سازمان روحانیت مرکزى است براى پاسخگویى به پرسشهاى دینى مردم. چون پرسشهاى مردم فراوان است، هم به لحاظ کمیت و هم به لحاظ دامنه و گستره علوم، فرد خاص نمىتواند پاسخگوى همه جوانب باشد. بنابراین، باید کسانى باشند با تخصصهاى ویژه، تا پاسخگو باشند. تربیت چنین کسانى نیز باید در درون سازمان روحانیت صورت بگیرد.
سازمان روحانیت، لازم است که نیروهایى تربیت کند که:
1. به خود سازمان و دوام و قوام آن بپردازند.
2. به پاسخهاى دینى و گسترش فرهنگ دینى، همت بگمارند.
3. در خود سازمان روحانیت مشغول به کار شوند، همچون مدیران اجرایى و اساتید حوزه و مدرسین ادبیات و اصول و فقه و کلام و فلسفه و...
4. در بیرون از سازمان روحانیت، دست به کار شوند; مانند خطیب، مسألهگو، امام جماعت و...
سازمان روحانیت نهاد پرسابقهاى است که بر اساس ضرورتهاى اجتماعى شکل گرفته و دگرگونى پیدا کرده است. نمىتوان جامعه دینى را تصور کرد که در آن، کس یا کسانى نباشد که به پرسشهاى دینى مردم پاسخ دهد. کمیت آن مهم نیست، بود یا نبود آن مهم است. فرض جامعه دینى بدون فردى که بتواند پاسخگوى پرسشهاى دینى مردم باشد، فرض محال است، مگر اینکه مردم حساسیت و دغدغه دینى نداشته باشند. چنانکه رهبرى در دیدار خود با نخبگان حوزه بیان داشته است:
»آن روز اى بسا صاحبان افکار گوناگون، مکاتب گوناگون، نحلههاى منحرف، صاحبان اغراض فاسده بتوانند خیلى آسان کلاسهاى درس دانشگاههاى شما را، مدرسههاى شما را، فرزندان شما را در خانههاىتان در مشت بگیرند، در تصرف بگیرند; شما هم هیچ کار نتوانید بکنید. فکر آن روز را حوزه علمیه باید بکند. مسؤول، حوزه علمیه است. مسؤول دیندارى مردم، روحانیت است. روحانیت هم مولود و ساخته دست حوزه علمیه است. با این نگاه مسؤولیت را بسنجید; این جورى توزین بکنیم مسؤولیت را تا بفهمیم بر دوش ما، بار سنگینى که هست، چیست. این یک نکته; مسأله آیندهنگرى. «1
اگر سازمان روحانیت، یک ضرورت است، پس مخالفت با آن دور از خرد و از سر غرضورزى است. نمىتوان با یک سازمانى که ضرورت اجتماعى آن را سامان بخشیده، مخالفت کرد. البته یک راه براى از بینبردن ضرورت این سازمان وجود دارد و آن ریشهکن کردن حساسیت و دغدغههاى دینى مردم است. با از میان رفتن حساسیتهاى دینى، خود به خود پرسشى هم نخواهد بود. و کسى و مرکزى را هم نیاز نخواهد بود. وقتى که دینى نبود دلیل ندارد که لوازم و پیامدهاى آن وجود داشته باشد. مهم این است که در جامعه ما دین و دغدغه دینى وجود دارد. و همگان هم این احساس را دارند که چنین دغدغهاى وجود دارد.
ارزشمندى سازمان روحانیت
کسانى که در این سازمان کار مىکنند قداستشان از آن جهت است که مورد اعتماد مردم هستند. از آن جهت ارزشمندند که پاسخگوى مردماند; نه از آن جهت که به یک امر قدسى مىپردازند. اینها همچون دیگر کارمندان نهادها و سازمانها خواهند بود، همچون نظام پزشکى یا نظام مهندسى. اعتماد به چنین مجموعههایى دلیل و وجهى بر قداست و برترى آنها نخواهد شد. و روحانیت نیز چنین قداستى را براى خود باور ندارد، بلکه بیشتر خود را در کنار و همراه مردم و حامى آنها مىداند.
سازمانهاى علمى را باید با توجه به کارکرد و اقتدار علمى، مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. در مَثَل، نظام مهندسى یا پزشکى، کارایى دارد یا نه؟ وضعیت علمى در این مجموعهها چگونه است؟ پزشکان در چه حدى هستند؟ پاسخگوى نیازهاى مردماند؟ توان درمان همه بیماریها را دارند؟ چون سؤال مردم از پزشک ارائه روش و راه و در نهایت درمان اوست، هر خللى بر این مجموعه وارد شود از اقتدار آن خواهد کاست.
در نظام مهندسى نیز، اینگونه است. اگر قرار است که ساخت و ساز زیر نظر این نظام باشد، در هر حادثه ناگهانى، افزایش و یا کاهش خسارتهاى ناشى از سازهها بر عهده این نظام است.
سازمانهاى علمى کشور هم براى تقویت و اقتدار خود تلاش مىکنند. بسیارى از مراکز براى آن که اقتدار علمى خود را حفظ کنند، آییننامه و دستورالعملهاى خاصى تدارک دیدهاند. حتى در برخى مجموعهها نسبت به رفتار اعضاى خود نیز حساسیت نشان مىدهند که فرد دانشمند عضو مجموعه حق ندارد به هر جایى برود و در هر جلسهاى شرکت کند و یا در مجالسى که دون شأن اوست، حضور بیابد. درسازمان قضایى کشور - پیش از انقلاب - قاضى حق نداشت ساک خرید به دست بگیرد و از این مغازه به آن مغازه برود و خرید کند. تا یک حد و اندازهاى مىتوانست به مردم نزدیک شود; زیرا فکر مىکردند که اقتدار و استقلال قاضى از بین خواهد رفت. در هیأتهاى علمى دانشگاه براى از دست ندادن اقتدار علمى، در هر فرصت و موقعیتى و براى دستیابى به رتبه بالاترى، کار پژوهشى و مقاله علمى از عضو خود مىخواهند; تا فرد روزآمد باشد و مدام هم پروندههاى او مورد بررسى و ارزیابى قرار مىگیرد تا به مرحلهاى برسد که هیأت ارزیاب ثابت شود که فرد از آن مرتبه و مرحله دیگر افت نمىکند. به بیانى رساتر، این سازمانها براى آن که اقتدار علمى خود را از دست ندهند، خود مدام به بازسازى مىپردازند و براى پاسخگو بودن به نیازهاى اجتماعى مدام به بهینهسازى مشغولاند.
سازمان عالمان دینى، برخلاف همه ضرورت و نیاز اجتماعى بدان، متأسفانه پاسخگوى نیازهاى اجتماعى نیست. به نظر مىرسد به همین میزان نیز این سازمان از جایگاه خود افت کرده است. کاستیهاى فراوانى که در مواجه با جامعهپذیرى دینى نسل جوان مواجه هستیم، خود گویاى ناکارآمدى این سازمان است. مردم دغدغه دین خود را دارند; ولى این نهاد و سازمان نتوانسته با دگرگونیهاى مردم به پیش برود. به جهت همین ناهمگونى، تا اندازهاى موقعیت خود را از دست داده; ولى هنوز ضرورت آن غیر قابل کتمان است.
شمارى به جهت پاسخگو نبودن این نهاد و سازمان تلاش مىکنند تا تصویرى از ناکارآمدى آن ارائه دهند. آنان به جاى آنکه راه حلى براى تحول در این مجموعه ارائه دهند، براى از میان بردن آن گویا همت مىدارند. چنانکه هم اینک پارهاى از مراکز پاسخگویى به امور دینى را به غیر این نهاد و بخشهاى دولتى واگذاشتهاند، تا بگویند که دیگران نیز از عهده چنین کارى برمىآیند و حال آن که توجه ندارند که کار را به دیگرى وانهادهاند و اصل آن را نتوانستهاند ریشهکن کنند. بالاخره مراکز تربیت معلم و دانشکدههاى الهیات کسانى را آموزش مىدهد تا بتوانند درسهاى بینش، دین و زندگى و... را ارائه کنند.
به جاى از بین بردن سازمان عالمان دینى، باید به تحول در درون آن پرداخت و روزآمد و کارآمدش کرد. قلمرو و حد و مرز براى آن تعیین کرد و براى سازمان عالمان دینى شرح وظایف خاص نوشت و با توجه به آن، مورد ارزیابى قرار داد. به جهت نامشخص بودن و یا ابهام در شرح وظایف سازمان عالمان دینى، هرکارى را گاه، به این مجموعه نسبت مىدهند و برخى حتى همان حداقلها را هم براى آن باقى نمىگذارند. و این از کاستیهاى این سازمان است.
سازمان عالمان دینى از دیرباز به گونهاى طراحى شده است که در محور و مدار آن مرجع قرار مىگیرد. سازمان روحانیت که هماینک از آن به حوزههاى علمیه تعبیر مىشود، زیر نظر مراجع اداره مىشود. بدینجهت سازمان دینى یک سازمان چند رأسى است. گرچه با تقویت مدیریت قم و یا مشهد تا اندازهاى ساختار ادارى پیدا کرده، ولى نقش مجتهدین و عالمان برجسته همچنان استوار است. هنوز ساختار جزیرهاى بودن آن از میان نرفته است. در سازمان روحانیت، رسیدن به جایگاه مرجعیت، مکانیزم و ساز و کار خاصى را مىطلبد. کسى مىتواند به جایگاه ممتاز سازمان عالمان دینى برسد که به لحاظ علمى و ورع، سرآمد دیگران باشد. اگر این سرامدان چند نفر بودند، به همان تعداد حوزه شکل خواهد گرفت و بر غنا و گستره سازمان خواهند افزود.
مهمترین کارکرد سازمان عالمان دین، حل و فصل مسائل و امور مربوط به دین است. این کارکرد را از او نمىتوان گرفت. و این البته کارکرد خود سازمان است، ولى این که افراد این سازمان کارهاى دیگرى هم انجام بدهند، بحث دیگرى است.
کارکرد اصلى حوزههاى علمى
بر دوش حوزههاى علمیه، سه رسالتِ اساسى نهاده شده است و مردم نیز حوزههاى علمیه و طلبههاى برآمده از آن را با این سه ویژگى مىشناسند و هم اینک نیز تصور آرمانى همگان از حوزههاى علمیه همان سه ویژگى است:
1. معنویت
2. اندیشه
3. تعبد
چهرههاى بزرگ جهان شیعه، همچون: صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسى، خواجه نصیرالدین طوسى، محقق حلى، محقق اردبیلى، میرداماد، ملاصدرا، میرفندرسکى، نجفى، شیخ انصارى و... با همین ویژگیها شناخته مىشوند. در درازناى تاریخ حوزویان به گونهاى مىکوشیدهاند تا هیچیک از این ویژگیها، قربانى دیگرى نشود. گرچه شمارى از عناصر قشرى و ظاهر مسلک تلاش مىکردند تا به بعد تعبد بپردازند و علم را از امور غیرضرورى و بسیارى از دانشها را به عنوانهاى گوناگون - بشرى بودن و غیر الهى بودن و یا دسیسه بیگانگان و کافران بودن - از محیط حوزه دور سازند; ولى به جهت ضرورتهاى دینى و اجتماعى بر چنین هدفى دست نیافتند. زیرا جامعه دینى و بویژه شیعه، در ادامه پیروىاش از ساحَتِ ائمه)ع( به سه عنصر کلیدى علم و اخلاق و معنویت به شدت نیاز دارد. با معنویت تعامل فرد با خداوند روشن مىشود و با اخلاق، تعامل فرد با دیگران و گروهها با یکدیگر تبیین مىگردد و با علم نیازها و ضرورتها برطرف مىگردد و به اقتضاى تحولات مىتوان از عنصر علم بهره گرفت و امور را به پیش برد.
اگر به تاریخ کهن این مرز و بوم توجه شود، بخصوص به دوره بعد از اسلام، روحانیت عموماً و حوزههاى علوم دینى خصوصاً، پناه معنویت مردم بودهاند. ائمه)ع( و علماى بزرگى همچون شیخ صدوق و طوسى و مفید و ابنادریس و سیدرضى و سیدمرتضى و دهها مشعل فروزانى که تاریخ شیعه را همچنان تابناک نگه مىدارند، تمامى ایشان، پیش و بیش از همه پناهگاه معنوى مردم بودند. از جهل جاهلین و از ستم ستمگران، مردم بدیشان پناهنده مىشدند. هم اینک نیز بیشتر مردم خواهان معنویت و روحانیت از قشر حوزوى جامعهاند. به میزانى که این گروه از مرکز ثقل معنویت دور شود، جایگاهاش در جامعه دچار تزلزل خواهد شد.
به گفته استاد شهید مرتضى مطهرى، مشکل دین همین است که بیسوادان، از هر گوشهاى قدعلم کرده، افاضه معنویت و روحانیت مىکنند. چون داعیان آن راه، بسیارند; وجهى ندارند که ما نیز در آن راه پابگذاریم و تزاحم ایجاد کنیم. فعلاً عزم خود را جزم کردهایم تا کارى بکنیم که دیگران یا آن را ترک گفتهاند یا آنگونه که باید بدان تن درنمى دهند و آنهم پرداختن به درس و بحث در حوزه است.
حوزههاى علمى با توجه به فرصت فراهم آمده در بعد از پیروزى انقلاب، مىتوانستند وضعیتى به مراتب بهتر از آنچه که هست داشته باشند.
ضرورت تحول در نظام آموزشى
در حوزههاى علمى، وضعیت تحصیلى به گونهاى است که نه بر آن مىتوان نظام آموزش و پرورش را حاکم کرد و نه نظام دانشگاهى را. گرچه از جهتى شبیه دبیرستان است و از جهتى هم شبیه دانشگاه.
به نظر مىرسد باید نظام فعلى حوزه به دو بخش دروس پیش نیاز و اصلى بدل شود. چون اساس متون درسى حوزویان، عربى است لازم است ادبیات عرب را به عنوان پیشنیاز بخوانند. کسانى که ادبیات عرب را خوب فراگرفتند و از پس آزمون برآمدند، بتوانند وارد عرصهى دروس حوزوى شوند.
کموبیش، ادبیات عرب، چیزى حدود سه تا چهار سال از وقت فراگیر را به خود اختصاص مىدهد. بىگمان این درس، درس اصلى نیست، بلکه ادبیات عرب، راهى براى فهم متون عربى است. لازم است ادبیات عرب تبدیل به یک دوره در حوزه شود. در همین دوره در کنار ادبیات عرب مىتوان بنیه ادبیات فارسى را هم تقویت کرد و نیز طلبه را با روش اندیشه و تفکر و متدولوژى درست اندیشیدن - منطق - آشنا ساخت. این بدان معنى نیست که در این برهه و دوره بحثهاى معرفتى بیان نشود، بلکه هرچه از کلام و فقه گفته مىشود، باید در حد آشنایى خود آنها باشد و در راستاى تواناسازى بنیه علمى ادبیاتى فارسى و عربى خود آنان. با توجه به این که تمامى تلاش در این برهه و دوره، آن است که متون را بتوانند خوب بفهمند و این دوره، دوره گذار از ادبیات به متون عربى است، فراگیر در این برهه و دوره، تمامى همت را باید بر زبان عربى متمرکز کند و با زبان و ادبیات فارسى هم به اجمال آشنا شود.
طبیعى است که در این دوره و برهه، گروههاى آموزشى ادبیات عرب و گروه آموزشى ادبیات فارسى و گروه آموزشى منطق ضرورت دارد. خروجیهاى این دوره را کمتر به عنوان طلبه مىشناسیم. بودند کسانى که جامعالمقدمات و سیوطى و مغنى و مطول خوانده بودند و به عنوان روحانى شناخته نمىشدند. از آغاز ورود به معالم و لمعه رایحه طلبگى فضا را آکنده مىکند. بنابراین، خروجیهاى این دوره مىتوانند وارد مقطع و مرحله بالاتر حوزه شوند و یا برگردند و در همین مجموعه با ساز و کار خاص، به تدریس در حوزه ادبیات بپردازند.
نکته اساسى در حوزه ادبیات براى مدرسان، آن است که شرایط ارتقاى تحصیلى و شغلى آنان را باید لحاظ کرد. یعنى براى ارتقاى شغلى و یا تحصیلى، حتماً باید از آنها مقاله و کتاب خواسته شود. با توجه به درسى که مىدهند و یا گرایش و تخصصى که دارند لازم است در هر سال معین، مقالهاى علمى ارائه کنند. نهاد حوزه بایسته است این افراد را به همایشها و کنفرانسهاى همسو با درس و تخصص اعزام کند و از این بابت به آنان امتیاز داده شود.
و نیز بیشتر ضرورت دارد نشریاتى علمى و پژوهشى در عرصه ادبیات عرب و منطق براى درج مقالههاى مدرسان و نیز فراگیرانى که توانایى ورود به عرصه پژوهش و یا آموزش ادبیات عرب را دارند فراهم آید.
بعد از به پایان بردن دوره مقدماتى، فراگیر وارد سطح و یا دروس حوزوى خواهد شد. با توجه به درسهایى که در این دوره طلبه فراخواهد گرفت چند نوع سازماندهى باید صورت بگیرد:
الف. سازماندهى علمى فراگیران، زیر عنوان انجمنهاى علمى همچون: فقه، اصول، منطق، کلام، تفسیر، فلسفه، تاریخ اسلام.
ب. سازماندهى علمى مدرسان، زیر عنوان گروههاى آموزشى فقه، اصول، منطق، کلام، فلسفه، تفسیر، تاریخ اسلام و... از کسانى که تدریس مىکنند.
ج. سازماندهى علمى پژوهشى مدرسان زیر عنوان گروههاى پژوهشى فقه و اصول، کلام و فلسفه یا معارف دینى، تفسیر و علوم قرآنى و...
هدف از تشکیل انجمنهاى علمى، تقویت بنیه علمى فراگیران و ایجاد انگیزه براى ورود به عرصه علمى و پژوهشى کشور است. طبیعى است مىتوان با برگذارى مسابقات و همایشها و نشریات غیرحرفهاى فراگیران را در این عرصه فعالتر کرد. و انجمنها، با فراگیران همان مقطع اما در ردههاى مختلف شکل خواهند گرفت. روشن است که افراد باسابقه بیشتر، فعالتر خواهند بود و براى آن که انجمن تعطیل نشود لازم است از فراگیران ورودى جدید ،جذب این انجمنها شوند. چنانکه رهبرى نیز به اهمیت و استقبال از این انجمنها اشاره داشتند:
»دوازده تا انجمن تخصصى در حوزه هست; انجمن علمى تخصصى. خیلى جالب است، بنده نمىدانستم این را: انجمن علمى اقتصاد، انجمن علمى روانشناسى، انجمن علمى رجال، انجمن علمى تاریخ. «2
هیأتهاى علمى - آموزشى
اما در رابطه با هیأتهاى علمى آموزشى بایسته گفت است با توجه به درسهایى که در این دوره داده مىشود، مدرسان در این گروههایى با حضور مدرسان همان درس سازماندهى شوند و اگر مدرسى دو و یا سه درس دارد باید در دو یا سه گروه آموزشى حضور بیابد گرچه توصیه مىشود که کار به صورت تخصصى باشد و مدرس حوزه از هم اکنون در یک گروه آموزشى اصلى عضویت رسمى بیابد و درسهایش هم بر اساس همین گروه تنظیم گردد. و در صورتى که درس دیگرى به او داده شد، در گروه آموزشى مربوطه به صورت عضویت افتخارى شرکت کند.
باتوجه به این که درسها در بین مدارس به صورت پراکنده برگذار مىشود، لازم است این گروههاى آموزشى در سطح مدیریت حوزه و در خود مدیریت حوزه شکل بگیرد و جلسات آن برگذار شود.
هرگروه آموزشى یک نفر را از بین خود به عنوان مسؤول برخواهد گزید که مدیریت و پیشبرد گروه آموزشى را بر عهده خواهد داشت و جلسات را اداره خواهد کرد. و عنوان مدیریت هیأت علمى آموزشى سزد که برایش ارزشها و پشتوانههایى تعریف شود.
این گروههاى آموزشى براى حل و فصل مشکلات آموزشى و داد و ستد تجربهها و هماهنگى در امتحانات مىتوانند اثرگذار باشند. در ضمن شرکت افراد در این جلسهها مىتواند براى آنان امتیازهایى را در پى داشته باشد. این گروهها با نظارت و تصدى معاونت آموزش خواهد بود.
دقت شود تفاوت عمده حوزه با دانشگاه در این است که در دانشگاه استاد، با نگارش مقاله و چاپ کتاب و ارائه یک ایده و اندیشه مىتواند خود را بر فضاى علمى تحمیل کند. تحمیل بار سنگین علمى استاد بر دیگر اعضاى هیأت علمى از راه تدریس در کلاس، به حقیقت نخواهد پیوست. البته دانشجویان مىتوانند این استاد توانمند را به خاطر بسپارند تا در فرصتهایى یادى و نامى از آن استاد ببرند; زیرا خروجى دانشگاه، بخش اندکى از آن - بسیار ناچیز - به درون مجموعه برمىگردد. بدین جهت اگر استاد بد درس بدهد و یا ضعیف باشد، دانشجویان به راحتى حذفش خواهند کرد، ولى اگر خوب درس بدهد و یا دانشمند فاضلى هم باشد، فقط ویژگىاش این است مىتواند باشد که در ترمهاى بعد هم به او کلاس بدهند. و موقعیتاش همچنان ثابت بماند.
اما در نظام حوزوى هیچ راهکارى براى اثبات باسواد بودن فرد وجود ندارد، مگر این که درس بدهد و همین شاگردان ثابت کنند و مدعى بشوند که مدرس آنها باسواد است. زیرا نگارش مقالههاى علمى و بیان ایدهها چندان مرسوم نیست. البته در حوزه هم اگر مدرسى بد درس بدهد و یا بىسواد و یا کمسواد باشد، موقعیت خود را از دست خواهد داد; اما اگر باسواد باشد، توسط شاگردانش موقعیت خوبى مىتواند به دست بیاورد.
در حوزههاى علمى، به تازگى بعضى از ابزار آموزشى وارد شده است، ولى همگان از این ابزار استفاده نمىکنند. لازم است در نظام آموزشى از ابزارهاى پیشرفته و تکنولوژى آموزشى استفاده شود. و جهت بهرهگیرى از آنها لازم است بیشتر مدرسان و اساتید با این ابزارها آشنا شوند.
هیأتهاى علمى - پژوهشى
»یکى هم مسأله منزلت اجتماعى فضلا و اساتید است که این هم جزو مشکلات ماست. حالا یک پیشنهادى بعضى از دوستان کردند که حالا من مطرح مىکنم و او اینکه هیأت علمى در قم تشکیل شود; یعنى هیأتهاى علمى براى سطوح مختلف، براى رشتههاى مختلف رسمیت پیدا کنند که یک نفرى به یک حدى که رسید، از یک آزمونى که عبور کرد، جزو هیأت علمى قم بشود.«3
هدف از تشکیل گروه علمى پژوهشى با حضور اساتید و فراگیران، آن است که:
1. به نیازهاى پژوهشى جامعه پرداخته شود.
2. مدرسان ضمن پرداختن به پژوهش ارتقاى علمى بیابند.
3. چون حوزه پژوهش کار وقتگیرى است، مدرس مىتواند با همکارى چند فراگیر - طلبه - هم آنان را با پژوهش آشنا کند و هم از توانایى آنها جهت جبران وقتها بهره بگیرد. با مدیریت صحیح فراگیران و جهتدهى درست مىتوان با وقتى که مدرس مىگذارد، بهرهورى بیشترى داشت. هم کار تحقیقاتى صورت مىگیرد و بر میزان تحقیقات افزوده مىشود و هم چند نفر پژوهشگر تربیت خواهند شد.
هیأتهاى علمى - پژوهشى به اقتضاى ضرورت شکل خواهند گرفت.
هیأتهاى علمى - پژوهشى در مرکز مدیریت حوزه و یا در جایى که به عنوان مرکز پژوهشى تدارک دیده شده است، مستقر خواهند شد.
گروههاى پژوهشى هریک متشکل از چند عضواند که اعضاى اصلى آن هیأت علمى پژوهشى خواهند بود.
هر گروه پژوهشى متشکل از چند پژوهشگر است که برابر با معیارهاى وزارت فرهنگ و آموزش عالى و آییننامههاى پژوهشى، از افراد داراى شرایط دعوت به همکارى مىشود.
یک نفر از بین اعضاى گروه پژوهشى بر اساس رأى اعضاء به عنوان مدیر گروه انتخاب و براى مدت دو سال با حکم مقام مسؤول منصوب خواهد شد. و انتخاب مجدد فرد براى ریاست گروه بلامانع است.
باید دقت شود که در یک مجموعه پژوهشى محورهاى پژوهش باید به گونهاى باشد که به یک دیگر ارتباط پیدا کند. بدین جهت در مراکز پژوهشى طراحى پروژههاى پژوهشى به صورت شبکه است. یعنى چند گروه پژوهشى با حضور مثلاً 5 یا 6 نفر عضو هیأت علمى، طرحى را به انجام مىرسانند که خروجیهاى آنها در مجموعه به یکدیگر پیوند مىخورد. هرگروهى به اقتضاى توانایى علمى، از زاویه خاصى به همان مقوله خواهد پرداخت. البته چون این شیوهها بیشتر فنى و مهارتى است، نه کاملاً علمى، مىتوان با اقتضاى ضرورتهاى حوزوى در ساختار گروهها و هیأتها دگرگونیهایى پدید آورد.
کارکرد گروههاى پژوهشى
1. هماهنگ کننده بین پژوهشگران باشد.
2. تجزیه و تحلیل کننده مسائل و پرسشهاى پژوهشگران باشد.
3. انتقال دهنده تجربیات به افراد جوانتر و کمتجربهتر باشد.
4. بازدارنده از موازى کارى باشد.
5. جمعآورى نیازهاى پژوهشى و مسائل از سطح جامعه.
وظایف گروههاى پژوهشى:
1. تعیین محورهاى مهم تحقیقاتى در زمینه تخصصى مربوط و ارائه آن به طور مرتب به شوراى عالى پژوهش و تحقیقات.
2. نظارت بر اجراى برنامههاى درسى مصوب شوراى عالى برنامهریزى.
3. انجام تحقیقات.
گروههاى پژوهشى به اقتضاى کارهاى تخصصى که موسسه مىخواهد داشته باشد، مىتواند شکل بگیرد. در مَثَل اگر مدرسه و یا موسسهاى بخواهد در حوزه سیاسى و یا اقتصادى پژوهش کند، مىتواند با به کارگیرى حداقل سه نفر متخصص در همان حوزه، تشکیل گروه بدهد. و افراد علاقهمند به این حوزههاى مطالعاتى را در ردههاى پایینتر جذب و تربیت کند.
گروههاى پژوهشى به اقتضاى ضرورتهاى پژوهشى و بودن افراد متخصص به تعداد موردنیاز، تشکیل و به کار خود ادامه مىدهد. و در صورت رفع نیاز و برطرف شدن ضرورت خود به خود تعطیل خواهد شد. بدینجهت لازم است از ابتدا نسبت به گروههاى پژوهشى دقت بیشترى شود و حوزه مبادرت به تشکیل گروههاى پژوهشىاى کند که مىتوانند تداوم بیشترى بیابند.
در این سطح، با توجه به گروههاى پژوهشى، وجود نشریات علمى و تخصصى از ضرورتهاى آن است باید حوزه به اقتضاى گروههاى پژوهشى خود نشریات علمى و پژوهشى داشته باشد تا نتیجه تحقیقات در این نشریهها درج و در اختیار دیگران قرار بگیرد.
در حوزههاى علمى، تنها راه فهمیدن باسوادى و یا کمسوادى فرد، شرکت در کلاسهاى درس و بحث است و حال آن که چه بسا فردى بسیار باسواد باشد، ولى قدرت بیان خوبى نداشته باشد. نباید گذاشت توان علمى او به هدر برود. نشریات علمى مىتواند عرصهاى باشند براى حضور چنین کسانى. به نظر مىرسد پیش از پرداختن به گروههاى علمى پژوهشى لازم است در حوزه، نشریههاى تخصصى راهاندازى شود و براى تقویت نشریههاى علمى خود به تشکیل و سازماندهى گروههاى پژوهشى بپردازد. و مدارج علمى اساتید و مدرسان حوزه بر اساس نوع درس و مقالههاى علمى آنها محاسبه شود.
در عرصههاى گروههاى پژوهشى لازم است شوراى عالى پژوهش، که ترکیب یافته از معاونت پژوهشى و مدیریت حوزه و یک یا دو کارشناس پژوهش با موافقت مدیریت حوزه و مدیران گروههاى پژوهشى در روند و برنامه پژوهشى نظارت کنند.
البته همچنان که خود نیک مىدانید اگر چنین راهبردى در ساختار مدیریتى حوزه پذیرفته شود، مىتوان آییننامه و دستورالعملهاى آن را تهیه و تدوین کرد.
مسأله اساسى در حوزه علمیه درسهاى خارج است که نه ساختار دبیرستانى و نه ساختار دانشگاهى دارد، بلکه بیشتر به سخنرانى و خطابه مىماند.
باید توجه داشت که شرکت در درس خارج، بایسته است به منزله شرکت در جلسههاى تدریس دوره دکترا تلقى شود. و در این دوره بیش از همه باید توسط فراگیران و طلاب کارهاى تحقیقاتى ارائه شود و با همکارى طلبه نظرات و دیدگاههاى دیگران و سیر تاریخى خود این مسأله استخراج گردد. و طرح دیدگاهها به گونهاى باشد که طلبه پس از یک، یا دو سال کار تحصیلى، بر دیدگاههاى مثلاً محقق حلى و شیخ انصارى و یا آیت اللّه بروجردى استیلاى کامل پیدا کند.
اساتید در کلاسهاى خود - جلسات درس - به محورهاى کلیدى و بنیادى بپردازند. قرار نیست تمامى کتاب طهارت و تمامى مسائل آن مو به مو مورد واشکافى قرار بگیرد، بلکه یک مسأله از ابعاد و زوایاى گوناگون بررسى شود، از نظر دلیل; روایت یا آیه، از نظر دلالت و جهت، روایت از نظر سند، رجال همان روایت و یا روایات مربوط به مسأله و... زیرا فرض بر این است که این فرد رسائل و کفایه و لمعه و مکاسب را به خوبى خوانده و استیلاى برمطلب دارد، الا این که چفت و بست مطالب و راه ورود و خروج به مسأله را نمىداند.
یکى از ضرورتهاى حوزه، بویژه در عرصه درسهاى اصلى، مانند فقه، اصول، فلسفه و کلام با توجه به اینکه آیات عظام و علماى اعلام دیدگاههاى خاصى دارند، کسانى را که علاقهمند به پژوهش هستند، زیرنظر خود آنان در جایى به عنوان پژوهشهاى فقهى یا کلامى و یا فلسفى و... به کار بر روى اندیشههاى این اساتید بپردازند. این اساتید هم به یقین شاگردان مبرز و توانمندى دارند که هم خود تحقیق کنند و هم راهنماى دیگر محققین در همان عرصه شوند. البته با نظارت خود آن استاد و راهنماییهاى فکرى ایشان.
البته این پژوهشگران لازم است از نظر مالى از سوى مدیریت حوزه و علما تأمین شوند و برون دادهاى علمى این مجموعه به صورت کتاب و مقاله در نظام علمى حوزه چاپ و منتشر شود. گرچه این کار به صورت پراکنده و غیرمنسجم و بدون برنامه هم اکنون انجام مىشود، ولى مىتواند با مدیریت حوزه علمیه باشد.
در عرصه پژوهش، منابع مطالعاتى به اقتضاى گروه پژوهشى از اولویتهایى است که نباید آنها را نادیده گرفت. کتاب، مجلههاى علمى تخصصى و شبکه اینترنت و مجلههاى علمى خارج از کشور از ضرورتهاى پژوهشى است. ضمن آن که براى پژوهش بایسته است از ابزارى که به کار سرعت مىبخشد نیز بهره برد.
شرط اساسى در حوزه اندیشه آن است که مدیران و متصدیان، سطح تحمل خود را افزایش بدهند و حتى به اندیشههاى مخالف عرصه جولان داده شود. چه اشکالى خواهد داشت با حمایت حوزه، مکتب تفکیک یا همان مکتب مشهد از ساختار خطابه و سخنرانى بیرون کشیده شود و به شکل و شمایل علمى و به صورت یک مکتب و جریان علمى ارائه شود و براى خود در حوزه کرسى داشته باشد. بایسته است فضاى علمى حوزه با مسائل و دغدغههاى سیاسى آلوده نشود.