نوع مقاله : مقاله پژوهشی
مقدمه
برادر همسنگرم، از زمان مبارزات پیش از پیروزى انقلاب تا امروز، آقاى جعفرى گیلانى، در تاریخ1386/9/ 7 نامه مجله وزین و خوشسابقه »حوزه» را آورد×(1) که درخواست دارند مقالهاى درباره بنیان روشنفکرى دینى که سرمایه بالندگى در مبارزات، پیروزى و تداوم انقلاب اسلامى ایران است و فریادگر و منادى آن امام راحل هستند، بنویسم و با استفاده از تجارب بیش از نیم قرن حضور مداوم و تأثیرگذارم در میدان مبارزه و مسؤولیتهاى کلیدى اداره کشور، راهکارهایى براى مقابله با تهدیدهاى ریشهدار و موریانهوار تحجّر و سکولاریسم و استکبار و تهاجم فرهنگى ارائه دهم.
به خاطر بجا دیدن این دعوت و لمس خطرهاى مزاحم فوقالذکر، بیست ساعت بعد از آن، یعنى1386/ 8/ 8، قلم برداشتم و در پشت همان برگههاى نامه دعوت، که سفید مانده بود، شروع به نوشتن کردم و امیدوارانه از خداوند مهربان استمداد کردم که حق را بر نوشتههایم جارى فرماید.
×××
سحرگاهان و قبل از بیرون رفتن از رختخواب براى نماز صبح، کمى در مبانى، اصول، فصول و منابع چنین نوشتهاى فکر کردم و شاکلهاى از آن در ذهنم نقش بست. گرچه معمولاً در اثر کمى وقت، در مصاحبهها و نوشتن متنهاى کوچک، از اندوختههاى فکرى و حافظه استفاده مىکنم، ولى در این موضوع لازم مىدانم علاوه بر اندوختههاى ذهنى، در خلال کار تحریر، به منابع و مدارک معتبرى هم مراجعه شود که نوشته، آنهم براى فضاى عالمانه حوزههاى علمیه و محقّقان اسلامى، بخصوص در ضبط اسامى، تاریخ و متون مورد استناد و مرجع استفاده، از استحکام لازم برخوردار باشد.
براى انتخاب ادبیات نوشتار دو فرض درنظرم بود:
1. استفاده از عبارات ساده، روان و خالى از اغلاق و پیچیدگى که علاوه بر حوزویان، که مخاطب اصلىاند، مخاطبان غیرحوزوى هم بخوانند.
2. روش مشکلنویسى با استفاده از اصطلاحات فقهى، اصولى، کلامى و عرفانى که این جزوه را محدود به عالمان متخصص نماید.
پس از اندکى فکر، شیوه اول را انتخاب کردم و طریقه دوم را، که معمولاً براى اثبات مراتب علمى و مهارت و تخصص مؤلفان کارآیى دارد، به بحث و وقت دیگرى موکول مىنمایم.
آزاداندیشى اسلامى و روشنفکرى دینى
تعریف روشنفکرى دینى
دهها صفت براى روشنفکر ارائه شده که مهمترین آنها موارد زیر است:
1. آگاهى از احوال و اوضاع زمانه
2. شناخت دردها و آسیبها و امتیازات جامعه
3. شجاعت در شناخت و بیان درد و درمان جامعه
4. آزادمنشى در تفکر و اندیشه و نقادى نسبت به وضع موجود
5. رو به آینده داشتن و تنفر از عقبگرد و درجا زدن
6. عاشق نوآورى و پیشبرد جامعه
7. عارى از خرافه و تحجّر و مزیّن به عقلانیّت در فکر و عقل
اینگونه توصیفها از منظر حامیان روشنفکرى است و در مقابل توصیفهاى مذمت گونهاى از سوى مخالفان آزاداندیشى براى روشنفکران وجود دارد.
براین اساس، تعریف جامع و مانعى براى روشنفکرى دینى سراغ ندارم; ولى باتوجه به توصیفهاى موجود مىتوان گفت: مصداق خوب روشنفکر دینى، فردى باشد که از سویى با دلیل و همراه اعتقاد و تعبّد، اسلام را جوهرى پایدار و جوابگوى ابدى نیازهاى روز هر زمان و مکان بداند و از سوى دیگر، قادر به شناخت واقعیات و نیازهاى جوامع زمان خود باشد.(2) اگر فاقد رکن اول باشد، دینى نیست و اگر رکن دوم را نداشته باشد، روشنفکر نیست. البته در هر زمانى چنین مصادیقى، زیاد نخواهند بود و چون این اصطلاح مىتواند نسبى درنظر گرفته شود، به اندازه وسعت دامنه، نسبت مصادیق هم زیادتر مىشود. تفاوت روشنفکر دینى و روشنفکر مطلق این جاست که اولى در محدوده دین مورد قبولش عمل مىکند. فرض این است که او به دین اعتقاد دارد و برخلاف معتقدات خویش به راهى نمىرود و دومى چون چنین سرمایه و راهنمایى مثل معارف آسمانى ندارد، آزادتر، ولى بدون سرمایه پیش مىرود. گرچه کم بودن قید و بندها، کار نوآورى را براى نواندیشان غیردینى آسانتر مىکند، اما اولاً کمتر جامعهاى هست که نوعى قید و بند و تعصبهاى سنتى، قومى، ملى و اجتماعى نداشته باشد و ثانیاً راهنماییهاى الهى، محقق را از لغزشهایى از نوع آنچه فرهنگ غرب به آن آلوده شده، حفاظت مىکند و باتوجه به تجربه و اسناد معتبر اسلامى مىتوانیم بگوییم:
اسلام به روشنفکر دینى نشاط و سرزندگى مىبخشد و او را در عمق وجدان متعهد مىسازد، به اهداف و آرمانهایش تقدس مىبخشد و از بىتفاوتى نسبت به حوادث اطراف خود و بىدردى نسبت به مشکلات جامعه رها مىسازد.
او را در مسیرى از تکامل قرار مىدهد که در هیچ حدى متوقف نمىگردد. مانع از خیانت و سقوط او مىشود. از تضاد و لجاجت و تعصّب و تقلید کور و خودخواهى و انحصارطلبى بازمىدارد. به او هویت مستقل مىدهد. از خودباختگى بازمىدارد. به او عزت نفس مىبخشد و مانع از ذلّتپذیرى و زبونى او مىگردد. او را از یأس و ناامیدى محافظت مىنماید و به او روحیه و قدرت تلاش و مبارزه و جهاد عطا مىکند و رحمت و رأفت نسبت به انسان را در وجودش نهادینه مىکند و پاسدارى از حق و حقیقت و دورى از ریا و تزویر و حقپوشى به صورت ملکهاى بر رفتار و گفتارش سایه مىگستراند.
انسان الگو
قرآن و سنت به اسباب و عوامل روشنفکرى دینى توجهى خاص مبذول و پایه و مایه تربیت چنین انسانهایى را به وضوح طراحى و اجرا کردهاند.
اساسىترین برنامه مکتب اسلام تربیت انسان مؤمن، عالم، متقى و داراى عمل صالح است که از اولین آیات نازله بر پیغمبر(ص) در سوره علق و نیز توضیح فلسفه خلقت آدم و بشر بر روى زمین به عنوان خلیفة اللّه در بدو آفرینش آدم ابوالبشر(ع) و موارد فراوان دیگر در قرآن به دست مىآید.
عقل و فکر
مهمترین سرمایه انسان براى ارتقاء به جایگاه انسان الگوى شایسته قرآنى، سرمایه عقل و فکر و هدایت الهى است که در انسان این سرمایه به طور استعداد و قابلیت موجود است و بهرهگیرى از این موهبت الهى با راهنمایى عقل و وحى به عهده انسان گذاشته شده و عنصر اختیار و انتخاب زمینه این مسؤولیت است و همین سرمایه گرانقدر توشه این راه سعادت است که در مسیر او مشعلهاى فراوان روشنگر و علائم راهنما از منبع وحى و عقل قرار گرفته است.
قرآن و عقل و فکر
جالب است که در کتاب مقدس الهى توجه ویژه و معنادارى به عقل، فکر، دانش و ایمان در کنار هدایت الهى شده و این توجه در سراسر قرآن کریم و در نقاط مناسب آن تعبیه گردیده است. صدها بار واژههاى مشتق از علم و دهها بار از واژههاى مربوط به عقل، فکر، عرفان، تفقه و مشابههاى دیگر و صدها بار از کلمات ارزشى هدایت و ایمان به عنوان ضلع دیگر این ساختمان کثیرالاضلاع استفاده شده که نتیجه این مجموعه عوامل انسانساز، تربیت انسان مورد نظر است که در جهت ثبت و ارجگذارى در قرآن به کار رفته است که مىتوان هدف را جلب توجه انسانها به ارزش و ضرورت این سرمایهها در مسیر سیرالى اللّه و کمال و سعادت افراد و جوامع برشمرد.
ناگفته پیداست که همه اینها در تربیت انسان مؤمن عالم و عامل نقش ایفا مىکنند و ثمره این شجره طیبه، انسان روشنفکر دینى است.
سنت، عقل، فکر، علم و عمل صالح
منابع روایى ما معمولاً اولین باب را به عقل و دومین باب را به علم اختصاص مىدهند1. حتى کُتبى که توسط علماى اخبارى تدوین گردیده، چنین است و این نشان خوبى است که حتى منکران ارزش و اعتبار بسیارى از مباحث علم اصول، که یکى از سرمایههاى اجتهاد علماى عقلگرا و به اصطلاح اصولیون است، هم از نقش والاى عقل و فکر در ساختار نظام اسلامى غافل نماندهاند.
کتاب گرانبهاى تحفالعقول وصایاى امام هفتم حضرت موسىبن جعفر(ع) به هشام بن حکم(3) را آورده که حدود نود درصد آن وصایا تکیه روى عقل، تعقل و تفکر، به عنوان مهمترین عامل سعادت و کمال دارد و در یکى از دهها وصیت به تعقل مىفرماید:
»یا هشام، انلله علىالناس حجتین، حجّه ظاهره و حجّه باطنه. فاّمّا الظاهره فالرسل و الانبیاء و الائمه و اما الباطنه فالعقول»
2همان مضمونى که مرحوم آیت اللّه شیخ انصارى در »فرائد الاصول» در حجیّت قطع ناشى از عقل روى آن تکیه مىکند:
»و وجه الاستشکال فى تقدیم الدلیل النقلی علی العقلی الفطری السلیم ما وردمن النقل المتواتر علی حجّیة العقل و انّه حجّة باطنه و انّه ممّا یعبد به الرحمن و یکسب به الجنان»
3همچنین به نقل از راغب اصفهانى مىآورد که:
»العقل السلیم ایضا حجّة من الحجج فالحکم المنکشف به حکم بلغّه الرسول الباطن الذى هو شرع من داخل کما ان الشرع عقل من خارج»
4مىبینید که فقهاى بزرگ مقام عقل را تا پاى وحى بالا مىبرند و از تعبیر معنادار حجت باطنه در مقابل حجت ظاهره )انبیا( و یا رسول باطن در کنار تعبیر »عقل ظاهر» براى انبیا استفاده مىکنند.
خوب است این فراز را با نقل جملهاى از امیرالمومنین زینت دهم که در اولین خطبه نهجالبلاغه که مملو از دانش، عرفان و حکمت است، درباره یکى از مهمترین مسؤولیتهاى انبیاء الهى آمده: »وَیُثّیروُا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول» که تعبیر پرمعنا و عمیقى است. یعنى پیامبران، گنجهاى پنهان شده عقلها را براى بشر استخراج مىنمایند. گنج، پنهان، مدفون و استخراج، واژههاى کلیدى این فصل است که در یک جمله گنجانده شده است.
اخبارى، اصولى، محدثان، فقها، تقلید، اجتهاد، رکود، بالندگى
کلمات و عناوین فوق نمایانگر واقعیتهاى تاریخ اسلام است. هم در شیعه و هم در اهل سنت وجود داشته و دارد که سرگذشت بىپایان جدال عقل و تفکر از یک طرف و جمود و تقلید از طرف دیگر است. در عین اینکه در هر دو طرف نقاط ضعف و قوت و اخلاص هم وجود دارد.
در زمان حضور امام معصوم و پیغمبر(ص) همین بحثها بود - ولى در بین شیعیان کمتر - و اسناد فراوانى هم موجود است که امامان معصوم شیعه در زمان حضور خودشان هم به شاگردان عالم و اهل نظر خودشان اجازه اجتهاد و استخراج فروع از اصول مىدادهاند و گاهى به جاى اجازه، تکلیف مىفرمودهاند. براى نمونه چند مورد را مىآورم: امام محمدباقر(ع) به ابان بن تغلب مىفرمایند:
»اجلس فی مسجدالمدینه و افت للناس فانّی احبّ ان ارى فىشیعتی مثلک».
در مسجد مدینه بنشین و براى مردم فتوا بده، من دوست دارم در بین شیعیان خود کسانى مثل تو ببینم.
و از معاذبن مسلم مىپرسند:
»بلغنى انک تقعد فى الجامع فتفتى الناس؟ قلتُ نعم واردت ان أسالک عن ذلک قبل ان اخرج، انى اقعد فیالمسجد فیجی الرجل فیسألنی عن الشئی فاذاعرفته بالخلاف لکم اخبرته بما یفعلون و یجئى الرجل اعرفه بمودتکم فاخبره بماجاء عنکم و یجئی الرجل لا اعرفه ولا ادری من هو فاقول جاءعن فلان کذا و جاءعن فلان کذا فدخل قولکم فیما بین ذلک؟ قال فقال لى: اِصنع ذلک فانى کذا اصنع»
5شنیدهام که در مسجد جامع مىنشینى و براى مردم فتوامىدهى، آیا درست است؟ گفتم: آرى، و من قصد داشتم قبل از آن که از نزد شما بروم، نظر شما را در این مورد بدانم. من در مسجد مىنشنیم، مردى مىآید و در موضوعى از من سؤال مىکند. اگر بدانم تابع مکتب شما نیست. طبق مذهب خودشان فتوى مىدهم. مرد دیگرى مىآید و مىشناسم که دوستدار شماست، پس طبق آن چه از شما رسیده است، فتوا مىدهم. مردى هم مىآید که نمىدانم آیا از پیروان مکتب شماستیا مخالفین شما، پس مىگویم: گروهى چنین مىگویند و گروهى چنان، و نظر شما را در میان آنها جاى مىدهم. معاذ ادامه مىدهد که امام(ع) فرمود: چنین کن که من نیز چنین مىکنم.
در بین اهل سنت هم، متناوباً، سیاست اجتهاد و تمسک به قیاس و مصالح مرسله و انسداد باب اجتهاد و رواج تقلید وجود داشته و دارد. به طور کلى تا اوایل قرن چهارم باب اجتهاد در میان اهل سنت باز بوده و پس از تکمیل مذاهب چهارگانه این باب مسدود شد. اما خوشبختانه در عصر حاضر اهل سنت گرفتار انسداد باب اجتهاد نیست و محققان دینى اهل سنت نوآوریهاى فراوانى دارند.
در شیعه بعد از غیبت امام زمان)عج( این تقسیم بندیها نیز در میان پیروان مکتب اهل بیت، به صورت وسیع و جدا از هم به وجود آمده و آثار مثبت و منفى خود را ثبت کرده است.
محدثان
پس از عهد حضور معصومان که عصر تبیین و تفسیر دین است و دسترسى به ائمه بوده، اولین موج معارف اسلامى بعد از غیبت در لباس عصر محدثان ظهور مىکند که طبیعى مىباشد. این محدثان نزدیک به عصر معصومان بودهاند و بسیارى از اسناد تولید شده توسط ائمه و شاگردان ائمه در دسترس بوده و جمعآورى و تنظیم آنها ضرورت دوران غیبت است و این کار را به خوبى محدثان بزرگوارى انجام دادهاند.
متأسفانه در زمان پیغمبر(ص) جز در مورد قرآن و نامههاى پیغمبر(ص) و بخشى از کلمات ایشان و پس از آن تا حدود یک قرن کتابت حدیث و تاریخ و سنتها معمول نبود، جز در موارد بخصوص و معدود و این از مواردى است که نیاز به تحقیق جامع و بىطرفانهاى دارد.
در زمان خلفاى راشدین، امیرالمومنین على(ع) درخصوص کتابت، استثناء به حساب مىآیند. علاوه بر اینکه خود مهمترین و جامع ترین و معتبرترین کاتب وحى بودهاند، مطالب زیادى از پیغمبر(ص) را نوشتهاند و سپس در دوران خلافت ظاهرى خود به کاتب فرهیخته خویش على ابن ابىرافع دستور جمعآورى منابع اسلامى را دادند و عمر بن عبدالعزیز هم به ابنشهاب زهرى و افراد دیگر دستور جمعآورى و تنظیم سنت را صادره کرده و طى بخشنامهاى از علماى بلاد خواسته که احادیث صحیح پیغمبر (ص) را جمعآورى و ارسال کنند.
شخصیتهایى مثل سلمان، ابوذر، اصبغ بن نباته، ابى رافع و دو فرزندش عبیداللّه و على و جمعى از بزرگان صحابى یا تابعى شیعى هم آثار مکتوب خلق کردهاند.
اما به هر حال، اوائل قرن دوم هجرى است که تدوین و تنظیم حدیث و فقه رایج مىشود و در میان شیعه بیشترین آثار مکتوب را در بین شاگردان مستقیم یا غیر مستقیم امامان سجاد، باقر و صادق(ع) داریم.
این بزرگواران، شاگردان موفق خود را به تدوین مطالب تشویق مىکردهاند. کتاب ارزشمند »الذریعه الى تصانیف الشیعه» اثر ارزشمند شیخ آقابزرگ تهرانى، بسیارى از این کتب و نویسندگان آنها را به تفصیل آورده است.
حسنبنعلىبنزیاد وشّاء مىگوید که در مسجد کوفه نهصد شیخ را دیده که همه مىگفتند: »حدّ ثنى جعفربن محمد»6 و حافظ ابوالعباس بن عقده همدانى کتابى در معرفى کسانى نوشته که از حضرت صادق(ع) حدیث روایت کردهاند که در آن کتاب چهارهزار نفر را معرفى کرده است.
7از میان صدها کتابى که شاگردان ائمه نوشتهاند، چهارصد اثر مهمتر به نام »اصول اربع ماة»8 بیشتر مورد استناد براى احکام و معارف بوده که بسیارى از آنها تا قرون اخیر مورد استفاده محدثان و فقها بوده و صاحبالذریعه در جلد دوم یکصد و هفده اصل از این اصول را با ترجمه مولفان آنها آورده و بسیارى از آنها در دسترس علامه مجلسى و شیخ حرّ عاملى بوده است.
***
در دوران حضور ائمه9 با امکان دسترسى به خود آنها و یا دسترسى به آثار مکتوب شاگردان آنها، عملاً و عمدتاً متون روایات مورد عمل مردم بوده و در مواردى که نصى و متنى بهدست نمىآمد، فقهاى بزرگى بودهاند که با استنباط و اجتهاد حکم مورد احتیاج را به دست مىآوردند و عملاً محدثان و فقها در آن دوره از هم جدا نبودهاند.
تعدادى از بزرگان و معاریف آنها از این قرارند:
1. ابانبن تغلب2. ابن ابىعمیر3. ابوحمزه ثمالى4. بزنطى 5.جابربن یزید جعفى6. حسن بن علىبن فضّال7. زرارة بن اعین 8. ابوبصیر 9. فضل ابن شاذان10. محمدبنمسلم11. هشام ابن حکم12. یونس بن عبدالرحمن 13. ربیعه بن سمیع 14. عبدالعظیم حسنى و بسیارى از محدثان و فقهاى دیگر که دسترسى به اسامى آنها براى خوانندگان گرامى مشکل نیست.
بخصوص عدهاى که به عنوان اصحاب اجماع شناخته شدهاند که نام بسیارى از آنها در اسامى ذکر شده وجود دارد.
پس از غیبت
پس از غیبت امام عصر(عج) دسترسى به امام معصوم بدون واسطه، جز براى چهارنفر مشخص10 در دورانى کوتاه وجود نداشت و پس از شروع غیبت کبرى دسترسى با واسطه هم قطع شد و طبعاً در آن شرایط مرجع علماى شیعه، همان اسناد باقیمانده از روات است و تا مدتى فتاواى علما، عمدتا، بهً صورت متنى بود که در روایات آمده بود و در مواردى هم با اجتهاد محدود و قواعدى که قبلاً به تأیید ائمه معصوم رسیده بود، یا در زمان حضور معصوم مرسوم بوده، فتوى صادر مىشد. قواعدى از قبیل ملازمه حکم عقل و شرع، ملازمه وجوب چیزى با وجوب مقدمات آن واجب، تمسک به اصل براءت یا استفاده از استصحاب یا بهرهگیرى از قواعد مستفاد از قرآن و سنت، مثل اصاله الصحه و قاعده لاضرر و وجوب وفاى به عهد و عقد، مورد استفاده فقهاى آن عصر بوده و سعى مىشد از تکیه بر قیاس و مصالح مرسله و نظایر اینها که مورد استفاده اهل سنت بود، خوددارى شود.
البته اهل سنت به خاطر محروم کردن خود از استفاده از روایات ائمه معصوم به صورتى که شیعه عمل مىکرد، به ناچار به ادلهاى مثل قیاس و استحسان و مصالح مرسله پناه مىبردهاند.
نیازها
در این میان تفاوت عمدهاى میان نیازهاى عملى شیعیان و سنیها وجود داشته است. شیعه به خاطر منزوى بودن و یا تحت فشار حکومتهاى بنىامیه و بنىعباس بودن و عدم مسؤولیت اظهارنظر در مسائل حکومتى که بیشترین مسائل اجتماعى، سیاسى، قضایى و نظامى را دربر داشته و محدودیت نیازهاى اقلیت شیعه به موارد احوال شخصیه و مسائل عبادى، اخلاقى، فرهنگى و نظایر آنها، اجبارى در ورود به بخش عمده احکام، وظایف جامعه، حکومت و... نداشتهاند.
در مورد مسائل جدید در قلمرو وسیع حکومت و سیاست خارجى و بیشتر مسائل اقتصادى، قضایى، امنیتى و نظامى و ابواب معاملات و امور خاص حاکمیتى که علماى سنى بایستى جوابگوى سئوالات و نیازها باشند، معمولاً به علماى شیعه مراجعه نمىشد و اگر نظرى مىدادند، چه بسا برعکس آن عمل مىشد.
طبیعى است که اگر علماى اهل سنت در آن زمان به منابعى مثل نظرات ائمه معصوم توجه مىکردند، مىتوانستند فقه پیشرو، جامع و افتخارآمیزى براى اسلام به ارث بگذارند. حتى اگر بعد از دوران حضور هم به این فرصتها و منابع توجه مىکردند، به خاطر نزدیکى به زمان حضور و وجود اسناد معتبر و بیشتر، وضع غیر از آن مىشد که امروز هست.
عصر حدیث
به هر حال، محدثان عالىمقام شیعه در سده اول بعد از غیبت در حفظ، جمعآورى، تنظیم و نقادى احادیث شیعه خدمت بسیار بزرگى انجام دادند تا آنجا که فقهاى نامدار شیعه و بسیارى از فقهاى اهل سنت، مدیون تلاشهاى بسیار ارزشمند آنها بوده و هستند و اگر در آن زمان که هنوز اسناد تولید شده زمان حضور در دسترس بود، این خدمت بزرگ و جاویدان انجام نمىشد، مطمئناً این فرصت از دست مىرفت و در دورانهاى بعد امکان دسترسى کامل به وجود نمىآمد. زیرا در آن زمان که طبع، چاپ و چاپخانه نبوده، تهیه اسناد، متکى به دست نوشتههاى محدود بود و معمولاً در جریان ناامنىها و جنگها و حوادث، بسیارى از آنها از دست مىرفت و یا در اثر تکرار استنساخها به خاطر غفلتها، یا مسامحهها، یا به خاطر نبودن نقطهگذارى و اعرابگذارى و تشابه حروف و کلمات، تغییرات زیادى رخ مىداد که از اعتبار اسناد مىکاهید.
مراکز علوم حدیث
شهرهاى مبارک قم11 و رى12 بیشترین سهم را در پایهگذارى این نهضت مقدس داشتهاند. ضمن اینکه بعضى از بزرگان و پیشتازان این علوم براى جمعآورى اسناد و شنیدن از بزرگان دیگرى که احتمالاً حامل اطلاعات اضافى بودهاند، به مراکز دیگر هم سفر کردهاند.
نیشابور، استرآباد، مشهد مقدس، مرو، سرخس، سمرقند، بلخ، ایلاق13، فرغانه، همدان، بغداد، کوفه، مکه، مدینه و... از مراکزى هستند14 که در آن زمان مدرسه و مکتب داشتند و محدث و عالم شیعى یا سنى در آنها وجود داشتند و محدثان بزرگ سعى داشتند از ذخایر آنها بهره بگیرند.15 مرحوم شیخ صدوق از کسانى است که با تحمّل مشکلات سفرهاى آن زمان، به همه مراکز حدیث فوقالذکر سفر کرده و بهره گرفته است.
البته افراد و شخصیتهاى فراوانى در آن خدمت بزرگ سهم داشتهاند، ولى چند نفر از آنها گوى سبقت را ربودهاند و با ایفاى نقش بىبدیل تاریخى، شایسته نام بردن بیشتر هستند. در این مقاله امکان ذکر نام همه افراد، میسر نیست و به ذکر نام و خدمات چند نفر از این بزرگان اکتفا مىشود.
بزرگان پیشتاز و نامدار محدّث
از میان خیل عظیم علماى حدیث، چندنفر بسیار نامدارند و آثار آنها هنوز مورد استفاده است:
1. على بن ابراهیم قمى، متوفاى307 ه.ق، صاحب آثار فراوان و معروف تفسیر و فقه و روایات
2. محمدبن یعقوب بن اسحاق کلینى رازى، متوفاى329 ه.ق، صاحب کتاب شریف کافى که اساتید و شاگردان این عالم فراوان و داراى آثار گرانبها هستند.
3. على بن حسین بن موسى بن بابویه قمى، متوفاى328 یا 329 ه.ق، پدر شیخ صدوق که داراى بیش از دویست کتاب است و در اکثر ابواب فقه اثر فقهى، روایى، تاریخى و... دارد.
4. ابوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسى بن قولویه، متوفاى 368 ه.ق، شاگرد کلینى و استاد ابن جنید و شیخ مفید و داراى آثار فراوان از جمله »کامل الزیارات» و کتب فقهى، روایى و تفسیرى.
5. محمدبن على بن حسین بن موسى بابویه، متوفاى381 ه.ق، معروف به ابن بابویه که داراى آثار گرانقدر و ممدوح اکثر علما و رجالیون است.
6. شیخ صدوق، سرآمد محدثان و فقهاى زمان خود و متوفاى سال381 ه.ق، استاد شیخ مفید و صاحب آثار بسیارى که تا سیصد اثر ایشان شمرده شده و بسیارى از آنها مرجع محدثان و فقهاست و کتاب »من لایحضره الفقیه» و »الهدایه» معروفتر از آناند که نیاز به معرفى و ذکر داشته باشند.
حقیقتا، محدثان و فقهاى قرن اول غیبت نقش بسیار عظیمى در حفظ و تنظیم و تنقیح اسناد روائى، تفسیرى، تاریخى و بنیانگذارى فقاهت داشتهاند و براى حفظ و انتقال اسناد دوره حضور بهترین راویان و امانتدارانند و غناى منابع مکتب اهل بیت در تاریخ اسلام مدیون جهادهاى علمى این بزرگان است.
عصر اجتهاد
با شروع غیبت، کمى بعد از شکلگیرى دوره محدثان، دوره اجتهاد و تفقه هم شکل گرفت و عوامل مهم آن احساس خلأ حضور ائمه معصوم و دارا بودن سرمایه عظیم اسناد معارف اهل بیت و بالاتر از آن احساس وظیفه براى جوابگویى به نیازهاى شرایط جدید پیروان مکتب اهل بیت است که در نقاط بسیارى از جهان اسلام به حکومت رسیده بودند. نیازى که قبلاً باعث رشد فقه و اجتهاد اهل سنت شده بود.
اوضاع سیاسى شیعه بعد از غیبت
امواج پیشرفت سیاسى، مدیریتى و حکومتى در کنار رشد علمى شیعه در آستانه شروع غیبت و در دوران غیبت صغرى و سپس کبرى اعجابآور است.
در دو قرن اول غیبت، بیشتر بلاد و قلمرو وسیع جهان اسلام تحت اداره دولتها و امراى شیعه درآمده بود. فرق مختلف شیعه اعم از اثنىعشرى، زیدى، اسماعیلى و... در بخشهاى مهم جهان اسلام به حکومت رسیده بودند، مثلاً:
1. ادارسه یا ادریسیان، 172 تا 375 هجرى قمرى
در اقصى نقاط مغرب جهان اسلام حکومت شیعه زیدى ادارسه شکل گرفت. ادریس فرزند عبداللّه محض و برادر محمدنفس زکیه از اولاد امام حسن مجتبى(ع) پس از شروع دولت عباسى و ادامه غصب حق اهل بیت قیام کرد و شکست خورد و به غرب آفریقا محل فعلى مراکش رفت و در آنجا نهضت شیعى را آغاز کرد و در آستانه پیروزى به شهادت رسید.16 پیروانش فرزند نوزاد او را ادریس دوم نامیدند و به حکومت برگزیدند. این سلسله203 سال در آن منطقه با فراز و نشیبهایى حکومت داشت و حتى شاخهاى از آنها در بخشى از آندلس براى مدتى امارت مىکرد و بخشى از آثار معارف اهل بیت که هنوز در آن منطقه وجود دارد، میراث همین سلسله حکام ادارسه است.
2. علویان طبرستان، 250 تا424 هجرى قمرى
در آستانه غیبت صغرى در طبرستان حکومت علوى از سوى فرزندان امام حسن مجتبى(ع) تأسیس شد و علىرغم درگیرى دائم با صفاریان، طاهریان، سامانىها و بعضى از قدرتهاى محلى توانستند با اقدامات اسلامى و آموزشى و فرهنگى و رفتار خوب با مردم، موقعیت تشیّع را در این منطقه بسیار مهم تثبیت کنند و با ایجاد ارتباط با سایر نهضتهاى شیعى به آنها کمک کنند و حتى در عراق به مجاهدان شیعه که سخت تحت فشار حکام بنىعباس بودند، کمک مىفرستادند و باعث تقویت نهضت شیعى در یمن و تأسیس حکومت شیعى آنجا شدند.
اکثریت چهارده حاکم17 علوى طبرستان زیدى مذهباند و تعدادى هم شیعه اثنىعشرى در میان آنهاست.
3. بنىرسى، 280 تا 700 هجرى قمرى:
یمن یکى از نقاط شیعه خیز جهان اسلام است. گویا سفر مأموریتى على(ع) به یمن و تأثیر عمیقى که بر دلهاى مردم یمن به خاطر بروز فضائل ایشان گذاشت، زمینه مساعد فکرى شیعى را پایهگذارى کرد و دو تیره اسماعیلیه و زیدىها براى حضور در یمن رقابت داشتهاند، ولى زیدىها سبقت گرفتند. گرچه این رقابت قرنها با فراز و نشیب ادامه داشته و اصولاً بهخاطر دورى یمن از مرکز خلافت سلطه خلیفه بر آنجا معمولاً ضعیف بوده است و حتى در آستانه حادثه عاشورا، بعضى از صاحبنظران به امام حسین(ع) پیشنهاد مىدادند به جاى کوفه به یمن بروند و از تمایلات شیعى مردم یمن و خصوصیات کوهستانى منطقه براى جهاد با بنىامیه بهره بگیرند.
یحیى بن حسین از نوادههاى امام حسین(ع) و از مجاهدان بنام زیدیه با بهرهگیرى از مجاهدات ناتمام جدش قاسم الرسى از ائمه مهم زیدیه، توانست در سال280 هجرى اولین حکومت شیعى زیدیه را در صعده، با بیرون راندن امراى محلى، تشکیل بدهد و به سرعت در بسیارى از نقاط یمن گسترش دهد و با تصرف صنعاء دولت نیرومند زیدیه در یمن مستقر شد و تا سال700 هجرى ادامه یافت و در تمام این دوره با عوامل خلافت و نیز اسماعیلىهاى فاطمى و امراى محلى زد و خورد داشته و با اقدامات فرهنگى و دینى و توسعه آموزشها و خدمات، امامت و نفوذ امامان زیدى را در یمن استمرار بخشیدند و هنوز هم اکثریت مردم یمن پیرو زیدیهاند و در صعده، اولین نقطه آغاز دولت علوى زیدى، شیعیان اثنىعشرى نفوذ زیادى دارند و در سالهاى اخیر درگیریهاى خونینى با دولت وقت یمن داشته و دارند. روابط امامان یمن با امراى علویون طبرستان و دیلم از موارد مهم نیازمند به بررسى و تحقیق است.
4. فاطمىها، 296 تا 567 هجرى قمرى:
در سالهاى آخر قرن سوم عبداللّه المهدى امام اسماعیلیان حکومت فاطمیان را با بیرون راندن خوارج از تونس، در شمال غرب آفریقا تشکیل داد و این حکومت به تدریج بر مصر، شامات و حجاز مسلط گردید و دولت مقتدرى براساس معارف اهل بیت شاخه اسماعیلى و منتسب به حضرت فاطمه زهرا)س( تشکیل یافت. این سلسله حکام شیعى توانستند تمدن عظیمى براساس اسلام و مکتب اهلبیت از زاویه دید اسماعیلیه در بخش وسیعى از قلمرو اسلام به وجود آورند و تهدید جدى براى خلافت بنىعباس باشند و عاقبت به دست ایوبیان سنى شافعى منقرض شدند. اما آثار فکرى و فرهنگى آنها هنوز در این مناطق، بخصوص مصر باقى است و الازهر نهاد مهمى باقیمانده از آن دوره است و محبّت اهل بیت در دلهاى مردم مصر پایدار مانده و اخیراً آقاى قذافى احیاى تمدن اسلامى فاطمیان و پیروى از مکتب اهل بیت را راه نجات مسلمانان خوانده است.
5. قرمطیان18 بحرین، عراق و شام، 258 تا اوایل قرن 5 هجرى قمرى:
این گروه شاخهاى از اسماعیلیان هستند که محمدبن اسماعیل بن جعفر را امام خود و مهدى موعود مىدانستند و فرقهاى تندخو و خشن بودند و افکارى شبیه خوارج، وهابىها و طالبان را دارا بودند. رهبرشان حمدان بن اشعث، ملقب به قرمط گویا از اهالى خوزستان بوده و فعالیت خود را در عراق آغاز کردند و بالاخره توانستند بر بحرین که آن روز خیلى وسیعتر از بحرین امروز بود، مسلط شوند و حملات زیادى به حجاز و عراق داشتند و یکبار مکه را غارت کردند و حجرالاسود را به مقر حکومت خود منتقل کردند. در شام هم فعالیتهاى زیادى داشتند. از اواخر قرن سوم هجرى تا سال470 دوام آوردند و سرانجام به دست سلجوقیان منقرض گردیدند.
رفتار این گروه و همکارى گاه و بىگاه آنها با فاطمیون و نفوذى که در دستگاه خلافت داشتند، باعث خشم بیشتر خلفاى عباسى نسبت به شیعیان بود و خسارتهاى مهمى از آن رهگذر بر شیعیان وارد شد.
6. حمدانیان317 19 تا394 هجرى قمرى:
حمدانیان حدود نیم قرن حکومت مستقل شیعى اثنىعشرى در موصل، حلب، شمال عراق و شامات تشکیل دادند و معمولاً با دولتهاى مقتدر آلبویه و فاطمى و اخشیدیه20 درگیر بودند و به خاطر سطح بالاى دانش و ادب در مدت کوتاه توانستند تفکر اهل بیت را در آن منطقه پایدار و ریشهدار کنند که هنوز آثار آن در جاى جاى این منطقه حضور دارد. قبل از تشکیل حکومت مستقل شیعى افراد زیادى از این خاندان در دستگاه خلافت مسؤولیتها و مناصب مهمى داشتند.
شخصیتهاى کلیدى این دودمان ناصرالدوله و سیفالدوله هستند و حکومتشان از اواخر دوران غیبت صغرى (317 ه.ق( پایهریزى شد.
7. آل بویه، 334 تا 448 هجرى قمرى:
در دهه آخر غیبت صغرى دولت آلبویه شکل گرفت. ابتدا عمادالدوله فارس را تصرف کرد و مرکز حکومت آل بویه قرار داد و سپس معزّالدوله، برادر او، خوزستان و بغداد را متصرف شد و مرکز خلافت رسمى اسلام با حفظ خلیفه در اختیار او بود و برادر سوم، رکنالدوله، اصفهان، رى و بسیارى از مناطق ایران را تحت تسلط درآورد و عملاً مجموعه آل بویه بر بخشى عظیم از قلمرو جهان اسلام استیلا یافتند. شیعه بودن این حکومت مورد اجماع مورخان است. بعضى آنها را اثنىعشرى و بعضى زیدى مىدانستند. به طور کلى در برخورد با مردم و فرقههاى دینى با تساهل و تسامح و سعهصدر رفتار مىکردند و در زمان دولت آنها، علوم و فنون اسلامى در همه رشتهها رشد و تکامل خوبى داشته و آثار عملکرد این خانواده ایران را تحت تاثیر مثبت قرار داد و بسیارى از پایههاى علمى، دینى و فرهنگى مکتب اهل بیت را مستحکم نمود.
شیعه در مناصب مهم
در این دوره مورد بحث، علاوه بر حکومتهاى مستقل شیعى که بیشترین پهنه جهان اسلام را در دست داشتند، داخل دستگاه خلافت هم شخصیتهاى نیرومند شیعى در مناصب مهم مصدر امور بودند. از مقام وزارت که در رتبه بعد از خلافت بود، گرفته تا رتبه امیرالامرایى و سپس در منصبهاى مهم اجرایى گوناگون چهرههاى برجسته و منتقد شیعه فراوان بودند.
هم افراد و هم خانوادهها و دودمانهاى شیعه به طور وسیع در مصدر امور مهم قرار مىگرفتند و در مواردى هم به خاطر سعایت و مورد سوءظن قرار گرفتن، مورد غضب و تصفیه واقع مىشدند. آلنوبخت21 و آلفرات22 از نمونههاى مهم خانوادگى همکارى با دستگاه خلافتاند که هر دو فامیل در مقام وزارت، امیرالامرایى و کارگزارى و سایر منصبها حضور و نفوذ زیادى داشتهاند.
به ظنّ قوى وضع نفوذ شیعیان در جوامع مختلف جهان اسلام و گستردگى نارضایتىها در اقوام مختلف کشورها ،که در قلمرو اسلام قرار گرفته بودند و از بدرفتارى ماموران دولتى به ستوه آمده بودند، ایجاب مىکرد که چهرههاى شاخصى از شیعیان در دستگاه خلافت باشند که باعث آرامش خاطر طرفداران مهمترین جریان مخالف خلافت گردند و به اصطلاح سوپاپ اطمینان باشند.
همانگونه که مأمون با امام رضا(ع) و جمعى از چهرههاى شیعى، یا ایرانى عمل کرد و با ایجاد رابطه سببى، خاندان اهل بیت را با بیوت عباسیها بههم نزدیک کرد. علىرغم عمق کینهها و احساس خطر از جانب آنها تظاهر به محبّت چندتن از خلفا به ائمه اهل بیت مشهور است که خود این محبتهاى ظاهرى عامل مهمى درتوسعه نفوذ مکتب شیعه بود. گرچه حکام بنىعباس انتظار داشتند که نزدیکى رهبران شیعه به حکومت، باعث آلوده شدن و کم شدن محبوبیت آنها شود، امّا هوشیارى رهبران شیعه و توجیه مردم و بخصوص کم شدن فشارها نتیجه عکس مورد نظر حکام را بهبار آورد.
عوامل مهمى در سه قرن اول تاریخ اسلام نفوذ اهل بیت را در سراسر جهان اسلام عمق بخشیده بود.
عوامل محبوبیّت اهل بیت(ع)
1. حقانیت و صلاحیتهاى واقعى مکتب اهل بیت و وجود چهرههاى فراوانى از سادات و امامزادهها و شاگردان و علاقهمندان صالح و مجاهد اهلبیت
2. انتشار علوم و دانش اهل بیت در سراسر جهان اسلام و در مکاتب گوناگون دینى و علمى کشورهاى اسلامى
3. سوءرفتار عمال حکومت با مردم و فساد مشهود در دربارها و مراکز خلافت که برخلاف انتظار جدیدالاسلامها بود، همزمان با شهرت عدالتخواهى اهلبیت(ع)
4. مبارزه و جهاد بىامان اولاد ائمه و نیز شاگردان آنها همراه با شعارها و اهداف حقطلبانه و احساس مظلومیت آنها که معمولاً در طول سه قرن با سرکوب، کشتارهاى خونین، حبسها، مهاجرتهاى اجبارى، طردها و مصادرهها و محرومیتهاى فراوان دیده مىشد.
5. سیاست محبت خلفا به ائمه شیعه براى کم کردن نفرت مردم که باعث رفع بخشى از مشکلات دوستان اهلبیت شد و نتیجه معکوس براى مخالفان شیعه داشت.
6. ظلم دستگاه به اقوام غیرعرب که آنها را شهروند درجه دوم مىشناختند و تبعیض ناروا بین عرب و اقوام و نژادهاى دیگر برخلاف نص صریح قرآن و مخالفت اهل بیت با این تبعیضها
این عوامل و چیزهاى دیگر، پیروزى نهضتهاى شیعى و در مواردى ملى مناطق مختلف را آسان کرده بود و حضور چهرههایى از ملوکالطوایفهاى جهان اسلام در مرکز خلافت را ضرورى ساخته بود و در این میان بیشترین نفوذ و قدرت در دو سه قرن بعد از غیبت، سهم شیعیان بود و قابل توجه اینکه در دولتهاى گوناگون شیعى بیشترین سهم از بنىالحسن و زیدىها بود که حضور و تلاش بیشترى در میدان مبارزه و جهاد داشتند.
عصر فقاهت و اجتهاد
دوره اجتهاد، تقریبا، همزاد دوره محدثان است. با این تفاوت که محدثان تلاش خود را روى جمع و حفظ و تنظیم احادیث متمرکز کرده بودند و فقها جهادى سخت براى تنظیم علوم فقه آغاز کردند. کارى که اهل سنت به خاطر نیاز و کمبود اسناد روایى قبلاً به آن پرداخته بودند و نکته مهم این که به خاطر حاکمیت شیعیان در بخش مهمى از قلمرو اسلام، نیاز به احکام حکومتى، سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى زیاد شد و همین نیاز فقهاى شیعه را فعالتر کرد و مورد حمایت حکام شیعه قرار داد.
این حرکت از دوران غیبت صغرى آغاز شد و در زمان مدیریت شیخ طوسى به کمال رسید. پیشتاز این نهضت مقدس ابن ابىعقیل، ابومحمد حسن بن على نعمانى حذاء23 )م329 ه.ق( و سپس ابنجنید اسکافى24 )متوفاى381 ه.ق( هستند و شیخ مفید25 و سیدمرتضى26 و بالاخره شیخ عظیم الشأن طوسى27 آن تلاش مبارک را دنبال و تکمیل کردند و مکتب فقاهت شیعه را آن چنان غنى ساختند که به اعتراف دوست و دشمن جامعیتى بالاتر و غنایى عمیقتر از فقه اهل سنت پیدا کرد و سرافکندگى طالبان رونق فقه اهل بیت را تبدیل به سرافرازى نمود.
مرحوم شیخ طوسى در مقدمه کتاب بسیار ارزشمند »مبسوط» آورده:
»چون امامیه در گذشته تفریع فروع نمىکردند و تنها به تبیین حکم موارد نصوص که دست به دست به آنها رسیده بود، قناعت مىکردند، مخالفان برآنان طعن مىزدند.»
این کتاب بدان خاطر تصنیف شد تا بدانند شیعه امامیه به برکت احادیث وارده از ائمه مىتواند تمام مسائل را استنباط کند و نیاز به اعمال قیاس و امثال آن ندارند.
نتایج مهم دوره اجتهاد
1. فقه شیعه از صورت نقل قول متون نصوص درآمد و با اعصاى استدلال، فروع بر اصول منطبق گردید.
2. علم اصول فقه پایهگذارى و نگاشته شد که نمونه مشخصتر آن کتاب »الذریعه الى اصول الشیعه» تألیف سیدمرتضى است. گرچه بعضى از مسائل علم اصول در زمان حضور ائمه مورد عمل بود.
3. حکم بسیارى از مسائل که نصوص مستقیماً متعرّض آنها نشده بود، با استدلالهاى قابل اطمینان بیان شد که نمونههاى فراوان آن را در »المقنعه» شیخ مفید و »انتصار» سیدمرتضى و... مىبینیم.
4. فقهاى نامآورى چون ابن ابىعقیل، اسکافى، شیخ مفید، سیدمرتضى و شیخ طوسى درخشیدند و در مکتب پربار آنها صدها مجتهد و فقیه تربیت شدند.
5. اجتهاد و فقاهت در حدود نیازهاى آن زمان به اوج کمال رسید.
6. فقه شیعه در کنار فقه عامه سربلند کرد و مقایسه مزیتهاى فقهاهلبیت، همراه با اصطلاحات و فنون اجتهاد مقدور گردید.
7. فقه مقارن طلوع کرد و موارد اشتراک یا افتراق نظر مکتبهاى اهل سنت و شیعه مشخص شد که کتابهاى »مسائل» و »الخلاف» سیدمرتضى و شیخالطائفه از نمونههاى خوب آن است و باب مناظرههاى فقهى گشوده شد.
8. علم اصول شامل: عقل و اجماع و ادبیات و عرف و الغاء خصوصیتها و مصلحت به کمک علوم فقهى آمدند و کار استنباط را تسهیل نمودند.
9. کتابهاى ارزشمند دیگرى با استفاده از منابع موجود آن که نزدیک به عصر ظهور بود، تألیف شد که قرنها و تاکنون مورد استفاده حوزههاى علمیه است.
دین و عقل و نیاز توسعه علوم دیگر
قابل توجه اینکه سایر رشتههاى علوم هم تحت تأثیر نیاز و خواست اسلام و توجه ویژه به عقل و فکر در جامعه اسلامى به رشد بىسابقه و افتخارآمیزى دست یافتند و همین سرمایه دانش باعث خلق تمدن عظیماسلامى شد. تمدنى که عمق، وسعت و جامعیت آن در تاریخ بشر مشابه شناخته شدهاى ندارد.
اما در این میدان، مسأله فراتر از بحث مذهبى و فرقهاى شیعه و سنى است. در این میدان کلیت استعداد و منابع جهان اسلام به کار رفته و نقش فرقهاى در آن کمرنگ است.
آزاداندیشى و تمدن اسلامى
در این میدان وسیع هم شکستن طلسمهاى تعصبات و تنگنظریها و در نوردیدن مرزهاى جغرافیایى و تاریخى و معتقدات دینى و قومى و نژادى عامل مهم روشن ضمیرى و باز کردن آیینه دلها در مقابل دست آوردهاى سایر اقوام و ملل و نحل28 و تمدنهاى قدیم و جدید است که عملاً دانش و فن و ادب را از زندانهاى خودساخته تعصبات در آورد و به عنوان میراث و حق کل بشر و کل جهان به آن نگاه شد و این، یک مصداق مهم و بارز براى روشنفکرى دینى و آزاداندیشى اسلامى و قرآنى است.
مکتبى که در اولین پیام آسمانى خود انسان عالم و مومن و آشنا به قلم و دانش را محور حرکت خود قرار داده و قیدى و محدودیتى براى انسان درنظر نگرفته است:
»اقراء باسم ربک الذى خلق، خلق الانسان من علق، اقراء و ربک الاکرم، الذى علّم بالقلم، علّم الانسان مالم یعلم»
29همانجا هم هشدار مىدهد که اگر همین انسان دچار خودبینى، انحصارطلبى و تجاوز از حق و حدّ شود، باید در دادگاه خداى خلق پاسخگوى سوءاستفاده از نعمتهاى الهى و کجروى از مسیر حق باشد.
»کلاّ انّ الانسان لیطغى، ان رءَاه استغنى، ان الى ربکّ الرجعى»
30همین طغیانهاست که انسانها را از دیدن حقیقت باز مىدارد و عقل و فکر او را در محدوده تنگ تعصبات اسیر مىکند و باعث محرومیت خود و دیگران از شناخت و عمل به حق مىشود و ایمان واقعى عامل تحقق این بخش است.
***
آرى تحت تأثیر تعلیمات قرآن و دستور تفکر در آسمانها، زمین، دریاها، موجودات و... و استخراج دفینههاى عقلانى توسط پیغمبر(ص) و بروز نیازهاى جامعه بزرگ اسلامى، نهضت علمى همراه با آزاداندیشى و به کارگیرى عقل و خرد فردى و جمعى آغاز شد و با فرمان حیاتبخش »أطْلُبُوالْعِلْمَ وَلَوْ بِالصِّینِ»31 و ستایش از ملتى غیرعرب )ایرانى( که اگر علم را در ثریا هم سراغ داشته باشند، آن را به زمین مىکشانند32، امواج خروشان دانش در اقیانوس عظیم جهان اسلام بروز کرد.
ابتدا با نهضت ترجمه
ترجمه آثار تمدنهاى دیگر در دوران بنىامیه محدود به نیازهاى ضرورى عمدتاً دربارى بود، ولى در زمان بنىعباس و در عهد صادقین(ع) هم نهضت ترجمه آثار علمى زبانهاى دیگر وسعت گرفته و با تأسیس بیتالحکمه توسط منصور دوانقى33 - که خود تقلید و اقتباس خوب از ابتکار انوشیروان و سلسله ساسانیان ایران34 است - و فراخوان علما و ادباى زباندان و تشویقهاى بجا نهادینه شد.
جالب اینکه آثار ممتاز علمى از تمدنهاى هند، ایران، یونان، روم، مصر و چین از زبانهاى هندى، پهلوى، قبطى، سریانى، یونانى و... به سرعت به عربى ترجمه مىشد و در اختیار دانشپژوهان قرار مىگرفت و همزمان کتابخانههاى جامع و منظم شکل مىگرفت.
مراکز خلافت در بغداد، مصر و اندلس مسابقهاى در جذب مترجمان و تأسیس کتابخانههاى35 وسیع و جامع و جذب دانشجویان داشتند.
خوشبختانه آثار ارزشمندى در معرفى این کتابها و نویسندگان و مراکز آنها موجود است و از پیشتازان این تاریخ نگارى به کتابهاى ارزشمند »الفهرست» نوشته ابنندیم و »طبقات الاطباء»، »اخبار العلما»، »اخبار الحکما» نوشته ابنابىاصیبعه و »تاریخ الحکماء» نوشته ابن قفطى اشاره مىکنم.
تشویق و اقدام به ترجمه، تمامى رشتههاى علمى مورد نیاز را دربرمىگرفت و از میان آنها فلسفه، نجوم، ریاضى، پزشکى، جغرافیا، ادبى، هندسه، تاریخ نگارى، شیمى و مکانیک مورد توجه بوده است.
دوران شکوفایى ترجمه حدود دو قرن دوام یافت و سرانجام با اشباع فضاى علمى از آثار موجود دیگران و شروع تألیفات تحقیقى مشابه یا بهتر در داخل مراکز علمى اسلامى و جذب و هضم بسیارى از مراکز علمى تمدنهاى دیگر در داخل قلمرو جهان اسلام، نهضت ترجمه از رونق افتاد و جاى خود را به نهضت تولید علم همراه با تحقیق داد. گرچه بیت الحکمه و کتابخانههاى زاییده از آن تا آغاز حمله و غارت مغول ادامه داشت، متأسفانه حمله، غارت و فتنه عالم سوز مغول بسیارى از این سرمایههاى ارزشمند را منهدم و نابود کرد.
عصر پژوهش و نهضت تولید دانش
هماهنگ با رشد نهضت ترجمه، تحقیق و تولید علم با کمى عقبتر از ترجمهها شکل مىگرفت. نیاز جامعه و جذب دانشمندان غیرعرب در کلیّت جهان اسلام فاصله تمدنها را کم کرد و زبانهاى عربى و پهلوى و قبطى هم خودى به حساب مىآمدند. گرچه باتوجه به اصالت زبان عربى و غناى آن و زبان رسمى حکومت بودن آن، ترجیح در انتخاب زبان پژوهشها با زبان عربى بود.
در بحثهاى اصلى علوم روز از قبیل حدیث، فقه، اصول، منطق، عرفان، فلسفه، ریاضیات، پزشکى، نجوم، شیمى، فیزیک، مکانیک، ادبیات، تاریخ، جغرافیا، منطق و رشتههاى ریزتر زیرمجموعههاى این علوم نهضت نیرومند، ریشهدار و آیندهنگر تحقیقات جریان داشت و طبیعى است که سرعت کار پژوهش به سرعت کار ترجمه نمىرسد و آثار تحقیقات معمولاً چنددهه دیرتر از آثار ترجمه شهرت یافت.
از ویژگیهاى کار تحقیقات آن زمان پراکنده شدن آن در بخشهاى مختلف جغرافیاى جهان اسلام است که مراکز تحقیقى به تناسب سوابق علمى در منطقه و باتوجه والیان هر منطقه شکل مىگرفت. در مکّه، مدینه، بغداد، کوفه، بصره، شام، مصر، جنوب ترکیه امروز، قم، رى، نیشابور، استرآباد، بلخ، سمرقند، بخارا، خوارزم، همدان، مشهد، اصفهان، فارس و خیلى از مناطق دیگر حوزههاى بزرگ یا کوچک36 با محوریت دانشمندان همان حوزه فعال بودند.
جالب اینکه علىرغم مشکل ارتباطات در آن زمان، تأثیر و تأثر فکرى در این حوزههاى متفرق کم نیست و سفرهاى علمى براى گرفتن یا دادن دستاوردها در حال انجام بوده و معمولاً مسابقهاى هم بین حکام مناطق در جذب دانشمندان و ایجاد فضاهاى محاوره و مناظرههاى تماشایى بین بزرگان علم و ادب رواج داشته است.
طبیعتاً علوم دینى شامل تفسیر، حدیث، فقه، اصول، کلام و عرفان با استفاده از منابع کتاب و سنت و ارتباط با علماى دینى ادیان دیگر، توسعهاى پیش از سایر علوم داشتهاند که بخشى از آن را قبلاً آوردیم و در همه زمینههاى فوقالذکر دانشمندان عرب، عجم، مسلمان، مسیحى، یهودى، زرتشتى و گاهى ملحد همان منطقه فعال بودهاند.
فلسفه
مبنا و محور علوم فلسفى، فلسفه یونان و عمدتاً آثار ارسطو، افلاطون و... بوده که از ترجمه آثار آنها بهره مىگرفتهاند و کمکم نقدها و نوآوریها و شرح و بسطها تا حدودى به فلسفه شکل اسلامى و بومى داد.
بزرگانى چون محمدبن زکریاى رازى و ابوالنصر محمدبن محمد فارابى و حکیم عظیمالقدر ابن سینا و دهها فیلسوف پرآوازه مسلمان عرب و عجم در قرون سه و چهار و پنج هجرى در توسعه فلسفه که آن زمان شامل بسیارى از علوم بود، فعال بودند و نوآوریهاى زیادى داشتند.
تا آنجا که ابنسینا به این نتیجه رسیده بود که با بهرهگیرى از نوآوریها و منابع شرقى، فلسفه شرق را در مقابل فلسفه رایج آن زمان که متکى به فلسفه غرب بود، عَلَمْ کند و یادداشتهاى زیادى براى آن تألیف خود که تحت عنوان »الحکمه المشرقیه» جمعآورى شده، آماده کرده بود و متأسفانه گویا در حمله افاغنه غزنوى به اصفهان از دست رفته و بعداً توفیق جمعآورى مجدد آنها را بهدست نیاورد.
در کنار فلسفه، علم منطق هم نظم و جایگاه مناسب خود را در حوزههاى علمى پیدا کرد. اگرچه اصل منطق از فطریات بشر است و همیشه متدى و شیوهاى براى ابلاغ نظرها بوده، ولى سازماندهى آن با ارسطو شکل گرفته و علماى بزرگ اسلامى نظیر ابن مقفّع، ابن سینا، فارابى و خواجهنصیرالدین و صدرالمتالهین آن را تکمیل کردهاند.
ریاضیات
گرچه اعراب به خاطر سادهبودن شیوه و سبک زندگى، احساس احتیاج به فرمولهاى پیچیده ریاضى نمىکردند، اما با توسعه قلمرو اسلام و سر و کار پیدا کردن با تمدنهاى زمان، توجه ویژه به علوم ریاضى پدید آمد.
در این میان ایرانیها پیشتاز دریافت و توسعه علوم ریاضیات و تلفیق معنادارى بین اندوختههاى ایرانى، هندى و یونانى شدند.
تعداد مدارس و مراکز و دانشمندان ریاضى قلمرو مسلمین از حدّ قابل شمارش در یک مقاله برون است و ابداعات و نوآوریهاى مسلمانان و غیرمسلمانان در قلمرو جهان اسلام بسیار زیاد است.
از دانشمندان پیشتاز این علوم احمدبن عبداللّه مروزى و ابوعبداللّه محمدبن موسى خوارزمى37 و ابوالحسن ثابت بن قرةّ بن زهرون حرّانى38 صاحب دهها تألیف و ترجمه در علوم و فنون ریاضى و ابونصر محمدبن طرخان فارابى39 ملقب به معلم ثانى فیلسوف و ریاضىدان و ابوالوفاء محمدبن یحیى بن اسماعیل ابن عباس بوزجانى40 و دهها دانشمند نامآور دیگر هستند و ابداعات مسلمانان در این علم آنقدر زیاد است که اصل متون ترجمه شده را تحت الشعاع قرار داده است، از قبیل: ابداع روشهاى جدید براى یافتن پاسخهاى عددى معادلات درجه2 و3، اصلاح شیوه عددنویسى هندى، ابتکارات در حیطه علم مثلثات، تکمیل حساب دستگاه اعشارى، تأسیس کسرهاى اعشارى، ایجاد مفاهیم جدید در تئورى اعداد، ایجاد علم جبر و خیلى ابداعات دیگر.
طب و پزشکى
علوم پزشکى جزو اولین علومى بود که جهان اسلام براساس دادههاى پزشکى ایران، هند و یونان آن را شکل و سپس بخوبى توسعه داد.
نیاز فرد فرد جامعه و سفارشهاى صریح پیغمبر(ص) و ارزش دادن به این دانش در کنار دانش دینى، زمینه توسعه این بخش از علوم را فراهم کرد.
گرچه در دوران نهضت ترجمه بیشتر به ترجمه آثار پزشکى قناعت مىشد، اما با شکلگیرى مراکز تحقیق، تدریس و تألیف، مسلمانان در این بخش ابداعات بسیار مهمى تقدیم بشریت کردند و دانشنامههاى جامع و تکنگاریهاى محققان، دائرهالمعارف ارزشمندى را در افتخارات علمى طب اسلامى ثبت کرد.
در آن میان علماى دینى و محدثان هم منابع خوبى از روایات و توصیههاى پیغمبر(ص) و ائمه(ع) جمعآورى کردند و اسم آن را طبالنبوى یا طب ائمه گذاشتهاند.
چهار دانشنامه یا دائرهالمعارف معروف و پیشتاز جهان اسلام هنوز هم در مراکز علمى جهان از افتخارات تاریخى مسلمانان به شمار مىروند:
1. آثار پزشکى محقق برجسته قرن سوم، ابوالحسن على بن سهل ربّى طبرى41 که چه فردوس الحکمه42 و چه مجموعه آثار پزشکى دیگر از منابع مهم تحقیق و آموزش آن زمان شد.
2 و3. کارهاى کم نظیر ابوبکر محمدبن زکریاى رازى(320 251ه.ق( گام بلند و بزرگى در پیشبرد فنون و علوم پزشکى مسلمانان است43.
کتاب المنصورى فى الطب44 که نوشته خود اوست و مجموعه الحاوى45 که بعد از مرگ او توسط شاگردانش با جمعآورى نوشتهها و گفتهها و عمل او شکل گرفت، دائرهالمعارف بزرگى را خلق کرد.
4 . چهارمین دائرهالمعارف پزشکى مسلمانان کتاب معروف القانون فى الطب 46 نوشته ابوعلىسینا (428370 ه.ق( است.
این دانشنامهها و موارد فراوان تکنگاریها که معمولاً در یک موضوع از قبیل آبله، سرخک، قولنج، قلب، مثانه و... مىباشد، با ترجمههاى متعدد و شرحهاى فراوان سرمایه علمى جهان غرب و پایه و اساس پیشرفتهاى معجزهآساى امروزى شده است.
شاخههاى مهم پزشکى مثل داروشناسى، جراحى، طب بالینى، فیزیولوژى، تشریح بیمارستان، روان پزشکى، ضدعفونى و... در بخش طب جهان اسلام شاهد نوآوریها و پیشرفتهاى ستایشآمیز و غیرقابل انکار است.
نجوم
علم نجوم به خاطر عقایدى که از قدیم درخصوص تأثیرات حرکات فلکى بر سرنوشت بشر و موجودات وجود داشته، مورد علاقه حکام وقت بوده و از منجمان در برنامههاى کارى خود بهره مىگرفتند و به همین جهت در سطح ممکن هر زمان رونقى داشته است.
در تاریخ اسلام با ترجمه کتب و آثار یونانى و ایرانى هیئت بطلمیوس محور کار بود و چون اساس این نظریه را محوریت زمین در حرکت کرات آسمانى تشکیل مىداد، پیشرفتها هم خالى از اشکال نبود، گرچه به صورت موردى در محاسبات نجومى دریافتهاى ارزشمندى داشتند.
الفزارى47، خوارزمى48، مروزى و بسیارى از دانشمندان نجوم آثار ارزشمندى در این رشته خلق کردهاند و سرانجام ابوعبداللّه محمدبن جابربن سنان رقى حرّانى بتانى اخترشناس و ریاضىدان مشهور قرن سوم هجرى قمرى توسعه کمسابقهاى در علوم هیئت به وجود آورد و نوآوریهاى زیادى را وارد میدان دانش نجوم نمود که حق بزرگى بر اخترشناسان و دانش اخترشناسى دارد.
تا آنجا که محققان تاریخ، کوپرنیگ49، تیکوبراهه50، کپلر51، گالیله(4) و ریچارد دانژن انگلیسى را تحت تأثیر نوآوریهاى بتاّنى مىدانند و قابل توجه اینکه به خاطر شروع نقد و ایجاد تردید توسط علماى اسلامى در نظریه بطلمیوسى راه ایجاد انقلاب در علوم ستارهشناسى و حرکات فلکى قدیم باز شد و تغییر تئوریهاى »پیش کوپرنیکى» از همین جریان بتشکنى و طلسمزدایى دانشمندان شجاع اسلامى به وجود آمده است.
فیزیک و مکانیک
دانش فیزیک و مکانیک در طبقهبندى علوم جهان اسلام در ردیفهاى آخر علوم قرار داشتند و پایه و اساس آنها از موجودى این دانش در خاورمیانه، مصر، شامات، یونان، روم و ایران شروع مىشود و چاشنى دادههاى خاور دور هم به آن اضافه مىشود.
مورخان مىگویند: رونق علوم مکانیک در جهان اسلام توسط بنوموسى شاکر52 در بغداد آغاز شد و در اول قرن هفتم توسط جَزَرى در دیار بکر به اوج رسید و در میان این دو تاریخ، دانشمندان زیادى چون خازنى، بیرونى، ابنسینا، ابن هیثم، قرطبى و... نقش ایفا کردهاند.
اعراب این دانش را به عنوان »علم الحیل» معرفى کردهاند، چون شیوه و ابزار کار در بخشهاى موردنظر را فراهم مىآورد و انجام کار را آسان مىکرد.
در این علم که عمدتاً کاربردى و تا حدودى تئوریک بود، رشتههایى از سایر علوم زمان مورد استفاده بودهاند.
کیمیا(شیمى)
این دانش پروندهاى پُر از رمز و راز دارد. مدت طولانى از تاریخ خود گرفتار افکارى غیرقابل تفسیر و توجیه بود که تأثیر و تأثر در مواد و بخصوص کانىها و بالاخص فلزات را در سایه دخالت روح و موجودات مرموز آسمانى مىدانستهاند و به همین جهت دستمایه سوءاستفاده شیادان و گاهى هم افراد مؤمن و خوشباور بوده و اکسیرى را دنبال مىکردند که فلزات را به ارزشمندترین نوع آن مثلاً طلا تبدیل کند.
گویا اولین کسى که این علم مهم را از این مخمصه نجات داد، جابربن حیان53 شاگرد زبردست امام صادق(ع) است. ایشان جنبههاى خرافى یا رمزى را ندیده گرفته و همت خود را روى کشف آثار ترکیب مواد کانى، گیاهى و... گذاشته و دستاوردهاى خوبى هم داشته و از راه تقطیر مایعات، محصولات و معلومات ارزشمندى براى بشر به ودیعه گذاشت.
جابر در عین حال جنبههاى راز و رمزى و ارتباطات معنوى و تأثیر و تأثر افلاکیان و مواد زمینى را هم درنظر داشت.
اما کار بزرگتر را دانشمند پُرآوازه اسلامى، پزشک، ریاضىدان و اخترشناس زکریاى رازى کرد. او از رمز روحانى کیمیا صرفنظر کرد و کار را روى بعد مادى آن متمرکز کرد و در جریان کارهاى آزمایشگاهى کیمیاگرى، بخشى از نورچشم خود را از دست داد و ترجیح داد از راه دانش شیمى به راه دانش پزشکى برود.
دانشمندانى چون فارابى، ابنسینا، خوارزمى عراقى و نهایتاً کاشانى و جُنیدى در این راه نوآورى کردند و سرمایهاى براى انقلاب علمى دانش شیمى در اختیار محققان غربى قرار دادند و امروز آن دانش کیمیاگر عصاى دست و نردبان ارتقاء صنعت و توسعه و رفاه بشرى است.
سایر علوم
همه آنچه مسلمین از انواع علوم انسانى، پایه، طبیعى، پزشکى، ریاضى و نجوم گرفته و توسعه دادند، در این موارد خلاصه نمىشود. در رشتههایى مثل تاریخ، جغرافیا، کشاورزى، ادبیات، شعر و نثر عربى و غیرعربى که عمدتاً در حوزههاى جامع علمى تحقیق و تدریس مىشود و اوج و حضیض هم داشته، در کارنامه علمى و عقلى اسلام جاى دارند که در این مقاله فرصت پرداختن به آنها نیست.
آثار آزاداندیشى اسلامى
مجموعة آنچه از دستاوردهاى علمى و فنى در دو سه قرن بهار تمدن اسلام آورده شد، محققاً ریشه در آزاداندیشى مسلمانان دارد و خود آزاداندیشىشان هم ریشه در تعلیمات قرآن و سنت دارد که نمونههاى آن در اهتمام به عقل و فکر و توجه به نظرات دیگران و تشویق اقتباس است
»فبشّر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه»
54و
»اطلبوالعلم ولو بالصین».
تا این سعه صدر و این روحیه مهم اسلامى ادامه داشت، مسلمانان مرکز جذب دانش و دانشمندان و تولید علم و فن بودند و تمدنشان در حال ارتقاء و تعمیق بود و قدرتى دیگر در جهان وجود نداشت که همسنگ و رقیب آنها باشد.
این میراث عظیم اسلامى رفته رفته دچار طمع خودخواهان و میراثبران طمّاع در بخشهاى مختلف جهان پهناور اسلام شد و رقابتها و سپس کشاکشها آن هم نه در توسعه علوم، بلکه در سلطه برخاک و مصادره دستا وردها شکل گرفت. درگیرى و جنگهاى داخلى، جهان اسلام را دچار فرسایش کرد و تنگنظریها و تعصبات بخشى جاى سعهصدر و تحمل نظرات را گرفت و مجالس سازنده محاوره و مناظره تبدیل به هتاکى، طرد، لعن و سپس حذف و تکفیر و کشتار شد.
مجموعه بالنده جهان اسلام در اثر نزاعها و فرسایش نیروها آنچنان ضعیف شد که مورد تجاوز، غارت، چپاول، قتل عام و انهدام یک قوم کوچک بیابانگرد به نام مغول قرار گرفت و پاره پاره و پایمال شد.
***
فتنه مغول55در دوران ادامه جنگهاى صلیبى(5) پیش آمد که جهان اسلام از دو سو تحت فشار قرار داشت و اگر عوامل انحطاط درونى نبود، مىتوانست هر دو تهاجم را به نفع خود پایان دهد. یعنى خیلى بهتر از آن چه که بعدها شد که مغول در فرهنگ نیرومند اسلام هضم شد و صلیبىها تسلیم یا مسلمان شدند و ماندند و یا با کولهبارى از معارف اسلامى برگشتند که سرانجام یکى از عوامل حیات علمى و عملى غرب شدند.
جمعبندى
در یک جمعبندى کوتاه، خیلى روشن است که امت اسلامى با هدایت قرآن و سنت توانست در مرکز جغرافیاى این کره خاکى رسالت عظیم تمدنسازى اسلام را انجام دهد.
ابتدا با جذب آثار ارزشمند تمدنهاى کهن شرق و غرب و خاورمیانه و با معیارهاى اسلامى، تمدنى جدید، قوى، بالنده و با ترکیبى از معنویت و مادیت بسازد و این معجون شفابخش را حراست کند و سپس از این تمدن و این شجره طیبه که ریشه در اعماق تاریخ و ادیان آسمانى و تمدنهاى کهن داشت، شاخ و برگ به سراسر جهان بگستراند و اسلام به عنوان بهترین امانتدار تاریخ با جمعآورى ارزشهاى دینى و انسانى گذشته و تجمیع، پرورش، اصلاح و خالص کردن آن، زمینه رشد و ارتقاء را فراهم نماید و سپس به تدریج انوار آن خورشید تابناک را به سایر اقالیم جهان بفرستد.
علىرغم همه نشیب و فرازها، اسلام همچنان از ابعاد انسانى و معرفتى و جغرافیایى به پیش مىرود و امروز بیش از یک چهارم نفوس بشر و حدود یک سوم از کشورهاى مستقل و ارزشمندترین نقاط ژئوپولیتیک جهان و نزدیک 20% تولید ناخالص کره خاک را در اختیار دارد. اما پراکنده و گاهى متعارض است و آرزو داشتیم و هنوز داریم با تأسیس دولت اسلامى بر پایه مکتب اهل بیت و اسلام ناب در مناسبترین نقطه کره زمین، بار دیگر اسلام نقش واسطه امین و امانتدارى را در ارتقاء تمدن بشر با چاشنى عرفان و انسانیت قرآن بهعهده بگیرد.
این مقاله براى معرفى راهکارى جهت این هدف مقدس نوشته مىشود که انشاءاللّه شروع کار باشد.
بیدارى غرب
همزمان با جریان قوس نزولى تمدن اسلامى، دنیاى تباه شده غرب رفته رفته از خواب هزارساله قرون وسطائى خود بیدار مىشد و کمکم جرقههایى در دنیاى تاریک تفتیش عقاید و افکار بسته و عقلهاى به زنجیر کشیده سوسو مىکرد و آنهم در اثر برخورد با آثار تمدن بزرگ اسلامى و درخشش انوار علم و فن و توسعه و پیشرفت مسلمانان تابش انوار خورشید تمدن قرآنى مسلمین بود که در نقاط محدود تماس جامعه خفته غرب با جامعه تکامل یافته اسلامى بعضى از چشمان نیمه باز را خیره مىکرد و آنها را به دنبال منشاء این رعد و برق مىکشاند.
علاوه بر ارتباطات معمول عمومى آن زمان، سه نقطه مهم از قلمرو اسلام مرکز تماس طولانى غربىها بود که آنها را با پیشرفت مسلمانان و تمدن اسلامى که در مقایسه با وضع مغرب زمین بسیار عالى بود، آشنا کرد:
1. آندلس )اسپانیاى امروز(: شهر قرطبه مرکز مهم خلافت اسلامى، به گونهاى پیشرفته بود که قابل مقایسه با بغداد آن روز بود و از سراسر جهان اسلام دانش و کتاب جذب مىکرد و مورخان مىگویند در کتابخانه قرطبه هشتاد هزار نسخه ارزشمند وجود داشت. مسیحىها و مسلمانان معاشرت همهجانبه داشتند و چیزهاى زیادى از مسلمین آموختند.56 و نیز شهرهاى دیگر مانند طلیطله و...
2. شامات: در این منطقه در اثر سفرهاى زیارتى غربیها و جنگهاى صلیبى، تماس مسلمانان و مسیحیان و یا شرق و غرب در طول تقریباً دو قرن باعث شد که غرب به عظمت تمدن اسلامى پى ببرد و با همه خسارات و تلفاتى که داشتند، سرانجام با پیروزى مسلمین، باقیمانده آنها سرافکنده برگشتند، ولى ارزیابیهاى محققان مىگوید:
»ارزش آنچه غربیها از مبانى و دستاورد تمدن اسلام یاد گرفتند و به غرب بردند، از خاک فلسطین که هدف مهم جنگهاى صلیبى بود، بیشتر است.»
3. جزایر مدیترانه و بخصوص جزیره سیسیل که مسلمانان در آنجا تمدنى مثالزدنى ساخته بودند و سپس این جزیره پلى براى انتقال تمدن اسلامى به غرب و مرکزى براى آموزش مسیحیان شد.
به غیر از این سه نقطه مهم تماس و تعامل، در قرون بعد پیشرفت خلفاى عثمانى از ترکیه به عمق بالکان و تا مرز اتریش و اختلاط وسیع مسلمانان و غربیها در این منطقه، براى انتقال تمدن اسلام فرصت مهمى پیش آورد.
خود غربیها بخشهاى زیادى از دستاوردهاى مسیحیان از نقاط تماس با مسلمین را در نوشتههاىشان آوردهاند و اعتراف دارند که بنیان تمدن جدید غرب بر دستاوردهاى علمى و فنى مسلمانان استوار است و از طریق ترجمه آثار دانشمندان اسلامى و تدریس آنها در مدارس و دانشگاههاى اروپا، نهضت و جنبش تولید علم و آگاهى و نجات از ظلمات دوران قرون وسطى و تفتیش عقاید، به دست آمد که نمونههایى را در زیر مىآوریم:
ترجمه - فرهنگستان
جالب توجه اینکه غرب براى اقتباس از تمدن اسلامى همان راهى را که مسلمانان براى اقتباس تمدنهاى ایران، هند، چین، مصر، روم و یونان در پیش گرفتند، انتخاب نمود. مسلمانان تحت عنوان بیتالحکمه، دارالترجمههایى تأسیس کردند، اروپاییها هم براى استفاده از تمدن اسلامى متوسل به ترجمه و تأسیس دارالترجمه شدند.
گذشته از ترجمههاى موردى و نادر که معمولاً در هر زمانى روى مىدهد، نهضت ترجمه آثار عربى به زبان لاتین و سپس اسپانیایى و رومى در قرن چهارم هجرى آغاز مىشود و به سرعت اوج مىگیرد.
مورخان اسقف ژربر اوورنى938 - 1003) 57 میلادى( را از پیشتازان مؤثر نهضت مىدانند و چون این اسقف در سال 999 میلادى به عنوان سیلوستردوم به مقام پاپى رسید، توانست نقش مهمى در توسعه ترجمه ایفا نماید.
به دستور سیلوستر، سه مدرسه براى آموزش و ترجمه آثار عربى به لاتین در فرانسه و ایتالیا تأسیس شد.
بعدها رابرت چسترى58 ریاضىدان و مترجم و اخترشناس انگلیسى ترجیح داد که به ترجمه قرآن بپردازد که محققان به سند اصلى تمدن اسلام دسترسى پیدا کنند.
59کنستانتین آفریقایى60 که در ترجمه آثار عربى نقش برجسته داشته، توجه ویژهاى به علوم پزشکى مسلمانان داشت و باعث شناخته شدن عمق طب مسلمانان شد و گویا تعداد آثار ترجمه شده توسط او از هفتاد اثر بیشتر است.
در این دوره ابتدایى نهضت ترجمه عملاً آثارى از فلسفه، ریاضى، هندسه، نجوم، موسیقى و ادبیات عرب در اختیار دانشجویان و محققان غربى قرار گرفت و به خاطر رواج این نهضت بسیارى از آثار مهم مسلمانان ترجمههاى متعدد یافتند. مثلاً کتاب ارزشمند »المنصورى» با شانزده ترجمه و با شرح و تفسیر در اروپا رواج یافت.
فرهنگستان
دوره دوم ترجمه آثار اسلامى توسط الفونسوى دهم (1253- 84 میلادى( آغاز شد. او با اقتدا به نهضت بیتالحکمه مسلمانان، نهادى تحت عنوان »فرهنگستان» تأسیس کرد و در این دوره ترجمه به زبانهاى اسپانیایى و رومى و بیشتر به زبان لاتین توجه مىشد.
نقطه جالب اینکه قرون وسطى آنچنان غرب را از گذشته خودشان هم بیگانه کرده بود که براى دریافت آثار روم و یونان قدیم هم به ناچار از برگرداندن آثار عربى بهره مىگرفتند و مثلاً آثار ارسطو، افلاطون، سقراط و جالینوس را با ترجمه از زبان عرب به زبانهاى لاتین، اسپانیولى و رومى منتقل مىکردند و در ادامه کار بسیارى از آثار مهم مسلمین تقریباً به تمامى زبانهاى زنده دنیا ترجمه شدهاند و بعضى از آنها مثل قانون ابنسینا چندین بار ترجمه شده است.
61جالب اینکه همین کتاب »قانون» و کتاب »ذخیره خوارزمشاهى» در طب به زبان عبرى هم ترجمه شده است.
در حوزه سیسیل هم توسط سالزیورو، مرکز ترجمه تأسیس گردید که ایتالیا و سواحل مسیحىنشین مدیترانه را تغذیه مىکرد.
در این مراکز به همت خلفاى اسلامى در آندلس تقریباً از تمامى متون خطى ارزشمند عربى نسخههایى جمعآورى شده بود و علىرغم انهدام بسیارى از آنها در جنگها و فتنهها، به اندازه کافى ذخایر علمى در دسترس مترجمان بود.
آموزش و تحقیق در غرب - فرهنگ
اروپا تحت تاثیر رهبانیت مسیحى دچار تحجر، رکود و خرافات شد و ژرمنها که از شمال به مرکز و جنوب اروپا منتقل شدند، با خشونت بر این رکود، جمود و جاهلیت افزودند و تاریخ قرون وسطى که توسط خود اروپاییان نوشته شده، گواه این ادعاست.
همان طور که قبلاً اشاره رفت، پس از اوجگیرى تمدن اسلامى و شروع معاشرت اروپاییان با مسلمانان متمدن در اندلس، سیسیل و ایتالیا و نیز سفرهاى زیارتى مسیحیان به فلسطین و معاشرت با مسلمین و سپس رخداد هشت دوره جنگهاى صلیبى که حدود دویست سال طول کشید، معاشرت، ازدواج و شراکتهاى زیادى بین پیروان دو دین اسلام و نصرانیت به وجود آمد و طبیعى است که در این معاشرتها تمدن و فرهنگ غالب و والاى اسلام و مسلمین تأثیر خود را بر اروپاییهاى متحجر و عقبافتاده و گرفتار تفتیش عقاید و خرافات مىگذاشت.
در فلسطین صدها هزار مسیحى یا مسلمان شدند و یا با حفظ دین خود، در منطقه ماندند و حاضر به برگشت به محیط بسته و پر از جهل اروپا نشدند.
در اندلس، سیسیل و ایتالیا اختلاط مسلمانان و مسیحىها باعث نفوذ عمیق فرهنگ مسلمانان در غربیها شد، به گونهاى که تکلم به زبان عربى که زبان رسمى و بینالمللى مسلمانان بود، مایه فخر افراد بود، همانگونه که در هندوستان و شرق آسیا هم چنین بود.
اصطلاح »مستعربه» زاییده و علامت همین نفوذ عمیق ادبى عربى در اروپاست که افتخارآمیز هم بوده و حتى بعضى از اروپاییها در آشنایى با ادبیات عرب تا آنجا پیش رفتند که آثار ادبى به زبان عربى بهتر از خود عربها آفریدند، همانگونه که افرادى از ادیبان ایران مثل سیبویه توانستند آثارى ارزشمندتر از آثار ادباى عربزبان خلق کنند.
تساهل و تسامح و اجازه علماى اسلامى باعث رواج ازدواج بین پیروان ادیان اسلام و مسیحى و یهودى شده بود.
اصطلاح »المولدین» در اثر فراوانى عربهاى غیرخالص و فرزندان محصول چنین ازدواجها، در ادبیات آن زمان رایج شد.
عمق نفوذ فرهنگ اسلام را مىتوان از مواردى مثل انکار الوهیت حضرت مسیح توسط اسقف ارگیل62 اسپانیایى فهمید که اعلام کرد:
»مسیح بشر است و فرزند خوانده خدا و نه فرزند واقعى خدا.»
اسقف الپندوس63 که در شهر تولیدو )طلیطله( 64 اعتبار زیادى داشت، فضا را براى چنین اظهارنظرى مناسب دید. حتى دورتر از اسپانیا در ناحیه »سیتمانیاى» فرانسه نیز اسقف ارگیل همین افکار را ترویج مىکرد.
مىگویند در زمان اوج تمدن اسلامى در اسپانیا مردم اسپانیا ترجیح مىدادند که لباس عربى بپوشند و در زندگى از آداب مسلمانان استفاده کنند. با اینکه تعداد اندکى از مردم شهر دویست هزار نفرى غرناطه )گرانادا( از نژاد عرب بودند.
در دورههاى بعد در دوران خلافت عثمانىها مردم در شرق اروپا، در بالکان در اثر اختلاط با مسلمانان ترک و عرب یا مسلمان شدند و یا با آداب مسلمانان زندگى مىکردند.
آموزش
بالاخره معاشرتها و ترجمهها و تأثیرات تمدن اسلامى منجر به نهضت آموزش و تحقیق در مدارس مسیحى اروپا گردید و رفته رفته بسیارى از کتب معتبر دانشمندان بنام اسلام، به صورت متون درسى و یا عقبه نظرات مدرسان و اساتید غربى در مدارس و دانشگاههاى غرب مورد استفاده قرار گرفت. از میان این کتب و آثار، چند متن زیر را نام مىبرم:
1. قرآن کریم
2. المنصورى رازى در طب ترجمه به لاتین، سریانى، یونانى
3. القانون ابن سینا به اکثر زبانها و مِنجمله به لاتین توسط گراردوى کرمونائى
4. المجسطى بطلمیوس از متن عربى به لاتین
5. ذخیره خوارزمشاهى نوشته سیداسماعیل جرجانى در طب
6. مسائل فى الطب نوشته حنین بن اسحاق مترجم کنستانتین آفریقایى به لاتین
7. رساله الجدرى و الحصبه نوشته رازى
به اعتراف محققان منصف و خاورشناسان اروپایى سهم آثار کشورهاى اسلامى اعم از دستاوردهاى تحقیقى مسلمانان یا آثار ترجمه شده از تمدنهاى دیگر و مِنجمله آثار قدیمى خود یونان، روم، اسکندریه و... در رنسانس و خیزش علمى و فنى و ایجاد تمدن جدید غرب سرنوشتساز است، تا آنجا که بسیارى از لغتها و اصطلاحات علمى و تمدنى موجود در ادبیات جدید غرب ریشه عربى و اسلامى دارد.
علومِ فلسفه، ریاضیات، هندسه، نجوم، پزشکى، گیاهشناسى، پزشکى، طبیعى، جغرافیا، تاریخنگارى، بازرگانى، معمارى، موسیقى، دریانوردى، نقاشى و زیرمجموعههاى اینها که تعداد زیادى از رشتهها و گرایشها را دربر مىگیرد، مشمول این حکم است.
تحلیل و جمعبندى
علل و عوامل رشد تمدن اسلامى و شروع اوج تمدن غرب و افول تمدن اسلامى:
1. تمدن اسلامى در دوران بلوغ به منزله قلب در پیکر جهان عمل کرد. همانگونه که از لحاظ جغرافیایى تقریباً جایگاه قلب در پیکر یک انسان را داشت. با اقتباس نکات مثبت تمدنهاى موجود جهان آن روز در درون خود آنها را تصفیه کرد، آنگونه که قلب، خونهاى مصرف شده سراسر بدن را از طریق وریدها مىمکد و با کمک ریه ضمن گردش خون، آن را تصفیه مىکند و به قلب برمىگرداند و قلب خون تصفیه شده را بار دیگر به سراسر پیکر انسان تزریق مىنماید و بدینسان حیات و رشد انسان را ادامه مىدهد. در این گردش خون اعضاى گوارش بدن نیز نقش نیرو دهنده و تزریق مواد تغذیه کننده را به عهده دارند که در بحث ما، این مواد تغذیه کننده محتواى فکرى قرآن و سنت است. مسلمانان با الهام از آزاداندیشى اسلامى اندوختههاى مثبت تمدنهاى ایران، هند، چین، روم، یونان و مصر را از طریق جذب نخبگان آنها و ترجمه آثار آنها در مراکز علمى جهان اسلام جمع کردند.
با تأسیس مراکز تحقیقى، آنها کار همگامى ریه و قلب را انجام دادند و خالص شده آنها را به عنوان جوهر فرهنگ و آموختههاى آسمانى رشد دادند و تقویت نمودند و در مرحله بعد این میراث گرانبهاى الهى و بشرى را در اختیار جهانیان قرار دادند.
معمولاً محققان مستشرق، این نقش مسلمانان را به آینه تشبیه کردهاند که انوارى را مىگیرد و منعکس مىکند، ولى انصافاً این تشبیه ناقص است و نکته اصلى و کلیدى را نادیده مىگیرد.
نقش عملکرد ریه در این تشبیه به کلى فراموش شده و نقش جهاز تغذیه و تقویت کننده عمداً یا با غفلت اصلاً مورد توجه قرار نگرفته است.
اگر انعکاس همان تمدنهاى گذشته کافى بود، مىبایست در زمان طراوت آن تمدنها نقش اعجابانگیز داشته باشند و غرب دچار جهنم قرون وسطى نشود. جاى تردید نیست که رسالت تعلیم و تزکیه پیغمبر اسلام در این جا هم عامل جذب و اقتباس، هم عامل تصفیه و هم عامل تقویت و رشد و کمال و تعالى است که در احکام آموزش، تربیت، تذکر، تفکر، تعقل، استماع نظرات و انتخاب احسن از اصول متقن تمدن ساز اسلامى متبلور است.
البته اگر درها روى همان پاشنههاى مشخص شده اسلام ناب مىگشت، سرعت، وسعت و عمق کار اسلام خیلى بیش از اینها بود و با آنهمه بادهاى مسمومى که از ناحیه خلفاى ناصالح اموى و عباسى بر بوستان جدیدالتأسیس اسلام گذشت، بازهم این همه بارورى و سایه افکنى را مشاهده مىکنیم و باید منتظر روزى باشیم که اسلام به مسیر خالص و ناب خود برگردد و دفاین عقول و ذخایر الهى را استخراج و استحصال کند.
فرصت تاریخى
ما آرزو داشتیم و داریم که انقلاب عظیم و اصیل اسلامى با زعامت بىنظیرترین رهبر عصرمان، امام خمینى)ره( شروع این تجدید حیات باشد.
انقلاب اسلامى بحق یک فرصت تاریخى براى جهان اسلام و بخصوص مکتب اهل بیت فراهم آورده که ظرفیتهاى تمدن سازى و ارتقاى بشریت را که در مکتب اسلام نهفته است، به کار بگیرد و اسلام را آنگونه که هست، به جهانیان معرفى نماید و بشریت سرخورده از مکتبها و ایسمهاى پُر طمطراق مادّى را به سوى سرچشمه سعادت معارف الهى راهنمایى کند.
امروزه ناتوانى و ضعفهاى مکتبهاى مادى مثل کاپیتالیسم، کمونیسم ولائیسم برملا شده و بسیارى از متفکران دلسوز جهان به دنبال گمشده بشر هستند. اگر دیگران نمىدانند یا تردید دارند، خودمان مىدانیم که معارف آسمانى اسلام، بخصوص قرآن و سنت تنها ودیعه خالق جهان براى کل بشریت است و باید تا قیام قیامت متکفّل تبیین و حراست راه سعادت انسانها باشد.
در سایه این ایمان و اعتقاد و با استفاده از درسهاى روشن تاریخ و با استمداد از رسول باطن )عقل( مىتوانیم پیشقراول این کاروان باشیم.
امام راحل با دهها مورد طلسم شکنى و بیدارگرى و اقدامات شجاعانه علمى، سیاسى و اخلاقى، مجدّد اسلام ناب در نیمه هزاره دوم تاریخ اسلام شدند و با حمایت شاگردان صالحى که خود تربیت کردند و نیروهاى مخلص و مجاهد این امت، کار بسیار بزرگى انجام دادند.
ایشان با تشکیل بنیه اولیه حکومت اسلامى برپایه مکتب اهل بیت و اسلام ناب به وظیفه خود عمل کردند و این میراث عظیم را به جاى گذاشتند.
نوآوریهاى امام
ابداعات و نوآوریهاى نظرات و فتاواى امام)ره( آنقدر زیاد است که فهرست همه آنها در این مقاله نمىگنجد. یکى از مراجع محترم، اخیراً به اینجانب گفتند که در بررسیهاى خودشان به بیش از یکصد مورد نوآورى در فتاواى امام برخوردهاند.
در این جا به چند نمونه از نوآوریهاى بنیادى امام اشاره مىکنم:
1. طرح نظریه لزوم تشکیل حکومت اسلامى پیش از پیروزى انقلاب اسلامى: این اصل، موضوعى است که در طول تاریخ بعد از غیبت امام عصر)عج( کمتر به سابقه روشنى براى آن در نظرات فقها برخورد مىکنیم و جالب اینکه امام در این مورد از سطح نظریهپردازى فراتر رفتند و براى عملى کردن آن جهاد عظیمى را سازمان دادند و با پشتکار ستایشانگیزى کار را به نتیجه رساندند و خط بطلان بر نظرات منفى بافانهاى که مبارزه را به »مشت و سندان» یا »بر آهن سرد کوفتن» تشبیه مىکردند، کشیدند و به ابطال نظریه نادرست »هر پرچمى که قبل از ظهور امام عصر)عج( براى حکومت اسلامى بلند شود، پرچم ضلال است» همت گماردند.
2. حکم به حرمت تقیّه: امام)ره( در امر مبارزه نوآورى دیگرى داشتند. ایشان براى تقویت مقاومت و جهاد حکم دادند که در راه مبارزه با رژیم مستبد و فاسد پهلوى و استعمار حاکم بر آن، تقیّه ولو بلغ ما بلغ حرام است.
3. خارج ساختن اصل ولایتفقیه از کُما و حالت ضعیف موجود در فتاواى گذشته: این نظریه معمولاً در سطح امور حسبه مطرح بود و در میدان عمل کمتر اثرى از آن به چشم مىخورد. امام)ره( با تبدیل آن به محور حکومت اسلامى و تأسیس ساختارهاى مناسب براى آن، این نظریه سیاسى شیعه را احیاء نمودند و طرفه اینکه این امر را در حال تبعید از ایران و زندگى در کشورى که سایه استبداد بعث عراق آن را سیاهتر از استبداد سیاه ایران دوران پهلوى قرار داده بود و در حوزه بىرمق آن روز نجف اشرف آغاز کردند و با طرح فقیهانه آن عمق و جهت جدیدى به مبارزه دادند.
4. تأسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام: امام)ره( با اتکاء به ادله روشن فقهى و کلامى که اصلاً سابقه تاریخى نداشت، به تأسیس این مجمع اقدام نمودند. لازم به ذکر است که با اینکه مبانى مجمع تشخیص مصلحت نظام همیشه در بحثهاى فقهى حوزه وجود داشت و امورى از قبیل تقدّم مصلحت اقوى بر مصلحت ضعیف، دفع افسد به فاسد، محور قرار گرفتن مصالح نظام اسلامى براى فتواها در فقه متداول ما جایگاه شناختهاى دارد، امّا امام با این نوآورى که در حقیقت احیاى فقه راستین شیعه بود، بنبست اساسى را که در قانونگذارى نظام پیش آمده بود، باز کردند و راهى براى حل مشکل حکومتهایى که بخواهند بر محور عقیده و ایدئولوژى و اصول ثابت حرکت کنند، طراحى کردند. این مسأله را در دو نامه امام که در این مقاله آمده، ملاحظه مىنمایید.
نکته بسیار مهمى که نباید از آن غفلت کرد، آن است که امام در همین موضوع و در جواب نامهایى که به رئیسجمهور و امام جمعه وقت نوشتند، نکته مهم و بدیعى را مورد تاکید قرار دادند. ایشان در جواب نامه سران قوا که پس از اطلاع از تصمیم امام مبنى بر تأسیس نهادى جهت حل بنبست موجود، خواستار سرعتعمل در آن شده بودند، نوشتند که در صورت انجام کارشناسى معتبر براى تصویب قوانینى که ظاهراً مورد انتقاد فقهى بعضى از علما واقع مىشود، احتیاجى به چنین نهادى هم نیست و همان کارشناسى مجوز تصویب قانون است. و تنها براى مراعات احتیاط بود که مجمعى براى تشخیص بهتر و کارشناسانهتر مسائل شکل گرفت.
5. فتواى معروف در مورد شطرنج و موسیقى: امام با بیان این مسأله هم نوآورى و هم بسیارى از مشکلات موجود را رفع کردند.
این در حالى است که قبل از پیروزى انقلاب اسلامى که با جمعى از علما در زندان بودیم، بر سر موسیقى آنچنان مشکل داشتیم که آرم اخبار رادیو هم به نظر جمعى از آنها حرام شمرده مىشد و هنگام نواختن آرم قبل از اخبار، صداى رادیو را مىبستیم.
6. وسعت قلمرو فقه: امام جملاتى بسیار مهم و تاریخى دارند که مىتواند منشاء تحول وسیعى در تحقیقات علوم دینى شود و فضاى نامحدودى را قلمرو فقه قرار دهد.
جلد اول دایره المعارف فقه مقارن در صفحه65 جمله زیر را از امام نقل کرده است:
»فقه; تئورى واقعى و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است.»
دائره المعارف این جمله را براى اثبات گستردگى قلمرو فقه آورده است واگر دو جمله قبل از این جمله هم مورد توجه قرار گیرد; استدلال کاملتر است.
امام در پیام مهمى که در تاریخ1367/ 12/3 خطاب به مراجع، روحانیون، مدرسین، طلاب و ائمه جمعه و جماعات سراسر کشور داشتند; نوشتند:
»در نظر مجتهد واقعى فلسفه عملى تمامى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است;حکومت نشان دهنده جنبه عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و سیاسى و نظامى و فرهنگى است.»
65به خوانندگان محترم این مقال پیشنهاد مى شود که این پیام مهم امام را که چند ماه قبل از خاموش شدن مشعل وجودشان نوشته اند; بخوانند. نکته جالب در این پیام علاوه بر جامعیت آن; این است که امام این نظریه وسعت قلمرو فقه را بر اساس همان فقه سنتى و جواهرى ارائه مى دهند و بر همان اساس فقه را پویا مى بینند.
توجه ویژهاى در این پیام در خصوص آسیبهاى وارده بر اسلام از ناحیه افراطیون سلفى و غالى و متحجران ومقدس نماهاى خشک و منادیان جدائى دین از سیاست شده است.
اکنون در کشور ایران که از صدر اسلام تاکنون مأواى طرفداران اهل بیت بوده و بهترین موقعیت جغرافیاى سیاسى کره زمین را دارد و مجموعهاى از منابع طبیعى و ذخایر کانى موجود زمین را در خود دارد، با مردمى برخوردار از سطح بالاى هوش، اولین حکومت براساس مکتب اهل بیت، به نیابت از امامزمان حضرت صاحبالامر)عج( تشکیل یافته و ساختار نظاماش را با محوریت نیابت از ولىعصر شکل داده و در پرتو آن نیروهاى عالم و توانمندى در معارف اسلامى در حوزهها و دانشگاهها رشد یافتهاند و جریان بالندهاى از تحقیق و تولید دانش را در اختیار دارد.
دعوت مکرر رهبر انقلاب براى توسعه کرسیهاى آزاداندیشى(6) در فضاى کشور طنین انداخته و مشتاقان زیادى از آن استقبال کردهاند و در مقابل هم هستند کسانى که دم از تحجر، جمود، سلفىگرى و تقلید مىزنند و با حسننیت - اما همراه با اشتباه - حجاب پژوهش و تحقیق آزادمنشانه مىشوند.
در این شرایط حجت بر اهل درد تمام است. اگر از این فرصت که مثل همه فرصتها مثل ابرها از فضاى زندگى عبور مىکند، بهره نگیریم، عذرى در پیشگاه دعوت عام قرآن براى تفکر و جهاد فکرى و انتخاب احسن از میان اندیشههاى سازنده در همه زمینهها و نشر دعوت قرآن براى جویندگان راه حق نداریم، بخصوص توسعه اعجابانگیز ابزار اطلاعرسانى امکان نشر دعوت قرآن و سنت را آسان کرده، همانگونه که نشر دعوت به خلاف و انحراف را هم همراه جاذبههاى خاص خودش رواج داده است.
اگر اسلام در سایه حکومتهاى نه چندان اسلامى، ولى به نام اسلام توانست آن تمدن عظیم را بسازد و به دیگران منتقل کند، چرا امروز در سایه حکومت صالح مکتب حیاتبخش اهل بیت و اینهمه سرمایه فوقالذکر نتواند این رسالت را به عهده بگیرد؟
***
پاکسازى معارف اسلامى از آلودگیها
مىدانیم پس از عصر نبوت تاکنون دخالتهاى بیجاى فراوانى توسط مراکز متعدد و با انگیزههاى متفاوت در پیکره معارف اسلامى شده است. این دخالتها با اغراض سیاسى، باندى و شخصى و یا دشمنى فرقههاى مخالف اسلام و دخالتهاى سلیقهاى و با غلّوها و کمبینىها و با افکار خرافى و سنتى کهنه و یا اغراقگویى و داستان سرائى، منابع ارزشمند ما را دچار تحریف و آلوده کردهاند.
علماى سلف تا حدود زیادى با مجاهدتهاى خود منابع اصلى و صحیح را مشخص کردهاند و راه تشخیص مطالب صحیح یا راوى صالح را تا حدودى روشن نمودهاند.
اما کتابها و نوشتههاى مخلوط، باقىمانده و در دسترس همه است و کسانى هستند که هر مطلب نوشته شده و چاپ شده را قابل انتشار و اعلان مىدانند و متأسفانه در جمهورى اسلامى هم تریبونهاى این گونه افراد بسیار است. بعضى از مسجدها، حسینیهها، منابر، رسانهها، محافل، مدارس، اجتماعات و... بعضاً میدان عرضه مطالب سست، بىپایه، خرافى و گاهى ضداسلام است که حداقل ضرر آن تحیّر مردم و حداکثر آن انحراف است. البته باید توجه داشت که در این میان علماى صالح فراوانى نیز هستند که مطالب صحیح و عمیق را مطرح مىکنند و اگر نبود وجود چنین عالمان وارستهاى، موج خرافات و اغراق، بنیان دین مبین اسلام را دچار تزلزل ساخته بود.
در این میان، مجالس عزادارى بیش از سایر میدانها آسیبپذیر هستند، چون مستمعان آنها مردمى عاشق اهلبیت مىباشند که متمایل به شنیدن مطالب غلّوآمیز در جشن و عزا و آماده قبول حرف گوینده یا خوانندهاند.
ناگفته واضح است که در یک جامعه اسلامى، این شیوه اطلاعرسانى ضررهاى زیاد و منافع کمى دارد.
دراین خصوص نمونههاى زیادى در همین سالهاى اخیر شاهدیم که نشان از عمق فاجعه است.
مثلاً وقتى رهبر معظم انقلاب بعضى از مظاهر و صحنههاى عزادارى و خوانندگى را ناروا اعلان مىکنند و حتى توسعه شیوه عزادارى براى امام حسین(ع) را به سایر ائمه و شخصیتهاى اهلبیت ناروا مىدانند، جریانهاى معلومالحالى گاه از روى لجبازى براى اعتبارزدایى از فرمان و نظر رهبرى به وجود مىآیند و تأسفبارتر اینکه کسانى هم به عنوان صاحبنظران پیدا مىشوند و در جهت همان راههاى آلوده حرکت مىکنند.
قطعاً علماى جوان حوزه، وظیفه دارند با برنامهریزى، راه و رسم درستى براى زدودن خرافات و مطالب بىاساس از ساحت مقدس معارف اسلام ناب و مکتب علوى ایجاد کنند و با استفاده از فرصتى که وارد شدن رهبرى در آن میدان به وجود آورده است، و با بهرهگیرى از ابزار و امکانات نظام این مسیر را با توان بیشترى بپیمایند.
آلودگیهاى ناشى از فرهنگهاى وارداتى
از وظایف مهم دیگر حوزهها و دانشگاهها این است که فکرى براى مصونیت جامعه و بخصوص نسل جوان از خطرهاى نفوذ فرهنگ فاسد و پرزرق و برق غرب و لائیسم بنمایند.
قرنهاست که صلیبیون و مستشرقان، تبشیریها و فراماسونها تلاش مستمرى براى مسخ فکرى امت اسلامى و آلوده کردن منابع و افکار حیاتبخش اسلامى در سراسر جهان اسلام دارند و امروزه با انفجار ابزار اطلاعرسانى و بازشدن شاهراه اینترنت و سرعت گرفتن انتقال فکر و نظر و فرهنگ، آن برنامههاى حقیقتسوز با وسعت بیشترى درحال نفوذ است.
آزاداندیشى و روشنفکرى دینى ایجاب مىکند که حوزهها و دانشگاهها فکرى در این خصوص بکنند و کارى کارستان.
ما به حکم قرآن که وظیفه استماع حرف دیگران و انتخاب بهترین را به ما داد، نباید و نمىتوانیم دیوارى بین خودمان و این امواج خروشان ناشى از سونامى توطئه کفر جهانى بکشیم. بخواهیم یا نخواهیم اینها وارد زندگى مردم و بخصوص نسل جوان شده و مىشود.
یک راه چاره این است که صاحبنظران صالح در این مورد به ممیزى افکار و نوآوریها و بیان فرهنگها و توطئهها بپردازند. خوبها را بپذیرند و بدها را مشخص و معرفى نمایند.
اگر چنین حرکت مقدسى صورت بگیرد، ممکن است وضع معکوس شود و امت اسلامى بتواند با استفاده از همین ابزار جدید انتقال فکر و اطلاعرسانى، معارف حیاتبخش اسلام و شرق را به درون خانهها و آموزشگاههاى غرب و کفر جهانى ببرد. بىتردید در نبرد حق و باطل، حق پیروز است، به شرط اینکه درست شناخته و عرضه شود.
بىتردید در اردوگاه مقابل، اشکالها، انحرافها، فسادها و بطالتها وجود دارد و افشاگرى ما و مقایسه معارف اسلامى با محتویات نادرست فرهنگ آنها باعث درخشش قرآن و سنت اسلام خواهد شد.
خوشبختانه روحیه تعصب و لجاجت، در جوانان امروز کمتر است و صفحه دل آنها آمادگى گرفتن مطالب حق و منطبق با فطرت را دارد.
ولى باید بپذیریم که مطالب ناحق و یا آلوده به ناحق و بسیارى از دستساختههاى افراد ناصالح یا دشمنان، حتى اگر به نام اسلام و اهل بیت عرضه شود، این خاصیت را نخواهد داشت، بلکه مىتواند مایه دورى افراد منصف و حقجو شود.
گذشته و امروز
به پشت سرمان که نگاه مىکنم، مىبینم:
1. اسلام در زمان پیغمبر(ص) توانست در آن محیط جاهلیت و در محاصره قدرتهاى تباه شده استبدادى ایران و روم با هدایت مستقیم خداوند و بهرهگیرى از وحى مستمر در مدت کوتاهى مدینه فاضلهاى متناسب با کشش آن زمان بیافریند که عقل ظاهر و باطن و رسالت ظاهر و باطن سکوى پرواز آن بودند.
2. پس از آن در دوران خلفاى راشدین و حکام بنىامیه و بنىعباس، علىرغم برون رفتن از محور اصلى اداره نظام، مسلمانان با بهرهگیرى از سرمایههاى عظیم قرآن و سنت بخشى از راه تکامل را ادامه دادند و امروز تجدید حیات تمدن اسلامى آسانتر از آن است. پس چرا امکانپذیر نباشد؟
3. در گذشته هم تفکرات باز و بسته در مقابل هم صفآرایى کرده بودند. تفکر خوارج در مقابل تفکر عقلائى اهل بیت، تنازع اشاعره و معتزله، محدثان و فقها، طرفداران انسداد باب اجتهاد در مقابل محققان نوآور، تنازع متناوب و مکرر اخبارى و اصولى و در یک کلمه آزاداندیشى در مقابل دگم اندیشى بودند.
با این تفاوت که امروز فضاى جوامع انسانى براى پژوهش و تحقیق و دسترسى به آراء و اندیشههاى دیگران و انتخاب احسن که روح آزاداندیشى قرآن است، مساعدتر از گذشته است و نداى »فبشر عباد - الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه»66 لبیک گویان بیشترى دارد و به نظر مىرسد که روزافزون است.
شوراى فتوى و فقه حکومتى
حوزههاى علمیه ما در سایه مجاهدتهاى علماى سلف، مجاهدتهاى پیشتازان انقلاب و نوآوریها و تحجّرزدایى امامراحل ظرفیت نظریهپردازیهاى عمیق و راهگشا را با اتکاى به منابع غنى مکتب اهل بیت دارند و انتظار این است که بزرگان حوزه، بخصوص علماى جوان از این فرصت تاریخى براى تبیین معارف بلند اسلامى و زدودن آلودگیها و رسوبهاى ناروایى که حاصل سلیقههاى کج یا شیطنتهاى عوامل نفوذى و بخصوص کژیهاى ناشى از اسرائیلیات است، استفاده کنند. فقه به اصطلاح سنتى و جواهرى از سرمایههاى مهم تحقیقات حوزه در تبیین مکتب اهل بیت است و متکى به هزاروچهارصد سال تحقیق با بهرهگیرى از قرآن و سنت و عقل و رسالههاى عملیه مراجع، فرایند انبوهى از پژوهش و بحث و درس است که امروز کار انجام وظایف دینى امت اسلامى را آسان کرده و هر روز هم در مسائل مستحدثه و یا تجدیدنظر درمسائل جارى نوآوریهاى ارزشمندى دارند، اما به خاطر عدم حضور حوزههاى علمیه اسلامى در گذشته در متن حکومت و نپرداختن به مسائل حکومتى و سیاسى در حد پرداختن به احوال شخصیه و تکالیف فردى، این بخش رشد مناسب خود را ندارد.
دلیل واضح آن حجم کوچک بخشهاى حکومتى فقه اعم از سیاسى، اقتصادى، امنیتى، قضایى، فرهنگى و... است.
براى این منظور مهم، مطمئناً کارهاى فردى و انفرادى خیلى کارگشا نیست، گرچه بىاثر هم نیست، ولى همانگونه که در شیوههاى امروز قانونگذارى مرسوم است، کارهاى همهجانبه شورایى و دستهجمعى با استفاده از همه شخصیتهاى محقق در هر موضوع لازم است.
دوران اینکه یک فرد هرچند نابغه و پرکار بتواند در مسائل بى شمار پیچیده سیاسى، اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى، علمى و فنى نظر و فتواى مناسب بدهد، گذشته است. شاید در دوران انزواى روحانیت و عدم تقاضاى حکومتها و حتى مخالفت آنها، میدان و نیاز اینگونه کارها نبوده، امّا امروز که نظام اسلامى با مبناى مکتب اهل بیت و با قانون اساسى معتبر شکل گرفته، هم فرصت جدید و هم مسؤولیتهاى مهم و جدید به وجود آمده است. قطعاً در این مقاله نمىخواهم بگویم که شیوه رسالهنویسى و فتاواى انفرادى مراجع مفید نیست، بلکه مىگویم کافى نیست.
این رسالهنویسى موجود، محصول قرنها کار علمى و تجربه عملى حوزههاست و در تعیین تکلیف افراد و روابط خانوادگى و بسیارى از احوالشخصیه و روابط اجتماعى لازم و ضرورى و رو به تکامل مىباشد و معمولاً به مسائل حکومتى که روزانه دهها فرع و اصل جدید پیدا مىکند، نمىپردازند، ولى مسائل پیچیده حکومتى در همه ابعاد سیاسى، مدیریتى، فرهنگى، اقتصادى، سیاست داخلى و خارجى با پیشرفت علوم انسانى و سیاسى و ارتباط تنگاتنگ جامعه اسلامى با سایر جوامع و وجود مقررات بینالمللى در همه شؤون زندگى و لازم الاتباع شدن آنها و سیر طبیعى بشریت به سوى جهانى شدن و... نیاز به مطالعات و پژوهشهاى همهجانبهاى دارد که از شوراها و مجموعههاى عالم و متخصص و داراى امکانات جامع تحقیقات برمىآید و نمى توان فقط با اشاره یک یا چند روایت، در این گونه مسائل نظر داد.
فقه سیاسى
هماکنون در لابه لاى احکام و قواعد فقهى موجود، موارد فراوانى از مسائل فقه سیاسى وجود دارد، ولى بسیار کمتر از آن هست که باید باشد و فقه حکومتى شعبهاى از کلیت فقه سیاسى است. کم بودن اصول و فروع فقه سیاسى عمدتاً به خاطر عدم نیاز و انزواى مکتب اهل بیت و نبودن حکومت رسمى اسلامى است.
اکنون که در سایه مجاهدات امام راحل و روحانیت پیشتاز و مردم مخلص مسلمان، کشورمان، داراى حکومت اسلامى است و براساس قانون اساسى هیچ یک از قوانین و مقررات نظام نباید مخالف احکام اسلام باشد، ضرورت توسعه فقه سیاسى، بخصوص شعبه فقه حکومتى آن کاملاً محسوس است و حوزههاى علمیه و علما نباید به این ضرورت بىتوجه باشند.
تاسیس قاعده
یکى از راهکارهاى مهم توسعه فقه سیاسى »قاعده سازى» است. همان کارى که علماى سلف در سایر ابواب مورد نیاز فقه انجام دادهاند.
قاعدهسازى شهید اول در کتاب »القواعد و الفواید» (7) و شهید ثانى در کتاب »تمهید القواعد الفقیه» و مرحوم علامه احمد نراقى در »عواید الایام» نمونههایى از آنهاست که به صورت قواعد فقهیه، امروز منبع غنى و عظیمى براى تقریع فروع است از قبیل قاعدههاى لاضرر، نفى حرج، افوا بالعقود، نفى سبیل و... که معمولاً با اتکاى به آیات قرآن و روایات و با کمک عقل شکل گرفته است. گرچه بعضى از فقها بخشى از302 قاعده شهید اول را قاعده نمىدانند، بلکه حکم کلى مىشناسند.
اگراز جمله »لا ضرر و لا ضرار فىالاسلام» قاعدهاى با این همه قلمرو فروع فراوان به وجود آمده و آن همه حکم را به دنبال آورده، چرا ما نتوانیم با استناد به آیات »و امرهم شورا بینهم» و »شاورهم فى الامر» »قاعده شورا»را در امور اجتماعى بسازیم و با استناد به آن بسیارى از امور مهم کشور را به کمک شوراهاى متخصصان تعیین تکلیف نماییم و یا به استناد دستورهاى روشن عهدنامه امیرالمؤمنین به مالکاشتر قواعدى براى کیفیت تشکیل ساختار یا نحوه اداره کشور خلق کنیم؟
مثلاً جمله »اللّه اللّه فى نظم امرکم» به کمک آیات و روایات دیگر مىتواند قاعدهاى براى ساختار و تشکیلات نظام به ما بدهد که در سایه آن فروع فراوانى در همه شؤون تشکیلات ادارى، قانونگذارى، قضاوت، روابط خارجى و... شکل بگیرد.
یا با استناد به آیه شریفه »فبشر عبادالذین یستمعون القول و یتبعون احسنه» و مدارک دیگر »قاعده اقتباس» ساخته شود و براساس مطالعه دستاوردهاى دیگران، بهرهگیرى از آنها، جزو وظایف حکومت و جامعه شود.
مگر اکنون عملاً نظام ما از دستاوردهاى دیگران اقتباس نمىکند؟
مگر قانون اساسى و سیستم تحصیلات و برنامهریزى و شکل قانونگذارى و سیستم دفاعى و امنیتى ما اقتباس از تجارب دیگران نیست؟
مىدانیم که روزانه دهها حکم قانونى در نظام اسلامى توسط مجلس و شوراها و دولت، به صورت قانون، تصویب نامه، اساسنامه و آئیننامه تدوین و اجرا مىشود و عمده آنها در منطقه فراغ از حکم صریح شرعى و نیازهاى نو به نو است.
فراموش نمىکنیم که امام)ره( صریحاً فرمودند:
»اگر مجلس حکمى را تصویب کرد و شوراى نگهبان با آن مخالفت نکرد، اطاعت از آن واجب و تخلّف از آن حرام است.»
***
نتیجه مىگیرم که اگر حوزهها به منطقه فراغ و نیازهاى نو و فقه سیاسى و حکومت توجه کنند، در دهها ابواب فقه، قاعده ها واحکام فراوان جدیدى در قلمرو فقه قرار مىگیرد و امت اسلامى با عمق معارف اسلام آشنا مىشود و حقانیت اسلام بیش از پیش واضح مىگردد و نوآوریهاى بىشمارى روزانه در قلمرو فقه تحقق مىیابد.
این جریان به خاطر شرایط تجدید شونده زمانى و مکانى و تحولات اجتماعى بىپایان است و بىشک جهانى بودن و حاکمیت دین اسلام که تا قیامت باید جوابگوى نیازهاى بشرى باشد، با چنین اجتهادى معنادار است.
در اینجا نقش عقل بسیار برجسته مىشود و اهمیت توجه به عقل در کنار رسالت انبیاء نمایانتر مىگردد.
مگر رشد قواعد و احکام و فروع فقهى در بخشهاى عبادى و غیرحکومتى که در همان شرایط انزوا تحقق یافته، نمونه خوبى براى این بحث نیست؟
مقایسه کتب فقهى علمایى مثل شیخ مفید، سیدمرتضى و شیخ طوسى یا کتبى مثل جواهر الکلام نشان مى دهد که چگونه نیازها و تلاشها فقه را در طول زمان بارورتر کرده و اگر بخشهاى متروکه و مغفول عنه کتب فقهى را که عمدتاً در فقه سیاسى و حکومتى و منطقه فراغ و تحولات جوامع تبلور پیدا مىکند، پا به پاى بخشهاى رشد کرده توسعه مىدادند، وضع و حجم اجتهاد به گونه دیگرى بود و امید که در آینده در سایه نظامى اسلامى شاهد آن تحول باشیم.
×××
در اینجا نیاز به طرح بحث مهم دیگرى مى باشد که فقط مطرح مى شود و تفصیل آن را به وقت دیگرى موکول مىکنم و شاید تلاش علما این وظیفه را ازگردن فردى کممایه مثل من بردارد.
آن بحث، مربوط به اولى یا ثانوى بودن احکام فقه حکومتى و مصلحتى و احکام عقلى مى باشد که در این میدان بسیار زیاد خواهد بود. گرچه اظهارنظر صریح امام راحل خطاب به آیت اللّه صافى یکى از اعضاى شوراى نگهبان در تاریخ 23 دى 1366 پایه و مایه خوبى براى این بحث است که فرمودند:
»ولایتفقیه و احکام حکومتى از احکام اولیه است.»
67علما و حوزهها، بحق از حکومت، انتظار اسلامى کردن همه شؤون زندگى را دارند، ولى در مقابل، اقدام حوزهها در تبیین عالمانه و دقیق و واضح نیازهاى حکومت هم انتظارى بجاست. با فرض اینکه تمامى مسائل زندگى جامعه تابع یکى از احکام خمسه است، چه جایى جز حوزه مسؤول جوابگویى به ابعاد شرعى مسائل جدید مىباشد؟
سالها قبل اینجانب در یک سخنرانى در اجتماع بزرگان حوزه علمیه قم که از سوى جامعه مدرسین برگزار شده بود، با دلیل پیشنهاد کردم که لازم است در کنار حوزه علمیه قم یک دانشگاه جامع تأسیس شود. دانشگاهى که همه رشتههاى علمى موجود در مراکز علمى جهان، بخصوص علوم انسانى را داشته باشد و براى هر رشته از اساتید معتبر زمان استفاده شود و دانشجویان آن از میان طلابى که حداقل در حدّ مجتهد متجزّى باشند، انتخاب گردند.
در نتیجه فارغالتحصیلان این رشتهها که داراى علوم حوزوى و دانشگاهى روز خواهند بود، با تشکیل شوراهاى متخصصان همه مسائل مورد نیاز نظام اسلامى، درسایه اجتهاد پویا، به روز، بالنده و همراه با زمان قرارمىگیرند.
معلوم است که در آن صورت کارشناسى جامع الاطراف براى همه قوانین مورد نیاز حکومت و نیز فتاواى مراجع عالىمقام در اختیار انقلاب اسلامى قرار خواهد گرفت و در آن زمان از لحاظ نظرى این پیشنهاد مورد استقبال قرار گرفت، اما عملاً اقدامى نشد. طبیعى است که چنین کار بزرگى از مقام رهبرى و مراجع حوزه زیبنده و تأثیرگذارتر خواهد بود.
حکومت اسلامى
از امتیازات مکتب اهل بیت این است که مسأله حاکمیت را به عنوان مهمترین و زیربنایىترین بخش اداره جامعه اسلامى مورد تأکید قرار داد و تکلیف آن را از زمان پیغمبر(ص) تا قیامت مشخص کرده است.
1. در زمان حیات رسولاکرم(ص) محور حاکمیت با صراحت قرآن و عمل پیغمبر(ص) بودهاند.
2. بعد از ایشان طبق اسناد معتبر، 12 شخص، معیّن و معصوم(ع) براى عهدهدارى مدیریت جامعه اسلامى مشخص شدند که این امر متأسفانه جز چند سال در حکومت ظاهرى امیرالمومنین(ع) عملیاتى نشد. از محدود شدن ائمه منصوص به12 نفر به دست مىآید که این دوره براى استقرار و تکمیل دین اسلام در مرحله اجرا و تجربه در نظر گرفته شده بود.
3. پس از دوره حضور ائمه معصوم منصوص(ع)، محور حاکمیت به صورت کلى و با تعریف اوصاف و شرایط لازم به صورتى که در غیاب حاکم معصوم منصوص(ع)، حداقل ممکن از شرایط یک رهبر و حاکم صالح در امت اسلامى وجود داشته باشد، تبیین شده است. این اوصاف به گونهاى است که آراء و خواست مردم در کنار احکام و صلاحیتهاى حاکم، به صورت رکن اساسى در نظر گرفته شده است.
ادله این بخش در روایات بسیار زیاد است و کتب فقهى هم تا حدودى به آن پرداختهاند و از لحاظ نظرى، مشکلى در این خصوص نیست.
اگر مشکلى هست در بُعد عملى و تجربى آن است که پس از غیبت امام عصر)عج( حکومتى از این نوع و با این ویژگى تا قبل از پیروزى انقلاب اسلامى با رهبرى بىنظیر امام)ره( تحقق نیافته است.
خوشبختانه پس از پیروزى انقلاب، مجلس خبرگان قانون اساسى که اکثریت آن را علماى بزرگ و جامع الشرایط تشکیل مىدادند، جوهر این حکم را در بخش ولایت فقیه و رهبرى انقلاب آوردند که شرایط و وظایف رهبرى روح آن است.
شرایط و صفات رهبرى در اصل یکصد و نهم قانون اساسى:
1. صلاحیت علمى لازم براى افتاء در امور مختلف فقه.
2. عدالت و تقواى لازم براى رهبرى امت اسلام.
3. بینش صحیح سیاسى و اجتماعى.
4. تدبیر و شجاعت.
5. مدیریت و قدرت کافى براى رهبرى.
ملاحظه مىکنید چه شرایطى در نظر گرفته شده است! علم، عدالت، تقوى، شجاعت، تدبیر، مدیریت و قدرت اداره. تردیدى نیست که اگر همه این صفات و شرایط در حاکمى موجود و باقى باشد، صلاحیت نیابت از امام معصوم را خواهد داشت و اگر در شروع یا ادامه مسؤولیت رهبرى، فاقد این شرایط باشد، حاکمیتاش شرعى و قانونى نخواهد بود.
در هر عصر و زمانى مانند امروز اگر افراد ذیصلاح متعدد باشند، به حکم قانون اساسى که متکى به مبانى دینى است، این وظیفه و حق مردم است که از میان افراد داراى صلاحیت، اصلح را انتخاب کنند.
از آنجا که توده مردم به خاطر تخصصى بودن موضوع، قدرت تشخیص اصلح را ندارند، قانون اساسى باز هم بر اساس موازین نقلى و عقلى راه تشخیص را هموار کرده است.
مردم در یک انتخابات سالم و آزاد، نمایندگان صاحبنظر و صلاحیتدار را برمىگزیند و خبرگان که تخصص لازم را دارند، از میان افراد مطرح، اصلح را برمىگزینند. در صورت تعدّد واجدین شرایط فوق، شخصى که داراى بینش فقهى و سیاسى قوىتر باشد، مقدم است. این امر در زمان حضور امام و با هدایت ایشان در عمل تحقق یافت و امروز انقلاب از وجود رهبر شایسته و مجلس خبرگان رهبرى برخوردار است.
مجلس خبرگان بعد از رحلت حضرت امام با صبر و متانت توانست صالحترین شخصیت را با توجه به شرایط موجود برگزیند.
مجلس خبرگان موظف شده لیست کاملى از افرادى را که ذیصلاح براى رهبرى هستند، با اطلاعات لازم در مورد وضع علمى و عملى آنان، حاضر داشته باشد که در صورت نیاز، خلأ رهبرى پیش نیاید.
علاوه بر این; قانون اساسى، خبرگان را موظف کرده که وضعیت رهبرى را در هر زمان براى محرز بودن ادامه شرایط رهبرى، زیرنظر داشته باشند.
روشن است که اگر همین احکام قانون اساسى عملى شود، امت اسلامى همیشه از نعمت محوریت صالح براى اداره جامعه برخوردار است و دچار تنشهاى خلأ رهبرى یا عدم صلاحیت رهبرى نخواهد شد.
نتیجه اینکه در سایه راهنماییهاى مکتب اهل بیت و مجاهدت علمى و عملى علماى اسلامى و به یُمن پایدارى و مجاهدات مردم شریف ایران در طول دوران مبارزه و انقلاب، سرمایه تضمین سلامت جامعه اسلامى، در اختیار ماست و اگر ما درست عمل نکنیم و از این رهگذر آسیبى به امت اسلامى وارد شود، مجازات سختى درپیشگاه عدلالهى خواهیمداشت.
البته اینجانب ادعا ندارم که ما از این ظرفیت در این مدت سىسال به خوبى استفاده کردهایم و یا حتى مقررات و ساختارهایى که تنظیم شده، بىعیب است، بلکه مىخواهم بگویم چنین فرصت و سرمایهاى در سایه مکتب اهلبیت داریم. به امید اینکه روزى درست بهرهگیرى شود.
سیاستهاى کلى نظام
تصویب سیاستهاى کلى نظام در بخش توسعه علمى و تحقیقاتى(8) و محور شدن دانش در حرکت نظام در سند چشمانداز بیست ساله(9) دورنما و افق آینده ما را مشخص کرده و انتظار این است که حوزههاى علمیه از این فرصت سیاست رسمى و پایدار کشور بهتر بهره بگیرند.
چنانچه گفته شد بعد از پیغمبر عصر صحابه و تأبعین و سپس عصر تفسیر و تبیین در زمان حضور ائمه، ما شاهد رواج علوم و فنون و اوج تمدن اسلامى هستیم.
از لحاظ شیعه در عصر حضور باتوجه به حضور معصوم و شاگردان بىواسطه آنها ضرورتى براى اجتهاد جز در همان محدوده موجود نبوده و پس از غیبت، اولین گام را محدثان برمىدارند که همزمان با تنظیم احادیث، فتاوا بیشتر با نقل متون احادیث همراه است و تقریباً همزمان حرکت فقاهتى و استفاده از اصول فقه هم آغاز مىشود و با توسعه سیاسى شیعه و تأسیس حکومتهاى شیعى و نیاز به احکام فراوان که در دوره انزواى شیعه ضرورى نبوده، فقاهت اوج مىگیرد و ابنجنید، اسکافى، شیخ مفید، سیدمرتضى و شیخ طوسى فقاهت را به اوج مىرسانند و سپس با بروز مشکل در حاکمیت شیعیان چیز زیادى علاوه بر دستاوردهاى فقهى شیخ طوسى به دست نمىآید و بار دیگر با شکلگیرى حوزه نجف، حلّه، جبل عامل و بحرین نهضت جدید و علمى فقه و اصول شروع مىشود.
اصولى و اخبارى
به دوره صفوى مىرسیم که حکومت پایدار شیعى در ایران شکل مىگیرد. از ویژگیهاى این دوران همزمان شدن فقاهت و اخبارىگرى است که هر دو بخش آن مورد احترام و ترویج صفویان است.
در حوزه اجتهاد، شخصیتهایى مثل محقق کرکى68 از جبل عامل به ایران دعوت مىشوند و با مهاجرت فقهاى بزرگ به ایران حوزههاى علمى متکى به فقه، اصول، عقل، استدلال و نظر عرف در اصفهان، شیراز و قم... شکل مىگیرد و مدارس علمى زیادى تأسیس مىشود. حکومت تا آنجا در توجه به فقاهت جلو مىرود که محقق کرکى به عنوان نایب امام زمان)عج( منصب رسمى مرکزیت نظام و ضامن مشروعیت دولت مىشود که تقریباً شبیه ولایت فقیه امروز بود. البته بدون اینکه وظایف و اختیارات ولىفقیه را داشته باشد.
همزمان به خاطر توجه زیاد صفویان به تشیّع، مکتب اخبارى هم رواج بىسابقهاى مىگیرد و شخصیتهایى چون: ملا محمدامین بن شریف استرآبادى (1033 ه.ق( و ملاصالح مازندرانى (1080 ه.ق( و ملامحسن فیض کاشانى (1091 ه.ق( و محمدبن حسن حرّ عاملى (1104 ه.ق( و علامه محمدباقر مجلسى (1110 ه.ق( و... نقشآفرینى مىکنند و مروج آن مىشوند و اعتبار زیادى به دست مىآورند. البته در میان این بزرگان مرحوم استرآبادى برخوردهاى تندترى نسبت به علماى صف مقابل از خود بروز داده و کتابهاى مهمى چون »الحدائق الناضره»، »الفواید المدنیه»، »الوافى»، »وسائل الشیعه الى تحصیل مسایل الشریعه» و »بحارالانوار» تألیف مىشود.
متأسفانه در این دوره رقابتهاى خسارت بارى هم بین علماى اصولى و اخبارى به وجود مىآید که آثار منفى زیادى در تاریخ به جاى گذاشت.
اما چون فقاهت متکى به تعقل و تفکر بیشتر است و به نیازهاى روزافزون جامعه بهتر مىرسد و واقعیتهاى موجود را مدنظر قرار مىدهد و نقش اقتضاى زمان و مکان در آن، باعث رشد و کمال مکتب فقاهت مىشود و به همان اندازه مکتب اخبارى دچار افول مىشود و جاى خود را به توسعه فقاهت مىدهد که بزرگان و اعاظمى چون: استاد اکبر، وحید بهبهانى، بحرالعلوم، کاشف الغطا (1227) میرزا ابوالقاسم قمى (1231) ملا احمد نراقى (1245) صاحب جواهر (1266) و شخصیتهاى بزرگ و تأثیرگذاران فراوان دیگر در تقویت مکتب فقاهت جبهه جهاد علمى را هدایت مىکردند.
سرانجام شیخ اعظم و استاد اکمل مرحوم شیخ مرتضى انصارى (1281) این جهاد عظیم را به اوج مىرساند، به حدى که مىتوان در نهضت جدید فقاهت نقش شیخ انصارى را با نقش شیخ طوسى در طلیعه حرکت فقاهتى شیعه مقایسه کرد و از آن به بعد این مشعل به دست شاگردان شیخ اعظم به نسلهاى بعد تحویل شد و اکنون حوزههاى علمیه شیعه در ایران و عراق، وارثان این دورههاى ارزشمند عالمان شیعى هستند که از عصر حضور تا عصر ما تداوم یافته که با افت و خیز و نیز تعارض و رقابت هم همراه بوده است.
فرصت جدید
حفظ رمق حوزههاى علمیه توسط آیتاللّه حائرى یزدى69 و سپس بازسازى حوزههاى علمیه و نهاد روحانیت که توسط رضاخان منهدم شده بودند، به دست آیتاللّهالعظمى بروجردى70 و به دنبال آن بهرهگیرى امام راحل از این سرمایه عظیم، با انهدام سیستم دوهزار و پانصدساله شاهنشاهى ایران و طرد استکبار و غرس نهال حکومت اسلامى در ایران، شرایط کاملاً جدید و بىسابقهاى را در ایران و منطقه و شاید جهان به وجود آورد.
نوآوریهاى آیتاللّه العظمى امام خمینى)ره( در بیشتر زمینههاى سیاسى و علمى و بخصوص فقهى، فقه را از حاشیهنشینى نجات داد و وارد متن زندگى سیاسى و اجتماعى جامعه کرد و ابواب جدیدى به روى حوزههاى علمیه باز کرد. در این میان باید به یکى از کلیدىترین عناصر فقهى ایشان که توجه به زمان و مکان در اجتهاد است، اشاره ویژه داشت.
اکنون نوبت بزرگان روحانى و بدنه بسیار مهم و ارزشمند حوزه است که با انجام وظایف و بهرهگیرى از این موهبت الهى از امتحان الهى سربلند بیرون بیایند و با آزاداندیشى در چارچوب اصول اسلام ناب، ذخایر نهفته در این مکتب الهى انسانساز و سعادت آفرین را استخراج نمایند و اجازه ندهند که افراد یا جریانهاى کج سلیقه، دوران اخبارىگرى یا تصوّف انحرافى و غالىگرى را تجدیدکنند.
تذکر
البته باید مواظب بود که انجام این وظایف همراه با مشاجرهها، کشمکشها، تکفیرها، تهمتها، تفرقهها و درگیریها، که معمولاً از دامهاى شیطان و پنجرههاى نفوذ کفر جهانى براى تضعیف خیزش اسلامى است، نباشد و با صبر، حوصله، بحث، استدلال، ادب و نزاکت عالمانه به اقناع خطاکاران بپردازند.
نگاهى به رویدادهاى تلخ دوران مشاجرات اخباریها و اصولیها یا نزاعهاى غلات با معتدلان یا مشاجرات اصحاب راى و اصحاب نقل مىتواند درس عبرت خوبى براى راه آینده ما باشد.
نمونهها
گذشته از بىادبیها، گستاخیها و فحاشىهایى که پیروان عوام این جریانها علیه یکدیگر داشتند که قلم متعهد از نوشتن آنها عار دارد، در کلمات و نوشتههاى بزرگان و اعاظم آنها هم مواردى هست که امروزه آنها را دور از شأن فقاهت یا محدثان مىبینیم. اصحاب حدیث فقهاى اصولى را متهم به بدعتگذارى و تبعیت اربابان قیاس و... مىکردند و اصحاب فقاهت، اصحاب حدیث را به کوته فکرى و عدم برخوردارى از عقل متهم مىکردند.
مرحوم شیخ مفید و مرحوم سیدمرتضى که از استوانههاى مکتب اهل بیت هستند، براى ردّ شیوه محدثان رسالههاى متعددى تألیف کردند. البته در اکثر موارد متانت همراه با صلابت بحث را مراعات کردهاند، ولى نمونههایى از طغیان قلم هم دارند. مثلاً در کتاب »تصحیح الاعتقاد» که مورخان آن را از شیخ مفید مىدانند و شرح کتاب استادش مرحوم صدوق است، گاهى عبارات تندى دیده مىشود. مثلاً در ردّ نظر شیخ صدوق در موضوع »مشیت و اراده» مىگوید:
»... علت این خطاى صدوق این است که او به ظواهر احادیث مختلف عمل مىکند و حق و باطل احادیث را از هم جدا نمىکند که به احادیثى که حجت هستند، عمل کنند»
و نتیجه مىگیرد که:
»این ضعف سرنوشت کسانى است که در اظهارنظر به تقلید از روات بپردازند.»
عین عبارت چنین است:
»والسبب فى ذلک انه عمل على ظواهر الاحادیث المختلفه و لم یکن ممّن یرى النظر فَتَمیّزیین الحق منها و الباطل و یعمل على ما یوجب الحجه و من یعمل فى مذهبه على الاقاویل المختلفه و تقلید الروات کانت حاله فى الضعف ما وصفناه...»
71این در حالى است که مرحوم مفید احترام زیادى نسبت به استاد خود شیخ صدوق قائل بود و مىدانست آثار مرحوم صدوق سرمایه مهمى براى جمیع فقهاست.
این نمونهها که نوشته شد، مربوط به دوران اوائل غیبت است که محدثان و فقها تا حدودى مکمل یکدیگر بودند و همگى در مقابل جریانهاى ضدشیعه قرار داشتند.
اما وضع در دوره تقابل اخبارى و اصولى که از اواخر قرن دهم هجرى آغاز شد، از این بدتر است که نمونههاى آن را در مشاجرات بزرگانى چون محمدامین استرآبادى و وحید بهبهانى72 مىبینیم.
مایل نیستم موارد تند مشاجرات را بیاورم. خوانندگانى که مایلاند بیشتر بدانند، مىتوانند به این کتابها و رسالهها: »فى الرّد على اصحاب العدد» و »فى ابطال العمل باخبار الاحاد» سیدمرتضى مراجعه نمایند که جملات تندى نسبت به محدثان، بخصوص محدثان قم دارد.
اینجانب به اصل اختلاف نظر و تفاوت مشرب اعتراضى ندارم و آن را حق صاحب نظران مىدانم و اگر در حلّ اختلافات با روش قرآنى »جادلهم بالتى هى احسن»73 عمل شود، آن را نردبان تکامل مىدانم.
اعتراض به شیوه برخورد با مخالف است و بیشترین اعتراض به عوامالناس و افراد متعصب نادان است که میدان مباحثه و محاوره را به میدان نزاع، خصومت، برخورد و اتهام و گناهان کبیره تبدیل کنند.
موارد اختلاف
موارد اختلاف اخبارى و اصولى فراوان است و بعضىها تا چهل و سه مورد را احصاء کردهاند. اما بسیارى از آنها جزئى و مصداقى است، ولى موارد مهم آن حدود هشت اختلاف است:
1. اجتهاد و تقلید; اخباریها همه را مقلد معصومان مىدانند و نه غیرمعصوم و تقلید از غیرمعصوم را به تعبیر مرحوم استرآبادى تخریب دین مىدانند و فقها نیاز به اجتهاد را باتوجه به تعارض بسیار در احادیث و وجود صحیح و غیرصحیح و عام و خاص و ناسخ و منسوخ و مطلق و مقید و ظاهر و صریح و شرایط زمان و مکان و تقطیع در احادیث و مجمل و مبین و عدم وجود نصّ معتبر در بسیارى از موارد و وجود موارد تقیه در روایات و موارد جدید مستحدث و مشکلات دیگر را ضرورى مىدانند و تعطیلى اجتهاد را مساوى با تعطیلى بسیارى از احکام مىخوانند و باتوجه به عدم امکان حل این مسائل توسط عوام، تقلید از مجتهدان جامع الشرایط را ناگزیر مىبینند.
2. علم اصول فقه; اخباریها مىگویند:
»چون علم اصول در زمان حضور ائمه در شیعه نبوده و پس از غیبت و عملاً از زمان ابن ابى عقیل براى فهم احکام به وجود آمد، نمىتواند حجت براى احکام باشد.»
امّا اصولیون مىگویند:
»اولاً بسیارى از مباحث علم اصول در زمان ائمه رایج بوده از قبیل: حکم مالانصّ فیه، تعارض ادله، استحسان، استصحاب، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، عام و خاص، افتاء و تقلید، حکم نقل حدیث به مضمون، حکم شبهات موضوعى، اصالت الصحّه، قاعده ید، اصاله الحقیقه و... ثانیاً اگر در زمان حضور معصوم و شاگردان موثق و مستقیم آنها امکان تحصیل علم به احکام، وجود داشته و استفاده از علم اصول با این وسعت ضرورت نداشته، در زمان غیبت بخصوص در زمانهاى بسیار فاصله گرفته از زمان حضور، ضرورت آن باتوجه به قطعیت ادامه احکام الهى در هر موضوع و مورد، کاملاً ضرورى است.»
3. حجیت ظن; اخباریون براى اثبات حکم خدا علم و یقین مىخواهند و حصول علم را از ناحیه روایات مىدانند و براى ظن در این عرصه حجیّت قایل نیستند و اصولیون با اینکه اهمیت زیادى به تحصیل و یقین علم مىدهند، آن را براى همه احکام ممکن نمىدانند و آنها که معتقد به حجیّت ظن براى اثبات احکام هستند، مىگویند:
»باب علم براى همه احکام مسدود است و اشتغال ذمّه هم در مورد احکام قطعى است و با فرض انسداد باب علم ]که با مقدماتى آن را اثبات مىکنند[، راهى جز عمل به ظنّ ]که ادلّهاى بر حجیت آن مىآورند[، نمىماند.»
بحثها در این مورد زیاد و در دسترس محققان است.
4. ادله احکام; اخباریون ادلّه حکم شرعى را منحصر به کتاب و سنت و حتى بعضى از آنها را منحصر به سنت مىدانند. چون معتقدند قرآن ظنّى الدلاله است و علم به مفاد آن با استعانت از سنت مقدور است. امّا اصولیون ادله احکام را در کتاب، سنت، عقل و اجماع مىدانند. گرچه در حجیّت اجماع قیودى هم مىگذارند و مىگویند:
»اگر قرآن ظّنى الدلاله است، سنت هم در موارد غیر متواتر که اکثریت آن را تشکیل مىدهد، ظنى الصدور و در بسیارى از موارد ظنّى الدلاله است.»
5. حجیت عقل; مسلک اخبارى تمسّک به حکم عقل، به صورت مستقل در اثبات احکام شرعى را نمىپذیرد، اگرچه مواردى به حکم عقل تمسک کردهاند و گاهى آن را به ضمیمه سنت معتبر مىدانند، ولى اصولیون با استدلالهاى فراوان حجیت حکم عقل را ثابت و روشن مىکنند که بدون اعتبار دادن به عقل بسیارى از احکام شارع مقدس بر زمین مىماند.
6. اصول عملیه; اصولیون با تفاوتهایى به اصول عملیه در فقه استدلال مىکنند، مانند اصل براءت، استصحاب، اشتغال و تخییر و یک رشته اصول دیگر که به عنوان اصول لفظیّه مورد استناد است، از قبیل اصالة الحقیقه، اصالة العموم، اصالة الظهور. ولى اخباریها بعضى از آن اصول را براى اثبات حکم خدا کافى نمىدانند. گرچه به بعضى از آنها از قبیل ظهور روایات استناد مىکنند، ولى ظهور آیات را به خاطر شبهاتى که ذکر کردهاند، مشروط به تأیید روایت مىپذیرند.
بحث و اختلاف بین پیروان این دو مکتب از این بیشتر و فراوانتر است و خوشبختانه دانشجویان حوزههاى علمیه در این گونه مباحث اطلاعات زیادى دارند و نیازى به پرگویى نیست.
7. بدعت; متأسفانه اتهام بدعت در دین در اثر این اختلافات از سوى هر دو طرف نسبت به طرف مقابل نقطه ضعفى در اخلاق پژوهش، مباحثه و محاوره است و انتظار نیست که اعاظم فقه و حدیث مرتکب چنین امورى شوند.
8. در اینجا فرق گذاشتن بین بدعت مصطلح و افکار بدیع و به اصطلاح نوآورى مىتواند وجه جمع باشد. تعریفهاى متعددى از بدعت توسط علماى شیعه و سنى شده، ولى نمىتوان نوآوریهایى را که در محدوده اصول و مبانى دینى و با پشتوانه دلیل، برهان، عقل و مستندات دینى باشد، بدعت ممنوع دانست. مثلاً مسائل مستحدثه که هر زمانى پیش مىآید و لازم است حکم دین درباره آنها مشخص شود. اگر با مبانى و ادله معتبر، حکمى براى آنها تعیین شود، گرچه از نظر لغوى بدیع است، اما حکم بدعت ممنوع را ندارد.
در تاریخ اسلام خوارج و سلفىها و وهابىها بیش از همه دیگران را متهم به بدعت در دین کردهاند.
احکام شرعى و مصالح و مفاسد
1. به نظر فقها و متکلمان شیعه و معتزله احکام اسلامى متکى به مصالح و مفاسد عقلى و نفسالامرى است و حسن و قبح نفسالامرى و عقلى باعث مصالح و مفاسد است.
2. اشاعره و جمعى از اخباریها مصلحت و مفسده و حسن و قبح را معلول حکم شارع مىدانند و نه علت و دلیل و باعث
3. فقها به آیه شریفه:
»فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت اللّه التى فطر الناس علیها لاتبدیل لخلقاللّه ذلک الدین القیم»
74استناد کردهاند و روایات معتبر فراوانى را براى اثبات نظرشان مورد اشاره قرار دادهاند از جمله:
روایات فراوانى که در کتاب شریف »علل الشرایع» مرحوم صدوق جمعآورى شده.
یکى از آن روایات مهم برخورد تند حضرت رضا(ع) در جواب کسى است که مدعى شده بود احکام الهى براى ایجاد تعبّد در مکلّفان است و نه براى مصالح و مفاسد موجود در متعلقات احکام که امام(ع) پس از چند استدلال مىفرمایند:
»... انّا وجدنا کلمّا احّل اللّه تبارک و تعالى ففیة صلاح العباد و بقائهم ولهم الیه الحاجة التّى لایستغنون عنها و وجدنا المحرّم من الاشیاء لاحاجة للعباد الیه و وجدناه مفسدا داعیا الى الفناء و الهلاک»
75مرحوم علامه حلّى در شرح تجرید مىفرماید:
»احکام شرعى وابسته به مصالح است و مصالح با تغییر زمان و به اختلاف مکلّفان مختلف مىشود و بنابراین ممکن است حکمى در مورد قومى در زمانى مصلحت باشد و در زمانى دیگر و یا براى قومى دیگر مفسده باشد.»
صاحب کفایه نیز در بحث دوران امر بین اقّل و اکثر ارتباطى مىگوید:
»استناد به این روایات در کتب فقهى از اولین دوره فقاهت از قبیل مبسوط و مختلف الشیعه و جواهر الکلام تا امروز معمول بوده و هست و خواهد بود.»
باتوجه به نظر عدلیه که اوامر و نواهى را تابع مصالح و مفاسد موجود در »مامور به» یا »منهّى عنه» مىدانند، احکام وجوب و حرمت شارع هم لطفى در حق رسالت عقل است.
76مصلحت
عنوان احکام حکومتى و احکام مصلحتى، گرچه به اختلافات اخبارى و اصولى هم مرتبط است، ولى زمینه و قلمرو آن بسیار وسیعتر از این بخش است.
یکى از موارد مهمى که اهمیت نقش و اعتبار عقل و عقلا را در تشریع و قانونگذارى و تبیین معارف اسلامى نشان مىدهد، موارد فراوان اخذ به مصلحت اقوى هنگام تعارض با مصلحت ضعیف یا پرهیز از مفسده بزرگ هنگام تعارض با مفسده کوچک، یا به طور کلى حفظ یا تقویت مصلحت اجتماعى یا حتى فردى است که تمامى اینها موارد فراوانى در ابواب فقه دارند و بسیارى از فقهاى معتبر فتوى به اخذ مصلحت اقوى و پرهیز از مفسده بُزرگتر و یا توجه به مصالح دادهاند.
جلوتر از آن بحث مهم تعادل و تراجیح در علم اصول فقه است که با ادلّه بسیارى از ادلّه احکام معتبر و بسیارى از آنها غیرمعتبر شناخته مىشود.
مخاطبان این مقاله با این بحثها آشنا هستند و اگر لازم بدانند مىتوانند به منابع موجود که بخشى از آنها جزء متون درسىشان است، مراجعه کنند و احتیاج به توضیح و تحلیل اینجانب نیست.
احکام حکومتى
کمتر محقق اسلام شناسى از فراوانى احکام حکومتى در ابواب فقه بىاطلاع است و روشن است که سند احکام حکومتى عمدتاً حکم عقل است که به خاطر تشخیص مصلحت توسط فقیه جامع الشرایط متکى به نیابت از امام معصوم، حکمى صادر مىکند و جالب است که اجراى این گونه احکام برهمه، حتى فقهاى دیگر لازم است.
این گونه احکام بر احکام رایج و جارى حاکم است. البته موقت و محدود به بقا و دوام مصلحت است.
امروز که به لطف خداوند و جهاد علما و مردم متدین و ایثار و جانبازى نیروهاى مجاهد از شهدا، جانبازان، مفقودان، آزادگان و عموم رزمندگان، جمهورى اسلامى بر مبناى مکتب اهل بیت در کشور عزیز و عظیم ایران شکل گرفته، ضرورت استفاده از مصلحت و احکام حکومتى در بسیارى از موارد بدیهى و غیرقابل انکار است.
مجمع تشخیص مصلحت
تاسیس نهاد مجمع تشخیص مصلحت نظام، توسط امام راحل که در علم، تقوى، هوش و تدبیر ایشان جاى تردید نیست و اظهاراتى که در این خصوص و نیز اعتبار احکام حکومتى حاکم اسلامى و اعتبار مصالح در صدور احکام شرعى، اجتماعى و سیاسى فرمودهاند، زندهترین سند براى این بحث من است. خوشبختانه همه این اسناد در مجموعه صحیفه نور امام و در آرشیوهاى صوتى و تصویرى موجود قابل دسترسى است.
از سال1360 که در اثر اختلافات غیرقابل حل بین مجلس و شوراى نگهبان، این بحثها شروع شد، جواب امام به نامه من و نیز جواب ایشان به نامه آیتاللّه خامنهاى و سپس فرمان تأسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و سرانجام دستور بازنگرى قانون اساسى و گنجاندن مجمع تشخیص مصلحت نظام در قانون اساسى )چهل روز قبل از رحلتشان( و مطالب مهمى که در این نامهها آمده در اعتبار بخشیدن به این بحث حائزاهمیت بسیار است:
نامه من در مقام ریاست مجلس شوراى اسلامى
»محضر شریف حضرت آیتاللّه العظمى امام خمینى، مّد ظله العالى
چنانکه خاطر مبارک مستحضر است، قسمتى از قوانین که در مجلس شوراى اسلامى به تصویب مىرسد به لحاظ تنظیمات کلى امور و ضرورت حفظ مصالح یا دفع مفاسدى که برحسب احکام ثانویه به طور موقت باید اجرا شود و در متن واقع مربوط به اجراى احکام و سیاستهاى اسلام و جهاتى است که شارع مقدس راضى به ترک آنها نمىباشد و در رابطه با این گونه قوانین به اعمال ولایت و تنفیذ مقام رهبرى که طبق قانون اساسى هم قواى سهگانه را تحتنظر دارند، احتیاج پیدا مىشود. علىهذا تقاضا دارد مجلس شوراى اسلامى را در این موضوع مساعدت و ارشاد فرمایید.»
77جواب امام )ره( به نامه من
بسماللّه الرحمن الرحیم
»آنچه در حفظ نظام جمهورى اسلامى دخالت دارد که فعل یا ترک آن موجب اختلال نظام مىشود و آنچه ضرورت دارد که ترک آن یا فعل آن مستلزم فساد است و آنچه فعل یا ترک آن مستلزم حرج است، پس از تشخیص موضوع به وسیله اکثریت وکلاى مجلس شوراى اسلامى با تصریح به موقّت بودن آن مادام که موضوع محقق است و پس از رفع موضوع خود به خود لغو مىشود، مجازند در تصویب و اجراى آن و باید تصریح شود که هریک از متصدیان اجرا از حدود مقرر تجاوز نمود، مجرم شناخته مىشود.»
78جواب امام)ره( به نامه آیتاللّه خامنهاى
پس از آن در سال1366 آیتاللّه خامنهاى مطالبى را درباره برداشتهاى مختلف از نظر امام)ره( در نمازجمعه تهران مطرح کردند و نامهاى هم خدمت امام)ره( نوشتند و امام)ره( در پاسخ ایشان فرمودند:
»پس از اهداى سلام و تحیت، من میل نداشتم که در این موقع حساس به مناقشات پرداخته شود و عقیده دارم که در این مواقع، سکوت بهترین طریقه است و البته نباید ماها گمان کنیم که هرچه مىگوییم و مىکنیم کسى را حق اشکال نیست. اشکال، بلکه تخطئه یک هدیه الهى است براى رشد انسانها. لکن صحیح ندانستم که جواب مرقوم شریف و تقاضایى که در آن شده بود را به سکوت برگزار کنم. لهذا آنچه را که درنظر دارم به طور فشرده عرض مىکنم.
از بیانات جنابعالى در نمازجمعه اینطور ظاهر مىشود که شما حکومت را به معناى ولایت مطلقهاى که از جانب خدا به نبىاکرم، صلىاللّه علیه و آله و سلم، واگذار شده و اَهَمّ احکام الهى است و بر جمیع احکام شرعیه الهّیه تقدم دارد، صحیح نمىدانید. و تعبیر به آنکه اینجانب گفتهام حکومت در چارچوب احکام الهى داراى اختیار است، بکلى بر خلاف گفتههاى اینجانب بود. اگر اختیارات حکومت در چارچوب احکام فرعیه الهیه است، باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضه به نبىاسلام، صلىاللّه علیه و آله و سلم، یک پدیده بىمعنى و محتوا باشد. اشاره مىکنم به پیامدهاى آن که هیچ کس نمىتواند ملتزم به آنها باشد; مثلاً خیابان کشىها که مستلزم تصرف در منزلى است یا حریم آن است در چارچوب احکام فرعیه نیست. نظام وظیفه و اعزام الزامى به جبههها و جلوگیرى از ورود و خروج ارز و جلوگیرى از ورود یا خروج هر نحو کالا و منع احتکار در غیر دو سه مورد و گمرکات و مالیات و جلوگیرى از گرانفروشى، قیمتگذارى و جلوگیرى از پخش مواد مخدره و منع اعتیاد به هر نحو غیر از مشروبات الکلى، حمل اسلحه به هر نوع که باشد و صدها امثال آن که از اختیارات دولت است، بنابر تفسیرشما، خارج است، و صدها امثال اینها.
باید عرض کنم حکومت که شعبهاى از ولایت مطلقة رسولاللّه، صلىاللّه علیه و آله و سلم، است یکى از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتى نماز و روزه و حج است.
حاکم مىتواند مسجد یا منزلى را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحباش رد کند; حاکم مىتواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مسجدى که ضرار باشد، در صورتى که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند; حکومت مىتواند قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است، در موقعى که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد یکجانبه لغو کند و مىتواند هر امرى را چه عبادى و یا غیر عبادى که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن، مادامى که چنین است جلوگیرى کند; حکومت مىتواند از حج که از فرایض مهم الهى است، در مواقعى که مخالف صلاح کشور اسلامى دانست، موقتاً جلوگیرى کند.
آنچه گفته شده است تاکنون و یا گفته مىشود، ناشى از عدم شناخت ولایت مطلقه الهى است. آنچه گفته شده است که شایع است مزارعه و مضاربه و امثال آنها، با آن اختیارات از بین خواهد رفت. صریحاً عرض مىکنم که فرضاً چنین باشد این از اختیارات حکومت است و بالاتر از آن مسائلى است که مزاحمت نمىکنم.
انشاءاللّه تعالى خداوند امثال جنابعالى را که جز خدمت به اسلام نظرى ندارید، در پناه خود حفظ فرماید.»
79نامه سران قوا به امام )ره(
»محضرمقدسرهبرعظیمالشانحضرتآیتاللّهالعظمىامام خمینى، دامت برکات وجوده الشریف
در سایه اظهارات اخیر آن وجود مبارک از لحاظ نظرى مشکلاتى که در راه قانونگذارى و اداره جامعه اسلامى به چشم مىخورد برطرف شده و همانگونه که انتظار مىرفت این راهنماییها مورد اتفاق نظر صاحبنظران قرار گرفت. مسألهاى که باقى مانده شیوه اجرایى اِعمال حق حاکم اسلامى در موارد احکام حکومتى است. در حال حاضر لوایح قانونى ابتدا در وزارتخانههاى مربوط و سپس در کمیسیون مربوط در دولت و سپس در جلسه هیأت دولت مورد شور قرار مىگیرد و پس از تصویب در مجلس، معمولاً دو شور در کمیسیونهاى تخصصى دارد که با حضور کارشناسان دولت و بررسى نظرات متخصصان که معمولاً پس از اعلام و انتشار به کمیسیونها مىرسد انجام مىشود و معمولاً یک لایحه در چند کمیسیون به تناسب مطالب مورد بررسى قرار مى گیرد و دو شور هم در جلسه علنى دارد که همه نمایندگان و وزرا یا معاونان وزارتخانههاى مربوط در آن شرکت مىکنند و به تناسب تخصصها اظهارنظر مىکنند و پیشنهاد اصلاحى مىدهند و اگر کار به صورت طرح شروع شود، گرچه ابتدا کارشناسى دولت را همراه ندارد ولى در کمیسیونها و جلسه عمومى همانند لوایح، کارشناسان مربوط نظرات خود را مطرح مىکنند پس از تصویب نهایى شوراى نگهبان هم نظرات خود را در قالب احکام شرعى یا قانون اساسى اعلام مىدارد که در مواردى مجلس نظر آنها را تأمین مىنمایند و در مواردى از نظر مجلس قابل تأمین نیست که در این صورت مجلس و شوراى نگهبان نمىتوانند توافق کنند و همینجا است که نیاز به دخالت ولىفقیه و تشخیص موضوع حکم حکومتى پیش مىآید. گرچه موارد فراوانى از این نمونهها، در حقیقت اختلاف، ناشى از نظرات کارشناسانه است، که موضوع احکام اسلام یا کلیات قوانین اساسى را خلق مىکند.
اطلاع یافتهایم که جنابعالى درصدد تعیین مرجعى هستید که در صورت حل نشدن اختلاف مجلس و شوراى نگهبان از نظر شرع مقدس یا قانون اساسى یا تشخیص مصلحت نظام و جامعه، حکم حکومتى را بیان نماید. در صورتى که در این خصوص به تصمیم رسیده باشید، با توجه به این که هماکنون موارد متعددى از مسائل مهم جامعه بلاتکلیف مانده سرعت عمل مطلوب است.»
80سیدعلى خامنهاى، عبدالکریم موسوى، میرحسین موسوى، سیداحمد خمینى، اکبر هاشمى رفسنجانى
جواب امام)ره( به نامه سران
»گرچه بهنظر اینجانب پس از طى این مراحل، زیرنظر کارشناسان که در تشخیص این امور مرجع هستند، احتیاج به این مرحله نیست، لکن براى غایت احتیاط در صورتى که بین مجلس شوراى اسلامى و شوراى نگهبان شرعاً و قانوناً توافق حاصل نشد، مجمعى مرکب از فقهاى محترم شوراى نگهبان و حضرات حججاسلام: خامنهاى، هاشمى، اردبیلى، توسلى81، موسوى خوئینىها و جناب آقاى میرحسین موسوى و وزیر مربوط براى تشخیص مصلحت نظام اسلامى تشکیل گردد و در صورت لزوم از کارشناسان دیگرى هم دعوت به عمل آید و پس از مشورتهاى لازم رأى اکثریت اعضاى حاضر این مجمع مورد عمل قرار گیرد. احمد82 در این مجمع شرکت مىنماید تا گزارش جلسات به اینجانب سریعتر برسد. حضرات آقایان توجه داشته باشند که مصلحت نظام از امور مهمّهاى است که گاهى غفلت از آن موجب شکست اسلام عزیز مىگردد.
امروز جهان اسلام نظام جمهورى اسلامى ایران را تابلوى تمامنماى حل معضلات خویش مىدانند. مصلحت نظام و مردم از امور مهمّهاى است که مقاومت در مقابل آن ممکن است اسلام پابرهنگان زمین را در زمانهاى دور و نزدیک زیر سؤال برد و اسلام آمریکایى مستکبرین و متکبرین را با پشتوانه میلیاردها دلار توسط ایادى داخل و خارج آنان پیروز گرداند. از خداى متعال مىخواهم تا در این مرحله حساس آقایان را کمک فرماید.»
83دستور امام)ره( براى بازنگرى در قانون اساسى
»جناب حجتالاسلام آقاى خامنهاى ریاست محترم جمهورى اسلامى ایران، دامت افاضاته
از آنجا که پس از کسب ده سال تجربه عینى و عملى از اداره کشور اکثر مسئولین و دستاندرکاران و کارشناسان نظام مقدس جمهورى اسلامى ایران بر این عقیدهاند که قانون اساسى با اینکه داراى نقاط قوت بسیار خوب و جاودانه است، داراى نقائص و اشکالاتى است که در تدوین و تصویب آن به علت جو ملتهب ابتداى پیروزى انقلاب و عدم شناخت دقیق معضلات اجرائى جامعه کمتر به آن توجه شده است، ولى خوشبختانه مسأله تتمیم قانون اساسى پس از یکى دو سال مورد بحث محافل گوناگون بوده است و رفع نقائص آن یک ضرورت اجتنابناپذیر جامعه اسلامى و انقلاب ماست و چه بسا تأخیر در آن موجب بروز آفات و عواقب تلخى براى کشور و انقلاب گردد و من نیز بنابر احساس تکلیف شرعى و ملى خود از مدتها قبل در فکر حل آن بودهام که جنگ و مسائل دیگر مانع از انجام آن مىگردید.
اکنون که به یارى خداوند بزرگ و دعاى خیر حضرت بقیهاللّه روحى له الفدا، نظام اسلامى ایران راه سازندگى و رشد و تعالى همه جانبه خود را درپیش گرفته است، هیأتى را براى رسیدگى به این امر مهم تعیین نمودهام که پس از بررسى و تدوین و تصویب موارد و اصولى که ذکر مىشود، تأیید آن را به آراى عمومى مردم شریف و عزیز ایران بگذارند.
الف( حضرات حجج اسلام والمسلمین و آقایانى که براى این مهم درنظر گرفتهام:
1 - آقاى مشکینى2 - آقاى طاهرى خرمآبادى 3آقاى مؤمن 4آقاى هاشمى رفسنجانى 5 آقاى امینى6 - آقاى خامنهاى 7آقاى موسوى نخستوزیر8 - آقاى حسن حبیبى 9آقاى موسوى اردبیلى10 آقاى موسوى خوئینىها11 - آقاى محمدى گیلانى12 - آقاى خزعلى13 - آقاى یزدى14 - آقاى امامى کاشانى 15 آقاى جنتى16 - آقاى مهدوى کنى17 - آقاى آذرى قمى 18آقاى توسلى 19 آقاى کروبى 20 آقاى عبداللّه نورى، که آقایان محترم از مجلس خبرگان و قواى مقننه و اجرائیه و قضائیه و مجمع تشخیص مصلحت و افرادى دیگر و نیز پنج نفر از نمایندگان مجلس شوراى اسلامى، به انتخاب مجلس انتخاب شدهاند.
ب: محدوده مسائل مورد بحث:
1. رهبرى
2. تمرکز در مدیریت قوه مجریه
3. تمرکز در مدیریت قوه قضائیه
4. تمرکز در مدیریت صدا و سیما به صورتى که قواى سهگانه در آن نظارت داشته باشند.
5. تعداد نمایندگان مجلس شوراى اسلامى
6. مجمع تشخیص مصلحت براى حل معضلات نظام و مشورت رهبرى به صورتى که قدرتى در عرض قواى دیگر نباشد.
7. راه بازنگرى به قانون اساسى
8. تغییر نام مجلس شوراى ملى به مجلس شوراى اسلامى
ج: مدت براى این کار حداکثر دو ماه است.»
84× × ×
در اول کار امام به اکثریت مطلق و سپس به اکثریت دو سوم نمایندگان مجلس اجازه دادند که با کارشناسى عالمانه و به عنوان ضرورت و به صورت موقت و بدون نیاز به موافقت شوراى نگهبان قانون بگذارند و حکم صادر نمایند.
پس از آنکه مشکلاتى از این رهگذر بروز کرد، مجمع را با تعیین افرادى معین تأسیس کردند و سرانجام چهل روز قبل از رحلت جانگذازشان دستور گنجاندن مجمع تشخیص مصلحت را در قانون اساسى صادر کردند.
گرچه این اقدامات عملى و توضیحى امام در تاریخ منحصر به فرد است، اما اصل این مطالب در کتب اکثر فقها در تاریخ فقه شیعه وجود دارد.
در ابواب قضاء، امر به معروف و نهى از منکر، ولایت و جاهاى دیگر به تناسب موضوعات گوناگون احکام حکومتى اسلامى مورد بحث و استدلال است.
در موارد: تعیین زکات بر اموال خاص، تقیه یا نفى تقیه، تخریب ساختمانها در موارد خاص، فروش اموال محتکران، مصادره اموال، رؤیت هلال، تعزیرات و... بحثهاى قابل توجهى از بعد اختیارات حکومت اسلامى و ولىفقیه وجود دارد که نقش عقل و عقلا در تشخیص موضوع با حکم شرعى واضح است.
خلأ
متأسفانه جاى یک کتاب و یک تألیف جامع و مستقل در کتب فقهى ما براى فقه حکومتى و احکام حکومتى و نقش مصلحت در تشخیص موضوعات شرعى و احکام شرعى خالى است.
شاید فقهاى ادوار گذشته عذر موجّهى به خاطر نبودن حکومت اسلامى و یا عدم التزام دولتهاى مسلمان به اجراى نظرات فقها داشته باشند. اما امروز آن عذرها نیست.
حکومت اسلامى بر مبناى مکتب اهل بیت تشکیل شده و مستقر گردیده و در قانون اساسى حاکمیت احکام اسلامى برهمه مقررات مورد تأکید قرار گرفته و با تأسیس شوراى نگهبان، ضمانت اجرایى آن تأمین گردیده و با تأسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و ادله محکمى که امام راحل آیتاللّه العظمى خمینى)ره( اقامه کردهاند، راهحل مسائل جدیدالاحداث و مورد ضرورت و مصالح مرسله و سدّ ذرایع که در فقه اهلسنت مورد توجه و مقدمات واجب و یا حرام شناخته و قانونى شده است.
انتظار این است که در تحقیقات، درسها، مقالات و کتب اصولى و فقهى صادره از حوزههاى علمیه این مسائل موشکافانه و عالمانه مورد بحث قرار گیرد و علوم دینى وتحصیل فقه به غناى لازم برسد.
احتجاجها و فقه مقارن
انجام گفتوگو لازمه آزاداندیشى است و مبادله افکار به شیوههاى مختلف امکان تحقق دارد که مهمترین آنها گفتوگو یا با مذاکره و یا با مکاتبه است که در بحثها به صورتهاى علوم مقارن، احتجاجات، مراجعات، میزگردها و مشابه آنها انجام مىپذیرد. در اینجا به چند موضوع و سنت حسنه علماى اسلام در گذشته اشاره مىکنم و انتظار دارم محققان عزیز به این نکات توجه مخصوص عنایت کنند:
احتجاج، مناظره، مجادله و پرسش و پاسخ
از سنتهاى جاریه ادیان آسمانى انجام احتجاج با مخالفان بوده و قرآن گواهى مىدهد که همه انبیاء با مخالفان احتجاج و مجادله داشتهاند.
در خود قرآن آیات زیادى درباره ضرورت مجادله براى هدایت منحرفان آمده و به شیوههاى گوناگون مطرح شده، ولى تأکید بر جدال احسن دارد که مفهوم و مصادیق آن روشن است و به چند نمونه اشاره شود:
»ادع الىسبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن»
85»ولا تجادلوا اهل الکتاب الابالتى هى احسن»
86»و تلک حجتنا آتیناها ابراهیم على قومه»
87برنامه احتجاج در سیره پیغمبر(ص) و ائمه(ع) و بزرگان آنقدر واضح و فراوان است که نیاز به استدلال ندارد و بدون استثناء تمامى معصومان اهل بیت فصلى از معارف اسلام را در احتجاجات بیان فرمودهاند.
جاى تعجب است که بعضى از صاحبنظران معتقد به عدم جواز مجادله و احتجاج هستند و به بعضى از روایات تمسک مىکنند که مربوط به مورد خاص و فرد خاص و شرایط خاص مىباشد.
مىبینیم که مرحوم سیدمرتضى در این خصوص از استادش شیخ مفید توضیح مىخواهد. سید مىگوید:
»به استادم مفید گفتم که معتزله و حشویه مىگویند اقدام شما در مناظرهها مخالف اصول و عملکرد امامیه است و استاد در جواب گفت: هم معتزله و هم حشویه و هم بعضى از خود افراد امامیه در این ادعا اشتباه مىکنند و من در دو کتاب »الکامل فى علوم الدین» و »الارکان فى دعائم الدین» ادله محکمى براى اثبات جواز و ضرورت مناظره و احتجاج و عمل بسیارى از بزرگان آوردهام.»
88علامه طبرسى، مولف کتاب ارزشمند »احتجاج» در مقدمه کتاب خود مىنویسد:
»یکى از علل اقدام به جمع احتجاجات انبیاء و ائمه و اصحاب آنها این است که دیدم بعضى از اصحاب امامیه منکر جواز آن شدهاند.»
فقه مقارن
از نکات مهم علماى پیشتاز فقه امامیه، فقه مقارن است که افتخارات و آثار مهمى براى اسلام به بار آورده است. از نمونههاى مهم این سنت، کتاب »خلاف» مرحوم شیخ طوسى است که موارد اختلافى فقهى مذاهب سنى و شیعه را مشخص کرده و دلیل نظرات شیعى را مىگوید. این کتاب بعدها یکى از موضوعات مورد توجه فقها مىشود و براى آن شرح و تفسیر و یا خلاصه و چیزهاى شبیه آن نوشته مىشود.
این سنت، به خاطر آثار خوبى که در توسعه علوم دینى به بار آورد، در زمینههاى کلامى، فلسفى و اجتماعى هم رایج شد و خود تبدیل به یک علم )علم خلاف( شد.
خوشبختانه در طول تاریخ اسلام این سنت با نشیب و فرازهایى ادامه یافت و امروز هم به عنوان یک رشته در بسیارى از دانشگاهها تدریس مىشود. ولى حوزههاى علمیه که مبتکر آن بودهاند، خیلى به این رشته علمى توجه ندارند. گرچه در خلال بحثهاى هرمسأله، ممکن است اشارهاى هم به نظرات مخالف مذاهب دیگر بکنند.
البته سوءاستفادههایى هم از این میدان در جهت تفرقه در امت اسلامى شده و مىشود. اما اگر این علم با هدف حقیقتیابى دنبال شود، مىتواند عامل وحدت باشد. چون در موارد زیادى به زمینههاى مشترک مىرسیم و در مواردى هم دلیل نظرات مخالف پذیرفته مىشود، یا لااقل قابل توجه ارزیابى مىشود و بر سوءنیت و تعصب حمل نمىشود. رسم مجالست، محاوره و مباحثه بینالاثنینى یا جمعى امروز در همه مسائل مهم پذیرفته شده و به صورت میزگردها، همایشها و کنفرانسها و... باعث پیشرفت علوم و حل مشکلات و نزدیک کردن نظرات مىشود.
یکى دیگر از بزرگان فقها که توجه زیادى به فقه مقارن داشته، مرحوم آیتاللّه علامه حلّى صاحب کتاب »مختلف الشیعه» است که در نیمه دوم قرن هفتم هجرى مىزیست.
ایشان سه اثر مهم در فقه مقارن دارند که دو کتاب در مقایسه فقه شیعه با فقه مذاهب اهل سنت است. کتابهاى »تذکره الفقها» و »منتهى المطلب» که دومى مفصلتر است و یک دوره کتاب فقه مقارن مخصوص مقایسه بین نظرات فقهاى شیعه به نام »مختلف الشیعه» است که از باب طهارت تا دیات را پوشش مىدهد که اخیراً با همت جامعه مدرسین به صورت خوبى تجدید چاپ شده است.
آداب گفتوگو: جدال احسن
قرآن کریم، صریحاً از پیغمبر(ص) و مسلمانان خواسته که در دعوت دیگران و دفاع از حق و مباحثه با اربابان ادیان دیگر مجادله احسن را انتخاب کنند.
کلمه »احسن» همه شرطهاى گفتوگوى موفق و خوب را در بردارد و نیز خالى بودن مذاکره از موارد نادرست را که مانع پذیرش حقیقت مىشود، مىخواهد. در آیات و روایات و کلمات بزرگان و تجربه گفتوگوها، مجموعهاى از شرایط و موانع موجود است که نویسنده این مقاله درصدد استقراء و احصاى آنها نیست و فقط به چند نکته مهم که خود قرآن اشاره دارد، بسنده مىکنم.
1. مفهوم جامع احسن مىتواند شامل لحن سخن، الفاظ، آهنگ صدا، حرکات دست و پا و ژستها باشد.
2. محتواى کلام: عالمانهبودن، حق بودن، استحکام استدلال:
»ادع الى سبیل ربّک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم»
389. عقیده و فکر و نیت صادقانه و براى حق و حقیقت و نه سلطه طلبى و کسب پیروزى ظاهرى و کسب شهرت و برخوردارى از عمل صالح و خالى بودن از تعصبهاى شخصى و تکیه بر مشترکات بر حق.
4. برخوردارى از صبر، بردبارى، تحمل و آشنایى به روانشناسى و ملاحظه حال طرف.
5. توجه به ابعاد عاطفى که در کنار حکمت آمده، )موعظه حسنه(.
6. آشنایى به فنون محاورههاى موفق که امروز رشتهاى از رشتههاى دقیق مراکز علمى است.
7. قرآن نتیجه مجادله احسن را تبدیل دشمن به دوست و رفع اختلاف و کدورت معرفى مىکند.
و اینک متن چند آیه:
»ادع الى سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن»
90»ولا تجادلوا اهل الکتاب الابالتى هى احسن الاّ الذین ظلموا منهم»
91مىبینیم که در طرف هم شرطهایى است، مِنجمله ظالم نبودن که تفسیر به عناد در مقابل حق شده که در سه آیه بعد (49) مىفرماید:
»وما یجحد بآیاتنا الّا الظالمون»
در مورد اهمیت تکیه بر مشترکات در همان آیه46 مىفرماید:
»وقولوا آمنّا بالذى انزل الینا و انزل الیکم و الهنا و الهکم واحد»
در مورد نقش صبر و سعه صدر در حسن گفتوگو پس از آیه 126 نحل در دو آیه پشت سرهم تأکید بر صبورى دارد:
»ولئن صبرتم لهو خیر للصابرین و اصبر و ماصبرک الاباللّه» )آیات127 و128)
و نیز در سه آیه34 33 و5 3 سوره فصّلت که هم دعوت و هم دفاع در راه خدا را مطرح مىکند، صبر را مقوم و مکمل کار مىداند. در این سه آیه یک اصل مهم دیگر براى متصدى دعوت و گفتوگو هم مطرح شده و آن صلاحیت نفسانى و عملى است:
»و من احسن قولا ممّن دعا الى اللّه و عمل صالحا و قال اننى من المسلمین ولا تستوى الحسنه و لا السیئه ادفع بالّتى هى احسن فاذاالذى بینک و بینه عداوة کانه ولى حمیم ما یلقیها الاّالّذین صبروا و ما یلقیها الّا ذوخظ عظیم»
مىبینید که خداوند نتیجه دعوت و دفاع را که روح مجادله در راه حق است، مشروط به صلاحیت داعى و مدافع و نیز داشتن هدف الهى آنچنان جدى مىبیند که مىفرماید دشمن تبدیل به دوست صمیمى )ولى حمیم( مىشود.
جالب است که مفسران »ذوحظ عظیم» را به صلاحیت فاعلى تفسیر کردهاند که شرط مهم مذاکره کننده موفق است که باید داراى صفات عالى انسان مبلغ راه حق باشد.
با این بحث فشرده درباره گفتوگوى هدفدار مىتوانیم نتیجه بگیریم که امروز راه کشف حق و دعوت به حق از طریق گفتوگوى خوب به دست مىآید که شامل: مذاکره، مباحثه، میزگرد، مجادله، احتجاج و علوم مقارن، مِنجمله فقه، کلام، پرسش و پاسخ است.
اگر آزاداندیشى و روشنفکرى دینى سرمایه همه اطراف مذاکره باشد و شروط لازم بر فضاى بحث حاکم باشد، مىتوان امیدوار بود که بسیارى از مشکلات حل گردد و بسیارى از ابهامها برطرف شود و بسیارى از خصومتها تبدیل به دوستى گردد و در نتیجه راه خدا که همان حقیقت و راه حق است، آشکار شود. ولى مطمئناً تعصب، لجاجت و یکدندگى مانع این همه دستاوردهاى ارزنده است.
در اینجا تذکر یک نکته ضرورى است که اگر مناظرهها با هدف، شیوه و شرایط صحیح انجام نشود، مىتواند عامل تفرقه، نزاع و خصومت شود و هدف دعوت یا دفاع را تأمین نکند و دو مورد از مهمترین ارکان خود را که حکمت و موعظه حسنه است، نخواهد داشت.
آموزش
تعلیم و تعلم، محور بحث آزاداندیشى و روشنفکرى است و اسلام آن را در رأس برنامههاى انبیاء معرفى کرده و در این میدان اسلام بیش از سایر ادیان تأکید دارد.
در آیات فراوانى عبارت: »یتلوا علیهم آیاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمه و یزکیهم»92 با تفاوتهایى در الفاظ و تقدم و تأخر آمده است.
93آموزش در هر دو بخش تعلیم و تعلم با لجاجت و تعصب سازگارى ندارد و حقیقتجویى و حقیقتگویى رکن اصلى شناخت و دانش است. تعصب و تقلید کور و لجاج و یکدندگى حجاب دانش و مانع پىبردن به حقیقت است و روشن ضمیرى و حق پذیرى و انصاف و حقگویى شرط معرفى و دریافت حقیقت است و این نقاط در همه علوم صدق مىکند.
در این میان وقتى که آموزش مربوط به عقاید و افکار دینى و سرنوشت انسان و رابطه خدا و انسان و دنیا و آخرت مىشود، حساسیت و اهمیت بیشترى پیدا مىکند.
در اینجا دعوت به حق و دفاع از حق و حالت تسلیم در مقابل حق و صلاحیت عملى نقش بنیانى دارد.
آیه:
»من احسن قولا ممن دعا الى اللّه و عمل صالحاً و قال اننى من المسلمین»
94سه رکن مهم آموزش را در این میدان مورد توجه قرار داده است:
1. هدف 2. شایستگى عملى3. تسلیم بودن در مقابل حق و اگر این ارکان در هر دو طرف آموزگار و دانشآموز وجود داشته باشد، تحقق هدف قطعى است.
نتیجه مىگیریم که وظایف حوزههاى علمیه دینى، مدارس، دانشگاهها و رسانهها بسیار خطیر است و غفلت از اصول و فروع آموزش و ندیده گرفتن »آداب المعلمین و المتعلمین» از نتیجه کار مىکاهد و گاهى حرکت را به بىراهه مىبرد.
پرسش و پاسخ
امروز به لطف خدا مراجع و مراکز زیادى براى دریافت و پاسخ به سؤالات و ایرادها در حوزه و جاهاى دیگر و در اینترنت و مراکز آموزشهاى مجازى وجود دارد و آثار خوبى هم دارد.
نمونه خوب پرسش و پاسخ را در کتاب ارزشمند و آموزنده »المراجعات» تألیف سیدعبدالحسین شرفالدین موسوى مىبینیم.
این عالم مجاهد در زمان حساس حیات خویش شاهد تهاجم کفر جهانى به اسلام و میهن بوده و زمینه این تهاجم را در تفرقه و تنازع مسلمین و بخصوص پیروان مکتب اهل بیت و مذاهب اهل سنت دیده است. وى در سفرى به مصر در سال1329 هجرى قمرى با عالمى متعهد، دلسوخته و دردمند از اهل سنت، مرحوم علامه شیخ سلیم البشرى، رئیس جامع الازهر ملاقات مىکند. این دو عالم با مذاکرات طولانى پى به عوامل تفرقه و ضعف مسلمین مىبرند و با هم قرار مىگذارند در یک سرى پرسش و پاسخ عوامل اختلاف و تفرقه و تفاوت عقاید و اعمال را مطرح کنند و از این طریق مرهمى بر زخمهاى کهنه جهان اسلام بگذارند.
باتوجه به تقدم سنى و علمى سیدشرفالدین مقرر مىشود که علامه شیخ سلیم پرسشگر و علامه شرفالدین جوابگو و سؤال و جوابها مکتوب باشد و سپس براى هدایت جوامع اسلامى منتشر شود که مجموعه یکصد و دوازه نامه پرسش و پاسخ در این کتاب گرانسنگ آمده است.
شیخ الازهر در آخرین نامه )به شماره111) مطالبى مىنویسد که خلاصه آن این است:
»شهادت مىدهم که در اصول و فروع منطبق با ائمه اهل بیت رسول هستید و شما خوب آن را ثابت کردید و جاى شک نیست و تشکیک در آن مایه گمراهى است... من قبلاً در اثر شنیدنیهاى نادرست در اشتباه بودم و با توفیق دیدار و مذاکره و مکاتبه با شما هدایت شدم و با فلاح و نجاح از این میدان بیرون آمدم و خداوند را براین نعمت شاکرم.»
در این کتاب که به صورت سؤال و جواب است، حرف سین نماینده اسم و مذهب سائل مىباشد. )سلیم و سنى( همانگونه که حرف شین نماینده اسم و مذهب جوابگوست )شرف الدین و شیعه( و علامه سیدشرفالدین در آخرین جواب )شماره112) از حقجویى، دقتنظر، صبر، حوصله، روشن ضمیرى و پرهیز از تعصب و علایق شخصى و گروهى و کنجکاوى و سعهصدر سائل، علامه بشرى تمجید مىکند و با تعبیرهایى که عمدتاً از مختصات روشنفکر دینى است، ایشان را مىستاید و خداى را براین توفیق مشترک حمد مىنماید.
اولین نامه در ذى الحجه1329 و آخرین نامه در جمادىالاولى1330 هجرى قمرى نوشته شد.
این مجموعه یک نمونه جالب، زیبا و آموزنده پرسش و پاسخ است و انتظار اینجانب این است که این سنت حسنه امروز در بین علماى شیعه و سنى و بین خود علماى شیعه در مورد اختلاف نظرها با تکامل تکرار گردد و بجاست که خاطره مهم محقق ارجمند حسین راضى را درباره این کتاب در خاتمه این مقال بیاوریم.
ایشان که به خواست شهید مجاهد آیتاللّه سیدمحمدباقر صدر تعلیقات سودمندى براین کتاب نوشتهاند و به دستور ایشان چاپ شد، مىگوید:
»در جمعه ماه رجب1399 هجرى قمرى در حرم مطهر امام حسین(ع) خدمت آیتاللّه صدر رسیدم. ایشان از من به خاطر تعلیقه بر المراجعات تشکر کردند و در شب چهارشنبه بعد از آن جمعه، صدام این عالم مجاهد و خواهر عالمه ایشان بنتالهدى را دستگیر کرد و بعد از شکنجههاى بسیار به شهادت رساند.»
در خاتمه لازم مىدانم اعتراف کنم که مقالهاى مثل این نوشته باتوجه به فرصت کم و بضاعف مزجاة اینجانب براى اداى حق این مطلب مهم و سرنوشتساز کافى نیست و امیدوارم که صاحبان دانش و وقت از تکمیل این بحث دریغ نفرمایند.
»انارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقى الا باللّه علیه توکلت والیه انیب»
95ضمائم
(1) نامه مجله حوزه
بسمهتعالى
محضر مبارک حضرت آیتالله هاشمى رفسنجانى، دام عزّه العالى
1. انقلاب اسلامى را حضرت امام خمینى، دقیق، روشن اندیشانه و با نگاه نو و تفسیر راهگشا از آموزههاى دینى، معمارى و بنیانگذارى کرد. در معمارى و پایهگذارى این بناى سترگ و کاخِ سر به آسمان سوده، آن چه بیش از هر چیزى نمود و جلوه دارد و نگاهها را به سوى خود مىکشد، تفسیر و برداشت نو و سازگار و سازوار با زمان است از آموزههاى اسلام.
این جریان زلال و نواندیشانه، از آغاز و از آن لَمحهاى که از مشرق جانهاى شیفته و مشتاق طلوع مىکند، درگاهِ اوجگیرى و حرکت، هر آن با بازدارندههایى رو به رو مىشود که قوىترین و شکنندهترین آنها، جریان کژاندیشانه، متحجرانه و واپسگرایانهاى است که به بسیارى از زوایاى حوزههاى علمیه دست انداخته و با همه توان در برابر قیامِ بیدارگرانه امام و یاران، همفکران و همراهانِ روشنفکر، نواندیش و پرتلاش او، قد مىافرازد و به رویارویى برمىخیزد و همیشه و در همه حال، خنجر آخته خود را زیر گلوى فردافرد این بیدارگران مىگذارد.
حضرتعالى در جبهه پرشکوه یاران امام، در رأس هرم قرار دارید و جزو پیشاهنگان و طلایهداران این حرکت مبارک، در عرصههاى گوناگون، میداندارى مىکنید و از آغاز تاکنون، با نظریهپردازیها، تحلیلها و پژوهشهاى بسیار، زیباییهاى جریان روشناندیشى دینى را نمایاندهاید و در تواناسازى این جریان، تلاشهاى گستردهاى را انجام دادهاید و اکنون و در این برهه بایسته مىنماید که زوایاى این حرکت و چگونگى رویارویى این دو جریان، یعنى روشنفکرى دینى و ارتجاع را، براى ما و خوانندگان مجلّه و نسل نوخاسته و طلابِ جستوجوگر و حقیقتطلب بشکافید و بفرمایید روشنفکرى دینى چیست و داراى چه ویژگیهایى است و از چه جوهر و گوهرى برخوردار است که در گذشته و حال، هم متحجران و بستهذهنان با آن به رویارویى برخاسته و برمىخیزند و هم روشنفکرانِ سکولار و هم قدرتهاى جهانى؟
2. اکنون این نگرانى و دغدغه براى فرزندان انقلاب و اصحاب جریان زلال روشناندیشى دینى وجود دارد که واپسگرایان، در حال تجدید حیات هستند و پیوسته در حالِ بمباران قلّههاى اندیشه امام.
به نظر حضرتعالى، جریان روشناندیشى دینى، در برابر این جریان، که سخت خطرناک و شکننده است، چه برنامههاى راهبردى باید داشته باشد که هم به تنشها و درگیریهاى بازدارنده و اختلافانگیز نینجامد و جریان مقدس انقلاب اسلامى و نظام برآمده از آن آسیب نبیند و هم این جریان، سمج، بازدارنده و خزنده خطرناک، به انزوا رانده شود و از پیشروى و راهیابى سازمان یافته به بدنه انقلاب، باز بماند؟
3. قوام انقلاب اسلامى، ماندگارى و دامن گسترى و دماندن روحِ انگیزاننده و شورانگیز آن به کالبد جامعه، امید دادن به نسل جوان و نوخاسته، بستگى به نگاهِ روشن به دین و آموزههاى آن دارد و بىگمان این نگاه در هر دوره و برههاى باید به گونهاى باشد تا دگرگونى بیافریند. اکنون بفرمایید در این برهه، روشنفکرى دینى، از چه درون مایهاى باید برخوردار باشد و چه آفاقى را در چشمانداز خود قرار بدهد، تا بتواند شکوهمندانه رایَت دین را برافرازد و پیام اسلام رهایىبخش را به گوشِ جانِ جهانیان برساند؟
4. روشن است که اگر روشناندیشان و روشنفکران دقیق اندیش و همهسو نگر میداندار نباشند و جریانِ درخشان و دگرگونى آفرین روشنفکرى دینى را در درون انقلاب اسلامى به حرکت درنیاورند، جامعه اسلامى و انقلاب، دچار رکود، رخوت و ایستایى مىشود و دَمادَم اینان باید اندیشههاى نو و روحانگیزاننده روشنفکرانه را به کالبد حرکت بِدَمانند، وگرنه حرکت از شادابى و پویایى باز مىایستد و روح نوگرایى خود را از دست مىدهد و به کالبد بىروح دگر مىشود، بدون پرتوافکنى و روشنگرى. حال بفرمایید براى همه گاه و همیشه بهرهمند شدنِ از اندیشههاى نابِ روشناندیشان و روشنفکران و راهبرى آنان، چه تدبیرهایى باید اندیشیده شود و چه باید کرد که در ضمن برخوردارى از اوجها و زیبایى آفرینیهاى این جریان و روشنفکران و اندیشههاى نو و انگیزاننده، دچار آسیبها و آفتهاى روشنفکرى رایج نشد؟
5. در حرکت روشنفکرانه، صاحبان فکر و اندیشه باید از چارچوبهاى محدود و بسته، خارج شوند و آفاق جدیدى را بگشایند، به گونهاى سنتشکنى کنند و با آنچه به نام دین و مذهب در لایههاى فکرى جامعه رسوخ کرده; امّا با معیارهاى روشندینى و مذهبى و روحِ ناب شریعت، سازگارى ندارد و سخت بازدارنده است، به رویارویى برخیزند و این حرکت، ممکن است با مقاومتهاى متعصبانه و ناآگاهانه جریان تحجر، که امام دلِ پُرخونى از آن داشت، در هر زمانى رو به رو شود و براى گذر از این گردونه سخت گذر، به نظر حضرتعالى، جریان روشنفکرى دینى، چه برنامه، سیاست و راهکارهایى را باید سرلوحه کار خود قرار بدهد؟
6. جریان روشنفکرى در غرب، که عصر روشنگرى را پدید آورد و از اُفق این عصر، خورشید انقلابها و پیشرفتهاى شگفتانگیز علمى آن دیار سرزد، چون از دین مایه نمىگرفت و در پرتو هدایتگریهاى دین حرکت نمىکرد، دچار لغزشهاى بزرگ شد و تاریکیهایى آفرید. حال براى این که جریان روشنفکرى در ایران اسلامى، همیشه در خط مستقیم بپوید و از پراکندهگویى و پریشان رفتارى در امان بماند، عالمان دینى و حوزههاى دینى در برابر این جریان، چه وظیفهاى دارند و روشنفکران پاىبند به شریعت محمدى و اسلام ناب، چه باید بکنند که هم جریان روشنفکرى را به نامِ هدایتگرى دینى در چارچوب اسلام حرکت دادن، از خیزها و خیزشها و توفندگیها، که لازمه جریان روشنفکرى است، باز ندارند و هم ترازمَند و به گونه صحیح و برابر معیارهاى شرع، به پیشرفت و پیشتازى و پیشاهنگى آن کمک کنند؟
قم، مجله حوزه
(2) درباره روشنفکرى دینى
1. دغدغه مشترک بسیارى از روشنفکران »توسعه و پیشرفت و ترقى» بوده است که هرکدام بنا به چارچوبهاى معرفتى خود راهحلهایى را مطرح کردهاند و بر اصولى نیز تأکید ورزیدهاند. بنابراین آنها به نوعى تجددگرا و نوگرا بودهاند.
2. جریان روشنفکرى در ایران در یکصدسال اخیر عمدتاً در هنگام مواجهه با غرب و ملاحظه پیشرفتها و توسعه جامعه غربى و شکستها و عقبماندگیهاى جوامع شرقى و مِنجمله جامعه ایران - بویژه پس از شکستهاى مکرر ایران از روسیه به وجود آمده است.
3. طرز مواجهه نخبگان ایرانى با غرب در چند سطح بوده است:
الف. بنیانهاى فرهنگى، فکرى و معرفتى غرب مثل عقلانیت )ابزارى(، اومانیسم، دمکراسى، ترقىخواهى، آزادى، ارادهگرایى، برابرى طلبى، تساوى حقوق زن و مرد، حقوق بشر و در مواردى مبارزه با سنتها که مهمترین و اساسىترین وجه آن عقلگرایى بوده است.
ب. وجه تمدنى غرب که مهمترین وجه آن تولید علم، فناورى، صنعت، عمران و پیشرفت اقتصادى بوده است.
ج. وجه ظاهرى و رویه سطحى غرب که فرهنگ عمومى و رفتار بیرونى مثل نوع روابط و تعامل اجتماعى، لباس، آداب و رسوم، معاشرت اجتماعى، ظهور هنر جدید، سینما، رادیو و تلویزیون و بىمبالاتیها و طغیان علیه بخشى از آداب و رسوم و سنن دینى و ملى و عشیرهاى مىباشد.
روشنفکران ایران به تناسب، هریک به وجهى از وجوه فوق پرداخته و توجه کردهاند.
4. روشنفکران دینى کسانى بودهاند که معتقد به امکانات همزیستى، تلفیق و تعامل بین دین، فقه، سنت، اعتقادات، اخلاق و... با بخشى از عقلانیت غرب بودهاند و داعى نزدیکى و تقریب این دو حوزه را در سر داشتهاند. اما گرایشهاى متنوعى در بین آنها مشاهده مىشود; چرا که هرکدام به جنبه خاصى از این تلفیق گرایش داشتهاند.
5. عوامل و زمینه تقویت دین در ایران معاصر
1 - 5. نهضتهاى اجتماعى متکى بر دین )تنباکو، مشروطه، انقلاب اسلامى و... (
2 - 5. نقش نخبگان و روشنفکران در احیاء هویت دینى
3 - 5. ظهور روشنفکران دینى در ایران
4 - 5. نقش امام خمینى)ره( در احیاء هویت سیاسى دینى
55. نقش انقلاب اسلامى
6 5. تأثیر سیاستهاى فرهنگى جمهورى اسلامى ایران
6. پس از آغاز تعاملات اولیه میان ایران و غرب سه پاسخ از سوى روشنفکران مطرح شد:
الف. بازگشت به ایران باستان
ب. برگرفتن فرهنگ غربى و غربى شدن
ج. احیاء فرهنگ دینى و اسلامى و بازگشت به هویت دینى
7. در واقع انواع جریانات روشنفکرى دینى به قرار ذیل است:
الف. اعتقاد به اسلام در فضاى سنتى بدون توجه به غرب مثل میرزاى قمى، ملااحمد نراقى، کاشف الغطاء و...
ب. اعتقاد به هویت اسلامى ضمن ستایش از غرب و یا سازگار کردن اسلام و غرب در زمینههاى سیاسى حقوقى و فرهنگى. نهضت آزادى در دوران اخیر نمونهاى از آن است.
ج. عدم توجه به اسلام و حتى اظهار اینکه آموزههاى دینى مانع پیشرفتاند. مثل آخوندزاده و امثال آن...
د. اعتقاد به نوگرایى دینى و سازگار کردن مبانى اسلام با مدرنیته و قابل تلفیق دانستن بخشى از فرهنگ غرب با اسلام. مثل سیدجمالالدین اسدآبادى، نائینى، مدرس و...
8. در مجموع سه گرایش کلى قابل بیان است:
الف. نفى غرب
ب. پذیرش و سازگارى غرب با اسلام
ج. گزینش عناصر مدرن و نقد نسبت به مدرنیته و سنت
9. ظهور روشنفکران دینى در ایران معاصر:
× شخصیتهایى مثل سیدجمالالدین اسدآبادى، میرزاى شیرازى بزرگ، نائینى، شهید مدرس، کاشانى، علامه طباطبایى، امام خمینى)ره(، شهید مطهرى، شهید بهشتى و... نمونههاى بارز آن در دهه اخیر هستند.
× روشنفکران دینى انقلابى عمدتاً در دورههاى نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامى، ظهور یافتند.
از زاویه دیگر مىتوان روشنفکران دینى را به سه گروه تقسیم کرد:
1. افرادى که تسلط بر مبانى دینى و آشنایى با جهان صنعتى غرب داشتند، مانند شهید مطهرى
2. افرادى که تسلط بر دانشهاى جدید غرب و آشنایى با فرهنگ اسلام داشتند، مانند مرحوم شریعتى
3. افرادى که تسلط بر فرهنگ و مبانى اسلام و آشنایى کامل با تحولات جهان غرب داشتند مانند شهید بهشتى
بنابراین مىتوان روشنفکران دینى را کسانى دانست که: اسلام را به خوبى شناخته باشند، ویژگیهاى جهان مدرن امروز را درک کرده باشند، شرق زده و غربزده نباشند و اسلام را دین اداره جهان بدانند و با استفاده از خردگرایى، اجتهاد مستمر، اعتقاد به نقش زمان و مکان در اجتهاد، به نیازهاى اجتماعى و فردى هر مقطع زمانى، پاسخگو باشند.
(3) وصیت امام کاظم(ع) به هشام بن حکم
96إِنَّ اللهَ تَبارَکَ و تَعالى. بَشَّرَ أهْلَ العَقْلِ وَالفَهْمِ فى کِتابِه فقال: »فَبَشِّرْ عِبادِ× الَّذینَ یَسْتَمِعوُنَّ القَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أولئِکَ هُمْ أولُوالأَلْبابِ»
97یا هِشامُ بنُ الحَکَمِ إنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ أکمَلَ لِلنّاسِِ الحُجَجَ بِالعُقُولِ وَ أفْضى إلَیْهِم بِالبَیانِ وَ دَلَّهُمْ عَلى رُبُوبیتَّه بِالاَدِلّاءِ فقال: »وَ إلهُکُمْ إله واحِدُ لااِلهَ اِلّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ»98 »إنَّ فى خَلْقِ السَّمواتِ وَ الارْضِ وَ اخْتِلافِ اللَیْلِ وَ النَّهار» - إلى قَوْلِه - لآیاتً لِقَوْمً یَعْقِلوُنَ»
99ًیا هشامُ! قَد جَعَلَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ ذلِکَ دَلیلاً عَلى مَعْرِفَته بِأَنَّ لَهُمْ مُدَبِّراً، فَقالَ: »وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ والشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّرات بِأَمْرِه إِنَّ فى ذلِکَ لآیاتً لِقَومً یَعْقِلُونَ».100 وَ قالَ: »حم× وَالْکِتابِ المُبینِ × إنّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبیاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلوُن»101 وَ قال: »وَ مِنْ آیاتِه یُریکمُ الَبْرقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنَزِّل مِنَ السَّماءِ ماءً فَیُحْیی بِهِ الارْضَ بَعْدَ مَوْتِها إنَّ فى ذلِکَ لآیاتً لِقَوْمً یَعْقِلُونَ»
102َ یا هشامُ ثُمَّ وَعَظَ أَهلَ الَعَقلِ وَ رَغَّبَهُم فی الآخِرَةِ فَقالَ: »وَ مَا الحَیوةُ الدُّنْیا إلّا لَعِب وَ لَهْؤ وَ لَلدَّارُ الاخِرَةُ خَیْر لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أفَلا تَعْقِلُونَ»103 وَ قالَ: »وَ ما اُوتیتُمْ مِنْ شَىءً فَمَتاعُ الحَیوةِ الدُّنْیا وَ زِینَتُها وَ ما عِنْدَاللّهِ خَیْر وَ أَبقْى أَفَلا تَعْقِلوُنَ»
104یا هِشامُ ثُمَّ خَوَّفَ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ عذابَهُ فَقالَ عَزَّ وَجَلَّ: »ثُمَّ دَمَرْ نَا الآخَرینَ وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحینَ وَ بِاللَّیْلِ أفَلا تَعْقِلُونَ»
105یا هِشامُ ثُمَّ بَیَّنَ أَنَّ الَعَقّلَ مَعَ العِلْمِ فَقالَ: »وَ تِلْکَ الأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلْناسِ وَ ما یَعْقِلُها إلّا العالِموُنَ»
106یا هِشامُ ثُمَّ ذَمَّ الَّذینَ لایَعقِلُونَ فَقالَ: »وَ إذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِِعُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفْیَنْا عَلیَهِ آباءَنا أوَلَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلا یَهْتَدُونَ»107 وَ قالَ: »إِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِنْدَاللّهِ الصُّمُّ البُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلوُنَ»108. وَ قالَ: »وَلَئِنّ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمواتِ وَالارْضَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ قُلِ الْحَمْدُللّهِ بَلْ أَکْْثَرُهُمْ لایَعْقِلُونَ»
109ثُمَّ ذَمَّ الْکَثَرَةَ فَقال: »وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِى الاَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ».
110وَ قالَ: »وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ»111. »وَ أَکْثَرُهُمْ لایَشْعُرُونَ»
یا هِشامُ ثَمَّ مَدَحَ القِلّة فَقالَ: »وَ قَلیل مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ»112 وَ قالَ: »وَ قََلیل ما هُمْ»113 وَ قالَ: »وَما آمَنَ مَعَهُ إِلّا قَلیل»
114یا هِشامُ ثُمَّ ذَکَرَ أوُلِی الألبابِ بِأَحسَنِ الذِّکرِ و حَلاهُمْ بِأَحْسَنِ الحِلْیَةِ، فَقالَ: »یُؤْتِی الحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤتَ الِحکْْمَةَ فَقَدْ أوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلّا أوُلواالاَلْبابِ115 یا هِشامُ إِنَّ اللّهَ یَقُولُ: »إنَّ فی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلب»116. یَعْنى العَقْلَ. وَ قالَ: »وَلَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ»117 قالَ: الفَهْمَ والعَقْلَ.
یا هِشامُ إِنَّ لُقمانَ قالَ لِابنِه: »تَواضَع لِلحَقِِّّ تَکُنْ أَعْقَلَ الناسِ. یا بُنَییَّ إنَّ الدُّنْیا بَحْرُّ عَمیق قَدْ غَرِقَ فیهِ عَالَم کَثیِر فَلْتَکُنْ سَفینَتُکَ فیها تَقْوَی اللّهِ وَحَشْوُهَا الإیمانَ وَ شِراعُهَا التَّوَکُّلَ وَ قَیِّمُهَا العَقْلَ. وَ دَلیلُهَا العِلْمَ وَ سُکّانُهَا الصَّبْرَ»
یا هِشامُ لِکُلِّ شَیءً دَلیل. وَ دلیلُ العاقِلِ التَّفَکُّرُ وَ دَلیلُ التَّفَکُّر الصَّمْتُ وَ لِکُلِّ شَیْءً مَطِیَّة وَ مَطِیَّةُ العاقِلِ التَّواضُعُ وَ کَفی بِکَ جَهْلاً أنْ تَرْکَبَ ما نُهیتَ عَنْهُ
یا هِشامُ لَوْ کانَ فى یَدِکَ جَوْزَة وَ قالَ النّاسُ ]فی یَدِکَ[ لُؤْ لُؤَة ما کانَ یَنْفَعُکَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّها جَوْزَة. وَلَوْ کانَ فى یَدِکَ لُؤْ لُؤَة وَ قالَ النّاسُ: إِنَّها جَوْزَة ما ضَرَّکَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّها لُؤْلُؤَة.
یا هِشامُ ما بَعََثَ اللّهُ أَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلی عِبادِه إِلّالِیَعْقِلوُا عَنِ اللّه، فَأَحْسَنُهُم اسْتِجابَةً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً لِلّهِ. وَ أَعْلَمُهُمْ بِأمْرِاللّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقلاً. وَ أَعقَلُهُم أَرْفَعُعُمْ دَرَجةً فِی الدّنْیا وَالاخِرَةِ.
یا هِشامُ مامِنْ عَبْدً إلّا وَ مَلَک آخِذ بِناصِیَتِه، فَلا یَتَواضَعُ إلّا رَفَعَهُ اللّهُ وَلا یَتَعاظَمُ إلّا وَضَعَهُ اللّهُ.
یا هِشامُ إِنَّ للّهِ عَلیَ النّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً، فَأَمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَالاَنْبیاهُ وَ الاَئِمَّةُ. وَ أَمّا الباطِنَةُ فَالعُقُولُ.
یا هِشامُ إنَّ العاقِلَ، الَّذى لا یَشْغَلُ الحَلالُ شَکْرَهُ وَلا یَغْلِبُ الحَرامُ صَبْرَهُ.
یا هِشامُ مَن سَلَّطَ ثلاثاً عَلی ثَلاثً فَکَأَنَّما أَعانَ هَواهُ عَلی هَدمِِ عَقْلِه: مَنْ أَظْلَمَ نُورَ فِکْرِه بِطوُلِ أَمَلِه. وَ مَحا طَرائِفَ حِکْمَتِه بِفُضُولِ کَلامِه. وَ أَطْفَأَ نُورَ عِبْرَتِه بِشَهَواتِ نَفْسِه، فَکَأَنَّما أَعانَ هَواهُ عَلی هَدْمِ عَقْلِه. وَ مَنْ هَدَمَ عَقْلَهُ أَفْسَدَ عَلَیْهِ دِینَهُ وَ دُنْیاهُ.
یا هِشامُ کَیْفَ یَزْکُو عِنْدَاللّهِ عَمَلُکَ وَ أَنْتَ قَدْ شَغَلْتَ عَقْلََک عَنْ أَمْرِ رَبِّکَ وَ أَطَعْتَ هَواکَ عَلی غَلَبَةِ عَقْلِکَ.
یا هِشامُ الصَّبرُ عَلی الوَحدَة عَلامَةُ قُوَّةِ العََقْلِ، فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللّهِ تَبارَکَ وَ تَعالی اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیا وَ الرَّاغِبینَ فیها، وَ رَغِبَ فیما عِنْدَ رَبِّه ]وَ کانَ اللّهُ[ آنِسَهُ فِی الوَحْشَةِ وَ صاحِبَهُ فِی الوَحْدَةِ. وَ غِناهُ فِی العَیْلَةِ وَ مُعِزِّهُ فی غَیْرِ عَشِیرَةً.
یا هِشامُ نُصِبَ الخَلْقُ لِطاعَةِ اللّهِ. وَلا نَجاةَ إلّا بِالطّاعةِ والطّاعَةُ بِالْعِلْمِ. وَالِعْلمُ بِالتَّعَلُّمِ. وَالتَّعَلُّمُ بِالعَقْلِ یُعْتَقَدُ. وَلا عِلْمَ اِلاّ مِنْ عالِمً رَبّانِیًّ. وَ مَعْرِفَةُ العِالِم بِالعَقْلِ.
یا هِشامُ قَلِیلُ العَمَلِ مِنَ العاقِلِ مَقْبُول مُضاعَف وَ کَثِیرُ العَمَلِ منْ أَهلِ الَهوی وَ الجَهْلِ مَرْدوُد.
یا هِشامُ إنَّ العاقِلَ رَضِیَ بِالدُّونِ مِنَ الدُّنْیا مَعَ الحِکْمَةِ. وَلَمْ یَرْضَ بِالدُّونِ مِنَ الِحکْمَْةِ مَعَ الدُّنْیا، فََلِذلِکَ رَبِحَتْ تِجارَتُهُم.
یا هِشامُ إِنْ کانَ یُغْنیکَ ما یَکْفیکَ فَأدْنى ما فی الدُّنْیا یَکْفیکَ. وَ إنْ کانَ لا یغُنْیکَ ما یَکْفیکَ فَلَیْسَ شَیْءُ مِنَ الدُّنْیا یُغْنیکَ.
یا هِشامُ إنَّ الُعُقَلاء تَرَکُوا فُضُولَ الدُّنْیا فَکَیْفَ الذُّنُوبُ. وَ تَرْکَ الدُّنْیا مِنَ الفَضْلِ وَ تَرَکْ الذُّنوُبِ مِنَ الفَرْضِ.
یا هَشامُ إنَّ العُقَلاءَ زَهَدوا فی الدُّنیا وَ رَغبِوُا فَی الآخرَةِ لِأَنَّهُم عَلِمُوا أنَّ الدُّنْیا طالِبَة وَ مَطْلُوبَة، والآخِرةَ طالبة وَ مَطْلُوبَة، فَمَنْ طَلَبَ الآخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْیا حَتّى یَسْتَوْفی مِن مِنْهارِزْقَهُ وَ مَنْ طَلَبَ الدُّنْیا طَلَبَتْهُ الآخِرَةُ فَیَأْتیهِ الَمْوتُ فَیُفْسِدُ عَلَیْهِ دُنْیاهُ وَ آخِرَتَهُ.
یا هَشامُ مَن أرادَ الغنِی با مالً وَ راحَةَ القَُُلْبِ مِنَ الحَسَدِ وَالسَّلامَةَ فی الدِّینِ فَلْیَتَضَرَّعْ إلَی اللّهِ فی مَسْأَلَتِه بِأََنْ یُکْمِلَ عَقْلَهُ، فَمَنْ عَقَلَ قَنَعَ بِما یَکْفیهِ وَ مَنْ قَنَعَ بِما یَکْفیهِ اسْتَغْنی وَ مَنْ لَمْ یَقْنَعْ بِما یَکْفیهِ لَمْ یُدرِکِ الغِنی أبَداً.
یا هَشام إنَّ اللّهَ جَلَّ وَ عَزَّ حَکی عَن قَومً صالِحین أَنَّهَُُمْ قالوا: »رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إذْ هَدَیْتَنا وَهَبْ لَنا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إنَّکَ أنْتَ الوَهّاب»118 حینَ عَلِمُوا أنَّ القُلُوبَ تَزِیغُ وَ تَعُودُ إلی عَماها وَرَداها. إنَّهُ لَمْ یَخَفِ اللّهَ مَنْ لَمْ یَعْقِلْ عَنِ اللّه وَ مَن لَم یَعقِل عَنِ اللّه لَم یَعقِد قَلبُهُ عَلی مَعرِفَةً ثابِتَةً یُبْصِرُها وَ یَجِدُ حَقیقَتَها فى قَلْبِه. وَ لا یَکُونُ أَحَد کَذلِکَ ألّا مَنْ کانَ قَوْلُهُ لِفِعْلِه مُصَدِّقاً وَ سِرُّهُ لِعَلانیَتِه مُوافِقاً، لأنَّ اللّهَ لَمْ یَدُلَّ عَلَى الباطِنِ الخَفیِّ مِنَ العَقْلِ إلّا بِظاهِرً مِنْهُ وَ ناطِقً عَنْهُ.
یا هَشامُ کانَ أَمیرُالمُؤمنِینَ علیه السلام یَقُولُ: ما مِنْ شَیْءً عُبِدَاللّهُ بِه أفْضَلَ مِنَ العَقْلِ. وَ ماتَمَّ عَقْلُ امْرِءً حَتّى یَکُونَ فیهِ خِصال شَتّى، الْکُفْرُ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونانِ. وَالرُّشدُ وَ الخَیْرُ مِنْهُ مَأمُولان. وَ فَضْلُ مالِه مَبْذول. وَ فَضْلُ قَوْلِه مَکْفُوف. نَصیبُهُ مِن الدُّنیا القُوتُ. وَلا یَشبَعُ مِنَ العِلمِ دَهرَهُ. الذُّلُّ أَحَبُّ إلَیْهِ مَعَ اللّهِ مِنَ العِزِّ مَعَ غَیْرِه. وَ التَّواضُعُ أحَبُّ إلَیْهِ مِنَ الشَّرَفِ. یَسْتَکْثِرُ قَلیلَ الْمَعْرُوفِ منْ غَیْرِه وَ یَسْتَقِلُّ کَثیرَ المَعْروُفِ مِنْ نَفْسِه. وَیَریَ النّاسَ کُلَّهُمْ خَیْراً وَ أنَّهُ شَرُّ هُمْ فی نَفْسِه وَ هُوَ تَمامُ الأَمْرِ.
یا هِشامُ مَنْ صَدَقَ لِسانُهُ زَکى عَمَلُهُ وَ مَنْ حَسُنَتْ نِیَّتُهُ زِیدَ فى رِزْقِه وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِإخْوانِه وَ أَهْلِه مُدَّ فی عُمْرِه.
یا هِشامُ لا تَمْنَحوُا الجُهّالَ الِحکْمَةَ فَتَظْلِمُوها، وَلا تَمْنَعوُها أَهْلَها فَتَظْلِمُوهُمْ.
یا هِشامُ کَما تَرَکوُا لَکُمُ الِحکْمَةَ فَاْتُرکُوا لَهُمُ الدُّنْیا.
یا هِشامُ لادِینَ لِمَنْ لامُرُوَّةَ لَهُ. وَلا مُرُوَّةَ لِمَنْ لاَعقْلَ لَهُ وَ إنَّ أَعْظَمَ النّاسِ قَدْراً الّذى لایَریَ الدُّنْیا لِنَفْسِه خَطَراً، أما إنَّ أَبْدانَکُمْ لَیْسَ لَها ثَمَنُ إلا الجَنَّةَ، فَلا تَبیعُوها بِغَیْرِها.
یا هِشامُ إنَّ أمیرَالمؤمنینَ علیه السلام کانَ یَقولُ: لایَجْلِسِ فی صَدْرِ الَمْجلِسِ إلّا رَجُل فیهِ ثَلاثُ خِصال: یُجیبُ إذاسُئِلَ وَ یَنْطِقُ إذا عَجَزَ الَقْومُ عَنِ الکَلامِ، وَ یُشِیرُ بِالرََأیِ الَّذی فیه صَلاحُ أَهْلِه، فَمَنْ لَمْ یَکُنْ فیهِ شَیء مِنْهُنَّ فَجَلَسَ فَهُوَ أَحْمَقُ» وَ قالَ الحَسَنُ بن عَلیًّ علیهما السلام: »إذا طَلَبتُمُ الحَوائِجَ فَاطْلُبوها مِنْ أَهْلِها» قیل: یَاابْنَ رَسُولِ اللّه وَ مَنْ أَهْلُها؟ قالَ: »الَّذِینَ قَصَّ اللّهُ فی کِتابِه وَ ذَکَرَهُمْ، فَقالَ: »إِنَّما یَتَذَکَّرُ أولُوالالْبابِ»119 قال: هُمْ أولُوا العُقُولِ» وَ قال عَلِیُّ بْنُ الحُسَیْنِ عَلَیْهِمَاالسَّلامُ:»مُجالَسَةُ الصّالِحینَ داعِیَة إلَی الصَّلاحِ. وَ أَدَبُ العُلَماءزِیادَه فی العَقْلِ. وَ طاعَةُ وُلاةِ العَدْلِ تَمامُ العِزِّ وَ اسْتِثْمارُ المالِ تَمامُ المُرُوَّةِ وَ إرشادُ المُسْتَشیِرِ قَضاء لِحَقِّ النِّعْمَةِ وَ کَفُّ الاَذى مِنْ کَمالِ العَقْلِ وَفیهِ راحَةُ البَدَنِ عاجِلاً و آجِلاً»
یا هَشامُ، إنَّ العاقِلَ لایُحَدِّثُ مَن یَخافُ تَکذِیبَهُ وَلایَسْأَلُ مَنْ یَخافُ مَنْعَهُ. وَلا یَعِدُ مالاً یَقْدِرُ عَلَیْهِ. وَلایَرْجُو مایُعَنَّفُ بِرَجائِه. وَلا یَتَقَدَّمُ عَلى ما یَخافُ العَجْزَ عَنهُ. وَکانَ أمیرُالمُوْمِنینَ علیهالسلام یُوصی أَصْحابَهُ یَقوُلُ: »أوُصیکُمْ ِالْخَشْیَةِ مِنَ اللّهِ فى السِّرِّ وَ العَلانِیَةِ، وَالعَدْلِ فى الرِّضا وَالغَضَبِ.
وَالاکتِسابِ فى الفَقر وَالغِنى. وَ أَن تََصِلِوُا مَنْ قَطَعَکُمْ. وَ تَعْفُوا عَمَّنْ ظَلَمَکُمْ وَ تَعْطِفُوا عَلى مَنْ حَرَمَکُمْ وَلْیَکُنْ نَظَرُکُمْ عِبَراً. وَصَمْتُکُمْ فِکراًً وَ قَوْلُکُم ذِکْراً وَ طَبیعَتُکُمُ السَّخاء، فَإنَّهُ لایَدْخُلُ الجَنَّةَ بَخیل وَ لا یَدْخُلُ النّارَسَخیّ»
یا هشامُ رَحمَ اللّهُ مَنِ اسْتَحْیا مِنَ اللّه حَقَّ الحَیاءِ، فَحَفِظَ الرَّأسَ وَ ما حَوى وَالْبَطْنَ وَما وَعى. وَ ذَکَرَ المَوْتَ وَالبِلى. وَ عَلِمَ أَنَّ الجَنَّةَ مَحْفُوفَة بِالمَکارِهِ. وَالنّارَ مَحْفُوفَة بِالشَّهَواتِ.
یا هِشامُ مَنْ کَفَّ نَفْسَهُ عَنْ أَعْراضِ النّاسِ أقالَهُ اللّهُ عَثْرَتَهُ یَوْمَ القِیامَةِ. وَمَنْ کَفَّ غََضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَفَّ اللّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ یَومْ القِیامَةِ.
یا هِشامُ إنَّ العاقِلَ لا یَکْذِبُ وَ إنْ کانَ فیه هَواهُ.
یا هَشامُ وُجِدَ فی ذُؤابَةِ سَیفِ رَسُولِ اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم: إنَّ أَعْتَى النّاسِ عَلَی اللّهِ مَنْ ضَرَبَ غَیْرَ ضارِبِه وَ قَتَلَ غَیْرَ قاتِلِه. وَ مَنْ تَوَلّى غَیْرَ مَوالِیهِ فَهُوَ کافِر بِما أنْزَلَ اللّهُ عَلى نَبیِّه محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم وَمَنْ أحْدَثَ حَدَثاً، أوْ آوى مُحدِثاً لَمْ یَقْبَلِ اللّهُ مِنْهُ یَوْمَ القّیامَةِ صَرْفاً وَلا عَدْلاً.
یا هِشامُ أفْضَلُ ما یُتَقَرَّبُ بِهِ العَبْدُ إِلَی اللّهِ بَعْدَالمَعْرِفَةِ بِه الصَّلاةُ وَ بِرُّ الوالِدَیْنِ وَ تَرْک الحَسَدِ وَ العُجْبِ وَ الفَخْرِ.
یا هَشامُ أصلَحُ أیِّامِکَ الّذی هَوَ أَمامَک، فَانظُر أَیَّ یُوْمً هُوَ وَ أَعِدَّ لَهُ الَجوابَ، فَإنَّکَ مَوْقُوف وَ مَسْؤُول. وَ خُذْمَوْعِظَتَکَ مِنَ الدَّهْرِ وَ أَهْلِه، فَإنَّ الدَّهْرَ طَویلَة قَصیرَة فَاعْمَلْ کَأنَّکَ تَرى ثَوابَ عَمَلِکَ لِتَکُونُ أَطْمَعَ فى ذلِکَ. وَ اعْقِلْ عَنِ اللّهِ وَانْظُرْ فی تَصَرَّفِ الدَّهرِ وَ أَحوالِه، فَإنَّ ما هُوَ آتً مِنَّ الدُّنیا، کَما وَلّی مِنْها، فَاعْتَبِرْبها. وَ قالَ عَلیُّ ابنُ الحُسَیْنُ عَلَیْهِما السلامُ: »إنَّ جَمیعَ ما طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ فى مَشارِقِ الارْضِ وً مَغارِبِها بَحْرِها وَ بَرِّها وَ سَهْلِها وَ جَبَلِها عِنْدَ وَلیُّ مِنْ أَوْلِیاءِ اللّهِ وَ أَهْلِ المَعرِفَةِ بِحَقِّ کَفَییءِِ الظِلّالِ - ثَُمَّ قالَ علیه السلام: أَوَلاحُرّ یَدَعُ ]هذِهِ[ اللُّمّاظَةَ لأَهْلِها - یَعْنِی الدُّنیا - فَلَیْسَ لأَنْفُسِکُمْ ثَمَنُ إلّا الجَنَةَ فَلا تَبِیعُوها بِغَیْرِها، فَإِنَّهُ مَنْ رَضِیَ مِنَ اللّهِ بِالدُّنْیا فَقَدْ رَضِىَ بِالخَسیسِ»
یا هِشامُ إنَّ کُلَّ النّاسِ یُبْصِرُ النُّجُومَ وَلکِنْ لا یَهْتَدى بِها إلّا مَنْ یَعْرِفُ مَجارِیَها وَ مَنازِلَها وَ کَذلِکَ أَنْتُمْ تَدْرُسُونَ الحِکْمَةَ وَلَکِنْ لا یَهْتَدى بِها مِنْکُمْ إِلّا مَنْ عَمِلَ بِها.
یا هِشامُ إنَّ المَسیحَ علیهالسلام قال لِلحَواریِّین: »یا عَبیدَ السَّؤْءِ یَهُولُکُمْ طُولُ النَّخْلَةِ وَ تَذْکرُوُنَ شَوْکَها وَ مَؤوُنَةَ مَراقیها وَ تَنْسَوْنَ طیبَ ثَمَرِها وَ مَرافِقَها. کَذلِکَ تَذْکَروُنَ مَؤُونَةَ عَمَلِ الآخِرةِ فَیَطُولُ عَلَیْکُمْ أَمَدُهُ وَ تَنْسَوْنَ ما تُفْضُونَ إِلَیْهِ مِنْ نَعیمِها وَ نُورِها و ثَمَرِها. یا عَبیدَ السَّوءِ نَقُّوا القَمحَ وَ طَیِبُوهُ وَ أدِقُّوا طَحنَهُ تَجِدوُا طَعْمَهُ وَ یَهْنِئکُمْ أَکْلُهُ کَذلِکَ فأخْلِصُوا الإیمانَ وَ أَکْمِلُوهُ تَجِدُوا حَلاوَتَهُ وَ یَنْفَعْکُمْ غِبُّهُ، بِحَقِّ أقُولُ لَکُمْ: لَوْوَجَدْتُمْ سِراجَاً یَتَوَقَّدُ بِالقَطْرانِ فى لَیْلَةً مُظْلِمَةً لَاسْتَضأتُمْ بَه وَلَمْ یَمنَعکُم مِنهُ رِیحُ نَتنِه. کَذلِکَ یَنبَغی لَکُم أَن تَأَخُذُوا الحِکمَةَ مِِمَّنْ وَجَدْتُمُوها مَعَهُ وَلایَمْنَعْکُمْ مِنْهُ سُوءُ رَغْبَتِه فیها. یا عَبِیدَ الدُّنْیا بِحَقًّ أَقُولُ لَکُمْ: لا تُدْرِکُونَ شَرفَ الآخِرَةِ إِلّا بِتَرکِ ما تُحِبُّونَ، فَلا تُنْظِروُا بِالتَّوْبَةِ غَداً، فَإِنَّ دوُنَ غَدً یَوْماً وَلَیْلَةً وَ قَضاءَ اللّه فیهِما یَغدوُا و یَروُحُ. بِحَقًّ أَقوُلُ لَکُم: إنَّ مَن لَیسَ عَلَیهِ دَین لَیسَ عَلَیْهِ دَیْنُ مُنَ النّاسِ أَروَحُ وَ أَقَلُّ هَمّاً مِمَّنْ عَلَیْهِ الدَّیْنُ وَ إنْ أحْسَنَ القَضاءَ وَ کَذلِکَ مَنْ لَمْ یَعْمَلِ الَخَطیئَةَ أَرْوَحُ هَمّاً مِمَّنْ عَمِلَ الخطیئَةَ و إنْ أَخْلَصَ التَّوْبَةَ وَ أَنابَ. وَ إنَّ صِغارَ الذُّنُوبِ وَ مُحَقَّراتِها مِن مَکائِدِ إبلیسُ، یُحَقِّرُها لَکُم وَیُصَغِّرِها فی أَعْیُنِکُمْ فَتَجْتَمِعُ وَ تَکْثُرُ فَتُحیطُ بِکُمْ. بِحَقًّ أقوُلُ لَکُمْ: إنَ النّاسَ فی الحِکْمَةِ رَجُلانِ: فَرَجُلُ أَتْقَنَها بِقَوْلِه وَ صَدَّقَها بِفِعْلِه. وَ رَجُل أتْقَنَها بِقَوْلِه وَضَیَّعَها بِسُوءِ فِعْلِه، فَشَتّانَ بَیْیَهُما، فَطُوبى لِلعُلَماءِ بِالفِعلِ وَ وَیل لِلعُلَماءِ بِالقَول. یا عَبیدَالسََّوْءِ اتَّخِذُوا مَساجِدَ رَبِّکُمْ سُجُوناً لأَجْسادِکُمْ وَ جِباهِکُمْ. وَاجْعَلُواقُلُوبَکُمْ بُیُوتاً لِلْتَّقْوى وَلاتَجْعَلوُا قُلُوبَکُمْ مَأْوى لِلشَّهَواتِ، إنَّ إجّزَعَکُمْ عِنْدَالَبَلاء لأَشدُّکُمْ حُُبّاً لِلدُّنْیا. وَإنَّ أَصْبَرَکُمْ عَلَى البَلاءِ لَأَزهَدُکُم فی الدُّنیا. یا عُبیدَالسَّوءِ لاتَکونُوا شَبِیهاً بِالحِداءِ الخاطِفَةِ وَلا بِالثَعالِبِ الخادِعَةِ وَلا بِالذِّئابِ الغادِرَةِ وَلا بالاُسُدِ العاتِیَةِ کَما تَفْعَلُ بِالفَرائِسِ. کَذلِکَ تَفْعَلُونَ بِالنّاسِ، فَرِیقاً تَخْطِفُونَ وَفَرِیقاً تَخْدَعُونَ وَفَرِیقاً تَغْدِروَُنَ بِهِمْ. بِحَقِّ أقُولُ لَکُم: لا یُغنی عَنِ الَجَسَدِ أَن یَکُونَ ظاهِرُهُ صَحیحاً وَ باطِنُهُ فاسِداً. کَذلِکَ لاتُغْنی أجْسادُکُمْ الَّتی قَدْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ قَدْ فَسَدَتْ قُلُوبُکُمْ. وَ ما یُغْنى عَنْکُمْ أنْ تُنَقُّوا جُلُودَکُمْ وَ قُلُوبُکُمْ دَنِسُةُ. لا تَکُونُوا کَالمُنْخَلِ یُخْرِجُ مِنْهُ الدَّقیقَ الطَّیّبَ وَ یُمْسِکُ النُّخالَة. کَذلِکَ أنتُم تُخرِجُونَ الِحکمَةَ مِن أَفواهِکُم وَ یَبْقَى الغِلُّ فی صُدوُرِکُمْ. یا عَبیدَالدُّنّیا إنَّما مَثَلُکُمْ مَثَلُ السِّراجِ یُضییءُ لِلنّاسِ وَ یُحْرِقُ نَفْسَهُ. یا بَنیإسْرائِیلَ زاحِمُوا العُلَماءَ فی مَجالِسِهِمْ وَلَوْ جُثؤاً عَلَیَ الرُّکَبِ، فَإنَّ اللّهَ یُحْیی القُلُوبَ المُیْتَةَ بِنُورِ الحِکْمَةِ کَما یُحیی الاَرْضَ المَیْتَةَ بِوابِلِ المَطَرِ.
یا هِشامُ مَکتُوب فی الإنجیلِ »طُوبى لِلمُتَراحِمینَ، أُولئِکَ هُمُ الْمَرحُومُونَ یَوْمَ القِیامَةِ طُوبى لِلمُصْلِحینَ بَیْنَ النّاسِ، أُولئِکَ هُمُ المُقَرَّبُونَ یَوْمَ القِیامَةِ. طُوبى لُلْمُطَهَّرَةِ قُلُوبُهُمْ، أُولئِکَ هُمْ المُتَّقُونَ یَومَ القِیامَةِ. طُوبى لِلْمُتَواضِعینَ فى الدُّنْیا، أولئِکَ یَرْتَقُونَ مَنابِرَالمُلْکِ یَوْمَ القِیامَةِ»
یا هِشامُ قِلَّةُ المَنطِقِ حُکم عَظیم، فَعَلَیْکُمْ بِالصَّمْتِ، فَإنَّهُ دَعَةُ حَسَنَةُ وَ قِلَّةُ وِزْرً وَخِفَّة مِنَ الذُّنُوبِ. فَحَصِّنُوا بابَ الحِلْم، فَإنَّ بابَهُ الصَّبْرُ وَ إنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُبْغِضُ الضَّحّاکَ مِنْ غَیْرِ عَجَبً وَالمَشّاءَ إلى غَیْرأَرَبً. وَ یَجِبُ عَلَى الوالی أن یَکُونَ کَالرَّاعی لایَغفَلُ عَن رَعیَّته ولایَتَکّبَّرُ عَلَیهِمْ. فَاسْتَحْیوُا مِنَ اللّهِ فی سَرائِرکُمْ، کَما تَسْتَحْیُونَ مِنَ النّاسِ فى عَلانیتَکُم. وَاعْلَمُوا أَنَّ الکَلِمَةَ مِنَ الحِکْمَةِ ضالَّةُ المُؤمِنِ، فَعَلَیْکُمْ بِالْعِلْمِ قَبْلَ أنْ یُرْفَعَ وَ رَفْعُهُ غَیْبَةُ عالِمِکُمْ بَیْنَ أظْهُرِکَمْ.
یا هِشامُ تَعَلَّمْ مِنَ العِلْمِ ما جَهِلْتَ. وَعَلِمِ الجاهِلَ مِمّا عُلِّمْتَ. عَظِّمِ العالِمَ لِعِلْمِه، وَدَعْ مُنازَعَتَهُ. وَصَغِّرِ الجاهِلَ لِجَهْلِه وَلا تَطْرُدْهُ وَلکِنْ قَرِّبْهُ وَ عَلِّمْهُ.
یا هَشامُ تَعَلَّم مِنَ العِلمِ ما جَهِلت. وَ عَلِمِ الجاهِلَ مِمّا عُلّمتَ. عَظِّمِ العالِمَ لِعِلمِه، وَدَع مُنازَعَتَهُ. وَصَغِّرِ الجاهِلَ لِجَهلِه وَ لاتَطرُدهُ وَلکِن قَرِّبهُ وَ عَلِّمهُ. یا هِشامُ إنَّ کُلَّ نِعمةً عَجَزتَ عَن شُکرِها بِمَنزِلَةِ سَیِّئَةً تُؤاخَذُبِها. وَقالَ أمیرُالمؤمنینَ صَلَواتُ اللّهُ علیه: »إنَّ للّهِ عِباداً کَسَرَتْ قُلُوَبَهُمْ خَشْیَتُهُ فَأَسْکَتَتْهُمْ عَنِ المَنْطِقِ وَ إنَّهُمْ لَفُصَحاءُ عُقلاءُ، یَسْتَبِقُونَ إِلَى اللّهِ بِالأعْمالِ الزَّکِیَّة، لایَسْتَکْثِروُنَ لَهُ الکَثیرَ وَلا یَرْضَوْنَ لَهُمْ مِنْ أنْفَُسِهِمْ بِالقَلیلِ. یَرَوْنَ فی أنْفُسِهِمْ أَنَّهُمُ لَاَکْیاسُ و أبْرار»
یا هِشامُ الحَیاءُ مِنَ الایمانِ وَ الایمانُ فی الجَنَّةِ وَالَبذاءُ مِنَ الجَفاءِ وَالْجَفاءُ فی النّار.
یا هَشامُ المُتَکَلِّمُونَ ثَلاثَة: فَرابِح وَ سالِمُ وَ شاجِبُ، فَأَمَّا الرَّابِحُ فَالذَّاکُرِللّه. وَ أمّا السّالِمُ فَالسّاکِتُ. وَأمّا الشّاجِبُ فَالَّذی یَخُوضُ فى الباطِلِ، إنَّ اللّهََ حَرَّمَ الجَنَّةَ عَلى کُلِّ فاحِشً بَذِیًّ قَلیلِ الحَیاءِ لا یُبالى مَاقالَ وَلا ماقیلَ فیهِ. وَکانَ أبوذرًّ - رَضِىَ اللّهُ عَنْهُ - »یَقولُ: یا مَُبْتَغِیَ العِلْمِ إنَّ هذَا اللِسانَ مِفْتاحُ خَیْرً وَ مِفْتاحُ شَرًّ، فَاخْتِمْ عَلى فیکَ کَما تَخْتِمُ عَلى ذَهَبِکَ وَ وَرِقِکَ»
یا هِشامُ بِئسَ العَبدِ عَبد یَکُونُ ذاوَجهَینِ وَ ذالِسانَینِ، یُطری أخاهِ إذا شاهَدَهُ وَ یَأْکُلُهُ إذا غابَ عَنْهُ، إِنْ أُعْطِىُ حَسَدَهُ وَ إنِ ابْتُلِىَ خَذَلَهُ. إنَّ أَسْرَعَ الخَیْرِ ثَواباً البرُّ وَ أَسْرَعَ الشَّرِّ عُقُوبَةً البَغْیُ. وَ إنَّ شَرَّ عِبادَاللّهِ مَنْ تَکْرَهُ مُجالَسَتَهُ لِفُحْشِه. وَهَلْ یَکُبُّ النّاسَ عَلى مَناخِرّهّمْ فی النّارِ إلّا حَصائِدُ أَلْسِنَتِهِمْ. وَ مِنْ حُسْنِ إسْلامِ المَرْءِ تَرْکُ مالایَعْنیهِ.
یا هِشامُ لایَکُونُ الرَّجُلُ مُؤمِناً حَتّى یَکوُنَ خائِفاً راجِیاً وَلا یَکُونُ خائِفاً راجِیاً حَتّى یَکُونَ عامِلاً لِما یَخافُ وَیَرْجُو.
یا هَشامُ قالَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ: وَ عِزَّتی وَ جَلالی وَ عَظَمَتى وَ قُدْرَتى وَ بَهائى وَ عُلُوِّى فى مَکانى لا یُؤْثِرُ عَبْدُ هَوایَ عَلى هَواهُ إلّا جَعَلْتُ الغِنی فی نَفْسِه وَ هَمَّهُ فی آخِرَتِه وَ کَفَفْتُ عَلَیْهِ ]فی[ ضَیْعَتِه. وَضَمَنْتُ السَّماواتِ وَالاَرْضَ رِزْقَهُ وَ کُنْتِ لَهُ مِنْ وَراءِ تِجارَةِ کُلِّ تاجِرً.
یا هِشامُ الَغَضََبُ مِفْتاحُ الشَّرِّ. وَ أَکْمَلُ الُمْؤمِنینَ إیماناً أَحْسَنُهُمْ خُلقاً وَ إنْ خالَطْتَ النّاسَ فَإنِ اسْتَطَعْتَ أنْ لاتُخالِطَ أَحَداً مِنْهُمْ إلّا مَنْ کانَتْ یَدُکَ عَلَیْهِ العُلْیا فَافْعَلْ.
یا هِشامُ عَلَیْکَ بِالرِّفْقِ، فَإنَّ الرِّفْقَ یُمْنُ وَالخُرْقَ شُوم، إنَّ الرِّفْقَ وَالبِرَّ وَ حُسْنَ الخُلْقِ یَعْمُرُ الدِّیارَ وَ یَزیدُ فِى الرِّزْقِ.
یا هِشامُ قَولُ اللّه: »هَل جَزاءُ الإحسانِ إلاّ الإحْسانُ»120 جَرَتْ فی المُؤمِنِ وَالکافِرِ وَالبَرِّ وَالفاجِرِ. مَنْ صُنِعَ إلَیْهِ مَعْرُوفُ فَعَلَیْهِ أنْ یُکافِیءَ بِه. وَلَیْسَتِ المُکافأةُ أَنْ تُصْنَعَ کَما صَنَعَ حَتّى تَرى فَضْلَکَ. فإنْ صَنَعْتَ کَما صَنَعَ فَلَهُ الفَضْلُ بِالإبْتِداءِ.
یا هِشامُ اِنَّ مَثَلَ الدُّنیا مَثَلُ الحَیَّهِ مَسُّهالَیِّنُ وَ فی جَوْفِها السَّمُّ القاتِلُ، یَحْذَرُهَا الرِّجالُ ذَوُوالعُقُولِ وَ یُهْوِى إلَیْها الصِّبیانُ بِاَیْدیهِمْ.
یا هِشامُ اصبر عَلی طاعَهِ اللّهِ وَ اصْبِر عَنْ مَعاصی اللّهِ، فَإنَّما الدُّنیا ساعَه، فَمامَضى مِنْها فَلَیْسَ تَجِدُلَهُ سُرُوراً وَ لاحُزْناً. وَ مالَمْ یَأتِ مِنْها فَلَیْسَ تَعْرِفُهُ، فَاصْبِر عَلى تِلْکَ السّاعَهِ الّتی أنْتَ فیها فَکأَنَّکَ قَدِاغْتَبَطْتَ.
یا هِشامُ مَثَلُ الدُّنْیا مَثَلُ ماءِ البَحْرِ کُلَّما شَرِبَ مِنْهُ العَطْشانُ ازْدادَ عَطَشاً حَتّى یَقْتُلَهُ.
یا هِشامُ إیّاکَ وَ الکِبْرَ، فَإنَّهُ لایَدْخُلُ الجَنَّهَ مَنْ کانَ فى قَلْبِه مِثْقالُ حَبَّهً مِنْ کِبْرً. الکِبْرُ رِداءُ اللّهِ، فَمَنْ نازَعَهُ رِداءَهُ أکَبَّهُ اللّهُ فی النّارِ عَلى وَجْهِه.
یا هِشامُ لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُحاسِبْ نَفْسَهُ فى کُلِّ یَوْمً، فَإنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزادَ مِنْهُ. و إنْ عَمِلَ سَیِّئاً اسْتَغْفَرَاللّهَ مِنْهُ وَ تابَ إلَیْهِ.
یا هِِشامُ تَمَثَّلَتِ الدُّنْیا لِلْمَسیح (ع) فی صورَهِ امْرَأة زَرْقأُ فَقالَ لَها: کَمْ تَزَوَّجْتِ؟ فَقالَتْ: کَثیراً، قالَ: فَکُلُّ طَلََّقَکِ؟ قالَتْ: لابَلْ کُلاًّ قَتْلَتُ. قالَ المَسیحُ (ع): فَوَیح لِاَزْواجِکَ الباقینَ، کَیْفَ لایَعْتَبِروُنَ بِالماضینَ.
یا هِشامُ إنَّ ضَوءَ الجَسَدث فی عَینهِ، فَإن البَصَر مُضیئاً اسْتَضاءََ الجَسَدُ کُلُّهُ. وَ إنَّ ضَوْهَ الرُّوحِ العَقْلُ، فَإذا کانَ العَبْدُ عاقِلاً کانَ عالماً بِرَبِّه وَ إذا کانَ عالِماً بِرَبِّه أبْصَرَ دینَهُ، وَ إن کانَ جاهِلاً بِرَبِّه لَمْ یَقُمْ لَهُ دِین. وَ کَما لایَقُومُ الجَسَدُ إلّا بِالنَّفْسِ الحَیَّهِ، فَکَذلِکَ لایَقُومُ الدِّینُ إلّا بِالنِّیِّهِ الصّادِقَهِ، وَ لاتَثْبُتُ النِّیهُ الصّادِقهُ إلّا بِالعَقْلِ.
یا هِشامُ إنَّ الزِّرعَ یَنبُتُ فی السهلِ و لایَنْبُتُ فى الصِّفا. فَکذلِکَ الحِکْمَهُ تَعْمُرُ فى قَلْبِ المُتواضِعِ وَ لاتَعْمُرُ فى قَلْبِ المُتکَبِّرِ الجَبّارِ، لأنَّ اللّهُ جَعَلَ التّواضُعَ آلَةَ العَقْلِ وَ جَعَلَ التَکَبُّر مَنْ آلَهِ الجَهْلِ، ألَمْ تَعْلَمْ أنِّ مَنْ شَمَخَ إلیَ السَّقْفِ بِرَأسِه شَجَّهُ. وَ مَنْ خَفَضَ رَأْسَهُ اسْتَظَلَّ تَحْتَهُ وَ أکَنَّهُ. وَ کَذلَکَ مَنْ لَمْ یَتَواضَعْ لِلّهِ خَفَضَهُ اللّهُ. و مَنْ تَواضَعَ لَلّهِ رَفَعَهُ.
یا هِشامُ مَا أقْبَحَ الفَقْرَ بَعْدَ الغِنی. وَأقْبَحَ الخَطیئَهَ بَعْدَ النسُّکِ. وَأقْبَحُ مِنْ ذلِکَ العابِدُ لِلّهِ ثُمَّ یَتْرُکُ عِبادَتَهُ.
یا هِشامُ لاخَیْرَ فى العَیْشِ إلّا لِرَجُلَیْنِ: لِمُستَمعً واعً، وَ عالِمً ناطِقً.
یا هِشامُ ما قُسِّمَ بَینَ العِبادِ أفْضَلُ مِنَ العِقْلِ. نَوْمُ العاقِلِ أفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الجاهِلِ وَ ما بَعَثَ اللّهُ نَبِیّاً الاّ عاقِلاً حَتّى یَکُونَ عَقْله أفْضَلَ مِنْ جَمیعِ جَهْدِ المُجْتَهِدینَ. وَ ما أدَّى العَبْدُ فَرِیضَهً مِنْ فَرائِض اللّهِ حَتّی عَقَلَ عَنْهُ
یا هِشامُ قالَ رَسوُلُ اللّهِ(ص): إذا رَأیْتُمُ المُؤمِنَ صَمُوتاً فَادْنوُا مِنْهُ، فإنَّهُ یُلْقىِ الحِکْمَهَ. وَ المُؤْمِنُ قَلیلُ الکَلامِ کَثیرُ العَمَلِ وَ المُنافِقُ کَثیرُ الکَلامِ قَلیلُ العَمَلِ.
یا هِشامُ أوحی اللّه إلی داوُد(ع) قُل لِعبادِى: لایَجعَلوُا بَیْنی وَ بَیْنَهُمْ عالِمَاً مَفْتُوناً بِالدُّنیا فَیَصُدَّهُمْ عَنْ ذِکْرِى وَ عَنْ طَرِیقِ مَحَبَّتی وَ مُناجاتی، أولئِکَ قُطّاعُ الطَّریقِ مِنْ عِبادِی. إنَّ أَدْنى ما أَنَا صانِعُ بِهِمْ أنْ أنْزعَ حَلاوَهَ مَحَبَّتی وَ مُناجاتی مِنْ قُلُوبِهِمْ.
یا هِشامُ مَنْ تَعَظَّمَ فى نَفسه لَعَنَتْهُ مَلائِکَهُ السَّماءِ وَ مَلائِکَهُ الاَرْضِ. وَ مَنْ تَکَبَّرَ عَلى إخْوانِهِ وَ اسْتَطالَ عَلَیْهِمْ فَقَدْ ضادَّ اللّهَ. وَ مَنْ ادَّعی ما لَیْسَ لَهُ فَهُوَ ] أ[ عنّی لِغَیْرِ رُشْدِه.
یا هِشامُ أوْحَى اللّهُ تَعالی إلی داوُد (ع) یا داوُدُ حَذِّرْ، وأَنْذِرْ أصْحابَکَ عَنْ حُبِّ الشَّهَواتِ، فَإنَّ الْمعَّلَقَهَ قُلُوبُهُمْ بِشَهَواتِ الدُّنیا قُلُوبُهُمْ مَحْجُوبَهُ عَنَّی.
یا هِشامُ إیّاکَ و الکِبْرَ عَلى أولیائی وَ الِاسْتِطالَهَ بِعِلْمِکَ فَیَمقُتَکَ اللّهُ، فَلا تَنْفَعَکَ بَعْدَ مَقْتِه دُنْیاکَ وَ لاآخِرَتُکَ. وَ کُنْ فی الدُّنْیا کَساکِنِ دارً لَیْسَتْ لَهُ، إنما یَنْتَظِرُ الرَّحیلَ.
یا هِشامُ مُجالَسَهُ أهْلِ الدّینِ شَرَفُ الدُّنیا و الآخِرَه وَ مُشاوَرَهُ العاقِلِ النّاصِحِ یُمْن وَ بَرَکَته وَ رُشْد وَ تَوْفیق مِنَ اللّهِ، فَأِذا أشارَ عَلَیْکَ العاقِلُ النّاصِحُ فَإیّاکَ و الْخِلافَ فَإنَّ فی ذلِکَ العَطَبَ.
یا هِشامُ إیّاک وَ مُخالَطَهَ النّاسِ وَ الاُنسَ بِهِم إلاّ تَجِدَ مِنهُمْ عاقِلاً و مَأمُوناً فآنِسْ بِه وَ اهْرَبْ مِنْ سایرِهِمْ کَهَرْبکَ مِنَ السِّباعِ الضّارِیَهِ. وَ یَنْبَغی لِلْعاقِلِ إذا عَمِلَ عَمَلاً أنْ یَسْتَحْیىَ مِنَ اللّهِ. وَ إذا تَفَردَّ لَهُ بالنَّعَمِ أنْ یُشارِکَ فی عَمَلِه أحَداً غَیْرَهُ. وَ إذا برَّبِکَ أمْرانِ لاتَدْرِی أیَّهُما خَیْر وَ أصْوَبُ، فَانْظُرْ أَیُّهُما أَقْرَبُ إلی هواکَ فَخالِفْهُ، فَإنَّ کَثیرَالصَّوابِ فی مُخالَفَهِ هواکَ. وَ إیّاکَ أنْ تَغْلِبَ الحِکْمَهَ وَ تَضَعها فی أهْلِ الجَهالة.
قال هِشامُ: فَقُلْتُ لَهُ: فَإنْ وَجَدْتُ رَجُلاً طالِباً لَهُ غَیْرَ أَنَّ عَقْلَهُ لایَتَّسِعُ لِضَبْطِ ما اُلْقِىَ إلَیْهِ؟
قالَ(ع): فَتَلطَّف لَهُ فی النَّصیحَه، فإن ضاقَ قَلبُهُ]فَ[ لاتَعْرِضَنَّ نَفْسَکَ لِلْفِتْنَهِ. وَاحْذَرْ رَدَّ اَلُمتَکَبِّرِیَن، فَإنَّ العِلْمَ یُدِلُّ عَلی أنْ یُمْلی عَلى مَنْ لایُفیقُ. قُلْتُ: فَإنْ لَمْ أجِدْ مَنْ یَعْقِلُ السّؤالَ عَنْها؟ قالَ (ع): فَاغْتَنمْ جَهْلَهُ عَنِ السُّؤالِ حَتّى تَسْلَمَ مِنْ فِتْنَهِ القَوْلِ وَ عَظیمِ فِتْنَهِ الرَّدِّ. وَاعْلَمْ إنَّ لَمْ یَرْفَعِ المُتَواضِعینَ بِقَدْرِ تَواضُعِهِم وَ لکِنْ رَفَعَهُمْ بِقَدْرِ عَظَمَتِه وَ مَجْدِه. وَلَمْ یُؤمِنِ الخائِفینَ بِقَدْرِ خَوْفِهِم وَلکِنْ آمَنَهُمْ بِقَدرکَرَمه وَجُودِه.
وَ لَم یَفرِج المَحزونینَ بِقَدرِ حُزنِهِم وَلکنِن بِقَدرِ رَأفَتِه وَ رَحْمَتِه. فَما ظَنُّک بِالرَّؤُوفِ الرَّحیمِ الّذِی یَتَودَّدُ إلى مَنْ یُؤْذبةِِ بِأَوْلیاتِه، فَکَیْفَ بِمَنْ یُؤذى فیه. وَ ما ظَنُّکَ بِالتّوابِ الرَّحیمِ الّذى یَتوُبُ عَلى مَنْ یُعادِیهِ، فَکَیْفَ بِمَنْ یَتَرَضّاهُ وَ یَخْتارُ عَداوَةَ الخَلْقِ فیهِ.
یا هِشامُ مَنْ أحَبَّ الدُّنْیا ذَهَبَ خَوْفُ الآخِرَة مَنْ قَلْبِه وَ ما اُوتىَ عَبْدُ عِلْماً فَازْدادَ لِلدُّنیا حُبّاً إلاً ازْدادَ مِنَ اللّهِ بُعْداً وَازْداداللّهُ علَیْهِ غَضَباً.
یا هِشامُ إنَّ العاقِلَ اللَّبیبَ مَنْ تَرَکَ ما لاطاقَةَ لَهُ بِه. وَأَکْثَرُ الصَّوابِ فی خِلافِ الهَوى. وَ مَنْ طالَ أمَلُهُ ساءَ عَمَلُهُ.
یا هِشامُ لَوْ رَأَیْتَ مَسیرَالاَجَلِ لأَلْهاکَ عَنِ الاَمَلِ.
یا هِشامُ إیّاک والطَّمَعَ. وَ عَلَیکَ بِالیَأسِ مَمّا فى أیْدِى النّاسَ. وَ أمِتِ الطَّمَعَ مِنَ الْمَخْلوقینَ، فَإنَّ الطَّمَعَ مِفْتاحُ لِلذُّلِّ وَ اخْْتِلاسُ العَقْلِ وَاخْتِلاقُ المُرُواتِ، وَ تَدنیسُ العِرْضِ، و الذَّهابُ بِالعِلْمِ، وَ عَلَیْکَ بِالاِعْتِصامِ بِرَبِّکَ وَ التَّوکُّلِ عَلَیْهِ. وَجاهِد نَفسَکَ لِتَرُدَّها عَن هَواها، فَإنَّهُ واجِبُ عَلَیکَ کَجهادِ عَدُوُّکَ. قالَ هِشامُ: فَقُلْتُ لَهُ فَأَیُّ الأَعْداءِ أوْجَبُهُمْ مُجاهَدَةً؟ قالَ(ع): أَقْرَبُهُُمْ أِلَیْکَ وَ أَعْداهُمْ لَکَ وَ أضرّ هُمْ بِکَ وَ أَعْظَمُهُمْ لَکَ عَداوَةَ وأَخْفاهُمْ لَکَ شَخْصاً مَعَ دُنُوه مِنْکَ، وَ مَنْ یُِحَرِّضْ أعداءکَ عَلَیک وَ هوَ إبلیسُ الُمَوکِّلُ بِِوَسْواسً ]مِنَ[ القُلُوبِ فَلَهُ فُلْتَشْتَدَّ عَداوَتُکَ. وَلا یَکُونَنَّ أَصْبَرَ عَلى مُجاهَدَتِه لِهَلکَتِکَ مِنْکَ عَلى صَبْرِکَ لِمُجاهَدَتِه، فَإنَّهُ أضْعَفُ مِنْکَ رُکْناً فی قُوَّتِه وَ أَقُلُّ مِنْکَ ضَرَراً فى کَثْرَةِ شَرَّه. إذا أنْتَ اعْتَصَمْتَ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیتَ ألى صِراطً مُسْتَقیمً.
یا هِشامُ مَنْ أکْرَمَهُ اللّهُ بِثَلاثً فَقَدْ لَطُفَ لَهُ: عَقْل یَکْفیهِ مَؤُونَةَ هَواهُ. وَ عِلْم یَکْفیهِ مَؤُونَةَ جَهْلِه وَ غِنیً یَکْفیهِ مَخافَةَ الفَقْرِ.
یا هِشامُ احذَر هذِهِ الدُّنیا وَاحذَر أهلَها، فإنَّ النّاس فیها عَلى أَرْبَعَةِ أصْنافً: رَجُلً مُتَرَدًّ مُعانِقً لِهَواهُ. وَ مُتَعَلِّمً مُقری کُلَّما ازْداَد عِلْماً ازْدادکِبْراً، یَسْتَعْلى بِقِراءَتِه وَعِلْمِه عَلى مَنْ هُوَدُونَهُ. وَ عابِدً جاهِلً یَسْتَصغِرُ مَنْ هُوَ دونَهُ فی عِبادَتِه یُحِبُّ أنْ یُعَظَّمَ وَ یُوَقَّرَ. وَ ذِی بَصیرَةً عالِمً عارِفً بِطَریقِ الحَقَّ یُحِبُّ القِیامَ بِه، فَهُوَ عاجِز أوْ مَغْلُوب وَلایَقْدِرُ عَلَى القِیامِ بِما یَعْرِفه فَهُوَ مَحْزوُن، مَغْمُوم بِذلِکَ، فَهُوَ أمْثَلُ أهْلِ زمانِه وَ أوْجَهُهُمْ عَقْلاً.
یا هِشامُ اعْرِفِ العَقْلَ و جُنْدَهُ، وَ الجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَکُنْ مِنَ المُهْتَدینَ، قالَ هِشام: فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِداکَ لانَعْرِفُ إلاّ ما عَرَّفْتَنا.
فَقال(ع): یا هشام إنَّ اللّهَ خَلَقَ العَقلَ وَ هُوَا أوَّلُ خَلقً خَلَقَهُ اللّهُ مِنَ الرُّوحانیّینَ عَنْ یَمینِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِه فَقالَ لَهُ: أدْبِرْ، فَأدْبَرَ. ثُمَّ قالَ لَهُ: أَقْبِلْ فَأقْبَلَ. فَقالَ اللّهُ جَلَّ وَ عَزَّ: خَلَقْتُکَ خَلْقاً ]عَظیماً[ وَ کَرَّمْتُکَ عَلى جَمیع خَلْقی. ثُمَّ خَلَقَ الجَهْلَ مِنَ البَحر الاُجاجِ الطُّلمانی، فَقالَ لَهُ: أدبِر، فَأَدبَرَ. ثُمَّ قالَ لَهُ: أقبِل، فَلَمْ یُقْبِلْ. فَقالَ لَهُ: اسْتَکْبَرْتَ فَلَعَنَهُ. ثُمَّ جَعَلَ لِلْعَقْلِ خَمْسَهً وَسَبْعینَ جُنْداً، فَلّما رَأَى الجَهْلُ ما کَرَّم اللّهُ بِهِ العَقْلَ وَ ما أعْطاهُ أضْمَرَ لَهُ الَعداوَةَ فَقالَ الجَهْلُ: یا رَبِّ هذا خَلْقُ مِثْلى خَلقْتَهُ وَ کَرَّمتَهُ وَ قَوَّیتَهُ وَ أنَا ضِدُّهُ وَ لاقُوَّة لی بِه أعطِنی مِن الجُنْدِ مِثْلَ ما أعْطَیْتَهُ؟ فَقالَ تَبارَکَ وَ تَعالى، نَعَمْ، فَإنْ عَصَیْتَنی بَعْدَ ذلِکَ أخرجْتُک وَ جُنْدَکَ مِنْ جِوارِی وَ مِنْ رَحْمَتی، فَقالَ: قَدْ رَضیتُ. فَأَعْطاهُ اللّهُ خَمْسَةً وَ سَبْعینَ جُنْداً فَکانَ مِمّا أعْطَى العَقْلَ مِنَ الخَمْسَةِ وَالسَّبْعینَ جُنْداً: الخَیْرُ وَ هُوَ وَزیرُالعَقْلِ وَ جَعَلَ ضِدَّهُ الشَّرَّ وَهُوَ وَزیرُ الجَهلِ.
)جُنُودُ العَقْلِ وَ الجَهلِ(
الایمانُ
العَدْلُ
التَّوَکُّلُ
الزُّهدُ
التُّؤَدَةُ
التََّسلیمُ
الصَّبْرُ
الحِفْظُ
الَمَودَّةُ
السَّلامَةُ
سَلامَةُالغَیْبِ
المَعْروُفُ
النِّظافَةُ
السُّهُولَةُ
الوَقارُ
الدُّعاءُ
السَّخاءُ
الکیاسَةُ
الرَّجاءُ
الیَأسُ
العِفَّةُ
التَّواضُعُ
الرَّاحَةُ
یا هِشامُ لاتُجمَعُ هذِه الخِصالُ إلاّ لِنَبیِّ أو وَصِیِّ أو مُؤمِنِ امتَحَن اللّهُ قَلبَهُ لِلایمانِ. و أمّا سایرُ ذلِکَ مِنَ المُؤمنین فَأنَّ أحَدَهُم لایَخْلوُ مِنْ أنْ یَکونَ فیهِ بَعْضُ هذِهِ الجُنُودِ مِنْ أجْنادِ العَقْلِ حَتّى یَسْتَکْمِلَ العَقْل وَ یَتَخَلَّّصَ مِنْ جُنُودِ الجَهْلِ. فَعِنْدَ ذلِکَ یَکونُ فیالدَّرَجَةِ العُلْیا مَعَ الانْبِیاءِ و الاوصِیاء(ع) وَفّقَنَا اللّهُ وإیّاکُمْ لطِاعَته.
جملات برجسته وصیتنامه امام کاظم علیهالسلام به هشام
1121. خداى تبارک و تعالى در آیات متعدد قرآن به انسانهاى برخوردار از عقل، درک و فهم بشارت داده است که با اندیشیدن به نشانههاى خلقت، هدایت مىشوند.
2122. عقل مایه درک و توجه انسانها به حقایق ارزشمند الهى، رموز آفرینش و راز سعادت در دنیا و آخرت است.
3. دانش، تعقل، تفکر، تواضع و غفلت ملازم همند.
4. عقل نهالى است که خداى بزرگ در صحراى وجود همه انسانها غرس کرده است که اگر با باران زلال و جارى حکمت و معرفت آبیارى شود، براى فرد و اجتماع درختى عظیم مىگردد و ثمره آن میوه فروتنى خواهد بود.
5. اگر زندگى اقیانوسى ژرف و مواج باشد و عمر ما کشتى این کرانه ناپیدا، خرد و اندیشه راهنماى کشتى نشینانند که آنها را به سرمنزل مقصود مىرساند.
6. هدف از خلفت بشریت، رسیدن به قرب الهى است و عقل و اندیشه، سختیهاى این طریق را تسهیل مىنمایند.
7. در همگرائى عقل و شرع، همین بس که عقل، پیامبر باطن و پیامبران، عقول ظاهرند
8. عاقل در مواجهه با مشکلات، همیشه جوشنى از صبر و شکر بر تن دارد.
9. غرور موریانه اى است که ستونهاى عقل و اندیشه را در دین ودنیا سست مىنماید.
10. عقل، پَر پرواز به سوى قرب ربوى و بى عقلى، سرگردانى همیشگى در وادى نامتناهى است.
11. تعقل، جواز قبولى طاعات در وظایف بندگى انسانهاست.
12. عمل عاقل و جاهل چون مروارید و صدف است که این را فراوانى کم بها کرده و آن را کمبود، قیمتى.
13. عاقل با مسکوکات اندیشه و حکمت به بازار دنیاطلبى هم که برود، تجارت پرسودى خواهد داشت.
14. بى نیازى لباسى فاخر از پارچه اموال است که عاقل با نخ کفاف و عفاف بر قامت خویش مىدوزد.
15. عقل آیینهاى است که نمىگذارد چروک ریا بر پیشانى اعمال آدمى نقش ببندد و نورافکنى است که باطل را چون ظاهر روشن مىکند.
16. حدیث »اوّل ما خلق الله» عقل را خورشیدى بر بلنداى آفرینش انسان کرده است که تا همیشه مىدرخشد.
17. عقل لگامى بر توسن پرگویى است که چون نباشد، این بىهدف مىتازد.
18. امام على (ع) تعقل و تفکر را برترین امور در پیشگاه خداوندى مىداند.
19. در تکامل عقل است که کفر و شر رخت مىبندند و خیرو دین، میهمان همیشگى وجود انسان مىشوند.
20. استغناى از دنیا طلبى و استقساى در علم آموزى، نتیجه اکمال عقل است.
21. عاقل کار کوچک دیگران را بزرگ و کار بزرگ خویش را کوچک مىبیند.
22. عاقل نه دروغ مىگوید و نه سخنى بر زبان مىآورد که تکذیبش کنند.
23. عقل براى روح همانند چشم براى جسم است.
24. بدون عقل طى طریق در وادى دین و مروّت میسّر نمىگردد.
25. عقل آتش حرص را خاموش و باران بخش اموال زیادى را در انسان جارى مىنماید.
26. با عقل است که با خدا بودن بر بزرگى با غیرخدا بودن ترجیح داده مىشود.
27. تعلیم حکمت به جاهل ظلم به عقل و منع حکمت از اهلش ظلم به آنهاست.
28. عقل چنان خود بزرگ بینى را کوچک مىکند که عاقل همه مردم را خوب و خود را بدتر از همه مردم مىبیند.
29. عقل در وجود عالم خورشیدى است که شعاع ادب از آن جلوهگر مىشود.
30. عقل روحیه آزار به دیگران را در وجود انسانى به رنجیر مىکشد.
31. واقع گرایى عقل حکم مىکند که عاقل به امیدهاى واهى و آرزوهاى دور و دراز دلبسته نباشد.
32. اگر عقل بهترین موجودى خداوند نبود، انبیاء، عاقلترین انسانها نبودند.
33. خواب عاقل از شب زندهدارى جاهل بهتر است.
34. نیت صادقانه که اساس دین را تقویت مىکند، از عقل به دست مىآید.
35. مشورت با عاقل سختیهاى امور را آسان مىکند و انسان را به کمال مىرساند.
36. عقل کلید معرفت حق و نشان عنایت خداوند به انسان است.
37. طمع و دروغ در برابر عقل چون خفاش در برابر خورشید مىباشند.
38. تعقل در عبودیت انسان را به »قاب قوسین اوادنى» مىرساند.
39. انس با عقلا ارزشمنداست.
40. لشکریان عقل و جهل
ایمان به خدا
عدالت
توکل بر خدا
پارسایى
آرامش
تسلیمدربرابرحق
صبر
حفظ کردن
دوستى
سلامتى
حفظ الغیب
خوبى
تمیزى
آسانى
سنگینى
دعا
بخشش
هوشیارى
امیدوارى
ناامیدى به آنچه
که مردم دارند
پاکدامنى
فروتنى
آسایش
(4) زندگىنامه گالیله
گالیلئو گالیله در سال 1564 در پیزا واقع در ایتالیا متولد شد. وى تا19 سالگى تمام مطالعات خود را در ادبیات متمرکز کرده بود، تا اینکه روزى در یکى از مراسم مذهبى کلیسا چهل چراغى که در بالاى سرش نوسان مىکرد، توجه او را جلب کرد. او هنگام مشاهده، توجه کرد که اگرچه دامنه نوسان هر بار کوتاهتر مىشود، امّا زمان نوسان همواره ثابت باقى مى ماند. اغلب انسانها شاید در این مشاهده چیز خاصى را نمىیافتند، ولى گالیله از روح کنجکاو و پژوهشگر دانشمندان برخوردار بود. او از آن لحظه، شروع به اجراى یک رشته آزمایشهاى عملى کرد. به این ترتیب که وزنههایى را به یک ریسمان بست و از محلى آویزان نمود و آنها را به این سو و آن سو به نوسان درآورد. در آن دوران هنوز ساعتهاى دقیق با عقربه ثانیه شمار نبود و بنابراین گالیله براى اندازهگیرى زمان حرکات وزنههاى آویزان و در حال نوسان، از ضربات نبض خود سود مىجست. او دریافت که مشاهداتش در کلیساى جامع پیزا صحت دارد. اگر چه دامنه نوسان هر بار کوتاهتر مى شد، اما هر نوسان زمان مشابه نوسانهاى قبلى را در برمىگرفت. به این ترتیب گالیله قانون آونگ را کشف کرد. قانون آونگ گالیله امروزه همچنان در امور گوناگون به کار مىرود. مثلاً براى اندازهگیرى حرکات ستارگان و یا مهار روند کار ساعتها از این قانون استفاده مىکنند. آزمایشهاى او در باره آونگ آغاز فیزیک دینامیک جدید بود، واکنشى که قوانین حرکت و نیروهایى را که باعث حرکت مىشوند، در برمىگیرد.
گالیله در سال 1588 در دانشگاه پیزا مدرک دکترى)استادى( گرفت و در همانجا براى تدریس ریاضیات باقى ماند.
او در25 سالگى دومین کشف بزرگ علمى خود را به انجام رسانید، کشفى که باعث از بین رفتن یک نظریه به جا مانده دو هزار ساله شد و دشمنان زیادى برایش آفرید. در دوران گالیله بخش بسیارى از علوم بر اساس فرضیههاى فیلسوف بزرگ یونانى - ارسطو - که در قرن چهارم پیش از میلاد مىزیست، بنا شده بود. آثار او به عنوان مرجع و سرچشمه تمامى علوم به شمار مىآمد. هر کس که به یکى از قانونها و قواعد ارسطو شک مىکرد، انسان کامل و عاقلى به شمار نمىآمد. یکى از قواعدى که ارسطو بیان کرده بود، این ادعا بود که اجسام سنگین تندتر از اجسام سبک سقوط مى کنند. گالیله ادعا مى کرد که این قاعده اشتباه است، به طورى که مى گویند او براى اثبات این خطا از استادان هم دانشگاهى خود دعوت به عمل آورد تا به همراه او به بالاترین طبقه برج مایل پیزا بروند. گالیله دو گلوله توپ یکى به وزن 5 کیلو و دیگرى به وزن نیمکیلو با خود برداشت و از فراز برج پیزا هر دو گلوله را به طور همزمان به پایین رها کرد.
در کمال شگفتى تمام حاضران در صحنه مشاهده کردند که هر دو گلوله به طور همزمان به زمین رسیدند. گالیله به این ترتیب یک قانون فیزیکى مهم را کشف کرد که سرعت سقوط اجسام به وزن آنها بستگى ندارد.
در همین موقع گالیله مشغول مطالعه بود که ناگهان شایع شد که در سوئیس عدسىها را با هم ترکیب کردهاند وتوانسته اند اجسام را از مسافات دور مشاهده نمایند. از این موضوع اطلاع صحیحى در دست نیست. ولى اینطور مشهور است که زاخارى یانسن که در میدلبورک عینک ساز بود، اولین دوربین نزدیک کننده اشیاء را بین سالهاى1590 و1609 ساخته بود. ولى عینکساز دیگرى بهنام هانس یپرشى اختراع او را با تردستى از او مى رباید و در اکتبر1608 امتیاز آن را به نام خود ثبت مى نماید. گالیله هم در این موقع موفق به ساختن دوربین مشابهى گردید، ولى این دستگاه قدرت زیادى نداشت، اما مطلب مهم این بود که اصل اختراع کشف شده بود و ساختن دوربین قوىتر فقط کار فنى بود. این دوربین به رئیس حکومت ونیز تقدیم شد و در کنار ناقوس سن مارک گذاشته شد. سناتورها و تجار ثروتمند در پشت دوربین قرار گرفتند و همگى دچار حیرت و تعجب شدند. چون آنها خروج مؤمنین را از کلیساى مجاور و کشتىهایى را که در دورترین نقاط افق در حرکت بودند، مشاهده نمودند. ولى گالیله فوراً دوربین را به طرف آسمان متوجه ساخت. مشاهده مناظرى که تا آن زمان هیچ چشمى قادر به تماشاى آن نبود، شور و شعفى فراوان در گالیله به وجود آورد. گالیله مشاهده نمود که ماه برخلاف گفته ارسطو که آن را کره اى صاف و صیقلى مىدانست، پوشیده از کوه ها و دره هایى است که نور خورشید برجستگیهاى آنها را مشخصتر مى سازد. به علاوه ملاحظه نمود که چهار قمر کوچک به دور سیاره مشترى در حرکت هستند و بالاخره لکههاى خورشید را به چشم دید. گالیله در سال1610 تمام این نتایج را در جزوهاى به نام کتاب »قاصد آسمان» انتشار داد که موجب تحسین و تمجید بسیار گشت، ولى انتشار کتاب قاصد آسمان فقط تحسین و تمجید همراه نداشت، بلکه جمعى از مردم بر او اعتراض کردند و از او مىپرسیدند: چرا تعداد سیارات را7 نمىداند، حال آنکه تعداد فلزات7 است و شمعدان معبد7 شاخه دارد ودر کله آدمى7 سوراخ موجود است؟! گالیله در جواب تمام سؤالات فقط گفت: »با چشم خود در دوربین نگاه کنید تا از شما رفع اشتباه شود. »
مشاهدات و پژوهشهاى گالیله او را به این وادى رهنمون شدند که فرضیههاى علمى را که بر اساس آنها زمین در مرکزیت عالم قرار داشت و خورشید و ستارگان به دور آن مىگشتند، مردود مى شمرد. نزدیک به نیم قرن پیش از آن کوپرنیک اثر بزرگ خود را که طى آن ثابت کرد خورشید در مرکز دستگاه سیّارهاى ما نیست و زمین و سیاره ها به دور آن مى گردند، در معرض اذهان عموم قرار داده بود. این فرضیه کوپرنیک مورد لعن و نفرین کلیسا قرار گرفته بود و زمانى که گالیله آشکارا اعلام داشت که این فرضیه صحت دارد و او با آن موافق است، نظریه کوپرنیک، به دست فراموشى سپرده شده بود.
اعلامیه گالیله اعتراضات شدیدى را برانگیخت. روحانیون عالى مقام کلیساى کاتولیک دوباره خشمگینانه فرضیه کوپرنیک را به شدت محکوم کرده و آن را مطرود شمردند. گالیله با شخصیتهاى بزرگى مانند کاردینال بلارین و کاردینال باربرینى سابقه دوستى داشت که از او حمایت مى کردند. ولى این شخصیتهاى بزرگ نتوانستند مانع آن شوند و روحانیون براى هر چیز غیر از کتاب مقدس و ارسطو ارزش قائل نبودند و کلیسا هرگز اجازه نمى داد که یک فرد غیر روحانى کتاب مقدس را به مطابق میل خود تغییر دهد. چون این کار ممکن نبود، طبعاً مىبایست گالیله محکوم شود و حتى اگر خود پاپ هم از صمیم قلب معتقد به عقاید کوپرنیک بود، محاکمه گالیله و محکومیت او اجتناب ناپذیر بود. در سال1632 که دوست کاردینال باربرینى به نام اوربن هفتم پاپ شده بود، از موقعیت استفاده کرد و ضربت بزرگى را وارد نمود. وى کتابى به زبان ایتالیایى منتشر کرد که در آن سه نفر مشغول گفت و گو هستند. یکى از آنها بطلمیوس و دو نفر دیگر از کوپرنیک دفاع مى کنند. با انتشار این کتاب خشم و غضب روحانیون چند صد برابر گشت و بدتر از همه اینکه براى شخص پاپ این سوءتفاهم ایجاد شد که شخص ابله و احمقى که در مکالمات از بطلمیوس دفاع مى کند، خود اوست. گالیله را به رم احضار کردند و او را در منزل یکى از اعضاى عالى رتبه دیوان تفتیش عقاید جاى دادند. در همین اوقات دختر پدر مقدس مشغول تهیه ادعانامه او بود و در روز20 ماه ژوئن1633 محکوم را به آنجا احضار کردند و در22 ژوئن وادارش نمودند که توبه نامه زیر را امضاء کند:
»در هفتادمین سال زندگى در مقابل شما به زانو درآمده ام و در حالى که کتاب مقدس را پیش چشم دارم و با دستهاى خود لمس مىکنم، توبه مى کنم و ادعاى خالى از حقیقت حرکت زمین را انکار مى کنم و آن را منفور و مطرود مىنمایم.»
گالیله بعد از محاکمه در منزل دوستش پیکولومینى اسقف شهر سین محبوس شد، ولى بعد از مدتى به او اجازه داده شد تا در خانه ییلاقى خود واقع در آرسترى اقامت کند.
گالیله تا دم مرگ بر اعتقاد خویش پاى برجا ماند. او به طور پنهانى به آزمایشهاى تجربى خود ادامه داد و پیش از آنکه در سال1642 در آسترى در حومه فلورانس دار فانى را وداع گوید، دو کتاب ارزشمند دیگر را نیز به رشته تحریر درآورد. آثار او نخست در سال1835 از سوى کلیساى کاتولیک از لیست سیاه، )لیست کتابهاى ممنوعه( خارج شد و اجازه انتشار یافت. امروزه ما به گالیله به عنوان یک پژوهشگر سخت کوش که بشریت بسیار به او مدیون است، احترام مىگذاریم. او به جهان نشان داد که یک دانشمند باید آزادى داشته باشد، تا نظریههایى را که اشتباه هستند، نقد کند و نظریههاى جدیدى را بنیان گذارد.
او همچنین نشان داد که یک دانشمند نباید خود را گرفتار دستورها و یا روایات دینى تحریف شده کند.
(5) جنگهاى صلیبى
درسال1095 میلادى جنگهاى صلیبى میان مسلمانان و مسیحیان آغاز شد. جنگهاى صلیبى به جنگهایى گفته مىشود که در آن مسیحیان براى رهایى بیتالمقدس از دست مسلمانان در قرون یازده و دوازده میلادى بدان دست مىیازیدند. نخستین کسى که لواى جنگ را برافراشت، راهبى به نام پطرس از اهالى گل )فرانسه بعدى( بود. جنگهاى صلیبى هشت جنگ است که در جنگ اول و چهارم، هیچ یک از پادشاهان اروپایى دخالت نداشتند و فقط نجبا و اصیل زادگان بودند که بر صلیبیها فرمانروایى مىکردند. غیر از جنگ اول، در باقى جنگها مسیحیان از مسلمانان شکست خوردند. در سال1095 میلادى پاپ اورین دوم، همه مسیحیان اروپایى را مجبور کرد تا علیه ترکان مسلمان قیام کنند و شهر اورشلیم )بیت المقدس( واقع در فلسطین را اشغال کنند. در همان سال، سپاه بزرگى مهیا و رهسپار نخستین جنگ صلیبى گردید. عده زیادى از جنگجویان صلیبى در طول سفر خطرناک از اروپا تا خاورمیانه، جان خود را از دست دادند. آنها که زنده ماندند، در سال1099 م. بیت المقدس را تسخیر کردند. بین سالهاى1099 تا1250 میلادى، شش جنگ صلیبى دیگر رخ داد، ولى در هیچ یک از آنها صلیبیان موفقیتى به دست نیاورند.
سالشمار جنگهاى صلیبى به شرح ذیل مىباشد:
1071م: ترکان مسلمان، سپاهیان مسیحى امپراتورى بیزانس را در »جنگ منزیکرت»، در ترکیه کنونى، شکست دادند. مسلمانان براى تسخیر مجدد سرزمین فلسطین به جنگ ادامه دادند و پیروز شدند و مدتهاى مدیدى بیتالمقدس را در اختیار خود داشتند.
1095 م: در »کلرمون»، واقع در فرانسه، پاپ اورین دوم از مردان در خواست مىکند تا سپاهى علیه ترکان مسلمان تشکیل دهند و شهر بیتالمقدس )اورشلیم( را مجدداً تسخیر کنند.
آوریل1096 م: یک راهب فرانسوى به نام پیتر هرمیت )پى یر معتکف( هزاران کشاورز را سازماندهى و فرماندهى کرد که بعدها به اسم سپاه صلیبى مردمى معروف شدند.
اگوست1096 م: هنگامى که پیروان پیتر هرمیت که به اندازه کافى مجهز نبودند، به آسیاى صغیر رسیدند، از سوى ترکان مسلمان مورد هجوم قرار گرفتند. در همان سال، سپاهى از شوالیهها و اشراف بهعنوان اولین سپاه منظم صلیبى از »لوپویى» واقع در فرانسه، حرکت کردند.
ژوئن1099 م: بعد از سفرى خطرناک که حدود سه سال طول کشید، صلیبیان به نواحى اطراف بیت المقدس رسیدند.
ژوئیه1099م: بعد از محاصرهاى کوتاه، صلیبیان بیت المقدس را تسخیر و اهالى شهر را قتل عام کردند. آنها مسلمانان و یهودیان را با هم کشتند.
1119م: صلیبیان شهرهاى مسیحى نشین جدیدى در سرزمین مقدس بنا کردند. دو گروه شوالیه جدید به نامهاى »تمپلار» و »هاسپتیالرز»، تشکیل داده شد. این شوالیهها در عین حال راهب نیز بودند. آنها در مقابل حمله مسلمانان، از مهاجران مسیحى که به سرزمین مقدس مىآمدند، محافظت مىکردند.
1142 م: مهاجرانى از مسیحیان در سرزمین مقدس مستقر مىشوند. آنها شروع به ساخت »قصر شوالیه ها» در سوریه کردند. انبارهاى زیرزمینى این قصرهاى با شکوه ذخیره غذایى و سلاح را براى یک محاصره پنج ساله در خود جاى مىدادند.
1147م: دومین گروه صلیبیان، به فرماندهى لوئى هفتم، پادشاه فرانسه و کنرادسوم، پادشاه آلمان، براى تسخیر بیتالمقدس حرکت کردند. بعد از شکست در تسخیر شهر مسلمان نشین دمشق، دومین جنگ صلیبى تمام شد.
1181 م: صلاح الدین ایوبى، جنگجوى مسلمان پادشاه مصر مىشود. او فرمانده نظامى بسیار ورزیدهاى بود که سپاه اسلام را متحد کرد.
1187 م: سپاه صلاح الدین نیروهاى صلیبى را در »جنگ حطین» در هم کوبید. قصرها و پایگاههاى صلیبیها، یکى پس از دیگرى به دست صلاح الدین افتاد. او بیت المقدس را مجدداً تسخیر کرد.
118992 م: سومین گروه صلیبیان به رهبرى فلیپ دوم، پادشاه انگلستان، در مقابل صلاح الدین قرار مىگیرند و جلوى پیشروى او را مىگیرند، اما نمىتوانند بیت المقدس را اشغال کنند. یک قرارداد صلح که در ارصوف در ارض مقدس امضاء شد، تسلط صلیبیان را در طول سواحل تضمین کرد. به زائران اجازه داده شد تا از بیت المقدس )اورشلیم( دیدن کنند.
1204م: سپاهى که رهسپار چهارمین جنگ صلیبى گردید، هرگز به ارض مقدس نرسید و به جاى آن، به قسطنطنیه حمله کرد. قسطنطینه پایتخت امپراطورى مسیحى بیزانس بود. صلیبیان شهر را غارت کردند و اهالى شهر را از دم تیغ شمشیرها گذراندند.
1212 م: در این سال یک پسر بچه چوپان به نام استفهان، در نزدیکى »واندوم» در مرکز فرانسه، یک سپاه صلیبى از بچهها را به سمت بیتالمقدس فرماندهى و راهنمایى کرد. او اعتقاد داشت که کودکان مىتوانند به جاى زور از عشق براى شکست دادن مسلمانان استفاده کنند ودر حدود30000 کودک از شهر »مارسى» در جنوب فرانسه، عازم بیت المقدس شدند. تعداد زیادى از کودکان در مسیر سفر جان دادند و بعضى از آنها به عنوان برده فروخته شدند. نتیجه جنگ صلیبى کودکان فاجعه بود.
1217 - 22 م: پنجمین سپاه صلیبى در تسخیر مصر ناکام مىماند.
1228 - 29 م: ششمین سپاه صلیبى، به رهبرى امپراطور مقدس روم، فردریک دون، دوباره بیت المقدس را به عنوان بخشى از قرار داد موقت صلح با مسلمانان، اشغال مىکند.
1248م: هفتمین سپاه صلیبى، به رهبرى لوئى نهم )سن لوئى( پادشاه فرانسه، به مصر حمله مىکند. نتیجه این جنگ صلیبى که طى آن لوئى نهم اسیر مىگردد، فاجعه آمیز بود.
1291 م: مسلمانان شهر عکا، آخرین منطقه تحت نفوذ صلیبیان در ارض مقدس را فتح مىکنند. این پیروزى به جنگهاى صلیبى پایان بخشید.
(6) سخنان مقام معظم رهبرى درباره آزاداندیشى
آیتالله خامنهاى، رهبر معظم انقلاب اسلامى، هشتم آذر ماه1386 در جمع تعدادى از اساتید، فضلا، پژوهشگران و مبلغان حوزه هاى علمیه قم، مشهد و اصفهان با اشاره به ظرفیت بسیار بالا و نسل بالنده کنونى حوزههاى علمیه و خدمات علمى آنها تأکید کردند:
آیندهنگرى، مدیریت تحول، برنامهریزى علمى، بازنگرى در متون آموزشى، سیاستگذارى متناسب با نیازهاى علمى حوزهها و ترسیم چشمانداز آینده، و اهتمام بیش از پیش به کرسیهاى آزاد اندیشى علمى از ضرورتهاى اساسى ادامه حرکت رو به رشد و افزایش نفوذ و تأثیرگذارى حوزههاى علمیه با توجه به رشد سریع و پرشتاب تحولات و فناوریهاى نوین است.
ایشان با تأکید بر لزوم نهادینه شدن آینده نگرى در حوزه هاى علمیه، نقش شوراىعالى حوزه علمیه قم، بزرگان و حضرات مراجع را در این خصوص یادآور شدند و افزودند:
با توجه به مسؤولیت سنگین حوزههاى علمیه و روحانیت درخصوص دیندارى مردم، اهمیت آینده نگرى بسیار مضاعف است.
رهبر انقلاب اسلامى، تحول را مسألهاى اجتنابناپذیر و حتمى دانستند و خاطرنشان کردند:
کنارهگیرى از تحول موجب از بین رفتن و یا منزوى شدن خواهد شد. بنابراین، تحول را باید پذیرفت و آن را در جهت صحیح مدیریت کرد.
حضرت آیتالله خامنهاى تحول در حوزه هاى علمیه را ضرورى خواندند و با تأکید بر لزوم تحول در شیوههاى آموزشى، پژوهشى، متون درسى حوزههاى علمیه و همچنین اعطاى مدرک مستقل حوزهاى، افزودند:
همه این امور براى تحول لازم است، اما باید به گونهاى مدیریت شوند که تحول در جهت صحیح باشد و حوزههاى علمیه از آفات مدرک گرایى، و یا کاهش سطح علمى و دانایى در امان بمانند.
ایشان مدیریت کارآمد را براى تحول بسیار ضرورى دانستند و با تأکید بر انجام برخى اصلاحات به منظور تکمیل مدیریت حوزه هاى علمیه، خاطرنشان کردند: مهمترین کار در حوزه هاى علمیه سیاستگذارى است که شوراىعالى حوزه علمیه باید ضمن توجه بیش از پیش به سیاستگذارى، با بهره گیرى از دیدگاهها و نظرات فضلا و بدنه کارشناسى قوى موجود در حوزه ها، چشم انداز آینده حوزههاى علمیه را با توجه به شتاب تحولات و پیشرفت علمى جهان تدوین کند.
رهبر انقلاب اسلامى در همین خصوص نهاد مدیریت در حوزه علمیه را بسیار با اهمیت دانستند و افزودند:
یکى از نیازهاى حوزههاى علمیه، بهره گیرى از یک شوراى برنامه ریزى آگاه به شیوههاى علمى و نوین برنامه ریزى است.
حضرت آیتالله خامنهاى همچنین با تأکید بر لزوم جدى گرفته شدن کرسیهاى آزاد اندیشى افزودند: حوزههاى علمیه همواره مهد آزاداندیشى و بحثهاى جدى علمى بودهاند، بنابراین کرسیهاى آزاداندیشى باید به یک عرف در حوزههاى علمیه تبدیل شوند و زمینه تحمّل دیدگاههاى مختلف علمى فراهم شود.
ایشان بر ضرورت تشکیل هیأتهاى علمى براى سطوح و رشته هاى مختلف علمى و رسمیت یافتن آن در حوزه هاى علمیه نیز تأکید کردند.
(7) نگاهى به شهید اول
نخستین فقیهى که به قواعد فقهى اهمیت داده و مستقلاً به آن پرداخته و به بعد اجتماعى آن نیز توجه نموده ابوعبدالله شمس الدین محمد بن مکى عاملى (784- 734) معروف به شهید اول است. آنچه پیش از او مطرح شده، قواعد کلى است که در لابه لاى کتابهاى فقهى و اصولى و در مواردى در آغاز کتابهاى فقهى به آن مى پرداختند.
ابن زهره، در غنیه، محقق حلى در معتبر و شهید در ذکرى الشیعه، برخى قواعد مورد نیاز مجتهد را بیان کردهاند. ولى اولین کتاب مستقل در باب قواعد در شیعه، قواعد وفوائد شهید است.
شهید اول در اجازه خود به زین الدین ابوالحسن على بن حسن بن محمد، معروف به ابن خازن، به این نکته اشاره مى کند و در معرفى کتاب قواعد خود مى نویسد:
»فممّا صنّفته کتاب القواعد والفوائد فى الفقه، مختصر یشتمل على ضوابط کلیة، اصولیة و فرعیة تستنبط منها احکام شرعیة لم یعمل للاصحاب مثله.»
124از جمله مصنفات من کتاب قواعد و فوائد در فقه است. کتابى مختصر و در برگیرنده ضوابط کلى اصولى و فقهى که احکام شرعى از آنها به دست مى آید. در شیعه، کتابى مانند آن نگارش نیافته است.
فاضل مقداد، درباره این کتاب مى نویسد:
»وکان شیخنا الشهید، قدس الله سره، قد جمع کتاباً یشتمل على قواعد وفوائد فى الفقه تأنیساً للطلبة بکیفیة استخراج المعقول من المنقول وتدریباً لهم فى اقتناص الفروع من الاصول. »
125شیخ شهید ما، کتابى نگاشت مشتمل بر قواعد و فوائد فقهى، به دو انگیزه:
1. چگونگى استخراج معقول ]قواعد کلى[ از منقول را به طالب علمان بیاموزد.
2. براى آنان، روش به دست آوردن فروع را از اصول، بنمایاند.
هدف شهید، پىریزى چارچوبى هماهنگ براى استنباط و استخراج احکام بوده و اگر قواعد اصولى را مطرح کرده و یا به قواعد عربى پرداخته، در این راستاست.
مرحوم محمدحسین آل کاشف الغطاء، در مقدمه تحریر المجله، به معرفى چهار کتاب که در باب قواعد نوشته شده مى پردازد: عناوین میرفتاح، عوائد نراقى، تمهید القواعد شهید ثانى و قواعد شهید اول و درباره قواعد شهید چنین تعبیرى دارد:
»وهو اتقن الجمیع»
126قواعد شهید از همه کتابها متقنتر است.
(8) سیاستهاى کلى نظام براى رشد و توسعه علمى و تحقیقاتى کشور
بر اساس بند اول اصل یکصد و دهم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران و در اجراى اوامر مورخ1377/ 1/15 مقام معظم رهبرى، نظر مشورتى نهایى شوراى مجمع تشخیص مصلحت نظام در خصوص سیاستهاى کلى نظام براى رشد و توسعه علمى و تحقیقاتى کشور در بخش آموزش عالى و مراکز تحقیقاتى، طى 8 ماده و91 بند به شرح ذیل به تصویب رسید.
1 - توسعه متوازن کمى و کیفى نظام آموزش عالى و مراکز تحقیقاتى با هدف:
1 - 1. تولید علم.
1 - 2. تعمیق شناخت معارف دینى و مبانى انقلاب اسلامى، بویژه در علوم انسانى.
1 - 3. تربیت نیروى انسانى کارآمد و مومن، ارتقاى توانمندى و سطح علمى منابع انسانى.
1 - 4. توسعه نوآورى و نظریه پردازى علمى.
1 - 5. تحکیم پیوند میان نظام آموزش عالى با زنجیره تحقیقات کاربردى و توسعهاى، فناورى و تولید با اولویت نیازهاى کشور.
1 - 6. ایجاد بسترهاى مناسب جهت دستیابى آسان به تحصیل علم، کسب مهارتهاى فنى و تخصصى معتبر براى افراد مستعد و علاقهمند با تنوع بخشى به نظام آموزش عالى، حمایت از بخش خصوصى و استفاده از مشارکت مردمى.
2. هدایت نظام آموزش عالى و مراکز تحقیقاتى کشور در جهت توسعه علوم پایه و تحقیقات بنیادى، افزایش خلاقیت، روزآمد ساختن دانشگاهها با تاکید بر:
2 - 1. ارتقاء منزلت و بهبود معیشت استادان.
2 - 2. اهتمام به علوم انسانى و زبان و ادب فارسى.
2 - 3. تعیین اولویتها در آموزش و پژوهش براى تأمین نیازهاى کشور و نیل به جایگاه اول علمى و فنى در منطقه.
2 - 4. توجه به مبانى و احیاى تاریخ علمى و فرهنگى اسلام و ایران به منظور تقویت هویت اسلامى و ملى و خودباورى دانشجویان و پژوهشگران.
2 - 5. توسعه مناسبات منطقهاى و همکارىهاى بینالمللى.
3. بهینه سازى ساختار نظام آموزشى و تحقیقاتى کشور با هدف ارتقاى بهرهورى و شکوفایى علمى با تاکید بر:
3 - 1. تقویت منابع مالى پایدار و متنوع در دانشگاهها و تجهیز زیربناهاى آموزشى و پژوهشى و ارتقاى شاخصهاى توسعه علوم و فناورى با توجه به استانداردهاى جهانى.
3 - 2. اصلاح نظام پذیرش دانشجو.
3 - 3. استقرار نظام مالکیت معنوى در کشور.
3 - 4. طراحى و تدوین متون، کتب و برنامههاى درسى بر اساس مبانى فکرى اسلام، بویژه در رشتههاى علوم انسانى در نظام آموزشى و پژوهشى کشور و اهتمام به بسط نظریه پردازى در این زمینه.
3 - 5. اصلاح و توسعه نظام آموزشى کشور در جهت متناسب نمودن ترکیب نیروى انسانى ماهر و متخصص با نیازها، مزیتها، ظرفیتها و تحولات علمى در داخل و خارج کشور.
3 - 6. ایجاد نظام شایسته سالارى در مدیریت آموزشى و تحقیقاتى کشور مبتنى بر تخصص و تعهد.
3 - 7. بهرهگیرى از فناوریهاى پیشرفته در نظام آموزش و تحقیقات کشور.
3 - 8. ایجاد ساختار مناسب براى تحکیم پیوند حوزه و دانشگاه و تقویت همکاریهاى مستمر راهبردى در عرصههاى اجتماعى، آموزشى، علمى و تحقیقاتى با تاکید بر نظریهپردازى علمى، بویژه در علوم انسانى، تبادل استاد و دانشجو، ایجاد مراکز علمى شامل بین رشتهاى، دورهها و پژوهشهاى مشترک و نظریهپردازى علمى در زمینه الگوهاى توسعه و رابطه علم و دین با هدف تحقق آرمانهاى انقلاب اسلامى.
4. اهتمام به اصل پرورش در کنار آموزش و پژوهش، ارتقاى کیفیت عقیدتى، علمى و عملى هیاتهاى علمى موجود و تربیت اساتید و معلمان مومن به اسلام و متعهد به انقلاب و علاقهمند به اعتلاى کشور.
5. ساماندهى به نظام اعتبارسنجى و رتبهبندى دانشگاهها مبتنى بر توانایى، کارآیى و اثربخشى و سازماندهى به نظام ارتقاى هیات علمى و ارزیابى پژوهشگران با معیار تولید علم و فعالیتهاى کاربردى و توسعه اى و رفع نیازها و مشکلات علمى و فنى کشور.
6. ساماندهى به نظام آمار و اطلاعات علمى و پژوهشى دولتى و غیر دولتى، بویژه حوزه هاى علمیه و ایجاد ساختارهاى لازم براى تبدیل نتایج فعالیتهاى علمى و تحقیقاتى به تجربههاى انباشته و قابل دسترسى.
7. تعریف، شناسایى، هدایت، پرورش، جذب و بکارگیرى استعدادهاى درخشان و ایجاد بسترهاى مناسب جهت جذب و پیشگیرى از مهاجرت نخبگان، استفاده از ظرفیتهاى علمى و فنى ایرانیان مقیم خارج و جذب متخصصان و محققان برجسته سایر کشورها در صورت نیاز.
8. برنامهریزى براى افزایش نقش دانشگاهها، مراکز تحقیقاتى و فرهنگستانها در ارتقاى کارآمدى نظام، دفاع از مرزهاى اعتقادى، وحدت و امنیت ملى و صیانت از فرهنگ و هویت ملى - اسلامى در برابر تهاجم فکرى و فرهنگى بیگانگان.
مصوبه فوق مشتمل بر هشت (8) ماده و نوزده (19) بند در جلسه رسمى روز شنبه مورخ پانزدهم اسفند ماه یک هزار و سیصد و هشتاد و سه شوراى مجمع تشخیص مصلحت نظام به تصویب رسید.
(9) سند چشمانداز 20 ساله جمهورى اسلامى ایران
جامعه ایرانى در افق این چشم انداز چنین ویژگیهایى خواهد داشت:
× توسعه یافته، متناسب با مقتضیات فرهنگى، جغرافیایى و تاریخى خود، متکى بر اصول اخلاقى و ارزشهاى اسلامى، ملى و انقلابى، با تاکید بر:مردم سالارى دینى، عدالت اجتماعى، آزادیهاى مشروع، حفظ کرامت و حقوق انسانها و بهره مندى از امنیت اجتماعى و قضایى.
× برخوردار از دانش پیشرفته، توانا در تولید علم و فناورى، متکى بر سهم برتر منابع انسانى و سرمایه اجتماعى در تولید ملى.
× امن، مستقل و مقتدر با سامان دفاعى مبتنى بر بازدارندگى همه جانبه و پیوستگى مردم و حکومت.
× برخوردار از سلامت، رفاه، امنیت غذایى، تامین اجتماعى، فرصتهاى برابر، توزیع مناسب درآمد، نهاد مستحکم خانواده، به دور از فقر، تبعیض و بهره مند از محیط زیست مطلوب.
× فعال، مسؤولیت پذیر، ایثارگر، مومن، رضایت مند، برخوردار از وجدان کارى، انضباط، روحیه تعاون و سازگارى اجتماعى، متعهد به انقلاب و نظامى اسلامى و شکوفایى ایران و مفتخر به ایرانى بودن.
× دست یافته به جایگاه اول اقتصادى، علمى و فناورى در سطح منطقه آسیاى جنوب غربى )شامل آسیاى میانه، قفقاز، خاورمیانه و کشورهاى همسایه( با تاکید بر جنبش نرم افزارى و تولید علم، رشد پرشتاب و مستمر اقتصادى، ارتقاء نسبى سطح درآمد سرانه و رسیدن به اشتغال کامل.
× الهام بخش، فعال و موثر در جهان اسلام با تحکیم الگوى مردم سالارى دینى، توسعه کارآمد، جامعه اخلاقى، نواندیشى و پویایى فکرى و اجتماعى، تاثیرگذار بر همگرایى اسلامى و منطقه اى بر اساس تعالیم اسلامى و اندیشههاى امامخمینى)ره(.
× داراى تعامل سازنده و مؤثر با جهان بر اساس اصول عزت، حکمت و مصلحت.