سؤال در آیات قرآن به دو معنى است: یکى به معناى درخواست و دیگرى به معناى پرسیدن. به دیگر بیان، یکى به معناى پرسیدن از سر ندارى است که مىشود بیان خواسته و درخواست و دیگرى پرسیدن از سر ندانى است که مىشود پرسش.
»یَسْأَلُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتَابًا مِّنَ السَّمَاء فَقَدْ سَأَلُواْ مُوسَى أَکْبَرَ مِن ذَلِکَ فَقَالُواْ أَرِنَا اللّهِ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَن ذَلِکَ وَآتَیْنَا مُوسَى سُلْطَانًا مُّبِینًا.»1
اهل کتاب از تو مىخواهند که کتابى از آسمان ]یکباره[ بر آنان فرود آورى. البته از موسى بزرگتر از این را خواستند و گفتند خدا را آشکارا به ما بنماى پس به سزاى ظلمشان صاعقه آنان را فرو گرفت، سپس بعد از آنکه دلایل آشکار براىشان آمد گوساله را ]به پرستش[ گرفتند و ما از آن هم درگذشتیم و به موسى برهانى روشن عطا کردیم.2
»أَمْ تُرِیدُونَ أَن تَسْأَلُواْ رَسُولَکُمْ کَمَا سُئِلَ مُوسَى مِن قَبْلُ وَمَن یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالاِیمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِ.»3
آیا مىخواهید از پیامبر خود همان را بخواهید که پیش از این، از موسى خواسته شد و هر کس کفر را با ایمان عوض کند، بىگمان از راه درست گمراه شده است.
»یَسْأَلُهُ مَن فِى السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ، کُلَّ یَوْمً هُوَ فِى شَأْنً.»4
هر که در آسمانها و زمین است از او درخواست مىکند. هر زمان او در کارى است.
در این آیه یسألک به معناى پرسیدن و در پى پاسخ بودن نیست، بلکه به معناى درخواست و طلب است. و در بسیارى از آیات سؤال به معناى پرسیدن از براى دانستن است و منظور ما از سؤال در این نوشتار معناى پرسش و پرسیدن است.
در نگاه اولى و ابتدایى به نظر مىرسد که باید در آیات قرآن پرسشهاى مطرح شده نقش کلیدى و اساسى داشته باشد. پرسشهاى قرآنى مىتواند نماد و یا نشانهاى از وضعیت جامعهاى باشد که قرآن درباره آن سخن مىگوید. به نظر مىرسد به میزانى که از نظر تاریخى از آدم به پیش مىآییم، به جهت افزایش حجم پرسشها، این پیشرفت و توسعه در دانش و آگاهى بشرى دیده مىشود.
بدین جهت اگر قرآن کریم جداى از هر متن و محتواى دیگر، به دقت مورد مطالعه و تحلیل قرار گیرد; به دو نکته اساسى اشاره شده است:
1. روند تاریخى زندگى بشر از آغاز آن که آدم است تا نوح و موسى و... که نوبت به پیامبر خاتم مىرسد.
2. تحول عقلانى بشر را نیز به روشنى به نمایش مىگذارد.
مىتوان به راحتى در ضمن آیات الهى، تحول تاریخى کمالگراى انسان را از آغاز تا عصر رسول اللّه(ص) فهم کرد. و این روند تحول رو به جلو و پیشرفت بوده است. یعنى شما به راحتى مىتوانید دورههاى انسانى را در فراز و نشیب آیات قرآن ببینید و هر دوره را با دوره پیش و پس از آن مقایسه کنید. در ادوار گذشته بین دوره پیش از نوح و بعد از نوح به نظر مىرسد تحول و دگردیسى چنان ژرف و محسوس است که شاید بتوان با دوره پیش و پس از رنسانس اروپا مقایسه کرد که یک شکاف عمیق تاریخى ایجاد مىشود و تا اندازهاى بین قبل و بعد ارتباط بریده مىشود. و عمده دگردیسى در حوزه آگاهى و معرفت، بلکه از آن مهمتر در عقلانیت بشر رخ مىدهد. تمامى تلاش ما این است تا با درنگ در آیات الهى این مدعا را مورد بررسى قرار دهیم و شاخص ما در این بررسى پرسشهایى است که در کتاب الهى مطرح شده است. به نظر مىرسد پرسشهاى قرآنى، به ما زمینهها و واقعیتهاى موجود هر دوره خاص را مىنمایاند.
نخستین پرسش
آن جا که سخن از خلقت آدم ابوالبشر است، گفت و گو و مناظره بین خداوند و فرشتگان مطرح است و به نظر مىرسد نفس همین پرسش آغاز زندگى جدید در عرصه تاریخ است.
»وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّى جَاعِل فِى الاَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاء وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ...»5
و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشینى خواهم گماشت ]فرشتگان[ گفتند: آیا در آن کسى را مىگمارى که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آنکه ما با ستایش تو ]تو را[ تنزیه مىکنیم و به تقدیست مىپردازیم.
نکتهاى که در آیه بیشتر نمود دارد این است که: فرشتگان به فضاى یک نواخت و آرام موجود خو گرفتهاند و نمىخواهند که دگردیسى در آن رخ دهد. آنان به اقتضاى:
»وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِِنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ.»6
جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند.
مىپنداشتند که راز و فلسفه آفرینش، پرستش آفریدگار آن است. و این پرستش با تسبیح و تقدیس فرشتگان الهى روى مىدهد و آنان همیشه بدان مشغولاند. پس وجهى در آفرینش انسان نخواهد بود. چون آمدن انسان ساختار آرام و یک نواخت تسبیح و تقدیس را درهم خواهد شکست. این ناسازگارى گذشته و آینده و ایجاد تحول، سبب طرح پرسش از جانب فرشتگان مىشود. نکته اساسى آن که فرشتگان این پرسش را با خداى خود در میان مىگذارند و نمىهراسند که مبادا به جهت اصل پرسش دچار عقوبت و مؤاخذه شوند.
به نظر مىرسد به لحاظ تاریخى این نخستین پرسشى باشد که مطرح شده است و پرسش از طرف فرشتگان است.
دومین پرسش
»قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَاْ خَیْر مِّنْهُ خَلَقْتَنِى مِن نَّارً وَخَلَقْتَهُ مِن طِینً.»7
فرمود چون تو را به سجده امر کردم چه چیز تو را بازداشت از اینکه سجده کنى؟ گفت من از او بهترم مرا از آتشى آفریدى و او را از گل آفریدى.
در اینجا پرسشى است که خداوند از شیطان مىکند. به نظر مىرسد این پرسش بعد از پرسش فرشتگان و پیش از پرسش خداوند از ذریه آدم باشد که در آیه بعد مىآید.
»وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِى آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّکُمْ؟ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ.»8
و هنگامى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند چرا گواهى دادیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این غافل بودیم.
گرچه با توجه به نوع تفسیرى که از این آیه ارائه شده است، به نظر برخى شاید این پرسش، نخستین باشد; زیرا سخن از عالم ذر و ذریّه انسان و اقرار به یگانگى خداوند است. ولى به اعتبار بنى آدم به نظر مىرسد این پرسش باید بعد از خلقت آدم، به حقیقت پیوسته و از آدم و نسل او باید چیزى باشد که چنین پرسشى با آنان مطرح گردد وگرنه پیش از این که آدم و بنى آدم آفریده شوند، معنى نخواهد داشت. بنابراین از نظر ترتب، پرسش فرشتگان از خداوند، مقدم بر پرسش خداوند از ذریه آدم است.
آغاز دوره احساس و عاطفه
بعد از این که خداوند آدم را مىآفریند اتفاق مهمى رخ مىدهد:
»وَ قُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَیْثُ شِئْتُمَا وَ لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ».9
گفتیم اى آدم خود و همسرت در این باغ سکونت گیر]ید[ و از هر کجاى آن خواهید فراوان بخورید و]لى[ به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود.
در حقیقت آدم ابوالبشر، با دو حکم الهى رو به رو بوده است که یکى به صورت امرى است و دیگرى به صورت نهیى. یکى خوردن از همه چیز بر اساس تمایل و خواسته درونى خود. و دیگرى نزدیک نشدن به درختى خاص. و آدم ابوالبشر دستور نخست را مىپذیرد و بدان تن در مىدهد; ولى نسبت به دستور دوم، گویا مهار نفس خویش را ندارد. خواستهها بر عقلانیت و حقایق، سایه افکنده است. نکته مهم این است که از طرف آدم هیچ پرسشى مطرح نمىشود که چرا نباید به این درخت نزدیک شوم؟ مگر تفاوت این درخت با دیگر درختها در چیست؟ چرا نباید من از آن بهره ببرم؟ وجه و علت پیشگیرى و بازدارندگى را آدم نمىپرسد. چون هنوز فضا به گونهاى نیست که آدم نیک دریابد که وجه و علتى باید براى آن باشد. جالب آن که در کشمکش بین دو فرزند آدم، به روایت قرآن کریم، این که یکى قربانىاش پذیرفته مىشود و دیگرى پذیرفته نمىشود نیز طرح پرسش مطرح نیست. حتى یکى به دیگرى مىگوید اگر مرا هم بکشى، من تو را نخواهم کشت.
»وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَىْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَّبلْ مِنَ الاخَرِ قَالَ لأقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَّبلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ. لَئِن بَسَطتَ إِلَىَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِى مَا أَنَاْ بِبَاسِطً یَدِىَ إِلَیْکَ لأَقْتُلَکَ إِنِّى أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ».10
داستان دو پسر آدم را به درستى بر ایشان بخوان هنگامى که قربانىاى پیش داشتند. پس از یکى از آن دو پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد. ]قابیل[ گفت: حتماً تو را خواهم کشت. ]هابیل[ گفت: خدا فقط از تقواپیشگان مىپذیرد. اگر دستخود را به سوى من دراز کنى تا مرا بکشى، من دستم را به سوى تو دراز نمىکنم تا تو را بکشم. من از خداوند پروردگار جهانیان مىترسم.
در ادامه ماجرا، در ضمن درگیرى، هابیل کشته مىشود. و قابیل نمىداند که با جنازه برادرش چه کند. کلاغى یا زاغى به یارى او مىآید:
»إِنِّى أُرِیدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِى وَ إِثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِکَ جَزَاء الظَّالِمِینَ. فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِینَ. فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا یَبْحَثُ فِى الاَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِى سَوْءةَ أَخِیهِ قَالَ یَا وَیْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِىَ سَوْءةَ أَخِى فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ.»11
من مىخواهم تو با گناه من و گناه خودت بازگردى و از اهل آتش باشى و آن استسزاى ستمگران. پس نفساش او را به کشتن برادرش وا داشت و او را کشت و از زیانکاران گردید. خدا زاغى را برانگیخت که زمین را مىکاوید تا نشاناش دهد، چگونه جسد برادرش را پنهان کند. ]قابیل[ گفت: واى بر من آیا عاجزم که مثل این زاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان کنم. پس از پشیمانان گردید.
اوج دوره عاطفى
به نظر مىرسد این وضعیت و همین روند، تا اندازهاى تا زمان نوح ادامه پیدا مىکند. زیرا در ماجراى نوح وقتى که به او گفته مىشود کشتى بسازد. و از هر حیوانى جفت آنها را بار کشتى کند، هیچ پرسشى از طرف نوح مطرح نمىشود که چرا؟
»وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَ وَحْیِنَا وَلاَ تُخَاطِبْنِى فِى الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ.»
زیر نظر ما و ]به[ وحى ما کشتى را بساز و درباره کسانى که ستم کردهاند با من سخن مگوى، چرا که آنان غرق شدنىاند.
»وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَ کُلَّمَا مَرَّ عَلَیْهِ مَلأ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ قَالَ إِن تَسْخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنکُمْ کَمَا تَسْخَرُونَ.»
و ]نوح[ کشتى را مىساخت و هر بار که اشرافى از قوماش بر او مىگذشتند، او را مسخره مىکردند مىگفت: اگر ما را مسخره مىکنید ما ]نیز[ شما را همان گونه که مسخره مىکنید مسخره خواهیم کرد.
»فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن یَأْتِیهِ عَذَاب یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَاب مُّقِیم.»
به زودى خواهید دانست چه کسى را عذابى خوارکننده درمىرسد و بر او عذابى پایدار فرود مىآید.
»حَتَّى إِذَا جَاء أَمْرُنَا وَ فَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِیهَا مِن کُلًّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلاَّ مَن سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِیل.»
تا آنگاه که فرمان ما دررسید و تنور فوران کرد فرمودیم در آن ]کشتى[ از هر حیوانى یک جفت، با کسانت، مگر کسى که قبلاً درباره او سخن رفته است و کسانى که ایمان آوردهاند، حمل کن و با او جز ]عده[ اندکى ایمان نیاورده بودند.
»وَ قَالَ ارْکَبُواْ فِیهَا بِسْمِ اللّهِ مَجْرَاهَا وَ مُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّى لَغَفُور رَّحِیم.»
]نوح[ گفت در آن سوار شوید به نام خداست روانشدناش و لنگرانداختناش بىگمان پروردگار من آمرزنده مهربان است.
»وَ هِىَ تَجْرِى بِهِمْ فِى مَوْجً کَالْجِبَالِ وَ نَادَى نُوح ابْنَهُ وَکَانَ فِى مَعْزِلً یَا بُنَىَّ ارْکَب مَّعَنَا وَلاَ تَکُن مَّعَ الْکَافِرِینَ.»
و آن ]کشتى[ ایشان را در میان موجى کوهآسا مىبرد و نوح پسرش را، که در کنارى بود، بانگ درداد اى پسرک من با ما سوار شو و با کافران مباش.
»قَالَ سَآوِى إِلَى جَبَلً یَعْصِمُنِى مِنَ الْمَاء قَالَ لاَ عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاَّ مَن رَّحِمَ وَ حَالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکَانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ.»
گفت به زودى به کوهى پناه مىجویم که مرا از آب در امان نگاه مىدارد. گفت امروز در برابر فرمان خدا هیچ نگاهدارندهاى نیست، مگر کسى که ]خدا بر او[ رحم کند و موج میان آن دو حایل شد و ]پسر[ از غرقشدگان گردید.
»وَ قِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِى مَاءکِ وَیَا سَمَاء أَقْلِعِى وَغِیضَ الْمَاء وَقُضِىَ الاَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِىِّ وَ قِیلَ بُعْداً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ.»
و گفته شد اى زمین، آب خود را فرو بر و اى آسمان ]از باران[ خوددارى کن و آب فرو کاست و فرمان گزارده شد و ]کشتى[ بر جودى قرار گرفت و گفته شد مرگ بر قوم ستمکار.
»وَنَادَى نُوح رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابُنِى مِنْ أَهْلِى وَإِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ.»
نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت: پروردگارا پسرم از کسان من است و قطعاً وعده تو راست است و تو بهترین داورانى.
»قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَل غَیْرُ صَالِحً فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم إِنِّى أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ.»
فرمود اى نوح او در حقیقت از کسان تو نیست او ]داراى[ کردارى ناشایسته است. پس چیزى را که بدان علم ندارى از من مخواه. من به تو اندرز مىدهم که مبادا از نادانان باشى.
»قَالَ رَبِّ إِنِّى أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْأَلَکَ مَا لَیْسَ لِى بِهِ عِلْم وَ إِلاَّ تَغْفِرْ لِى وَ تَرْحَمْنِى أَکُن مِّنَ الْخَاسِرِینَ.»12
گفت پروردگارا من به تو پناه مىبرم که از تو چیزى بخواهم که بدان علم ندارم و اگر مرا نیامرزى و به من رحم نکنى از زیانکاران باشم.
همچنان که خود نیک شاهد و ناظر هستید، در آیات بالا هر آنچه خداوند دستور مىدهد، نوح پیروى مىکند و از سوى نوح هیچ پرسش و اشکالى مطرح نمىشود. نوح مىتوانست بپرسد که چرا کشتى بسازد؟ به گونهاى دیگر نجات پیدا کند. نوح مىتوانست نسبت به فرزنش سؤال کند. زمینه براى طرح پرسش به نظر ما وجود دارد که این زمینه براى نوح وجود ندارد. چنانکه خداوند هم در ضمن همین آیه به راز و علت آن مىپردازد که علم و آگاهى است. نوح نسبت به امورى که اتفاق مىافتد، هیچ آگاهى و وقوفى ندارد. و خواستههاى او، نه از سر آگاهى و دانایى است، بلکه از سر گرایشهاى نفسانى است. چون فرزندش هست مىخواهد که نجات پیدا کند.
به نظر مىرسد تا زمان نوح و دوره نوح، هنوز چندان تحول عقلانى فراهم نیامده است. به اقتضاى آیه بالا، امور و خواستهها از ناآگاهى سرچشمه مىگرفته است. نمىخواهم مسأله را تعمیم دهم، بلکه مىخواهم بگویم چنین فهمیده مىشود.
اینک فضا فراهم است که این آیات و دستههاى همانند را که مربوط به آیات آدم تا نوح مىشود را کنار هم قرار داد که آیات زیادى خواهد بود. در این آیات، راز این که چرا مردمان آن عصر و دوره امت واحده بودند روشن مىشود.
دورهى شکوفایى خرد انسانى
»کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ یَهْدِى مَن یَشَاء إِلَى صِرَاطً مُّسْتَقِیمً.» 13
مردم امتى یگانه بودند پس خداوند پیامبران را نویدآور و بیمدهنده برانگیخت و با آنان کتاب ]خود[ را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آن چه با هم اختلاف داشتند، داورى کند و جز کسانى که ]کتاب[ به آنان داده شد، پس از آن که دلایل روشن براى آنان آمد به خاطر ستم ]و حسدى[ که میانشان بود ]هیچ کس[ در آن اختلاف نکرد; پس خداوند آنان را که ایمان آورده بودند به توفیق خویش به حقیقت آن چه که در آن اختلاف داشتند هدایت کرد و خدا هر که را بخواهد به راه راست هدایت مىکند.
شاید تا پیش از بعثت پیامبران، مردم آن درک از زندگى را که ما امروز از آن داریم نداشتند. بیشتر زندگى آنها تحت تأثیر خوى و خصلتهاى حیوانى و رفتار و امور آنان به دور از خرد بوده است. البته آیه در این باره چیزى نمىگوید. این که گفته مى شود مردم دچار جامعه طبقاتى شده بودند و کشمکشهاى حقوقى داشتند، چندان منطقى به نظر نمى رسد که براى این اختلافها بخواهد نبى بیاید. چون با آمدن انبیا این اختلاف حل نشد و هم اکنون هم این اختلافها وجود دارد. دعواى سر زمین و آب و... این امور مربوط به دنیاى بشریت است و خودشان این دعواها را راه مى اندازند و بعد هم یا حل مىکنند و یا هم هیچگاه حل نمى شود.
علامه طباطبایى در تفسیر آیه به نکته لطیفى اشاره دارد و آن بهره گیرى از واژه بعث است، به جاى ارسال. خداوند در آیه تعبیر به بعث کرده است، نه ارسال. و این واژه بیانگر این واقعیت است که حال انسانهاى نخستین، حال خمود و سکون بوده است. و چنین بسترى مقتضاى بعث و بر انگیختن است. و این به معناى برخاستن از خواب و سکنى گزیدن است. همین نکته شاید سبب شده است که از ایشان به بعث پیامبران تعبیر بشود و نه مرسلین و رسل. با عنایت به این که بعث و انزال کتب، در حقیقت بیانگر حق براى مردم است و آگاه کردن ایشان به حقیقت امور خودشان و زندگى ایشان. و آگاهى دادن به آنان که آفریده هاى پروردگارند. و در قیامت بر انگیخته خواهند شد و... 14
از بیان مرحوم علامه نیز استفاده مىشود که مردم در دوره پیش از بعثت، از شرایط خاص انسانى هنوز بهرهمند نبودند. و به نظر مىرسد به همین جهت هم اختلاف و چند دستگى در بین آنان قابل تصور نیست. و اختلافها، پس از هوشیارى و بیدارى آنان از خواب غفلت و یا رهایى از عواطف و احساسات فراهم آمد.
بهترین شاهد تاریخى بر نقش انبیا در اختلافها حضور نبى اکرم(ص) است. گرچه در مدینه براى حل اختلاف بین قبایل آمد; ولى بین مردم، خود به خود، چند دستگى جدید پدیدار شد. همان اول که پیامبر مبعوث شد، جامعه عرب مکه به هم ریخت. تلاشهاى سران قریش و بزرگان براى رویارویى با محمد(ص) جز این نبود که دچار اختلاف شده بودند. پیش از آن بردهها، فرمانبردار و حرف شنو بودند، ولى حالا معترض و متعرض شده اند. شمارى اندک - تازه مسلمانها - به بتها حرف و کنایه مى زنند. در مدینه هم این گونه شد. جنگ و اختلافها، پیش از آمدن پیامبر بین قومیتهاى خاصى بود. و بعد از آن دهها جنگ بزرگ و کوچک به راه افتاد. در ادامه راه، بعد از رحلت رسول خدا، دامنه اختلافها، گسترش یافت:
»وَ لَقَدْ کُنّا مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ نَقْتُلُ ابأَنا وَ أَبْنأَنا وَ إِخْوانَنا وَ أَعْمامَنا، ما یَزِیدُنا ذلِکَ إِلاّ إِیمانًا وَّ تَسْلِیمًا وَ مُضِیًّا عَلَى اللَّقَمِ، وَ صَبْرًا عَلى مَضَضِ الاَْلَمِ، وَ جِدًّا فِى جِهادِ الْعَدُوِّ، وَ لَقَدْ کانَ الرَّجُلُ مِنّا وَ الاْخَرُ مِنُ عَدُوِّنا یَتَصاوَلانِ تَصاوُلَ الْفَحْلَیْنِ، یَتَخالَسانِ أَنْفُسَهُما أَیُّهُما یَسْقِى صاحِبَهُ کَأْسَ الْمَنُونِ، فَمَرَّةً لَنا مِنْ عَدُوِّنا وَ مَرَّةً لِعَدُوِّنا مِنّا.»
15ما با رسول اللّه، صلى اللّه علیه و آله، بودیم. پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود را مىکشتیم. و این جز به ایمان و تسلیم ما نمىافزود، که بر راه راست بودیم و بر سوزش آلام شکیبایى مىورزیدیم. و در جهاد با دشمن به جدّ در ایستاده بودیم. بسا مردى از ما و مردى از دشمنان ما، مردانه، پنجه در مىافکندند، تا کدام یک دیگرى را شرنگ مرگ چشاند. گاه ما بودیم که جام مرگ از دست دشمن مىگرفتیم. و گاه دشمن بود که جام مرگ از دست ما مىگرفت.
همین معنى در آیه شریفه زیر، این سان بازتاب یافته است:
»وَ مَا کَانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُواْ وَ لَوْلاَ کَلِمَة سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَقُضِىَ بَیْنَهُمْ فِیمَا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ.»16
و مردم جز یک امت نبودند، پس اختلاف پیدا کردند و اگر وعدهاى از جانب پروردگارت مقرر نگشته بود، قطعاً در آنچه بر سر آن با هم اختلاف مىکنند میانشان داورى مىشد.
در تفسیر نمونه آمده است:
»آغاز پیدایش دین و مذهب به معناى واقعى همزمان با آغاز پیدایش انسان نبوده، بلکه همزمان با آغاز پیدایش اجتماع و جامعه ى به معناى واقعى بوده است. بنابراین، جاى تعجب نیست که نخستین پیغمبر اولوالعزم و صاحب آیین و شریعت، نوح پیغمبر بود، نه حضرت آدم». 17
دوره خردورزى
اگر به آیات بعد و پیامبران بعد از این توجه شود، کم و بیش رد پاى پرسش پیدا مىشود. نمونهاى از آن، پرسش و پاسخ مکررى است که بین ابراهیم و خداوند رد و بدل مىشود:
»وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِى کَیْفَ تُحْیِى الْمَوْتَى؟ قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن؟ قَالَ بَلَى وَلَکِن لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِى.» 18
و آن گاه که ابراهیم گفت: پروردگارا! نشانم بده، چگونه مردگان را زنده مىکنى؟ فرمود: مگر ایمان نیاوردهاى؟ گفت: چرا! ولى تا دلم آرام گیرد.
جالب آن که در همین دوره است که همسر ابراهیم نیز از فرستادگان خداوند پرسش مىکند آن گاه که خبر از حامله شدناش مىدهند:
»قَالَتْ یَا وَیْلَتَى أَأَلِدُ وَ أَنَاْ عَجُوز وَ هَذَا بَعْلِى شَیْخًا إِنَّ هَذَا لَشَىْء عَجِیب. »19
همسر ابراهیم گفت اى واى بر من آیا فرزند آورم با آن که من پیرزنم و این شوهرم پیرمرد است واقعاً این چیز بسیار عجیبى است.
»قَالُواْ أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَ بَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِید مَّجِید.»20
گفتند: آیا از کار خدا تعجب مىکنى رحمتخدا و برکات او بر شما خاندان ]رسالت[ باد. بىگمان او ستودهاى بزرگوار است.
همان گونه که در آیات بالا آمده و در حقیقت گزارشى از رویدادهاى گذشته است، بر خلاف دوره نوح و پیش از نوح مىبینید که ابراهیم و همسرش خداوند و یا فرشتگان را مخاطب قرار داده و از آنان چیزهایى را مىپرسند که به نظرشان غیر عادى و شگفت انگیز مىرسد. گویا در این مرحله تفاوتها را کاملاً مىبینند و مىفهمند. همسر ابراهیم متوجه مىشود که براى وضع حمل دوره خاصى است و پس از آن امکان وضع حمل نیست. چون این امور را مىفهمد پس مىپرسد.
لوط هم که همدوره و معاصر ابراهیم است نیز به جهت قرار گرفتن در آغاز دوره خردورزى، پرسشهایى را با قوم خویش مطرح مىکند:
»وَ لُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ. أَئِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْم تَجْهَلُونَ.»21
و ]یاد کن[ لوط را که چون به قوم خود گفت آیا دیده و دانسته مرتکب عمل ناشایست ]همجنس گرایى[ مىشوید. آیا شما به جاى زنان، از روى شهوت، با مردها در مىآمیزید؟ بلکه شما مردمى نادانید.
نمونه بارز دیگر آن همراهى موسى با خضر است که پرسشهاى پیاپى موسى، شکیبایى خضر را درهم مىشکند.
»قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا. قَالَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِىَ صَبْرًا. وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا. قَالَ سَتَجِدُنِى إِن شَاء اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِى لَکَ أَمْرًا. قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِى فَلَا تَسْأَلْنِى عَن شَىْءً حَتَّى أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْرًا.»22
موسى به او گفت آیا تو را به شرط اینکه از بینشى که آموخته شدهاى به من یاد دهى پیروى کنم. گفت تو هرگز نمىتوانى همپاى من صبر کنى. و چگونه مىتوانى بر چیزى که به شناخت آن احاطه ندارى صبر کنى. گفت: ان شاء اللّه مرا شکیبا خواهى یافت و در هیچ کارى تو را نافرمانى نخواهم کرد. گفت اگر مرا پیروى مىکنى پس از چیزى سؤال مکن تا ]خود[ از آن با تو سخن آغاز کنم.
دقت شود که در این جا خضر فرد پیرو مى خواهد. اگر قرار است از او پیروى شود، نباید پرسش مطرح شود، ولى انسان که صرفاً پیرو نیست و موسى هم نتوانست صرفا پیرو باشد.
»فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَکِبَا فِى السَّفِینَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَیْئًا إِمْرًا. قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِىَ صَبْرًا.»23
پس رهسپار گردیدند تا وقتى که سوار کشتى شدند ]وى[ آن را سوراخ کرد ]موسى[ گفت: آیا کشتى را سوراخ کردى تا سرنشینانش را غرق کنى واقعاً به کار ناروایى مبادرت ورزیدى. گفت آیا نگفتم که تو هرگز نمىتوانى همپاى من صبر کنى.
»فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِیَا غُلَامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسً لَّقَدْ جِئْتَ شَیْئًا نُّکْرًا. قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِى صَبْرًا.»24
پس رفتند تا به نوجوانى برخوردند ]بنده ما[ او را کشت ]موسى به او [ گفت: آیا شخص بىگناهى را بدون اینکه کسى را به قتل رسانده باشد، کشتى. واقعاً کار ناپسندى مرتکب شدى. گفت آیا به تو نگفتم که هرگز نمىتوانى همپاى من صبر کنى.
»قَالَ إِن سَأَلْتُکَ عَن شَىْءً بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِى قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّى عُذْرًا.»25
]موسى[ گفت اگر از این پس چیزى از تو پرسیدم دیگر با من همراهى مکن ]و[ از جانب من قطعاً معذور خواهى بود.
این جا است که پرسش با ادامه راه سازگار نیست. با طرح پرسش از ادامه راه باز خواهد ماند. باید توجه داشت که بین راه عقلانى با راه عرفانى تفاوت بسیار است.
با توجه به فضاى کاملاً آشناى داستان موسى، تقریباً آیات سوره بقره و ماجراى گاو بنى اسرائیل، که این سوره نام خود را نیز از این ماجرا گرفته است، روشن مىشود.
»قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لّنَا مَا هِىَ.»26
گفتند پروردگارت را براى ما بخوان تا بر ما روشن سازد که آن چگونه ]گاوى[ است.
»قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا.» 27
گفتند از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن کند که رنگش چگونه است.
»قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِىَ إِنَّ البَقَرَ تَشَابَهَ عَلَیْنَا وَإِنَّآ إِن شَاء اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ.»28
گفتند از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن گرداند که آن چگونه ]گاوى[ باشد زیرا ]چگونگى[ این ماده گاو بر ما مشتبه شده و]لى با توضیحات بیشتر تو[ ما ان شاء اللّه حتماً هدایت خواهیم شد.
از این پرسشهاى پیایى روشن مىشود که جامعه بنى اسرائیل، نسبت به پیشینیان خود، تا اندازهاى سطح آگاهىشان افزایش یافته است که با توجه به همان آگاهى مىتوانند بپرسند و گویا نسبت به پرسش دچار حرص و ولع شدهاند که نفس این پرسشها، گاه خود آنها را دچار مشکل مىکند.
همین پرسشگرى و شیوع آن در دوره سلیمان با روشنى بیشترى، نمود مىیابد:
»فَلَمَّا جَاء سُلَیْمَانَ قَالَ: أَتُمِدُّونَنِ بِمَالً فَمَا آتَانِىَ اللَّهُ خَیْر مِّمَّا آتَاکُم بَلْ أَنتُم بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ.»29
و چون ]فرستاده[ نزد سلیمان آمد; ]سلیمان[ گفت: آیا مرا به مالى کمک مىدهید؟ آن چه خدا به من عطا کرده بهتر است از آنچه به شما دادهاست ]نه[ بلکه شما به ارمغان خود شادمانى مىنمایید.
»قَالَ یَا أَیُّهَا المَلاَ ءُ أَیُّکُمْ یَأْتِینِى بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن یَأْتُونِى مُسْلِمِینَ.»30
]سپس[ گفت اى سران ]کشور[ کدام یک از شما تخت او را پیش از آنکه مطیعانه نزد من آیند براى من مىآورد.
»قَالَ الَّذِى عِندَهُ عِلْم مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّى لِیَبْلُوَنِى أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَمَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّى غَنِىّ کَرِیم.»31
کسى که نزد او دانشى از کتاب ]الهى[ بود گفت: من آن را پیش از آنکه چشم خود را بر هم زنى برایت مىآورم. پس چون ]سلیمان[ آن ]تخت[ را نزد خود مستقر دید، گفت این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسى مىکنم و هر کس سپاس گزارد تنها به سود خویش سپاس مىگزارد و هر کس ناسپاسى کند بىگمان پروردگارم بىنیاز و کریم است.
»قَالَ نَکِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنظُرْ أَتَهْتَدِى أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لَا یَهْتَدُونَ. فَلَمَّا جَاءتْ قِیلَ أَهَکَذَا عَرْشُکِ قَالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِینَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَکُنَّا مُسْلِمِینَ.»32
گفت تخت ]ملکه[ را برایش ناشناس گردانید تا ببینیم آیا پى مىبرد یا از کسانى است که پى نمىبرند. پس وقتى ]ملکه[ آمد ]بدو[ گفته شد آیا تخت تو همین گونه است؟ گفت: گویا این همان است و پیش از این ما آگاه شده و از در اطاعت درآمده بودیم.
دورهى خردگرایى
این که بعد از عصر نوح جامعه دچار دگردیسى مىشود از خود همین پرسشهایى که در داستان پیامبران در قرآن آمده به روشنى به دست مىآید. و هرچه پا پیشتر گذاشته مىشود و به جلوتر مىآییم، حجم پرسشها در ابعاد گوناگون افزایش مىیابد.
»قَالَتْ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِى وَلَد وَلَمْ یَمْسَسْنِى بَشَر قَالَ کَذَلِکِ اللّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاء إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ.»33
]مریم[ گفت پروردگارا چگونه مرا فرزندى خواهد بود با آنکه بشرى به من دست نزده است. گفت: چنین است ]کار[ پروردگار خدا هر چه بخواهد مىآفریند چون به کارى فرمان دهد، فقط به آن مىگوید: باش، پس مىباشد.
»وَإِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِى وَأُمِّىَ إِلَهَیْنِ مِن دُونِ اللّهِ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِى أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِى بِحَقًّ إِن کُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِى وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ.»34
و ]یاد کن[ هنگامى را که خدا فرمود: اى عیسى پسر مریم آیا تو به مردم گفتى من و مادرم را همچون دو خدا به جاى خداوند بپرستید. گفت: منزهى تو مرا نزیبد که ]درباره خویشتن[ چیزى را که حق من نیست بگویم. اگر آن را گفته بودم، قطعاً آن را مىدانستى آنچه در نفس من است تو مىدانى و آنچه در ذات توست، من نمىدانم چرا که تو خود داناى رازهاى نهانى.
چنان که در دوره پیامبر(ص) صرف پیروى از پیامبر مطرح نیست حتى براى شناخت او، تنها نمىخواهند که معجزه کند; زیرا معجزه بیشتر متعلق به دورههاى پیشین است که از مردم پیامبر روزگار خودشان مىخواهند تا توانایى پیوند با غیب را در شکل و صورت معجزه به نمایش بگذارد، ولى از پیامبر اکرم به جاى درخواست معجزه، به طرح پرسش مىپردازند. قریشیان به مدینه مىآیند و براى درهم شکستن شخصیت پیامبر از سران و بزرگان یهودى یارى مىطلبند. آنها چند پرسش را مطرح مىکنند و به قریش مىگویند: پاسخ آنها را از مدعى پیامبرى بخواهند.35
پرسشهاى پیروان ادیان و کفار از پیامبر
از پیامبر پرسشهاى بسیارى مىشود که به پارهاى از آنها در آیات قرآن اشاره شده است:
1. پرسش درباره رستاخیز:
»یَسْأَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ. فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ. وَخَسَفَ الْقَمَرُ. وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ. یَقُولُ الإِِنسَانُ یَوْمَئِذً أَیْنَ الْمَفَرُّ. کَلاَّ لَا وَزَرَ. إِلَى رَبِّکَ یَوْمَئِذً الْمُسْتَقَرُّ. یُنَّبأُ الإنسَانُ یَوْمَئِذً بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ... .»36
از اینرو مىپرسد قیامت کى خواهد بود؟ بگو در آن هنگام که چشمها از شدت وحشت به گردش در آید. و ماه بىنور گردد. و خورشید و ماه جمع شوند. آن هنگام انسان گوید راه فرار کجاست؟ هرگز چنین نیست; پناهگاهى وجود ندارد. آن هنگام قرارگاه نهایى تنها به سوى پروردگار توست. و در آن روز انسان را از تمام کارهایى که از پیش یا پس فرستاده آگاه مىکنند...
»یَسْأَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَ مَا یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیبًا.»37
مردم از تو درباره رستاخیز مىپرسند. بگو علم آن فقط نزد خداست و چه مىدانى شاید رستاخیز نزدیک باشد.
»یَسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّى لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِى السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ لاَ تَأْتِیکُمْ إِلاَّ بَغْتَةً.»38
از تو درباره قیامت مىپرسند، وقوع آن چه وقت است؟ بگو علم آن تنها نزد پروردگار من است جز او ]هیچ کس[ آن را به موقع خود آشکار نمىگرداند ]این حادثه[ بر آسمانها و زمین گران است جز ناگهان به شما نمىرسد.
»یَسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا. فِیمَ أَنتَ مِن ذِکْرَاهَا. إِلَى رَبِّکَ مُنتَهَاهَا. إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخْشَاهَا. کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَهَا لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ عَشِیَّةً أَوْ ضُحَاهَا.» 39
درباره رستاخیز از تو مىپرسند که فرارسیدنش چه وقت است. تو را چه به گفت و گو در آن. علم آن با پروردگار توست. تو فقط کسى را که از آن مىترسد، هشدار مىدهى. روزى که آن را مىبینند، گویى که آنان جز شبى یا روزى درنگ نکردهاند.
»عَمَّ یَتَسَاءلُونَ. عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ. الَّذِى هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ. کَلاَّ سَیَعْلَمُونَ. ثُمَّ کَلاَّ سَیَعْلَمُونَ.» 40
درباره چه چیز از یکدیگر مىپرسند؟ از آن خبر بزرگ که دربارهى آن با هم اختلاف دارند. نه چنان است، به زودى خواهند دانست. باز هم نه چنان است، به زودى خواهند دانست.
2. پرسش از آگاهى پیامبر به روز رستاخیز:
»یَسْأَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِىُّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللّهِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ.»41
از تو مىپرسند گویا تو از ]زمان وقوع[ آن آگاهى. بگو علم آن تنها نزد خداست، ولى بیشتر مردم نمىدانند.
3. پرسش درباره هلال:
»یَسْأَلُونَکَ عَنِ الاهِلَّةِ قُلْ هِىَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَ أْتُواْ الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَ اتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.»42
درباره هلالها از تو مىپرسند. بگو آنها گاهشمارى براى مردم و حجاند. و نیکى آن نیست که از پشتخانهها درآیید; بلکه نیکى آن است که کسى تقوا پیشه کند و به خانهها از دَرِ آنها درآیید. و از خدا بترسید; باشد که رستگار گردید.
4. پرسش از جنگ در ماههاى حرام:
»یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالً فِیهِ قُلْ قِتَال فِیهِ کَبِیر وَصَدّ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَکُفْر بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِندَ اللّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّىَ یَرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ وَمَن یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِر فَأُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِى الدُّنْیَا وَالاخِرَةِ وَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ.»43
از تو درباره ماهى که کارزار در آن حرام است مىپرسند. بگو کارزار در آن گناهى بزرگ و باز داشتن از راه خدا و کفر ورزیدن به او و باز داشتن از مسجدالحرام ]=حج[ و بیرون راندن اهل آن از آنجا نزد خدا ]گناهى[ بزرگتر و فتنه ]=شرک[ از کشتار بزرگتر است و آنان پیوسته با شما مىجنگند تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند و کسانى از شما که از دین خود برگردند و در حال کفر بمیرند آنان کردارهاىشان در دنیا و آخرت تباه مىشود و ایشان اهل آتشاند و در آن ماندگار خواهند بود.
5. پرسش درباره انفاق:
»یَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَیْرً فَلِلْوَالِدَیْنِ وَالاَقْرَبِینَ وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَیْرً فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیم.» 44
از تو مىپرسند چه چیزى انفاق کنند ]و به چه کسى بدهند[ بگو: هر مالى انفاق کنید به پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مسکینان و به در راهمانده تعلق دارد و هر گونه نیکى کنید، البته خدا به آن داناست.
»وَ یَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذَلِکَ یُبیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الایَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ. فِى الدُّنْیَا وَالاخِرَةِ.» 45
و از تو مىپرسند: چه چیزى انفاق کنند. بگو: مازاد ]بر نیازمندى خود[ را این گونه خداوند آیات ]خود را[ براى شما روشن مىگرداند باشد که در ]کار[ دنیا و آخرت بیندیشید.
6. پرسش از انفال:
»یسْأَلُونَکَ عَنِ الاَنفَالِ قُلِ الاَنفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بِیْنِکُمْ وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ.» 46
]اى پیامبر[ از تو درباره غنایم جنگى مىپرسند. بگو: غنایم جنگى اختصاص به خدا و فرستاده ]او[ دارد پس از خدا پروا دارید و با یکدیگر سازش نمایید و اگر ایمان دارید از خدا و پیامبرش اطاعت کنید.
7 و 8. پرسش از مشروب و قمار:
»یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْم کَبِیر وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَآ أَکْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا وَیَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذَلِکَ یُبیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الایَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ. فِى الدُّنْیَا وَالاخِرَةِ .»47
درباره شراب و قمار از تو مىپرسند بگو در آن دوگناهى بزرگ و سودهایى براى مردم است و]لى[ گناهشان از سودشان بزرگتر است.
9. پرسش درباره یتیمان:
»وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَتَامَى قُلْ إِصْلاَح لَّهُمْ خَیْر وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَوْ شَاء اللّهُ لاعْنَتَکُمْ إِنَّ اللّهَ عَزِیز حَکِیم.» 48
درباره یتیمان از تو مىپرسند. بگو: به صلاح آنان کار کردن بهتر است و اگر با آنان همزیستى کنید برادران ]دینى[ شما هستند و خدا تباهکار را از درستکار بازمىشناسد و اگر خدا مىخواست ]در این باره[ شما را به دشوارى مىانداخت آرى خداوند توانا و حکیم است.
10. پرسش از قاعدگى زنان:
»وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاء فِى الْمَحِیضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىَ یَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ.»49
از تو درباره عادت ماهانه ]زنان[ مىپرسند. بگو: آن رنجى است پس هنگام عادت ماهانه از ]آمیزش با[ زنان کناره گیرى کنید و به آنان نزدیک نشوید، تا پاک شوند پس چون پاک شدند از همان جا که خدا به شما فرمان داده است، با آنان آمیزش کنید خداوند توبهکاران و پاکیزگان را دوست مىدارد.
11. پرسش از روح:
»وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى وَمَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً.»50
درباره روح از تو مىپرسند بگو روح از ]سنخ[ فرمان پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکى داده نشده است.
12. پرسش درباره ذى القرنین:
»وَ یَسْأَلُونَکَ عَن ذِى الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُم مِّنْهُ ذِکْرًا.»51
از تو درباره ذوالقرنین مىپرسند بگو به زودى چیزى از او براى شما خواهم خواند.
13. پرسش درباره کوهها:
»وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّى نَسْفًا.»52
از تو درباره کوهها مىپرسند بگو پروردگارم آنها را ]در قیامت[ ریز ریز خواهد ساخت.
14. پرسش درباره چیزهاى حلال:
»یَسْأَلُونَکَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُم مِّنَ الْجَوَارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ فَکُلُواْ مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَاذْکُرُواْ اسْمَ اللّهِ عَلَیْهِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ.»53
از تو مىپرسند چه چیزى براى آنان حلال شده است بگو چیزهاى پاکیزه براى شما حلال گردیده و ]نیز صید[ حیوانات شکارگر که شما بهعنوان مربیان سگهاى شکارى از آنچه خدایتان آموخته به آنها تعلیم دادهاید ]براى شما حلال شده است[ پس از آنچه آنها براى شما گرفته و نگاه داشتهاند بخورید و نام خدا را بر آن ببرید و پرواى خدا بدارید که خدا زودشمار است.
آن چه بیان گردید پرسشهایى بود که مردم از پیامبر داشتند که در قرآن به آنها پرداخته شده و به گونهاى پاسخ آنها آمده است. در بسیارى از آیات، پرسشهایى آمده که طراح آن پرسشها خداوند متعال است. به مواردى از آن اشاره مىشود.
پرسشهاى خداوند
پرسش از همه آفریدهها:
»یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالاِنسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُل مِّنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِى وَیُنذِرُونَکُمْ لِقَاء یَوْمِکُمْ هَذَا قَالُواْ شَهِدْنَا عَلَى أَنفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَشَهِدُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُواْ کَافِرِینَ.»54
اى گروه جن و انس آیا از میان شما فرستادگانى براى شما نیامدند که آیات مرا بر شما بخوانند و از دیدار این روزتان به شما هشدار دهند. گفتند: ما به زیان خود گواهى دهیم ]که آرى آمدند[ و زندگى دنیا فریبشان داد و بر ضد خود گواهى دادند که آنان کافر بودهاند.
پرسش از خویشاوندى با خداوند:
»وَ قَالَتِ الْیَهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاء اللّهِ وَأَحِّباؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم بَلْ أَنتُم بَشَر مِّمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَن یَشَاء وَیُعَذِّبُ مَن یَشَاء وَلِلّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالاَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ.»55
و یهودان و ترسایان گفتند ما پسران خدا و دوستان او هستیم. بگو: پس چرا شما را به ]کیفر[ گناهانتان عذاب مىکند، بلکه شما ]هم[ بشرید از جمله کسانى که آفریده است هر که را بخواهد مىآمرزد و هر که را بخواهد عذاب مىکند و فرمانروایى آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو مىباشد از آن خداست و بازگشت ]همه[ به سوى اوست.
پرسش از نزدیک بودن خداوند:
»وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّى قَرِیب أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِى وَلْیُؤْمِنُواْ بِى لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ.»56
هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند ]بگو[ من نزدیکم و دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مىکنم پس ]آنان[ باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند.
پرسش از دانایى الهى:
»أَوَلاَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ.»57
آیا نمىدانند که خداوند آنچه را پوشیده مىدارند و آنچه را آشکار مىکنند مىداند.
»قُلْ أَأَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن کَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلً عَمَّا تَعْمَلُونَ.»58
بگو آیا شما بهتر مىدانید یا خدا و کیست ستمکارتر از آن کس که شهادتى از خدا را در نزد خویش پوشیده دارد و خدا از آنچه مىکنید غافل نیست.
»أَلَمْ یَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللّهَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ.»59
آیا ندانستهاند که خدا راز آنان و نجواى ایشان را مىداند و خدا داناى رازهاى نهانى است.
پرسش از مهربانى الهى:
»أَلَمْ یَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ.»60
آیا ندانستهاند که خدا خود بازگشت بندگان خویش را پذیرد و دهشها را ستاند و این که خداخود آن باز آینده مهربان است.
پرسش از بینایى الهى:
»أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى.»61
مگر ندانسته که خدا مىبیند.
»أَیَحْسَبُ أَن لَّمْ یَرَهُ أَحَد.» 62
آیا پندارد که هیچ کس او را ندیده است.
پرسش از توانایى الهى:
»أَیَحْسَبُ أَن لَّن یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَد.»63
آیا پندارد که هیچ کس هرگز بر او دست نتواند یافت.
»أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَیْنَیْنِ. وَلِسَانًا وَشَفَتَیْنِ. وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ.»64
آیا دو چشمش ندادهایم؟ و زبانى و دو لب؟ و هر دو راه ]خیر و شر[ را بدو نمودیم؟
»وَالْفَجْرِ. وَلَیَالً عَشْرً. وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ. وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ. هَلْ فِى ذَلِکَ قَسَم لِّذِى حِجْرً.»65
سوگند به سپیدهدم. و به شبهاى دهگانه. و به جفت و تاق. و به شب وقتى سپرى شود. آیا در این براى خردمند ]نیاز به[ سوگندى ]دیگر[ است.
»أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَى الإِِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ. وَإِلَى السَّمَاء کَیْفَ رُفِعَتْ. وَإِلَى الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ. وَ إِلَى الأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ.»66
آیا به شتر نمىنگرند که چگونه آفریده شده. و به آسمان که چگونه برافراشته شده. و به کوهها که چگونه برپا داشته شده. و به زمین که چگونه گسترده شده است.
»قُتِلَ الإنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ. مِنْ أَىِّ شَىْءً خَلَقَهُ. مِن نُّطْفَةً خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ.»67
کشته باد انسان چه ناسپاس است. او را از چه چیز آفریده است. از نطفهاى خلقش کرد و اندازه مقررش بخشید.
»أَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاء بَنَاهَا. رَفَعَ سَمْکَهَا فَسَوَّاهَا. وَأَغْطَشَ لَیْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا. وَالاْ ءَرْضَ بَعْدَ ذَلِکَ دَحَاهَا. أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءهَا وَمَرْعَاهَا. وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا. مَتَاعًا لَّکُمْ وَلأَنْعَامِکُمْ.»68
آیا آفرینش شما دشوارتر استیا آسمانى که ]او[ آن را برپا کرده است. سقفش را برافراشت و آن را ]به اندازه معین[ درست کرد. و شبش را تیره و روزش را آشکار گردانید. و پس از آن زمین را با غلتانیدن گسترد. آبش و چراگاهاش را از آن بیرون آورد. و کوهها را لنگر آن گردانید. ]تا وسیله[ استفاده براى شما و دامهایتان باشد.
»أَلَمْ نَجْعَلِ الأَرْضَ مِهَادًا. وَ الْجِبَالَ أَوْتَادًا. وَ خَلَقْنَاکُمْ أَزْوَاجًا. وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتًا. وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاسًا. وَ جَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا. وَ بَنَیْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعًا شِدَادًا. وَ جَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا...»69
آیا زمین را گهوارهاى نگردانیدیم. کوهها را ]چون[ میخهایى ]نگذاشتیم[. شما را جفت آفریدیم. خواب شما را ]مایه[ آسایش گردانیدیم. شب را ]براى شما[ پوششى قرار دادیم. و روز را ]براى[ معاش ]شما[ نهادیم. و بر فراز شما هفت ]آسمان[ استوار بنا کردیم. و چراغى فروزان گذاردیم...
»کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ.»70
چگونه خدا را منکرید با آنکه مردگانى بودید و شما را زنده کرد باز شما را مى میراند ]و[ باز زنده مىکند ]و[ آنگاه به سوى او بازگردانده مىشوید.
»أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالاَرْضِ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللّهِ مِن وَلِی وَلاَ نَصِیرً.»71
مگر ندانستى که فرمانروایى آسمانها و زمین از آن خداست و شما جز خدا سرور و یاورى ندارید.
»مَّن ذَا الَّذِى یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کَثِیرَةً وَاللّهُ یَقْبِضُ وَیَبْسُطُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ.»72
کیست آن کس که به ]بندگان[ خدا وام نیکویى دهد تا ]خدا[ آن را براى او چند برابر بیفزاید و خداست که ]در معیشت بندگان[ تنگى و گشایش پدید مىآورد و به سوى او بازگردانده مىشوید.
»أَفَغَیْرَ دِینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِى السَّمَاوَاتِ وَالاَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ.»73
آیا جز دین خدا را مىجویند با آنکه هر که در آسمانها و زمین استخواه و ناخواه سر به فرمان او نهاده است و به سوى او بازگردانیده مىشوید.
»أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنفُسَهُمْ بَلِ اللّهُ یُزَکِّى مَن یَشَاء وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً.»74
آیا به کسانى که خویشتن را پاک مىشمارند ننگریستهاى ]چنین نیست[ بلکه خداست که هر که را بخواهد پاک مىگرداند و به قدر نخ روى هسته خرمایى ستم نمىبینند.
»یَا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خَالِقً غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاء وَالاْ ءَرْضِ لَا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ.»75
اى مردم نعمتخدا را بر خود یاد کنید آیا غیر از خدا آفریدگارى است که شما را از آسمان و زمین روزى دهد؟ خدایى جز او نیست پس چگونه انحراف مىیابید.
»أَلَمْ یَرَوْاْ کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنً مَّکَّنَّاهُمْ فِى الاَرْضِ مَا لَمْ نُمَکِّن لَّکُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاء عَلَیْهِم مِّدْرَارًا وَجَعَلْنَا الاَنْهَارَ تَجْرِى مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ.»76
آیا ندیدهاند که پیش از آنان چه بسیار امتها را هلاک کردیم ]امتهایى که[ در زمین به آنان امکاناتى دادیم که براى شما آن امکانات را فراهم نکردهایم و ]بارانهاى[ آسمان را پى در پى بر آنان فرو فرستادیم و رودبارها از زیر ]شهرهاى[ آنان روان ساختیم پس ایشان را به ]سزاى[ گناهانشان هلاک کردیم و پس از آنان نسلهاى دیگرى پدید آوردیم.
پرسش از تفاوت آگاهى و ناآگاهى:
»قل هل یستوى الاعمى و البصیر؟»77
بگو آیا نابینا و بینا برابرند؟
»هَلْ تَسْتَوِى الظُّلُمَاتُ وَ النُّورُ»78
آیا تاریکىها و روشنایى برابرند؟
»مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالاَعْمَى وَ الاَصَمِّ وَ الْبَصِیرِ وَ السَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلًا.»79
مثل این دو گروه چون نابینا و کر ]در مقایسه[ با بینا و شنواست آیا در مثل یکساناند پس آیا پند نمىگیرید.
»قُلْ هَلْ یَسْتَوِى الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُوا الأَلْبَابِ.»80
بگو آیا کسانى که مىدانند و کسانى که نمىدانند یکساناند تنها خردمندانند که پند پذیرند.
»مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالاَعْمَى وَالاَصَمِّ وَالْبَصِیرِ وَالسَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلاً أَفَلاَ تَذَکَّرُونَ.»81
مثل این دو گروه چون نابینا و کر ]در مقایسه[ با بینا و شنواست آیا در مثل یکساناند پس آیا پند نمىگیرید.
پرسش از تفاوت مؤمنان با دیگران:
»أَمَّنْ هُوَ قَانِت آنَاء اللَّیْلِ سَاجِدًا و َقَائِمًا یَحْذَرُ الآخِرَةَ وَ یَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ.»82
آیا چنین کسى بهتر است یا آن کسى که او در طول شب در سجده و قیام اطاعت ]خدا[ مىکند ]و[ از آخرت مىترسد و رحمت پروردگارش را امید دارد.
پرسش از ناسازگارى گفتار و رفتار:
»أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ.»83
آیا مردم را به نیکى فرمان مىدهید و خود را فراموش مىکنید با اینکه شما کتاب ]خدا[ را مىخوانید آیا ]هیچ[ نمىاندیشید.
پرسش از نابرابرى کردارها:
»أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الاخِرِ وَجَاهَدَ فِى سَبِیلِ اللّهِ لاَ یَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ.»84
آیا سیراب ساختن حاجیان و آباد کردن مسجد الحرام را همانند ]کار[ کسى پنداشتهاید که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و در راه خدا جهاد مىکند ]نه این دو[ نزد خدا یکسان نیستند و خدا بیدادگران را هدایت نخواهد کرد.
پرسش از نابرابرى پارسایى و ستمگرى:
»أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانً خَیْر أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَىَ شَفَا جُرُفً هَارً فَانْهَارَ بِهِ فِى نَارِ جَهَنَّمَ وَاللّهُ لاَ یَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ.»85
آیا کسى که بنیاد ]کار[ خود را بر پایه تقوا و خشنودى خدا نهاده بهتر است یا کسى که بناى خود را بر لب پرتگاهى مشرف به سقوط پىریزى کرده و با آن در آتش دوزخ فرو مىافتد و خدا گروه بیدادگران را هدایت نمىکند.
پرسش از معاد آفریدهها:
»قُلْ هَلْ مِن شُرَکَآئِکُم مَّن یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ قُلِ اللّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ.»86
بگو آیا از شریکان شما کسى هست که آفرینش را آغاز کند و سپس آن را برگرداند. بگو خداست که آفرینش را آغاز مىکند و باز آن را برمىگرداند پس چگونه ]از حق[ بازگردانیده مىشوید
پرسش از ستمگران:
»قُلْ أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ اللّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ.»87
بگو به نظر شما اگر عذاب خدا ناگهان یا آشکارا به شما برسد آیا جز گروه ستمگران ]کسى[ هلاک خواهد شد؟
»وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ.»88
کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بسته، یا آیات او را تکذیب نموده، بى تردید ستمکاران رستگار نمىشوند.
پرسش از زنده به گوران:
»وَإِذَا الْمَوْؤُودَةُ سُئِلَتْ. بِأَىِّ ذَنبً قُتِلَتْ.»89
پرسند چو زان دخترک زنده بهگور. به کدامین گناه کشته شده است.
پرسش از بازدارندگان نماز:
»أَرَأَیْتَ الَّذِى یَنْهَى. عَبْدًا إِذَا صَلَّى.»90
آیا دیدى آن کس را که باز مىداشت; بندهاى را آنگاه که نماز مىگزارد.
پرسش از پارسایان و راهیافتگان:
»أَرَأَیْتَ إِن کَانَ عَلَى الْهُدَى. أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى.»91
چه پندارى اگر او بر هدایت باشد؟ یا به پرهیزگارى وادارد ]براى او بهتر نیست[.
پرسش درباره کافران:
»أَرَأَیْتَ إِن کَذَّبَ وَ تَوَلَّى.»92
آیا چه پندارى اگر تکذیب کند و روى برگرداند.
»أَفَتَطْمَعُونَ أَن یُؤْمِنُواْ لَکُمْ وَقَدْ کَانَ فَرِیق مِّنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ.»93
آیا طمع دارید که ]اینان[ به شما ایمان بیاورند با آن که گروهى از آنان سخنان خدا را مىشنیدند سپس آن را بعد از فهمیدنش تحریف مىکردند و خودشان هم مىدانستند.
»قلْ أَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَلاَ نَفْعًا وَاللّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.»94
بگو آیا غیر از خدا چیزى را که اختیار زیان و سود شما را ندارد مىپرستید و حال آنکه خداوند شنواى داناست.
پرسش از اهل ایمان:
»وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِى سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِیرًا.»95
و چرا شما در راه خدا ]و در راه نجات[ مردان و زنان و کودکان مستضعف نمىجنگید، همانان که مىگویند پروردگارا ما را از این شهرى که مردمش ستمپیشهاند، بیرون ببر و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده و از نزد خویش یاورى براى ما تعیین فرما.
»أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّواْ أَیْدِیَکُمْ وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیق مِّنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلً قَرِیبً قُلْ مَتَاعُ الدَّنْیَا قَلِیل وَالاخِرَةُ خَیْر لِّمَنِ اتَّقَى وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِیلاً.»96
آیا ندیدى کسانى را که به آنان گفته شد ]فعلا[ دست ]از جنگ[ بدارید و نماز را برپا کنید و زکات بدهید و]لى[ همین که کارزار بر آنان مقرر شد بناگاه گروهى از آنان از مردم ]=مشرکان مکه[ ترسیدند، مانند ترس از خدا یا ترسى سختتر و گفتند: پروردگارا چرا بر ما کارزار مقرر داشتى، چرا ما را تا مدتى کوتاه مهلت ندادى. بگو: برخوردارى ]از این[ دنیا اندک و براى کسى که تقوا پیشه کرده آخرت بهتر است و ]در آنجا[ به قدر نخ هسته خرمایى بر شما ستم نخواهد رفت.
»أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا کَثِیرًا.»97
آیا در ]معانى[ قرآن نمىاندیشند اگر از جانب غیر خدا بود، قطعاً در آن اختلاف بسیارى مىیافتند.
»فَمَا لَکُمْ فِى الْمُنَافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَاللّهُ أَرْکَسَهُم بِمَا کَسَبُواْ أَتُرِیدُونَ أَن تَهْدُواْ مَنْ أَضَلَّ اللّهُ وَمَن یُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً.»98
شما را چه شده است که درباره منافقان دو دسته شدهاید با اینکه خدا آنان را به ]سزاى[ آنچه انجام دادهاند سرنگون کرده است آیا مىخواهید کسى را که خدا در گمراهىاش وانهاده است به راه آورید و حال آن که هر که را خدا در گمراهىاش وانهد، هرگز راهى براى ]هدایت[ او نخواهى یافت.
»وَمَنْ أَحْسَنُ دِینًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لله وَهُوَ مُحْسِن واتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَاتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلاً.»99
و دین چه کسى بهتر است از آن کس که خود را تسلیم خدا کرده و نیکوکار است و از آیین ابراهیم حقگرا پیروى کرده است و خدا ابراهیم را دوست گرفت.
پرسش از پاداش اعمال:
»أَیَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَن تَکُونَ لَهُ جَنَّة مِّن نَّخِیلً وَأَعْنَابً تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ لَهُ فِیهَا مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْکِبَرُ وَلَهُ ذُرِّیَّة ضُعَفَاء فَأَصَابَهَا إِعْصَار فِیهِ نَار فَاحْتَرَقَتْ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الایَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ.»100
آیا کسى از شما دوست دارد که باغى از درختان خرما و انگور داشته باشد که از زیر آنها نهرها روان است، و براى او در آن ]باغ[ از هر گونه میوهاى ]فراهم[ باشد، و در حالى که او را پیرى رسیده و فرزندانى خردسال دارد، ]ناگهان[ گردبادى آتشین بر آن ]باغ[ زند و ]باغ یکسر[ بسوزد؟ این گونه، خداوند آیات ]خود[ را براى شما روشن مىگرداند، باشد که شما بیندیشید.
»قُلْ أَؤُنَبِّئُکُم بِخَیْرً مِّن ذَلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّات تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاج مُّطَهَّرَة وَرِضْوَان مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِیر بِالْعِبَادِ.»101
بگو آیا شما را به بهتر از اینها خبر دهم براى کسانى که تقوا پیشه کردهاند، نزد پروردگارشان باغهایى است که از زیر ]درختان[ آنها نهرها روان است در آن جاودانه بمانند و همسرانى پاکیزه و ]نیز[ خشنودى خدا ]را دارند[ و خداوند به ]امور[ بندگان ]خود[ بیناست.
»أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُواْ مِنکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ.»102
آیا پنداشتید که داخل بهشت مىشوید بىآنکه خداوند جهادگران و شکیبایان شما را معلوم بدارد.
پرسش از قیامت:
»فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ. وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ. فَکُّ رَقَبَةً. أَوْ إِطْعَام فِى یَوْمً ذِى مَسْغَبَةً...». 103
و تو چه دانى که آن گردنه ]سخت[ چیست؟ بندهاى را آزادکردن. یا در روز گرسنگى طعامدادن.
»أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادً. إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ. الَّتِى لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِى الْبِلَادِ.» 104
مگر ندانستهاى که پروردگارت با عاد چه کرد. با عمارات ستوندار ارم. که مانندش در شهرها ساخته نشده بود.
پرسش از برانگیخته شدن انسانها:
»أَلَا یَظُنُّ أُولَئِکَ أَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ. لِیَوْمً عَظِیمً.»105
مگر آنان گمان نمىدارند که برانگیخته خواهند شد. ]در[ روزى بزرگ.
پرسش از فرجام راه:
»فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ.»106
پس به کجا مىروید.
پرسش از ایمان التقاطى:
»أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضً فَمَا جَزَاء مَن یَفْعَلُ ذَلِکَ مِنکُمْ إِلاَّ خِزْئ فِى الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلً عَمَّا تَعْمَلُونَ.»107
آیا شما به پارهاى از کتاب ]تورات[ ایمان مىآورید و به پارهاى کفر مىورزید. پس جزاى هر کس از شما که چنین کند جز خوارى در زندگى دنیا چیزى نخواهد بود و روز رستاخیز ایشان را به سختترین عذابها باز برند و خداوند از آنچه مىکنید غافل نیست.
»أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُواْ نَصِیبًا مِّنَ الْکِتَابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَیَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ هَؤُلاء أَهْدَى مِنَ الَّذِینَ آمَنُواْ سَبِیلاً.»108
آیا کسانى را که از کتاب ]آسمانى[ نصیبى یافتهاند، ندیدهاى که به جبت و طاغوت ایمان دارند و درباره کسانى که کفر ورزیدهاند مىگویند اینان از کسانى که ایمان آوردهاند راهیافتهترند.
»أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن یَکْفُرُواْ بِهِ وَیُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِیدًا.»109
آیا ندیدهاى کسانى را که مىپندارند به آنچه به سوى تو نازل شده و ]به[ آنچه پیش از تو نازل گردیده ایمان آوردهاند ]با این همه[ مىخواهند داورى میان خود را به سوى طاغوت ببرند، با آنکه قطعاً فرمان یافتهاند که بدان کفر ورزند و]لى[ شیطان مىخواهد آنان را به گمراهى دورى دراندازد.
»قُلْ أَىُّ شَىْءً أَکْبَرُ شَهَادةً قُلِ اللّهِ شَهِید بِیْنِى وَبَیْنَکُمْ وَأُوحِىَ إِلَىَّ هَذَا الْقُرْآنُ لاُنذِرَکُم بِهِ وَ مَن بَلَغَ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَه وَاحِد وَإِنَّنِى بَرِىء مِّمَّا تُشْرِکُونَ.»110
بگو گواهى چه کسى از همه برتر است؟ بگو خدا میان من و شما گواه است و این قرآن به من وحى شده تا به وسیله آن شما و هر کس را ]که این پیام به او[ برسد هشدار دهم. آیا واقعاً شما گواهى مىدهید که در جنب خدا خدایان دیگرى است. بگو من گواهى نمىدهم. بگو: او تنها معبودى یگانه است و بىتردید من از آنچه شریک ]او[ قرار مىدهید بیزارم.
پرسش از اثرگذارى مرگ و قتل پیامبر در ایمان پیروان:
»وَ مَا مُحَمَّد إِلاَّ رَسُول قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِى اللّهُ الشَّاکِرِینَ.»111
و محمد جز فرستادهاى که پیش از او ]هم[ پیامبرانى ]آمده و[ گذشتند نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود از عقیده خود برمىگردید و هر کس از عقیده خود بازگردد. هرگز، هیچ زیانى به خدا نمىرساند و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مىدهد.
پرسش از واپسگرایى:
»أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْمًا لِّقَوْمً یُوقِنُونَ.»112
آیا خواستار حکم جاهلیتاند و براى مردمى که یقین دارند، داورى چه کسى از خدا بهتر است.
پرسش از تاریخ:
یک دسته از پرسشها که در قرآن آمده نسبت به گذشته و حرف و حدیثهایى است که مردم درباره آنها کم و بیش، سخنانى شنیدهاند و از پیامبر مىخواهند که درباره حقیقت و چگونگى آنها سخن بگوید.
»أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوف حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْیَاهُمْ.»113
آیا از ]حال[ کسانى که از بیم مرگ از خانههاى خود خارج شدند و هزاران تن بودند، خبر نیافتى پس خداوند به آنان گفت: تن به مرگ بسپارید آنگاه آنان را زنده ساخت.
»أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلاِ مِن بَنِى إِسْرَائِیلَ مِن بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُواْ لِنَبِی لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُّقَاتِلْ فِى سَبِیلِ اللّهِ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِن کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُواْ قَالُواْ وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِى سَبِیلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِیَارِنَا وَأَبْنَآئِنَا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلاَّ قَلِیلاً مِّنْهُمْ وَاللّهُ عَلِیم بِالظَّالِمِینَ.»114
آیا از ]حال[ سران بنى اسرائیل پس از موسى خبر نیافتى آنگاه که به پیامبرى از خود گفتند: پادشاهى براى ما بگمار تا در راه خدا پیکار کنیم ]آن پیامبر[ گفت: اگر جنگیدن بر شما مقرر گردد چه بسا پیکار نکنید. گفتند: چرا در راه خدا نجنگیم، با آنکه ما از دیارمان و از ]نزد[ فرزندانمان بیرون رانده شدهایم. پس هنگامى که جنگ بر آنان مقرر شد جز شمارى اندک از آنان ]همگى[ پشت کردند و خداوند به ]حال[ ستمکاران داناست.
»أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِى حَآجَّ إِبْرَاهِیمَ فِى رِبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّىَ الَّذِى یُحْیِى وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِى وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللّهَ یَأْتِى بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِى کَفَرَ وَاللّهُ لاَ یَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ.»115
آیا از ]حال[ آن کس که چون خدا به او پادشاهى داده بود ]و بدان مىنازید، و[ درباره پروردگار خود با ابراهیم محاجّه ]مى[کرد، خبر نیافتى؟ آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگار من همان کسى است که زنده مىکند و مىمیراند. گفت: من ]هم[ زنده مىکنم و ]هم[ مىمیرانم. ابراهیم گفت: خداى من خورشید را از خاور برمىآورد، تو آن را از باختر برآور. پس آن کس که کفر ورزیده بود مبهوت ماند. و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمىکند.
»أَوْ کَالَّذِى مَرَّ عَلَى قَرْیَةً وَهِىَ خَاوِیَة عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ یُحْیِى هَذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامً ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمً قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامً فَانظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى العِظَامِ کَیْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَىْءً قَدِیر.»116
یا چون آن کس که به شهرى که بامهایش یکسر فرو ریخته بود، عبور کرد و با خود مىگفت: چگونه خداوند، اهل این ویرانکده را پس از مرگشان زنده مىکند؟ پس خداوند، او را ]به مدت[ صد سال میراند. آنگاه او را برانگیخت، ]و به او[ گفت: چقدر درنگ کردى؟ گفت: یک روز یا پارهاى از روز را درنگ کردم. گفت: نه، بلکه صد سال درنگ کردى، به خوراک و نوشیدنى خود بنگر که طعم و رنگ آن تغییر نکرده است، و به درازگوش خود نگاه کن که چگونه متلاشى شده است. این ماجرا براى آن است که هم به تو پاسخ گوییم و هم تو را در مورد معاد نشانهاى براى مردم قرار دهیم. و به این استخوانها بنگر، چگونه آنها را برداشته به هم پیوند مىدهیم; سپس گوشت بر آن مىپوشانیم. پس هنگامى که چگونگى زنده ساختن مرده براى او آشکار شد، گفت: اکنون مىدانم که خداوند بر هر چیزى تواناست.
»هَلْ أتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى. إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى.»117
آیا سرگذشت موسى بر تو آمد. آنگاه که پروردگارش او را در وادى مقدس طوى ندا در داد.
»هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ الْجُنُودِ. فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ.»118
آیا حدیث ]آن[ سپاهیان. فرعون و ثمود بر تو آمد.
»أَلَمْ یَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحً وَعَادً وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِیمَ وِأَصْحَابِ مَدْیَنَ وَالْمُؤْتَفِکَاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانَ اللّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ.»119
آیا گزارش ]حال[ کسانى که پیش از آنان بودند قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مدین و شهرهاى زیر و رو شده به ایشان نرسیده است. پیامبرانشان دلایل آشکار براىشان آوردند. خدا بر آن نبود که به آنان ستم کند، ولى آنان بر خود ستم روا مىداشتند.
»فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِى الْمَهْدِ صَبِیًّا.»120
]مریم[ به سوى ]عیسى[ اشاره کرد. گفتند چگونه با کسى که در گهواره ]و[ کودک است سخن بگوییم.
»إِذْ قَالَ لأَبِیهِ یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا یَسْمَعُ وَلَا یُبْصِرُ وَلَا یُغْنِى عَنکَ شَیْئًا.»121
چون به پدرش گفت: اى پدر چرا چیزى را که نمىشنود و نمىبیند و از تو چیزى را دور نمىکند، مىپرستى.
»قَالَ أَرَاغِب أَنتَ عَنْ آلِهَتِى یَا إِبْراهِیمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لأَرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِى مَلِیًّا.»122
گفت: اى ابراهیم آیا تو از خدایان من متنفرى اگر باز نایستى تو را سنگسار خواهم کرد و ]برو[ براى مدتى طولانى از من دور شو.
»وَهَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى. إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّى آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّى آتِیکُم مِّنْهَا بِقَبَسً أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى.»123
آیا خبر موسى به تو رسید. هنگامى که آتشى دید پس به خانواده خود گفت: درنگ کنید زیرا من آتشى دیدم امید که پارهاى از آن براى شما بیاورم یا در پرتو آتش راه ]خود را باز[ یابم.
»أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ. أَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِى تَضْلِیلً. وَأَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْرًا أَبَابِیلَ. تَرْمِیهِم بِحِجَارَةً مِّن سِجِّیلً. فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفً مَّأْکُولً.»124
مگر ندیدى پروردگارت با پیلداران چه کرد. آیا نیرنگشان را بر باد نداد. و بر سر آنها دسته دسته پرندگانى ابابیل فرستاد. ]که[ بر آنان سنگهایى از گل ]سخت[ مىافکندند. و ]سرانجام خدا[ آنان را مانند کاه جویدهشده گردانید.
پرسش از قیامت
»هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ الْغَاشِیَةِ. وُجُوه یَوْمَئِذً خَاشِعَة. عَامِلَة نَّاصِبَة. تَصْلَى نَارًا حَامِیَةً. تُسْقَى مِنْ عَیْنً آنِیَةً.»125
آیا خبر غاشیه به تو رسیده است. در آن روز چهرههایى زبونند. که تلاش کرده رنج ]بیهوده[ بردهاند. ]ناچار[ در آتشى سوزان درآیند. از چشمهاى داغ نوشانیده شوند.
»أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ.»126
آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدهایم و این که شما به سوى ما بازگردانیده نمىشوید.
پرسشهایى که خداوند یاد مى دهد
یک دسته پرسشهایى در قرآن کریم است که خداوند به پیامبرش مىفرماید: تو از مخاطب خود این گونه و این امور را سؤال کن.
»قُلْ أَرَأَیْتُکُم إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ اللّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَةُ أَغَیْرَ اللّهِ تَدْعُونَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ. بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شَاء وَتَنسَوْنَ مَا تُشْرِکُونَ.»127
بگو: به نظر شما اگر عذاب خدا شما را دررسد یا رستاخیز شما را دریابد اگر راستگویید کسى غیر از خدا را مىخوانید. ]نه[ بلکه تنها او را مىخوانید و اگر او بخواهد رنج و بلا را از شما دور مىگرداند و آنچه را شریک ]او[ مىگردانید فراموش مىکنید.
»قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعکُمْ وَأَبْصَارَکُمْ وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِکُم مَّنْإِلَه غَیْرُ اللّهِ یَأْتِیکُم بِهِ انظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الایَاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ.»128
بگو به نظر شما اگر خدا شنوایى شما و دیدگانتان را بگیرد و بر دلهاىتان مهر نهد، آیا غیر از خدا کدام معبودى است که آن را به شما بازپس دهد. بنگر چگونه آیات ]خود[ را ]گوناگون[ بیان مىکنیم سپس آنان روى برمىتابند.
»قُلْ أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ اللّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ.»129
بگو: به نظر شما اگر عذاب خدا ناگهان یا آشکارا به شما برسد، آیا جز گروه ستمگران ]کسى[ هلاک خواهد شد.
»قُلْ مَن یُنَجِّیکُم مِّن ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَخُفْیَةً لَّئِنْ أَنجَانَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ. قُلْ اللّه یُنجیکُم منها وَمِن کُلِّ کَرْبً ثُمَّ أَنتُمْ تُشْرِکُونَ.»130
بگو چه کسى شما را از تاریکیهاى خشکى و دریا مىرهاند در حالى که او را به زارى و در نهان مىخوانید که اگر ما را از این ]مهلکه[ برهاند البته از سپاسگزاران خواهیم بود. بگو خداست که شما را از آن ]تاریکیها[ و از هر اندوهى مىرهاند باز شما شرک مىورزید.
»دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَنفَعُنَا وَلاَ یَضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَى أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللّهُ کَالَّذِى اسْتَهْوَتْهُ الشَّیَاطِینُ فِى الاَرْضِ حَیْرَانَ لَهُ أَصْحَاب یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَىَ وَأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ.»131
بگو: آیا به جاى خدا چیزى را بخوانیم که نه سودى به ما مىرساند و نه زیانى و آیا پس از اینکه خدا ما را هدایت کرده از عقیده خود بازگردیم، مانند کسى که شیطانها او را در بیابان از راه به در بردهاند و حیران ]بر جاى مانده[ است براى او یارانى است که وى را به سوى هدایت مىخوانند که به سوى ما بیا. بگو: هدایتخداست که هدایت ]واقعى[ است و دستور یافتهایم که تسلیم پروردگار جهانیان باشیم.
»وَ مِنَ الاِبْلِ اثْنَیْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الاُنثَیَیْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحَامُ الاُنثَیَیْنِ أَمْ کُنتُمْ شُهَدَاء إِذْ وَصَّاکُمُ اللّهُ بِهَذَا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کَذِبًا لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمً إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ.»132
از شتر دو و از گاو دو، بگو آیا ]خدا[ نرها]ى آنها[ را حرام کرده یا مادهها را، یا آنچه را که رحم آن دو ماده در بر گرفته است. آیا وقتى خداوند شما را به این ]تحریم[ سفارش کرد حاضر بودید. پس کیست ستمکارتر از آنکس که بر خدا دروغ بندد تا از روى نادانى مردم را گمراه کند آرى خدا گروه ستمکاران را راهنمایى نمىکند.
»قُلْ أَغَیْرَ اللّهِ أَبْغِى رَبًّا وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَىْءً وَلاَ تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسً إِلاَّ عَلَیْهَا.»133
بگو: آیا جز خدا پروردگارى بجویم با اینکه او پروردگار هر چیزى است و هیچ کس جز بر زیان خود ]گناهى[ انجام نمىدهد.
»قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِىَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِى لِلَّذِینَ آمَنُواْ فِى الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الایَاتِ لِقَوْمً یَعْلَمُونَ.»134
]اى پیامبر[ بگو: زیورهایى را که خدا براى بندگانش پدید آورده و ]نیز [ روزیهاى پاکیزه را چه کسى حرام گردانیده. بگو: این ]نعمتها[ در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آوردهاند و روز قیامت ]نیز[ خاص آنان مىباشد. این گونه آیات ]خود[ را براى گروهى که مىدانند به روشنى بیان مىکنیم.
»قُلْ هَلْ مِن شُرَکَآئِکُم مَّن یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ قُلِ اللّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ.»135
بگو: آیا از شریکان شما کسى هست که آفرینش را آغاز کند و سپس آن را برگرداند. بگو خداست که آفرینش را آغاز مىکند و باز آن را برمىگرداند. پس چگونه ]از حق[ بازگردانیده مىشوید.
»قُلْ هَلْ مِن شُرَکَآئِکُم مَّن یَهْدِى إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللّهُ یَهْدِى لِلْحَقِّ أَفَمَن یَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ یَهِدِّىَ إِلاَّ أَن یُهْدَى فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ.»136
بگو: آیا از شریکان شما کسى هست که به سوى حق رهبرى کند بگو: خداست که به سوى حق رهبرى مىکند. پس آیا کسى که به سوى حق رهبرى مىکند سزاوارتر است مورد پیروى قرار گیرد یا کسى که راه نمىنماید، مگر آنکه ]خود[ هدایتشود شما را چه شده چگونه داورى مىکنید.
»قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُهُ بَیَاتًا أَوْ نَهَارًا مَّاذَا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ.»137
بگو: به من خبر دهید اگر عذاب او شب یا روز به شما دررسد. بزهکاران چه چیزى از آن به شتاب مىخواهند.
»قُلْ مَن ربُّ السَّمَاوَاتِ وَالاَرْضِ قُلِ اللّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِ أَوْلِیَاء لاَ یَمْلِکُونَ لاِ ءَنفُسِهِمْ نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا قُلْ هَلْ یَسْتَوِى الاَعْمَى وَالْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِى الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُواْ لِلّهِ شُرَکَاء خَلَقُواْ کَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللّهُ خَالِقُ کُلِّ شَىْءً وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ.»138
بگو پروردگار آسمانها و زمین کیست. بگو: خدا. بگو: پس آیا جز او سرپرستانى گرفتهاید که اختیار سود و زیان خود را ندارند. بگو: آیا نابینا و بینا یکسانند یا تاریکیها و روشنایى برابرند، یا براى خدا شریکانى پنداشتهاند که مانند آفرینش او آفریدهاند و در نتیجه ]این دو[ آفرینش بر آنان مشتبه شده است. بگو خدا آفریننده هر چیزى است و اوست یگانه قهار.
پرسشهاى خداوند از پیامبر درباره خود پیامبر
»أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ . وَوَضَعْنَا عَنکَ وِزْرَکَ. الَّذِى أَنقَضَ ظَهْرَکَ. وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ.»139
آیا براى تو سینهات را نگشادهایم. و بار گرانت را از ]دوش[ تو برنداشتیم. ]بارى[ که ]گویى[ پشت تو را شکست. و نامت را براى تو بلند گردانیدیم.
»أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى. وَوَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدَى. وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَى.»140
مگر نه تو را یتیم یافت پس پناه داد. و تو را سرگشته یافت پس هدایت کرد. و تو را تنگدستیافت و بىنیاز گردانید.
روششناسى طرح پرسش
1. ندانى علت پرسشگرى
خود نیک مىدانید که دو کس هیچ نمىپرسد: کسى که علم مطلق دارد و آن کس که جهل مطلق دارد. کسى که علم مطلق دارد چیزى نیست که بخواهد بداند، مگر آن که بخواهد با طرح پرسش، طرف خود را بیازماید و یا آن که مسخرهاش کند و یا آن که بخواهد از او اقرار بگیرد. انسان جاهل هم نمىپرسد; و وجهى هم ندارد که بپرسد، چون چیزى نیست که بخواهد بداند. بدین جهت تعالى و رشد در این دو دسته علم مطلق و جهل مطلق، هرگز وجود نخواهد یافت.
اما دو دستهاند که مىپرسند: یکى آن که مىداند که نمىداند. و دیگرى آن کس که نمىداند که مىداند. این دو، به جهت برخوردارى از علم نسبى و جهل نسبى، در پى زدودن جهل از خود برمىآیند. این معنى به گونهاى در آیههاى شریفه زیر، بازتاب یافته است:
»وَ مَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلاَّ رِجَالًا نُّوحِى إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ.»141
و پیش از تو ]نیز[ جز مردانى را که به آنان وحى مىکردیم گسیل نداشتیم. اگر نمىدانید از آگاهان بپرسید.
»وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالًا نُّوحِى إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ.»142
و پیش از تو ]هم[ جز مردانى که بدىشان وحى مىکردیم، گسیل نداشتیم. پس اگر نمىدانید از آگاهان بپرسید.
انسان آن چه را که مىداند وجهى ندارد که بپرسد، گرچه اشتباه باشد و نداند هم که اشتباه است. از آن جهت که بدان آگاه است، چیزى نخواهد پرسید. جایى و هنگامى مىپرسد که نمىداند. آیه هم همین معنى را بیان مىکند که اگر نمىدانید، دلیلى ندارد که همچنان در جهالت و نادانى بمانید، بلکه این شهامت و جسارت را در خود تقویت کنید که بتوانید بپرسید. و از آنان که مىدانند و آگاهاند بپرسید.
به نظر مىرسد که با توجه به فضاى فراهم شده توسط قرآن است که یاران پیامبر به دسته بندى افراد مىپردازند و آنان را این گونه طبقه بندى مىکنند: مسروق بن اجدع )م. ح: 63 ق( مىگوید:
»سه تن در دانش به اوج خود رسیدند: على بن ابىطالب در مدینه ]حجاز[ ابن مسعود در کوفه ]عراق[ و ابو درداء در شام. هرگاه این سه نفر با یکدیگر دیدار کنند، ابن مسعود و ابودرداء، از على بن ابى طالب سؤال خواهند کرد. هیچ گاه على بن ابىطالب از آن دو سؤال نخواهد کرد.»143
بنابراین متوجه شدهاند که میزان تشخیص سواد و آگاهى افراد از یک دیگر، پرسش و پاسخ آنان است.
2. تعیین عرصه پرسش
»یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَسْأَلُواْ عَنْ أَشْیَاء إِن تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَ إِن تَسْأَلُواْ عَنْهَا حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللّهُ عَنْهَا وَ اللّهُ غَفُور حَلِیم. قَدْ سَأَلَهَا قَوْم مِّن قَبْلِکُمْ ثُمَّ أَصْبَحُواْ بِهَا کَافِرِینَ.»144
اى کسانى که ایمان آوردهاید از چیزهایى که اگر براى شما آشکار گردد شما را اندوهناک مىکند مپرسید. و اگر هنگامى که قرآن نازل مىشود درباره آنها سؤال کنید، براى شما روشن مىشود خدا از آن ]پرسشهاى بیجا[ گذشت و خداوند آمرزنده بردبار است. گروهى پیش از شما ]نیز[ از این ]گونه[ پرسشها کردند آنگاه به سبب آن کافر شدند.
با توجه به روایتى که از حضرت امیر(ع) نقل شده و داستانى که در سوره بقره آمده تا اندازهاى ابهام از آیه زدوده مىشود. در سوره بقره، بنى اسرائیل به جهت حرص و ولعى که در پرسیدن داشتند، پیاپى سؤال مىکردند. گاهى اوقات پرسشها در حوزه باورهاست که هرچه بیشتر پرسش شود، فضا روشنتر و مفاهیم و معانى آشکارتر مىگردد. از خدا، صفات خدا، قیامت، چگونگى قیامت، عذاب، جهنم، بهشت، نعمت، و... از این قبیل امور هرچه بیشتر پرسیده شود، میل و رغبت اهل ایمان بیشتر مىشود.
اما نسبت به حوزه رفتار و کردار باید کمى دقیق و حساس بود. باید توجه داشت که در حوزه رفتار و کردار، هرچه پرسشها بیشتر شود، گرچه احتمال مىرود که امور شفاف و روشن گردد، ولى احتمال آن هم مىرود که با قید و بندهاى اضافى، فرد دچار مشکل شود. بدین جهت باید بین حوزه باورها و رفتار و کردار در پرسش از آنها فرق گذاشت. بنى اسرائیل مشکلشان در این بود که با طرح پرسشهاى پیاپى خود را دچار دشوارى و سختى کردند. اگر در همان آغاز که فرمود: گاوى را بکشید، هر گاوى را که مىکشتند به مقصود خود مىرسیدند. و اگر به مقصود نمىرسیدند، مدعى نبوت دچار مشکل مىشد. با طرح پرسشهاى ریز، از طرف خداوند قید و بندهایى بیان شد که پیدا کردن مصداق براى آن منحصر به مورد خاص گردید.
کم و بیش، به همین مضمون، از حضرت امیر(ع) بیان شده است که فرمود:
»روزى پیامبر(ص) دستور الهى را براى انجام حج به مردم رساند. شخصى از آن میان برخاست و پرسید: آیا حج عملى است که همه ساله باید انجام دهیم؟ پیامبر بدان پاسخى نگفت. و او بر پرسش خود اصرار ورزید و چندین بار آن را تکرار کرد. به ناچار پیامبر باید بدان پاسخ مىفرمود: پیامبر خطاب به وى فرمود: واى برتو! چرا این همه اصرار مىورزى؟ اگر در پاسخ به تو، بلى بگویم مىدانى که چه برسرت خواهد آمد؟ حج در همه سال برتو واجب مىشود. و تو هم توان انجام همه ساله را نخواهى داشت; پس مخالفت خواهى کرد و گنهکار خواهى شد. مادام که چیزى را براى شما بیان نکردهام نسبت به آن اصرار و لجاجت نورزید. اذا امرتکم بشىء فأتوا منه ما استطعتم. و اذا نهیتکم عن شىء فاجتنبوه.»145
با توجه به پایین بودن آستانه تحمل بیشتر افراد، همان بهتر که نسبت به بعضى از امور نا آگاه باشند که اگر آگاه شوند، خود دچار مشکل جدى خواهند شد. کسى که زندگى عادى خود را مىکند همین که متوجه شود که مثلاً سرطان دارد، در یک لحظه از این رو به آن رو مىشود. در این موارد تأکید قرآن بر این است که نسبت به بعضى از پرسشها مراقب باشید و حساسیت به خرج ندهید و بر آنها اصرار نورزید و لجاجت نکنید که خودتان دچار مشکل مىشوید. چنانکه این اتفاق، با اصرار همام بر بیان ویژگیهاى پارسایان براى خود او رخ داد. حضرت امیر(ع) در روایت دیگرى به همین معنى تصریح مىفرماید:
»إن اللّه افترض علیکم فرائض فلا تضیعوها، و حد لکم حدودا فلا تعتدوها، و نهاکم عن أشیاء فلا تنتهکوها، و سکت لکم عن أشیاء، و لم یدعها نسیانا، فلا تتکلفوها.»146
در عرصه طرح پرسش، باید در یک طبقه بندى بتوانیم پرسش خود را روشن کنیم که با کدام حوزه در پیوند است: باورها، ارزشها، رفتارها، کردارها، و... و در مرحله بعد، متوجه باشیم که در پاسخ به پرسشمان سودى براى ما خواهد بود یا خیر؟
نکته ظریفى که در آیه بیان شده این است که پرسش به کشف و آشکار شدن چیزى مىانجامد. پرسش پرده ابهام و ایهام را کنار مىزند. حال چه بسا این آشکار سازى و بیرون افتادن نهانها و کنار رفتن پردهها، خوب باشد و شاید هم پیامد ناگوارى داشته باشد. باید مراقب بعضى از پرسشهاى خود بود.
در آیات قرآن پرسشها را مىتوان این گونه دستهبندى کرد:
از نظر محتوا: باورها، ارزشها، رفتارها و کردارها.
از نظر پرسشگر شاید بتوان این گونه دسته بندى کرد: خداوند، فرشتگان، پیامبران، پیروان ادیان: یهودى و مسیحى کفار و مشرکان.
به نظر مىرسد حجم آیاتى که پیرامون پرسش مىچرخد بسیار زیاد است و شاید نزدیک به دو هزار آیه و حدود یک سوم قرآن باشد. البته منظور، پرسشهایى است که در خود آیه بیان شده و در پاسخ به آن. آیات دیگرى نیز نازل شده است. وگرنه بسیارى از آیات دیگر در پاسخ به پرسشهایى است که خود این پرسشها در قرآن نیامده است.
سخن پایانى
با توجه به حجم بالاى پرسشهاى قرآنى، اثرگذارى آنها در تحول جامعه عرب و آغاز تاریخ جدید، جاى تردید ندارد که این پرسشها زمینه نگاه جدید را در عرب مکه و مدینه فراهم آورد و با گذشت زمانى کوتاه، تبدیل به فرهنگ و تمدن اسلامى گردید. با توجه به آیات قرآن و بررسى پرسشهایى که در خود قرآن آمده است، نکتههایى چند را مىتوان استنباط کرد که گرچه پارهاى از آنها در لابه لاى مقاله بیان گردید:
1. از نظر قرآن زندگى بشر از آدم آغاز و هم چنان ادامه دارد تا روزگارى که به پایان برسد.
2. بشر در درازناى تاریخى خود یک خط صاف و هموار را نپیموده است; بلکه همواره همراه با تحول و دگرگونى بوده است و خواهد بود.
3. از آغاز آفرینش انسان تا دوره نوح و از دوره نوح تا دوره پیامبر خاتم(ص) به نظر مىرسد در فضاى خاص جغرافیایى که در قرآن بیان شده دو دوره اساسى و بنیادى است.
4. از میزان پرسشهاى مطرح شده در هر عصر و دوره، مىتوان میزان رشد و توسعه فکرى آن جامعه را مورد بررسى و ارزیابى قرار داد.
5. به میزانى که از آفرینش انسان جلوتر مىآییم، به میزان آیاتى که درباره آنها اشارات و توضیحاتى دارد، به نظر مىرسد بر حجم پرسشها افزوده مىشود.
6. اوج و فراوانى پرسشها در دوره بسیار کوتاه زندگانى پیامبر خاتم است. در آیات زیادى به طرح پرسش پرداخته شده است.
7. به نظر مىرسد رابطه و تأثیر پرسش و توسعه آگاهى و پیشرفت علمى جامعه دو سویه و متقابل است. هرچه آگاهى افزایش بیابد، پرسشها نیز افزایش خواهد یافت. و هرچه پرسشها افزایش بیابد، آگاهى نیز افزایش خواهد یافت.
8. به نظر مىرسد براى طرح پرسش در قرآن کریم حد و مرزى بیان نشده است، مگر مرز ایجاد دشوارى براى خود انسان. یعنى پرسش تا بدان حد آزاد است که خود پرسشگر و دیگران را دچار مشکل و آسیب نکند.
9. بنابراین مرز ممنوعه پرسش عرصه رفتار و ایجاد قید و بند در کردار و رفتار است که چه بسا پرسشگر و دیگران را دچار آسیب و یا دشوارى کند.
10. در تمامى عرصهها، به جز آنچه بیان گردید، منعى براى طرح پرسش نخواهد بود. و نوع پرسشهایى که به عناوین گوناگون در قرآن آمده، بهترین گواه بر این ادعاست.
11. نکته مهم در پرسشهایى که در قرآن مطرح است، بویژه از جانب انسان، چه افراد عادى و چه انبیاء، براى فهم و آگاهى و یا از سر ژرفکاوى است.
12. با توجه به گذشته تاریخى بشر مىتوان نتیجه گرفت که این پیشرفت تا فرجام جهان آفرینش همچنان ادامه خواهد داشت.
13. در تفاوت بین انسان و فرشتگان به نظر مىرسد تحولى که از نظر تاریخى براى انسان وجود دارد براى فرشتگان وجود ندارد; زیرا پیش از آفرینش انسان و بعد از آفرینش نوع پرسش فرشتگان تغییرى پیدا نمىکند.
14. به نظر مىرسد بیشتر پرسشهایى که در قرآن از جانب انسانها مطرح شده است، ناظر به دگرگونیهایى است که رخ داده است. و این دگرگونیها سبب آن شده که فرد نتواند این دگرگونى را در درون خود حل و فصل کند. مانند پرسشهاى ابراهیم، یا هاجر و حتى پرسش فرشتگان و یا پرسش شیطان که در نوع این پرسشها، تغییر و تمایز به گونهاى آشکار و یا نهان نهاده شده است.
15. نگارنده از این منظر، تورات و انجیل را مطالعه نکرده، ولى مىتوان حدس زد که حجم پرسش در کتاب تورات و انجیل بسیار کمتر از قرآن کریم باشد. چنانکه این تفاوت بین تورات و انجیل نیز باید وجود داشته باشد.
16. همه آنچه گفته آمد، در حوزه جغرافیایى است که قرآن از آن سخن گرفته است و مقایسه هم باید در همین حوزه اتفاق بیفتد، نه آن که این حوزه را با یونان و دیگر جاها مقایسه کرد.
17. اگر پرسش مىتواند بیانگر رشد و تعالى یک جامعه باشد، پس پیشگیرى و ممانعت از پرسش و پرسشگرى، خسارت غیر درخور جبرانى در پى خواهد داشت که زیان آن به همه بشریت خواهد رسید، نه فقط به قوم و گروه خاص، چنانکه سود هر پرسش به همگان خواهد رسید.
18. اگر تاریخ بعد از اسلام با پیش از اسلام، فقط به همان میزان که در قرآن آمده است مقایسه شود، به نظر مىرسد مىتوان راز و علت شکلگیرى و شکوفایى و رشد تمدن اسلامى و در فرجام، فروپاشى آن را فهم کرد که فراوانى پرسشگرى و پیشگیرى از آن، نقش اصلى و کلیدى داشته و دارد که تساهل و تسامح از شاخههاى آن است.
19. به گواه قرآن اگر جامعه ایران بخواهد در تولید اندیشه، پیشگام باشد، باید عرصه را براى طرح هرنوع پرسش فراهم آورد و پرسشگرى به عنوان فرهنگ همگانى در سطح جامعه به حقیقت بپیوندد. چنانکه این فرهنگ در قرن اول و دوم و سوم شکل گرفت و به سامان شد و در قرن چهارم به اوج شکوفایى خود رسید و تمدن اسلامى را فراهم آورد. باشد که دگرباره بتوانیم فرهنگى نوین مبتنى بر اقتضاءهاى جدید بشرى بر پایههاى استوار یکتا پرستى فراهم آوریم.