و تلک حجتنا آتیناها ابراهیم على قومه»

87برنامه احتجاج در سیره پیغمبر(ص) و ائمه(ع) و بزرگان آنقدر واضح و فراوان است که نیاز به استدلال ندارد و بدون استثناء تمامى معصومان اهل بیت فصلى از معارف اسلام را در احتجاجات بیان فرموده‏اند.

جاى تعجب است که بعضى از صاحب‏نظران معتقد به عدم جواز مجادله و احتجاج هستند و به بعضى از روایات تمسک مى‏کنند که مربوط به مورد خاص و فرد خاص و شرایط خاص مى‏باشد.

مى‏بینیم که مرحوم سیدمرتضى در این خصوص از استادش شیخ مفید توضیح مى‏خواهد. سید مى‏گوید:

»به استادم مفید گفتم که معتزله و حشویه مى‏گویند اقدام شما در مناظره‏ها مخالف اصول و عملکرد امامیه است و استاد در جواب گفت: هم معتزله و هم حشویه و هم بعضى از خود افراد امامیه در این ادعا اشتباه مى‏کنند و من در دو کتاب »الکامل فى علوم الدین» و »الارکان فى دعائم الدین» ادله محکمى براى اثبات جواز و ضرورت مناظره و احتجاج و عمل بسیارى از بزرگان آورده‏ام.»

88علامه طبرسى، مولف کتاب ارزش‏مند »احتجاج» در مقدمه کتاب خود مى‏نویسد:

»یکى از علل اقدام به جمع احتجاجات انبیاء و ائمه و اصحاب آنها این است که دیدم بعضى از اصحاب امامیه منکر جواز آن شده‏اند.»

 

فقه مقارن

از نکات مهم علماى پیشتاز فقه امامیه، فقه مقارن است که افتخارات و آثار مهمى براى اسلام به بار آورده است. از نمونه‏هاى مهم این سنت، کتاب »خلاف» مرحوم شیخ طوسى است که موارد اختلافى فقهى مذاهب سنى و شیعه را مشخص کرده و دلیل نظرات شیعى را مى‏گوید. این کتاب بعدها یکى از موضوعات مورد توجه فقها مى‏شود و براى آن شرح و تفسیر و یا خلاصه و چیزهاى شبیه آن نوشته مى‏شود.

این سنت، به خاطر آثار خوبى که در توسعه علوم دینى به بار آورد، در زمینه‏هاى کلامى، فلسفى و اجتماعى هم رایج شد و خود تبدیل به یک علم )علم خلاف( شد.

خوشبختانه در طول تاریخ اسلام این سنت با نشیب و فرازهایى ادامه یافت و امروز هم به عنوان یک رشته در بسیارى از دانشگاه‏ها تدریس مى‏شود. ولى حوزه‏هاى علمیه که مبتکر آن بوده‏اند، خیلى به این رشته علمى توجه ندارند. گرچه در خلال بحثهاى هرمسأله، ممکن است اشاره‏اى هم به نظرات مخالف مذاهب دیگر بکنند.

البته سوءاستفاده‏هایى هم از این میدان در جهت تفرقه در امت اسلامى شده و مى‏شود. اما اگر این علم با هدف حقیقت‏یابى دنبال شود، مى‏تواند عامل وحدت باشد. چون در موارد زیادى به زمینه‏هاى مشترک مى‏رسیم و در مواردى هم دلیل نظرات مخالف پذیرفته مى‏شود، یا لااقل قابل توجه ارزیابى مى‏شود و بر سوءنیت و تعصب حمل نمى‏شود. رسم مجالست، محاوره و مباحثه بین‏الاثنینى یا جمعى امروز در همه مسائل مهم پذیرفته شده و به صورت میزگردها، همایشها و کنفرانسها و... باعث پیشرفت علوم و حل مشکلات و نزدیک کردن نظرات مى‏شود.

یکى دیگر از بزرگان فقها که توجه زیادى به فقه مقارن داشته، مرحوم آیت‏اللّه علامه حلّى صاحب کتاب »مختلف الشیعه» است که در نیمه دوم قرن هفتم هجرى مى‏زیست.

ایشان سه اثر مهم در فقه مقارن دارند که دو کتاب در مقایسه فقه شیعه با فقه مذاهب اهل سنت است. کتابهاى »تذکره الفقها» و »منتهى المطلب» که دومى مفصل‏تر است و یک دوره کتاب فقه مقارن مخصوص مقایسه بین نظرات فقهاى شیعه به نام »مختلف الشیعه» است که از باب طهارت تا دیات را پوشش مى‏دهد که اخیراً با همت جامعه مدرسین به صورت خوبى تجدید چاپ شده است.

 

آداب گفت‏وگو: جدال احسن

قرآن کریم، صریحاً از پیغمبر(ص) و مسلمانان خواسته که در دعوت دیگران و دفاع از حق و مباحثه با اربابان ادیان دیگر مجادله احسن را انتخاب کنند.

کلمه »احسن» همه شرطهاى گفت‏وگوى موفق و خوب را در بردارد و نیز خالى بودن مذاکره از موارد نادرست را که مانع پذیرش حقیقت مى‏شود، مى‏خواهد. در آیات و روایات و کلمات بزرگان و تجربه گفت‏وگوها، مجموعه‏اى از شرایط و موانع موجود است که نویسنده این مقاله درصدد استقراء و احصاى آنها نیست و فقط به چند نکته مهم که خود قرآن اشاره دارد، بسنده مى‏کنم.

1. مفهوم جامع احسن مى‏تواند شامل لحن سخن، الفاظ، آهنگ صدا، حرکات دست و پا و ژستها باشد.

2. محتواى کلام: عالمانه‏بودن، حق بودن، استحکام استدلال:

»ادع الى سبیل ربّک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم»

389. عقیده و فکر و نیت صادقانه و براى حق و حقیقت و نه سلطه طلبى و کسب پیروزى ظاهرى و کسب شهرت و برخوردارى از عمل صالح و خالى بودن از تعصبهاى شخصى و تکیه بر مشترکات بر حق.

4. برخوردارى از صبر، بردبارى، تحمل و آشنایى به روان‏شناسى و ملاحظه حال طرف.

5. توجه به ابعاد عاطفى که در کنار حکمت آمده، )موعظه حسنه(.

6. آشنایى به فنون محاوره‏هاى موفق که امروز رشته‏اى از رشته‏هاى دقیق مراکز علمى است.

7. قرآن نتیجه مجادله احسن را تبدیل دشمن به دوست و رفع اختلاف و کدورت معرفى مى‏کند.

و اینک متن چند آیه:

»ادع الى سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن»

90»ولا تجادلوا اهل الکتاب الابالتى هى احسن الاّ الذین ظلموا منهم»

91مى‏بینیم که در طرف هم شرطهایى است، مِن‏جمله ظالم نبودن که تفسیر به عناد در مقابل حق شده که در سه آیه بعد (49) مى‏فرماید:

»وما یجحد بآیاتنا الّا الظالمون»

در مورد اهمیت تکیه بر مشترکات در همان آیه46 مى‏فرماید:

»وقولوا آمنّا بالذى انزل الینا و انزل الیکم و الهنا و الهکم واحد»

در مورد نقش صبر و سعه صدر در حسن گفت‏وگو پس از آیه 126 نحل در دو آیه پشت سرهم تأکید بر صبورى دارد:

»ولئن صبرتم لهو خیر للصابرین و اصبر و ماصبرک الاباللّه» )آیات127 و128)

و نیز در سه آیه34 33 و5 3 سوره فصّلت که هم دعوت و هم دفاع در راه خدا را مطرح مى‏کند، صبر را مقوم و مکمل کار مى‏داند. در این سه آیه یک اصل مهم دیگر براى متصدى دعوت و گفت‏وگو هم مطرح شده و آن صلاحیت نفسانى و عملى است:

»و من احسن قولا ممّن دعا الى اللّه و عمل صالحا و قال اننى من المسلمین ولا تستوى الحسنه و لا السیئه ادفع بالّتى هى احسن فاذاالذى بینک و بینه عداوة کانه ولى حمیم ما یلقیها الاّالّذین صبروا و ما یلقیها الّا ذوخظ عظیم»

مى‏بینید که خداوند نتیجه دعوت و دفاع را که روح مجادله در راه حق است، مشروط به صلاحیت داعى و مدافع و نیز داشتن هدف الهى آنچنان جدى مى‏بیند که مى‏فرماید دشمن تبدیل به دوست صمیمى )ولى حمیم( مى‏شود.

جالب است که مفسران »ذوحظ عظیم» را به صلاحیت فاعلى تفسیر کرده‏اند که شرط مهم مذاکره کننده موفق است که باید داراى صفات عالى انسان مبلغ راه حق باشد.

با این بحث فشرده درباره گفت‏وگوى هدف‏دار مى‏توانیم نتیجه بگیریم که امروز راه کشف حق و دعوت به حق از طریق گفت‏وگوى خوب به دست مى‏آید که شامل: مذاکره، مباحثه، میزگرد، مجادله، احتجاج و علوم مقارن، مِن‏جمله فقه، کلام، پرسش و پاسخ است.

اگر آزاداندیشى و روشنفکرى دینى سرمایه همه اطراف مذاکره باشد و شروط لازم بر فضاى بحث حاکم باشد، مى‏توان امیدوار بود که بسیارى از مشکلات حل گردد و بسیارى از ابهامها برطرف شود و بسیارى از خصومتها تبدیل به دوستى گردد و در نتیجه راه خدا که همان حقیقت و راه حق است، آشکار شود. ولى مطمئناً تعصب، لجاجت و یکدندگى مانع این همه دستاوردهاى ارزنده است.

در این‏جا تذکر یک نکته ضرورى است که اگر مناظره‏ها با هدف، شیوه و شرایط صحیح انجام نشود، مى‏تواند عامل تفرقه، نزاع و خصومت شود و هدف دعوت یا دفاع را تأمین نکند و دو مورد از مهم‏ترین ارکان خود را که حکمت و موعظه حسنه است، نخواهد داشت.

 

آموزش

تعلیم و تعلم، محور بحث آزاداندیشى و روشنفکرى است و اسلام آن را در رأس برنامه‏هاى انبیاء معرفى کرده و در این میدان اسلام بیش از سایر ادیان تأکید دارد.

در آیات فراوانى عبارت: »یتلوا علیهم آیاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمه و یزکیهم»92 با تفاوتهایى در الفاظ و تقدم و تأخر آمده است.

93آموزش در هر دو بخش تعلیم و تعلم با لجاجت و تعصب سازگارى ندارد و حقیقت‏جویى و حقیقت‏گویى رکن اصلى شناخت و دانش است. تعصب و تقلید کور و لجاج و یکدندگى حجاب دانش و مانع پى‏بردن به حقیقت است و روشن ضمیرى و حق پذیرى و انصاف و حق‏گویى شرط معرفى و دریافت حقیقت است و این نقاط در همه علوم صدق مى‏کند.

در این میان وقتى که آموزش مربوط به عقاید و افکار دینى و سرنوشت انسان و رابطه خدا و انسان و دنیا و آخرت مى‏شود، حساسیت و اهمیت بیش‏ترى پیدا مى‏کند.

در این‏جا دعوت به حق و دفاع از حق و حالت تسلیم در مقابل حق و صلاحیت عملى نقش بنیانى دارد.

آیه:

»من احسن قولا ممن دعا الى اللّه و عمل صالحاً و قال اننى من المسلمین»

94سه رکن مهم آموزش را در این میدان مورد توجه قرار داده است:

1. هدف 2. شایستگى عملى3. تسلیم بودن در مقابل حق و اگر این ارکان در هر دو طرف آموزگار و دانش‏آموز وجود داشته باشد، تحقق هدف قطعى است.

نتیجه مى‏گیریم که وظایف حوزه‏هاى علمیه دینى، مدارس، دانشگاه‏ها و رسانه‏ها بسیار خطیر است و غفلت از اصول و فروع آموزش و ندیده گرفتن »آداب المعلمین و المتعلمین» از نتیجه کار مى‏کاهد و گاهى حرکت را به بى‏راهه مى‏برد.

 

پرسش و پاسخ

امروز به لطف خدا مراجع و مراکز زیادى براى دریافت و پاسخ به سؤالات و ایرادها در حوزه و جاهاى دیگر و در اینترنت و مراکز آموزشهاى مجازى وجود دارد و آثار خوبى هم دارد.

نمونه خوب پرسش و پاسخ را در کتاب ارزش‏مند و آموزنده »المراجعات» تألیف سیدعبدالحسین شرف‏الدین موسوى مى‏بینیم.

این عالم مجاهد در زمان حساس حیات خویش شاهد تهاجم کفر جهانى به اسلام و میهن بوده و زمینه این تهاجم را در تفرقه و تنازع مسلمین و بخصوص پیروان مکتب اهل بیت و مذاهب اهل سنت دیده است. وى در سفرى به مصر در سال1329 هجرى قمرى با عالمى متعهد، دلسوخته و دردمند از اهل سنت، مرحوم علامه شیخ سلیم البشرى، رئیس جامع الازهر ملاقات مى‏کند. این دو عالم با مذاکرات طولانى پى به عوامل تفرقه و ضعف مسلمین مى‏برند و با هم قرار مى‏گذارند در یک سرى پرسش و پاسخ عوامل اختلاف و تفرقه و تفاوت عقاید و اعمال را مطرح کنند و از این طریق مرهمى بر زخمهاى کهنه جهان اسلام بگذارند.

باتوجه به تقدم سنى و علمى سیدشرف‏الدین مقرر مى‏شود که علامه شیخ سلیم پرسش‏گر و علامه شرف‏الدین جواب‏گو و سؤال و جوابها مکتوب باشد و سپس براى هدایت جوامع اسلامى منتشر شود که مجموعه یکصد و دوازه نامه پرسش و پاسخ در این کتاب گرانسنگ آمده است.

شیخ الازهر در آخرین نامه )به شماره111) مطالبى مى‏نویسد که خلاصه آن این است:

»شهادت مى‏دهم که در اصول و فروع منطبق با ائمه اهل بیت رسول هستید و شما خوب آن را ثابت کردید و جاى شک نیست و تشکیک در آن مایه گمراهى است... من قبلاً در اثر شنیدنیهاى نادرست در اشتباه بودم و با توفیق دیدار و مذاکره و مکاتبه با شما هدایت شدم و با فلاح و نجاح از این میدان بیرون آمدم و خداوند را براین نعمت شاکرم.»

در این کتاب که به صورت سؤال و جواب است، حرف سین نماینده اسم و مذهب سائل مى‏باشد. )سلیم و سنى( همان‏گونه که حرف شین نماینده اسم و مذهب جواب‏گوست )شرف الدین و شیعه( و علامه سیدشرف‏الدین در آخرین جواب )شماره112) از حق‏جویى، دقت‏نظر، صبر، حوصله، روشن ضمیرى و پرهیز از تعصب و علایق شخصى و گروهى و کنجکاوى و سعه‏صدر سائل، علامه بشرى تمجید مى‏کند و با تعبیرهایى که عمدتاً از مختصات روشنفکر دینى است، ایشان را مى‏ستاید و خداى را براین توفیق مشترک حمد مى‏نماید.

اولین نامه در ذى الحجه1329 و آخرین نامه در جمادى‏الاولى1330 هجرى قمرى نوشته شد.

این مجموعه یک نمونه جالب، زیبا و آموزنده پرسش و پاسخ است و انتظار این‏جانب این است که این سنت حسنه امروز در بین علماى شیعه و سنى و بین خود علماى شیعه در مورد اختلاف نظرها با تکامل تکرار گردد و بجاست که خاطره مهم محقق ارجمند حسین راضى را درباره این کتاب در خاتمه این مقال بیاوریم.

ایشان که به خواست شهید مجاهد آیت‏اللّه سیدمحمدباقر صدر تعلیقات سودمندى براین کتاب نوشته‏اند و به دستور ایشان چاپ شد، مى‏گوید:

»در جمعه ماه رجب1399 هجرى قمرى در حرم مطهر امام حسین(ع) خدمت آیت‏اللّه صدر رسیدم. ایشان از من به خاطر تعلیقه بر المراجعات تشکر کردند و در شب چهارشنبه بعد از آن جمعه، صدام این عالم مجاهد و خواهر عالمه ایشان بنت‏الهدى را دستگیر کرد و بعد از شکنجه‏هاى بسیار به شهادت رساند.»

در خاتمه لازم مى‏دانم اعتراف کنم که مقاله‏اى مثل این نوشته باتوجه به فرصت کم و بضاعف مزجاة این‏جانب براى اداى حق این مطلب مهم و سرنوشت‏ساز کافى نیست و امیدوارم که صاحبان دانش و وقت از تکمیل این بحث دریغ نفرمایند.

»ان‏ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقى الا باللّه علیه توکلت والیه انیب»

95ضمائم

(1) نامه مجله حوزه

بسمه‏تعالى

محضر مبارک حضرت آیت‏الله هاشمى رفسنجانى، دام عزّه العالى

1. انقلاب اسلامى را حضرت امام خمینى، دقیق، روشن اندیشانه و با نگاه نو و تفسیر راه‏گشا از آموزه‏هاى دینى، معمارى و بنیان‏گذارى کرد. در معمارى و پایه‏گذارى این بناى سترگ و کاخِ سر به آسمان سوده، آن چه بیش از هر چیزى نمود و جلوه دارد و نگاه‏ها را به سوى خود مى‏کشد، تفسیر و برداشت نو و سازگار و سازوار با زمان است از آموزه‏هاى اسلام.

این جریان زلال و نواندیشانه، از آغاز و از آن لَمحه‏اى که از مشرق جانهاى شیفته و مشتاق طلوع مى‏کند، درگاهِ اوج‏گیرى و حرکت، هر آن با بازدارنده‏هایى رو به رو مى‏شود که قوى‏ترین و شکننده‏ترین آنها، جریان کژاندیشانه، متحجرانه و واپس‏گرایانه‏اى است که به بسیارى از زوایاى حوزه‏هاى علمیه دست انداخته و با همه توان در برابر قیامِ بیدارگرانه امام و یاران، همفکران و همراهانِ روشنفکر، نواندیش و پرتلاش او، قد مى‏افرازد و به رویارویى برمى‏خیزد و همیشه و در همه حال، خنجر آخته خود را زیر گلوى فردافرد این بیدارگران مى‏گذارد.

حضرت‏عالى در جبهه پرشکوه یاران امام، در رأس هرم قرار دارید و جزو پیشاهنگان و طلایه‏داران این حرکت مبارک، در عرصه‏هاى گوناگون، میدان‏دارى مى‏کنید و از آغاز تاکنون، با نظریه‏پردازیها، تحلیلها و پژوهشهاى بسیار، زیباییهاى جریان روشن‏اندیشى دینى را نمایانده‏اید و در تواناسازى این جریان، تلاشهاى گسترده‏اى را انجام داده‏اید و اکنون و در این برهه بایسته مى‏نماید که زوایاى این حرکت و چگونگى رویارویى این دو جریان، یعنى روشنفکرى دینى و ارتجاع را، براى ما و خوانندگان مجلّه و نسل نوخاسته و طلابِ جست‏وجوگر و حقیقت‏طلب بشکافید و بفرمایید روشنفکرى دینى چیست و داراى چه ویژگیهایى است و از چه جوهر و گوهرى برخوردار است که در گذشته و حال، هم متحجران و بسته‏ذهنان با آن به رویارویى برخاسته و برمى‏خیزند و هم روشنفکرانِ سکولار و هم قدرتهاى جهانى؟

2. اکنون این نگرانى و دغدغه براى فرزندان انقلاب و اصحاب جریان زلال روشن‏اندیشى دینى وجود دارد که واپس‏گرایان، در حال تجدید حیات هستند و پیوسته در حالِ بمباران قلّه‏هاى اندیشه امام.

به نظر حضرت‏عالى، جریان روشن‏اندیشى دینى، در برابر این جریان، که سخت خطرناک و شکننده است، چه برنامه‏هاى راهبردى باید داشته باشد که هم به تنشها و درگیریهاى بازدارنده و اختلاف‏انگیز نینجامد و جریان مقدس انقلاب اسلامى و نظام برآمده از آن آسیب نبیند و هم این جریان، سمج، بازدارنده و خزنده خطرناک، به انزوا رانده شود و از پیشروى و راهیابى سازمان یافته به بدنه انقلاب، باز بماند؟

3. قوام انقلاب اسلامى، ماندگارى و دامن گسترى و دماندن روحِ انگیزاننده و شورانگیز آن به کالبد جامعه، امید دادن به نسل جوان و نوخاسته، بستگى به نگاهِ روشن به دین و آموزه‏هاى آن دارد و بى‏گمان این نگاه در هر دوره و برهه‏اى باید به گونه‏اى باشد تا دگرگونى بیافریند. اکنون بفرمایید در این برهه، روشنفکرى دینى، از چه درون مایه‏اى باید برخوردار باشد و چه آفاقى را در چشم‏انداز خود قرار بدهد، تا بتواند شکوه‏مندانه رایَت دین را برافرازد و پیام اسلام رهایى‏بخش را به گوشِ جانِ جهانیان برساند؟

4. روشن است که اگر روشن‏اندیشان و روشنفکران دقیق اندیش و همه‏سو نگر میدان‏دار نباشند و جریانِ درخشان و دگرگونى آفرین روشنفکرى دینى را در درون انقلاب اسلامى به حرکت درنیاورند، جامعه اسلامى و انقلاب، دچار رکود، رخوت و ایستایى مى‏شود و دَمادَم اینان باید اندیشه‏هاى نو و روح‏انگیزاننده روشنفکرانه را به کالبد حرکت بِدَمانند، وگرنه حرکت از شادابى و پویایى باز مى‏ایستد و روح نوگرایى خود را از دست مى‏دهد و به کالبد بى‏روح دگر مى‏شود، بدون پرتوافکنى و روشنگرى. حال بفرمایید براى همه گاه و همیشه بهره‏مند شدنِ از اندیشه‏هاى نابِ روشن‏اندیشان و روشنفکران و راهبرى آنان، چه تدبیرهایى باید اندیشیده شود و چه باید کرد که در ضمن برخوردارى از اوجها و زیبایى آفرینیهاى این جریان و روشنفکران و اندیشه‏هاى نو و انگیزاننده، دچار آسیبها و آفتهاى روشنفکرى رایج نشد؟

5. در حرکت روشنفکرانه، صاحبان فکر و اندیشه باید از چارچوبهاى محدود و بسته، خارج شوند و آفاق جدیدى را بگشایند، به گونه‏اى سنت‏شکنى کنند و با آن‏چه به نام دین و مذهب در لایه‏هاى فکرى جامعه رسوخ کرده; امّا با معیارهاى روشن‏دینى و مذهبى و روحِ ناب شریعت، سازگارى ندارد و سخت بازدارنده است، به رویارویى برخیزند و این حرکت، ممکن است با مقاومتهاى متعصبانه و ناآگاهانه جریان تحجر، که امام دلِ پُرخونى از آن داشت، در هر زمانى رو به رو شود و براى گذر از این گردونه سخت گذر، به نظر حضرت‏عالى، جریان روشنفکرى دینى، چه برنامه، سیاست و راهکارهایى را باید سرلوحه کار خود قرار بدهد؟

6. جریان روشنفکرى در غرب، که عصر روشنگرى را پدید آورد و از اُفق این عصر، خورشید انقلابها و پیشرفتهاى شگفت‏انگیز علمى آن دیار سرزد، چون از دین مایه نمى‏گرفت و در پرتو هدایت‏گریهاى دین حرکت نمى‏کرد، دچار لغزشهاى بزرگ شد و تاریکیهایى آفرید. حال براى این که جریان روشنفکرى در ایران اسلامى، همیشه در خط مستقیم بپوید و از پراکنده‏گویى و پریشان رفتارى در امان بماند، عالمان دینى و حوزه‏هاى دینى در برابر این جریان، چه وظیفه‏اى دارند و روشنفکران پاى‏بند به شریعت محمدى و اسلام ناب، چه باید بکنند که هم جریان روشنفکرى را به نامِ هدایت‏گرى دینى در چارچوب اسلام حرکت دادن، از خیزها و خیزشها و توفندگیها، که لازمه جریان روشنفکرى است، باز ندارند و هم ترازمَند و به گونه صحیح و برابر معیارهاى شرع، به پیشرفت و پیشتازى و پیشاهنگى آن کمک کنند؟

قم، مجله حوزه

(2) درباره روشنفکرى دینى

1. دغدغه مشترک بسیارى از روشنفکران »توسعه و پیشرفت و ترقى» بوده است که هرکدام بنا به چارچوبهاى معرفتى خود راه‏حل‏هایى را مطرح کرده‏اند و بر اصولى نیز تأکید ورزیده‏اند. بنابراین آنها به نوعى تجددگرا و نوگرا بوده‏اند.

2. جریان روشنفکرى در ایران در یکصدسال اخیر عمدتاً در هنگام مواجهه با غرب و ملاحظه پیشرفتها و توسعه جامعه غربى و شکستها و عقب‏ماندگیهاى جوامع شرقى و مِن‏جمله جامعه ایران - بویژه پس از شکستهاى مکرر ایران از روسیه به وجود آمده است.

3. طرز مواجهه نخبگان ایرانى با غرب در چند سطح بوده است:

الف. بنیانهاى فرهنگى، فکرى و معرفتى غرب مثل عقلانیت )ابزارى(، اومانیسم، دمکراسى، ترقى‏خواهى، آزادى، اراده‏گرایى، برابرى طلبى، تساوى حقوق زن و مرد، حقوق بشر و در مواردى مبارزه با سنتها که مهم‏ترین و اساسى‏ترین وجه آن عقل‏گرایى بوده است.

ب. وجه تمدنى غرب که مهم‏ترین وجه آن تولید علم، فناورى، صنعت، عمران و پیشرفت اقتصادى بوده است.

ج. وجه ظاهرى و رویه سطحى غرب که فرهنگ عمومى و رفتار بیرونى مثل نوع روابط و تعامل اجتماعى، لباس، آداب و رسوم، معاشرت اجتماعى، ظهور هنر جدید، سینما، رادیو و تلویزیون و بى‏مبالاتیها و طغیان علیه بخشى از آداب و رسوم و سنن دینى و ملى و عشیره‏اى مى‏باشد.

روشنفکران ایران به تناسب، هریک به وجهى از وجوه فوق پرداخته و توجه کرده‏اند.

4. روشنفکران دینى کسانى بوده‏اند که معتقد به امکانات همزیستى، تلفیق و تعامل بین دین، فقه، سنت، اعتقادات، اخلاق و... با بخشى از عقلانیت غرب بوده‏اند و داعى نزدیکى و تقریب این دو حوزه را در سر داشته‏اند. اما گرایشهاى متنوعى در بین آنها مشاهده مى‏شود; چرا که هرکدام به جنبه خاصى از این تلفیق گرایش داشته‏اند.

5. عوامل و زمینه تقویت دین در ایران معاصر

1 - 5. نهضتهاى اجتماعى متکى بر دین )تنباکو، مشروطه، انقلاب اسلامى و... (

2 - 5. نقش نخبگان و روشنفکران در احیاء هویت دینى

3 - 5. ظهور روشنفکران دینى در ایران

4 - 5. نقش امام خمینى)ره( در احیاء هویت سیاسى دینى

55. نقش انقلاب اسلامى

6 5. تأثیر سیاستهاى فرهنگى جمهورى اسلامى ایران

6. پس از آغاز تعاملات اولیه میان ایران و غرب سه پاسخ از سوى روشنفکران مطرح شد:

الف. بازگشت به ایران باستان

ب. برگرفتن فرهنگ غربى و غربى شدن

ج. احیاء فرهنگ دینى و اسلامى و بازگشت به هویت دینى

7. در واقع انواع جریانات روشنفکرى دینى به قرار ذیل است:

الف. اعتقاد به اسلام در فضاى سنتى بدون توجه به غرب مثل میرزاى قمى، ملااحمد نراقى، کاشف الغطاء و...

ب. اعتقاد به هویت اسلامى ضمن ستایش از غرب و یا سازگار کردن اسلام و غرب در زمینه‏هاى سیاسى حقوقى و فرهنگى. نهضت آزادى در دوران اخیر نمونه‏اى از آن است.

ج. عدم توجه به اسلام و حتى اظهار این‏که آموزه‏هاى دینى مانع پیشرفت‏اند. مثل آخوندزاده و امثال آن...

د. اعتقاد به نوگرایى دینى و سازگار کردن مبانى اسلام با مدرنیته و قابل تلفیق دانستن بخشى از فرهنگ غرب با اسلام. مثل سیدجمال‏الدین اسدآبادى، نائینى، مدرس و...

8. در مجموع سه گرایش کلى قابل بیان است:

الف. نفى غرب

ب. پذیرش و سازگارى غرب با اسلام

ج. گزینش عناصر مدرن و نقد نسبت به مدرنیته و سنت

9. ظهور روشنفکران دینى در ایران معاصر:

× شخصیتهایى مثل سیدجمال‏الدین اسدآبادى، میرزاى شیرازى بزرگ، نائینى، شهید مدرس، کاشانى، علامه طباطبایى، امام خمینى)ره(، شهید مطهرى، شهید بهشتى و... نمونه‏هاى بارز آن در دهه اخیر هستند.

× روشنفکران دینى انقلابى عمدتاً در دوره‏هاى نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامى، ظهور یافتند.

از زاویه دیگر مى‏توان روشنفکران دینى را به سه گروه تقسیم کرد:

1. افرادى که تسلط بر مبانى دینى و آشنایى با جهان صنعتى غرب داشتند، مانند شهید مطهرى

2. افرادى که تسلط بر دانشهاى جدید غرب و آشنایى با فرهنگ اسلام داشتند، مانند مرحوم شریعتى

3. افرادى که تسلط بر فرهنگ و مبانى اسلام و آشنایى کامل با تحولات جهان غرب داشتند مانند شهید بهشتى

بنابراین مى‏توان روشنفکران دینى را کسانى دانست که: اسلام را به خوبى شناخته باشند، ویژگیهاى جهان مدرن امروز را درک کرده باشند، شرق زده و غرب‏زده نباشند و اسلام را دین اداره جهان بدانند و با استفاده از خردگرایى، اجتهاد مستمر، اعتقاد به نقش زمان و مکان در اجتهاد، به نیازهاى اجتماعى و فردى هر مقطع زمانى، پاسخ‏گو باشند.

(3) وصیت امام کاظم(ع) به هشام بن حکم

96إِنَّ اللهَ تَبارَکَ و تَعالى. بَشَّرَ أهْلَ العَقْلِ وَالفَهْمِ فى کِتابِه فقال: »فَبَشِّرْ عِبادِ× الَّذینَ یَسْتَمِعوُنَّ القَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أولئِکَ هُمْ أولُوالأَلْبابِ»

97یا هِشامُ بنُ الحَکَمِ إنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ أکمَلَ لِلنّاسِِ الحُجَجَ بِالعُقُولِ وَ أفْضى إلَیْهِم بِالبَیانِ وَ دَلَّهُمْ عَلى رُبُوبیتَّه بِالاَدِلّاءِ فقال: »وَ إلهُکُمْ إله واحِدُ لااِلهَ اِلّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ»98 »إنَّ فى خَلْقِ السَّمواتِ وَ الارْضِ وَ اخْتِلافِ اللَیْلِ وَ النَّهار» - إلى قَوْلِه - لآیاتً لِقَوْمً یَعْقِلوُنَ»

99ًیا هشامُ! قَد جَعَلَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ ذلِکَ دَلیلاً عَلى مَعْرِفَته بِأَنَّ لَهُمْ مُدَبِّراً، فَقالَ: »وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ والشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّرات بِأَمْرِه إِنَّ فى ذلِکَ لآیاتً لِقَومً یَعْقِلُونَ».100 وَ قالَ: »حم× وَالْکِتابِ المُبینِ × إنّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبیاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلوُن»101 وَ قال: »وَ مِنْ آیاتِه یُریکمُ الَبْرقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنَزِّل مِنَ السَّماءِ ماءً فَیُحْیی بِهِ الارْضَ بَعْدَ مَوْتِها إنَّ فى ذلِکَ لآیاتً لِقَوْمً یَعْقِلُونَ»

102َ یا هشامُ ثُمَّ وَعَظَ أَهلَ الَعَقلِ وَ رَغَّبَهُم فی الآخِرَةِ فَقالَ: »وَ مَا الحَیوةُ الدُّنْیا إلّا لَعِب وَ لَهْؤ وَ لَلدَّارُ الاخِرَةُ خَیْر لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أفَلا تَعْقِلُونَ»103 وَ قالَ: »وَ ما اُوتیتُمْ مِنْ شَى‏ءً فَمَتاعُ الحَیوةِ الدُّنْیا وَ زِینَتُها وَ ما عِنْدَاللّهِ خَیْر وَ أَبقْى أَفَلا تَعْقِلوُنَ»

104یا هِشامُ ثُمَّ خَوَّفَ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ عذابَهُ فَقالَ عَزَّ وَجَلَّ: »ثُمَّ دَمَرْ نَا الآخَرینَ وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحینَ وَ بِاللَّیْلِ أفَلا تَعْقِلُونَ»

105یا هِشامُ ثُمَّ بَیَّنَ أَنَّ الَعَقّلَ مَعَ العِلْمِ فَقالَ: »وَ تِلْکَ الأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلْناسِ وَ ما یَعْقِلُها إلّا العالِموُنَ»

106یا هِشامُ ثُمَّ ذَمَّ الَّذینَ لایَعقِلُونَ فَقالَ: »وَ إذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِِعُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفْیَنْا عَلیَهِ آباءَنا أوَلَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلا یَهْتَدُونَ»107 وَ قالَ: »إِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِنْدَاللّهِ الصُّمُّ البُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلوُنَ»108. وَ قالَ: »وَلَئِنّ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمواتِ وَالارْضَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ قُلِ الْحَمْدُللّهِ بَلْ أَکْْثَرُهُمْ لایَعْقِلُونَ»

109ثُمَّ ذَمَّ الْکَثَرَةَ فَقال: »وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِى الاَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ».

110وَ قالَ: »وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ»111. »وَ أَکْثَرُهُمْ لایَشْعُرُونَ»

یا هِشامُ ثَمَّ مَدَحَ القِلّة فَقالَ: »وَ قَلیل مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ»112 وَ قالَ: »وَ قََلیل ما هُمْ»113 وَ قالَ: »وَما آمَنَ مَعَهُ إِلّا قَلیل»

114یا هِشامُ ثُمَّ ذَکَرَ أوُلِی الألبابِ بِأَحسَنِ الذِّکرِ و حَلاهُمْ بِأَحْسَنِ الحِلْیَةِ، فَقالَ: »یُؤْتِی الحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤتَ الِحکْْمَةَ فَقَدْ أوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلّا أوُلواالاَلْبابِ115 یا هِشامُ إِنَّ اللّهَ یَقُولُ: »إنَّ فی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلب»116. یَعْنى العَقْلَ. وَ قالَ: »وَلَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ»117 قالَ: الفَهْمَ والعَقْلَ.

یا هِشامُ إِنَّ لُقمانَ قالَ لِابنِه: »تَواضَع لِلحَقِِّّ تَکُنْ أَعْقَلَ الناسِ. یا بُنَییَّ إنَّ الدُّنْیا بَحْرُّ عَمیق قَدْ غَرِقَ فیهِ عَالَم کَثیِر فَلْتَکُنْ سَفینَتُکَ فیها تَقْوَی اللّهِ وَحَشْوُهَا الإیمانَ وَ شِراعُهَا التَّوَکُّلَ وَ قَیِّمُهَا العَقْلَ. وَ دَلیلُهَا العِلْمَ وَ سُکّانُهَا الصَّبْرَ»

یا هِشامُ لِکُلِّ شَی‏ءً دَلیل. وَ دلیلُ العاقِلِ التَّفَکُّرُ وَ دَلیلُ التَّفَکُّر الصَّمْتُ وَ لِکُلِّ شَیْ‏ءً مَطِیَّة وَ مَطِیَّةُ العاقِلِ التَّواضُعُ وَ کَفی بِکَ جَهْلاً أنْ تَرْکَبَ ما نُهیتَ عَنْهُ

یا هِشامُ لَوْ کانَ فى یَدِکَ جَوْزَة وَ قالَ النّاسُ ]فی یَدِکَ[ لُؤْ لُؤَة ما کانَ یَنْفَعُکَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّها جَوْزَة. وَلَوْ کانَ فى یَدِکَ لُؤْ لُؤَة وَ قالَ النّاسُ: إِنَّها جَوْزَة ما ضَرَّکَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّها لُؤْلُؤَة.

یا هِشامُ ما بَعََثَ اللّهُ أَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلی عِبادِه إِلّالِیَعْقِلوُا عَنِ اللّه، فَأَحْسَنُهُم اسْتِجابَةً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً لِلّهِ. وَ أَعْلَمُهُمْ بِأمْرِاللّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقلاً. وَ أَعقَلُهُم أَرْفَعُعُمْ دَرَجةً فِی الدّنْیا وَالاخِرَةِ.

یا هِشامُ مامِنْ عَبْدً إلّا وَ مَلَک آخِذ بِناصِیَتِه، فَلا یَتَواضَعُ إلّا رَفَعَهُ اللّهُ وَلا یَتَعاظَمُ إلّا وَضَعَهُ اللّهُ.

یا هِشامُ إِنَّ للّهِ عَلیَ النّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً، فَأَمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَالاَنْبیاهُ وَ الاَئِمَّةُ. وَ أَمّا الباطِنَةُ فَالعُقُولُ.

یا هِشامُ إنَّ العاقِلَ، الَّذى لا یَشْغَلُ الحَلالُ شَکْرَهُ وَلا یَغْلِبُ الحَرامُ صَبْرَهُ.

یا هِشامُ مَن سَلَّطَ ثلاثاً عَلی ثَلاثً فَکَأَنَّما أَعانَ هَواهُ عَلی هَدمِِ عَقْلِه: مَنْ أَظْلَمَ نُورَ فِکْرِه بِطوُلِ أَمَلِه. وَ مَحا طَرائِفَ حِکْمَتِه بِفُضُولِ کَلامِه. وَ أَطْفَأَ نُورَ عِبْرَتِه بِشَهَواتِ نَفْسِه، فَکَأَنَّما أَعانَ هَواهُ عَلی هَدْمِ عَقْلِه. وَ مَنْ هَدَمَ عَقْلَهُ أَفْسَدَ عَلَیْهِ دِینَهُ وَ دُنْیاهُ.

یا هِشامُ کَیْفَ یَزْکُو عِنْدَاللّهِ عَمَلُکَ وَ أَنْتَ قَدْ شَغَلْتَ عَقْلََک عَنْ أَمْرِ رَبِّکَ وَ أَطَعْتَ هَواکَ عَلی غَلَبَةِ عَقْلِکَ.

یا هِشامُ الصَّبرُ عَلی الوَحدَة عَلامَةُ قُوَّةِ العََقْلِ، فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللّهِ تَبارَکَ وَ تَعالی اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیا وَ الرَّاغِبینَ فیها، وَ رَغِبَ فیما عِنْدَ رَبِّه ]وَ کانَ اللّهُ[ آنِسَهُ فِی الوَحْشَةِ وَ صاحِبَهُ فِی الوَحْدَةِ. وَ غِناهُ فِی العَیْلَةِ وَ مُعِزِّهُ فی غَیْرِ عَشِیرَةً.

یا هِشامُ نُصِبَ الخَلْقُ لِطاعَةِ اللّهِ. وَلا نَجاةَ إلّا بِالطّاعةِ والطّاعَةُ بِالْعِلْمِ. وَالِعْلمُ بِالتَّعَلُّمِ. وَالتَّعَلُّمُ بِالعَقْلِ یُعْتَقَدُ. وَلا عِلْمَ اِلاّ مِنْ عالِمً رَبّانِیًّ. وَ مَعْرِفَةُ العِالِم بِالعَقْلِ.

یا هِشامُ قَلِیلُ العَمَلِ مِنَ العاقِلِ مَقْبُول مُضاعَف وَ کَثِیرُ العَمَلِ منْ أَهلِ الَهوی وَ الجَهْلِ مَرْدوُد.

یا هِشامُ إنَّ العاقِلَ رَضِیَ بِالدُّونِ مِنَ الدُّنْیا مَعَ الحِکْمَةِ. وَلَمْ یَرْضَ بِالدُّونِ مِنَ الِحکْمَْةِ مَعَ الدُّنْیا، فََلِذلِکَ رَبِحَتْ تِجارَتُهُم.

یا هِشامُ إِنْ کانَ یُغْنیکَ ما یَکْفیکَ فَأدْنى ما فی الدُّنْیا یَکْفیکَ. وَ إنْ کانَ لا یغُنْیکَ ما یَکْفیکَ فَلَیْسَ شَیْ‏ءُ مِنَ الدُّنْیا یُغْنیکَ.

یا هِشامُ إنَّ الُعُقَلاء تَرَکُوا فُضُولَ الدُّنْیا فَکَیْفَ الذُّنُوبُ. وَ تَرْکَ الدُّنْیا مِنَ الفَضْلِ وَ تَرَکْ الذُّنوُبِ مِنَ الفَرْضِ.

یا هَشامُ إنَّ العُقَلاءَ زَهَدوا فی الدُّنیا وَ رَغبِوُا فَی الآخرَةِ لِأَنَّهُم عَلِمُوا أنَّ الدُّنْیا طالِبَة وَ مَطْلُوبَة، والآخِرةَ طالبة وَ مَطْلُوبَة، فَمَنْ طَلَبَ الآخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْیا حَتّى یَسْتَوْفی مِن مِنْهارِزْقَهُ وَ مَنْ طَلَبَ الدُّنْیا طَلَبَتْهُ الآخِرَةُ فَیَأْتیهِ الَمْوتُ فَیُفْسِدُ عَلَیْهِ دُنْیاهُ وَ آخِرَتَهُ.

یا هَشامُ مَن أرادَ الغنِی با مالً وَ راحَةَ القَُُلْبِ مِنَ الحَسَدِ وَالسَّلامَةَ فی الدِّینِ فَلْیَتَضَرَّعْ إلَی اللّهِ فی مَسْأَلَتِه بِأََنْ یُکْمِلَ عَقْلَهُ، فَمَنْ عَقَلَ قَنَعَ بِما یَکْفیهِ وَ مَنْ قَنَعَ بِما یَکْفیهِ اسْتَغْنی وَ مَنْ لَمْ یَقْنَعْ بِما یَکْفیهِ لَمْ یُدرِکِ الغِنی أبَداً.

یا هَشام إنَّ اللّهَ جَلَّ وَ عَزَّ حَکی عَن قَومً صالِحین أَنَّهَُُمْ قالوا: »رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إذْ هَدَیْتَنا وَهَبْ لَنا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إنَّکَ أنْتَ الوَهّاب»118 حینَ عَلِمُوا أنَّ القُلُوبَ تَزِیغُ وَ تَعُودُ إلی عَماها وَرَداها. إنَّهُ لَمْ یَخَفِ اللّهَ مَنْ لَمْ یَعْقِلْ عَنِ اللّه وَ مَن لَم یَعقِل عَنِ اللّه لَم یَعقِد قَلبُهُ عَلی مَعرِفَةً ثابِتَةً یُبْصِرُها وَ یَجِدُ حَقیقَتَها فى قَلْبِه. وَ لا یَکُونُ أَحَد کَذلِکَ ألّا مَنْ کانَ قَوْلُهُ لِفِعْلِه مُصَدِّقاً وَ سِرُّهُ لِعَلانیَتِه مُوافِقاً، لأنَّ اللّهَ لَمْ یَدُلَّ عَلَى الباطِنِ الخَفیِّ مِنَ العَقْلِ إلّا بِظاهِرً مِنْهُ وَ ناطِقً عَنْهُ.

یا هَشامُ کانَ أَمیرُالمُؤمنِینَ علیه السلام یَقُولُ: ما مِنْ شَیْ‏ءً عُبِدَاللّهُ بِه أفْضَلَ مِنَ العَقْلِ. وَ ماتَمَّ عَقْلُ امْرِءً حَتّى یَکُونَ فیهِ خِصال شَتّى، الْکُفْرُ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونانِ. وَالرُّشدُ وَ الخَیْرُ مِنْهُ مَأمُولان. وَ فَضْلُ مالِه مَبْذول. وَ فَضْلُ قَوْلِه مَکْفُوف. نَصیبُهُ مِن الدُّنیا القُوتُ. وَلا یَشبَعُ مِنَ العِلمِ دَهرَهُ. الذُّلُّ أَحَبُّ إلَیْهِ مَعَ اللّهِ مِنَ العِزِّ مَعَ غَیْرِه. وَ التَّواضُعُ أحَبُّ إلَیْهِ مِنَ الشَّرَفِ. یَسْتَکْثِرُ قَلیلَ الْمَعْرُوفِ منْ غَیْرِه وَ یَسْتَقِلُّ کَثیرَ المَعْروُفِ مِنْ نَفْسِه. وَیَریَ النّاسَ کُلَّهُمْ خَیْراً وَ أنَّهُ شَرُّ هُمْ فی نَفْسِه وَ هُوَ تَمامُ الأَمْرِ.

یا هِشامُ مَنْ صَدَقَ لِسانُهُ زَکى عَمَلُهُ وَ مَنْ حَسُنَتْ نِیَّتُهُ زِیدَ فى رِزْقِه وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِإخْوانِه وَ أَهْلِه مُدَّ فی عُمْرِه.

یا هِشامُ لا تَمْنَحوُا الجُهّالَ الِحکْمَةَ فَتَظْلِمُوها، وَلا تَمْنَعوُها أَهْلَها فَتَظْلِمُوهُمْ.

یا هِشامُ کَما تَرَکوُا لَکُمُ الِحکْمَةَ فَاْتُرکُوا لَهُمُ الدُّنْیا.

یا هِشامُ لادِینَ لِمَنْ لامُرُوَّةَ لَهُ. وَلا مُرُوَّةَ لِمَنْ لاَعقْلَ لَهُ وَ إنَّ أَعْظَمَ النّاسِ قَدْراً الّذى لایَریَ الدُّنْیا لِنَفْسِه خَطَراً، أما إنَّ أَبْدانَکُمْ لَیْسَ لَها ثَمَنُ إلا الجَنَّةَ، فَلا تَبیعُوها بِغَیْرِها.

یا هِشامُ إنَّ أمیرَالمؤمنینَ علیه السلام کانَ یَقولُ: لایَجْلِسِ فی صَدْرِ الَمْجلِسِ إلّا رَجُل فیهِ ثَلاثُ خِصال: یُجیبُ إذاسُئِلَ وَ یَنْطِقُ إذا عَجَزَ الَقْومُ عَنِ الکَلامِ، وَ یُشِیرُ بِالرََأیِ الَّذی فیه صَلاحُ أَهْلِه، فَمَنْ لَمْ یَکُنْ فیهِ شَی‏ء مِنْهُنَّ فَجَلَسَ فَهُوَ أَحْمَقُ» وَ قالَ الحَسَنُ بن عَلیًّ علیهما السلام: »إذا طَلَبتُمُ الحَوائِجَ فَاطْلُبوها مِنْ أَهْلِها» قیل: یَاابْنَ رَسُولِ اللّه وَ مَنْ أَهْلُها؟ قالَ: »الَّذِینَ قَصَّ اللّهُ فی کِتابِه وَ ذَکَرَهُمْ، فَقالَ: »إِنَّما یَتَذَکَّرُ أولُوالالْبابِ»119 قال: هُمْ أولُوا العُقُولِ» وَ قال عَلِیُّ بْنُ الحُسَیْنِ عَلَیْهِمَاالسَّلامُ:»مُجالَسَةُ الصّالِحینَ داعِیَة إلَی الصَّلاحِ. وَ أَدَبُ العُلَماءزِی‏ادَه فی العَقْلِ. وَ طاعَةُ وُلاةِ العَدْلِ تَمامُ العِزِّ وَ اسْتِثْمارُ المالِ تَمامُ المُرُوَّةِ وَ إرشادُ المُسْتَشیِرِ قَضاء لِحَقِّ النِّعْمَةِ وَ کَفُّ الاَذى مِنْ کَمالِ العَقْلِ وَفیهِ راحَةُ البَدَنِ عاجِلاً و آجِلاً»

یا هَشامُ، إنَّ العاقِلَ لایُحَدِّثُ مَن یَخافُ تَکذِیبَهُ وَلایَسْأَلُ مَنْ یَخافُ مَنْعَهُ. وَلا یَعِدُ مالاً یَقْدِرُ عَلَیْهِ. وَلایَرْجُو مایُعَنَّفُ بِرَجائِه. وَلا یَتَقَدَّمُ عَلى ما یَخافُ العَجْزَ عَنهُ. وَکانَ أمیرُالمُوْمِنینَ علیه‏السلام یُوصی أَصْحابَهُ یَقوُلُ: »أوُصیکُمْ ِالْخَشْیَةِ مِنَ اللّهِ فى السِّرِّ وَ العَلانِیَةِ، وَالعَدْلِ فى الرِّضا وَالغَضَبِ.

وَالاکتِسابِ فى الفَقر وَالغِنى. وَ أَن تََصِلِوُا مَنْ قَطَعَکُمْ. وَ تَعْفُوا عَمَّنْ ظَلَمَکُمْ وَ تَعْطِفُوا عَلى مَنْ حَرَمَکُمْ وَلْیَکُنْ نَظَرُکُمْ عِبَراً. وَصَمْتُکُمْ فِکراًً وَ قَوْلُکُم ذِکْراً وَ طَبیعَتُکُمُ السَّخاء، فَإنَّهُ لایَدْخُلُ الجَنَّةَ بَخیل وَ لا یَدْخُلُ النّارَسَخیّ»

یا هشامُ رَحمَ اللّهُ مَنِ اسْتَحْیا مِنَ اللّه حَقَّ الحَیاءِ، فَحَفِظَ الرَّأسَ وَ ما حَوى وَالْبَطْنَ وَما وَعى. وَ ذَکَرَ المَوْتَ وَالبِلى. وَ عَلِمَ أَنَّ الجَنَّةَ مَحْفُوفَة بِالمَکارِهِ. وَالنّارَ مَحْفُوفَة بِالشَّهَواتِ.

یا هِشامُ مَنْ کَفَّ نَفْسَهُ عَنْ أَعْراضِ النّاسِ أقالَهُ اللّهُ عَثْرَتَهُ یَوْمَ القِیامَةِ. وَمَنْ کَفَّ غََضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَفَّ اللّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ یَومْ القِیامَةِ.

یا هِشامُ إنَّ العاقِلَ لا یَکْذِبُ وَ إنْ کانَ فیه هَواهُ.

یا هَشامُ وُجِدَ فی ذُؤابَةِ سَیفِ رَسُولِ اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم: إنَّ أَعْتَى النّاسِ عَلَی اللّهِ مَنْ ضَرَبَ غَیْرَ ضارِبِه وَ قَتَلَ غَیْرَ قاتِلِه. وَ مَنْ تَوَلّى غَیْرَ مَوالِیهِ فَهُوَ کافِر بِما أنْزَلَ اللّهُ عَلى نَبیِّه محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم وَمَنْ أحْدَثَ حَدَثاً، أوْ آوى مُحدِثاً لَمْ یَقْبَلِ اللّهُ مِنْهُ یَوْمَ القّیامَةِ صَرْفاً وَلا عَدْلاً.

یا هِشامُ أفْضَلُ ما یُتَقَرَّبُ بِهِ العَبْدُ إِلَی اللّهِ بَعْدَالمَعْرِفَةِ بِه الصَّلاةُ وَ بِرُّ الوالِدَیْنِ وَ تَرْک الحَسَدِ وَ العُجْبِ وَ الفَخْرِ.

یا هَشامُ أصلَحُ أیِّامِکَ الّذی هَوَ أَمامَک، فَانظُر أَیَّ یُوْمً هُوَ وَ أَعِدَّ لَهُ الَجوابَ، فَإنَّکَ مَوْقُوف وَ مَسْؤُول. وَ خُذْمَوْعِظَتَکَ مِنَ الدَّهْرِ وَ أَهْلِه، فَإنَّ الدَّهْرَ طَویلَة قَصیرَة فَاعْمَلْ کَأنَّکَ تَرى ثَوابَ عَمَلِکَ لِتَکُونُ أَطْمَعَ فى ذلِکَ. وَ اعْقِلْ عَنِ اللّهِ وَانْظُرْ فی تَصَرَّفِ الدَّهرِ وَ أَحوالِه، فَإنَّ ما هُوَ آتً مِنَّ الدُّنیا، کَما وَلّی مِنْها، فَاعْتَبِرْبها. وَ قالَ عَلیُّ ابنُ الحُسَیْنُ عَلَیْهِما السلامُ: »إنَّ جَمیعَ ما طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ فى مَشارِقِ الارْضِ وً مَغارِبِها بَحْرِها وَ بَرِّها وَ سَهْلِها وَ جَبَلِها عِنْدَ وَلیُّ مِنْ أَوْلِیاءِ اللّهِ وَ أَهْلِ المَعرِفَةِ بِحَقِّ کَفَیی‏ءِِ الظِلّالِ - ثَُمَّ قالَ علیه السلام: أَوَلاحُرّ یَدَعُ ]هذِهِ[ اللُّمّاظَةَ لأَهْلِها - یَعْنِی الدُّنیا - فَلَیْسَ لأَنْفُسِکُمْ ثَمَنُ إلّا الجَنَةَ فَلا تَبِیعُوها بِغَیْرِها، فَإِنَّهُ مَنْ رَضِیَ مِنَ اللّهِ بِالدُّنْیا فَقَدْ رَضِىَ بِالخَسیسِ»

یا هِشامُ إنَّ کُلَّ النّاسِ یُبْصِرُ النُّجُومَ وَلکِنْ لا یَهْتَدى بِها إلّا مَنْ یَعْرِفُ مَجارِیَها وَ مَنازِلَها وَ کَذلِکَ أَنْتُمْ تَدْرُسُونَ الحِکْمَةَ وَلَکِنْ لا یَهْتَدى بِها مِنْکُمْ إِلّا مَنْ عَمِلَ بِها.

یا هِشامُ إنَّ المَسیحَ علیه‏السلام قال لِلحَواریِّین: »یا عَبیدَ السَّؤْءِ یَهُولُکُمْ طُولُ النَّخْلَةِ وَ تَذْکرُوُنَ شَوْکَها وَ مَؤوُنَةَ مَراقیها وَ تَنْسَوْنَ طیبَ ثَمَرِها وَ مَرافِقَها. کَذلِکَ تَذْکَروُنَ مَؤُونَةَ عَمَلِ الآخِرةِ فَیَطُولُ عَلَیْکُمْ أَمَدُهُ وَ تَنْسَوْنَ ما تُفْضُونَ إِلَیْهِ مِنْ نَعیمِها وَ نُورِها و ثَمَرِها. یا عَبیدَ السَّوءِ نَقُّوا القَمحَ وَ طَیِبُوهُ وَ أدِقُّوا طَحنَهُ تَجِدوُا طَعْمَهُ وَ یَهْنِئکُمْ أَکْلُهُ کَذلِکَ فأخْلِصُوا الإیمانَ وَ أَکْمِلُوهُ تَجِدُوا حَلاوَتَهُ وَ یَنْفَعْکُمْ غِبُّهُ، بِحَقِّ أقُولُ لَکُمْ: لَوْوَجَدْتُمْ سِراجَاً یَتَوَقَّدُ بِالقَطْرانِ فى لَیْلَةً مُظْلِمَةً لَاسْتَضأتُمْ بَه وَلَمْ یَمنَعکُم مِنهُ رِیحُ نَتنِه. کَذلِکَ یَنبَغی لَکُم أَن تَأَخُذُوا الحِکمَةَ مِِمَّنْ وَجَدْتُمُوها مَعَهُ وَلایَمْنَعْکُمْ مِنْهُ سُوءُ رَغْبَتِه فیها. یا عَبِیدَ الدُّنْیا بِحَقًّ أَقُولُ لَکُمْ: لا تُدْرِکُونَ شَرفَ الآخِرَةِ إِلّا بِتَرکِ ما تُحِبُّونَ، فَلا تُنْظِروُا بِالتَّوْبَةِ غَداً، فَإِنَّ دوُنَ غَدً یَوْماً وَلَیْلَةً وَ قَضاءَ اللّه فیهِما یَغدوُا و یَروُحُ. بِحَقًّ أَقوُلُ لَکُم: إنَّ مَن لَیسَ عَلَیهِ دَین لَیسَ عَلَیْهِ دَیْنُ مُنَ النّاسِ أَروَحُ وَ أَقَلُّ هَمّاً مِمَّنْ عَلَیْهِ الدَّیْنُ وَ إنْ أحْسَنَ القَضاءَ وَ کَذلِکَ مَنْ لَمْ یَعْمَلِ الَخَطیئَةَ أَرْوَحُ هَمّاً مِمَّنْ عَمِلَ الخطیئَةَ و إنْ أَخْلَصَ التَّوْبَةَ وَ أَنابَ. وَ إنَّ صِغارَ الذُّنُوبِ وَ مُحَقَّراتِها مِن مَکائِدِ إبلیسُ، یُحَقِّرُها لَکُم وَیُصَغِّرِها فی أَعْیُنِکُمْ فَتَجْتَمِعُ وَ تَکْثُرُ فَتُحیطُ بِکُمْ. بِحَقًّ أقوُلُ لَکُمْ: إنَ النّاسَ فی الحِکْمَةِ رَجُلانِ: فَرَجُلُ أَتْقَنَها بِقَوْلِه وَ صَدَّقَها بِفِعْلِه. وَ رَجُل أتْقَنَها بِقَوْلِه وَضَیَّعَها بِسُوءِ فِعْلِه، فَشَتّانَ بَیْیَهُما، فَطُوبى لِلعُلَماءِ بِالفِعلِ وَ وَیل لِلعُلَماءِ بِالقَول. یا عَبیدَالسََّوْءِ اتَّخِذُوا مَساجِدَ رَبِّکُمْ سُجُوناً لأَجْسادِکُمْ وَ جِباهِکُمْ. وَاجْعَلُواقُلُوبَکُمْ بُیُوتاً لِلْتَّقْوى وَلاتَجْعَلوُا قُلُوبَکُمْ مَأْوى لِلشَّهَواتِ، إنَّ إجّزَعَکُمْ عِنْدَالَبَلاء لأَشدُّکُمْ حُُبّاً لِلدُّنْیا. وَإنَّ أَصْبَرَکُمْ عَلَى البَلاءِ لَأَزهَدُکُم فی الدُّنیا. یا عُبیدَالسَّوءِ لاتَکونُوا شَبِیهاً بِالحِداءِ الخاطِفَةِ وَلا بِالثَعالِبِ الخادِعَةِ وَلا بِالذِّئابِ الغادِرَةِ وَلا بالاُسُدِ العاتِیَةِ کَما تَفْعَلُ بِالفَرائِسِ. کَذلِکَ تَفْعَلُونَ بِالنّاسِ، فَرِیقاً تَخْطِفُونَ وَفَرِیقاً تَخْدَعُونَ وَفَرِیقاً تَغْدِروَُنَ بِهِمْ. بِحَقِّ أقُولُ لَکُم: لا یُغنی عَنِ الَجَسَدِ أَن یَکُونَ ظاهِرُهُ صَحیحاً وَ باطِنُهُ فاسِداً. کَذلِکَ لاتُغْنی أجْسادُکُمْ الَّتی قَدْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ قَدْ فَسَدَتْ قُلُوبُکُمْ. وَ ما یُغْنى عَنْکُمْ أنْ تُنَقُّوا جُلُودَکُمْ وَ قُلُوبُکُمْ دَنِسُةُ. لا تَکُونُوا کَالمُنْخَلِ یُخْرِجُ مِنْهُ الدَّقیقَ الطَّیّبَ وَ یُمْسِکُ النُّخالَة. کَذلِکَ أنتُم تُخرِجُونَ الِحکمَةَ مِن أَفواهِکُم وَ یَبْقَى الغِلُّ فی صُدوُرِکُمْ. یا عَبیدَالدُّنّیا إنَّما مَثَلُکُمْ مَثَلُ السِّراجِ یُضیی‏ءُ لِلنّاسِ وَ یُحْرِقُ نَفْسَهُ. یا بَنی‏إسْرائِیلَ زاحِمُوا العُلَماءَ فی مَجالِسِهِمْ وَلَوْ جُثؤاً عَلَیَ الرُّکَبِ، فَإنَّ اللّهَ یُحْیی القُلُوبَ المُیْتَةَ بِنُورِ الحِکْمَةِ کَما یُحیی الاَرْضَ المَیْتَةَ بِوابِلِ المَطَرِ.

یا هِشامُ مَکتُوب فی الإنجیلِ »طُوبى لِلمُتَراحِمینَ، أُولئِکَ هُمُ الْمَرحُومُونَ یَوْمَ القِیامَةِ طُوبى لِلمُصْلِحینَ بَیْنَ النّاسِ، أُولئِکَ هُمُ المُقَرَّبُونَ یَوْمَ القِیامَةِ. طُوبى لُلْمُطَهَّرَةِ قُلُوبُهُمْ، أُولئِکَ هُمْ المُتَّقُونَ یَومَ القِیامَةِ. طُوبى لِلْمُتَواضِعینَ فى الدُّنْیا، أولئِکَ یَرْتَقُونَ مَنابِرَالمُلْکِ یَوْمَ القِیامَةِ»

یا هِشامُ قِلَّةُ المَنطِقِ حُکم عَظیم، فَعَلَیْکُمْ بِالصَّمْتِ، فَإنَّهُ دَعَةُ حَسَنَةُ وَ قِلَّةُ وِزْرً وَخِفَّة مِنَ الذُّنُوبِ. فَحَصِّنُوا بابَ الحِلْم، فَإنَّ بابَهُ الصَّبْرُ وَ إنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُبْغِضُ الضَّحّاکَ مِنْ غَیْرِ عَجَبً وَالمَشّاءَ إلى غَیْرأَرَبً. وَ یَجِبُ عَلَى الوالی أن یَکُونَ کَالرَّاعی لایَغفَلُ عَن رَعیَّته ولایَتَکّبَّرُ عَلَیهِمْ. فَاسْتَحْیوُا مِنَ اللّهِ فی سَرائِرکُمْ، کَما تَسْتَحْیُونَ مِنَ النّاسِ فى عَلانیتَکُم. وَاعْلَمُوا أَنَّ الکَلِمَةَ مِنَ الحِکْمَةِ ضالَّةُ المُؤمِنِ، فَعَلَیْکُمْ بِالْعِلْمِ قَبْلَ أنْ یُرْفَعَ وَ رَفْعُهُ غَیْبَةُ عالِمِکُمْ بَیْنَ أظْهُرِکَمْ.

یا هِشامُ تَعَلَّمْ مِنَ العِلْمِ ما جَهِلْتَ. وَعَلِمِ الجاهِلَ مِمّا عُلِّمْتَ. عَظِّمِ العالِمَ لِعِلْمِه، وَدَعْ مُنازَعَتَهُ. وَصَغِّرِ الجاهِلَ لِجَهْلِه وَلا تَطْرُدْهُ وَلکِنْ قَرِّبْهُ وَ عَلِّمْهُ.

یا هَشامُ تَعَلَّم مِنَ العِلمِ ما جَهِلت. وَ عَلِمِ الجاهِلَ مِمّا عُلّمتَ. عَظِّمِ العالِمَ لِعِلمِه، وَدَع مُنازَعَتَهُ. وَصَغِّرِ الجاهِلَ لِجَهلِه وَ لاتَطرُدهُ وَلکِن قَرِّبهُ وَ عَلِّمهُ. یا هِشامُ إنَّ کُلَّ نِعمةً عَجَزتَ عَن شُکرِها بِمَنزِلَةِ سَیِّئَةً تُؤاخَذُبِها. وَقالَ أمیرُالمؤمنینَ صَلَواتُ اللّهُ علیه: »إنَّ للّهِ عِباداً کَسَرَتْ قُلُوَبَهُمْ خَشْیَتُهُ فَأَسْکَتَتْهُمْ عَنِ المَنْطِقِ وَ إنَّهُمْ لَفُصَحاءُ عُقلاءُ، یَسْتَبِقُونَ إِلَى اللّهِ بِالأعْمالِ الزَّکِیَّة، لایَسْتَکْثِروُنَ لَهُ الکَثیرَ وَلا یَرْضَوْنَ لَهُمْ مِنْ أنْفَُسِهِمْ بِالقَلیلِ. یَرَوْنَ فی أنْفُسِهِمْ أَنَّهُمُ لَاَکْیاسُ و أبْرار»

یا هِشامُ الحَیاءُ مِنَ الایمانِ وَ الایمانُ فی الجَنَّةِ وَالَبذاءُ مِنَ الجَفاءِ وَالْجَفاءُ فی النّار.

یا هَشامُ المُتَکَلِّمُونَ ثَلاثَة: فَرابِح وَ سالِمُ وَ شاجِبُ، فَأَمَّا الرَّابِحُ فَالذَّاکُرِللّه. وَ أمّا السّالِمُ فَالسّاکِتُ. وَأمّا الشّاجِبُ فَالَّذی یَخُوضُ فى الباطِلِ، إنَّ اللّهََ حَرَّمَ الجَنَّةَ عَلى کُلِّ فاحِشً بَذِیًّ قَلیلِ الحَیاءِ لا یُبالى مَاقالَ وَلا ماقیلَ فیهِ. وَکانَ أبوذرًّ - رَضِىَ اللّهُ عَنْهُ - »یَقولُ: ی‏ا مَُبْتَغِیَ العِلْمِ إنَّ هذَا اللِسانَ مِفْتاحُ خَیْرً وَ مِفْتاحُ شَرًّ، فَاخْتِمْ عَلى فیکَ کَما تَخْتِمُ عَلى ذَهَبِکَ وَ وَرِقِکَ»

یا هِشامُ بِئسَ العَبدِ عَبد یَکُونُ ذاوَجهَینِ وَ ذالِسانَینِ، یُطری أخاهِ إذا شاهَدَهُ وَ یَأْکُلُهُ إذا غابَ عَنْهُ، إِنْ أُعْطِىُ حَسَدَهُ وَ إنِ ابْتُلِىَ خَذَلَهُ. إنَّ أَسْرَعَ الخَیْرِ ثَواباً البرُّ وَ أَسْرَعَ الشَّرِّ عُقُوبَةً البَغْیُ. وَ إنَّ شَرَّ عِبادَاللّهِ مَنْ تَکْرَهُ مُجالَسَتَهُ لِفُحْشِه. وَهَلْ یَکُبُّ النّاسَ عَلى مَناخِرّهّمْ فی النّارِ إلّا حَصائِدُ أَلْسِنَتِهِمْ. وَ مِنْ حُسْنِ إسْلامِ المَرْءِ تَرْکُ مالایَعْنیهِ.

یا هِشامُ لایَکُونُ الرَّجُلُ مُؤمِناً حَتّى یَکوُنَ خائِفاً راجِیاً وَلا یَکُونُ خائِفاً راجِیاً حَتّى یَکُونَ عامِلاً لِما یَخافُ وَیَرْجُو.

یا هَشامُ قالَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ: وَ عِزَّتی وَ جَلالی وَ عَظَمَتى وَ قُدْرَتى وَ بَهائى وَ عُلُوِّى فى مَکانى لا یُؤْثِرُ عَبْدُ هَوایَ عَلى هَواهُ إلّا جَعَلْتُ الغِنی فی نَفْسِه وَ هَمَّهُ فی آخِرَتِه وَ کَفَفْتُ عَلَیْهِ ]فی[ ضَیْعَتِه. وَضَمَنْتُ السَّماواتِ وَالاَرْضَ رِزْقَهُ وَ کُنْتِ لَهُ مِنْ وَراءِ تِجارَةِ کُلِّ تاجِرً.

یا هِشامُ الَغَضََبُ مِفْتاحُ الشَّرِّ. وَ أَکْمَلُ الُمْؤمِنینَ إیماناً أَحْسَنُهُمْ خُلقاً وَ إنْ خالَطْتَ النّاسَ فَإنِ اسْتَطَعْتَ أنْ لاتُخالِطَ أَحَداً مِنْهُمْ إلّا مَنْ کانَتْ یَدُکَ عَلَیْهِ العُلْیا فَافْعَلْ.

یا هِشامُ عَلَیْکَ بِالرِّفْقِ، فَإنَّ الرِّفْقَ یُمْنُ وَالخُرْقَ شُوم، إنَّ الرِّفْقَ وَالبِرَّ وَ حُسْنَ الخُلْقِ یَعْمُرُ الدِّیارَ وَ یَزیدُ فِى الرِّزْقِ.

یا هِشامُ قَولُ اللّه: »هَل جَزاءُ الإحسانِ إلاّ الإحْسانُ»120 جَرَتْ فی المُؤمِنِ وَالکافِرِ وَالبَرِّ وَالفاجِرِ. مَنْ صُنِعَ إلَیْهِ مَعْرُوفُ فَعَلَیْهِ أنْ یُکافِی‏ءَ بِه. وَلَیْسَتِ المُکافأةُ أَنْ تُصْنَعَ کَما صَنَعَ حَتّى تَرى فَضْلَکَ. فإنْ صَنَعْتَ کَما صَنَعَ فَلَهُ الفَضْلُ بِالإبْتِداءِ.

یا هِشامُ اِنَّ مَثَلَ الدُّنیا مَثَلُ الحَیَّهِ مَسُّهالَیِّنُ وَ فی جَوْفِها السَّمُّ القاتِلُ، یَحْذَرُهَا الرِّجالُ ذَوُوالعُقُولِ وَ یُهْوِى إلَیْها الصِّبیانُ بِاَیْدیهِمْ.

یا هِشامُ اصبر عَلی طاعَهِ اللّهِ وَ اصْبِر عَنْ مَعاصی اللّهِ، فَإنَّما الدُّنیا ساعَه، فَمامَضى مِنْها فَلَیْسَ تَجِدُلَهُ سُرُوراً وَ لاحُزْناً. وَ مالَمْ یَأتِ مِنْها فَلَیْسَ تَعْرِفُهُ، فَاصْبِر عَلى تِلْکَ السّاعَهِ الّتی أنْتَ فیها فَکأَنَّکَ قَدِاغْتَبَطْتَ.

یا هِشامُ مَثَلُ الدُّنْیا مَثَلُ ماءِ البَحْرِ کُلَّما شَرِبَ مِنْهُ العَطْشانُ ازْدادَ عَطَشاً حَتّى یَقْتُلَهُ.

یا هِشامُ إیّاکَ وَ الکِبْرَ، فَإنَّهُ لایَدْخُلُ الجَنَّهَ مَنْ کانَ فى قَلْبِه مِثْقالُ حَبَّهً مِنْ کِبْرً. الکِبْرُ رِداءُ اللّهِ، فَمَنْ نازَعَهُ رِداءَهُ أکَبَّهُ اللّهُ فی النّارِ عَلى وَجْهِه.

یا هِشامُ لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُحاسِبْ نَفْسَهُ فى کُلِّ یَوْمً، فَإنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزادَ مِنْهُ. و إنْ عَمِلَ سَیِّئاً اسْتَغْفَرَاللّهَ مِنْهُ وَ تابَ إلَیْهِ.

یا هِِشامُ تَمَثَّلَتِ الدُّنْیا لِلْمَسیح (ع) فی صورَهِ امْرَأة زَرْقأُ فَقالَ لَها: کَمْ تَزَوَّجْتِ؟ فَقالَتْ: کَثیراً، قالَ: فَکُلُّ طَلََّقَکِ؟ قالَتْ: لابَلْ کُلاًّ قَتْلَتُ. قالَ المَسیحُ (ع): فَوَیح لِاَزْواجِکَ الباقینَ، کَیْفَ لایَعْتَبِروُنَ بِالماضینَ.

یا هِشامُ إنَّ ضَوءَ الجَسَدث فی عَینهِ، فَإن البَصَر مُضیئاً اسْتَضاءََ الجَسَدُ کُلُّهُ. وَ إنَّ ضَوْهَ الرُّوحِ العَقْلُ، فَإذا کانَ العَبْدُ عاقِلاً کانَ عالماً بِرَبِّه وَ إذا کانَ عالِماً بِرَبِّه أبْصَرَ دینَهُ، وَ إن کانَ جاهِلاً بِرَبِّه لَمْ یَقُمْ لَهُ دِین. وَ کَما لایَقُومُ الجَسَدُ إلّا بِالنَّفْسِ الحَیَّهِ، فَکَذلِکَ لایَقُومُ الدِّینُ إلّا بِالنِّیِّهِ الصّادِقَهِ، وَ لاتَثْبُتُ النِّیهُ الصّادِقهُ إلّا بِالعَقْلِ.

یا هِشامُ إنَّ الزِّرعَ یَنبُتُ فی السهلِ و لایَنْبُتُ فى الصِّفا. فَکذلِکَ الحِکْمَهُ تَعْمُرُ فى قَلْبِ المُتواضِعِ وَ لاتَعْمُرُ فى قَلْبِ المُتکَبِّرِ الجَبّارِ، لأنَّ اللّهُ جَعَلَ التّواضُعَ آلَةَ العَقْلِ وَ جَعَلَ التَکَبُّر مَنْ آلَهِ الجَهْلِ، ألَمْ تَعْلَمْ أنِّ مَنْ شَمَخَ إلیَ السَّقْفِ بِرَأسِه شَجَّهُ. وَ مَنْ خَفَضَ رَأْسَهُ اسْتَظَلَّ تَحْتَهُ وَ أکَنَّهُ. وَ کَذلَکَ مَنْ لَمْ یَتَواضَعْ لِلّهِ خَفَضَهُ اللّهُ. و مَنْ تَواضَعَ لَلّهِ رَفَعَهُ.

یا هِشامُ مَا أقْبَحَ الفَقْرَ بَعْدَ الغِنی. وَأقْبَحَ الخَطیئَهَ بَعْدَ النسُّکِ. وَأقْبَحُ مِنْ ذلِکَ العابِدُ لِلّهِ ثُمَّ یَتْرُکُ عِبادَتَهُ.

یا هِشامُ لاخَیْرَ فى العَیْشِ إلّا لِرَجُلَیْنِ: لِمُستَمعً واعً، وَ عالِمً ناطِقً.

یا هِشامُ ما قُسِّمَ بَینَ العِبادِ أفْضَلُ مِنَ العِقْلِ. نَوْمُ العاقِلِ أفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الجاهِلِ وَ ما بَعَثَ اللّهُ نَبِیّاً الاّ عاقِلاً حَتّى یَکُونَ عَقْله أفْضَلَ مِنْ جَمیعِ جَهْدِ المُجْتَهِدینَ. وَ ما أدَّى العَبْدُ فَرِیضَهً مِنْ فَرائِض اللّهِ حَتّی عَقَلَ عَنْهُ

یا هِشامُ قالَ رَسوُلُ اللّهِ(ص): إذا رَأیْتُمُ المُؤمِنَ صَمُوتاً فَادْنوُا مِنْهُ، فإنَّهُ یُلْقىِ الحِکْمَهَ. وَ المُؤْمِنُ قَلیلُ الکَلامِ کَثیرُ العَمَلِ وَ المُنافِقُ کَثیرُ الکَلامِ قَلیلُ العَمَلِ.

یا هِشامُ أوحی اللّه إلی داوُد(ع) قُل لِعبادِى: لایَجعَلوُا بَیْنی وَ بَیْنَهُمْ عالِمَاً مَفْتُوناً بِالدُّنیا فَیَصُدَّهُمْ عَنْ ذِکْرِى وَ عَنْ طَرِیقِ مَحَبَّتی وَ مُناجاتی، أولئِکَ قُطّاعُ الطَّریقِ مِنْ عِبادِی. إنَّ أَدْنى ما أَنَا صانِعُ بِهِمْ أنْ أنْزعَ حَلاوَهَ مَحَبَّتی وَ مُناجاتی مِنْ قُلُوبِهِمْ.

یا هِشامُ مَنْ تَعَظَّمَ فى نَفسه لَعَنَتْهُ مَلائِکَهُ السَّماءِ وَ مَلائِکَهُ الاَرْضِ. وَ مَنْ تَکَبَّرَ عَلى إخْوانِهِ وَ اسْتَطالَ عَلَیْهِمْ فَقَدْ ضادَّ اللّهَ. وَ مَنْ ادَّعی ما لَیْسَ لَهُ فَهُوَ ] أ[ عنّی لِغَیْرِ رُشْدِه.

یا هِشامُ أوْحَى اللّهُ تَعالی إلی داوُد (ع) یا داوُدُ حَذِّرْ، وأَنْذِرْ أصْحابَکَ عَنْ حُبِّ الشَّهَواتِ، فَإنَّ الْمعَّلَقَهَ قُلُوبُهُمْ بِشَهَواتِ الدُّنیا قُلُوبُهُمْ مَحْجُوبَهُ عَنَّی.

یا هِشامُ إیّاکَ و الکِبْرَ عَلى أولیائی وَ الِاسْتِطالَهَ بِعِلْمِکَ فَیَمقُتَکَ اللّهُ، فَلا تَنْفَعَکَ بَعْدَ مَقْتِه دُنْیاکَ وَ لاآخِرَتُکَ. وَ کُنْ فی الدُّنْیا کَساکِنِ دارً لَیْسَتْ لَهُ، إنما یَنْتَظِرُ الرَّحیلَ.

یا هِشامُ مُجالَسَهُ أهْلِ الدّینِ شَرَفُ الدُّنیا و الآخِرَه وَ مُشاوَرَهُ العاقِلِ النّاصِحِ یُمْن وَ بَرَکَته وَ رُشْد وَ تَوْفیق مِنَ اللّهِ، فَأِذا أشارَ عَلَیْکَ العاقِلُ النّاصِحُ فَإیّاکَ و الْخِلافَ فَإنَّ فی ذلِکَ العَطَبَ.

یا هِشامُ إیّاک وَ مُخالَطَهَ النّاسِ وَ الاُنسَ بِهِم إلاّ تَجِدَ مِنهُمْ عاقِلاً و مَأمُوناً فآنِسْ بِه وَ اهْرَبْ مِنْ سایرِهِمْ کَهَرْبکَ مِنَ السِّباعِ الضّارِیَهِ. وَ یَنْبَغی لِلْعاقِلِ إذا عَمِلَ عَمَلاً أنْ یَسْتَحْیىَ مِنَ اللّهِ. وَ إذا تَفَردَّ لَهُ بالنَّعَمِ أنْ یُشارِکَ فی عَمَلِه أحَداً غَیْرَهُ. وَ إذا برَّبِکَ أمْرانِ لاتَدْرِی أیَّهُما خَیْر وَ أصْوَبُ، فَانْظُرْ أَیُّهُما أَقْرَبُ إلی هواکَ فَخالِفْهُ، فَإنَّ کَثیرَالصَّوابِ فی مُخالَفَهِ هواکَ. وَ إیّاکَ أنْ تَغْلِبَ الحِکْمَهَ وَ تَضَعها فی أهْلِ الجَهالة.

قال هِشامُ: فَقُلْتُ لَهُ: فَإنْ وَجَدْتُ رَجُلاً طالِباً لَهُ غَیْرَ أَنَّ عَقْلَهُ لایَتَّسِعُ لِضَبْطِ ما اُلْقِىَ إلَیْهِ؟

قالَ(ع): فَتَلطَّف لَهُ فی النَّصیحَه، فإن ضاقَ قَلبُهُ]فَ[ لاتَعْرِضَنَّ نَفْسَکَ لِلْفِتْنَهِ. وَاحْذَرْ رَدَّ اَلُمتَکَبِّرِیَن، فَإنَّ العِلْمَ یُدِلُّ عَلی أنْ یُمْلی عَلى مَنْ لایُفیقُ. قُلْتُ: فَإنْ لَمْ أجِدْ مَنْ یَعْقِلُ السّؤالَ عَنْها؟ قالَ (ع): فَاغْتَنمْ جَهْلَهُ عَنِ السُّؤالِ حَتّى تَسْلَمَ مِنْ فِتْنَهِ القَوْلِ وَ عَظیمِ فِتْنَهِ الرَّدِّ. وَاعْلَمْ إنَّ لَمْ یَرْفَعِ المُتَواضِعینَ بِقَدْرِ تَواضُعِهِم وَ لکِنْ رَفَعَهُمْ بِقَدْرِ عَظَمَتِه وَ مَجْدِه. وَلَمْ یُؤمِنِ الخائِفینَ بِقَدْرِ خَوْفِهِم وَلکِنْ آمَنَهُمْ بِقَدرکَرَمه وَجُودِه.

وَ لَم یَفرِج المَحزونینَ بِقَدرِ حُزنِهِم وَلکنِن بِقَدرِ رَأفَتِه وَ رَحْمَتِه. فَما ظَنُّک بِالرَّؤُوفِ الرَّحیمِ الّذِی یَتَودَّدُ إلى مَنْ یُؤْذبةِِ بِأَوْلیاتِه، فَکَیْفَ بِمَنْ یُؤذى فیه. وَ ما ظَنُّکَ بِالتّوابِ الرَّحیمِ الّذى یَتوُبُ عَلى مَنْ یُعادِیهِ، فَکَیْفَ بِمَنْ یَتَرَضّاهُ وَ یَخْتارُ عَداوَةَ الخَلْقِ فیهِ.

یا هِشامُ مَنْ أحَبَّ الدُّنْیا ذَهَبَ خَوْفُ الآخِرَة مَنْ قَلْبِه وَ ما اُوتىَ عَبْدُ عِلْماً فَازْدادَ لِلدُّنیا حُبّاً إلاً ازْدادَ مِنَ اللّهِ بُعْداً وَازْداداللّهُ علَیْهِ غَضَباً.

یا هِشامُ إنَّ العاقِلَ اللَّبیبَ مَنْ تَرَکَ ما لاطاقَةَ لَهُ بِه. وَأَکْثَرُ الصَّوابِ فی خِلافِ الهَوى. وَ مَنْ طالَ أمَلُهُ ساءَ عَمَلُهُ.

یا هِشامُ لَوْ رَأَیْتَ مَسیرَالاَجَلِ لأَلْهاکَ عَنِ الاَمَلِ.

یا هِشامُ إیّاک والطَّمَعَ. وَ عَلَیکَ بِالیَأسِ مَمّا فى أیْدِى النّاسَ. وَ أمِتِ الطَّمَعَ مِنَ الْمَخْلوقینَ، فَإنَّ الطَّمَعَ مِفْتاحُ لِلذُّلِّ وَ اخْْتِلاسُ العَقْلِ وَاخْتِلاقُ المُرُواتِ، وَ تَدنیسُ العِرْضِ، و الذَّهابُ بِالعِلْمِ، وَ عَلَیْکَ بِالاِعْتِصامِ بِرَبِّکَ وَ التَّوکُّلِ عَلَیْهِ. وَجاهِد نَفسَکَ لِتَرُدَّها عَن هَواها، فَإنَّهُ واجِبُ عَلَیکَ کَجهادِ عَدُوُّکَ. قالَ هِشامُ: فَقُلْتُ لَهُ فَأَیُّ الأَعْداءِ أوْجَبُهُمْ مُجاهَدَةً؟ قالَ(ع): أَقْرَبُهُُمْ أِلَیْکَ وَ أَعْداهُمْ لَکَ وَ أضرّ هُمْ بِکَ وَ أَعْظَمُهُمْ لَکَ عَداوَةَ وأَخْفاهُمْ لَکَ شَخْصاً مَعَ دُنُوه مِنْکَ، وَ مَنْ یُِحَرِّضْ أعداءکَ عَلَیک وَ هوَ إبلیسُ الُمَوکِّلُ بِِوَسْواسً ]مِنَ[ القُلُوبِ فَلَهُ فُلْتَشْتَدَّ عَداوَتُکَ. وَلا یَکُونَنَّ أَصْبَرَ عَلى مُجاهَدَتِه لِهَلکَتِکَ مِنْکَ عَلى صَبْرِکَ لِمُجاهَدَتِه، فَإنَّهُ أضْعَفُ مِنْکَ رُکْناً فی قُوَّتِه وَ أَقُلُّ مِنْکَ ضَرَراً فى کَثْرَةِ شَرَّه. إذا أنْتَ اعْتَصَمْتَ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیتَ ألى صِراطً مُسْتَقیمً.

یا هِشامُ مَنْ أکْرَمَهُ اللّهُ بِثَلاثً فَقَدْ لَطُفَ لَهُ: عَقْل یَکْفیهِ مَؤُونَةَ هَواهُ. وَ عِلْم یَکْفیهِ مَؤُونَةَ جَهْلِه وَ غِنیً یَکْفیهِ مَخافَةَ الفَقْرِ.

یا هِشامُ احذَر هذِهِ الدُّنیا وَاحذَر أهلَها، فإنَّ النّاس فیها عَلى أَرْبَعَةِ أصْنافً: رَجُلً مُتَرَدًّ مُعانِقً لِهَواهُ. وَ مُتَعَلِّمً مُقری کُلَّما ازْداَد عِلْماً ازْدادکِبْراً، یَسْتَعْلى بِقِراءَتِه وَعِلْمِه عَلى مَنْ هُوَدُونَهُ. وَ عابِدً جاهِلً یَسْتَصغِرُ مَنْ هُوَ دونَهُ فی عِبادَتِه یُحِبُّ أنْ یُعَظَّمَ وَ یُوَقَّرَ. وَ ذِی بَصیرَةً عالِمً عارِفً بِطَریقِ الحَقَّ یُحِبُّ القِیامَ بِه، فَهُوَ عاجِز أوْ مَغْلُوب وَلایَقْدِرُ عَلَى القِیامِ بِما یَعْرِفه فَهُوَ مَحْزوُن، مَغْمُوم بِذلِکَ، فَهُوَ أمْثَلُ أهْلِ زمانِه وَ أوْجَهُهُمْ عَقْلاً.

یا هِشامُ اعْرِفِ العَقْلَ و جُنْدَهُ، وَ الجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَکُنْ مِنَ المُهْتَدینَ، قالَ هِشام: فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِداکَ لانَعْرِفُ إلاّ ما عَرَّفْتَنا.

فَقال(ع): یا هشام إنَّ اللّهَ خَلَقَ العَقلَ وَ هُوَا أوَّلُ خَلقً خَلَقَهُ اللّهُ مِنَ الرُّوحانیّینَ عَنْ یَمینِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِه فَقالَ لَهُ: أدْبِرْ، فَأدْبَرَ. ثُمَّ قالَ لَهُ: أَقْبِلْ فَأقْبَلَ. فَقالَ اللّهُ جَلَّ وَ عَزَّ: خَلَقْتُکَ خَلْقاً ]عَظیماً[ وَ کَرَّمْتُکَ عَلى جَمیع خَلْقی. ثُمَّ خَلَقَ الجَهْلَ مِنَ البَحر الاُجاجِ الطُّلمانی، فَقالَ لَهُ: أدبِر، فَأَدبَرَ. ثُمَّ قالَ لَهُ: أقبِل، فَلَمْ یُقْبِلْ. فَقالَ لَهُ: اسْتَکْبَرْتَ فَلَعَنَهُ. ثُمَّ جَعَلَ لِلْعَقْلِ خَمْسَهً وَسَبْعینَ جُنْداً، فَلّما رَأَى الجَهْلُ ما کَرَّم اللّهُ بِهِ العَقْلَ وَ ما أعْطاهُ أضْمَرَ لَهُ الَعداوَةَ فَقالَ الجَهْلُ: یا رَبِّ هذا خَلْقُ مِثْلى خَلقْتَهُ وَ کَرَّمتَهُ وَ قَوَّیتَهُ وَ أنَا ضِدُّهُ وَ لاقُوَّة لی بِه أعطِنی مِن الجُنْدِ مِثْلَ ما أعْطَیْتَهُ؟ فَقالَ تَبارَکَ وَ تَعالى، نَعَمْ، فَإنْ عَصَیْتَنی بَعْدَ ذلِکَ أخرجْتُک وَ جُنْدَکَ مِنْ جِوارِی وَ مِنْ رَحْمَتی، فَقالَ: قَدْ رَضیتُ. فَأَعْطاهُ اللّهُ خَمْسَةً وَ سَبْعینَ جُنْداً فَکانَ مِمّا أعْطَى العَقْلَ مِنَ الخَمْسَةِ وَالسَّبْعینَ جُنْداً: الخَیْرُ وَ هُوَ وَزیرُالعَقْلِ وَ جَعَلَ ضِدَّهُ الشَّرَّ وَهُوَ وَزیرُ الجَهلِ.

)جُنُودُ العَقْلِ وَ الجَهلِ(

الایمانُ

العَدْلُ

التَّوَکُّلُ

الزُّهدُ

التُّؤَدَةُ

التََّسلیمُ

الصَّبْرُ

الحِفْظُ

الَمَودَّةُ

السَّلامَةُ

سَلامَةُالغَیْبِ

المَعْروُفُ

النِّظافَةُ

السُّهُولَةُ

الوَقارُ

الدُّعاءُ

السَّخاءُ

الکیاسَةُ

الرَّجاءُ

الیَأسُ

العِفَّةُ

التَّواضُعُ

الرَّاحَةُ

یا هِشامُ لاتُجمَعُ هذِه الخِصالُ إلاّ لِنَبیِّ أو وَصِیِّ أو مُؤمِنِ امتَحَن اللّهُ قَلبَهُ لِلایمانِ. و أمّا سایرُ ذلِکَ مِنَ المُؤمنین فَأنَّ أحَدَهُم لایَخْلوُ مِنْ أنْ یَکونَ فیهِ بَعْضُ هذِهِ الجُنُودِ مِنْ أجْنادِ العَقْلِ حَتّى یَسْتَکْمِلَ العَقْل وَ یَتَخَلَّّصَ مِنْ جُنُودِ الجَهْلِ. فَعِنْدَ ذلِکَ یَکونُ فیالدَّرَجَةِ العُلْیا مَعَ الانْبِیاءِ و الاوصِیاء(ع) وَفّقَنَا اللّهُ وإیّاکُمْ لطِاعَته.

 

جملات برجسته وصیت‏نامه امام کاظم علیه‏السلام به هشام

1121. خداى تبارک و تعالى در آیات متعدد قرآن به انسانهاى برخوردار از عقل، درک و فهم بشارت داده است که با اندیشیدن به نشانه‏هاى خلقت، هدایت مى‏شوند.

2122. عقل مایه درک و توجه انسانها به حقایق ارزش‏مند الهى، رموز آفرینش و راز سعادت در دنیا و آخرت است.

3. دانش، تعقل، تفکر، تواضع و غفلت ملازم همند.

4. عقل نهالى است که خداى بزرگ در صحراى وجود همه انسانها غرس کرده است که اگر با باران زلال و جارى حکمت و معرفت آبیارى شود، براى فرد و اجتماع درختى عظیم مى‏گردد و ثمره آن میوه فروتنى خواهد بود.

5. اگر زندگى اقیانوسى ژرف و مواج باشد و عمر ما کشتى این کرانه ناپیدا، خرد و اندیشه راهنماى کشتى نشینانند که آنها را به سرمنزل مقصود مى‏رساند.

6. هدف از خلفت بشریت، رسیدن به قرب الهى است و عقل و اندیشه، سختیهاى این طریق را تسهیل مى‏نمایند.

7. در همگرائى عقل و شرع، همین بس که عقل، پیامبر باطن و پیامبران، عقول ظاهرند

8. عاقل در مواجهه با مشکلات، همیشه جوشنى از صبر و شکر بر تن دارد.

9. غرور موریانه اى است که ستونهاى عقل و اندیشه را در دین ودنیا سست مى‏نماید.

10. عقل، پَر پرواز به سوى قرب ربوى و بى عقلى، سرگردانى همیشگى در وادى نامتناهى است.

11. تعقل، جواز قبولى طاعات در وظایف بندگى انسانهاست.

12. عمل عاقل و جاهل چون مروارید و صدف است که این را فراوانى کم بها کرده و آن را کمبود، قیمتى.

13. عاقل با مسکوکات اندیشه و حکمت به بازار دنیاطلبى هم که برود، تجارت پرسودى خواهد داشت.

14. بى نیازى لباسى فاخر از پارچه اموال است که عاقل با نخ کفاف و عفاف بر قامت خویش مى‏دوزد.

15. عقل آیینه‏اى است که نمى‏گذارد چروک ریا بر پیشانى اعمال آدمى نقش ببندد و نورافکنى است که باطل را چون ظاهر روشن مى‏کند.

16. حدیث »اوّل ما خلق الله» عقل را خورشیدى بر بلنداى آفرینش انسان کرده است که تا همیشه مى‏درخشد.

17. عقل لگامى بر توسن پرگویى است که چون نباشد، این بى‏هدف مى‏تازد.

18. امام على (ع) تعقل و تفکر را برترین امور در پیشگاه خداوندى مى‏داند.

19. در تکامل عقل است که کفر و شر رخت مى‏بندند و خیرو دین، میهمان همیشگى وجود انسان مى‏شوند.

20. استغناى از دنیا طلبى و استقساى در علم آموزى، نتیجه اکمال عقل است.

21. عاقل کار کوچک دیگران را بزرگ و کار بزرگ خویش را کوچک مى‏بیند.

22. عاقل نه دروغ مى‏گوید و نه سخنى بر زبان مى‏آورد که تکذیبش کنند.

23. عقل براى روح همانند چشم براى جسم است.

24. بدون عقل طى طریق در وادى دین و مروّت میسّر نمى‏گردد.

25. عقل آتش حرص را خاموش و باران بخش اموال زیادى را در انسان جارى مى‏نماید.

26. با عقل است که با خدا بودن بر بزرگى با غیرخدا بودن ترجیح داده مى‏شود.

27. تعلیم حکمت به جاهل ظلم به عقل و منع حکمت از اهلش ظلم به آنهاست.

28. عقل چنان خود بزرگ بینى را کوچک مى‏کند که عاقل همه مردم را خوب و خود را بدتر از همه مردم مى‏بیند.

29. عقل در وجود عالم خورشیدى است که شعاع ادب از آن جلوه‏گر مى‏شود.

30. عقل روحیه آزار به دیگران را در وجود انسانى به رنجیر مى‏کشد.

31. واقع گرایى عقل حکم مى‏کند که عاقل به امیدهاى واهى و آرزوهاى دور و دراز دلبسته نباشد.

32. اگر عقل بهترین موجودى خداوند نبود، انبیاء، عاقل‏ترین انسانها نبودند.

33. خواب عاقل از شب زنده‏دارى جاهل بهتر است.

34. نیت صادقانه که اساس دین را تقویت مى‏کند، از عقل به دست مى‏آید.

35. مشورت با عاقل سختیهاى امور را آسان مى‏کند و انسان را به کمال مى‏رساند.

36. عقل کلید معرفت حق و نشان عنایت خداوند به انسان است.

37. طمع و دروغ در برابر عقل چون خفاش در برابر خورشید مى‏باشند.

38. تعقل در عبودیت انسان را به »قاب قوسین اوادنى» مى‏رساند.

39. انس با عقلا ارزش‏منداست.

40. لشکریان عقل و جهل

ایمان به خدا

عدالت

توکل بر خدا

پارسایى

آرامش

تسلیم‏دربرابرحق

صبر

حفظ کردن

دوستى

سلامتى

حفظ الغیب

خوبى

تمیزى

آسانى

سنگینى

دعا

بخشش

هوشیارى

امیدوارى

ناامیدى به آن‏چه

که مردم دارند

پاک‏دامنى

فروتنى

آسایش

 

(4) زندگى‏نامه گالیله

گالیلئو گالیله در سال 1564 در پیزا واقع در ایتالیا متولد شد. وى تا19 سالگى تمام مطالعات خود را در ادبیات متمرکز کرده بود، تا این‏که روزى در یکى از مراسم مذهبى کلیسا چهل چراغى که در بالاى سرش نوسان مى‏کرد، توجه او را جلب کرد. او هنگام مشاهده، توجه کرد که اگرچه دامنه نوسان هر بار کوتاه‏تر مى‏شود، امّا زمان نوسان همواره ثابت باقى مى ماند. اغلب انسانها شاید در این مشاهده چیز خاصى را نمى‏یافتند، ولى گالیله از روح کنجکاو و پژوهش‏گر دانشمندان برخوردار بود. او از آن لحظه، شروع به اجراى یک رشته آزمایشهاى عملى کرد. به این ترتیب که وزنه‏هایى را به یک ریسمان بست و از محلى آویزان نمود و آنها را به این سو و آن سو به نوسان درآورد. در آن دوران هنوز ساعتهاى دقیق با عقربه ثانیه شمار نبود و بنابراین گالیله براى اندازه‏گیرى زمان حرکات وزنه‏هاى آویزان و در حال نوسان، از ضربات نبض خود سود مى‏جست. او دریافت که مشاهداتش در کلیساى جامع پیزا صحت دارد. اگر چه دامنه نوسان هر بار کوتاه‏تر مى شد، اما هر نوسان زمان مشابه نوسانهاى قبلى را در برمى‏گرفت. به این ترتیب گالیله قانون آونگ را کشف کرد. قانون آونگ گالیله امروزه همچنان در امور گوناگون به کار مى‏رود. مثلاً براى اندازه‏گیرى حرکات ستارگان و یا مهار روند کار ساعتها از این قانون استفاده مى‏کنند. آزمایشهاى او در باره آونگ آغاز فیزیک دینامیک جدید بود، واکنشى که قوانین حرکت و نیروهایى را که باعث حرکت مى‏شوند، در برمى‏گیرد.

گالیله در سال 1588 در دانشگاه پیزا مدرک دکترى)استادى( گرفت و در همان‏جا براى تدریس ریاضیات باقى ماند.

او در25 سالگى دومین کشف بزرگ علمى خود را به انجام رسانید، کشفى که باعث از بین رفتن یک نظریه به جا مانده دو هزار ساله شد و دشمنان زیادى برایش آفرید. در دوران گالیله بخش بسیارى از علوم بر اساس فرضیه‏هاى فیلسوف بزرگ یونانى - ارسطو - که در قرن چهارم پیش از میلاد مى‏زیست، بنا شده بود. آثار او به عنوان مرجع و سرچشمه تمامى علوم به شمار مى‏آمد. هر کس که به یکى از قانونها و قواعد ارسطو شک مى‏کرد، انسان کامل و عاقلى به شمار نمى‏آمد. یکى از قواعدى که ارسطو بیان کرده بود، این ادعا بود که اجسام سنگین تندتر از اجسام سبک سقوط مى کنند. گالیله ادعا مى کرد که این قاعده اشتباه است، به طورى که مى گویند او براى اثبات این خطا از استادان هم دانشگاهى خود دعوت به عمل آورد تا به همراه او به بالاترین طبقه برج مایل پیزا بروند. گالیله دو گلوله توپ یکى به وزن 5 کیلو و دیگرى به وزن نیم‏کیلو با خود برداشت و از فراز برج پیزا هر دو گلوله را به طور همزمان به پایین رها کرد.

در کمال شگفتى تمام حاضران در صحنه مشاهده کردند که هر دو گلوله به طور همزمان به زمین رسیدند. گالیله به این ترتیب یک قانون فیزیکى مهم را کشف کرد که سرعت سقوط اجسام به وزن آنها بستگى ندارد.

در همین موقع گالیله مشغول مطالعه بود که ناگهان شایع شد که در سوئیس عدسى‏ها را با هم ترکیب کرده‏اند وتوانسته اند اجسام را از مسافات دور مشاهده نمایند. از این موضوع اطلاع صحیحى در دست نیست. ولى این‏طور مشهور است که زاخارى یانسن که در میدلبورک عینک ساز بود، اولین دوربین نزدیک کننده اشیاء را بین سالهاى1590 و1609 ساخته بود. ولى عینک‏ساز دیگرى به‏نام هانس یپرشى اختراع او را با تردستى از او مى رباید و در اکتبر1608 امتیاز آن را به نام خود ثبت مى نماید. گالیله هم در این موقع موفق به ساختن دوربین مشابهى گردید، ولى این دستگاه قدرت زیادى نداشت، اما مطلب مهم این بود که اصل اختراع کشف شده بود و ساختن دوربین قوى‏تر فقط کار فنى بود. این دوربین به رئیس حکومت ونیز تقدیم شد و در کنار ناقوس سن مارک گذاشته شد. سناتورها و تجار ثروت‏مند در پشت دوربین قرار گرفتند و همگى دچار حیرت و تعجب شدند. چون آنها خروج مؤمنین را از کلیساى مجاور و کشتى‏هایى را که در دورترین نقاط افق در حرکت بودند، مشاهده نمودند. ولى گالیله فوراً دوربین را به طرف آسمان متوجه ساخت. مشاهده مناظرى که تا آن زمان هیچ چشمى قادر به تماشاى آن نبود، شور و شعفى فراوان در گالیله به وجود آورد. گالیله مشاهده نمود که ماه برخلاف گفته ارسطو که آن را کره اى صاف و صیقلى مى‏دانست، پوشیده از کوه ها و دره هایى است که نور خورشید برجستگیهاى آنها را مشخص‏تر مى سازد. به علاوه ملاحظه نمود که چهار قمر کوچک به دور سیاره مشترى در حرکت هستند و بالاخره لکه‏هاى خورشید را به چشم دید. گالیله در سال1610 تمام این نتایج را در جزوه‏اى به نام کتاب »قاصد آسمان» انتشار داد که موجب تحسین و تمجید بسیار گشت، ولى انتشار کتاب قاصد آسمان فقط تحسین و تمجید همراه نداشت، بلکه جمعى از مردم بر او اعتراض کردند و از او مى‏پرسیدند: چرا تعداد سیارات را7 نمى‏داند، حال آن‏که تعداد فلزات7 است و شمعدان معبد7 شاخه دارد ودر کله آدمى7 سوراخ موجود است؟! گالیله در جواب تمام سؤالات فقط گفت: »با چشم خود در دوربین نگاه کنید تا از شما رفع اشتباه شود. »

مشاهدات و پژوهشهاى گالیله او را به این وادى رهنمون شدند که فرضیه‏هاى علمى را که بر اساس آنها زمین در مرکزیت عالم قرار داشت و خورشید و ستارگان به دور آن مى‏گشتند، مردود مى شمرد. نزدیک به نیم قرن پیش از آن کوپرنیک اثر بزرگ خود را که طى آن ثابت کرد خورشید در مرکز دستگاه سیّاره‏اى ما نیست و زمین و سیاره ها به دور آن مى گردند، در معرض اذهان عموم قرار داده بود. این فرضیه کوپرنیک مورد لعن و نفرین کلیسا قرار گرفته بود و زمانى که گالیله آشکارا اعلام داشت که این فرضیه صحت دارد و او با آن موافق است، نظریه کوپرنیک، به دست فراموشى سپرده شده بود.

اعلامیه گالیله اعتراضات شدیدى را برانگیخت. روحانیون عالى مقام کلیساى کاتولیک دوباره خشمگینانه فرضیه کوپرنیک را به شدت محکوم کرده و آن را مطرود شمردند. گالیله با شخصیتهاى بزرگى مانند کاردینال بلارین و کاردینال باربرینى سابقه دوستى داشت که از او حمایت مى کردند. ولى این شخصیتهاى بزرگ نتوانستند مانع آن شوند و روحانیون براى هر چیز غیر از کتاب مقدس و ارسطو ارزش قائل نبودند و کلیسا هرگز اجازه نمى داد که یک فرد غیر روحانى کتاب مقدس را به مطابق میل خود تغییر دهد. چون این کار ممکن نبود، طبعاً مى‏بایست گالیله محکوم شود و حتى اگر خود پاپ هم از صمیم قلب معتقد به عقاید کوپرنیک بود، محاکمه گالیله و محکومیت او اجتناب ناپذیر بود. در سال1632 که دوست کاردینال باربرینى به نام اوربن هفتم پاپ شده بود، از موقعیت استفاده کرد و ضربت بزرگى را وارد نمود. وى کتابى به زبان ایتالیایى منتشر کرد که در آن سه نفر مشغول گفت و گو هستند. یکى از آنها بطلمیوس و دو نفر دیگر از کوپرنیک دفاع مى کنند. با انتشار این کتاب خشم و غضب روحانیون چند صد برابر گشت و بدتر از همه این‏که براى شخص پاپ این سوءتفاهم ایجاد شد که شخص ابله و احمقى که در مکالمات از بطلمیوس دفاع مى کند، خود اوست. گالیله را به رم احضار کردند و او را در منزل یکى از اعضاى عالى رتبه دیوان تفتیش عقاید جاى دادند. در همین اوقات دختر پدر مقدس مشغول تهیه ادعانامه او بود و در روز20 ماه ژوئن1633 محکوم را به آن‏جا احضار کردند و در22 ژوئن وادارش نمودند که توبه نامه زیر را امضاء کند:

»در هفتادمین سال زندگى در مقابل شما به زانو درآمده ام و در حالى که کتاب مقدس را پیش چشم دارم و با دستهاى خود لمس مى‏کنم، توبه مى کنم و ادعاى خالى از حقیقت حرکت زمین را انکار مى کنم و آن را منفور و مطرود مى‏نمایم.»

گالیله بعد از محاکمه در منزل دوستش پیکولومینى اسقف شهر سین محبوس شد، ولى بعد از مدتى به او اجازه داده شد تا در خانه ییلاقى خود واقع در آرسترى اقامت کند.

گالیله تا دم مرگ بر اعتقاد خویش پاى برجا ماند. او به طور پنهانى به آزمایشهاى تجربى خود ادامه داد و پیش از آن‏که در سال1642 در آسترى در حومه فلورانس دار فانى را وداع گوید، دو کتاب ارزش‏مند دیگر را نیز به رشته تحریر درآورد. آثار او نخست در سال1835 از سوى کلیساى کاتولیک از لیست سیاه، )لیست کتابهاى ممنوعه( خارج شد و اجازه انتشار یافت. امروزه ما به گالیله به عنوان یک پژوهش‏گر سخت کوش که بشریت بسیار به او مدیون است، احترام مى‏گذاریم. او به جهان نشان داد که یک دانشمند باید آزادى داشته باشد، تا نظریه‏هایى را که اشتباه هستند، نقد کند و نظریه‏هاى جدیدى را بنیان گذارد.

او همچنین نشان داد که یک دانشمند نباید خود را گرفتار دستورها و یا روایات دینى تحریف شده کند.

(5) جنگهاى صلیبى

درسال1095 میلادى جنگهاى صلیبى میان مسلمانان و مسیحیان آغاز شد. جنگهاى صلیبى به جنگهایى گفته مى‏شود که در آن مسیحیان براى رهایى بیت‏المقدس از دست مسلمانان در قرون یازده و دوازده میلادى بدان دست مى‏یازیدند. نخستین کسى که لواى جنگ را برافراشت، راهبى به نام پطرس از اهالى گل )فرانسه بعدى( بود. جنگهاى صلیبى هشت جنگ است که در جنگ اول و چهارم، هیچ یک از پادشاهان اروپایى دخالت نداشتند و فقط نجبا و اصیل زادگان بودند که بر صلیبیها فرمانروایى مى‏کردند. غیر از جنگ اول، در باقى جنگها مسیحیان از مسلمانان شکست خوردند. در سال1095 میلادى پاپ اورین دوم، همه مسیحیان اروپایى را مجبور کرد تا علیه ترکان مسلمان قیام کنند و شهر اورشلیم )بیت المقدس( واقع در فلسطین را اشغال کنند. در همان سال، سپاه بزرگى مهیا و رهسپار نخستین جنگ صلیبى گردید. عده زیادى از جنگجویان صلیبى در طول سفر خطرناک از اروپا تا خاورمیانه، جان خود را از دست دادند. آنها که زنده ماندند، در سال1099 م. بیت المقدس را تسخیر کردند. بین سالهاى1099 تا1250 میلادى، شش جنگ صلیبى دیگر رخ داد، ولى در هیچ یک از آنها صلیبیان موفقیتى به دست نیاورند.

سالشمار جنگهاى صلیبى به شرح ذیل مى‏باشد:

1071م: ترکان مسلمان، سپاهیان مسیحى امپراتورى بیزانس را در »جنگ منزیکرت»، در ترکیه کنونى، شکست دادند. مسلمانان براى تسخیر مجدد سرزمین فلسطین به جنگ ادامه دادند و پیروز شدند و مدتهاى مدیدى بیت‏المقدس را در اختیار خود داشتند.

1095 م: در »کلرمون»، واقع در فرانسه، پاپ اورین دوم از مردان در خواست مى‏کند تا سپاهى علیه ترکان مسلمان تشکیل دهند و شهر بیت‏المقدس )اورشلیم( را مجدداً تسخیر کنند.

آوریل1096 م: یک راهب فرانسوى به نام پیتر هرمیت )پى یر معتکف( هزاران کشاورز را سازماندهى و فرماندهى کرد که بعدها به اسم سپاه صلیبى مردمى معروف شدند.

اگوست1096 م: هنگامى که پیروان پیتر هرمیت که به اندازه کافى مجهز نبودند، به آسیاى صغیر رسیدند، از سوى ترکان مسلمان مورد هجوم قرار گرفتند. در همان سال، سپاهى از شوالیه‏ها و اشراف به‏عنوان اولین سپاه منظم صلیبى از »لوپویى» واقع در فرانسه، حرکت کردند.

ژوئن1099 م: بعد از سفرى خطرناک که حدود سه سال طول کشید، صلیبیان به نواحى اطراف بیت المقدس رسیدند.

ژوئیه1099م: بعد از محاصره‏اى کوتاه، صلیبیان بیت المقدس را تسخیر و اهالى شهر را قتل عام کردند. آنها مسلمانان و یهودیان را با هم کشتند.

1119م: صلیبیان شهرهاى مسیحى نشین جدیدى در سرزمین مقدس بنا کردند. دو گروه شوالیه جدید به نامهاى »تمپلار» و »هاسپتیالرز»، تشکیل داده شد. این شوالیه‏ها در عین حال راهب نیز بودند. آنها در مقابل حمله مسلمانان، از مهاجران مسیحى که به سرزمین مقدس مى‏آمدند، محافظت مى‏کردند.

1142 م: مهاجرانى از مسیحیان در سرزمین مقدس مستقر مى‏شوند. آنها شروع به ساخت »قصر شوالیه ها» در سوریه کردند. انبارهاى زیرزمینى این قصرهاى با شکوه ذخیره غذایى و سلاح را براى یک محاصره پنج ساله در خود جاى مى‏دادند.

1147م: دومین گروه صلیبیان، به فرماندهى لوئى هفتم، پادشاه فرانسه و کنرادسوم، پادشاه آلمان، براى تسخیر بیت‏المقدس حرکت کردند. بعد از شکست در تسخیر شهر مسلمان نشین دمشق، دومین جنگ صلیبى تمام شد.

1181 م: صلاح الدین ایوبى، جنگجوى مسلمان پادشاه مصر مى‏شود. او فرمانده نظامى بسیار ورزیده‏اى بود که سپاه اسلام را متحد کرد.

1187 م: سپاه صلاح الدین نیروهاى صلیبى را در »جنگ حطین» در هم کوبید. قصرها و پایگاه‏هاى صلیبیها، یکى پس از دیگرى به دست صلاح الدین افتاد. او بیت المقدس را مجدداً تسخیر کرد.

118992 م: سومین گروه صلیبیان به رهبرى فلیپ دوم، پادشاه انگلستان، در مقابل صلاح الدین قرار مى‏گیرند و جلوى پیشروى او را مى‏گیرند، اما نمى‏توانند بیت المقدس را اشغال کنند. یک قرارداد صلح که در ارصوف در ارض مقدس امضاء شد، تسلط صلیبیان را در طول سواحل تضمین کرد. به زائران اجازه داده شد تا از بیت المقدس )اورشلیم( دیدن کنند.

1204م: سپاهى که رهسپار چهارمین جنگ صلیبى گردید، هرگز به ارض مقدس نرسید و به جاى آن، به قسطنطنیه حمله کرد. قسطنطینه پایتخت امپراطورى مسیحى بیزانس بود. صلیبیان شهر را غارت کردند و اهالى شهر را از دم تیغ شمشیرها گذراندند.

1212 م: در این سال یک پسر بچه چوپان به نام استفهان، در نزدیکى »واندوم» در مرکز فرانسه، یک سپاه صلیبى از بچه‏ها را به سمت بیت‏المقدس فرماندهى و راهنمایى کرد. او اعتقاد داشت که کودکان مى‏توانند به جاى زور از عشق براى شکست دادن مسلمانان استفاده کنند ودر حدود30000 کودک از شهر »مارسى» در جنوب فرانسه، عازم بیت المقدس شدند. تعداد زیادى از کودکان در مسیر سفر جان دادند و بعضى از آنها به عنوان برده فروخته شدند. نتیجه جنگ صلیبى کودکان فاجعه بود.

1217 - 22 م: پنجمین سپاه صلیبى در تسخیر مصر ناکام مى‏ماند.

1228 - 29 م: ششمین سپاه صلیبى، به رهبرى امپراطور مقدس روم، فردریک دون، دوباره بیت المقدس را به عنوان بخشى از قرار داد موقت صلح با مسلمانان، اشغال مى‏کند.

1248م: هفتمین سپاه صلیبى، به رهبرى لوئى نهم )سن لوئى( پادشاه فرانسه، به مصر حمله مى‏کند. نتیجه این جنگ صلیبى که طى آن لوئى نهم اسیر مى‏گردد، فاجعه آمیز بود.

1291 م: مسلمانان شهر عکا، آخرین منطقه تحت نفوذ صلیبیان در ارض مقدس را فتح مى‏کنند. این پیروزى به جنگهاى صلیبى پایان بخشید.

(6) سخنان مقام معظم رهبرى درباره آزاداندیشى

آیت‏الله خامنه‏اى، رهبر معظم انقلاب اسلامى، هشتم آذر ماه1386 در جمع تعدادى از اساتید، فضلا، پژوهشگران و مبلغان حوزه هاى علمیه قم، مشهد و اصفهان با اشاره به ظرفیت بسیار بالا و نسل بالنده کنونى حوزه‏هاى علمیه و خدمات علمى آنها تأکید کردند:

آینده‏نگرى، مدیریت تحول، برنامه‏ریزى علمى، بازنگرى در متون آموزشى، سیاستگذارى متناسب با نیازهاى علمى حوزه‏ها و ترسیم چشم‏انداز آینده، و اهتمام بیش از پیش به کرسیهاى آزاد اندیشى علمى از ضرورتهاى اساسى ادامه حرکت رو به رشد و افزایش نفوذ و تأثیرگذارى حوزه‏هاى علمیه با توجه به رشد سریع و پرشتاب تحولات و فناوریهاى نوین است.

ایشان با تأکید بر لزوم نهادینه شدن آینده نگرى در حوزه هاى علمیه، نقش شوراى‏عالى حوزه علمیه قم، بزرگان و حضرات مراجع را در این خصوص یادآور شدند و افزودند:

با توجه به مسؤولیت سنگین حوزه‏هاى علمیه و روحانیت درخصوص دیندارى مردم، اهمیت آینده نگرى بسیار مضاعف است.

رهبر انقلاب اسلامى، تحول را مسأله‏اى اجتناب‏ناپذیر و حتمى دانستند و خاطرنشان کردند:

کناره‏گیرى از تحول موجب از بین رفتن و یا منزوى شدن خواهد شد. بنابراین، تحول را باید پذیرفت و آن را در جهت صحیح مدیریت کرد.

حضرت آیت‏الله خامنه‏اى تحول در حوزه هاى علمیه را ضرورى خواندند و با تأکید بر لزوم تحول در شیوه‏هاى آموزشى، پژوهشى، متون درسى حوزه‏هاى علمیه و همچنین اعطاى مدرک مستقل حوزه‏اى، افزودند:

همه این امور براى تحول لازم است، اما باید به گونه‏اى مدیریت شوند که تحول در جهت صحیح باشد و حوزه‏هاى علمیه از آفات مدرک گرایى، و یا کاهش سطح علمى و دانایى در امان بمانند.

ایشان مدیریت کارآمد را براى تحول بسیار ضرورى دانستند و با تأکید بر انجام برخى اصلاحات به منظور تکمیل مدیریت حوزه هاى علمیه، خاطرنشان کردند: مهم‏ترین کار در حوزه هاى علمیه سیاستگذارى است که شوراى‏عالى حوزه علمیه باید ضمن توجه بیش از پیش به سیاستگذارى، با بهره گیرى از دیدگاه‏ها و نظرات فضلا و بدنه کارشناسى قوى موجود در حوزه ها، چشم انداز آینده حوزه‏هاى علمیه را با توجه به شتاب تحولات و پیشرفت علمى جهان تدوین کند.

رهبر انقلاب اسلامى در همین خصوص نهاد مدیریت در حوزه علمیه را بسیار با اهمیت دانستند و افزودند:

یکى از نیازهاى حوزه‏هاى علمیه، بهره گیرى از یک شوراى برنامه ریزى آگاه به شیوه‏هاى علمى و نوین برنامه ریزى است.

حضرت آیت‏الله خامنه‏اى همچنین با تأکید بر لزوم جدى گرفته شدن کرسیهاى آزاد اندیشى افزودند: حوزه‏هاى علمیه همواره مهد آزاداندیشى و بحثهاى جدى علمى بوده‏اند، بنابراین کرسیهاى آزاداندیشى باید به یک عرف در حوزه‏هاى علمیه تبدیل شوند و زمینه تحمّل دیدگاه‏هاى مختلف علمى فراهم شود.

ایشان بر ضرورت تشکیل هیأتهاى علمى براى سطوح و رشته هاى مختلف علمى و رسمیت یافتن آن در حوزه هاى علمیه نیز تأکید کردند.

(7) نگاهى به شهید اول

نخستین فقیهى که به قواعد فقهى اهمیت داده و مستقلاً به آن پرداخته و به بعد اجتماعى آن نیز توجه نموده ابوعبدالله شمس الدین محمد بن مکى عاملى (784- 734) معروف به شهید اول است. آن‏چه پیش از او مطرح شده، قواعد کلى است که در لابه لاى کتابهاى فقهى و اصولى و در مواردى در آغاز کتابهاى فقهى به آن مى پرداختند.

ابن زهره، در غنیه، محقق حلى در معتبر و شهید در ذکرى الشیعه، برخى قواعد مورد نیاز مجتهد را بیان کرده‏اند. ولى اولین کتاب مستقل در باب قواعد در شیعه، قواعد وفوائد شهید است.

شهید اول در اجازه خود به زین الدین ابوالحسن على بن حسن بن محمد، معروف به ابن خازن، به این نکته اشاره مى کند و در معرفى کتاب قواعد خود مى نویسد:

»فممّا صنّفته کتاب القواعد والفوائد فى الفقه، مختصر یشتمل على ضوابط کلیة، اصولیة و فرعیة تستنبط منها احکام شرعیة لم یعمل للاصحاب مثله.»

124از جمله مصنفات من کتاب قواعد و فوائد در فقه است. کتابى مختصر و در برگیرنده ضوابط کلى اصولى و فقهى که احکام شرعى از آنها به دست مى آید. در شیعه، کتابى مانند آن نگارش نیافته است.

فاضل مقداد، درباره این کتاب مى نویسد:

»وکان شیخنا الشهید، قدس الله سره، قد جمع کتاباً یشتمل على قواعد وفوائد فى الفقه تأنیساً للطلبة بکیفیة استخراج المعقول من المنقول وتدریباً لهم فى اقتناص الفروع من الاصول. »

125شیخ شهید ما، کتابى نگاشت مشتمل بر قواعد و فوائد فقهى، به دو انگیزه:

1. چگونگى استخراج معقول ]قواعد کلى[ از منقول را به طالب علمان بیاموزد.

2. براى آنان، روش به دست آوردن فروع را از اصول، بنمایاند.

هدف شهید، پى‏ریزى چارچوبى هماهنگ براى استنباط و استخراج احکام بوده و اگر قواعد اصولى را مطرح کرده و یا به قواعد عربى پرداخته، در این راستاست.

مرحوم محمدحسین آل کاشف الغطاء، در مقدمه تحریر المجله، به معرفى چهار کتاب که در باب قواعد نوشته شده مى پردازد: عناوین میرفتاح، عوائد نراقى، تمهید القواعد شهید ثانى و قواعد شهید اول و درباره قواعد شهید چنین تعبیرى دارد:

»وهو اتقن الجمیع»

126قواعد شهید از همه کتابها متقن‏تر است.

(8) سیاستهاى کلى نظام براى رشد و توسعه علمى و تحقیقاتى کشور

بر اساس بند اول اصل یکصد و دهم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران و در اجراى اوامر مورخ1377/ 1/15 مقام معظم رهبرى، نظر مشورتى نهایى شوراى مجمع تشخیص مصلحت نظام در خصوص سیاستهاى کلى نظام براى رشد و توسعه علمى و تحقیقاتى کشور در بخش آموزش عالى و مراکز تحقیقاتى، طى 8 ماده و91 بند به شرح ذیل به تصویب رسید.

1 - توسعه متوازن کمى و کیفى نظام آموزش عالى و مراکز تحقیقاتى با هدف:

1 - 1. تولید علم.

1 - 2. تعمیق شناخت معارف دینى و مبانى انقلاب اسلامى، بویژه در علوم انسانى.

1 - 3. تربیت نیروى انسانى کارآمد و مومن، ارتقاى توان‏مندى و سطح علمى منابع انسانى.

1 - 4. توسعه نوآورى و نظریه پردازى علمى.

1 - 5. تحکیم پیوند میان نظام آموزش عالى با زنجیره تحقیقات کاربردى و توسعه‏اى، فناورى و تولید با اولویت نیازهاى کشور.

1 - 6. ایجاد بسترهاى مناسب جهت دستیابى آسان به تحصیل علم، کسب مهارتهاى فنى و تخصصى معتبر براى افراد مستعد و علاقه‏مند با تنوع بخشى به نظام آموزش عالى، حمایت از بخش خصوصى و استفاده از مشارکت مردمى.

2. هدایت نظام آموزش عالى و مراکز تحقیقاتى کشور در جهت توسعه علوم پایه و تحقیقات بنیادى، افزایش خلاقیت، روزآمد ساختن دانشگاه‏ها با تاکید بر:

2 - 1. ارتقاء منزلت و بهبود معیشت استادان.

2 - 2. اهتمام به علوم انسانى و زبان و ادب فارسى.

2 - 3. تعیین اولویتها در آموزش و پژوهش براى تأمین نیازهاى کشور و نیل به جایگاه اول علمى و فنى در منطقه.

2 - 4. توجه به مبانى و احیاى تاریخ علمى و فرهنگى اسلام و ایران به منظور تقویت هویت اسلامى و ملى و خودباورى دانشجویان و پژوهش‏گران.

2 - 5. توسعه مناسبات منطقه‏اى و همکارى‏هاى بین‏المللى.

3. بهینه سازى ساختار نظام آموزشى و تحقیقاتى کشور با هدف ارتقاى بهره‏ورى و شکوفایى علمى با تاکید بر:

3 - 1. تقویت منابع مالى پایدار و متنوع در دانشگاه‏ها و تجهیز زیربناهاى آموزشى و پژوهشى و ارتقاى شاخص‏هاى توسعه علوم و فناورى با توجه به استانداردهاى جهانى.

3 - 2. اصلاح نظام پذیرش دانشجو.

3 - 3. استقرار نظام مالکیت معنوى در کشور.

3 - 4. طراحى و تدوین متون، کتب و برنامه‏هاى درسى بر اساس مبانى فکرى اسلام، بویژه در رشته‏هاى علوم انسانى در نظام آموزشى و پژوهشى کشور و اهتمام به بسط نظریه پردازى در این زمینه.

3 - 5. اصلاح و توسعه نظام آموزشى کشور در جهت متناسب نمودن ترکیب نیروى انسانى ماهر و متخصص با نیازها، مزیتها، ظرفیتها و تحولات علمى در داخل و خارج کشور.

3 - 6. ایجاد نظام شایسته سالارى در مدیریت آموزشى و تحقیقاتى کشور مبتنى بر تخصص و تعهد.

3 - 7. بهره‏گیرى از فناوریهاى پیشرفته در نظام آموزش و تحقیقات کشور.

3 - 8. ایجاد ساختار مناسب براى تحکیم پیوند حوزه و دانشگاه و تقویت همکاریهاى مستمر راهبردى در عرصه‏هاى اجتماعى، آموزشى، علمى و تحقیقاتى با تاکید بر نظریه‏پردازى علمى، بویژه در علوم انسانى، تبادل استاد و دانشجو، ایجاد مراکز علمى شامل بین رشته‏اى، دوره‏ها و پژوهشهاى مشترک و نظریه‏پردازى علمى در زمینه الگوهاى توسعه و رابطه علم و دین با هدف تحقق آرمانهاى انقلاب اسلامى.

4. اهتمام به اصل پرورش در کنار آموزش و پژوهش، ارتقاى کیفیت عقیدتى، علمى و عملى هیاتهاى علمى موجود و تربیت اساتید و معلمان مومن به اسلام و متعهد به انقلاب و علاقه‏مند به اعتلاى کشور.

5. ساماندهى به نظام اعتبارسنجى و رتبه‏بندى دانشگاه‏ها مبتنى بر توانایى، کارآیى و اثربخشى و سازماندهى به نظام ارتقاى هیات علمى و ارزیابى پژوهش‏گران با معیار تولید علم و فعالیتهاى کاربردى و توسعه اى و رفع نیازها و مشکلات علمى و فنى کشور.

6. ساماندهى به نظام آمار و اطلاعات علمى و پژوهشى دولتى و غیر دولتى، بویژه حوزه هاى علمیه و ایجاد ساختارهاى لازم براى تبدیل نتایج فعالیتهاى علمى و تحقیقاتى به تجربه‏هاى انباشته و قابل دسترسى.

7. تعریف، شناسایى، هدایت، پرورش، جذب و بکارگیرى استعدادهاى درخشان و ایجاد بسترهاى مناسب جهت جذب و پیش‏گیرى از مهاجرت نخبگان، استفاده از ظرفیتهاى علمى و فنى ایرانیان مقیم خارج و جذب متخصصان و محققان برجسته سایر کشورها در صورت نیاز.

8. برنامه‏ریزى براى افزایش نقش دانشگاه‏ها، مراکز تحقیقاتى و فرهنگستانها در ارتقاى کارآمدى نظام، دفاع از مرزهاى اعتقادى، وحدت و امنیت ملى و صیانت از فرهنگ و هویت ملى - اسلامى در برابر تهاجم فکرى و فرهنگى بیگانگان.

مصوبه فوق مشتمل بر هشت (8) ماده و نوزده (19) بند در جلسه رسمى روز شنبه مورخ پانزدهم اسفند ماه یک هزار و سیصد و هشتاد و سه شوراى مجمع تشخیص مصلحت نظام به تصویب رسید.

 

(9) سند چشم‏انداز 20 ساله جمهورى اسلامى ایران

جامعه ایرانى در افق این چشم انداز چنین ویژگیهایى خواهد داشت:

× توسعه یافته، متناسب با مقتضیات فرهنگى، جغرافیایى و تاریخى خود، متکى بر اصول اخلاقى و ارزشهاى اسلامى، ملى و انقلابى، با تاکید بر:مردم سالارى دینى، عدالت اجتماعى، آزادیهاى مشروع، حفظ کرامت و حقوق انسانها و بهره مندى از امنیت اجتماعى و قضایى.

× برخوردار از دانش پیشرفته، توانا در تولید علم و فناورى، متکى بر سهم برتر منابع انسانى و سرمایه اجتماعى در تولید ملى.

× امن، مستقل و مقتدر با سامان دفاعى مبتنى بر بازدارندگى همه جانبه و پیوستگى مردم و حکومت.

× برخوردار از سلامت، رفاه، امنیت غذایى، تامین اجتماعى، فرصتهاى برابر، توزیع مناسب درآمد، نهاد مستحکم خانواده، به دور از فقر، تبعیض و بهره مند از محیط زیست مطلوب.

× فعال، مسؤولیت پذیر، ایثارگر، مومن، رضایت مند، برخوردار از وجدان کارى، انضباط، روحیه تعاون و سازگارى اجتماعى، متعهد به انقلاب و نظامى اسلامى و شکوفایى ایران و مفتخر به ایرانى بودن.

× دست یافته به جایگاه اول اقتصادى، علمى و فناورى در سطح منطقه آسیاى جنوب غربى )شامل آسیاى میانه، قفقاز، خاورمیانه و کشورهاى همسایه( با تاکید بر جنبش نرم افزارى و تولید علم، رشد پرشتاب و مستمر اقتصادى، ارتقاء نسبى سطح درآمد سرانه و رسیدن به اشتغال کامل.

× الهام بخش، فعال و موثر در جهان اسلام با تحکیم الگوى مردم سالارى دینى، توسعه کارآمد، جامعه اخلاقى، نواندیشى و پویایى فکرى و اجتماعى، تاثیرگذار بر همگرایى اسلامى و منطقه اى بر اساس تعالیم اسلامى و اندیشه‏هاى امام‏خمینى)ره(.

× داراى تعامل سازنده و مؤثر با جهان بر اساس اصول عزت، حکمت و مصلحت.

پى‏نوشتها:
1. به عنوان مثال جلد اول کتاب بحارالانوار مشتمل بر40 باب شامل کتاب عقل و جهل، فضیلت علم و علما و طبقات آنها، حجیت اخبار و قواعدى که از آنها استخراج مى شود، مى باشد.
2. تحف العقول عن آل الرسول، ابومحمد، حسن بن على بن حسین حرّانى، تصحیح و تعلیق على‏اکبر غفارى/383، مؤسسه النشر الاسلامى، چاپ دوّم، 1363 ش.
3. فرائدالاصول، چاپ جدید/19، نقل از بحارالانوار، ج377/ 1.
4. همان/ 19، نقل از تفصیل النشأتین و تحصیل السعادتین، راغب اصفهانى/ 51.
5. وسایل الشیعه الى تحصیل مسائل الشرعیه، محمد بن الحسن حر عاملى، باب »از ابواب قضاى قاضى» بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1403 ق /1983 م.
6. الذریعه الى تصانیف الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج17/1 دارالاضواء; بیروت; و رجال نجاشى، ترجمه الوشا/31.
7. تاریخ فقه و فقها، دکتر گرجى/115، به نقل از رجال نجاشى و تاریخ الکوفه للبراقى/396.
8. در قرن دوم هجرى که فشار سیاسى حاکم بر شیعیان به هنگام انتقال حکومت از امویان به عباسیان به کلى از بین رفته بود، بسیارى از راویان به جمع و تدوین احادیثى که خود، آنها را از امامان شیعه، بویژه از امام صادق(ع) روایت کرده بودند، پرداختند. در این دوره چهار صد رساله که به »اصول چهارصدگانه» معروف بود، تدوین یافت که این امر خود، سر آغازى در گسترش تدوین حدیث نزد شیعه به شمار مى‏رفت.
براى اطلاعات بیش‏تر رک: دائرة المعارف الشیعه، ج5/ ص33
9. دوران امامان معصوم(ع) 249 سال و زمان غیبت صغراى امام زمان )عج( 69 سال بود.
10. این چهارنفر که به نواب اربعه یا سفراى اربعه معروف‏اند، به ترتیب عبارت‏اند از: عثمان بن سعید اسدى، محمدبن عثمان بن سعید، حسین بن روح نوبختى و على بن محمد سمرى که در زمان غیبت صغراى امام زمان)عج( از سال260 تا329 ه.ق واسطه و رابط امام و شیعیان بودند.
11. شیخ طوسى در کتاب »غیبت» آورده است: »شیخ حسین بن روح کتاب »التأدیب» را به قم فرستاد و به فقیهان قم نوشت که این کتاب را ملاحظه و بررسى نمایید و ببینید مطلبى برخلاف نظر شما در آن وجود دارد»
الکنى و الالقاب، مرحوم شیخ عباس قمى، ج76/3
12. رى در این زمان شهرى است آباد با مدرسه‏ها و کتابخانه‏ها و مجمع عالمان و فقیهان و محدثان.
مجالس المؤمنین، قاضى نوراللّه شوشترى/392، سنگى تبریز بدون تاریخ، تهران1268.
13. شهرى است در ختا و قلماق که محل ییلاقى است. )فرهنگ معین، ج216/ 5) مطابق نامه‏هاى روسى )مورخ1934/7/ 14) خرابه‏هاى آن در90 کیلومترى تاشکند پیدا شده است.
حدود العالم من المشرق الى المغرب، تصحیح و حواشى، دکتر مریم میراحمدى
و دکتر غلامرضا ورهام/25 پاورقى. انتشارات کاووش، چاپ اول 1372.
14. در شماره‏هاى 1تا10 مجله کیهان اندیشه مقالات سودمندى با عناوین »نگرش بر حوزه‏هاى علمیه» و »مدارس فقه» آمده که درباره حوزه‏هاى علمیه شهرهاى مهم و رؤسا و استادان آنها مى‏باشد. همچنین در کتاب تاریخ ادبیات در ایران، دکتر صفا، ج231/ 2 به بعد، انتشارات فردوسى، چاپ دهم، 1369) نام بسیارى از مدارس و مکتب‏خانه‏هاى بلاد مختلف اسلامى در قرن4 و5 ه.ق آمده است.
15. به عنوان نمونه جملاتى که یاقوت حموى درباره اوضاع کتابخانه و مدارس مرو گفته است، قابل تأمل مى‏باشد:
»مرو را در سال 616 ترک کردم. در آن هنگام در شهر، 10 کتابخانه موقوفه دایر بود که من در دنیا نظیر آنها را از جهت کثرت کتابها و خوبى نسخه‏ها ندیده بودم. از آن جمله بود دو کتابخانه در جامع مرو، یکى به نام »خزانه العزیزیه»... که در آن 12 هزار کتاب بود. کتابخانه دیگر »خزانه الکمالیه» بود... دیگر کتابخانه »شرف الملک» بود... در مدرسه ابوسعید محمدبن منصور... دیگر »خزانه الکتب» در مدرسه نظام الملک حسن بن اسحاق... و دو کتابخانه از خاندان سمعانى و کتابخانه دیگرى در مدرسه »عمیدیه» و کتابخانه »مجدالملک»... . و کتاب‏خانه‏هاى خاندان خاتونى در مدرسه ایشان و کتابخانه »ضمیریه»
معجم البلدان، یاقوت حموى، ج112/ 5،بیروت، دارصادر، 1388 ه. 1968 م.
16. وقتى خبر محبوبیت ادریس نزد مردم آفریقا، مخصوصاً شهرهاى ولیله، فاس، تلمسان، طنجه و... در کشور مراکش کنونى به هارون‏الرشید، خلیفه عباسى رسید، شخصى به نام سلیمان بن جریر رقّى را که یکى از سخنوران فرقه تبریه از زیدیه بود، براى کشتن وى فرستاد و این شخص با شیشه عطرى که زهرآگین بود، ادریس را مسموم ساخت و بگریخت.
فرهنگ فرق اسلامى، دکتر محمدجواد مشکور/43،
بنیاد پژوهش‏هاى اسلامى آستان قدس رضوى، چاپ سوّم1375.
17. برخى از حاکمان علوى طبرستان عبارت‏اند از: حسن‏بن زید ملقب به داعى کبیر، محمدبن‏زید، حسین‏بن احمدبن اسماعیل کوکبى، ابومحمدبن على اطروش ملقب به ناصر، حسن بن قاسم ملقب به داعى صغیر، جعفر بن محمد بن حسن اطروش ملقب به الثائر فى اللّه، ابوالحسین احمد بن حسن اطروش، ابوعلى محمد بن ابى الحسین احمد، ابوجعفر حسن بن ابى الحسین احمد، ابوالحسین احمد موید بن حسین، ثائر بن هارون و ابوطالب یحیى ناطق بالحق.
18. تاریخ‏نگاران درباره وجه تسمیه »قرمط» اختلاف‏نظر دارند. طبرى و ثابت‏بن سنان صابى در تاریخ اخبار القرامطه، این واژه را به معناى کرمیتى یعنى سرخ‏چشم آورده‏اند. ابن‏الجوزى در »تلبیس ابلیس» کرمیتى را به معناى قوّت بینایى و تیزبینى ذکر کرده است. ظاهراً این کلمه از لهجه آرامى محلى شهر واسط به عاریت گرفته شده باشد که در آن قرمط هنوز به معناى تدلیس کنند است. کارل فولدرس، یکى از خاورشناسان مى‏گوید: کلمه قرمط با ریشه یونانى قرّماطا atammarG به معنى حرف ارتباط دارد. همچنین نام قرمط به خط ویژه نسخى اطلاق مى‏شود و الفباى سرّى قرمط نیز در متون یمنى وجود دارد. )براى اطلاعات بیش‏تر ر ک: کتابشناسى تحلیلى جنبش قرمطى، رضا رضازاده لنگرودى، یادنامه فخرائى، نشر نو، 1363، به نقل از فرهنگ فرق اسلامى/360) بعضى نیز مى‏گویند قرمطه در لغت عرب به معنى ریز بودن و خط و نزدیکى کلمات و خطوط به یکدیگر است و همچنین مى‏گویند چون حمدان اشعث کوتاه قد بود و هنگام حرکت پاهاى خود را نزدیک یکدیگر مى‏نهاد، به این لقب خوانده شد و بعضى‏ها مى‏گویند قرمط از باب انتساب قرامطه به محمد وراق است که خط قرمط را خوب مى‏نوشت.
فرهنگ معین، ج1450/6.
19. حمدان بن حمدون، محمد بن حمدان و ابوالهیجه عبداللّه بن حمدان از امراى معروف حمدانى هستند.
20. دولت اخشیدیه به دست محمد الاخشید ابن طغج از سال323 تا358 هجرى قمرى در مصر و شامات تشکیل شد.
21. خانواده ایرانى از اولاد نوبخت زردشتى، ستاره‏شناس معروف که در زمان منصور خلیفه دوم عباسى (158 - 136 ه.ق( میزیسته و افراد این خاندان بزرگ بدو منسوب‏اند و از این رو ایشان را آل‏نوبخت یا بنى‏نوبخت یا نوبختیون نامند. این خاندان نسبت خود را به گیو پسر گودرز پهلوان معروف ایرانى مى‏رسانند. منصور عباسى چون به ستاره‏شناسى و احکام نجوم رغبت داشت، منجمین و ستاره‏شناسان را از هر سو جمع مى‏کرد، از آن جمله نوبخت جد آل‏نوبخت و پسرش ابوسهل را نزد خود خواند و به قبول دین اسلام واداشت و هنگام بناى دارالخلافه بغداد (144) اساس آن شهر را در ساعتى ریخت که نوبخت از روى احکام نجومى اختیار کرده بود. چون نوبخت در زمان منصور پیر و ناتوان شد و نمى‏توانست چنانکه باید از عهده وظائف محوله برآید، به امر خلیفه پسر خود ابوسهل را به جاى خویش گماشت و ظاهراً نوبخت جز این یک پسر، فرزند دیگرى نداشت است، چون نسبت عموم نوبختیها به همین ابوسهل منتهى مى‏شود.
ابوسهل از همان تاریخ بناى بغداد (144) تا سال فوت منصور (158) در خدمت خلیفه و از ندماى او بود. ابوسهل بعد از فوت منصور نیز حیات داشت و زمان هارون الرشید (193 - 170) را درک کرده است. ابوسهل از منجمین ایرانى و از مترجمین کتب فارسى پهلوى به عربى است، و ابن الندیم هفت کتاب ذیل را از او نام مى برد:
1. کتاب النهمطان2. کتاب الفال 3. کتاب الموالید 4. کتاب تحویل5. کتاب المدخل6. کتاب التشبیه 7. کتاب المنتحل.
از این خانواده تا اوایل قرن پنجم هجرى عده‏اى علما و محدثین و ادبا و نویسندگان نامى برخاسته‏اند از قبیل: ابوسهل اسماعیل‏بن على اسحاق بن ابى‏سهل نوبختى که هم در دربار خلیفه منصب داشته و هم در زمان خود رئیس امامیه بوده و با حسین بن منصور حلاج صوفى معروف معارضه داشته و او را مُجاب کرده و در سنه 311ه.ق در سن هفتادوچهار سالگى درگذشته است. ابوجعفر محمد برادر ابوسهل مذکور متصدى کارهاى دولتى و ادیب و شاعر بوده است. ابومحمد حسن بن موسى نوبختى از علماى کلام است و بین سال 300 و 310 درگذشته است، وى خواهرزاده ابوسهل ثانى است. ابواسحاق ابراهیم نوبختى که سلسله نسبش معلوم نیست، در اوائل قرن چهارم میزیسته و از متکلمین است و کتابى در علم کلام موسوم به یاقوت از او معروف است.
ابوالقاسم حسین بن روح نوبختى که به عقیده شیعه نائب سوم امام غائب بوده در سال326 وفات کرده و پنج سال (317 - 312) به تهمت این که با قرامطه رابطه دارد، در حبس به‏سر برده است. ابوالحسن موسى بن کبریاء از این خاندان در نیمه اول قرن چهارم از منجمین به‏شمار مى‏آمد.
22. آل‏فرات از خاندانهاى بزرگ اسلامى بودند که گرایش شیعى داشتند و توانستند چندین نسل، سمتِ وزارت عباسیان را عهده‏دار باشند. ابوالحسن بن فرات، وزیرى کاردان بود و در گسترش دانش شیعه تلاش بسیار مى‏ورزید و جانبداریهاى گسترده او از اهل‏بیت، سبب افزایش جمعیت امامیه در بغداد شد. او به حسین بن روح نایب امام دوازدهم، کمک مالى مى کرد. حسین بن روح نوبختى در سایه حمایتها و کمک‏هاى آل بویه، توانست خدمتهاى سودمندى را در جهت نگهدارى شیعیان عراق از هر گزندى انجام دهد و از بروز حوادث ناگوار میان شیعیان و سنیان جلوگیرى کند.
23. ابن‏ابى‏عقیل، ابومحمدحسن بن على نعمانى حذاء اگرچه در همه رشته‏هاى اسلامى تألیفات و تصنیفات بسیارى دارد، امّا شهرت و آوازه او بیش‏تر در فقه و طرح مسائل فرعى آن است. او کتابى به نام »المستمسک بحبل آل الرسول» دارد و اوّلین کسى است که در مسأله آب قلیل قائل به عدم انفعال آن شده است.
24. ابن جنید، ابوعلى محمد بن احمد کاتب اسکافى، کتابهاى زیادى در مسائل فقهى و احکام دینى نگاشته است که از میان آنها دو کتاب »تهذیب الشیعه لاحکام الشریعه» و »الاحمدى للفقه المحمدى» مشهورترند.
25. ابوعبداللّه محمدبن نعمان معروف به شیخ مفید (338 ج413 ه.ق( فقیهى بود که به قول شیخ طوسى در کتاب »فهرست» در فهم و درک مسائل فقهى بسى پیش رفته بود و نزدیک200 کتاب کوچک و بزرگ تألیف کرده که از میان تألیفاتش در زمینه فقه مى‏توان دو کتاب »المقنعه» و »الارکان» را نام برد.
26. سیدمرتضى علم‏الهدى (436 - 355 ه.ق( و برادرش شریف رضى شاگردان شیخ مفید بودند و هنوز استادش زنده بود که او جانشین شد. او ابوابى در مسائل اصول گشود و فروع را برپایه اصول بنیاد نهاد که در کتاب »الذریعه» آمده است. اگرچه 90 جلد از تألیفات آن در اعیان الشیعه آمده و مى‏گویند 80 هزار جلد کتاب از تصنیغات، نسخ خطى و کتب خوانده شدن از او برجاى ماند )تفسیر تبیان، ج/1، مقدمه )ج -د(، شیخ آقا بزرگ تهرانى، نقل از مقاله مدارس فقه، مجله کیهان اندیشه، شماره4، بهمن و اسفند30/ 64)، ولى دو کتاب »الانتصار» و »ناصریات» وى در فقه معروف هستند.
27. ابوجعفر محمدبن حسن ملقب به شیخ الطائفه، در سال 385ه.ق در طوس به دنیا آمد. و در سال 460 ه.ق در نجف درگذشت. از جمله تألیفات وى عبارت‏اند از: تبیان، استبصار، تهذیب الاحکام، العدة فى اصول الفقه، کتاب الرجال، کتاب الغیبه، فهرست کتب شیعه و اسماء المصنفین، النهایه، کتاب الخلاف، کتاب الجمل و العقود، کتاب یوم و لیله، تلخیص شافى، المفصح در امامت، مناسک الحج، مقتل الحسین، اخبار مختار و...
28. در خصوص ریشه دو کلمه ملل و نحل توضیحات مفیدى در کتب لغت قدیم آمده است: در قاموس اللغه آمده: ملت عبارت از شریعت و دین است و در لسان العرب ابن‏منظور علاوه بر این معنى، ملیله و مُلال را به معنى حرارت داخل خاکستر معنى نموده است. طریحى در مجمع البحرین آورده:
»المله فى الاصل، ماشرع اللّه لعباده على السنه الانبیاء یتوصلوا الى جوار اللّه و یستعمل فى جمله الشرایع دون آحادها، ولا یکاد توجد مضافه الى اللّه و الا الى آحاد امه النبى ثم انها اتسعت فاستعملت فى الملل الباطله.
نحل جمع نِحله. به معناى ادعا یا ادعاى باطل است.
اصل این لغت از ریشه نَحل جسمه فهو ناحل یعنى »به واسطه بیمارى لاغر گردید»، اخذ شده است. نحول به معنى لاغرى و ناحل به معنى شتر لاغر و نواحل به معنى شمشیرهایى که به واسطه کثرت استعمال نازک شده‏اند، از این ماده مشتق‏اند... بنابراین استعمال کلمه »نحله» در اهواء و آراى فلسفى، در مقابل ملل و دیانات از لحاظ واقعیت نداشتن پندارهاى بشرى در مقابل ادیان الهى )به عقیده ملیین( است. پس مراد از »ملل»، دیانات و منظور از »نحل» آرا و مذاهب فلسفى است.
فرهنگ فرق فارسى/ هفت و هشت.
29. سوره مبارکه علق، آیات شریفه51.
30. همان، آیات شریفه8- 6.
31. جامع الصغیر، سبوطى، قاهره1325 ق، ج143/ 1.
32. حدثنا عبداللّه حدثنى أبى حدثنا إسحق بن یونس وهو الازرق أنبأنا عوف عن شهر بن حوشب عن أبى هریرة قال سمعته یقول قال رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم: لو کان العلم بالثریا لتناوله أناس من أبناء فارس»                       مسند الامام أحمد، مسند أبى‏هریرة.
33. خلافت بنى عباس با حکومت چهارساله عبداللّه سفاح آغاز شد (136 - 132) پس از وى حکومت بیست و دو ساله منصور آغاز شد. وى خونخوار، سفاک، بى‏باک، بى‏دین، بى‏وفا، لئیم و بسیار خسیس بود. او را منصور دوانقى هم گفته اند. علت‏اش آن است که وى روزى دوبار پولهاى خود را مى شمرد. عرب به دانه مى گوید )دانق( که جمع آن مى شود )دوانق(، لذا وى را دوانقى خوانده اند.                     سایت اینترنتى حوزه
34. در عهد انوشیروان حرکت علمى تازه‏اى در ایران پیدا شد و کتب علمى، ادبى، فلسفى و مقالات ملل از زبانهاى یونانى، هندى، قبطى و عبرى بار دیگر به زبان سریانى و پهلوى ترجمه شد. محور این حرکت و جنبش بر پیرامون مرکز دولت شاهنشاهى ساسانى دور مى‏زد و کارکنان آن گروهى از ترسیان نسطورى بودند که در الجزیره، مراکزى براى نشر و تبلیغ و تألیف داشتند و دسته دیگر خود زرتشتیان و مغان بودند که در جندى‏شاپور که دارالعلم بزرگى بود به تألیف و نشر مباحث علمى از طب و فلسفه مشغول بودند. در زمان انوشیروان، ژوستینین، قیصر روم براى ترویج نصرانیت اسباب زحمت فلاسفه افلاطونیان جدید شد و هفت تن از ایشان به انوشیروان پناه آوردند و در جندى‏شاپور که مدرسه فلسفى و طبى جاى مدارس اسکندریه را گرفته بود، به کارهاى علمى مشغول بودند.
سبک‏شناسى، محمدتقى بهار، ج153/ 1، مؤسسه انتشارات امیرکبیر،
تهران، 1370، به نقل از الفهرست/422.
35. به عنوان مثال، فهرست کتابخانه‏هاى الحکم اموى صاحب اندلس)م366) از 44 دفتر ترتیب مى‏یافت که هریک حاوى 20 ورق بود و در آنها جز اسما کتب چیزى وجود نداشت و با این حال خلیفه اموى براى خریدارى کتب، کسانى به بلاد مشرق مى‏فرستاد. مى‏گویند کتابخانه الحکم شامل 400 هزار مجلّد کتاب بود. کتابخانه بزرگ قاهره در قصر خلفاى فاطمى مزیّن به کتب فراوان بود،چنانکه شماره آنها را تا1 میلیون و600 هزار گفته‏اند و از این میان شماره کتب مربوط به علوم اوایل18 هزار بود.
ر ک: تاریخ علوم عقلى در تمدن اسلامى، دکتر صفا، ج154/ 1، خطوط مقریزى،
ج409/1 و458 و ج342/ 2 و الحضارة الاسلامیه فى القرن الرابع الهجرى، ج286/ 1.
36. با این توضیح که رونق برخى حوزه‏ها مقطعى بود، یعنى با بروز و ظهور عالمى دانشمند یا حاکمى دانش دوست در شهر و منطقه‏اى، حوزه آن‏جا رونق روزافزون مى‏گرفت و با کوچ، سقوط و یا مرگ آن عالم یا حاکم، آن حوزه هم افول روزافزون مى‏گرفت.
37. وى از بزرگ‏ترین علماى ریاضى دنیاى قدیم و کسى است که اثر او در تمدن اسلامى و مراکز علمى اروپا از قرن 12 میلادى به بعد آشکار است. کتاب حساب او که اصل عربى آن از میان رفته و ترجمه لاتین آن در دست است، تأثیر به سزایى در شناساندن حساب هندى مسلمین به دنیاى مسیحى داشته است. از او کتابى به نام »المختصر فى حساب الجبر و المقابله» به زبان عربى و لاتین )ترجمه ژراردوس کرموننسیس( به جاى مانده است.
تاریخ ادبیات در ایران، ذبیح‏اللّه صفا، ج115/ 1،
 انتشارات فردوس، چاپ یازدهم1370، تهران.
38. ثابت بن قرّه الحرّانى (211ه - 288ه( علاوه بر ترجمه کتب متعدد علماى ریاضى قدیم، خود نیز رسالات و تألیفات فراوانى در علم ریاضى از خود برجاى گذاشته است که از جمله آنها: ابطاء الحرکة فى فلک البروج و سرعتها، تألیف النسب، فى مساحه المجسمات المتکافیه، فى مساحة قطع المخروط الذى یسمى المکافى، مقاله فى انّ الخطین اذا اخرجا على اقل من زاویتین قائمتین التقیا، فى الشکل القطاع، فى استخراج الاعداد المتحابة، التأتّى لاستخراج عمل المسائل الهندسیة و... مى‏باشند.
همان/117
39. ابونصر محمد بن طرخان بن اوزلغ فارابى، در وسیج نزدیک فاراب در ماوراءالنهر، به سال 259ق/ 872م به دنیا آمد. فارابى، از خانواده‏اى سرشناس بود و پدر او، در دربار سامانیان، از فرماندهان لشکر بوده است. فارابى، در جوانى به بغداد رفت و نخستین معلم او، در این شهر، یوحنابن حیلان بود. آن‏گاه او منطق، نحو، فلسفه، موسیقى، ریاضیات و علوم را فرا گرفت. از آثار او چنان بر مى‏آید که زبانهاى ترکى و فارسى را مى‏فهمیده و پس از ارسطو، به عنوان معلم اول; معلم ثانى خوانده شد و نخستین فیلسوف بزرگ مسلمانان به شمار آمد. از شواهد چنان بر مى‏آید که برابر نظریه رایج در ایران، این فیلسوف بزرگ شیعه بوده است.
در واقع فارابى، در سال 330ق/ 941م، بغداد را به سوى حلب ترک گفته و در کنف حمایت سلسله شیعى حمدانیان قرار گرفت و سیف الدوله حمدانى به او ارج بسیار نهاد. این حمایت شیعى ویژه را نباید تصادفى دانست. این حمایت، زمانى معنى پیدا مى‏کند که در حکمت نبوى مبتنى بر تعلیمات امامان شیعى مشترک است. او پس از اقامت در حلب، مسافرتهایى کرد و تا قاهره رفت و آن‏گاه، در دمشق، به سال339 ق/950 م در هشتاد سالگى روى در نقاب خاک کشید.
40. وى (387-328) از مترجمان و شارحان مشهور کتب ریاضیون یونانى قدیم چون  ذیو فنطس، ابرخس و بطلمیوس به عربى و از جمله مؤلفان بزرگ در علوم هندسه و نجوم است. از او کتابهاى المحبطى شامل هفت جز، فى مایحتج الیه الکّتاب و العّمال من علم الحساب، الکامل و الهندسه موجود است.
تاریخ ادبیات در ایران، دکتر صفا، ج334/ 1.
41. ابن ربّى)متوفا 310ه.ق( تا سال 244 دبیر مازیار بن قارن بود و بعد از آن به خدمت المعتصم باللّه خلیفه عباسى درآمد و بعد از او در خدمت الواثق و المتوکل بود و کتاب خود را در سوّمین سال از خلافت المتوکل تألیف کرد و علاوه بر این چند کتاب به نام‏هاى »الدین و الدوله» و »حفظ الصحه»، »منافع الاطمعه و الاشربه و العقاقیر»، »کتاب الحجامه» و »فى ترتیب الاغذیه» در دست است.
عیون الانبار فى طبقات الاطباء، ابن ابى اصیبعه، قاهره، 1299 ه.
نقل از تاریخ فلسفه ایران، دکتر صدیق صفى‏زاده/101،
انتشارات اندیشه خلاق، چاپ اوّل، 1366.
42. این کتاب در سال 1928 میلادى به طبع رسید و کتاب جامعى در طب است که با روش منطقى نوشته شد و این همان روشى است که بعدها على بن عباس مجوسى در کامل الصناعه و ابوعلى سینا در قانون به کار برده‏اند. نویسنده در این کتاب از اطلاعات اطبا بزرگ پیش از خود مانند سقراط، جالینوس و اوریباسیوس و کتب مشهور طب هندى مانند جَرکا، سُسرُد، یِدان و اَشتا نقهردى استفاده کرده است. )فردوس الحکمه، چاپ برلین، 1928، ص557) این کتاب در هفت نوع و هر نوعى مشتمل بر سى مقاله و آن مقاله‏ها مشتمل بر360 باب است.
43. ابوریحان بیرونى کتابى درباره آثار و تألیفات رازى نوشته که برحسب فهرست بیرونى بدین ترتیب است: 56 کتاب در طب، 33 کتاب در طبیعیات، 7 کتاب در منطق، 10 کتاب در ریاضیات و نجوم، 7 کتاب در تفسیر و تلخیص کتاب فلسفى، 17 کتاب در علوم فلسفى، 6 کتاب در مافوق الطبیعه، 14 کتاب در الهیات، 22 کتاب در کیمیا، 2 کتاب در کفریات و10 کتاب در فنون مختلفه که مجموع این کتابها بالغ بر184 مجلد مى‏باشد.
رسالة للبیرونى فى فهرست کتب محمد بن زکریا/45.
44. این کتاب به خاطر اهداى آن به حاکم وقت رى، منصور ابن اسحاق سامانى به این نام خوانده مى‏شود. در این کتاب مباحث طبى را در10 مقاله بیان کرده است. این کتاب به زبانهاى لاتین، فرانسه، ایتالیایى و آلمانى ترجمه شده است.
45. این کتاب که یادداشتهاى پزشکى رازى در طول15 سال مى‏باشد، بیماریهاى گوناگون و چگونگى درمان و علاج آنها و اقوال و آراى پزشکان پیش از او با ذکر مأخذ آمده است. این کتاب در سال1279 میلادى به لاتین هم ترجمه شد.
46. این کتاب خود 5 کتاب است: در امور کلى علم طب شامل چهار فن، ادویه مفرده شامل دو فن، امراض جزئیه اعضاى انسان شامل بیست و دو فن، امراض جزئیه‏اى که اختصاص به اعضاى معینى ندارد، شامل هفت فن و ادویه مرکبّه شامل چند مقاله.
فهرست نسخه‏هاى مصنفات ابن‏سینا/189، به نقل از القانون فى الطب،
تألیف شیخ الرئیس ابن سینا، وضع حواشیه محمدامین الضناوى، بیروت 1999.
47 . ابراهیم بن‏حبیب و پسرش محمد الفزارى از منجمان اسلامى هستند. محمد قسمتى از مجموعه نجومى السند هند )سیدهانتا( را که مهم‏ترین آنها متعلق به حدود قرن پنجم میلادى است، به عربى درآورده است که به »السند هند الکبیر» مشهور بود. این کتاب تا عهد مأمون در نجوم مورد استفاده بود
تاریخ ادبیات در ایران، ج اول/110.
48. ابوعبداللّه محمّد بن موسى خوارزمى )قرون دوم و سوم هجرى( بزرگ‏ترین عالم عصر خود در ریاضى، جغرافى، نجوم و تاریخ بوده است. او در بیت‏الحکمه کار مى‏کرد. یکى از مهم‏ترین پیشرفتها با کارهاى خوارزمى شروع شد. این پیشرفت، شروع جبر نام دارد و حرکتى انقلابى بود در دور شدن از مفهوم یونانى ریاضى که اساساً هندسى بود.
مهم‏ترین کتاب خوارزمى کتاب حساب الجبر و المقابله است. کلمه arbeglA از نام این کتاب گرفته شده است. البتّه فقط قسمت اوّل این کتاب به آن‏چه جبر مى‏نامیم، ارتباط دارد. باید بدانیم که این کتاب به شکلى کاربردى و براى حلّ مسائل روزمره قلمرو اسلام نوشته شده است. خوارزمى درین کتاب ابتدا اعداد طبیعى را معرّفى مى‏کند و سپس به حلّ معادلات مى‏پردازد.
49. نیکولاس کوپرنیک در سال 1473 در شهر تورن واقع در لهستان متولد شد و چون پدرش را از دست داده بود، تربیت و پرورش او به دست عمویش انجام گرفت، عمویش که یکى از کشیشان بزرگ بود، او را براى تحصیل به دانشگاه کراکووى فرستاد. کوپرنیک در 23 سالگى براى تحصیل در رشته طب به دانشگاه پادو وارد شد و ضمناً در دانشگاه بولونى تحصیل نجوم مى‏کرد، طولى نکشید که در اثر بروز استعداد خویش یک کرسى تدریس ریاضیات را به دست آورد. کوپرنیک در 25 سالگى به شهر رم آمد، او در دانشگاه رم، استاد اخترشناسى شد و به شاگردانش علوم آسمان شناسى نقل شده از دورانهاى پیشین را که اختر شناس یونانى بطلمیوس حدود1370 سال قبل از زمان او بنیان نهاده بود، تدریس مى‏کرد. او در سال1501 پس از چند سال تحقیق در ایتالیا به وطن خود بازگشت و در آن‏جا به عنوان متولى کلیساى جامع شهر فرائن بورگ در پروسیا و دبیر و مشاور عمویش در منطقه ارم لند به کار پرداخت. او به عنوان کشیش کلیساى‏شهر مراسم مذهبى را رهبرى مى‏کرد و به عنوان پزشک به معالجه بیماران مى‏پرداخت. کوپرنیک در24 مه سال1543 وفات یافت.
50. تیکو براهه یک ستاره‏شناس دانمارکى بود که مشاهداتش از حرکات سیاره‏اى با چشمان غیر مسلح تقریبا 20 بار دقیق‏تر از دیگران بود. بعدها، همکارش یوهانس کپلر (1630- 1571) از مشاهدات براهه در تشریح چندین قانون در مورد حرکات سیارات استفاده کرد. با رد فرضیه خورشید مرکزى نیکلا کپرنیک، براهه نظریه‏اى جدید ارایه نمود. به نظر او همه سیارات به دور خورشید و کل این منظومه، به دور زمین که ثابت فرض شده است، در حال چرخش‏اند.
51. یوهانس کپلر (1630 - 1571)، ستاره‏شناس آلمانى، نشان داد که سیارات در مسیرهایى بیضوى حرکت مى‏کنند و خورشید در یکى از کانونهاى بیضى قرار دارد. پس از مشاهده مدار مریخ، او همچنین نشان داد که خط فرضى میان سیاره و خورشید در زمانهاى مساوى مناطق مساوى بیضى را قطع مى‏کند، زیرا هنگامى که سیاره به خورشید نزدیک‏تر مى‏شود، سریع‏تر حرکت مى‏کند. بالاخره او نشان داد که چگونه زمان گردش سیاره در مدار خورشید )دوره تناوب مدارى( با فاصله افزایش مى‏یابد. این کشفها به قوانین حرکت سیاره‏اى کپلر معروف شدند.
52. فرزندان موسى شاکر خراسانى، از پیشتازان شگردشناسى و دانش فنى جهان هستند و جاى ویژه‏اى در تاریخ ابتکارها و اختراعها و دستاوردهاى بزرگ علمى دارند. با در دست داشتن شواهد غیر قابل انکار، بیش‏تر ابتکارها و تکنیک )ورزمان(هایى که بعدها به دانش مکانیک و مهندسى و طراحى اروپا وارد شد، از شرق به آن‏جا رفته است و در این زمینه سهم فرزندان موسى شاکر خراسانى و بویژه احمد، بسیار زیاد و چشمگیر است. طرح اولیه دریچه‏ها )سوپاپ‏ها(ى مخروطى که به وسیله »لئوناردو داوینچى» نابغه‏اى ایتالیایى، طراحى شده است، مى‏تواند از روى کتاب »الحیل» برگرفته شده باشد. از مهم‏ترین کارهاى این برادران و بویژه احمد در کارهاى مهندسى مکانیک، هدایت و کاربرد درست افزار و آلاتى است که پنهان از چشم بینندگان در دل دستگاه‏هاى کار گذاشته شده و در اثر فشار آب یا هوا کار مى‏کنند. در کتاب »الحیل»، تعداد 103 طرح با شرح کامل آن، آورده شده است که هر کدام شاهکار طراحى و مهندسى زمان خود است. اصولى را که وى در طرحهایش از آنهاپیروى کرده، امروزه نیز به همان روش، عمل مى‏شود. بدین سان، طراحیهاى انجام شده به وسیله احمد، فرزند موسى خراسانى در نزدیک به1200 سال پیش، هنوز از نظر علمى تازگى خود را از دست نداده‏اند.
53. ابوموسى جابربن حیان)حدود 721 - حدود 815 میلادى( دانشمند و کیمیاگر و فیلسوف مسلمان بود. او را »پدر علم شیمى» نامیده‏اند و بسیارى از روشها )مانند تقطیر( و انواع ابزارهاى اساسى شیمى مانند قرع و عنبیق را به او نسبت مى‏دهند. عقیده او بر این بود همچنان که طبیعت مى‏تواند اشیا را به یکدیگر تبدیل کند، مانند تبدیل خاک و آب به گیاه و تبدیل گیاه به موم و عسل به وسیله زنبور عسل و تبدیل قلع به نقره در زیر زمین و... کیمیاگر نیز مى‏تواند با تقلید از طبیعت و استفاده از تجربه‏ها و آزمایشها همان کار طبیعت را در مدت زمانى کوتاه‏تر انجام دهد. اما کیمیاگر براى این‏که بتواند یک شى‏ء را به شى‏ء دیگر تبدیل کند، به‏وسیله‏اى نیازمند است که اصطلاحاً آن را اکسیر مى‏نامند. اکسیر در علم کیمیا، به منزله دارو در علم پزشکى است. جابر اکسیر را که از آن در کارهاى کیمیایى خود استفاده مى‏کرد، ازانواع موجودات سه گانه )فلزات، حیوانات و گیاهان( به دست مى آورد. او خود، در این زمینه مى‏گوید: هفت نوع اکسیر وجود دارد:
- اکسیر فلزى: اکسیر به دست آمده از فلزات
- اکسیر حیوانى: اکسیر به دست آمده از حیوانات
- اکسیر گیاهى: اکسیر به دست آمده از گیاهان
- اکسیر حیوانى - گیاهى: اکسیر به دست آمده از امتزاج مواد حیوانى و گیاهى
- اکسیر حیوانى - گیاهى: اکسیر به دست آمده از امتزاج مواد حیوانى و گیاهى
- اکسیر فلزى - گیاهى: اکسیر به دست آمده از امتزاج موادفلزى و گیاهى
- اکسیر فلزى - گیاهى: اکسیر به دست آمده از امتزاج مواد فلزى و گیاهى
54. سوره مبارکه زمر، آیات شریفه17 و 18
55. در پاییز سال616 ه.ق، چنگیز، پادشاه مغول، یکى از اقوام و طوایف زرد پوست ساکن آسیاى مرکزى و شرقى، با سپاهى خونخوار و نزدیک به200 هزار تن به ایران حمله کرد و در طول4 سال بسیارى از شهرهاى ایران را ویران کرد.
56. دومنیگو گوندیسالوو، یوضا اشبیلى، پلاتو تیولى، رابرت چسترى، ژرارد کریمونایى از مهم‏ترین مترجمان متون عربى به زبان اسپانیایى در این دوره بودند که بسیارى از آثار اسلامى را ترجمه کردند.
75. trebrej فرانسوى بود و پس از تحصیلات مقدماتى در موطن خود براى ادامه تحصیل به اسپانیا رفت و با علوم و معارف اسلامى آشنا شد. از او یک کتاب هندسه و یک کتاب در اسطرلاب و همچنین نامه‏ها و یادداشتهایى در سنت فلسفى افلاطونیان باقى مانده است. او در تحول دروس چهارگانه)حساب، هندسه، هیئت و موسیقى( مؤثر بوده است.
85. treboRforetsehc بین سالهاى1141 تا1147 میلادى در اسپانیا ساکن بود.
59. نخستین تلاش براى ترجمه کل قرآن به لاتین با کوشش و پیگیرى راهب اعظم دیر کلونى پیتر جلیل / پطرس مکرم )متوفى 1156 / 551) صورت گرفت. وى که علاقه‏مند به آگاهى از متون عربى و اشاعه مسیحیت بین مسلمانان اندلس بود; به انگیزه ترجمه قرآن با رابرت چسترى آشنا شد. به خواهش وى چسترى که به ترجمه متون علمى اسلامى نیز مشغول بود، به ترجمه قرآن پرداخت. گفته شده که مسلمانى به نام محمد نیز براى اتقان کار ترجمه بر این امر نظارت داشته است. این ترجمه در1143/ 538 - 537 پایان یافت.
60. کنستانتین در تونس به دنیا آمد و تحصیلات‏اش را در شمال آفریقا آغاز نمود. او پس از مسافرتهاى طولانى به ممالک شرقى، همچون عراق و سوریه، براى کسب علوم اسلامى در آن مناطق، به ایتالیا رفت و در سالرنو سکنى گزید. کنستانتین که به خاطر اصالت شمال آفریقایى‏اش، به زبان عربى مسلط بود در این زمان به ترجمه کتب مسلمانان پرداخت. ترجمه‏هاى کنستانتین بیش‏تر در زمینه طب مى‏باشد و این به دلیل ارتباط او با مدرسه طب سالرنو بود. او در ترجمه آثار عربى به لاتین، از کمک دو تن از شاگردانش به نامهاى یحیى‏بن افلح )یوحناى عرب( و اوتو (oto) بهره مى‏گرفت. سرانجام او در سال1087 میلادى درگذشت.
کنستانتین در بسیارى از آثارش که ترجمه کتب عربى بود، با حذف نام نویسندگان و قراردادن نام خود به جاى آن سعى مى‏کرد تا این آثار را نوشته خویش معرفى کند; چنان که این کار را در مورد کتاب شفاءالعیون حنین بن اسحاق و زادالمسافر ابن جزار و برخى از کتب کیمیایى محمد بن زکریاى رازى انجام داد. اما با پیدایش اصل عربى کتابهاى مذکور، این اقدام نادرستِ وى آشکار گردید. سارتون او را نخستین مترجم بزرگ کتب عربى به لاتین مى‏داند.
61. پس از پیدایش صنعت چاپ، قانون از اولین کتابهایى بود که به چاپ رسید; این کتاب نخست در فوریه 1473م در ایتالیا منتشر گردید و پس از دو سال تجدید چاپ شد. حتى سومین چاپ آن نیز پیش از انتشار کتاب کوچک جالینوس صورت گرفت )تا سال1500 میلادى، ترجمه لاتین این کتاب پانزده بار به چاپ رسید، در حالى که کتاب جالینوس فقط دو بار چاپ شد(.
62.
ligrU63.
sudnapilE64. طلیطله یا تولیدو، شهرى است در اسپانیا که از سال711 میلادى در اختیار مسلمانان بوده و از نو از سال1085 م به دست مسیحیان افتاده است. در یکى از مساجد این شهر کتابخانه‏هاى بسیار مهم به زبان عربى و غیره وجود داشت.
65. صحیفه امام، ج289 / 21.
66. سوره مبارکه زمر، آیات شریفه18 - 17
67. صحیفه امام، ج456/ 20.
68. شیخ نورالدین على بن عبدالعالى عامل کرکى )وفات937 ه.ق( لقب »قاضى» و »شیخ الاسلام» را از شاه سلیمان صفوى دریافت کرد که همه فقهاى شیعه تحت نظر او بودند .                                                                           فرهنگ فرق اسلامى/286.
69. آیت اللّه العظمى حاج شیخ عبدالکریم بن محمد جعفر مهرجردى یزدى )تولد 1376 ه.ق، وفات 1355 ه.ق / 1315 ه.ش( در عتبات نزد حاج میرزا محمد حسن شیرازى، میرزا محمدتقى شیرازى، شیخ فضل‏اللّه نورى، آخوند ملاکاظم خراسانى و سیدکاظم یزدى تلمذ کرد و از محضر سیدمحمد فشارکى استفاده نمود و پس از بازگشت به ایران حوزه علمیه قم را تشکیل داد. از آثار اوست: تقریرات )تحریر تقریرات سیدمحمد فشارکى(، دررالفوائد فى‏الاصول، کتاب الرضا، کتاب الصلوة، کتاب المواریث و کتاب النکاح.
70. آیت‏اللّه العظمى سیدحسین طباطبایى )حاج آقا( فرزند سیدعلى طباطبایى )تولد 1292 ه.ق، وفات 1380 ه.ق / 1340 ه.ش( پس از فراگیرى مقدمات در بروجرد به اصفهان رفت و فقه را نزد حاج سیدمحمدباقر درچه‏یى و فلسفه را نزد میرزا جهانگیرخان خواند و پس از آن به نجف رفت و8 سال در محضر آخوند ملاکاظم خراسانى تلمذ کرد و سپس به بروجرد بازگشت و مقیم شد. در سال1324 ه. ش به تهران آمد و عازم مشهد گردید. پس از بازگشت از مشهد، مقیم قم و مرجع تقلید شیعیان گردید.
71. نقل از کتاب تاریخ فقه و فقها، ابوالقاسم گرجى/237
72. آقامحمدباقر بهبهانى )وحید بهبهانى( متولد بین سالهاى1116 تا1118 ه.ق و وفات بین سالهاى1205 تا1208 ه.ق از فقهاى بزرگ است که او را آقاى مطلق و »مجدد» رأس مائه مى‏خواندند و مى‏گویند او بود که بساط اخبارى‏گرى را برچید. یکى از شعرا درباره او مى‏گوید:
والبهبهانى معلم البشر
ازاح کل شبهة و ریبً
از فرهنگ فرق اسلامى/42.
73. سوره مبارکه نحل، آیه شریفه125.
74. سوره مبارکه روم، آیه شریفه30.
75. بحارالانوار، ج93/ 6.
76. کفایه الاصول، چاپ موسسه آل‏البیت/364.
77. به تاریخ1360/ 7/ 5، صحیفه امام، ج297/ 15، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى)ره(، چاپ اوّل، پاییز 1378.
78. به تاریخ1360/ 7/ 19، همان.
79. به تاریخ1366/ 10/ 16، همان، ج451/ 20.
80. همان/463.
81. آقاى محمدرضا توسلى)محلاتى( از اعضاء دفتر امام خمینى که متأسفانه در آخرین روزهایى که مشغول اصلاح این نوشتار بودم، در جلسه مجمع تشخیص مصلحت نظام در حین سخنرانى درباره هشدار از انحرافات از راه امام)ره( و خرافه‏گرایى و در حالى که چشمانش به چشمانم بود، براثر ایست قلبى جان به جان‏آفرین تسلیم کرد.
82. مرحوم حاج احمد آقا خمینى.
83. به تاریخ17 بهمن ماه1366، همان.
84. به تاریخ1368/ 2/ 4، همان، ج21.
85. سوره مبارکه نحل، آیه شریفه125.
86. سوره مبارکه عنکبوت، آیه شریفه46.
87. سوره مبارکه انعام، آیه شریفه83.
88. مقدمه احتجاج، نوشته آیت‏اللّه سبحانى/16.
89. سوره مبارکه نحل، آیه شریفه125.
90. همان.
91. سوره مبارکه عنکبوت، آیه شریفه46.
92. سوره مبارکه بقره، آیه شریفه: 129 »یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُم الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَ یُزَکّیهِمْ اِنَّکَ اَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»
93. الف( سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 151: »یَتْلُوا عَلَیْکُمْ ایاتِنا وَ یُزَکّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْمَلُونَ»
ب( سوره مبارکه آل عمران، آیه شریفه 48: »وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّورةَ وَالْاِنْجیلَ»
ج( همان سوره، آیه شریفه164: »لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنینَ اِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً منْ اَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ ایاتِه وَ یُزَکیّهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفى ضَلالً مُبینً»
د( سوره مبارکه جمعه، آیه شریفه2: »هُوَالَّذى بَعَثَ فِى الْاُمِیّیّنَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ ایاتِه وَ یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفى ضَلالً مُبینً»
94. سوره مبارکه فصلت، آیه شریفه33.
95. سوره مبارکه هود، آیه شریفه88.
96. تحف العقول عن آل الرسول، ابومحمد، حسن بن على بن حسین حرّانى، تصحیح و تعلیق على‏اکبر غفارى/383 به بعد، مؤسسه النشر الاسلامى، چاپ دوّم، 1363 ش.
97. سوره مبارکه زمر، آیه شریفه19.
98. سوره مبارکه بقره، آیه شریفه162.
99. سوره مبارکه بقره، آیه شریفه163.
100. سوره مبارکه نحل، آیه شریفه12.
101. سوره مبارکه زخرف، آیات شریفه2 1 و3.
102. سوره مبارکه روم، آیه شریفه23.
103. سوره مبارکه انعام، آیه شریفه32.
104. سوره مبارکه قصص، آیه شریفه60.
105. سوره مبارکه صافات، آیات شریفه137 و138.
106. سوره مبارکه عنکبوت، آیه شریفه43.
107. سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 165.
108. سوره مبارکه انفال، آیه شریفه 22.
109. سوره مبارکه لقمان، آیه شریفه24.
110. سوره مبارکه انعام، آیه شریفه 116.
111. سوره مبارکه انعام، آیه شریفه 37.
112. سوره مبارکه سبا، آیه شریفه13
113. سوره مبارکه ص، آیه شریفه23.
114. سوره مبارکه هود، آیه شریفه42.
115. سوره مبارکه بقره، آیه شریفه272.
116. سوره مبارکه ق، آیه شریفه36.
117. سوره مبارکه لقمان، آیه شریفه11.
118. سوره مبارکه آل عمران، آیه شریفه7.
119. سوره مبارکه زمر، آیه شریفه12.
120. سوره مبارکه رحمن، آیه شریفه60.
121. اگرچه سراسر متن این وصیت‏نامه، آموزنده و برگرفته از آیات قرآن، روایات معصومین، گفتار تورات و انجیل و حکایات و کلمات قصار شخصیتهاى برجسته تاریخ مانند لقمان حکیم و ابوذر غفارى است، اما چون تا به حال چندین بار توسط اندیشمندان حوزه و دانشگاه ترجمه شده و در دسترس مى‏باشد، دراین مقال به بیان جملات برجسته آن بسنده مى‏کنم و علاقه مندان را به ترجمه‏هاى موجود ارجاع مى‏دهم.
122. امام کاظم(ع) در جملات آغازین با استناد به آیات قرآن کریم، صاحبان عقل و  اندیشه را ستود که این آیات به ترتیب عبارتند از: زمر17 و18، بقره163 و164، نحل12، زخرف1 تا3، روم24، انعام32، قصص60، صافات136 تا138، عنکبوت43، بقره170، انفال22، لقمان25، انعام 116 و37، سبا 33، ص24،هود40، بقره269، ق37، لقمان12.
123. اگرچه این موارد در تحف‏العقول 70 مى‏باشد، ولى براساس آن‏چه که در دیگر منابع آمده است، موارد دیگرى هم به عنوان لشکریان عقل و جهل ذکر شده‏اند: الصلاة و ضده الاضاعة، الصوم و ضده الافطار، الجهاد و ضده النکول، الحج و ضده بنذ المیقاق، برالوالدین و ضده العقوق یعنى: نماز و ترک نماز، روزه و گشودن آن، جهاد و فرار از جهاد، حج و پیمان‏شکنى و خوبى به پدر و مادر و اذیت و آزار آنان.
124. بحار الانوار، علامه مجلسى، ج187/104، دار احیا التراث العربى، بیروت.
125. نضد القواعد الفقهیه على مذهب الامامیه، فاضل مقداد، تحقیق سید عبداللطیف کوهکمرى/4، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى.
126. تحریر المجله، ج15/1، افست قم ؛.