شناسنامه و چکیده بحث:
موضوع بحث: بررسى شاخصهاى خلاقیت و نوآورى و هویت کرسیهاى نظریهپردازى.
هدف بحث: دستیابى به راهبرد فعالسازى کرسیها.
مفاهیم اصلى: نظریهپردازى، سطوح فهم و ادراک، خلاقیت، شاخصهاى خلاقیت، شبکه هستى، کشف واقعیت.
محتواى بحث: تعریف نظریه، خلاقیت، فهم، تبیین سطوح فهم و ادراک، تبیین شاخصهاى دهگانه خلاقیت، توصیف وضعیت موجود کرسیهاى نظریهپردازى، نقد این وضعیت، توصیف وضعیت مطلوب و تبیین راهبرد فعالسازى کرسیهاى نظریهپردازى.
چکیده بحث: ایجاد تحولى در کرسیهاى نظریهپردازى هدفى است که این مقاله نشانه گرفته است. کرسیهاى نظریهپردازى در وضعیت موجود، عملیات نظریهسنجى و نظریهشناسى را انجام مىدهند، نَه نظریهپردازى را. در این مقاله با تعیین شاخصهاى دهگانهاى براى خلاقیت و نوآورى که جوهره نظریهپردازى است، پیشنهاد شده است که موقعیتى علمى بر اساس شاخصهاى یاد شده براى صاحبان فکر خلاق و ایدههاى نوین، فراهم شود تا در آن موقعیتها با کمک صاحبنظران به پرورش و تکمیلِ ایده و نوآورىِ خود بپردازند.
پیشنیاز: اصول موضوعه بحث
1. واقعیت کلان، شبکه معادلههاى وجودى1 است.
2. واقعیتِ خُرد، جزیى از شبکه معادلات وجودى )جزء در ضمن کل(.
3. فهم، کشف این معادلات و روابط است.
4. تعمیق فهم، حرکت به سمت کشف روابط بیشتر است.
تعریفها:
1. نظریه: مجموعه گزارههاى داراى انسجام درونى و بیرونى که واقعیتى را به فهم مىرساند.2
بنابراین نظریهپردازى یعنى:
تبیین موقعیت موضوع در ضمن شبکه معادلههاى وجودى، تا با اطلاع از کمیت و کیفیت اثرگذارى و اثرپذیرىِ آن نسبت به بقیه اجزاء، بتوان برآیندهاى موردنظر در شبکه را تولید کرد. نظریهپردازى در سطحِ »فهم خلاّق» از سطوح فهم و ادراک قرار دارد.
2. سطوح فهم و ادراک: در فضاى علم حصولى، انسان دوگونه اطلاعات را در خود مىیابد: اطلاعات تصویرى، اطلاعات مفهومى. اطلاعات تصویرى )یا دانش تصویرى( حاصل کارکرد آیینهاى ذهن است، یعنى چیزى را مىبینیم و تصویر آن در ذهن نقش مىبندد. اینگونه از اطلاعات، فقط زمینهساز براى فعالیتهاى دیگر ذهنى هستند و به تنهایى کاربردى ندارند. اطلاعات مفهومى )یا دانش مفهومى( حاصل فعالیت ذهن بر دانشهاى تصویرى یا دانشهاى مفهومى قبلى است. اصول فعالیتها و کارکردهاى ذهن عبارتانداز:
، مقایسه: دو تصویر، یا دو مفهوم با هم مقایسه مىشوند و نتیجه گرفته مىشود که این دو با هم مشابه یا مغایر هستند و نقاط تشابه و یا تغایر آنها مشخص مىشود.
، تجزیه: یک تصویر، یا یک مفهوم به اجزاء تشکیل دهندهاش تجزیه مىشود و هر جزء آن تصویر یا مفهوم جدیدى را ایجاد مىکند.
، ترکیب: چند تصویر یا مفهوم در کنار یکدیگر قرار مىگیرند و با تکمیل یکدیگر، تصویر یا مفهومى جدید را ایجاد مىکنند.
، انتزاع: یک تصویر یا مفهوم از ارتباطاتى که با دیگر موضوعات دارد جدا مىشود و از زاویه دید جدید و با جایگاه جدیدى موردنظر قرار مىگیرد; در مَثَل وقتى حکم کلّى صادر مىکنیم که هر انسانى قدرت تفکّر دارد، تصویر ذهنى انسان را از عالم مادى جدا کرده و هرگونه مشخصات مادى را از آن سلب نمودهایم که در نتیجه مشترکات، صورتها به دست مىآید; اما نه در قالبِ یک تصویر، بلکه در قالبِ یک مفهوم جدید )ارتقاء و تعالى از تصاویر به مفاهیم، از محسوس به معقول، از جزء نگرى به کل نگرى(.
تمام فعالیتهاى بالا، در حقیقت یک کارکرد بیشتر نیستند: کشف رابطهها. ذهن با مقایسه شروع مىکند و به دنبال دستیابى به رابطههاست )نقاط اشتراک و نقاط اختلاف(، تجزیه مىکند تا سرچشمه رابطهها، تعداد و نوع آنها را به دست آورد. با کشف یک سرى از رابطهها به سوى ترکیب و تجرید مىرود، تا تصاویر یا مفاهیم موردنیاز خود را تولید کند. »فهم» در حقیقت کشف روابط بین اجزاء و رابطه هر جزء با کل و رابطه هر کل با دیگر کلهاست.
مراحل عملیات ذهن در دستیابى به یک »فهم» عبارتاند از:
، دیدن، لمس کردن، احساس کردن = ایجاد تصور اولیه.
، مقایسه تصورات با یکدیگر = درک تفاوتها و تشابهها = درک مفهوم جزء و کلّ.
، ندیدن کل و توجّه استقلالى به اجزاء = انجام عمل تجزیه.
، بررسى رابطه اجزاء با یکدیگر )چگونگى اثرگذارى و اثرپذیرى آنها بر یکدیگر( = ایجاد فهم جزئى.
، برقرار کردن رابطه بین تمام اجزاء با یکدیگر = انجام عمل ترکیب.
، بررسى ارتباط مفاهیم و یا تصاویر مرکب با یکدیگر = ایجاد فهم کلان.
پس اولین فعالیت ذهن، تصویربردارى از واقعیتها و نگهدارى این تصاویر در حافظه است. )تصور اولیه(، مرحله دوم، برقرار کردن رابطه بین مفاهیم موجود یا از پیش دانسته شده است. )فهم اولیه(، در این قسمت بسیارى از افراد با درک رابطه معلومات خود با دیگر موضوعات، دست به عمل مىزنند و از معلومات خود براى جهتدهى و اثرگذارى در فعالیتهاى عملى خود استفاده مىکنند. )فهم کاربردى(، وقتى محتویات ذهنى و فکرى به عالم عمل و تجربه وارد شد باید خود را با قانونهاى حاکم بر هستى، هماهنگ کند وگرنه درخور استفاده نخواهد بود و در موقعیت خیالى خود باقى مىماند. ضرورت هماهنگى با قانونهاى خلقت سبب مىشود که آنچه در ذهن بىعیب و نقص دیده مىشد، در بسیارى از موارد مشکل ساز بشود و نقصها یا ضررهایى را از خود بروز دهد و عمل انسان را با شکست مواجه سازد. بروز اینگونه ناهنجاریها و کاستیها، ذهن را به سوى بازنگرى نسبت به محتواى فکر سوق مىدهد. این بازنگرى با انجام عملیات تجزیه و تحلیل اجزاء و ارتباطات آنها صورت مىپذیرد. )فهم تحلیلى(، در بسیارى از موارد، پس از تجزیه موضوع به اجزاء تشکیل دهنده آن و تحلیل روابط بین اجزاء، اجزاء و ارتباطات جدیدى شناخته مىشوند که باید با یکدیگر ترکیب شوند و یک کل را تشکیل دهند، تا تصور صحیحى از موضوع به دست آید. )فهم ترکیبى(، نظریّات و برنامهها، فهمهاى ترکیبى هستند که درصدد عرضه واقعیتها مىباشند، اما بارها مىبینیم که دچار خطا و اشتباه مىشوند. براى اینکه بتوان به یک فکر یا عقیده اعتماد کرد و سرمایههاى وجودى را براى آن مصرف کرد، باید بتوان آنها را نقد و بررسى کرد و در نهایت ارزشیابى و قضاوتى را در مورد آنها به انجام رساند. )فهم نقادانه(، رشد در زندگى و حرکت در چرخه حیاتى که متصل به کل هستى است، نیاز به اطلاع از شبکه معادلات وجودى دارد. )فهم خلاق و شهودى(.
جدولى که در زیر ملاحظه مىکنید ارائه دهنده مراحل فهم و شاخصههاى قابل تشخیص و اندازهگیرى از آنهاست.3
سطح فهم
تصور اولیه
)سطح حافظهاى(
فهم اولیه
)سطح ادراکى(
فهم کاربردى
)سطح کاربردى(
فهم تحلیلى
)سطح تجزیه و ترکیب(
فهم استدلالى
)سطح نقد و ارزیابى(
فهم شهودى
)سطح تولید و خلق(
خلاقیت: کشف متغیرها و روابط جدید در شبکه معادلههاى وجودى است که به تغییر در وضعیت موجود مىانجامد4 عملکرد ذهن در خلاقیت و تبدیل آن به یک نظریه را مىتوان تا حدودى به صورت زیر ترسیم نمود:5
1. طرحریزى عناصر لازم براى حرکت به سمت تولید یک دستگاه و سیستم فکرى
أ. تعریف وضعیت موجود: )تعریف متغیر نیاز(
، چه نیازى سبب شده است که فکر به کار افتد و درصدد چاره برآید؟
، آیا این نیاز یک نیاز بسیط است، یا اینکه خود از چند عنصر تشکیل شده است؟
، این نیاز چقدر مهم است؟ )ضریب اهمیت نیاز(
، اگر مشکل حل نشود و نیاز برطرف نشود، چه تبعاتى خواهد داشت؟
، آیا این نیاز یک نیاز واقعى است، یا یک نیاز کاذب و ساختگى است؟
، تعیین نیازهاى سلبى )آنچه نمىخواهیم و نیاز داریم که نشود کداماند؟(.
ب. تعریف هدفها )تعریف وضعیت مطلوب(
، تعیین هدف کلّى و اساسى و ضریب اهمیّت آن )اگر حاصل نشود چه پیامدهایى دارد؟(.
، تعیین هدفهاى میانى )هدفهایى که بین وضعیت موجود و مطلوب قرار دارند و براى رسیدن به هدف نهایى زمینه سازى مىکنند(.
، تعیین زمینه اولیه )شرایط اولیه براى شروع حرکت به سوى هدفهاى بالا(.
، تعیین اجزاء درونى هدفها )تعریف متغیرهاى درونى(.
، تعیین کمیت و کیفیت عناصر بالا )از هرکدام چقدر و با چه کیفیتى؟ یعنى عناصر بالا به صورت قابل اندازهگیرى تعریف شوند(.
، تعیین ضریب اهمّیت هریک از عناصر یاد شده.
، تفکیک بین حداقل لازم )مقدارى از هدف که به هیچ وجه قابل صرف نظر نیست و باید حاصل شود( و حداکثر مطلوب.
، تعیین اهداف منفى )آنچه نمىخواهیم و نباید بشود(.
ج. تعریف ارتباطات
، )تعریف عنصرهاى مرتبط با وضعیت موجود و هدفهاى مطلوب; تعریف متغیرهاى بیرونى + ارتباط آنها با متغیّرهاى درونى(.
، چه چیزهایى سبب پیدایش نیاز و مشکل شدهاند؟ ضریب تأثیر هرکدام در پدیدآمدن مشکل چقدر است؟ )تشخیص سرچشمهها(.
، چه مسائلى در اثر این مشکل به وجود آمدهاند؟ )این مشکل، چه آثارى را ایجاد کرده است؟ بر چه نقاطى تأثیر گذاشته است؟ )تشخیص آثار و نتایج(.
، چه عنصرهایى مىتوانند مفید باشند؟ ضریب مفید بودن هریک چقدر است؟ )تشخیص امکانات(.
، چه عنصرهایى مىتوانند مضر باشند و براى رسیدن به اهداف مانع ایجاد کنند؟ ضریب مانعیت هریک چقدر است؟ )تشخیص موانع(.
، بررسى فعل و انفعال هریک از متغیرها با یکدیگر; یعنى کلیه ارتباطات محتملِ عنصرهاى درونى با هم، عنصرهاى بیرونى با هم، عنصرهاى درونى و بیرونى نسبت به یکدیگر فهرست شود و کمیت و کیفیت اثرگذارى آنها بر یکدیگر مشخص گردد. )تشخیص ارتباطات(.
، قانونهایى از خلقت که سرمنشأ تک تک این ارتباطات هستند، مشخص شوند و فعل و انفعال این قانونها با یکدیگر تعریف شود. )تشخیص معادلات و قوانین حاکم بر ارتباطات(.
، چه تغییراتى در این ارتباطات مىتوان ایجاد کرد؟ )بهبود امکانات(.
، چه ارتباطات جدیدى را مىتوان ایجاد کرد؟ )توسعه امکانات(.
، ایجاد تغییر عنصرها و ارتباط آنها یا ایجاد عناصر و ارتباطات جدید چه آثار مثبت و منفى مىتواند داشته باشد؟ )بررسى هزینه تغییر(.
2. ترکیب و طراحى سیستم:
، تعیین تمام احتمالهاى ممکن براى حل مشکل )چه نوع عنصرهایى با چه نوع ارتباطى مىتوانند وضعیت موجود را به وضعیت مطلوب برسانند؟(
، تعیین حداقل عنصرها و ارتباطات لازم که نمىتوان از آنها صرف نظر کرد. )شاخص پایه(
، تعیین عنصرها و ارتباطاتى که باید حذف شوند. )موانع(
، پاسخ به سوالهاى زیر: چه چیز، توسط چه کس، تحت چه شرایطى، در چه مکان و زمانى و چگونه باید انجام شود تا نیاز برطرف شود و هدف حاصل شود؟
، مدل سازى )تعیین ترکیب عنصرها و نوع ارتباط آنها براى رسیدن به مطلوب(
، بررسى هزینه هریک از راه حلها.
، رعایت اصل بیشترین اثرگذارى به وسیله کمترین هزینه و زحمت.
، انتخاب بهترین راه حل و راه حلهاى جایگزین احتمالى.
، تدوین الگوى اجراء و اقدام به صورت زیر:
- تعیین نقطه شروع
- زمینه لازم براى شروع
- محرک لازم براى شروع
- انجام دهنده کار و شرایط آن
- کیفیت و کمّیت کار
- مراحل کار
- نتیجههاى موردانتظار در هر مرحله
- نقاط توقف و شرایط آن
- محرّک مجدّد
- شرایط اتمام کار
- نقطه پایان
- بازنگرى و ارزیابى
- اصلاح نقاط ضعف، تقویت نقاط قوّت
- ایجاد زمینه لازم براى انجام حرکتهاى جدید
در هر کدام از موارد یاد شده در این مسیر، مىتوان مصداق و متغیرى جدید از شبکه هستى کشف کرد که نتیجه، مدل و دستگاه نهایى حاصل شده از این فرایندها را تغییر دهد و نظریهاى جدید تولید شود.
نظریهپردازیها داراى سطوحى هستند که مىتوان از موارد زیر نام برد:
الف. نظریهپردازى بنیادى: عملکردى که موجب تغییر و تحول در معادلههاى پایه در موضوعات مىشود.
ب. نظریهپردازى فرایندى: عملکردى که موجب تغییر در فعل و انفعالهاى موجود در موضوع، تغییر روشها و تغییر ساز و کارها مىشود.
ج. نظریهپردازى فرآوردهاى: عملکردى که موجب تغییر در یکى از ویژگیهاى موضوع مىشود.6
شاخصهاى خلاقیت و نوآورى:
در منابع روانشناختى و منابع مربوط به خلاقیت، کمتر مىتوان شاخصهایى شفاف براى تشخیص یا اندازهگیرى یا فعالسازى یا بهینهسازىِ خلاقیت یافت;بیشتر مفاهیم و عباراتى کلى و مبهم در این زمینه ارائه شده است. در این مقاله براساس مستندهاى دروندینى شاخصهاى دهگانهاى براى خلاقیت پیشنهاد مىگردد:
برخى از کلید واژههایى که مرتبط با فضاى خلاقیت و نوآورى در منابع دین هستند عبارتاند از: لبّ، اولوا الالباب، اهلاللّب، عقل، عاقل، عقلاء، علم، عالم، علماء، فهم، نظر، ذکاء، فکر، فکور، متفکر، متعمق، حکمة، حکیم، حکماء.
جستوجو و تحلیل گزارههاى دینى )آیات و روایات( با استفاده از این کلید واژهها، مراتب زیر و شاخصهاى دهگانه زیر را به دست مىدهد:
مراتب خلاقیت و دانشورى در نگرش اسلام
حکیم
عالم = حداقلِ نخبه مطلوب
ذواللّب
عاقل = حداقلِ نخبه موجود
شاخصهاى دهگانه خلاقیت و نوآورى که نیازمندیهاى نظریهپردازى هستند:
1. مهارت سوالپردازى
2. مهارت کشف سرچشمهها و معادلههاى بنیادین
3. مهارت جستوجوى ارتباطات و متغیرهاى درونى و بیرونىِ موضوعات )نیازمند به مهارت نگرش شبکهاى(
4. مهارت انتخاب و تصفیه اطلاعات براساس کارآمدى
5. مهارت مطالعات تطبیقى و روندیابى
6. مهارت آیندهنگرى و تصمیمسازى
7. مهارت شبیهسازى عملیاتى اطلاعات و الگوها
8. مهارت بهبود مستمر
9. مهارت مدیریت احساس
10. مهارت عبودیت
توضیح اینکه:
1. به استناد سخن امام صادق(ع):
»اِنَّ هذا العلم علیه قفل ومفتاحُهُ المسأله. »7
بر دَرِ این علم قفلى است که کلیدش پرسش است.
و سخن رسول اکرم(ص)
»حُسنُ المسألة نِصفُ العِلم.»8
خوب پرسیدن، نیمى از دانش است.
خلاقیت و دانشورى در فضاى احساس نیاز شکل مىگیرد. نُماد نیاز، سؤال است. سؤال هدفدار و مرتبط با عمل و صحنه زندگى، راهگشاست.
بنابراین، کسى زمینه خلاقیت و دانشورى را داراست که ذهنى سؤالپرداز داشته باشد و به دنبال اثر علمى سؤالهاى خود باشد )سنجش و ارتقاى توان سؤالپردازى(
2. به استناد فرموده بارى تعالى:
»قل سیروا فى الارضِ فانظروا کیف بَدأ الخلق.»9
در زمین بگردید و بنگرید که خداوند آفریدگان را چسان پدید کرده است.
»اولم ینظروا فى ملکوتِ السمواتِ والارض وما خَلق اللّهُ من شىء.»10
آیا در گستره آسمانها و زمین و آنچه خداى آفریده است، ننگریستهاند.
خلاقیت و دانشورى در فضاى توجه به سرچشمهها، فعال مىشود. سرچشمهها، ذرّات بنیادین هر موضوعى هستند. توجه به ذرات بنیادین و معادلههاى پایه، راهگشاست. پس کسى در فضاى خلاقیت و دانشورى حرکت خواهد داشت که توجهى بیشتر و متمرکزتر به ذرّات بنیادینِ در هر موضوع و سرچشمههاى شکلگیرى موضوعات، داشته باشد. )سنجش و ارتقاى توانِ توجه به ذرات بنیادین(.
3. به استناد سخن رسول خدا(ص):
»اَعلمُ الناسِ من جَمَعَ عِلمَ الناسِ الى عِلمه. »11
داناترین مردم، کسى است که دانش مردم را با دانش خود، جمع کند.
و نیز سخن دیگر از آن گرامى:
»العلمُ اکثرُ مِن ان یُحصى فخذ من کلِ شىءً أحسَنَه. »12
دانش، بیش از آن است که به شمارش آید. بنابراین، از هر چیزى، نیکوترین آن را فراگیر.
خلاقیت و دانشورى در فضاى توجه به کارکرد دیگران، ابعاد جدید مىیابد و اطلاعاتى موجب تقویت خلاقیت است که ثمربخشى داشته باشد. پس کسى در فضاى خلاقیت و دانشورى گسترش و توسعه خواهد داشت که توجهى بیشتر و متمرکزتر به اطلاعاتِ ثمربخش قبلى داشته باشد. )سنجش و ارتقاى توان دستیابى به اطلاعاتِ با کیفیت(.
4. و به استناد سخن امام على(ع):
»اِضربوا بعض الرَّأى ببعض یتولّدُ منه الصواب. 13 إمخضوا الرّأى مَخضَ السِّقاء.»
14رأیها را، برخى بر برخى دیگر عرضه کنید )و آنها را کنار هم نهید( که رأى درست این گونه پدید مىآید. رأى و نظر را - همچون شیرى که براى بیرون آوردن کره، آن را در میان مشک مىریزند و مىزنند - بزنید )تا به وسیله تقابل آرا و برخوردِ اندیشهها، به نظرِ درست برسید. (
و سخن دیگر آن بزرگوار:
»إعقِلوا الخَبَرَ اذا سمعتُمُوهُ عقلَ رِعایةً لاعقلَ روایةً، فَإنَّ رواةَ العِلمِ کثیر ورُعاتَهُ قلیل. »14
چون حدیثى را شنیدید، آن را فهم و رعایت کنید، نه بشنوید و روایت کنید که راویان علم بسیارند و به کار بندان آن اندک در شمار.
و سخن امام صادق(ع):
»اُطلب العلمَ باستعماله. »15
دانش را از راه به کار بستن آن بجوى.
و سخن امام على(ع):
»أستَدِلَّ على مالم یکُن بما قد کان. فإنَّ الامور أشباه. »16
از آنچه نبوده است، بر آنچه بوده دلیل گیر، که کارها همانندند و یکدیگر را نظیر.
و سخن امام صادق(ع):
»الحق الذى تطلب معرفَتُهُ من الاشیاء هو اربعة أوجه: فاولها أن یُنظَرَ أموجود هُوَ أم لیس بموجود؟ والثانى أن یُعرَف ما هو فى ذاتِهِ وجوهَرِهِ؟ والثالث أن یُعرَفَ کیف هُوَ وما صِفَتُهُ والرابع أن یُعلَمَ لماذا هُوَ ولأیّة عِلّة.»17
طلب شناخت چیزها، براى فرد به چهار وجه تواند بود:
اول آن که: بداند موجود است، یا نه.
دوم آن که: بداند کُنه حقیقت ذاتاش را.
سوم آن که: بشناسد چگونگى صفات او را.
چهارم آن که: بداند علت و غایت وجودش را.
خلاقیت و دانشورى در فضاى مقایسه و تحلیل اطلاعات، متولد مىشود و تحلیلى موجب بروز خلاقیت است که حداقل به نقاط زیر توجه کند:
ارتباط با فرامعادلات )معادلات خلقت(
ارتباط با عمل )پیامدها و نتایج(
تجزیه تا عمق ذرّات بنیادین + ترکیب با ابرسیستمها )نگرش شبکهاى(
روندیابى، مقایسه فرآیندها و فراوردهها )سنجش و ارتقاى توان مطالعات تطبیقى و تحلیل اطلاعات(
5. و به استناد سخن بارى تعالى
»واذا قیل لهُم اتبعوا ما أنزل اللّه قالوا بل نتَّبِعُ ما ألفینا علیه آباءَنا أولو کان اباءَهم لایعقلون شیئاً ولا یهتدون. »18
هرگاه گویندشان پیروى از چیزى کنید که خدا فروفرستاده، گویند: نه، که پیروى از چیزى مىکنیم که پدران خویش رابر آن یافتهایم. هرچند پدرانشان چیزى درنیابند و ره نشناسند.
ه:
»وتلک الامثال نضربها للّناس وما یعقلها الاّ العالمون. »19
اینها مَثَلهاست که براى کسانى زنیم و جز دانایان کس آن را اندر نیابد.
و سخن امام على(ع):
»إنَّ العاقلَ من نظر فى یَومِهِ بغَده وسعى فى فَکاک نفسه و عمل لما لابُدَّ منه ولامحیص له عنه ولیس العاقلُ من یَعرف الخیر من الشَّر ولکن العاقلُ من یَعرفُ خیر الشَّرَّین. »20
خردمند کسى است که در امروزش به فکر فرداى خود باشد و در راه آزاد کردنِ خود )از آتش دوزخ( بکوشد و براى چیزى کار کند که گزیرى از آن ندارد. خردمند کسى نیست که نیک را از بد بازشناسد، بلکه خردمند کسى است که از دو بدى، آن را که کمتر بد است، بشناسد.
و سخن امام صادق(ع):
»فى المشاوَرةِ اکتساب العلم والعاقل من یستفیذ منها علماً جدیداً ویستَدِلُّ بها على المحصول من المراد. »21
در رایزنى، فرچنگآورى دانش است و خردمند کسى است که از آن دانشهاى تازه را به دست مىآورد و دلیل اقامه مىکند بدان، برنتیجه هدف خویش.
و سخن امام على(ع):
»العاقل من کان یومُهُ خیراً من أمسه. »22
خردمند کسى است که امروز او بهتر از دیروزش باشد.
و سخن امام صادق(ع):
»صفةُ الحکیم الثُبات عند اوائل الامور والوقوف عند عواقبها.»23
ویژگى خردمند استوارى در هنگام آغاز کارها و درنگ در هنگام پایان آنهاست.
خلاقیت و دانشورى در فضاى جستوجوى ساختارها و الگوهاى جدید، به بلوغ مىرسد. براى دستیابى به ساختارها و الگوهاى جدید، نیاز به توابع آیندهنگرى شبکهاى، توابع اولویتساز، معادلات تزاحمى براى تصمیمسازى و توابع بهبود مستمر است و زمینه لازم براى تشخیص واقعیات و تفکیک توهمات، شبیهسازى فرضیه و مدل کردن اطلاعات است. )سنجش و ارتقاى توان فرضیهسازى و مدلسازى، توان کشف الگوها، آیندهنگرى، بهینهسازى، تصمیمات و شبیهسازى(.
6. با ملاحظه تفاوت میان عقل نظرى و عقل عملى و نیاز به علم مقدس و نخبه عادل و به استناد سخن خداوند متعال:
»... انما یخشى اللّه من عباده العلماء. »24
از بندگان خدا، دانشوراناند که از وى ترسند.
و سخن امام على(ع):
»العاقل اذا علم عمل واذا عمل اخلص. »25
عاقل هرگاه بداند چیزى را عمل مىکند و هرگاه عمل کند، خالص مىگرداند.
خلاقیت و نوآورى، نیازمند مهارت عبودیت و مدیریت احساس است.
بنابراین، مىتوان گفت: خلاقیت با شاخصهاى دهگانه یاد شده در فضایى شش بُعدى شکل گرفته، رشد کرده و به بلوغ مىرسد:
1. سؤالپردازى.
2. توجه به ذرات بنیادین و معادلههاى پایه.
3. جذب اطلاعاتِ کیفى.
4. نگرش و تحلیل شبکهاى و روندیابى.
5. شبیهسازى تصمیمهاى مربوط به آینده مستمر.
6. عبودیت )احساس حضور خداوند با صفتِ حیات و علم و عظمت بىنهایت(.
توصیف وضعیت موجود از کرسیهاى نظریهپردازى
مشاهدات و گزارشها از کارکرد کرسیهاى نظریهپردازى ذهن را به سوى دریافت زیر از هویت این کرسیها رهنمون مىگردد که: هویت فعلى کرسى نظریهپردازى: مجامع علمىاى هستند که به ارزیابى یک نوآورى یا یک نظریه مىپردازند.
این هویت با دو نقد زیر روبهروست:
1. این هویت با عنوانِ »نظریهشناسى» یا »نظریهسنجى» مناسبتر است تا »نظریهپردازى».
2. این هویّت براى ساماندهى و مدیریت نظریات است، نه حرکت به سوى تولید علم.
در فضاى موجود، محققان و صاحبنظران با تلاش شخصىِ خود به تولید فکر و نوآورى مىپردازند و کرسیهاى نظریهپردازى به مانند محکمهاى براى صاحبِ نظریه برقرار مىشود تا متهم در قبالِ صدق و کارآیى نظریه خود دفاع کند، عینک و روحیه حاکم بر فضاى کرسیها، نقد و عیبیابى است. چنین فضایى، خلاقیت و امید به پیشروى در کشف و توسعه مرزهاى دانش را اگر تضعیف نکند، به طور قطع، تشدید و تقویت نخواهد کرد.
از سوى دیگر، وجود چنین کرسیهایى به قطع و یقین ضرورى است، تا هر فکر و اندیشه خامى به نام نظریه علمى و نوآورى، مجال میداندارى در مجامع غیرتخصصى را نیابد. براین اساس پیشنهاد مىگردد عنوان کرسیهاى فعلى از نظریهپردازى به »کرسیهاى نظریهسنجى» تغییر کند و براى »کرسیهاى نظریهپردازى» وضعیتى دیگر فعال شود که در ذیل توصیف مىگردد:
توصیف وضعیت مطلوب از کرسیهاى نظریهپردازى
کرسیهاى نظریهپردازى، مجامع علمىاى هستند که به فعال سازىِ خلاقیت براى تولید یک نظریه مىپردازند.
در این منظر، کرسیهاى نظریهپردازى، مجموعهاى از صاحبنظران و روششناسان هستند که با عینک و حالتِ روحىِ مامایى، صاحب ایده و نظریه نو را احاطه مىکنند و به او کمک مىکنند تا بتواند ایده و فکر تازه خویش را از خامى و بساطت به پختگى و کارآمدى برساند. در این فضا حاضران به جاى نقادى و محاکمه، وکیل مدافع نظریهپرداز هستند و تلاش مىکنند تا رخنههاى ایده او را ترمیم کنند.