مدیریت تحول از نگاه مقام معظم رهبرى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


حوزه چه باید بکند، چه راهى را پیش بگیرد و با چه موسیقایى روح خویش را بنوازد و از کدامین چشمه جام »جان«اش را لبالب سازد، تا در آوردگاه زمان بماند، بتراود، بدرخشد و شکوه‏مندانه، به میان‏دارى بپردازد و در نوآورى، پدیدآرى فرهنگِ تحول‏خواهى، حرکت و بالندگى، طلایه‏دار باشد و رائد قوم خویش؟

این پرسشى است که ذهن و فکر همه علاقه‏مندان به حوزه و دل نگرانانِ آینده آن را، به خود مشغول داشته است.

اینان، دگرگونیهاى شگفت را در تمامى عرصه‏ها مى‏بینند و امواج درهم کوبنده را، که هیچ ساحلى را امن و بى‏خطر نگذاشته‏اند، نظاره گرند و مى‏دانند و به خوبى و روشنى دریافته‏اند اگر حوزه‏ها، هوشیارانه، تیزنگرانه، عالمانه، دقیق و همه سویه، با برنامه‏ریزىِ واقع‏گرایانه و همیشه و در همه حال بر مدار حق، پا به آوردگاه تحول نگذارند، به رصد آینده نپردازند، از گردونه فرهنگ و تمدن و نقش آفرینى در ساحَتِ دانش و خیزشهاى بزرگ اجتماعى، برکنار خواهند ماند و ارّابه‏هاى اجتماع بر مدار دیگرى خواهد چرخید و یا چنان در گرداب انزوا فرو خواهند رفت که آیندگان ناگزیر در موزه‏ها به جست و جوى آنها خواهند برخاست.

مقام معظم رهبرى در دیدار با فضلاى حوزه‏هاى علمیه، در آذرماه سال 1386، پس از شنیدن سخنان، طرحها و پیشنهادهاى آنان، هوشمندانه و با دَهاء شگفت، گامهاى امروز را براى فردا کارساز نمى‏داند و از سر درد، خطرهاى فراروى را مى‏نمایاند. با تمام وجود از بلنداى زمان بانگ مى‏زند: امروز را معمارى کنید، بسازید، پایه‏ها و ارکان آن را برافرازید، جاى پاى اندیشه‏هاى ناب و رستاخیز آفرین خود را بر سینه زمان حک کنید که فرداى روشن، رخشان، دل‏انگیز، روح‏نواز و شکوه‏مند را در پیش داشته باشید و طلوع شما در بامداد فردا، چشم‏نواز، خیره کننده و باشکوه باشد وگرنه - که آن روز مباد - در چنگ فرداى بى‏رحم و نامهربانى گرفتار خواهید آمد فرداى بى‏روزَن، بى‏نسیم روح افزا، خالى از سینه‏هاى لبالب از امید و روحهاى بزرگ.

به امید آن که کلام این مصلح بیدار، روشن‏اندیش، آینده‏نگرِ دوران ما، سینه‏ها را بشکافد، »جان«ها را لبالب از روشنایى سازد و انقلابى بزرگ، ژرف، کران ناپیدا در حوزه‏ها پدید آورد و آغازى شود و چشمه‏اى همیشه جوشان براى خیزشهاى رستاخیزى فردا و فرداها.                                »حوزه«

 

 

 

 

هبسیار جلسه شیرین و دلنشینى بود براى من. البته وقت تمام شد; یعنى ما از اول قرار گذاشتیم از ساعت شش تا نُه. پنج دقیق به نُه باقى است. حالا چند دقیقه من عرض مى‏کنم.

درباره توفیقات حوزه علمیه، چه حوزه مبارک قم، چه حوزه‏هاى بزرگ دیگر مثل مشهد، اصفهان، حرفهاى زیادى زده شده و در ذهنها هم هست و نویدهایى در این زمینه داده شده و مى‏شود; لکن به نظر من، آن‏چه که من امشب در این جلسه مشاهده کردم، از همه آن‏چه که در این زمینه شنیده‏ام، براى من شیرین‏تر و مطلوب‏تر و باورکردنى‏تر بود.

این نسلى که امروز در حوزه‏ها در حال بالندگى هستند که نمونه‏اش را این آقایانى که آمدند صحبت کردند و خانمى که صحبت کردند، تشکیل مى‏دهند; این نسل، بدون تردید خواهد توانست کارهاى بزرگى را که ما از حوزه دانشِ دین انتظار داریم انجام بدهد.

به شرطى که این حرکت، نُکْس پیدا نکند، توقف پیدا نکند، روز به روز کامل‏تر بشود و پیش برود.

از پیشنهادهایى که بنده در طول این سالها درباره حوزه علمیه کردم، چه در مجامع عام که با طلاب و فضلا و مدرسین جلسه داشتیم و صدها، گاهى هزارها نفر در آن شرکت داشتند، چه در جلسات کوچک و خصوصى‏تر که با بعضى از مسؤولین حوزه، یا بزرگان حوزه، یا مراجع و فضلا داشتیم، پیشنهادهایى مطرح شده و گفته شده، خیلى‏هایش تا حالا تحقق پیدا نکرده، یا به صورت نیمه کاره و نیمه راهه تحقق پیدا کرده است; لکن حرکت پرجوش و خودجوش دینى و علمى، که ناشى از انقلاب اسلامى است و از برکات انقلاب اسلامى است و فضیلت و ثواب او برمى‏گردد به روح مطهر امام بزرگوارمان، ما مشاهده مى‏کنیم، مى‏بینیم که این همه دستاورد را داشتیم.

خیلى از آن نظرات اصلاحى هنوز تحقق پیدا نکرده، اما تولید، کیفیت، نیروى انسانى زبده، در این سطحى است که امروز ما داریم مشاهده مى‏کنیم.

یک نمونه‏اش را من امشب در گفته‏هاى آقایان دیدم که براى من واقعاً لذت‏بخش بود.

نمونه‏هاى دیگرش را هم من در بعضى از جمع‏هاى فضلا که با من ملاقات کردند مشاهده کردم. ]با[ جمعى از فضلاى کاوشگر در علوم عقلى، فلسفه و کلام و عرفان‏و منطق و اینها، یکى دو سال پیش از این، ملاقات کردم.

آن‏جا هم من همین را دیدم. فضلایى که با دانشگاه‏ها ارتباط دارند، جمعى با من ملاقات کردند; آن‏جا هم من همین انطباق و انعکاس را در ذهن خودم داشتم.

این خیلى نکته مهمّى است; یعنى ظرفیت و استعداد رشد نیروى انسانى در حوزه علمیه این است. این آب و هوا و شرایط طبیعى یک چنین اقتضایى دارد; ما به آن نرسیدیم و این‏جور است; اگر برسیم یقیناً چند برابر، شاید ده برابر فواید و برکاتش بیش‏تر خواهد شد. این حالا، نکته اول که من عرض مى‏کنم.

من البته مطالبى را یادداشت کرده بودم که با شما در میان بگذارم; لکن لزومى ندارد. وقت هم که البته نیست.

لکن اگر وقت هم بود لزومى زیاد نداشت; چون بسیارى از این مطالبى که در ذهن من بود از زبان شماها گفته شد.

این خیلى براى من جالب و زیباست که مى‏بینم این مطالب در ذهن برادرها هست.

من فقط دو سه مطلب کوتاه، که وقت هم خیلى نگذرد، عرض مى‏کنم. یکى این که حوزه به مثابه یک کل، که داراى ابعادى است و اجزایى است، یک موجود زنده است; یعنى رشد دارد، نُکْس دارد، تحرک و نشاط دارد، جمود و رکود دارد، حیات دارد، ممات دارد، یک موجود زنده است، دلیلش هم، تاریخ حوزه‏هاى علمیه است.

یک حوزه علمیه‏اى مثلاً فرض کنید مثل حوزه علمیه حلّه در قرن هفتم - حالا اواخر ششم تا هفتم تا اوایل هشتم هجرى - یک حوزه پررونقى است. وقتى خواجه نصیر طوسى رفت حلّه، در آن، جمعى از بزرگان علما که مجتمع بودند، آن طور که من در ذهنم هست، ظاهراً حدود بیست نفر، بیست و پنج نفر عالم بزرگ بودند که یکى از آنها محقق حلى بود، یکى پدر علامه بود، یکى ابن‏سعید، صاحب جامع‏الشرایع بود، یحیى بن سعید حلى و از این قبیل، این حوزه حلّه است.

حوزه حلّه امروز وجود ندارد. حوزه نجف یکى روزى بود که بعد از آن رونق اولیه، رکود پیدا کرد. آدم معروفى، شخص برجسته‏اى، در حوزه نجف نبود. بعد شاگردان وحید بهبهانى، مثل بحرالعلوم و کاشف‏الغطا و امثال آنها آمدند، آن حوزه را آنچنان به رونق آوردند که به نظر من دویست سال است که ضرب دست آنها دارد حوزه نجف را پیش مى‏برد. هنر فقهى و عمق کار آنها حوزه را با نشاط کرد و زنده کرد و همین‏طور زنده ماند بحمداللّه تا دوران اخیر.

حوزه قم نبود; یک حوزه کم‏رنگ بى‏رونقى بود. بعد از آن رونق اولیه عهد اسبق، حاج شیخ عبدالکریم حائرى، رضوان‏اللّه علیه، آمد; حوزه جان گرفت. این جورى است حوزه علمیه; امروز را نگاه نکنید، فردایى وجود دارد. فردا چگونه است؟ این را شما باید معیّن کنید. امروز، باید معیّن کنید.

اگر امروز ارکان حوزه، یعنى مدیران، صاحب‏نظران، اساتید، برجستگان همت بکنند، درست فکر کنند و برنامه‏ریزى کنند، حوزه بیست‏سال دیگر از لحاظ سطح و عمق و عرض و طول و توسعه نفوس، از حالا به مراتب بهتر خواهد بود. اگر حالا ما پیش‏بینى نکنیم، نه.

هیچ معلوم نیست حوزه قمى در آینده با همین عرض و طول فعلى هم وجود داشته باشد. بزرگانى، محققینى، علماى خوبى، فقهایى، فلاسفه‏اى، از حوزه گرفته مى‏شوند، مى‏روند. »نَنقُصُها مِن اطرافها«. جاى اینها باید شخصیتهایى رشد کنند; ببالند، جاى اینها را پر کنند و بیش از آن‏چه که آنها انجام دادند، انجام بدهند. اگر این کار شد، این آینده‏نگرى انجام گرفت، فردا خوب خواهد بود. اگر این آینده‏نگرى امروز در حوزه قم انجام نگیرد، به وضع موجود راضى باشیم و همینى که حالا حوزه را یک جورى اداره کنیم، به این اگر قناعت کنیم، یا حوزه‏اى نداریم یا حوزه‏اى رو به انحطاط خواهیم داشت.

ما امروز داریم فکر روزى که کشور ما نفت نداشته باشد مى‏کنیم; انرژى، انرژىِ بدون نفت. کشورى که نفت ندارد.

شاید در منابع دنیا هم نفت باقى نماند. دنیا دارد فکر انرژى آن روز را مى‏کند. ما هم با این دردسرهایى که ملاحظه مى‏کنید، ایستادیم براى این که آن آینده را امروز تأمین کنیم. اگر نکنیم، آن روزى که نفت ما تمام مى‏شود، ما نیستیم. اما اثر سوء این عمل ما آن روز خواهد بود. ما مسؤول خواهیم بود.

آن روزى که در کشور ما موالید زیاد است. فرض کنید در سال 62 61 60، مسؤولین باید به فکر آن روزى باشند که این موالید وارد بازار کار مى‏شوند; احتیاج به شغل دارند، احتیاج به ازدواج دارند، یعنى سالهاى دهه 80. اگر از آن روز به بعد فکر نکنیم، در سالهاى دهه 80 وقتى دستمان خالى بود، نمى‏توانیم بگوییم این مسؤولین امروز مقصرند. مقصر آنها هستند.

باید این فکر را در حوزه نهادینه کنید.

هم مدیران حوزه، هم شوراى عالى حوزه، هم بزرگان حوزه، هم حضرات مراجع، باید این را بدانند و به این توجه کنند که ما امروز باید به فکر حوزه قم، یا اصفهان، یا مشهد، یا بقیه شهرها در بیست سال آینده باشیم، در سى سال آینده باشیم.

سى سال آینده یعنى چه؟

یعنى دنیایى که احتمالاً هیچ شباهتى با امروز ندارد; از لحاظ امکان اثرگذارى، امکان تسخیر دلها، امکان تسخیر سرزمینها، بیست سال قبل این فناورى اطلاعات، که این آقاى عزیز به این خوبى آمدند این‏جا شرح دادند وجود نداشت. چیزکى بود; امروز ببیند چه خبر است! آن روز، ما وقتى که فکر امروز را بکنیم، امروز در خلأ باقى نمى‏مانیم.

امروز توى هر خانه‏اى توى هر گوشه‏اى، به قول یکى از آقایان شاید توى هر روستایى اگر برویم از فناورى اطلاعات یک چیزى آن‏جا مشاهده مى‏کنیم.

حوزه علمیه مى‏خواهد عقب بماند؟

سى سال آینده را به همین قیاس کنید. البته با یک شتاب بیش‏تر; یعنى شتاب علم در این بیست سالى که گذشت، یقیناً به مراتب کم‏تر خواهد بود از شتاب علم و پیشرفت علم و فن‏آورى در بیست سالى که پیش روى ماست و سى سالى که پیش روى ماست. آن روز، اى بسا! صاحبان افکار گوناگون و مکاتب گوناگون، نحله‏هاى منحرف، صاحبان اغراض فاسده، شاید بتوانند خیلى آسان، کلاسهاى درس دانشگاه‏هاى شما را، مدرسه‏هاى شما را، فرزندان شما توى خانه‏هاى شما را، در مُشت بگیرند، در تصرف بگیرند، شما هم هیچ‏کار نتوانید بکنید.

فکر آن روز را، حوزه علمیه باید بکند.

مسؤول، حوزه علمیه است.

مسؤولِ دیندارى مردم، روحانیت است.

روحانیت هم مولود و ساخته دست حوزه علمیه است.

با این نگاه، مسؤولیت را بسنجید. این‏جورى توزین بکنید مسؤولیت را، تا بفهمید بر دوش ما بار سنگینى که هست، چیست.

این یک نکته; مسأله آینده نگرى.

یک مسأله این است که تحول را مدیریت کنیم.

ببینید آقایان و خواهران عزیز! تحول اجتناب‏ناپذیر است. تحول، طبیعت و سنّت آفرینش الهى است.

این را بارها من مطرح کردم، گفتم. تحول رخ خواهد داد. خوب حالا، یک واحدى را یک موجودى را فرض کنید که تن به تحول ندهد. از یکى از دو حال خالى نیست: یا خواهد مُرد یا منزوى خواهد شد.

یا در غوغاى اوضاع تحول‏یافته مجال زندگى پیدا نمى‏کند، زیر دست و پا لِه مى‏شود، از بین مى‏رود; یا اگر زنده بماند، منزوى خواهد شد.

مثل همان انسان جنگلى که توى روزنامه، امروز و دیروز خواندیم. یک آدمى است چهل سال پیش رفته توى جنگل در مازندران و یک ارتباط خیلى ضعیفى دارد با محیط بیرون خودش; منزوى مى‏شود.

مى‏شود رفت، مى‏شود از تحول دورى گزید; اما با انزوا!

اگر حوزه بخواهد از تحول بگریزد، منزوى خواهد شد، اگر نمیرد و اگر زنده بماند!

البته مایه دین، مانع مردن مى‏شود; اما منزوى خواهد شد. روز به روز منزوى‏تر خواهد شد.

تحول حتمى است. منتها تحول دو طرف دارد: تحول در جهت صحیح و درست; تحول در جهت باطل و غلط.

ما باید مدیریت کنیم که این تحول در جهت درست انجام بگیرد. این وظیفه مؤثرین در حوزه است. مدیران حوزه، فضلاى حوزه، صاحب‏نظران حوزه، باید همت‏شان این باشد. از تحول نباید گریخت. حالا، آقایان بیان کردید در شیوه آموزش، در شیوه پژوهش، در شیوه پذیرش، در کتاب درسى، همه اینها تحول مى‏خواهد.

نگویید ده سال پیش، پانزده سال پیش، لازم بود، این برنامه را نوشتیم. خیلى خوب، آن برنامه براى ده سال پیش بود. ببینید شکل تکمیل یافته این برنامه چیست.

تحول یعنى این; یعنى به روز بودن، به هنگام، جلو رفتن، از حوادث عقب نماندن.

البته حوزه‏هاى علمیه، در برهه زمان معاصر به طور طبیعى کمى از زمان عقب ماندند، تقصیرى هم البته متوجه کسى از این‏جهت نیست; چون پیدایش انقلاب و سرعت تحولاتى که ناشى از پیدایش این برق عظیم در جامعه بود، همه چیز را عقب نگه داشت. روشنفکرى جامعه ما هم عقب است. دانشگاه‏هاى ما هم از آن‏چه که باید باشند، عقب‏اند. حوزه علمیه هم عقب است. یعنى متناسب با تحول جامعه ما; این تحول عظیمى که پیدا شد که در همه اطراف خودش و در سطوح گوناگون و تا اعماق زیادى تأثیر گذاشت، از این تحول، عقب‏ایم.

حوزه یک مقدارى عقب است; لکن مى‏تواند با سرعت لازم ]و[ با جدیت این را جبران بکند.

تحول را باید پذیرفت و آن را باید مدیریت کرد. خیلى باید مراقب بود.

ببینید این‏جا صحبت مدرک شد.

بنده، جزء کسانى هستم که از اوایل بر روى مدرک مستقل حوزه‏اى تکیه کردم. الان هم اصرار دارم. مدرکِ خود حوزه با اعتبار خودش نه به اعتبار وزارت علوم.

چون اعتبار حوزه عمیق‏تر، ثابت‏تر و مهم‏تر از اعتبار هر وزارتى است. با اعتبار خودش، حوزه مدرک بدهد. حالا اسم مدرک را هرچى مى‏خواهند بگذارند. بعضى از دوستان اعتراض کردند که چرا مى‏گریزید از اسم دکترا و کارشناسى ارشد; اسمش را گذاشتید سطح سه و سطح چهار؟ اینها را من بحثى ندارم. اینها را بنشینند بحث کنند; هرجور تصمیم گرفتند همان درست است. لکن اصل مدرک را بنده قبول دارم; اما مدرک‏زدگى، آفت مدرک است. طلبه براى مدرک درس بخواند; این عیب بزرگى است.

این همان خط میانه تحول است.

این مدیریت تحول در زمینه مدرک است.

مدرک بدهید، از مدرک‏گرایى و مدرک‏زدگى، که همیشه عیب تعلیمات جدید ما مى‏دانستیم، پرهیز کنید. این یک نمونه است.

مسأله کتابهاى درسى را آقایان مطرح کردند; کاملاً درست است. بنده در قم در یکى از جلساتى که ]در[ یکى از سفرها -که حالا درست یادم نیست کى هست; یکى از آقایان گفتند ده سال است.من نمى‏دانم. من خیال مى‏کردم سه، یا چهار سال است - در قم، جلسه فضلا، مطرح کردیم، بحث کتاب درسى را و تغییرات کتاب درسى را. بلافاصله بازخوردش رسید به من; مخالفتها که البته این مخالفتها نادانسته هم نبود.

من مى‏دانستم عده‏اى مخالفت مى‏کنند با این قضیه.

کتاب درسى لازم است، حتماً هم باید تغییر پیدا کند. در این هیچ شکى نیست.

استدلالى که یکى از برادران ما این‏جا ذکر کردند، من یادداشت کردم، استدلال بسیار متینى است که اگر قرار بود ما کتاب درسى را عوض نکنیم باید همان معالم را مى‏خواندیم. دیگر قوانین چرا نوشته شد؟ رسائل چرا نوشته شد؟ فصول چرا نوشته شد؟ کفایه چرا نوشته شد؟

خوب این درست. الان هم همین است. الان هم بایستى حتماً کتاب درسى کارى بکند که همِّ طلبه فهمیدن باشد نه فهمیدن عبارت.

هیچ هنرى نیست در این که ما عبارت را جورى مغلق بگیریم، یا اگر تعمداً مغلق نگیریم; بى‏مبالاتى کنیم که عبارت بشود مغلق تا طلبه، مبالغى ]از[ وقتش صرف این کار بشود.

این چه هنرى است؟ این چه لطفى دارد؟

چه خیرى در این نهفته است؟

نخیر; عبارات را آنچنان واضح بیان کنیم که آن کسى که استعداد فهمیدن مطلب را دارد راحت از عبارت، مطلب را بفهمد. استاد هم دچار مشکل نشود براى تفهیم عبارت. فقط مطلب را بیان کند. خوب، کفایه را تبدیل کنید به کفایه جدید. چه اشکال دارد؟

مکاسب را که در او شیوه شیخ در بیان مطلب، هى آمد و رفت اجتهادى است، خوب درس خارج شیخ است. مکاسب را دست‏کم نباید گرفت. درس خارج شیخ انصارى، رضوان اللّه علیه، است.

حالا کِى مثل شیخ انصارى است؟ این همه، مکاسب نوشتند!

اما این درس خارج، که حالا به صورت تدوین شده درآمده، خصوصیت‏اش براى آن کسى که درس خارج شیخ نشسته، خوب است. مطلب را هى به این طرف بکشاند، به آن طرف بکشاند، هى ابداع احتمال کند. اما براى کسى که مى‏خواهد فقه استدلالى را از روى متن یاد بگیرد، نه، خوب نیست. طلبه دچار مشکل است.

مکاسب را تسهیل کنند. همان مطالب شیخ را بیاورند در روى یک کتاب دیگرى. منتها سر راست و روشن، تحقیق شیخ را در هر مسأله‏اى قشنگ بیان کنند. متعبد و مقید باشند به همان که شیخ بیان کرده. او را بیان کنند در این کتاب جدید. این مى‏شود مکاسب جدید.

]این[ لازم ]است[!.

اینها عقیده من است.

حالا ممکن است مسؤولین حوزه و مدیران حوزه و بعضى از برجستگان حوزه هم نپسندند و نشود این کار; اما یک روزى خواهد شد، بدون تردید.

خوب این، این طرف قضیه.

آن طرف قضیه، گفتیم باید تحول، مدیریت بشود. باید توجه بشود که مایه علمى رقیق نشود. سطح مطلب شیخ پایین نیاید. سطح مطلب آخوند در اصول پایین نیاید. طلبه در خلأ دانایى نسبت به این مبانى که امروز در فقه و اصول ما عناصر مهمى و اثرگذارى هست قرار نگیرد. طلبه در خلأ قرار نگیرد. عبارات، صحیح و خوب و عربى باشد.

بنده بعضى از نوشته‏جات حوزه را ملاحظه مى‏کنم، از این جهت ما یک خُرده‏اى کمبود داریم، نقص داریم. یک نوشته متین و قرص و محکمى که در همه مجامع علمى اسلامى وقتى که رفت، چون به زبان عربى است -زبان علمى ما زبان عربى است و همه مى‏توانند استفاده کنند هرجا رفت به عنوان یک اثر برجسته و ممتاز شناخته بشود. ایراد لفظى و متنى و قلمى نداشته باشد. اینها باید همه زیر مدیریت باشند.

بنابراین تحول، ناگزیر است.

حالا این یکى دو مورد از موارد تحول بود. موارد زیادى هست. بسیارش هم شما دوستان در بیانات‏تان بیان کردید که مورد تأیید من هم هست. باید این تحول، مدیریت بشود. این هم یک نکته.

حالا در زمینه تشکیلات هم نظراتى هست.

دوستان البته پیشنهادهایى کردید; اساسنامه نوشته بشود، نظامنامه نوشته بشود، چشم‏انداز نوشته شود، در بیانات آقایان بود. همه‏اش هم خوب است. اینها همه‏اش هم درست است. منتهى هیچ کدام از اینها بدون یک مدیریت کارآمد امکان‏پذیر نیست.

کلید همه اقدامهاى مثبت سازمان‏یافته قابل انتظارِ نتیجه، که آدم بتواند نتیجه را از آنها انتظار ببرد، کلید همه آنها مدیریت است. ما باید مدیریت را در حوزه تکمیل کنیم.

خوب خوشبختانه در این سالهاى اخیر بحث شوراى عالى مدیریت، بحث نهاد مدیریت در حوزه، مورد قبول قرار گرفت و اقدام شد و فواید و برکاتش را هم دارید مى‏بینید.

من امشب اطلاع پیدا کردم از بیانات آقایان، دوازده تا انجمن تخصصى در حوزه هست.

انجمن علمىِ تخصصى. خیلى جالب است. بنده نمى‏دانستم این را. انجمن علمى اقتصاد، انجمن علمى روان‏شناسى، انجمن علمى تاریخ. حالا اینها را، بعضى‏هایش را مى‏دانستیم.

خوب، این خیلى کار مدیریت است. اگر مدیریت نبود، چنین چیزى پیش نمى‏آمد; لکن به آن‏چه که تاکنون در زمینه تشکیلات‏دهى و سازماندهى در حوزه، انجام گرفته مطلقاً نباید اکتفا کرد.

ما، نواقصى داریم.

اولاً شوراى عالى - که نمى‏دانم آقایان تشریف دارند این‏جا، آقایان شوراى عالى یا نه - باید به مسأله سیاستگذارى خیلى اهمیت بدهد. مهم‏ترین کار در مراحل اول و مراحل اصولى، سیاستگذارى است در حوزه‏هاى علمیه.

این سیاستگذارى ابعاد گوناگونى دارد.

ما مگر نمى‏گوییم مى‏خواهیم علم تولید بشود و پیشرفت کند، خوب کدام علم؟

معناى پیشرفت علم فقه چیست؟

معناى پیشرفت علم اصول چیست؟

پیشرفت کند یعنى چه؟

سَمت و سوى این پیشرفت به سوى چیست؟

اینها همه سؤالهایى است که پاسخ لازم دارد.

سیاستهایى که در مرکز شوراى عالى، نهاده مى‏شود، به این سؤالها پاسخ مى‏دهد.

سیاستگذارى، مسأله‏اى است که یک چشم‏انداز روشنى براى آینده حوزه علمیه باید ترسیم بشود.

همین طور که در مسائل کشور چشم‏انداز بیست‏ساله تدوین شد، بیایید یک چشم‏انداز بیست‏ساله، ده‏ساله براى حوزه تشکیل بدهید.

این کار شوراى عالى حوزه علمیه است.

خوب کى مى‏تواند شوراى عالى این کار را انجام بدهد؟

وقتى که افراد محترم شوراى عالى براى این کار فرصت کافى بگذارند متفرغ باشند; یعنى عضویت در شوراى عالى حوزه، یک شأنى در کنار شؤون اصلى، به عنوان یک شأن فرعى نباشد.

شما ببینید یک دانشگاه، مدیریتش، یا فرض کنید که دستگاه سیاستگذارش چگونه عمل مى‏کند.

حوزه علمیه به این عظمت، حالا چه حوزه قم چه حوزه مشهد چه حوزه اصفهان، نمى‏تواند به صورت حاشیه‏اى اداره بشود، باید وقت بگذارند.

این، یک.

دوم این که باید یک بدنه کارشناسى بسیار قوى داشته باشند.

خوشبختانه، در حوزه ما داریم این بدنه کارشناسى را.

همین شماها آقایانى که امشب صحبت کردند و بسیارى دیگر از شماها که صحبت نکردید و شاید افراد زیادى در حوزه علمیه، از این فضلاى جوان و خوش‏فکر، اینها یقیناً یک بدنه کارشناسى خودکفا را تشکیل مى‏دهند.

از جهت مسائل حوزه‏اى هیچ احتیاجى به کس دیگرى نداریم. مى‏توان از این فضلا استفاده کرد. البته این بدنه کارشناسى باید کار کنند، تلاش کنند.

اینها یکى از کارهایى است که شوراى عالى مى‏تواند انجام بدهد.

در زمینه تشکیلات حوزه و سازماندهى حوزه و در کنار شوراى عالى، مسأله نهاد مدیریت حوزه است که بسیار مهم است.

حتماً باید یک شوراى برنامه‏ریزى براى حوزه وجود داشته باشد.

همینى که در بیانات آقایان هم بود که برنامه‏ها، گاهى ناهمخوان‏اند. یا آن خواهرمان در زمینه برنامه‏هاى مربوط به خواهران گفتند که در سطوح مختلف برنامه‏ها غیر منعطف است.

این، کاملاً اشکالات واردى است. کى مى‏تواند این اشکالات را برطرف کند؟

یک هیأت برنامه‏ریزِ واقف و آگاه از پیشرفتهاى برنامه‏ریزى مدرن. امروز، برنامه‏ریزى یک کار علمى است; مثل بقیه کارهاى علمى. یک هنر ذاتى و قریحه‏اى نیست فقط. اگر چه حالا آن هم بى‏تأثیر نیست; اما امروز یک کار علمى است.

از کسانى که تخصص این کار را دارند استفاده بشود و در همان بدنه کارشناسى حضور پیدا کنند، برنامه‏ریزى کنند.

یکى از کارهایى که در سازماندهى حوزه لازم است، آمارگیرى است که من اشاره‏اى کردم وسط صحبت دوستان.

ما، از حوزه آمار درستى نداریم. به طریق اولى از مجموعه روحانیت در کشور آمار درستى نداریم. تعداد روحانیون در کشور، حدود تحصیلى اینها، میزان فضل اینها، تواناییهاى تبلیغى اینها، تأثیرگذارى اینها در محیط شان.

اینها چیزهایى است که اصلاً در آمارهاى ما در اطلاعات ما منعکس نیست. ما آمارگیرى نداریم.

آمارگیرى هم یک دانش است.

یکى از کارهایى که باید حتماً انجام بگیرد، سریع هم باید شروع بشود و چند سال هم طول خواهد کشید; اما برکاتش خیلى زیاد خواهد بود، همین مسأله آمارگیرى است از طلاب حوزه، از سطوح‏شان، از مقدار و اندازه درکشان از درسى که خواندند، از پیشرفت تحصیلى‏شان.

از اینها آمارگیرى داشته باشید.

بدانید زیردست مجموعه مدیریت حوزه چیست. با چى مى‏خواهد کار کند.

این کمبود را هم ما داریم که البته آن وقت به دنبال آمارگیرى، نظام ارزشیابى و اینها پیش مى‏آید.

این هم یکى از چیزهایى است که در مسأله سازماندهى عرض مى‏کنیم.

حالا حرفهایى نوشته‏ایم. خیلى‏اش را هم آقایان گفتید. دیگر وقت گذشته است. وقت بنده، شبها معمولاً این ساعت، ساعت خواب ماست. ما هنوز در خدمت شما شام هم نخوردیم.

یکى از موضوعاتى که حتماً لازم است من عرض بکنم، مسأله آزاداندیشى است که توى بعضى از صحبتهاى آقایان بود.

چرا این کرسیهاى آزاداندیشى در قم تشکیل نمى‏شود؟ چه اشکالى دارد؟

حوزه‏هاى علمیه ما مرکز و مهد آزاداندیشى علمى بوده همیشه، هنوز که هنوز است ما افتخار مى‏کنیم و نظیرش را نداریم در حوزه‏هاى درسى غیر حوزه علمیه که شاگرد پاى درس به استاد اشکال کند، پرخاش کند و استاد از او استشمام دشمنى و غرض و مرض نکند.

طلبه آزادانه اشکال مى‏کند، هیچ ملاحظه استاد را هم نمى‏کند، استاد هم مطلقاً از این رنج نمى‏برد و ناراحت نمى‏شود. این خیلى چیز مهمى است.

خوب، این مال حوزه ماست.

در حوزه‏هاى علمیه ما بزرگانى وجود داشتند که هم در فقه، سلیقه‏ها و مناهج گوناگونى را مى‏پیمودند و هم در برخى از مسائل اصولى‏تر. فیلسوف بود، عارف بود، فقیه بود. اینها در کنار هم زندگى مى‏کردند. با هم کار مى‏کردند. حوزه‏هاى ما، سابقه حوزه‏هاى ما، این‏جورى است. یکى، یک مبناى علمى داشت، دیگرى او را قبول نداشت. اگر نگاه کنید، شرح حال بزرگان را، علما را، از این قبیل مشاهده مى‏کنید.

مرحوم صاحب حدائق، رضوان‏اللّه علیه، با مرحوم وحید بهبهانى، رضوان اللّه علیه، نقطه مقابل! هر دو در کربلا زندگى مى‏کردند; معاصر. مباحثه هم مى‏کردند. یک شب در حرم مطهر سیدالشهداء اینها، سر یک مسأله شروع کردند بحث کردن، تا اذان صبح این دو نفر روحانى ایستاده; حالا وحید بهبهانى آن وقت نسبتاً جوان بوده، اما صاحب حدائق پیرمردى هم بوده تا صبح بحث کردند. مباحثه هم مى‏کردند، منازعه هم مى‏کردند، اما هر دو هم بودند. هر دو هم درس مى‏گفتند. من شنیدم که شاگردان وحید - که وحید خیلى نسبت به اخباریها تعصب شدیدى داشت - مثل صاحب ریاض و بعضى دیگر از شاگردان وحید مى‏رفتند درس صاحب حدائق هم شرکت مى‏کردند. این‏جورى بوده!

ما تحمّل را در حوزه باید بالا ببریم.

خوب، یکى مشرب فلسفى دارد، یکى مشرب عرفانى دارد، یکى مشرب فقاهتى دارد. ممکن است همدیگر را هم قبول نداشته باشند. من ]در[ مشهد، گفتم چندماه پیش از این، مرحوم حاج شیخ مجتبى قزوینى، رضوان اللّه علیه، مشرب ضدیت با فلسفه حکمت متعالیه - مشرب ملاصدرا - داشت ایشان شدید در این جهت خیلى غلیظ بود.

امام، رضوان اللّه علیه، چکیده و زبده مکتب ملاصدرا است، نه فقط در زمینه فلسفى‏اش; در زمینه عرفانى هم همین‏جور است.

خوب مرحوم حاج شیخ مجتبى، نه فقط امام را قبول داشت، از امام ترویج مى‏کرد تا وقتى زنده بود، بلند شد از مشهد ایشان آمد قم دیدن امام.

مرحوم آقا میرزا جواد آقاى تهرانى، رضوان اللّه‏علیه، در مشهد، خوب، جزء برگزیدگان و زبدگان همان مکتب بود. ایشان جبهه رفت. با تفسیر حمد امام که در تلویزیون پخش مى‏شد، مخالف بودند. به خود من گفتند; هم ایشان و هم مرحوم آقاى مروارید، رضوان اللّه علیهم، اما حمایت مى‏کردند.

از لحاظ مشرب و ممشى مخالف، اما از لحاظ تعاملِ سیاسى، اجتماعى، رفاقتى، با هم مأنوس ]بودند[ همدیگر را تحمل مى‏کردند.

در قم باید این جورى باشد.

خوب یک نفرى نظر فقهى شاذّى مى‏دهد، خیلى خوب، قبول ندارید، کرسى نظریه‏پردازى تشکیل بشود و مباحثه بشود. پنج نفر، ده نفر فاضل بیایند این نظر فقهى را رد کنند، با استدلال، اشکال ندارد.

نظر فلسفى‏اى داده مى‏شود، همین‏جور.

نظر معارفى و کلامى داده مى‏شود، همین‏جور.

مسأله تکفیر و رمى و این حرفها را بایستى از حوزه برانداخت.

آن هم در داخل حوزه! نسبت به علماى برجسته و بزرگ.

یک گوشه‏اى از حرف‏شان با نظر بنده حقیر مخالف است، بنده دهن باز کنم، رمى کنم؟ نمى‏شود این‏جورى.

این را باید از خود داخل طلبه‏ها شروع کنید.

این یک چیزى است که جز از طریق خود طلبه‏ها، تشکیل کرسیهاى مباحثه و مناظره و همان نهضت آزادفکرى و آزاداندیشى که عرض کردیم - جز از این طریق - ممکن نیست.

این را عرف کنید در حوزه علمیه. در مجلات، در نوشته‏ها گفته بشود. یک حرف فقهى‏اى یک نفر مى‏زند، یک نفر رساله‏اى بنویسد، در رد آن، ]باز[ کسى او را قبول ندارد، رساله‏اى در ردّ او بنویسد.

بنویسند; اشکالى ندارد. با هم بحث علمى بکنند. بحث علمى به نظر من خوب است.

یکى هم مسأله منزلت اجتماعى فضلا و اساتید است که این هم جزء مشکلات ماست.

حالا یک پیشنهادى بعضى از دوستان کردند که حالا من مطرح مى‏کنم و آن این‏که هیأت علمى تشکیل بشود در قم.

یعنى هیأتهاى علمى براى سطوح مختلف براى رشته‏هاى مختلف رسمیت پیدا کنند که یک نفرى به یک حدى که رسید، از یک آزمونى که عبور کرد، جزء هیأت علمى قم بشود. این یک عنوانى باشد.

البته شبیه این را بنده چند سال قبل از این، به آقایان محترم جامعه مدرسین عرض کردم، ولى آن نشد، به آن شکلى که مورد نظر بود. ظاهراً عملى نبود و تحقق پیدا نکرد; اما حالا این، به این شکل مطرح است.

به هر حال، کار در حوزه، زیاد شده.

آن‏چه که باید بشود، یا تا حالا نشده و مى‏بایست مى‏شده یا اگر هم مال گذشته نیست، از حالا به بعد باید بشود; صد برابرِ آن کارهایى است که ما تا حالا در حوزه کردیم و این صد برابر را مى‏شود انجام داد به شرطى که شماها حضور داشته باشید، دامن همّت به کمر بزنید، شما وارد میدان باشید.

هر کدامى در هر بخشى که نظر دارید و تخصص دارید، در آن بخش کار کنید و ان‏شاءاللّه مجموعه مدیریت از نیروى شما استفاده کند.

من حالا این پیشنهادها را که بعضى‏هایش را یادداشت کردم; لکن مجموعه اینها هم ثبت شد، ضبط شد.

به نظرم مى‏رسد که خیلى خوب است، شاید هم لازم باشد که مجموعه این حرفهایى را که این‏جا زده شد، تدوین کنند و به صورت یک کتاب دربیاورند و منتشر کنند.

این، به نظرم کار خیلى مناسبى است; یعنى همین حرفها.

حالا آدم دلش مى‏خواهد که اینها مثلاً در تلویزیون پخش بشود. آن را ما چون با ضرورتها و امکانات و اینها خیلى بنده آشنا نیستیم، نمى‏دانم که حالا چقدر این کار عملى است. آن را نمى‏گویم. آن هم اگر بشود، خوب است; لکن حداقلش این است که مجموعه دوستان ما چه در دفتر این‏جا، چه دوستانى که با دفتر مرتبط هستند در قم; بنشینند همین حرفها را استخراج کنند، ویراستارى کنند و همین‏ها را پخش کنند.

خود اینها خیلى فواید و برکاتى خواهد داشت. این خوب است.

از جمله پیشنهادهایى که شد و من خوشم مى‏آید و مى‏پسندم، این است که مدیران مدارس از سر تا سر کشور - مدارس حوزه‏هاى علمیه - سمینار تشکیل بدهند، دور هم جمع بشوند، تجربیان را منتقل کنند. اینها خیلى خوب است.

از جمله کارهایى که به نظر من خیلى خوب است، مقدارى توقعات از دولت اسلامى و نظام مطرح شد، با شکل‏هاى مختلف.

خوب بعضى از اینها البته الان، هیچ، عملى نیست. تا وقتى که حوزه، آن مرکزیت منسجم را پیدا بکند.

یعنى حوزه سازماندهى‏اش جورى باشد که آن مرکزیت مدیر و متفکر و مسلط بر امور و مورد اعتماد همه، آن مرکزیت ان‏شاءاللّه تکمیل بشود، شکل بگیرد; بعد مى‏شود با آن، انسان تعامل کند; چون خیلى از این پیشنهادهایى که شد، احتیاج دارد به ظرفیتها و امکانات حوزه.

فرض کنید بیایند از فضلاى حوزه استفاده کنند، از افکار حوزه استفاده کنند. خوب با کِى، کجا، چه‏جورى؟

بعد باید کار بشود در حوزه. باید کار بشود، ان‏شاءاللّه، تا نتایج آن البته به آن جاها خواهد رسید.

نظام اسلامى موظف است که استفاده کند از حوزه و این تعامل را داشته باشد; لکن بخشى از تعامل‏هایى که ذکر شد، الان هم عملى است و ممکن است.

یکى از پیشنهادهایى که آقایان کردند و من مى‏پسندم، آن پیشنهاد تشکیل یک مؤسسه آموزشى است براى تبلیغات بین‏المللى.

البته این را بنده در حدود - حالا اگر بخواهم درست به یاد بیاورم، شاید حدود - چهارده پانزده سال قبل، یکى از آقایان بزرگان حوزه که امروز بحمداللّه حیات با برکت‏شان ادامه دارد، یک بیمارى پیدا کردند، رفتند خارج از کشور; یکى از کشورهاى اروپایى، براى معالجه.

آن‏جا خوب، جوانها و دانشجوها و ایرانى‏ها به ایشان مراجعه کردند که آقا بیاید این‏جا، فلان جلسه صحبت کنید، بیاید فلان‏جا سخنرانى کنید. یک ماهى این آقاى بزرگوار و محترم را نگه داشتند.

در آن یک ماه یا بیش‏تر، ایشان رفت آن‏جا نیازها را دید. بعد که ایشان آمدند، این‏جا از من وقت ملاقات خواستند و آمدند ملاقات کردند با من، و اوقات تلخى با من که، آقا چرا شما به این نیازها جواب نمى‏دهید، چرا پاسخ نمى‏دهید؟ این همه نیاز هست.

من گفتم: خوب حالا ما یک کارهایى البته کردیم، اما دست ما هم خالى است، اما حالا، این گوى و این میدان.

شما بروید در قم یک مدرسه براى تربیت مبلغین دینى براى دنیاى خارج از ایران در قم برنامه‏ریزى کنید، »و عَلیَّ نفقة عَیالِه« گفتم: خرجش با من، هزینه‏هایش را من، همه، متحمل مى‏شوم.

مدرسه‏اش را شما ]تأسیس[ بکنید، من که نمى‏توانم بیام قم مدرسه درست کنم.

ایشان رفتند یک مدتى هم تلاش کردند و به نظرم یک اطلاعیه‏اى هم در قم داده شد، تا حالا هم فراموش شده است. این کار را بکنید. این بسیار کار خوبى است. کار لازمى است.

در زمینه منبر هم که آقایان گفتند.

این، از آن حرفهاى همیشگى بنده است.

جزء ترجیع‏بندهاى همیشگى حرف ما، همین مسأله تجلیل و تعظیم منبر است و اهمیت منبر و تربیت مبلّغ.

خیلى خوب، این گوى و این میدان. بروید مشغول بشوید. برنامه‏ریزى کنید. کار را شروع کنید. برنامه محکم و مُتقنى برایش درست بکنید. شروع کنید.

البته مشکلات، خیلى زیاد دارد.

حالا وارد کار که شدید با مشکلات، یواش یواش آقایان آشنا مى‏شوند; ولیکن من معتقدم، از همه این مشکلات، شما مى‏توانید با نیروى جوانى و با نیروى عزم و اراده و با ایمانى که دارید عبور کنید.

پروردگارا!

این جلسه ما را داراى خیر و برکت براى اسلام و مسلمین و روحانیت قرار بده!

آن‏چه که گفتیم و آن‏چه شنیدیم براى خودت و در راه خودت قرار بده!

پروردگارا!

ما را بر آن‏چه که »واستعملنى بما تسألنى غداً عنه« از ما سؤال خواهى کرد در قیامت، موفق و قادر بگردان!

پروردگارا!

ارواح طیبه شهداى عزیزمان، که همه توفیقات و امکاناتى که وجود دارد، مرهون خون مطهّر آنها و مجاهدتهاى دلیرانه آنهاست و فداکاریهاى آنهاست و روح مطهر امام بزرگوار را با اولیاى خودت محشور کن و از ما راضى کن.

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته.