اخبارىگرى، موج فکرى - مذهبى بود که در قرن 11 هجرى شکل یافت. محمد امین استرآبادى )م: 1026 یا 1031 یا 1036 ه ق( مؤسس آن بود و پس از وى، صدها شخصیت علمى را پرورد و بخش گستردهاى از حوزههاى دینى را در اختیار گرفت. بزرگانى چونان: ملامحمد تقى مجلسى، شیخ حر عاملى، فیض کاشانى، علامه مجلسى، سید هاشم بحرانى، عبدالعلى حویزى بحرانى، سید نعمة اللّه جزائرى، شیخ یوسف بحرانى و صدها عالم دیگر به این جریان فکرى تعلق داشتند.
مکتب اخبارى، با ظهور وحید بهبهانى )م: 1205 ه ق( رو به افول نهاد. تلاش و اهتمام علمى او و شاگرداناش در نقد مکتب یاد شده، سیر نزولى جریان اخبارىگرى را شکل داد. اما چنین به نظر مىرسد که این مکتب، که بیش از یک سده در حوزههاى دینى چیره و یا مطرح بود، در قالبها و شکلهاى دیگرى نمود یافت و یا رسوبانى از خود بر جاى نهاد. چه این که روشن مىنماید که جریان فکرى که نسلهاى متوالى را در حوزههاى شیعى پرورد و صدها مؤلف پرکار را در مکتب خود برآورد، در برخورد با موج مخالف - هرچند تند و سهمگین - مهر مختومه نخواهد یافت.
جریان روشنفکرى حوزه، که خود را تداومبخش مکتب اجتهادى مىداند، بایستى به بقایا و رسوبات مکتب اخبارى بنگرد و آن را مورد تأمل پیوسته قرار دهد. در این نوشتار مختصر، تلاش مىشود که رگههاى بازمانده از این مکتب فکرى، بازخوانى شود و ظهور و بروزهاى آن بازیابى گردد.
مهجوریت فقه قرآنى
اخباریان، با انکار حجیت ظواهر قرآن کریم، فصل جدیدى را در منبع شناخت فهم دین در شیعه امامى بازگشودند. پیشواى فکرى اخباریان، محمد امین استرآبادى، در فصل دوم از الفوائد المدنیّه به این موضوع مىپردازد. دیگر اخباریان، با گرایشهاى افراطى و اعتدالى، از این دیدگاه دفاع مىکنند. محدث بحرانى، در الحدائق الناضره، به روایات متعدد استناد مىورزد و در اثبات این مدعا مىکوشد. او از گروهى از اخباریان یاد مىکند که فهم و درک »قل هو اللّه احد« را هم ممتنع مىدانند و روایات معصومین را تنها طریق ممکن براى دسترسى به ادراک آن مىشمرند.1
در آثار مکتب اجتهادى، از وحید بهبهانى تا نگاشتههاى متأخر اصولى، این دیدگاه نقد شد و ادله استنادى اخباریان واشکافى گردید و بنیان ناصواب آن آشکار گردید. اما واقعیت جارى در حوزههاى دینى، به گونهاى دیگر بوده و هست.
علامه طباطبایى، از این واقعیت اسفبار چنین یاد مىکنند:
»علوم حوزوى به گونهاى تنظیم شده است که به هیچ وجه به قرآن احتیاج ندارد. به گونهاى که شخص متعلم و فراگیر مىتواند تمام این علوم را از صرف، نحو، بیان، لغت، حدیث، رجال، درایه، فقه و اصول فراگرفته و به آخر برساند و حتى متخصص در آن باشد و در آن اجتهاد کند، ولى اساساً قرآن نخواند و جلدش را هم دست نزند. «2
به نظر مىرسد که موج اخبارىگرى در غفلت فقه متأخر شیعى از قرآن، مؤثر بود. در فقه متقدم شیعى، مراجعات به قرآن اندک نبود. فقیهان شیعه هم در مقام برهان و استدلال و هم در مقام مناظره و احتجاج فقهى، بس فراوان به قرآن استناد مىکردند.
در کتاب حجّ »الخلاف« شیخ طوسى، در 45 مساله فقهى به آیات قرآنى استناد مىکند. ایشان از آیه شریفه »وللّه على الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلاً« در فروعات فقهى زیر بهره مىگیرد:
- حج بر کافر واجب است.
- حج غیر مستطیع مجزى نیست.
- اگر کسى مرکب ندارد، ولى پیاده مىتواند به حج برود، حج بر او واجب نیست.
- اگر کسى زاد و راحله دارد، ولى ازدواج نکرده است، حج بر او واجب است.
- همراهى محرم در سفر در وجوب حج براى زن نقشى ندارد.
و...
از این گونه مراجعات قرآنى در فقه متقدم شیعى، بسیار دیده مىشود. امّا در فقه متأخر شیعه، ارجاعات به قرآن کاهش یافته است. عوامل گوناگون در این تغییر نقش داشتهاند، اما در این میان، سهم مکتب اخبارى تردیدناپذیر است. فقیه شیعى گونهاى دلواپسى را در مراجعه مستقیم به قرآن در استنباطات فقهى احساس مىکند و این احساسات درونى، او را به سوى فاصله گذارى از قرآن، به عنوان منبع استنباط فقهى سوق مىدهد.
غفلت از سنت نبوى
اخبارىگرى با ادلهاى سفسطهآمیز، سنت نبوى را در فهم احکام دین، کمبها مىداند. استرآبادى، در »الفوائد المدنیّه« مدعى آن مىشود که چون سنت نبوى، ناسخ و منسوخ دارد و مجموعه آن، در هم آمیخته و تمییزناپذیر است; لذا نمىتوان مستقیم به سنت نبوى مراجعه داشت. بلکه بایستى آن را از ائمه معصومین )ع( دریافت کرد و تنها در پرتوى آن مىتوان به سنت نبوى، اعتماد کرد.3
این نگرش، چندان نقد و ابرام نشد و کمو بیش، در عمل، مورد پذیرش قرار گرفت. حوزههاى دینى چندان نمىکوشند که عصر بیست و سه ساله پیامبر )ص( را، که عصر نزول و تشریع دین است، پىگیرى کنند و این دوره حساس را بنیاد اسلام فهمى و فقهشناسى قرار دهند.
در تفکر اهلبیت، تاریخ امامت در ادامه تاریخ رسالت تعریف مىشود، شرح و حاشیهاى ضرورى، تا متن به درستى خوانده شود، به تحریف نیفتد و تبیینهاى ناصواب نیابد. اما در اندیشه اخبارىگرى، جایگاه ذیل و متن تغییر مىیابد. به گونهاى که مىتوان آن دوره بیست و سه ساله را زدود و چندان از آن دل نگران نبود.
غفلت و یا تغافل از عهد رسالت، موجب آن بود و هست که روح و مقصد بعثت نبوى در احکام اعتقادى، اخلاقى، فقهى و... مغفول گردد و جانمایه رسالت در کثرات روایى و جزئیات و فروعات انبوه مدفون شود.
امید مىرفت که در سال 1385، که از سوى مقام معظم رهبرى به نام سال پیامبر اعظم )ص( نامگذارى شد، گوشههایى از این قصورها و تقصیرها جبران شود و فاصله تاریخى حوزه از حیات نبوى بازشکافى و راههاى ترمیم بازبینى گردد. امّا متاسفانه، این خلأ چندان تکمیل نشد و فعالیتهاى انجام یافته، در حوزههاى دینى پژواک مناسب را نیافت.
تقدیس منابع روایى
جریان اخبارىگرى که بخش گستردهاى از آثار مکتوب حدیثى را مقدس و غیر قابل نقد دانست، معتقد بود که پالایشها در دوران امامان )ع( رخ داد و اصول اربعمائه و سپس کتابهایى چون صحاج چهارگانه و... تدوین شد. بنابراین، نباید به نقد و ارزیابى سندى و استنادى آن پرداخت، بلکه نهایت آنکه در فهم آن کوشید و در شرایط ناهمسازى مفهومى، با روشهایى که امامان یاد کردهاند، به راه حلجویى پرداخت.
این نگرش، بخش محورى از تعارض دیدگاه اخباریان با مکتب اجتهادى بود. آنان با همین رویکرد، به فلسفه وجودى دانش رجال معترض بودند و روش بزرگانى چونان ابن طاوس، علامه حلى و... را در طبقهبندى احادیث به صحیح، موثق، حسن و ضعیف نادرست دانستند. چه اینکه در رویکرد اخباریان، منابع روایى از سوى عالمان مؤلف آثار و نیز دیگر عالمان از چنان توثیق و اعتبارى بهرهمندند، که راه را بر هرگونه نگرش انتقادى برمىبندد.4
این انگاره نظرى، از سوى مکتب اجتهادى نقد شد و فقاهت شیعى، همچنان در عرصه فقهى به نقد و ارزیابى مستندات روایى پرداخت و به توسعه دانش رجال و کاربرد آن در فقهالاحکام رو آورد; اما به نظر مىرسد که این نقد نظرى و رویکرد عملى در دانش احکام فقه محدود ماند، اما در عرصههاى اعتقادى، تاریخى، تفسیرى، اخلاقى و... منابع مکتوب روایى، بدون نقد و ارزیابى، در کتابهاى تألیفى ره یافت. مفسران، متکلمان، مورخان و دانشوران اخلاق، بسیار کم در یاد کرد روایات مرتبط، به نقادى و ارزیابى مستندات روایى پرداخته، مضامین و یا عین روایات را بدون وسواس در راست آزمایى، نقل کردهاند.
گویا در این تساهل و تسامح، بخشى از همان اسطوره ذهنى اخبارى از منابع روایى، دخیل است و شگفت این که این رویکرد از مدعاى اخباریان نیز فراتر است. استناد بدون ارزیابى سندى به منابع روایى متقدّم و متاخر در مکتوبات اعتقادى، اخلاقى، تفسیرى و... چندان گسترده و وسیع است که زمینه این پرسش اساسى را پدید مىآورد که آیا حوزههاى عقایدى، تفسیرى و... که باورهاى بنیادین دینى را سامان مىدهند و یا در فهم مراد کلام الهى دخالت دارند و... کمارزشتر از حوزههاى مناسکىاند؟ آیا انگیزههاى جعل و کذب در احادیث اعتقادى، تاریخى، تفسیرى و... کمتر از حوزههاى فقهى بوده است؟ و آیا...
بدون تردید، با مراجعه به عصر امامان )ع( مىتوان دریافت که بخش عمدهاى از جاعلان حدیث در موضوعاتى چون: توحید، نبوت، تاریخ، تفسیر، امامت و... فعال بودهاند و براى مذهبسازى، تشویش اذهان و یا انگیزههاى دیگر، به احادیث ساختگى روآوردهاند; با این شرایط تاریخى، چگونه مىتوان به نقد روایى در این موضوعات بها نداد و به نقل از یک کنار این روایات در نوشتهها و گفتهها رو آورد و از »قال الباقر« و »قال الصادق« گفت و نوشت و باور قلبى و تصدیق معرفتى مؤمنان را بر آن بنیاد شکل و سامان داد؟
خردناباورى فقهى
مکتب اخبارى، مکتب تعبد و طرد تعقّل است. استرآبادى، از این مدعا چنین یاد مىکند:
»مناط تعلق التکلیف کلّها السماع من الشرع.«5
مرحوم مظفر در مقدمه جامع السعادات، اظهار مىدارد:
»استرآبادى، آدمیان را از این که به عقل و تفکر عقلانى اعتماد ورزند، برحذر مىدارد و تعبد به شریعت را در اکتفا به آنچه از روایات در منابع معتمد یاد شده، تفسیر مىکند و به ظواهر روایات جمود مىورزد. «6
جریان اخبارى، با استدلالهاى روایى، نقضى و... تلاش مىورزد که براهین عقلى را در قلمرو استنباط احکام شرعى مخدوش نشان دهد و این موضع فکرى را با برداشتهاى عقل ستیزانه از روایاتى چون: ان دین اللّه لایصاب بالعقول و... ارائه کردند.
مکتب اجتهادى، تلاشهایى در نقد این دیدگاه نشان داد و در میان معاصران، بیش از همگان، مرحوم مظفر در اصول فقه، در بسط و توسعه مباحث دلیل عقلى کوشید; اما این موضوع در دانش اصول فقه، رقیق و استطرادى است و با دیگر موضوعات دانش اصول: چونان مباحث الفاظ، حجج، اصول عملیه و... تناسب کمى و کیفى ندارد. نکته دیگر آنکه مباحث دلیل عقلى، زمینه کاربردى در فقه نیافتهاند. جالب توجه مىنماید که شهید محمد باقر صدر مدعى آن است که، حتى یک حکم شرعى پیدا نکردیم که اثبات آن به دلیل عقلى مبتنى باشد.7
به نظر مىرسد که ظرفیت عقل منبعى )و نه عقل روشى( در فقه شیعه، چندان بازگشایى نشده است و علىرغم طرح منابع چهارگانه در استنباط، عقل منزلت خویش را در منبع استنباط حکم شرعى پیدا نکرده است. موارد معدودى را از چونان امام خمینى مىتوان یافت که در ردّ حیله ربوى مىگویند که تمسک به تعبد در چنین مسالهاى، که عقل مفسدههاى تجویز و مصالح منع را درک مىکند، دور از صواب است.8
ضرورت مىنماید که این برداشت فقیهان و موارد مشابه، ضابطهمند شود و امکانات توسعه کاربردى را در فقه بیابد. بدون آنکه در قالبهاى قیاس و استحسانات ممنوع فروغلتد.
تقابل با علوم عقلى
مؤسس مکتب اخبارى، محدث استرآبادى، دانشهاى بشرى را دوگونه تقسیم مىکند: دانشهایى که به حس وابستهاند. این گونه دانشها، نخست آنکه اختلافها در آن نادر و کمیاب است و دو دیگر، دور از خطاست; چه این که خطا، یا در صورت قیاس رخ مىدهد و یا در ماده آن. خطا در صورت قیاس، به ندرت اتفاق مىافتد; چه این که قوانین آن مضبوط و دانشمندان به قواعد منطقى آشنایند. در این گونه علوم، خطاى در ماده قیاس هم رخ نمىدهد; زیرا ماده قیاس در این دانشها به حس نزدیک است و خطاى حسى، به ندرت پدید مىآید.
به نظر استرآبادى، قسم دوم از دانشها، دانشهایى هستند که از حس بدورند، مانند فلسفه الهى، علم کلام و... در این گونه دانشها، اختلافها فراوان و خطاها بسیارند.
استرآبادى، با این تقسیمبندى، به تعبیر شهید صدر به علوم حسى بها مىدهد و راه گریز از خطا و تنازعات پایانناپذیر علمى را در آن مىداند که بایستى ماده اندیشه را به حس نزدیک ساخت و از آن مدد جست.9
این مبناى فکرى موجب آن شد که اخباریان، بیشتر این دیدگاه را برگزینند که فلسفه الهى و نیز کلام متداول، چون بر مبادى غیرحسى استوارند و از براهین عقلى سود مىجویند، قابل اعتماد نیستند. به نظر ایشان هستى شناختى و دانش اعتقادى مقبول و معتمد، از اخبار اهل عصمت سود مىجوید; چه این که این شیوه به حس نزدیک است. معرفت با شنیدن از امامان معصوم حاصل مىشود و با تمسک به اهل عصمت، مصونیت از خطا پدید مىآید.10
همانگونه که روشن مىنماید، بنیانها و نتیجههاى دیدگاه اخبارى در رویارویى با علوم عقلى، در حوزههاى دینى قدرتمند مىنماید. در بخش وسیعى از فلسفه ستیزى جاى پاى تفکرات اخبارى محسوس و ملموس دیده مىشود.
در این میان، بدون تردید، شکلگیرى مکتب تفکیک ریشههایى در این نوع نگرش داشته و دارد. ادله و ادبیات و منابع مشابه را در تقابل این جریان با مکتب عقلى مىتوان دید و خواند. صد البته بایستى اذعان داشت که مکتب تفکیک، از این صداقت نظرى برخوردار است که مدعاى خویش را در رویارویى با علوم عقلى و ضرورت استناد معارف و عقاید به روایات معصومین)ع( با روشنى بیان مىدارد، اما رگههاى پنهان از اخبارىگرى در حوزههاى دینى وجود دارد که از چنین جسارت در ابراز بىبهره مىنماید و در نتیجه خود را در معرض نقد و ارزیابى صریح قرار نمىدهد.
افراطگرى مذهبى
مکتب اخبارى، در پوستهاى درونگرایانه و در رویارویى با دیگر فرقهها و نحلههاى اسلامى قرار دارد. این جریان فکرى، از یک سو در عصر صفویه سر برآورد )که دوره تاریخى منازعات مذهبى بود( و از سوى دیگر جریان فکرى بود که بر وجوه تمایز شیعه تاکید مىورزید و هرگونه تعامل فکرى شیعه امامى را با اهل سنت، گونهاى سنىزدگى تلقى مىکرد. با همین تلقى، از ادبیات و تعابیرى چون اجماع، اجتهاد، راى، تعقل و... که به نظر ایشان وامدار ادبیات اصولى - فقهى اهل سنت بود، پرهیز مىکرد و دانشهایى چون دانش اصول، دانش رجال و... را با این برچسب که سابقهاى سنى دارند، مورد هجمه و انکار قرار مىداد.
جریان فکرى اخبارى، تندترین تعبیرها و ادبیات را در مورد فرقههاى مخالف ابراز مىدارد. این دیدگاهها و تعبیرها، چون مىتواند ناخوشایندیهایى را دامن زند، از نقل آن خوددارى مىشود. تنها به این نکته بسنده مىگردد که چگونه محدث بحرانى، بىمهابا و تندروانه، از نجاست اهل سنت سخن مىگوید و حتى تلاش مىکند که این دیدگاه را به شمارى از عالمان شیعى نسبت دهد.11
فقیه متبحر، صاحب جواهر، دیدگاه وى را با تعبیرهاى زیر نقد مىکند:
»طهارت ایشان، مشهور بلکه مىتوان گفت که اجماع محصل بر آن است - همانگونه که استاد به آن اشارت داشتهاند - بلکه بالاتر حتى مىتوان آن را ضرورى مذهب دانست; زیرا سیره قطعى از تمامى شیعیان در تمامى مناطق و ازمان بر آن است. «12
انگارههاى تندروانه و متعصبانه فرقهاى، ظهور و بروزى فعال دارند، گاه عرصهها و موضوعات و دعاوى جدیدى را هم درنوردیدند. به نظر مىرسد که بخشى از این مظاهر و نمادها، معلول نفوذ مبانى و آثار مکتب اخبارى است. مکتبى که با تاکید موکد بر نقاط تمایز و کم بها دادن به نقاط اشتراکِ جامعه و تفکر شیعى با دیگر جامعههاى اسلامى، به گونهاى طبیعى زمینههاى جدایى، بدبینى و جداسازیهاى قومى و فرقهاى را فراهم ساخته و به جاى زمینهسازیهاى ارتباطى، بذر بدبینى، افتراق و گسستهاى اجتماعى را گسترش داده است.
احتیاط گرایى
مکتب اخبارى، مکتب احتیاطى است. این جریان فکرى، شعار و تابلوى عملى خود را احتیاطگرایى مىداند و علاوه بر تاکید بر حسن موکد احتیاط در تمامى موارد مشکوک و مردد، اجراى آن را دستکم در موارد 6 گانه زیر الزامى مىداند:
1. اگر دلیل حاکم مردد میان وجوب و استحباب بود، در مقام افتا بایستى توقف کرد، اما در مقام عمل، بایستى آن را انجام داد و ترک نکرد.13
2. اگر روایات در مورد وجوب و عدم وجوب متعارض بود و با مرجّحات، امکان ترجیح نبود، مشابه مورد پیشین بایستى عمل کرد. یعنى در مقام فتوا، توقف داشت و درگاه عمل، آن را بهجا آورد.14
3. در موردىکه انجام عمل واجب باشد و دلیل شرعى آن را اثبات کند; اما شک و تردید رخ دهد که آیا فلان مورد، مصداق موضوع حکم است یا خیر؟ در این فرض نیز باید احتیاط کرد و آن را به جا آورد.15
4. همانند بند 3. اگر انجام عمل حرام بود و شک، در مصداق و فرد حرام بود، در این مورد نیز باید احتیاط کرد و احتیاط در پرهیز و ترک عمل است.16
5. در موردى که تردید در حرمت عمل باشد و دلیل بر اثبات حرمت آن نباشد، بایستى احتیاط کرد و از انجام آن پرهیز داشت.17
6. اگر اشتغال تکلیفى بود، یا به تکلیف وجوبى و یا به تکلیف تحریمى، ولى مصداق آن مردد میان افراد بود، در این صورت نیز باید احتیاط کرد و تمامى موارد را انجام داد و یا تمامى موارد را ترک کرد.18
در موارد فوق، اخباریان به احتیاط معتقدند. اما مکتب اجتهادى، تنها در بند اخیر، احتیاط را الزامى و آن را محدود به شبهات محصوره مىداند. این تفاوت دیدگاه - که آثار وسیعى در عرصه فقه دارد - بخشى جدى از منازعات فکرى اخباریان و اصولیان بود. بنیانهاى نظرى نگرش احتیاطى، در مباحث اصولى متأخر نقد و ارزیابى گردید. اما به نظر مىآید که در این موضوع نیز رسوبات و پیامدهاى اندیشه اخبارىگرى نمایان است. از آن مجموعه مىتوان به دو مورد زیر اشاره داشت:
1. مکتب اجتهادى، با جریان اخبارى، در حسن احتیاط همنوایى کرد; اما این دیدگاه با موضوعشناسى لازم همراه نشد و در نتیجه در مواردى بس فراوان، این پرسش مطرح مىشود که آیا حکم احتیاطى، احتیاط است یا ضد احتیاط؟
به عنوان نمونه، به فتواى زیر که در مورد بارورى مصنوعى ارائه شده است، توجه کنید:
»اگر با علم این که اسپرم متعلق به بیگانه است، عمداً زن را آبستن کنند، در ملحق شدن نوزاد به صاحب نطفه اشکال است، گرچه اشبه این است که به صاحب نطفه ملحق مىشود، ولى مساله مشکل است و باید در آن احتیاط کرد. «
پرسش اصلى این است که آیا نفى نسب )که به معناى پذیرش فرزند بدون خانواده یا بدون پدر است( به احتیاط نزدیک است یا الحاق نسب؟ در شرایط معاصر که فرزندان بىخانواده در معرض صدها آسیب اجتماعى و فرهنگىاند، آیا کدامیک به احتیاط نزدیکتر است؟ دستکم، این که آیا مىتوان نفى نسب را با قاطعیت، حکمى احتیاطى قلمداد کرد؟
دهها مساله دیگر همانند وجود دارد که این پرسش را جدى مىکند که براستى تحقق بخش احتیاط چیست؟ و آیا فقیه مىتواند بدون نگرش جامع به نیازها و ضرورتهاى فردى - اجتماعى، موضوع و مصداق عمل احتیاطى را تعریف و تبیین کند؟
2. رسالههاى علمیه، سرشار از )احوط( و عباراتى همانند است. این تعبیرها در فقه متقدم، چندان وجود نداشته و تعبیرهایى چونان: فیه تردّد، علىتامل و... تنها از خاستگاه احتیاط برنیامده بود. اما اینک فقه فتوایى ما، با حجم احتیاطهاى انبوه مواجه است. تعبیرهایى چون احتیاط واجب، احتیاط مستحب، احوط، احتیاط در این است و... به وفور در رسالههاى عملیّه وجود دارند. گستره و آثار این حضور احتیاطى، تامل برانگیزند.
عوامل تداوم مکتب اخبارى
یادکرد رسوبات اخبارىگرى در محورهاى پیشین - که گوشهاى از موارد بود - این پرسش جدى را پدید مىآورد که چگونه مکتب اخبارى، در این سطح و گستره امکان تداوم یافت؟ و چرا با افول ظاهرى این مکتب پس از سده سیزدهم - و حتى شکلیابى تعصبات فرقهاى علیه اخباریان در حوزههاى دینى و جامعههاى شیعى - این آثار و مظاهر، پرتوان و پرقدرت خود را مىنمایانند؟
به نظر مىرسد که عوامل زیر در تداوم آشکار و پنهان اخبارىگرى اثرگذار بودند:
1. مکتب اخبارى، حدود دویست سال، مکتب فکرى بلامنازع در پارهاى از حوزههاى دینى و مکتب فکرى مطرح در پارهاى دیگر از حوزهها بود. این حضور غالب و یا مطرح، دهها نسل علمى متوالى را در حوزههاى علمیه دربرگرفت. طبیعى مىنماید که آثار این حضور سالیان سال بماند و به سهولت از بین نرود. مکتب اعتزال، که هیچگاه چونان سلطهاى و غلبهاى بر مجامع علمى اهل سنت نیافت، قرنها پس از افول و زوال، آثار فکرى آن برجاى ماند و در دوره معاصر، رگهها و علاقههاى اعتزال مشهود و حیات مجدد آن در حوزههاى فکرى اهل سنت نمایان است. مکتب اخبارى در میان شیعه، که تداوم، یا گستره و سلطه فکرى آن غیر قابل مقایسه با مکتب اعتزال مىنماید، بدیهى مىنماید که با نقد و هجمه فکرى وحید بهبهانى و شاگردان او، گرچه ره افول پیمود; اما آثار پنهان و پیداى آن بماند و چونان درختى ریشهدار، از این سو و آن سو جوانه زند و خود را در قالبها و نمادهاى نو بنمایاند.
2. بخشى گسترده از آثار و نوشتههاى عالمان اخبارى مسلک، به منابع اصلى و مورد مراجعه عالمان، فضلا و حتى عوام شیعه تبدیل شدند. مولفان مجامع حدیثى متأخر شیعى، اخبارى هستند. علامه مجلسى، حر عاملى و فیض کاشانى - که محمدین الاواخر شناخته مىشوند - مؤلفان سه مجموعه اصلى حدیثى متاخر هستند که آثار ایشان جایگزین مجامع حدیثى متقدم )صحاح اربعه( گردیدند و جایگاهى رفیع در منابع و مصادر حدیثى شیعه پیدا کردند. این بزرگان، تنها به گردآورى ساده احادیث بسنده نداشتند، بلکه دریچههاى نظر و منظر این مؤلفان اخبارى، در شیوه گردآورى، گزینش، تیتربندى و عنوان گذارى، تقطیعات روائى و بویژه در توضیحات و تبیینهاى روایى نمایان است. به عنوان نمونه مجموعه عظیم و گرانسنگ بحارالانوار با 110 جلد جدید )و یا 25 جلد نخستین( و در 2327 باب و بیش از 40 هزار صفحه، در موضوعات گوناگون عقایدى، تفسیرى، تاریخى، اخلاقى، احکام فقهى و... به نقل احادیث مىپردازد و در جاىجاى این اثر ارزشمند، با گردآورى، عنوانگذارى و توضیحات علامه مجلسى، مخاطب با آموزههایى آشنا و درگیر مىشود که از خاستگاه یک مؤلف وفادار به مکتب اخبارى برخاسته است.
در دانش تفسیر نیز آثار متنوع و ارزشمند اخباریان چنین جایگاهى را دارد. تفسیرهاى صافى، نورالثقلین و برهان )از فیض کاشانى حویزى و سید هاشم بحرانى( از تفاسیر معروف روایىاند که توسط مؤلفان اخبارى نگاشته شده و در سدههاى اخیر از مهمترین تفاسیر مرجع عالمان و فضلاى حوزههاى علمیه به شمار مىروند.
3. مکتب فکرى اخبارى، از تنوّع آثار در قلمروهاى گوناگون دانش اسلامى برخوردار شد. این گسترده مضمونى، در عمل، به غنابخشى این جریان انجامید و خوانندگان را با مجموعه جهانبینى، انسانشناسى، تاریخنگرى و... مترابط و منسجم همراه ساخت.
همانگونه که یاد شد، اخباریان تلاش وافرى در حدیثنگارى داشتند. علاوه بر تکنگاریهاى روایى، همت خویش را به موسوعه نگاریهاى حدیثى معطوف داشتند.
موسوعههاى روایى اخباریان، ویژگیهاى متمایز و ممتاز داشت: کثرت روایات، طبقهبندى مناسب، شرح و توضیحات لازم و... علاوه بر موسوعه نگاریها، به شرحنگارى روایى پرداختند و از منظر خویش به تبیین مبهمات و مشکلات در فهم روایات روآوردهاند. نمونههایى چون: روضة المتقین )شرح من لایحضره الفقیه از ملامحمد تقى مجلسى( مرآة العقول و ملاذ الاخبار )شرح بر کافى و تهذیب از علامه مجلسى( و...
همچنین تفسیرهاى روایى از سوى مؤلفان برجسته اخبارى نگاشته شد که به برخى از آنها اشارت گردید.
در قلمروى عقاید دینى، آثارى چون حق الیقین )علامه مجلسى( علم الیقین و عین الیقین )فیض کاشانى( و در اخلاق و آداب دینى، نگاشتههایى چون المحجة البیضاء )فیض کاشانى( و حلیة المتقین )علامه مجلسى( و در مسائل تاریخى، نوشتههایى چون حیوة القلوب و...
این مجموعه تالیفات متنوع - که تنها به یادکرد آثار مشهور و مورد مراجعه بسنده شد - در مخاطبان، مذاق و منظر مشابه و یا همگرا پدید مىآورد و در نتیجه، هرگز نمىتوان مکتب اخبارى را پایان یافته دانست; زیرا آثار اخباریان در قلمروهاى گوناگون دانش اسلامى شیعى، منابع مرجع یا مورد مراجعه هستند و خواسته یا ناخواسته، آثار طبیعى خود را در همگرایى و یا رسوبات فکرى برجاى مىگذارند.
یادآور مىشود که نویسنده این سطور، نه این آثار را کمارج مىشمرد و نه از حذف و یا کمرنگ ساختن این نگارشها سخن به میان مىآورد، بلکه تنها به این نکته توصیفى و گزارشى بسنده مىکند که نمىتوان از افول مکتب اخبارى سخن به میان آورد، در شرایطى که بخش مهمى از منابع و مصادر ارجاعى در حوزههاى دینى از این مؤلفان است.
4. تفکر اخبارى، توانست فکر دینى عوام را با نگرش خود بسامان کند. در میان مؤلفان اخبارى، نقش علامه مجلسى، بسیار برجسته بود. ایشان در بنیانسازى و گسترش بخشى فرهنگ و اندیشه شیعى در جامعه فارسى زبان، نقش بسزایى داشت. آثار فارسى منقّح و همگان فهم وى در چندین سده، مرجع دینى تودههاى فارسى خوان بود... سید محمد حسین خاتون آبادى )نواده علامه مجلسى( از 49 کتاب و رساله فارسى ایشان یاد مىکند. در روزگار محدودیت منابع فارسى دینى، آثار متعدد و متنوع فارسى علامه مجلسى چون: عینالحیات، حقالیقین، حیاتالقلوب، جلاءالعیون، حلیةالمتقین و... کتابهاى بالینى متدینان فارسىخوان بود. این نگاشتهها، تأثیرات و خدمات ارجمندى در فهم و اشاعه معارف و اخلاق دینى داشت، اما از آنجا که این آثار در نگرش و مبناى فکرى با مکتب اخبارى پیوند داشت، فهم عامه دینداران با عقاید، اخلاق، تاریخ، نبوت، امامت و باورهایى شکل یافت که با نگرش اخبارى همگرا بود و در نتیجه آن دیدگاهها و گزارهها به مرور به مشهورات، بلکه گاه ضروریات مذهب تبدیل شد.
5. تفکر اخبارى، با مذاق عامیانه مذهبى همخوان است. اخباریان، دعاوى چون تمسک و تولاى فکرى به امامان معصوم )ع(، احتیاطگزینى عملى، تعبدگرایى و دورى از آراى شخصى و... را مطرح کردند. این شعارها، آن قدر قداستآمیز و جذاب بودند که میداندارى کنند و حتى مخالفان را هم از خوف عوام به همراهى وادارند.
راهبردهاى مکتب اجتهادى
جریان روشنفکرى حوزوى، که امتداد مکتب اجتهادى است - بایستى تلاش کند که در ضمن پاسداشت مکتب اهلبیت )ع( اخبارىزدایى )و نه حدیثزدایى( کند و رسوبات و عوارض حضور این جریان را در فضاى فکرى حوزههاى دینى بزداید.
این اقدام مهم را با راهبردهایى مىتوان توصیه داشت:
1. مکتب اجتهادى وحید بهبهانى )و شاگردان او( به نقد مبانى اخباریان بسنده کرد، اما چندان به نقادى آثار و لوازم فکرى مکتب اخبارى نپرداخت. به مرور با تضعیف موقعیت اخباریان در حوزههاى دینى، نقد مبانى هم چندان رشدى نیافت، بلکه در موارد اختلاف، به نقل ادله و نقدهاى پیشینیان اکتفا شد.
به نظر مىرسد که مکتب اجتهادى، هم بایستى در نقد مبانى اخباریان به توسعه و تعمیق روآورد و کاوشهاى ژرفکاوانه را ادامه دهد و هم به مباحث جدى در حوزه نقد و ارزیابى ملازمات و عوارض دعاوى اخباریان بپردازد و لازمههاى اعم و اخص آن را تنقیح کند، تا ناخواسته زمینههاى سقوط پنهان در مدعیات اخبارىگرى پدید نیاید.
2. آثار فراوان، متنوع و گسترده اخباریان، مورد بررسیهاى انتقادى قرار نگرفتند. بدون تردید، نقد یک مکتب فکرى، تنها به نقد دعاوى اصولى و نقاط اصلى تمایز آن با دیگر مکاتب نیست، بلکه دیگر روش نقدى، بررسى آثار و تألیفات علمى است که بر بنیاد یک مکتب نگاشته شده است. با وجود گذشت بیش از 4 سده از تأسیس مکتب اخبارى، در زمینه تألیفات ایشان در موضوعات: شرح روایات، تفسیر، عقاید، اخلاق، تاریخ و... نه در قالب نقد موضوعى و نه در قالب نقد آثار خاص، تالیفات و رسالههاى درخور نگاشته نشدهاند. این نقیصه، موجب آن بود و هست که آثار متداول اخباریان، مورد مراجعه مستمر باشد و فاصلهیابى میان خواننده و متن پدید نیاید. در نتیجه، خواننده متون یاد شده، در فضاى تاثیرپذیرى طبیعى از دیدگاههاى اخبارى قرار گیرد.
3. مکتب اجتهادى، در تداوم حیات فقهى، در دانشهاى اصول، فقه، رجال توانست با استمرار و تکثیر منابع و مصادر اجتهادى، آثار حضور مکتب اخبارى را کمرنگ کند. فقهخوانان - چه مجتهدان و چه دانشپژوهان فقهى - با تألیفات فقهى دوره اخیر چونان: ریاض المسائل، جواهر الکلام، کشف الغطاء، مفتاح الکرامه و... نیازى به مراجعه به آثار فقهى اخباریان چون مفاتیح الشرایع و یا حدائق الناضره و... نمىیابند و در فرض بهرهبردارى از آن آثار، منابع اجتهادى متقدم و متاخر چنان وافر و فراواناند که اثرپذیرى از منابع فقهى اخبارى بسیار نادر مىنماید. اما قلمروهاى دیگر چونان حدیث، عقاید، تفسیر، تاریخ و... بدین گونه نیست. هنوز بخش مهم و گستردهاى از منابع در موضوعات یاد شده، از مؤلفان اخبارى و یا هماندیش با ایشان است.
بایستى براى کاهش نفوذ، به تولیدات متناسب در مجامع روایى، اعتقادى، تاریخى و... رو آورد که با حفظ مزایاى مؤلفات اخباریان، از تمایزات و امتیازات ویژهاى بهرهمند باشد که بتواند به مرور با آثار اخباریان رقابت کند و احیاناً جایگزین آن گردد. به عنوان نمونه، تلاش گرانسنگ آیتاللّه بروجردى در جامع احادیث الشیعه، از اینگونه کارهاى مهم و اساسى بود. در زمینههاى دیگر نیز، به تلاشهاى مشابه نیاز است.