فلسفه شکلگیرى و بنیانگذارى حوزههاى علمیه، براى چند وظیفه مهم است:
1. دریافت دقیق، همه سویه، روشن و رخشان معارف و آموزههاى دینى.
2. تبلیغ دین و عرضه درست، برانگیزاننده و شورانگیز و حرکتآفرین آن، برابر نیازهاى روز و انسان معاصر.
3. دفاع عالمانه، بخردانه، روشنگرانه و همهسویه از دین، پاسخ به شبههها و پرسشها و بیان روشن آموزههاى زندگىساز آن.
4. تلاش گسترده و ژرف براى پیاده کردن و عینیت بخشیدن به دین و احکام آن.
در معارف دینى، پیشبینیهاى اساسى و زمینهسازیهاى گسترده براى به انجام رساندن و جامه عمل پوشاندن اصول یاد شده، درنظر گرفته شده است.
از نخستین روزهاى بعثت نبى مکرم اسلام، تاکنون، همه پیروان خالص و ناباندیش آن حضرت، مصلحان و اندیشوران همه سویهنگر، بدین مهم همت گمارده و در این راه فداکاریهاى شایانى کردهاند. روحانیت و آشنایان به دانش و معارف الهى، از آغاز تاکنون، پیشتاز بوده و رسالت اصلى بر دوش آنان بوده است.
البته در گذر زمان و در فراز و نشیبها، انجام این رسالت مقدس و بزرگ، دستخوش نارساییها شده است و گاه اوج داشته و گاه فرود و گاه همه سویه مجال طرح یافته و گاه با کاستى. در هر حال، امروزه، چگونگى انجام رسالت دینى از سوى روحانیت و عالمان دینى، نیاز به بازنگرى و اصلاح همه جانبه دارد. باید خیزشى نو صورت بگیرد و نگاهى دقیق، تا تبلیغ و روشنگرى دین، جایگاه خود را بیابد.
در این نوشتار، نگاهى گذرا داریم به آسیبشناسى تبلیغ سنتى.
تبلیغ سنتى، نقش برجسته و غیر درخور انکارى در دورهها و برهههاى گوناگون در این سرزمین و دیگر سرزمینهاى اسلامى داشته و اکنون نیز دارد. تبلیغ سنتى، در برانگیزاندن مردم در انجام خوبیها و کنارهگیرى از زشتیها، آشنایى دقیق مردمان با معارف دینى، بیدارگرى، نمایاندن چهرههاى نفاق پیشگان، رو کردن دست دغلکاران، خناسان، شیطانصفتان، وسوسهگران، تباهى آفرینان، ستمپیشگان، و رو در رو قرار دادن مسلمانان علیه زشتیها و ستمها، کارنامه بَس درخشان و افتخارآمیز دارد. اما با این همه، قضیه آسیبشناسى، قضیه جدى و مهمى است که هیچ پدیده و نهادى نباید آن را نادیده انگارد که اگر به آن بىتوجه باشد، بىگمان آسیبها آن را از پاى درخواهند آورد.
حیات حوزههاى علمیه به تبلیغ است. اگر عنصر تبلیغ از حوزهها گرفته شود و یا به هر دلیلى آسیب ببیند، حوزههاى علمیه آسیب خواهند دید و افول آنها گزیرناپذیر است.
از این روى، براى جلوگیرى از وارد شدن آسیبهاى جدى و فلج کننده بر پیکر تبلیغ سنتى و از کار افتادن و بىاثر شدن آن در بیدارگرى، روشنگرى، آگاهىبخشى و تقواپیشگى مردم، باید همیشه آسیبشناسى شود، کارى که از سوى حوزهها انجام نگرفته و اکنون بر اثر سهلانگارى و جدى نگرفتن آن، کم و بیش، ناکارآمدى تبلیغ، دست کم، در بخشهایى دیده مىشود.
1. نداشتن جایگاه بایسته: تبلیغ در حوزهها، با همه نقشى که در گذشته داشته است، اکنون آن جایگاه بایسته را ندارد، نه در حوزه به عنوان یک رشته درسى درخور توجه، مهم و نقشآفرین و نه در جامعه و در بین مؤمنان. و این نگاه و بىتوجهى سبب گردیده، اهل فضل و دانش و دانش آموختگان و کسانى که تحصیلات عالیه حوزوى دارند، رویکرد مناسبى به این فن نداشته باشند، تا آنجا که شمارى از آنان منبر رفتن را با شأن علمى خود سازگار ندانند و این وظیفه مقدس و کارساز را کنار بگذارند و در حقیقت از انجام رسالت خود سرباز زنند. وقتى که این چنین شد و عرصه منبر از اهل آن خالى گردید، روشن است، منبر و تبلیغ سنتى چه سرنوشتى پیدا مىکند!
البته روشن است که هنگامى منبر و تبلیغ سنتى در چشم مردم بزرگ و پرارج جلوهگر مىشود که اهل منبر در نزد اهل فکر و اندیشه و در خود حوزهها، در چشم اهل فضل و در بیرون از حوزهها در چشم مردم، بزرگ جلوه کند و از افراد کمسواد و بىبهره از دانشهاى عالى حوزوى قلمداد نگردند. زیرا دیده و شنیده مىشود، حتى روحانیان برجسته و برخوردار از دانشهاى حوزوى و روز، آشناى به معارف اسلامى، خوش فکر، وقتى به منبر ارج مىنهند و منبر را تریبون خوبى براى روشنگرى مىدانند و آن را در کنار کارهاى علمى، پژوهشى و تدریس خود برمىگزینند، به عنوان منبرى و روضهخوان به آنان نگریسته مىشود و طرحها، سخنان و نکتهبینیها و پیشنهادهاى آنان در مجالس و محافل تصمیمگیرى، به هیچ انگاشته مىشود.
این برخورد سبب گردیده، این گروه از دانشوران و نخبگان، کمتر وقت صرف وعظ و خطابه و منبر بکنند و از این امر مهم روى برگردانند و به کارهاى دیگر علمى روى بیاورند. در این گیر و دار، چون عرصه خالى مانده و مردم نیاز داشتهاند، گاهى افرادِ کم مایه، بىبهره از دانشهاى حوزوى و جدید و آگاهیهاى روز و مورد نیاز مردم، میاندار گشتهاند.
تا نگاهها دگرگون نشود، این مشکل وجود خواهد داشت. تا هرگاه که به عالمان، دانشوران، آگاهان و پاسداران ارزشها که متعهدانه و دلسوزانه، براى ارشاد و هدایت مردم، به منبر روى آوردهاند، جایگاههاى درخورى ویژه نشود، عرصه منبر جان نخواهد گرفت. از دوران پیشین، تجربههایى فراروست که باید همه گاه آنها را در نظر گرفت. عالمان بزرگى در گذشته منبر مىرفتند. همانان اکنون از مراجع و مدرسان بنام حوزههاى علمیهاند. اینان وقتى دیدند منبر رفتن، زوایاى دیگر علمى آنان را تحت الشعاع قرار مىدهد و در کانونهاى علمى، تبحر و چیرگى آنان در فن فقه، اصول و... نادیده انگاشته مىشود، کمکم منبر را ترک گفتند و به زودى به جایگاه علمى خود در حوزهها دست یافتند و با خیل شاگردان عرصهدار و میاندار شدند. یعنى تا وقتى که به امر منبر مىپرداختند و وعظ مردمان را سرلوحه کار خود قرار داده بودند و از این مجلس به آن مجلس مىرفتند، با همه مقامات علمى، به عنوان منبرى شناخته مىشدند و برخورد با آنان از سوى عالمان، فرهیختگان و مردم در همین دایره تنگ بود و بَس. اما وقتى که منبر را ترک گفتند و تمام همّ خود را به تدریس و تحقیق به کار گرفتند، نگاهها به آنان فرق مىکرد و در واقع، جایگاه علمى خود را بازیافتند.
این تجربه فراروى هر فاضل، فرهیخته و درسخوانده و استاد دیده حوزوى است. از این روى، تبلیغ سنتى، از حضور عالمان برجسته، نکتهسنج، دقیقاندیش، آگاه و متبحر در معارف اسلامى، کلام و فلسفه و... بىبهره است. و این بزرگترین آفتى است که تبلیغ سنتى را از جلال و شکوه انداخته و سبب درهم ریختگى آن شده است.
امام خمینى، هوشیارانه، دسیسه دشمن را در دورى گزینى عالمان فرزانه و بزرگ از منبر، دخیل مىداند. از خیانت پیشگان و دستهاى ناپاکى یاد مىکند که سعى دارند، سنگر منبر را از فرزانگان و آگاهان خالى کنند و با سمپاشیها و تبلیغات سوء، این امتیاز بزرگ و تکلیف الهى را از اهل علم بگیرند:
»ممکن است دستهاى ناپاکى، با سمپاشیها و تبلیغات سوء، برنامههاى اخلاقى و اصلاحى را بىاهمیت وانمود کرده، منبر رفتن براى پند و موعظه را با مقام علمى مغایر جلوه دهند و یا نسبت دادن »منبرى« به شخصیتهاى بزرگ علمى که در مقام اصلاح و تنظیم حوزهها هستند، آنان را از کار بازدارند. امروز، در بعضى حوزهها شاید منبر رفتن و موعظه کردن را ننگ بدانند، غافل از اینکه حضرت امیر)ع( منبرى بودند و در منابر مردم را آگاه، هوشیار و راهنمایى مىکردند. سایر ائمه نیز چنین بودند. شاید عناصر مرموزى این تزریقات سوء را نمودند تا معنویات و اخلاقیات از حوزهها رخت بربندد و در نتیجه حوزههاى ما فاسد و ساقط گردد... «1
2. آموزشى نبودن: تبلیغ سنتى از جنبه و عنصر آموزشى، که محور و عنصر تشکیل دهنده آن است، فاصله گرفته است. در تبلیغ سنتى به این مهم بهاى لازم داده نمىشود. نه خطیب مجلس و نه برگذار کنندگان مجلسها و محفلهاى مذهبى دغدغه اثرگذارى علمى سخنرانیها را روى مخاطبان ندارند و این، آفتى است بزرگ که امروزه گریبانگیر مجلسهاى مذهبى شده است. بسنده کردن به انجام مراسم معمولى و بدون توجه به جنبه آموزشى و علمى، محافل مذهبى را از کانون توجه مردمان دور کرده است. هم بانیان و برگذارکنندگان و هم اهل منبر به همین مقدار بسنده کرده و مىکنند که ذکر توسلى بشود و ثوابى از اقامه مجلس یاد اهلبیت)ع( بهرهشان گردد; اما این که تا چه اندازه آن چه خطیب ارائه مىدهد، آموزشى است و سطح علمى شرکتکنندگان را بالا مىبرد، در بوته بررسى و مطالعه گذارده نمىشود و کسى در پى آن نیست. تشکیل دهندگان این گونه محفلها و مجلسها، بر آن نیستند که برآوردى از کار خویش داشته باشند و محاسبه کنند این همه هزینه، تلاش و صرف وقت، چه دستاورد علمى و معرفتى بهره آنان کرده و چه یاد گرفتهاند و بر شناختشان چه اندازه افزوده شده است. این در حالى است که ماهیت تبلیغ دینى، آموزشى است، چنانکه رسول گرامى اسلام)ص( درباره ماهیت رسالت خود مىفرماید:
»بالتعلیم اُرسلت«2
براى آموزش دادن فرستاده شدهام.
قرآن نیز جنبه آموزشى دعوت رسول خدا را به روشنى و با تعبیرهاى گوناگون بیان مىکند:
»بالبیّنات و الزّبر و انزلنا الیک الذّکر لتبیّن للنّاس ما نزَّل الیهم ولعَلَّهم یتفکَّرون«3
با نشانههاى آشکار و نامهها، به سوى تو قرآن فرو فرستادهایم، تا براى کسان بازنمایى آنچه را که به سوىشان فرو فرستاده شده. باشد که اندیشند.
مبلغ دینى باید مردم را به اندیشیدن وادارد. و این در صورتى به حقیقت مىپیوندد که سخنرانى او از درونمایه آموزشى برخوردار باشد و مباحثى در سخنرانى طرح و دنبال شود که همه آن به کار مىآید و مردم به آنها نیاز دارند.
مبلغ دینى از طرح بحثهاى عامهپسند و خوشایند عوام، باید بپرهیزد و با هوشیارى تمام از گرفتار آمدن در کلاف سردرگم بحثهاى عامیانه که دردى را دوا نمىکند و گرهى نمىگشاید و بر گستره آگاهى مردمان نمىافزاید، دامن بگیرد و براى گرفتار نیامدن مردم در باتلاق جهل و خرافه سطح آگاهى مردمان را بالا ببرد. اما با این قضیه آموزشى بودن تبلیغ دین که جزء جدایىناپذیر آن باید باشد، در بیشتر برنامههاى تبلیغى عصر ما، بُعد آموزشى بسیار کمرنگ شده است. و این آفتى است بزرگ که اگر چارهاندیشى نشود، جهل، خرافه، دورى از آموزههاى بلند دینى، جامعه اسلامى را فرا مىگیرد. سخنرانیهایى که مؤمنان را واندارد به دنبال کسب دانش بروند، برنینگیزاند سطح آگاهیهاى خود را بالا برند و به فکر فرو نبرد که کدام سخن، مطلب و جستار حقیقت است و کدام خرافه، کدام دانش را مىگستراند و انسان را به روشنایى رهنمون مىشود و کدام جهل را مىگستراند و انسانها را به باتلاق جهل فرو مىبرد، غیر آموزشى است. همان سخنرانیهایى که امروزه در تبلیغ سنتى باب روز شده است. در حالى که تبلیغ سنتى و منبرها و سخنرانیهایى که در این دایره انجام مىشد، آگاهى مىبخشید، دانایى را به ارمغان مىآورد و خرافهها را مىزدود و از عنصر آموزش آنى جدا نمىشد. بسیارى از معارف دینى و آموزههاى رخشان آن از همین راه در سینهها جاى گرفته و در حقیقت به مردم آموزانده شده است. اهمال کاریها، بىتفاوتیها، خالى شدن میدان از اهل فن و خبرگان عقاید و آموزههاى اسلامى، سبب گردیده کم کم آموزش، که رکن اصلى تبلیغ دین است، جایى در تبلیغ سنتى نداشته باشد، یعنى پوسته بدون مغز.
3. ناکارآمدى: امروزه روى کارآمدى، اثرگذارى، دگرگون آفرینى و بیدارگرى تبلیغ سنتى مطالعه و بررسى انجام نمىگیرد. نهادى عهدهدار این مهم نیست که منبرها و سخنرانیهایى که در مجالس و محافل دینى انجام مىگیرد، تا چه اندازه اثرگذار است و در فکر و ذهن و دل مخاطبان دگرگونى مىآفریند. بسیارى از برپا کنندگان مجلسها و محفلهاى مذهبى و مراسمها، روى نتیجه کار خویش نمىاندیشند که تا چه اندازه بُرد دارد و در اصلاح مردم و جامعه نقش ایفا مىکند. وقتى چنین ارزیابى از تبلیغ سنتى انجام نمىگیرد، روشن است که بر ناکارآمدى و ناکارایى آن روز به روز افزوده مىشود. زیرا با ارزیابى است که به کاستیها پى برده مىشود و دست اندرکاران و اهل منبر با کاستیها آشنا مىگردند، نقطه ضعفها را درمىیابند و آنانى که از دانش لازم برخوردارند، با دگرگونى در سبک و روش، با توجه کردن به نیازهاى روز و غنىبخشى به محتواى سخنرانیها و منبرهاى خود، بر کارآمدى آن مىافزایند و سخنرانى و منبر اثرگذار ارائه مىدهند و به فلسفه وجودى تبلیغ که اصلاحگرى است، نزدیک مىشوند. که اگر این کار صورت بگیرد و گام به گام به فلسفه تبلیغ دینى، اهل منبر و گردانندگان امور تبلیغى نزدیک گردند، جلوههایى از آن روایتگرى خواهد بود که امام صادق)ع( نوید مىدهد:
»... راویة لحدیثنا یبثُّ فى الناس یشدّد به قلوب شیعتنا افضل من ألف عابد«4
روایت سخنان ما که قلب شیعیان ما را استوار سازد و نیرو بخشد، از هزار عابد برتر است.
معیار و ملاک برترى تبلیغ دینى بر دیگر کارها، از جمله عبادت عابدان، از آن روست که گستره اثرگذارى، هدایتگرى، دگرگون آفرینى آن گسترده است و اندیشه دینى را توان مىبخشد، بویژه اگر تبلیغ، با کلام معصومان و سیره عملى آن بزرگواران درآمیخته شود که بسیار اثرگذار است، مؤمنان را به آبشخور حقیقى دین فرود مىآورد و این سبب استوارى و نیرومندى قلب شیعیان و مؤمنان مىگردد.
قرآن کریم، نقش و ویژگى تبلیغ دین را، که در قالب وحى الهى ارائه شده، اثرگذارى آن در مخاطبان خود مىداند.
»اللّه نزّل احسن الحدیث کتاباً متشابهاً مثانى تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الى ذکر اللّه ذلک هدى اللّه یهدى به من یشاء و من یضلل اللّه فماله من هاد«5
خداوند بهترین سخن را فرو فرستاده، نوشتهاى همانند، دو دو، که پوست آنان که از پرورگار خویش مىترسند، از آن بلرزد و سپس پوستهاشان و دلهاشان به سوى خدا نرمى گیرد، این است رهنمود خداى، هرکه را خواهد بدان راه مىنماید و هرکه خدا گمراه کند، رهنمونىاش نیست.
تبلیغ و پیشگیرى
تبلیغ در فرهنگ دینى، از آن روى از سوى خداوند حکیم گنجانده و پیشبینى شده و رسالت رسول او بدون این عنصر حیاتى به حقیقت نمىپیوندد، که پیشاپیش، جامعه اسلامى را سالمسازى کند و نگذارد گرویدگان به دین، گرفتار خطا و آلوده به انحرافها شوند. نقش تبلیغ دینى، نقش درمانى نیست، بلکه پیشگیرانه است. پیش از بروز انحراف، نقشآفرینى مىکند و سلامتى مؤمنان و گروندگان را سرلوحه کار خود قرار مىدهد و از گرفتار شدن آنان به ناهنجاریها جلوگیرى مىکند، تا به مداوا و تنبیه نیاز نیفتد.
برابر آموزههاى دینى و تجربههاى فراوان، اگر فرهنگ دینى، به گونه گسترده و دقیق، تبلیغ شود و به مردم ابلاغ گردد و رسالت مداران، شایسته و بایسته، از عهده مسؤولیت تبلیغى خود برآیند، نیازى به تنبیه و درمانهاى سخت، پرهزینه و زمانبَر نخواهد بود.
اگر در دورهاى و برههاى، نیاز به سختگیریها، بازداشتها، مجازاتها و... افتاد، نشانگر ناکارایى و ناکارآمدى دستگاه تبلیغ دینى است. باید دانست که منبرها و جلسههاى موعظه و پند، از رسالت خود فاصله گرفته و دور افتادهاند.
در سروده منسوب به شهریار مىخوانیم:
منبر از پشت شیشه مسجد
عصبى گشت و غیضى و غضبى
تو هم از دودمان بودى
ما سر و کارمان با صلح و صلاح
نرده کعبه حرمتش کم بود
دار، بعد از سلام و عرض ادب
گفت: ما نیز خادم شرعیم
هرکجا پند و بند درمانند
منبرى را که گیر و دارش نیست
لیک منبر فرو نمىآمد
دار هم عاقبت ز جا در رفت
گفت: گر منبر تو منبر بود
4. اولویت ندادن به شایستگیهاى علمى: از کاستیهاى تبلیغ سنتى، توجه نداشتن به شایستگیهاى علمى مبلغان است. این کاستى پیامدهاى ناگوارى دارد. دین و آموزههاى دینى بسیار عامیانه، نابخردانه و به دور از منطق مطرح مىشود. استدلال و برهان جایى ندارد. عوامى براى عوام سخن مىگوید. گاه دیده مىشود بر منبر رسول خدا، کسانى فراز مىروند که هیچ شایستگى علمى ندارند و نه توانایى بیان معارف و آموزههاى دینى. از این روى، در بالندگى فکرى و رشد اندیشه مردمان بىاثرند و چه بسا مایه عقب گرد آنان. وقتى که شایستگیهاى علمى، موردنظر نباشد و دست اندرکاران به آن توجه نکنند، یا نهاد و نهادهایى نباشد که این مهم را در سرلوحه کار خویش قرار بدهد و کسى مسؤولیت آن را بر عهده نداشته باشد، میدان براى ناشایستگان که براى حطام دنیا روى به منبر آوردهاند، باز مىشود و در این گیر و دار و بى در و دروازگى، این مؤمناناند که زیان مىبینند. زیرا اینان با علاقه در جلسههاى مذهبى شرکت مىجویند، وقت صرف مىکنند، اما بهرههاى لازم را نمىبرند و هیچگاه از یک دایره بسته و عوامانه پا را فراتر نمىگذارند، دگرگونى در افق دیدشان پدید نمىآید، به ساحتهاى نو ورود نمىیابند، تحول بر زندگىشان سایه نمىگستراند، همیشه به واپس مىنگرند، نگاهشان را به جلو نمىدوزند، به افقهاى روشن.
مؤمنان، تنها آبشخورى را که فرود مىآیند، تا بهره برند پاى منبرهاست که آن هم با کیفیتى که بیان کردیم، آنان را در همان سطح که هستند نگه مىدارد. این حالت که بس آفتزاست باید تغییر کند و مدیران حوزهها و بزرگان دین باید براى آن چارهاى بیندیشند و مؤمنان را از دایره تنگ سخنان سست، بىپایه، غیرمنطقى، غیر علمى و خرافى بى دانشان منبرنشین برهانند، تا آینده جامعه اسلامى، روشن رقم بخورد و دَر بر پاشنه دانایى، روشنایى و دانش بگردد، نه بر پاشنه بىدانشى و بىخبرى. قرآن ویژگیهاى روشن براى ابلاغ گرانِ پیام دین بیان فرموده است. اصول و ارکان دعوت را باز نموده و بر پایههاى استوار قرار داده است. برنامه و مسیر دعوت را براى رسول خدا و براى ابلاغگرانى که آن بزرگوار را اسوه خویش قرار داده و راه او را مىپویند و مردمان را به آیین استوارش مىخوانند، به روشنى ترسیم کرده است:
»ادع الى سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن«6
]اى پیامبر[ مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهاى نیکو و زیبا، به راه پروردگارت فراخوان و با ایشان به شیوه هرچه نیکوتر و بهتر گفت و گو کن.
بر پیامبر و ابلاغگران پیرو آن بزرگوار، ابلاغ حکیمانه پیام دین است و بر خداوند هدایت. ابلاغ دین از هرکسى ساخته نیست. انسان حکیم مىتواند پیام خداوند حکیم را حکیمانه به مردمان برساند. از روى حکمت; یعنى با در نظر گرفتن اوضاع و احوال مخاطبان و شرایط و ظرف زمان و مکانى که در آن زندگى مىکنند و این که هر بار چه اندازه باید بایدها و نبایدها را براى ایشان روشن کند، تا بر دوششان سنگینى نکند و بر مردم سخت نگیرد و از حکمت درنگذرد. زیبا سخن خدا را بیان کند، اندرز بدهد، تا آهسته و آرام دلها را برباید، سخن حق بر دلها نشیند و حواس و شعور را نرمک نرمک و دقیق و لطیف در چنگ بگیرد.
نرمش در موعظه، دلها را نرم مىکند، دلهاى گریزان و رَمان را به آرامش وامىدارد و دلهاى بیزار و ناسازگار را رام مىگرداند. این روش از سرزنش و تهدید، خیر و صلاح بیشترى به بار مىآورد.
دعوت کننده، مجادله و مباحثه را با دلیلهاى بسیار قوى و رسا باید انجام دهد و در مجادله و مباحثه راهى را پیش گیرد که طرف مقابل اطمینان کند که با عقل و منطق سر و کار دارد، با کسى که بنا ندارد عقیده خود را تحمیل کند و بر آن نیست که در مباحثه و مجادله بر او چیره شود و او را خوار و سرافکنده از میدان بحث و جدل، بیرون راند; بلکه هدفاش قانع کردن و به حق رساندن طرف مقابل است و بس. باز کردن زوایاى حقیقت.
در آیه شریفه سه رکن مهم تبلیغ، به گونهاى بس زیبا و استوار جلوهگر شده است:
1. دعوت حکیمانه انجام پذیرد. درونمایه دعوت حکمتآمیز باشد. پیام دین به گونهاى عرضه شود که حکیمانه بودن آن به روشنى نمایان باشد. آنچه را بگوید و محور سخن قرار بدهد که از راه دلیلهاى عقلى و برهانهاى استوار، ثابت شده، عقل سلیم آن را مىپسندد و...
2. موعظه حسنه. پند نیکو باشد و از هر کاستى به دور. زیبا و دلربا، تا دلها را برباید و مخاطبان را جذب کند و زمینه را بر رام کردن دلهاى گریزان آماده سازد.
3. جدال احسن. گفت و گوى بین ابلاغگر پیام دین با دیگران از هر جهت نیکوتر باشد. هم از حیث محتوا، هم از حیث شیوه ارائه، هم از حیث برخورد با طرف مقابل. از حیث محتوا، روشن، عالمانه، دقیق، برابر منطق و ترازهاى دانش و خرد، از حیث شیوه ارائه، با به کار بستن شیوههاى نو و جاذبهآفرین، عرصه جدال را با نیکوترین وجه بیاراید. از حیث برخورد با طرف مقابل، به گونهاى مشى کند که جایگاه انسانى او در بین مردم خدشهدار نگردد و عرصه و ساحت جدال، به عرصه و ساحت نزاع و مراء بدل نگردد که این بزرگترین آفت براى ابلاغ دین است که باید به جدال احسن در آمیخته باشد، یعنى بازنمود حقیقت. اکنون و در روزگار ما، گونه ابلاغ پیام دین، با آنسان که نبى مکرم، ابلاغ دین مىفرمود، فرسنگها فاصله دارد. و در اصل باید گفت هیچ رنگ و بویى از آن ابلاغ جاودانه در خود ندارد.
از این روى، پرسشهاى بىپاسخ و شبهههاى به زمین مانده و به جانها خلیده بسیار است و دستگاه وعظ و تبلیغ ناتوان از پاسخگویى و شبههزدایى و برآوردن نیازهاى انسان مسلمان امروز است.
این در حالى است که انبیاى الهى، بویژه سرآمد آنان محمد مصطفى)ص( از روى بصیرت و آگاهى مردمان را به سوى خدا مىخواندند و هیچ زاویه تاریکى به جاى نمىگذاشتند، همهجا و همه چیز را آگاهانه روشن مىکردند و یادآور مىشدند این دعوت به سوى خداست، راهى که هیچ کجى و اعوجاجى ندارد و در برابر راههاى دیگر موضعى روشن و مرزى جدا دارد و هیچگاه، با هیچ راهى دیگر درنمى آمیزد.
»قل هذا سبیلى ادعوا الى اللّه على بصیرة اَنا و من اتبعنى... «7
بگو این راه من است. من مردمان را با آگاهى و بینش، به سوى خدا مىخوانم و پیروان من هم چنین هستند.
ابلاغگر دین، راه خود را خوب مىداند، با دانش و بینش در آن روان است و با هرگونه کجى و بى راهه روى، به گونه روشن به مبارزه برمىخیزد. هیچ انحراف و کژى در جامعه دیده نمىشود مگر اینکه ابلاغگر دین در برابر آن موضوع روشن دارد. نمىگذارد شبههها جان مؤمنان را بخلد و آنان را تنها و بىیار و کس، مورد هجوم قرار دهد. بلکه در هر شرایطى، با چشمانى بیدار و ضمیرى آگاه و بینشى روشن به رویارویى برمىخیزد و مرز دعوت خویش را با دیگر مکتبها و مرامها به روشنى هرچه بیشتر اعلام مىدارد.
ابلاغ گر دین آگاهانه گام در راه مىگذارد که لازمه شناساندن دین به مردمان، آگاهى ژرف و همه سویه از دین است، از محتواى سخنى که براى دیگران باز مىگوید. کسى که به محتواى سخن خود ناآگاه باشد، نمىتواند ابلاغگر سخن دین باشد که ناآگاهان و بىخردان را به ساحت ابلاغ دین راه نیست.
امام على)ع( انسان مومن را پرهیز مىدهد از این که تا حقیقت محتواى سخنى را نمىداند بازگوید. زیرا سخن نشانه خرد است و بیانگر معرفت:
»ایّاک و الکلام فیها لاتعرف طریقته و لاتعلم حقیقته فان قولک یدل على عقلک و عبارتک تنبىءُ عن معرفتک... «8
از گفتن آنچه که چگونگى ارائه و حقیقت محتواى آن را نمىدانى، بپرهیز; زیرا سخن تو نشان خرد تو و تعبیرها و واژگان، بیانگر معرفت توست.
5. اولویت ندادن به شایستگیهاى تقوایى: تقوا، شرط و رکن و پایه اصلى تبلیغ دین است. تبلیغ دین، بدون این رکن پا نمىگیرد و رایَتِ آن افراشته نمىماند. این رکن مهم، در درازاى تاریخ، افراشته مانده است که دین اینسان پرتو افشانى مىکند. پیشرفت دین، اوجگیرى و حماسهآفرینى آن در برهههاى گوناگون، بستگى تمام عیار به ابلاغگران تقوا پیشه داشته است. اکنون نیز که آن اوجگیریها و حماسهها از دین انتظار است و دگرگونیهاى بنیادین در پرتو و سایه آموزههاى والاى دین، مورد نیاز، پس بایسته است این اصل بلند پاس داشته شود و دستگاههاى مسؤول، ابلاغگرانى با این ویژگى به میان مردم گسیل بدارند و پیش و بیش از هر چیز، این ویژگى را در آسمان وجود آنان رصد کنند و اگر نمىبینند، چارهاى بیندیشند، تا رهزن مردم نشوند و به جاى کشاندن آنان به سوى حقیقت، به سوى سرابشان نکشانند.
گرچه وعظ دینى و جنبش ابلاغگرى از پیشینه بس درخشان بهرهمند است و دیندارى مردم و معنویتهاى رخشان و ارزشمداریهاى باشکوه، گواه آن، اما بسنده کردن به گذشته و پیشینه درخشان، و حرکت نو نیاغازیدن، نابخردانه است و در نزد خردمندان پسندیده نیست. نازش به گذشته، مایه عقبماندگى است مگر در صورتى که گذشته چراغ راه آینده شود و آغاز براى فرداى روشن. اکنون را باید دریافت که وضع تبلیغ دین چگونه است و ابلاغگران از چه صلاحیتها و شایستگیهاى تقوایى برخوردارند و آیا در حدّ و مایهاى هستند که بتوانند هدایتگر باشند و مردم را به پرهیزکارى و دورى گزینى از گناه فراخوانند و به انجام بایدها برانگیزانند و به پرهیز از نبایدها وادارند؟
آیا حوزههاى علمیه به وظیفه بس مهم خود در تربیت انسانهاى شایسته و ابلاغگران تقواپیشه و پرهیزکار برنامهریزیهاى لازم را داشته و توانستهاند در این میدان، میانداران شایسته تربیت کنند که مردم از نفس گرم آنان هر آن بهره برند و به سوى ارزشها در حرکت درآیند و از ضد ارزشها و زشتیها، دامن برگیرند؟
به نظر ما این وظیفه بزرگ به زمین مانده است. برنامهاى روشن، دقیق و حساب شده براى رشد معنوى طلاب وجود ندارد که در آینده از میان آنان ابلاغگران باتقوایى برخیزند. البته در گوشه و کنار، استادانِ دلسوز و آیندهنگرى هستند که به تربیت طلاب مىپردازند و اصلاح و رشد معنوى آنان را سرلوحه کار خود قرار دادهاند و از میان آنان بىگمان انسانهاى والایى برخواهند خاست تا در عرصه تبلیغ نقش بیافرینند و با رهتوشهاى که از تقوا دارند به طلایهدارى قوم خود بپردازند; اما این کافى نیست و یک کار برنامهریزى شده که نیاز امروز و فرداى حوزههاست، نیست و نمىتواند همه زوایاى جامعه را پوشش بدهد و نیازا مروز و فرداى جامعه اسلامى را پاسخ بدهد و در شعاع تقوا ابلاغگران ناباندیش، جامعه را به سوى صلاح و سداد به پیش ببرد. به کارهاى محدود، مقطعى، برنامهریزى نشده، خودرو، بر اساس مسؤولیت شناسیها و خیراندیشیهاى فردى، نباید بسنده کرد که کارى از پیش نمىبرد و آن انقلاب معنوى را که در هر برهه و زمان انتظار مىرود، پدید نمىآورد.
حوزهها، باید به انقلاب معنوى بیندیشند و هم با بیان و بنان ابلاغگران خود ساخته، روشن ضمیر، باتقوا، با قلبهاى سرشار از معنویت و عشق به خدا.
جامعه، به الگو نیاز دارد. الگوهایى که در بین مردم حرکت کنند و از دین سخن بگویند و با رفتار پسندیده و اسلامى خود، در دلها دگرگونى بیافرینند. تنها با رساندن پیام دین به فرد فرد جامعه، انقلاب درونى در جامعه و فرد و در یکایک مردمان پدید نمىآید، بلکه رفتار و چگونگى سلوک پیام رسانان، که در حقیقت در پرتو پیام دین ساخته شده و نورانیت گرفتهاند، دگرگونى مىآفریند. وقتى پیام و آموزههاى دین در رفتار ابلاغکننده پیام، به زیبایى جلوهگر شده باشد، روحها دستخوش دگرگونى مىشوند و از پلیدیها، فاصله مىگیرند و به ساحت ارزشها گام مىگذارند.
حوزهها در صورتى دگرگونى مىپذیرند و کار و تلاششان نتیجهبخش مىشود که این مهم را، یعنى تربیت مبلغان باتقوا را، از رسالتها و وظیفههاى اصلى خود بدانند و بدان به طور جدى و بى هیچگونه سهلانگارى همت بورزند و سخت بکوشند که فضاى جامعه اسلامى را با سخنان دلانگیز و روح نواز مبلغان باتقوا، عطرآگین کنند.
ماهیت تبلیغ، برنامهریزى همه جانبه براى تربیت مبلغان را ایجاب مىکند. گوهر تبلیغ تقواست. اگر تقوا، با برنامهریزى عالمانه، در تبلیغ دین نمود نیابد و جان و روح مبلغان به آن آراسته نگردد، چراغى فرا راه آدمیان نخواهد افروخت، آنچه که امروزه شاهد آن هستیم. تبلیغ دینى ما، از این بیمارى مزمن رنج مىبرد و طبیبانى نیستند که دلسوزانه دست از آستین برآرند و بنیادى استوار برافرازند و در آن، واعظانى بپرورند با قلبهایى پاک و نیتهایى خالص، تا کلامشان در هر کوى و برزن که طنین افکن شود، اثر بخشد و پندها را چنان گوارا سازد که هر تشنهاى آنها را به جام جان خویش فرو ریزد.
مبلغ دینى برابر ترازها و معیارهاى اسلامى و مورد انتظار رسول گرامى اسلام و ائمه اطهار، جز از این راه پا به عرصه نمىگذارد. همانا مبلغى که مصداق سخن بلند و زیباى امام صادق)ع( باشد: چراغى فروزان فراراه مردم، دعوت کننده مردمان به دین و اندیشههاى والاى اهلبیت و شناساننده حق، با رفتار سنجیده و شایسته خود:
»رحم اللّه قوماً کانوا سراجاً و مناراً. کانوا دعاةً الینا باعمالهم و مجهود طاقتهم«9
رحمت کناد خداوند قومى را که فرا راه مردم، بسان چراغى فروزان و مشعلى پرتو افشاناند. با رفتار سنجیده و پسندیده خود، مردم را به دین و اندیشههاى ما اهلبیت فرا مىخوانند و با تمام توان حق را مىشناسانند.
مبلغان دلسوز، دغدغهمند و تقواپیشه، همانا حَمَله دانشاند. دانش دین را به سینهها جارى مىسازند و با شعلههاى دانشِ اهلبیت، قلبها را روشنایى مىبخشند از این روى خدا آنان را دوست مىدارد و نیز فرشتگان و مردمان درستکار و پیروان راستین حق و اهل اطاعت:
»لو أنّ حملة العلم حملوه بحقّه لاحبّهم اللّه و ملائکته و اهل طاعته من خلقه ولکنهم حملوه لطلب الدنیا فمقّتهم اللّه و هانوا على الناس. «10
اگر حمله علم، آنسان که شایسته است دانش دین را حمل کنند، خدا و فرشتگان و مردم درستپیشه، او را دوست خواهند داشت. ولى آنان که علم دین را براى رسیدن به حطام دنیا حمل مىکنند، خدا بر ایشان خشمگین است و در نزد مردم، خوار و کمارزشاند.
اینان نباید نگران روىگردانى شمارى از مردمان کجاندیش، ناآگاه و نادرست کردار باشند. باید خرسند باشند، از این که چون برابر معیارها رفتار مىکنند و در هالهاى از تقوا، مردمان را به آبشخور حقیقت سوق مىدهند، خدا، یار و پشتیبان و دوستار آنان است. در آسمان، فرشتگان و در زمین درست کرداران آنان را دوست مىدارند و این سرمایهاى است که هیچگاه کاستى نمىپذیرد. خوار آناناند که دین را براى دنیا مىخواهند. دانش دین را از آن روى حمل مىکنند و از این سوى به آن سوى مىبرند که به حطام دنیا برسند. اینان، چون در پیشگاه بارى تعالى، خوار و بىمقدارند و مورد خشم او، مردمان نیز حقارتآمیز به آنان مىنگرند. این که شمارى از حَمَله دانش دین، از نگاههاى حقارتآمیز مردمان و مؤمنان به خود سخن مىگویند و گلایه دارند و چنین مىپندارند که مردم از دین برگشتهاند، باید بدانند که روى گردانى مردم و مؤمنان از آنان از آن روست که دانش دین را براى رسیدن به دنیا حمل مىکنند و از این کار رضاى حق را نمىجویند و در اندیشه راهنمایى مردم به سرچشمه حقیقت نیستند. تا هرگاه چنین رفتار کنند، چنین نیتى در دل داشته باشند و براى رسیدن به دنیا از احساسات دینى و معنوى مردمان بهره برند، هرچه بیشتر خود را به ورطه پستى فرو افکندهاند.
حوزهها براى این که دست مبلغان دنیا طلب کوتاه شود و چهره دین با رفتار دنیاطلبانه اینان خدشهدار نگردد و نازیبا جلوه داده نشود، ناگزیر باید به برنامههاى معنویت گسترى خود در داخل حوزهها شتاب بخشند و از این مهم آنى غفلت نورزند و نگذارند دین به دنیافروشان، میاندار شوند و عرصه را بر تقواپیشگان تنگ کنند و مردم را از حرکت به سوى روشنایى و حقیقت ناب بازدارند.
بر حوزههاست و زعما و مدیران و دستاندرکاران که روى برنامه تبلیغى که اکنون جارى است درنگ ورزند و بازتابهاى آن را مورد مطالعه قرار دهند و از مقدار اثرگذارى و اثربخشى آن آگاه شوند و اگر جواب درستى دریافت نکردند و دریافتند پندها، موعظهها و اندرزها، با همه گستردگى و پرهزینگى و گوناگونى و پخش آنها از رسانهها، از دلها مىلغزند و در سراى دلها سکنى نمىگزینند، و همچنان ناهنجاریها رو به گسترش است، به ریشهیابى بپردازند و رفتار و کردار مبلغان را در کانون توجه قرار دهند، شاید ریشه این مشکل همان است که امام صادق )ع( در این فراز از سخن خویش روى آن انگشت مىگذارد:
»ان العالم اذا لم یعمل بعلمه زلّت موعظته عن القلوب کما یَزلُّ المطرُ عن الصَّفاة«. 11
عالم، هرگاه به علم خود عمل نکند، موعظه او از دلها مىلغزد، همانگونه که باران از روى سنگهاى سخت مىریزد.
6. بىترتیبى در ارائه مطالب: از نارساییهایى که کم و بیش در تبلیغ سنتى دیده مىشود، ارائه کشکولى مطالب و معارف دینى از سوى مبلغ سنتى است. نظم دادن به سخن، هنرى است که مبلغان و منبریهاى بنام از آن برخوردار بودهاند. از این رو، سخنشان اثرگذار بوده است و همگان از منبر آنان بهره کافى را مىبردهاند. اما کمکم این رویه پسندیده به بوته فراموشى سپرده شد و اهل منبر، بر نسقى دقیق مطلب خویش را ارائه نکردند و بیشتر به رویه کشکولى روى آوردند که گویا عوام بیشتر آن را مىپسندید و از این نکته غافل ماندند که قرآن، رسول خدا و ائمه اطهار در ارائه مطلب، از یک نظم دقیق منطقى پیروى مىکنند که بىگمان در مخاطب اثرگذار است و به ذهن او نظم مىدهد و منطق را بر فکر او حاکم مىسازد.
وقتى منطق بر ذهنها حاکم شد، حقپذیرى آسانتر مىشود. همیشه و همه گاه کسانى به فرمان حق گردن مىنهند که منطقى مىاندیشند و با سخنان دیگران، منطقى برخورد مىکنند و اگر آنها را با معیار و ترازهاى منطقى سازگار یافتند، گرچه به سودشان نباشد مىپذیرند. در گروندگان به پیامبران الهى، این حالت را در گاه رو به رو شدن با حق به روشنى مىتوان دید. آنان با همه اصرار در انکار رسولان الهى و حتى آزار و اذیت آنان، وقتى در برابر منطق قوى آن مردان بزرگ قرار مىگیرند، چون ذهنشان از نظم و ترتیب خاصى پیروى مىکند، خیلى آسان زبان منطق را، که پیام رسول الهى را در هاله خود دارد، درمىیابند و از لجاجت که از بىمنطقى و پراکندگى انباشتههاى ذهن سرچشمه مىگیرد، دست برمىدارند و پیروى از منطق را پیشه خود مىسازند. دقیق و بانظم منطقى سخن گفتن، فضا را تغییر مىدهد و عوام را، که ویژگى بارز آنان، نابهرهمندى از ذهن منظم و افکار سامان یافته و منطقى است، به جرگه اهل منطق مىکشاند و به افکارشان نظم مىدهد.
تا ذهن مخاطب نظم نگیرد، پیام را، هرچند منطقى باشد و سازگار با معیارها و ترازها، نمىتواند دریابد. از این روى رسولان الهى، تلاش مىکردند به ذهن مخاطبان خویش، نظم بخشند و آنان را از پراکندهاندیشى و پراکنده انگاشتن اجزاى هستى پرهیز مىدادند.
برابر این اصل، مبلغ دینى و دستگاهها و نهادهایى که کار تبلیغ دین را به عهده دارند، در ارائه مطلب و پیام دین به مردم، باید تلاش ورزند و به مطالعه همه جانبه بپردازند که از منطقى روشن و نظمى ویژه پیروى کنند، تا مردم به منطق دین خو بگیرند و ذهنشان چنان رشد کند و خردشان ببالد که از منطق دین و زبان منطقى آن لذت ببرند و از پیروى کورکورانه، دور شوند و به ساحت پیروى منطقى و عالمانه وارد گردند.
البته این دگرگونى بزرگ به آسانى روى نمىدهد. با تربیت مبلغان منطقىاندیش مىتوان گامهایى در این راستا برداشت. کانونهایى باید با مدیریت عالمان آشناى به منطق دین و زبان منطقى آن شکل بگیرد و در آن کانونها، طلاب جوان با منطق دین آشنا شوند، ذهنشان نظم و نسق منطقى بگیرد، به گونهاى که در هیچ برخورد، گفت وگو و پیام رسانى از چهارچوب منطق و به نظم و ترتیب سخن گفتن و استدلالى مطلبى را بازگو کردن خارج نشوند و پیام دین را همیشه، چه در گردهماییهاى بزرگ و چه جمعهاى کوچک و گفت و گوهاى فردى در هاله و بستهاى منطقى، استدلالى و با نظمى خردپسند ارائه بدهند و بنیوشانند. با مقدمهچینى دقیق و نتیجهگیرى روشن از آغاز سخن، هدف خاصى را دنبال کنند، تا مخاطب حیران و سرگردان نماند، بلکه به روشنى دریابد موضوع مورد بحث چیست و گوینده در پى روشن کردن چه مطلبى است.
بایسته است مراکز اعزام و نهادهاى ویژهاى که مبلغ به این سو و آن سو، گسیل مىدارند، با مطالعه همه جانبه، جاهایى را که بناست زیر پوشش تبلیغى خود بگیرند، از نظر فکرى، عقیدتى، فرهنگى، اخلاقى، سنتها و آداب، وضعیتشان را روشن کنند و چگونگى طرح بحث را در هر منطقهاى، با مبلغان به درستى و دقیق به بوته ارزیابى بگذارند، با آیین نامهها و دستورالعملهاى دقیق و عالمانه، برنامهاى بریزند که بحثهاى خارج از چهارچوب مطالعه شده و دستورالعملها و آییننامهها، به هیچ روى مجال طرح نیابند و مبلغ در دایرهاى به بازگویى معارف اسلامى بپردازد که اگر ابهامهایى دربرداشت از معارف اسلامى در آن منطقه وجود دارد، یا سنتهاى غیراسلامى رایج است، یا خرافههایى بر ذهن مردم آن سرزمین، تارهاى خود را تنیده، برطرف و ریشه کن شوند و معارف زلال و زندگىساز دامن بگستراند.
سلیقه فردى مبلغ و حتى مطالعهها و تجربههاى او به تنهایى نمىتواند ریشه ناهنجاریها را بخشکاند و مؤمنان را از گزندهاى گوناگون فکرى، عقیدتى و اخلاقى در امان بدارد. از این روى، لازم است که هم مبلغ دین از مطالعههاى گروهى و دقت و باریکاندیشیهاى مراکز تبلیغى، اگر وجود دارند و اگر نه از دیدگاههاى اهل فکر، بهره ببرد و هم نهادهاى تبلیغى از چیره شدن سلیقههاى فردى، که بدون مطالعه واقعیتها و نیازهاى فکرى، عقیدتى و اخلاقى هر منطقهاى چتر مىگسترانند و فضا را مىانبارند و گرهى نمىگشایند و راهى را فراروى مردمان نمىنمایانند، جلوگیرى کنند.
امروزه، با این وضعى که تبلیغ دینى دارد و مبلغان سلیقهاى به تبلیغ مىپردازند، کار تبلیغ به سامان نمىرسد. از این چنین تبلیغى، گرچه گسترده و با گسیل مبلغان بسیار به این سوى و آن سوى، به این شهر و آن شهر، انتظار دگرگونى و اثر ژرف در روح و روان مردمان و جلوگیرى از شبیخون فرهنگى نمىرود. زیرابراى رساندن پیام دین، خط مشى روشن و تعریف شدهاى وجود ندارد و مبلغان از دستورالعمل و آیین نامه و برنامه روشنى پیروى نمىکنند و از سوى مراکز اعزام، هدف و مسیر مباحث گفته نمىشود و مبلغان، بدون هیچ ضابطه و قاعدهاى رها شدهاند و بر بحثهاى آنان که براى مردم طرح مىکنند، هیچ نظارتى وجود ندارد که از چه درونمایه برخوردار است، در خور فهم مخاطبان است، چقدر بر آگاهى و استوارى عقیده آنان مىافزاید، تا چه اندازه آنان را در برابر فکرهاى انحرافى و خرافهها واکسینه مىکند و... بلکه آن چه ذوق و سلیقه و دانستنیهاى مبلغ اقتضا مىکند، همان را در منبرهاى خود پى مىگیرد، بدون توجه به شبهههاى فکرى، نیازهاى عقیدتى، اخلاقى مخاطبان و ناهنجاریهایى که گریبانگیرشان هست و...
ناهماهنگى در ارائه مطالب و آموزههاى دینى و نکتههاى تاریخى و اندرزها و موعظهها، از سوى اهل منبر، کار را روز به روز دشوارتر مىکند. حتى کار به آن جا رسیده که بحثهایى که از یک منبر و در یک مجلس براى مردم بازگو و ارائه مىشود صدر و ذیل آنها با هم همخوانى ندارد و گاه تناقض دیده مىشود. این از جدى نگرفتن کار تبلیغ سرچشمه مىگیرد. اگر تبلیغ دین جدى گرفته مىشد، مبلغان به درستى آموزش مىدیدند که چسان مطلب را ارائه بدهند، تا صدر و ذیل آن ناهمخوان نباشد و مطالب از هم گسسته و پراکنده به ذهن مردم فرو برده نشود، امروزه با رکود فکرى و عقیدتى و افت اخلاقى و ناهنجاریهاى خانمانسوز رو به رو نبودیم و اسفانگیزتر از این، دستگاه و نهادى نیست که مبلغان هر منطقهاى را به هماهنگى فرا بخواند و از آنان بخواهد با تشکیل جلسههاى تبلیغى و بررسى نیازها، مسائل فکرى و عقیدتى و ناهنجاریها، به راه حلهایى دست یابند و آنها را به هماهنگى همه سویه و وحدت رویه به کار بندند و در وعظها و خطابههاى خود به روشنى بازتاب دهند، تا نتیجه خوشایند بهره آن منطقه شود.
بله، اگر به درستى و برنامهریزى شده سخنان معصومان)ع( سرلوحه کار مبلغان و نهادهاى تبلیغى قرار مىگرفت، ما اکنون شاهد سخنرانیهاى بىموضوع، بدون هدف، بىنظم و غیر منطقى نبودیم چون آن خردمندان، سخندانان و سخنوران فصیح و بلیغ، اسوه اهل منبر و دستگاه تبلیغى ما قرار نگرفتهاند، امروزه این سان منبرها و سخنرانیها از اندیشههاى ناب و محتواى عالى، تعالى بخش، آموزنده، راهگشا، خالى است و شمارى از سخنرانان، بىهدف هرچه به زبانشان مىآید، مىگویند:
امیر سخن، امیرالمؤمنین)ع( مىفرماید:
»قدّر ثمّ اقطع و فکّر ثم انطق و تبیَّن ثمَّ اعمل«. 12
اندازهگیر، سپس ببُر، اندیشه کن، آن گاه بگو و روشن ساز و سپس جامه عمل به آن بپوشان.
خطیب، برابر فرموده حضرت، نخست باید دقیق بیندیشد و مطلب را اندازهگیرى کند، آن گاه به زبان خویش میدان بدهد و آن چه را اندیشیده و اندازهگیرى کرده بر زبان جارى کند و به روشن کردن مطلب بپردازد.
اگر جز این باشد، یعنى سخن بدون پشتوانه فکرى و اندازهگیرى، بر زبان جارى شود، چیزى جز لغوگویى، سخنان بى سر و ته نخواهد بود.
مبلغ دینى با گردآوى مواد و وارد کردن آنها به ذهن و به کار بستن هریک از مواد، در جاى خود، بناى زیبایى را از کلام، مىتواند پى بریزد، با شکوه و چشم نواز. کلام با نظم نیکو و ترتیب، زیبایى و جمال مىیابد و خواص و عوام را مفید مىافتد.
امیرالمؤمنین على)ع( مىفرماید:
»احسن الکلام مازانه حسن النِّظام و فهمه الخاص و العام«. 13
نیکوترین سخن آن است که ترتیب نیک، به آن زیبایى و جمال بخشد و خاص و عام، آن را دریابند.
بىهدف، بىنظم و ترتیب سخن گفتن آسیبهاى فراوان به بار مىآورد. ضربه کارى را در مرحله نخست به خطیب مىزند. زیرا کسى که بىفکر و بىهدف سخن مىگوید، دچار لغزشهاى بسیار مىشود. امام على)ع( مىفرماید:
»فکّر ثم تکلَّم تسلم من الزّلل«14
نخست بیندیش، آنگاه سخن بگوى، تا از لغزشها در امان بمانى.
و لغزشهاى فراوان از سوى منبریهایى که فکر نکرده، لب به سخن مىگشایند، مردمان را دچار انحراف فکرى مىکند و زمینههاى کجاندیشى و برداشتهاى نادرست را از معارف اسلامى فراهم مىآورد که نمونههاى فراوان مىتوان براى آن ارائه داد.
7. ارائه مطالب شبههانگیز و غلوآمیز: از نارساییهایى که اکنون در تبلیغ سنتى دیده مىشود، ارائه مطالب شبههانگیز و غیر درخور توجیه از سوى شمارى از مبلغان و منبریهاست. اینان، به خاطر کم دانشى و ناآشنایى با معارف اسلامى و دیمى رشد کردن و به شهرت رسیدن، یا به خاطر عوام زدگى، مطالبى را در منبر ارائه مىدهند که غیر درخور توجیه و شبههانگیز است. شمارى از منبریها، توجه ندارند که مباحثشان درخور پذیرش نیست، یا شبههزاست و ابهام آور و تشویش و پریشانى فکرى براى افراد مىآورد.
اینان، به هیچ روى مطالب و مباحث را که طرح مىکنند در ترازوى نقد و خرد نمىگذارند و به سره و ناسره بودن آن کارى ندارند، چون شنیده و یا در جایى خواندهاند، باز مىگویند و پیامدهاى منفى و ویرانگر آن را در نظر نمىگیرند، بویژه گفتار آنان درباره معصومان و ائمه)ع( به جاهاى باریکى مىکشد، چنان از مسائل شگفتانگیز درباره آن بزرگواران، بدون توجه به درستى و نادرستى آن مطالب، مستند بودن و نبودن آنها سخن مىگویند که دهها اهل نظر و خردمند و امام شناس اگر گرد بیایند، قادر نخواهند بود ویرانگرى این گونه سخنان را ترمیم کنند و شبهههاى به بار آمده را بزدایند و پاسخ بگویند.
هر آن چه از کرامات، معجزات، مقامات اولیاء، علم غیب معصومان، قدرت تصرفشان در تکوین، شفاى بیماران، آثار شگرفِ اوراد و اذکار، خوانده یا شنیدهاند، بدون نقد و بررسى و سنجیدن آنها با منطق، عقل سلیم و معیارهاى مسلم دینى، به نام دین عرضه مىکنند. از این روى، مباحث و مطالبى که از سوى شمارى از مبلغان سنتى طرح مىشود، گاهى سبب رمیدگى افراد از دین و مذهب مىشود و وانمودى ناسازگارى دین با عقل و علم.
سهلانگارى، سادهنگرى و سخنان نسنجیده شمارى از مبلغان کم دانش و ناآشناى با معارفِ اسلامى، سبب گردیده گفتار آنان دستاویزى براى مخالفان اسلام و تشیع بشود و اسلام، دین خرافى شناسانده بشود و ناسازگار با علم و عقل. بسیارى از بدخواهان و دشمنان کینهورز اسلام و پیامبر اعظم، با استناد به همین سخنرانیهاى مبلغان کم دانش و ناآشناى به معارف اسلامى و خرافهاندیش، کتابها و مقالهها علیه اسلام نگاشته و فضاهاى فکرى و علمى را علیه اسلام آلودهاند، به گونهاى که نمىتوان از اسلام سخن گفت و زیباییها و شکوههاى این دین باشکوه را جلوهگر ساخت.
اگر مبلغان دینى، چنان که قرآن دستور مىدهد، حکیمانه، استوار، سنجیده، با برهانها و استدلالهاى محکم و توجیههاى روشن از حقایق دینى و مسلمات آن بحث کنند و از اسلام ناب، به دور از پیرایهها، سخنان غلوآمیز و بحثانگیز، شنیدههاى غیرمستند و ناسازگار با مبانى، سخن به میان آورند، هرگز ابهامى پدید نمىآید و دستاویزى براى خردهگیران و مخالفان نمىشود.
از این روى، حضرت على)ع( بنیادى را پى مىریزد و اصلى را فراروى پیروان خود مىگذارد و شاقول و ترازى که با نگهداشت آن، سخنان و شخصیت آنان از تیررس خردهگیران در امان بماند:
»لاتحدث الناس بکل ما سمعت به فکفى بذلک کذبا و لاتردَّ على الناس کلها حدّثوک به فکفى بذلک جهلاً«15
هرچه شنیدى به مردم مرسان که آن دروغگویى را نشان است و هرچه مردم به تو گویند به خطا منسوب مکن که آن نادانى را برهان است.
مبلغ دینى، چنان هوشمندانه باید سخن بگوید که از گفتن آنچه شاید شنوندگان دروغ انگارند و ظرف ذهنشان آن را نپذیرد، خوددارى ورزد و حتى روى چگونگى طرح بحث، داستان و قطعه تاریخى باید دقت شود; زیرا ممکن است هر مطلبى بازتابهاى ناسان و گوناگونى داشته باشد. چه بسا منبرى و خطیبى از روى اخلاص و در جهت برانگیزاندن مردمان به انجام کارهاى خیر و عبادى و پرهیز دادن آنان از رفتارها و کارهاى ناپسند، سخت مبالغهآمیز سخن بگوید و راه افراط را بپیماید و از ثوابهاى بسیار گسترده براى پارهاى از اعمال کوچک سخن به میان آورد، و یا در بحث از کیفرها، به گونهاى شگفتانگیز سخن بگوید و عذابها را براى پارهاى از اعمال ترسیم کند که باور آنها مشکل باشد.
این گونه سخن گفتن، به هر نیتى که باشد، درست نیست و با معیارها سازگارى ندارد. هر گامى که براى دین برداشته مىشود و هر تفسیرى که ارائه گردد، هر سخن کوتاه و بلند، هر عمل کوچک و بزرگ که به اسلام نسبت داده مىشود، باید سازگار با مبانى باشد و بىکم و کاست از قرآن و سنت سرچشمه بگیرد.
افزون بر این، مبلغ براى این که مردم سخنان استوار او را بپذیرند، به اندرزها و موعظههاى او گوش جان بسپارند، در راستگویى او خدشه وارد نسازند، او را گزافهگو نپندارند، باید از گزافهگویى، سخنانى که شاید شمارى از مردمان آنها را دروغ مىانگارند، بپرهیزد. یعنى همیشه و همهگاه مواظب جایگاه خود باشد که آسیب نبیند:
»لاتحدّث بما تخاف تکذیبه. «16
از آنچه بیم دارى دروغاش بینگارند، سخن مگو.
مبلِّغ هوشمند و هوشیار کسى است که در تارهاى عنکبوتى مستى غرور گرفتار نمىآید. آفرین گفتنها و ستایشها او را از مرز اعتدال خارج نمىکند که شنیدهها و خواندههاى خود را بدون محک زدن با مبانى شرع و عقل و عرف جامعه بر زبان جارى کند. بلکه همیشه هوشیارانه پیرامون خویش را، دور و نزدیک و خردهبینان و هوشیاران و نکتهسنجها را از نظر دور نمىدارد. بر فرض محکزنانى پاى سخن او نباشند و کسى نخواهد سخن او را به بوته عقل بگذارد و سازگارى و ناسازگارى آن را با مبانى وارسد و یا کسى نباشد که به انکار برخیزد، بلکه خود او همیشه محک به همراه دارد، ترازى که کوچکترین و بزرگترین چیزى که وارد ذهناش مىشود، ارزیابى مىکند و مقدار سازگارى و ناسازگارى آن را با شرع و عقل باز مىگوید. وقتى مطلبى، با مبانى شرع و عقل، ناسازگارى نداشت و گوینده هم روزى منبر زوایاى آن را به روشنى بیان کرد، بىگمان کسى به انکار آن برنمىخیزد و آن را دروغ نمىانگارد. بلکه بیشتر انکار مربوط به مطالبى است که نیاز به شرح دارد و لازم است از زوایاى گوناگون کالبدشکافى شود; امّا از آنجا که مبلغ یا نمىتواند زوایاى مسأله را باز کند و یا مجال آن را ندارد و باید بگوید و بگذرد، ممکن است زمینه را براى پارهاى بدفهمیها، انکارها و دروغ انگاریها فراهم سازد. براى این که دشوارى پدید نیاورد و انکارها را برنینگیزد، ناگزیر، باید از بیان آن چشم بپوشد و خود را درگیر آن نسازد.
امام سجاد)ع( چون چنین خطرى را مىبیند، براى این که مباد گریبانگیر اهل دین شود و کسانى را که با مردم سرو کار دارند و براى آنان از دین سخن مىگویند، گرفتار سازد، به زهرى، سفارش مىفرماید:
»ایّاک و ان تعجبَ من نفسک و ایّاک ان تتکَلّم بما تسبق الى القلوب انکاره و ان کان عندک اعتذاره فلیس کلّ ما تسمعه شرّاً یمکنک ان توسّعه عُذرا، ثم قال: یا زهرى! من لم یکن عقله من اکمل ما فیه کان هلاکه من ایسر ما فیه. «17
مبادا خودبین شوى و عجب ورزى. مبادا سخنى بگویى که دلها در انکار آن پیشى مىگیرند، هرچند امکان پاسخ و عذر آوردن داشته باشى; زیرا به هر کسى سخن شرّى را بشنوانى، نمىتوانى عذر خود را به آگاهى وى برسانى.
اى زهرى! آن که عقل، از کاملترین گنجینهها و ذخیرههاى وجودىاش نباشد، هلاکاش آسانترین چیزى است که در اختیارش است.
خطیب اگر مسیر درستى را برگزیند و مطالب استوار را بگوید و از نقل و بازگویى مطالب غیرمستند، شبههانگیز و آنچه جاى درنگ، دقت، همه سویهنگرى و... دارد بپرهیزد، بىگمان به استوارى اندیشهها کمک کرده و جایگاه و شخصیت خویش را از هر جهت از گزندها دور کرده است. زیرا اگر مردم سخنان او را، شگفتانگیز و دروغ بینگارند، دیگر در نزد مردم جایگاهى نخواهد داشت. از این روى امام على)ع( و امام سجاد)ع( در فرازهایى که از آن بزرگواران نقل کردیم، افراد جاهمند در نزد مردم را باز مىدارند از سخنانى که بیم آن مىرود که با انکار مردم رو به رو شود.
این کاستى در تبلیغ سنتى، حالت اسفناکى پیدا کرده است. خوابها، داستانهاى شگفت، سخنان مبالغهآمیز، مطالب غیرمستند، جُستارهاى خلاف عقل و مبانى، هر روز، بیش از پیش دامن مىگستراند و زیر پوشش کرامات اهل دل و معنویات و سخنان غیردرخور انکار و بى چون و چرا، از فراز منبرها گفته و به ذهن مردم مؤمن فرو برده مىشود و آنان نیز چون به میان مردم مىروند و با اهل فکر و دانش سر و کار دارند و در بین فامیل و خانوادههاشان افراد تحصیل کرده بسیار است، با بازگویى این چنین سخنانى و سر زدن رفتارهایى از آنان برابر آنچه شنیده و دستورهاى دینى انگاشتهاند، گاه به سخره گرفته مىشوند و در بین اهل، خانواده و فامیل خویش به عنوان انسانهاى ابله پنداشته مىشوند که این خسارت بس بزرگى است براى جامعه مؤمنان.
8. کاستى پذیرفتن پیوندهاى مهرورزانه: بین خطیب و منبرى، با مردم از زمانهاى بسیار دور، با الگوگیرى از راه و روش پیامبر اعظم و ائمه اطهار، پیوندهاى مهرورزانه بوده است و این پیوند، بسیار در علاقهمندى مردم به دین و عمل به دستورها و آیینهاى آن، نقش آفرین بود و بسیارى از مردم را از نزدیک شدن به افراد هنجارشکن باز مىداشت. اما اکنون این چنین پیوندهایى رو به ضعف نهاده و بسیار کمرنگ شده است. از این روى شاهد ناهنجاریهاى اجتماعى، مشکلات خانوادگى و اختلافهاى بسیار هستیم که براى جامعه اسلامى و شیعى، بسیار ناخوشایند است.
پس از شناخت علتها و سببهاى ضعف و کاستىپذیرى پیوند روحانیت، اهل منبر و مردم، باید دقیق و برنامهریزى شده به رویارویى برخاست. براى شناخت علتها، بررسى دقیق، همه جانبه، گفت و گو با افراد آگاه و مردم ضرورى است. پس از این مرحله است که کار جدى باید انجام بگیرد براى چاره کار و پدید آوردن پیوند مهرورزانه بین مبلغان و مردم مؤمن.
شمارى بر این نظرند که پس از انقلاب اسلامى، چون مردم هر نارسایى را، به هر دلیل، بر عهده روحانیت انگاشتهاند، خود به خود، پیوند مهرورزانه بین مبلغان و مؤمنان رو به ضعف نهاده است.
اگر چنین انگارى درست باشد و یا احتمال آن برود، مبلغان با دفاع همه جانبه از انقلاب اسلامى و نظام مقدس جمهورى اسلامى، قلمرو کار روحانیان را باید روشن کنند و خیرخواهى، دلسوزى و نقشآفرینى روحانیان متعهد را به روشنى باز گویند و به نقد منصفانه پارهاى از عملکردها بپردازند.
اگر از سوى حوزههاى علمیه، گروههایى تشکیل مىشد و پا به پاى انجام وظیفه عالمان و روحانیان، قوتها و ضعفها را مىنمایاند و روى این نکته حساسیت نشان مىداد که کجاها و چه کارکردهایى، به پیوند مهرورزانه عالمان دین و مردم آسیب مىرساند و چه کارکردهایى پیوند مهرورزانه آنان را بیش از پیش استوار مىسازد، بىگمان امروز شاهد پارهاى از گسستهاى عاطفى بین روحانیت و مردم نبودیم. البته آنچه از کم رنگ شدن پیوندهاى مهرورزانه و یا گسست دیده مىشود، باید در این بین از نقش ویران گرانه دشمنان کینهورز غافل نبود. همانان که هرچه روحانیان و عالمان به اجراى احکام اسلامى بیندیشند و در این راه به تلاش برخیزند، که بىگمان تلاش مخلصانه و دلسوزانه و خردمندانه آنان در این راه به استوارى پیوند روحانیت و مردم و محبوبیت مبلغان در بین مردم مىانجامد، دشمنىشان و کینهتوزىشان نسبت به عالمان دین بیشتر مىشود. از این روى تلاش مىورزند، این عامل مهم پیوند را وارونه جلوه دهند و آن را سبب گسست بین روحانیان و مردم معرفى کنند. تا از این راه، دست کم، شمارى از روحانیان مخلص را نسبت به کارى که انجام مىدهند دلسرد سازند. باید هوشیار بود و از وسوسه دشمن آنى غفلت نورزید. در ضمن اینکه با ناکارآمدى شمارى از روحانیان و ناراضى تراشى آنان برخورد کرد و از کنار آسیبى که آنان به پیوند مهرورزانه مردم با روحانیت وارد مىسازند، آسان نگذشت و با آن به گونه برنامهریزى شده برخورد کرد، از انقلابى که عالمان دین با در دست گرفتن کارهاى مهم اجرایى، قضایى و قانونگذارى در پیوند مهرورزانه بین مردم و روحانیت آفریده و مىآفرینند، همیشه و همهجا به بزرگى یاد کرد. کارى که بر دوش مبلغان دینى است.
فلسفه تأکید فراوان اسلام بر صلاحیت تقوایى، رفق و مدارا، نرمخویى، مهرورزى و دلسوزى در تبلیغ، براى پیوند مهرورزانه بین مبلغ و مردم است. تا این پیوند نباشد و علاقه قلبى بین مردم و مبلغ چتر نگستراند، سخن مبلغ، اثر نخواهد بخشید.
قرآن کریم، رمز و راز موفقیت شگفت رسول اللّه)ص( را در پیوند عالىِ مهرورزانه آن حضرت با پیروان خود مىداند:
»فبما رحمة من اللّه لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم فى الامر. «18
پس به مهرورزى از خداست که بر آنان نرم شدى. اگر درشت و دل سخت بودى، از گردت مىپراکندند. پس از ایشان درگذر و براىشان آمرزش خواه و در کار از ایشان رأى جوى.
در آیات قرآن، رمز پیروزى پیامبر دو چیز دانسته شده است:
1. محبوبیت و نفوذ در قلبها: شخصیت، خلق و خوى، سیره، نوع رفتار، رهبرى و مدیریت جذاب و زیباى رسول اکرم)ص( خاطر ایشان را در سویداى قلب اعراب خشن، جاى داده بود.
2. جاذب بودن پیام: زیبایى، شورانگیزى و جذبه شگفت آیات کلام اللّه مجید، که شنوندگان را صید مىکرد.
رسول خدا، مبلغان و مأموران ابلاغ دین را سفارش مىفرمود که مردم را از خود نرانند و اسلام را به گونهاى مطرح نکنند که باعث نفرت و انزجار مردم گردد. سخت نگیرند و دین را غیر درخور عمل طرح نکنند و از هرچه سبب رمیدن و دلزدگى مردم مىشود، دورى گزینند.
حضرت، به هنگام اعزام معاذ بن جبل به یمن، فرمود:
»یا معاذ! بشّر و لاتنفّر یسّر و لاتعسّر«19
خوشایند تبلیغ کن و بیزار نکن. آسان بگیر و دشوار نباش.
9. طرح یک بعدى مباحث: سخنوران جامعه شیعى ما، به یک سرى مباحث مىپردازند و آن هم بسیار پررنگ و از طرح یک سرى مباحث مىپرهیزند و به آنها بهاى لازم را نمىدهند. این یک کاستى است. چون تنها به یک زاویه از آموزههاى دینى مىنگرند و بسیارى از معارف و آموزهها را ترک مىگویند و از آنها سخن به میان نمىآورند، مردم در تربیت دینى، جامع بار نمىآیند و به یک سرى از مسائل و مباحث آشنایى مىیابند و با بسیارى از مباحث و مسائل ناآشنایند و درباره آنها شناختى ندارند و این پیامدهاى ناخوشایندى دارد که از جمله آن بعدهاى فکرى، معنوى، زندگىساز و مورد نیاز انسان مسلمان در هر زمان است، که اسلام به آسانى و روشنى مىتواند آنها را برآوَرَد، چون از سرچشمه جوشان آموزههاى اسلام بر آورده نمىشوند و پاسخ داده نمىشوند، دیگران به تلاش برمىخیزند، اقدام مىکنند، برنامه مىریزند، تا به برآوردن آن بُعد از نیازها بپردازند و انسان مسلمان را با ترفند به سراب بکشند و از حقیقت ناب دورش سازند.
مبلغان، اهل منبر و دستگاههایى که مدیریت تبلیغ دینى را به عهده دارند، بایسته است توجه کنند که تبلیغ دینى بر مدار و دایره بسیار بسیار محدودى دور نزند و از نیازهاى واقعى انسان مسلمان دور نشود. جامع به نیازهاى انسان مسلمان بنگرد و جامع هم از آموزههاى اسلام بهره ببرد، تا انسان مسلمان جامع رشد کند و ببالد و در جامعه و خانوادهاش نقش بیافریند. هم احکام و قانونهاى فردى را بداند و به آنها پاىبند باشد و هم قانونها و احکام اجتماعى را. دین را جامع بیاموزد و جامع عمل کند. نه بخشى را بداند و عمل کند و بخشى را نداند و عمل نکند که این دیندارى عمیقى نخواهد بود و درست است با اینگونه دینداران نمىتوان جامعه اسلامى تشکیل داد و برنامهها و آموزهها و احکام اسلامى را جامه عمل پوشاند. چون وقتى مردمان مسلمان به پارهاى از احکام فردى آشنا هستند و پارهاى را نمىدانند و مسائل اجتماعى، سیاسى و حکومتى را هیچ نمىدانند، در برابر هر مسأله دینى اجتماعى، سیاسى و حکومتى موضع مىگیرند و یا در برابر آنها حیران مىمانند و روشن است که از جهل آنان چه کسانى سود خواهند برد. پس بر مبلغان فرض است که آگاهانه و جامعنگرانه پا به عرصه تبلیغ بگذارند و در همه زوایاى اسلام به جست و جو برخیزند و زاویهاى را نگیرند و دیگر زاویهها را نادیده انگارند که اگر این نگاه و رویکرد در نزد مبلغان فراگیر شود و روز به روز، بیش از پیش دامن بگستراند، بىگمان مسلمان یک بعدى و جامعه یک بعدى شکل خواهد گرفت. این همان خطرى است که مصلحان و خیراندیشان و عالمان بیدار، جامعه اسلامى را از آن پرهیز دادهاند که مباد در چنین گردابى گرفتار آیند.
10. بیگانه از آگاهیهاى روز: اهل منبر و مبلغان، همیشه سخنانشان براى تودههاى مردم آگاهىبخش بوده و آنان را از بىخبرى به دَر مىآورده و نسبت به خطرهاى در کمین، هشیارشان مىکرده است.
مبلغان، آگاهترین مردمان بودهاند و جلودار. دستهاى مرموز را رو مىکرده و نقشههاى اهریمنى دشمنان را فاش مىساختهاند و با این هوشیارى و بازگویى دمادم آسیبها و خطرهاى تهدید کننده، مردمان را در یک آمادگى هوشیارانه نگه مىداشتهاند که تاریخ لبالب است از اینگونه هوشیارى گستریهاى مبلغان دینى. اما اکنون، با این که مبلغان جامعه دینى ما، مىتوانند به آگاهیهاى لازم براى آگاهىبخشى مردم، به آسانى دسترسى پیدا کنند و مردم را نسبت به خطرها و آسیبهایى که آنان را از هر سوى دربرگرفته بیاگاهانند، کوتاهى مىورزند، یا بىانگیزگى نشان مىدهند، یا بجدّ خطر را احساس نمىکنند; زیرا اگر احساس مىکردند که چه گردابهایى دشمنان براى مسلمانان پدید آورده و آن به آن مىآورند، آگاهیهاى انگیزاننده را در سایه آموزههاى بلند اسلامى، آیههاى قرآنى و سخنان نبوى و امامان معصوم، به مردم مىدادند و نمىگذاشتند اینسان دشمن به آنان شبیخون بزند و کیان جامعهها و خانوادههاى اسلامى و ساحت فرهنگ دینى و ملى را مورد تاخت و تاز، و جوانان را بازیچه دست خود قرار دهد.
شمارى از اهل منبر و مبلغان سنتى که روى مردم اثر گذارند و در محافل و مجالس بسیارى حضور دارند و بر کرسى وعظ فرامى روند، به مسائل روز آشنایى ندارند. ناآشنایى اهل منبر و کسانى که با مردم از دین و آموزههاى دینى سخن مىگویند، با مسائل روز و آنچه در عرصه اجتماع و حوزه سیاست مىگذرد، سخت زیانبار است. منبرى ناآگاه از این دست مقولهها، در گاهِ برابرسازى بحثهاى کلى و نظرى، دچار پراکندهگویى، ابراز سخنان غیرفنى و غیرعلمى مىشود. در بیان مسائل سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى سخنانى را بر زبان جارى مىسازد که بیگانه از موضوع است و بسیار عامیانه.
این دورى و بیگانگى و ناآگاهى از مسائل روز و جریانهاى سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى، سبب مىگردد که اهل فکر، تحصیل کردگان و آگاهان به مسائل روز، سیاستمداران، اقتصاددانان و... اعتماد خود را به اهل منبر از دست بدهند و این خسرانى است براى تبلیغات دینى و کافى براى ناکارآمد جلوه کردن منبر در دنیاى امروز و رمیدگى اهل فکر و نسل جوان و تحصیل کرده از شرکت در جلسههاى وعظ.
11. مهارتهاى ادبى )بلاغت و فصاحت(: دیده مىشود که شمارى از اهل منبر، حتى کسانى از آنان که از تریبونهاى عمومى استفاده مىکنند، از مهارتهاى ادبى بىبهرهاند. در حالى که در طول تاریخ، مبلغان اسلامى، بویژه شیعى که از ناموران تاریخاند و از افتخارات شیعه، با پیروى از رسول خدا)ص( امام امیرالمؤمنین و ائمه اطهار)ع( تلاششان بر این بوده خطبهاى را که ارائه مىدهند، از نظر ادبى در اوج باشد و به فن بلاغت و فصاحت آراسته.
خطیب با بهکارگیرى واژگان زیبا، رسا، هماهنگ با ذوق و طبع سلیم، گوشنواز، خوش آهنگ و جملههاى دقیق، برابر با قاعدههاى دستورى و به دور از پیچیدگى و ابهام لفظى و معنوى و البته با بهرهمندى از توانایى در خور و شایسته در رساندن دقیق و روشن پیام، به مقتضاى حال و سازوار با هر مقام، مىتواند دگرگونى بیافریند و در سرها شورى برانگیزد و پیام دین را زیبا و پرجلوه و خردمندانه در ذهنها و دلها رسوخ دهد.
خطیب، با بهرهگیرى همه جانبه از زبان روز و با دمیدن جانى تازه به زبان، و دادن سرشت و ساختار هنرى به زبان که انگیزنده و شورآفرین باشد، گذشته از پیام ذهنى به سر، پیام عاطفى براى دل به ارمغان مىآورد.
چون کار او با دل است، باید از ادب زبانى بهره بگیرد. ادب، زبانى است که جادوى هنر، آن را شورانگیز کرده است. از این روى سخنوران بزرگ از این زبان بهره مىبردند، تا راهى به دلها بگشایند.
از این راه مىتوان جاذبه آفرید، ذهنها را با زیباییهاى دین روشن کرد، به دلها آرامش بخشید.
سخن اگر در قالبى زیبا و چهارچوبى صحیح و به گونهاى قاعدهمند و ادبى ادا شود، اثربخش است و روح و روان انسان را برمىانگیزد. بویژه اگر درونمایه سخن، انسانى، عالى، ناب و سرچشمه گرفته از چشمه همیشه جوشان و خوشگوار وحى باشد که اثربخشى آن کرانه و ساحل نمىشناسد، بس ژرف و گسترده خواهد بود. امروزه، با همه اثربخشى، جایگاه و اهمیتى که هنر سخنورى دارد، در حوزههاى علمیه به آن اهمیتى داده نمىشود. غافل از آن که بهترین، زیباترین و انسانىترین پیام، اگر در قالبى زیبا عرضه نشود و از ادب زبانى در رساندن آن به مخاطب بهره گرفته نشود، جایگاه خود را نخواهد یافت.
از هنر سخنورى اگر براى گسترش آموزههاى بلند دین و زیباییها و شکوههاى مکتب اهلبیت بهره گرفته نشود، نباید انتظار داشت که این پیام در دلها جا باز کند و راهى به دلها بگشاید و مردمان را، چه در داخل و دایره قلمرو اسلام و چه در خارج از دایره اسلام، به سوى خود بکشاند و در هاله خود قرار دهد.
جا دارد که در حوزهها مدرسه سخنورى بنیان گذارده شود و از میان طالبعلمان، کسانى که از استعداد، ذوق، بهرههاى هوشى بالا برخوردارند و بدون لکنت و رسا سخن مىگویند و توانایى آن را دارند که اگر دقیق آموزش ببینند و مهارت ورزند، در میدان سخنورى بدرخشند، گزینش شوند و آموزشهاى لازم را ببینند و به هنر سخنورى آراسته گردند، تا منبر، که پایگاه والاى ارشادگرى است، از این حالت رکود به درآید، جان بگیرد و جایگاه واقعى خود را در روزگار ما بیابد. در حوزهها، اکنون یادگیرى و آموزش فن فصاحت و بلاغت، بسیار کمرنگ است، آنسان که اگر بگوییم آموزش داده نمىشود و این فن استادان برجستهاى ندارد، شاید به واقع نزدیکتر باشد.
حوزههاى علمیه، مدیریت حوزهها و نهادهاى تبلیغى، اگر به راستى بنا دارند پیام دین، به زیباترین وجه، گسترش یابد، اثر بگذارد، ذهنها را روشن کند، در سرها شورى بینگیزد و در دلها شوقى جاودان پدید آورد، باید دست به کار شوند و تدبیرى بیندیشند، تا پیام دین، در هالهاى زیبا و باشکوه عرضه شود، چشمنواز و دلانگیز و روح افزا. و این انقلاب بزرگ و شکوهمند، هیچگاه روى نخواهد داد، مگر این که آموزاندن هنر سخنورى، مهارتهاى ادبى و فن بلاغت و فصاحت، در سرلوحه برنامههاى حوزوى جاى بگیرد و به آن بها داده شود وگرنه، بسنده کردن به این که پیام نورانى است و لزومى دیده نشود در قالب زیبا عرضه گردد، نباید امید به دگرگونیهاى ژرف داشت و حتى دل بستن به این که دیگر دانشهاى دینى و حوزوى رونق بگیرند و فضا را عطرآگین کنند، بدن توجه به هنر سخنورى و مهارتهاى ادبى، گونهاى سادهانگارى و واقع نشناسى است. زیرا که در پرتو این فن و سخن سخنوران آراسته و آشناى به آن، زیباییها، جلوهها و شکوههاى دین نمایانده مىشود، کلام خدا شرح مىگردد، در مردم انگیزه پدید مىآید، به جست و جو برمى خیزند، به دنبال فهم و درک دین مىروند، در این عرصه شتاب مىگیرند، دانشمندان و اهل فکر امیدوارانه و با توجه به استقبال مردم، به بازگویى، بازگشایى و شرح معارف و آموزههاى ناب اسلامى، بیش از پیش همت مىگمارند و این داد و ستد بزرگ و رویکرد عاشقانه که از تلاش بزرگ خطیبان عالم و آراسته به مهارتهاى ادبى سرچشمه مىگیرد، حوزهها را دگرگون مىسازد و به تمامى دانشهاى دین رونق مىدهد و رونق گرفتن هر دانشى، سبب دگرگونیهاى ژرف در آن دانش مىشود.
از این روى، بلاغت و فصاحت و مهارتهاى ادبى در قرآن، نزد رسول خدا)ص( و ائمه اطهار)ع( جایگاه ویژه دارد و در اصل، پیام دین، در همه دورهها، بویژه دوره اسلام که اوج قدرتنمایى آبشار بلند و روح افزاى وحى بوده است، با این فن درآمیخته است. به هر سو که بنگرى، هر واژه، جمله و فراز را که در بوته مطالعه قرار بدهى، همه نوع زیباییهاى شورانگیز و انگیزاننده ادبى را مىتوان دید. پس به دور از روح زبان دین است که مبلغ دین، با مهارتهاى ادبى آشنا نباشد و با مردم از دین سخن بگوید و به شرح آیههاى قرآن و سخنان رسول خدا و ائمه اطهار بپردازد. لازمه کار مبلغ برخوردارى وى از دانش بلاغت است، زیرا در این صورت است که مىتواند آنچه را دریافته، به گونه دقیق به شنوندگان برساند و مباحثى را که ارائه کرده، جمعبندى کند و نتیجه را در اختیار آنان بگذارد که این فرموده امیرسخن، مولا امیرالمؤمنین)ع( است:
»من قام بفتق القول ورتقه، فقد جاز البلاغة. «20
آن کس که همت بگمارد به بست و گشاد و تحلیل و جمع بندى سخن، به بلاغت دست یافته است.
مبلغ، باید چنان از مهارتهاى ادبى بهرهمند و برخوردار باشد که گوشها به شنیدن سخن او، سخت مشتاق باشند و فهمها در فهم و درک آن، گرفتار سنگلاخ نگردند. مطلب آسان درک و فهم شود. مولا، امیرالمؤمنین)ع( مىفرماید:
»احسن الکلام ما لاتمجّه الاذان و لایتعب فهمه الافهام. «21
نیکوترین سخن آن است که گوشها را در شنیدن بىرغبت نسازد و فهمها را به دشوارى نیندازد.
امروزه، متأسفانه، تبلیغ دینى، از گذشته خویش بریده است. در گذشته تبلیغ دینى، هنرمندانه سیر مىکرد و سینهها را درمىنوردید و هر محفل و مجلسى را با سخنان گوهرین و نابى که از زبان خطیب مىتراوید، آذین مىبست.
این سرزمین، سخنرانان و خطیبان بزرگى به خود دیده است. بسیار جاى تأسف است که امروزه براى ادامه راه آنان، برابر اقتضاءهاى روز، اندیشیده نمىشود و چگونگى کار آنان و اثرگذارى که داشتند و رمز موفقیتشان به درستى بررسى نمىگردد و آن الگوهاى تحول آفرین به طالب علمان شناسانده نمىشوند و زمینهاى براى الگوگیرى مهیا نمىگردد.
البته ناگفته نماند که در حوزههاى علمیه، کم نیستند کسانى که از مهارتهاى ادبى برخوردارند و سخنورند و به این هنر آراسته; اما زمینه و میدانى نمىیابند که حوزه باید براى رساندن پیام دین و هدف و آرمانى که دارد از آنان کمک بگیرد.
حضرت موسى)ع( از سوى خدا به رسالت برانگیخته مىشود و مأموریت مىیابد به نزد فرعون برود و ابلاغ دین بکند، موسى از خداوند مىخواهد در این مأموریت بزرگ، برادرش، هارون را چون شیوا سخنتر است اجازه بدهد که براى یارى او، گام در این راه بگذارد:
»و اخى هارونُ هو افصحُ منى لساناً فارسله معى ردءاً یُصدِّقنى انى اخافُ ان یکذّبون«22
برادرم هارون، از من به سخن شیواتر است. او را با من کمک فرست، که مرا راستگوى دارد. بیم دارم که مرا دروغزن شمرند.
این آیه شریفه و درخواست موسى)ع( از خداوند که شیوا سخنى را براى ابلاغ پیام در کنارش قرار دهد، تا بتواند از او دفاع کند و راستگویى او را به بهترین شیوه و شیواترین سخن، بنمایاند، بازگوید و راه را بر دروغزنان از هر سوى ببندد، درسآموز است و راه چگونگى ابلاغ دین را به حوزهها و نهادهاى تبلیغى نشان مىدهد که از عالمان شیوا سخن، یارى بخواهند که در هنگامههاى سخت و در آورد گاههاى رویارویى حق و باطل، پا به عرصه بگذارند و از کیان دین دفاع کنند و با سخن شیوا، راه مؤمنان را به سوى حق بگشایند.