روشنفکرى دینى, نواندیشى دینى و احیاگرى دینى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


در چند دهه پیش از انقلاب اسلامى ایران و نیز پس از پیروزى و به ثمر نشستن انقلاب و حاکمیتِ نظامِ دینى در جامعه, جُستارهایى چون: روشنفکرى دینى, نواندیشى دینى و احیاگرى دینى, در کانون اندیشه ورزى نظام, مرکزها و کانونهاى علمى ـ دانشگاهى, حوزه هاى علمیه, در جمع صاحبان قلم و فرهنگ, به گونه پرفروغ مطرح و از آنها سخن به میان بوده و از زوایاى گوناگون, سطح و سقف آنها در بوته بررسى, نقد و کاووش قرار گرفته است. دامنه این جُستارها, بویژه بحث از روشنفکرى دینى به حدّى گسترش یافته که از حالتِ جُستارهاى آکادمیک و اعتقادى, فراتر رفته و چونان استراتژى و راهبرد به آنها نگریسته شده است و مى شود.
با توجه به ایستار یاد شده و نیز ابهامى که در پیوند و سازوارى سه مقوله یاد شده وجود دارد, نویسنده بر آن شد تا در این نوشتار, نسبت و رابطه روشنفکرى دینى, احیاگرى و نواندیشى دینى و برآیند روابط هر کدام را روشن کند.
البته بدین نکته باید توجه کرد که در این نوشتار, تنها به بازکاوى و بازنمایى سه مقوله: روشنفکرى, احیاگرى و نواندیشى با پسوند دینى پرداخته مى شود, نه به هر کدام به صورت مطلق و تجریدى که خود حدیث دیگر است.

نسبت میان روشنفکرى دینى, احیاگرى دینى و نو اندیشى دینى

بیان نسبت روشنفکرى دینى و نواندیشى دینى, کم و بیش دشوار است. صاحب نظران در بیان نسبت, راه هاى گوناگونى را پیموده اند و در بیان شاخصه ها و مؤلفه هاى ساختارى و کارکردى این واژگان, یکسان نظر نداده اند و هر فرد, نحله و گروه فکرى, تصویر ویژه اى از هر یک از مقوله هاى یاد شده دارد:
در نگاه شمارى از اهل فکر و نظر, روشنفکرى دینى و نواندیشى دینى, به یک معنى پنداشته شده و رهیافت یکسانى از هر دو دارند.
گروه دیگر, برعکس, روشنفکر دینى را مفهومى متنافى الاجزاء و پارادوکسیکال دانسته; امّا درباره نواندیشى دینى بر این نظرند که پارادوکسیکال, به آن سرایت نمى کند:
(روشنفکر دینى ظاهراً مفهومى متنافى الاجزاء و پارادوکسیکال است; اما به گمان بنده نواندیشى دینى مفهوم پارادوکسیکال (paradoxical) و متنافى الاجزاء نیست و پاردوکسیکالیته مفهوم روشنفکر دینى, سرایت پیدا نمى کند به نواندیشى دینى. براى این که مراد خودم را از این دو عرض بکنم ابتداء بپردازیم به نواندیشى دینى. به نظر مى آید که همه کسانى که به علمى به نام الهیات مى پردازند; یعنى همه کسانى که سر و کار دارند با علمى که کار این علم شناخت متون مقدس دینى و مذهبى است, همه اینها, به لحاظ این که به متون مقدس دینى و مذهبى چگونه مى نگرند, قابل تقسیم به اقسامى هستند; مثلاً همه کسانى که در الهیات اسلامى, یا به تعبیرى در الهیات دین اسلام کار مى کنند; یعنى همه کسانى که معتقدند که همه مطالعات و تحقیقات شان مربوط به شناخت کتاب و سنت است, اینها مى توانند با گرایشات مختلف رجوع کنند به کتاب و سنت. این گرایشات مختلف را مى توان در جهان اسلام به سه قسم تقسیم کرد:
کسانى که به کتاب و سنت, یعنى به قرآن و مجموع روایات معتبر, با دید بنیادگرایانه مواجه مى شوند,اینها را مى شود گفت که به بنیاد گرایى دینى قائل مى شوند.

کسانى به همین کتاب و سنت با دید سنت گرایانه مواجه مى شوند, مى شود گفت که اینها قائل اند به سنت گرایى دینى.
و کسانى هم هستند که به همین کتاب و سنت با دید تجددگرایانه مواجه مى شوند به اینها مى شود گفت که نواندیشى دینى. بنابراین, اولاً نواندیشى دینى رویکرد خاصى است در یک دیسیپلین (discipline) خاص در رشته علمى خاص. الهیات یک رشته علمى است. کار این رشته علمى چیست؟ کار این رشته علمى این است که متون مقدس دینى مذهبى هر دین یا مذهبى را بکاود و سعى کند از دل این مجموعه متون مقدس دینى و مذهبى یک سلسله گزاره هایى استخراج کند که بعضى از این گزاره ها گزاره هایى هستند که درباره فاکت (fact) و واقعیتهاو بعضى گزاره ها درباره بدیها و ارزشها و بعضى گزاره ها هم درباره (obligation و الزام) هر علمى که کارش این است که یک دو سه متن مقدس دینى مذهبى از یک دین و مذهب خاص را بگیرد و از دل این متون دینى مذهبى, نظامى استخراج کند که این نظام مبتنى است بر فاکتها مبتنى است بر الزامها یا تکالیف. چنین شخصى که این کار را مى کند عالم در الهیات است, ولى همین طور که در هر علمى عالمان علم ممکن است مکتبهاى مختلفى, رویکردهاى مختلفى قائل بشوند, مثلاً در روان شناسى مکتبهاى مختلفى مى بیند, در جامعه شناسى مکتبهاى مختلفى مى بینید, در الهیات هم مکتبهاى مختلفى مى توان داشت, یعنى با رویکردهاى مختلفى مى توان کتاب دین مقدس را رجوع کرد, یک رویکرد ممکن است بنیادگرایانه, یکى سنت گرایانه و یکى هم رویکرد تجدد گرایانه باشد.
اگر کسى رویکردش به کتاب سنت تجدد گرایانه باشد, من به این شخص مى گویم نواندیش دینى. چرا مى گویم دینى, به دلیل این که بالاخره متن یا متونى را مقدس تلقى مى کند و مى خواهد که همیشه پاس این متن یا متون را بدارد و به همین لحاظ دینى است, لائیک نیست; اما چرا مى گویم نواندیش براى این که به همین متن مقدس با رویکرد بنیادگرایانه مواجه نمى شود, با رویکرد سنت گرایانه مواجه نمى شود, بلکه با رویکرد تجدد گرایانه مواجه مى شود. با این توضیح اجمالى که دادم, نواندیش دینى اولاً عالم است, یعنى وارد یک دیسیپلین و رشته علمى شده که اسم آن رشته علمى را مى گویم تئولوژى (الهیات) بعد هم در این علم بخصوص, رویکرد خاص دارد, رویکرد بنیادگرایانه ندارد, رویکرد سنت گرایانه ندارد, رویکرد تجدد گرایانه دارد. خوب با این توضیحات اگر پذیرفتیم که نواندیش دینى یک عالم است در درون علم الهیات با رویکردى خاص, خوب دغدغه اش مثل همه عالمان این است که در حوزه خودش کشف حقیقت کند, فقط دغدغه اش کشف حقیقت است. منتهى فیزیکدان در حوزه فیزیک کشف حقیقت مى کند, شیمیست در حوزه شیمى, روان شناس در حوزه روان شناسى, کسى در حوزه فلسفه و… اما این شخص مى خواهد در حوزه الهیات کشف حقیقت بکند; یعنى مى خواهد در حوزه الهیات بگوید حقایقى که قابل استخراج هستند از متون مقدس مذهبى چه چیزهایى هستند. هر عالمى از آن رو که عالم است دغدغه اش فقط کشف حقیقت است و نه هیچ چیز دیگر, این مى شود نواندیشى دینى.

روشنفکر دغدغه اش, به گمان بنده, کشف حقیقت نیست, دغدغه روشنفکر دو چیز است:
ییکى حقایق را به آستانه آگاهى مردم رساندن است; یعنى حقایقى که کشف شده است در علوم و معارف مختلف, روشنفکر مى خواهد این حقایق را به آگاهى شهروندان جامعه خود یا شهروندان جامعه جهانى برساند. روشنفکر از آن رو که روشنفکر است خودش کشف حقیقت نمى کند, ممکن است یک روشنفکر, علاوه بر این که یک روشنفکر است, یک عالم هم باشد. از آن رو که عالم است, کشف حقیقت مى کند; اما از آن رو که روشنفکر است کارش کشف حقیقت نیست, کارش حقیقت مکشوفه را به آگاهى توده شهروندان رساندن است, این دغدغه اول.
اما دغدغه دوم, کاستن از درد و رنج شهروندان, چه شهروندان جامعه خودش و چه شهروندان جامعه جهانى است. این دو کار را روشنفکر انجام مى دهد. من کار اول را مى گویم تقریر حقیقت و کار دوم را مى گویم تقلیل مرارت. کار اول تقریر حقیقت است; یعنى استقرار بخشیدن حقایق کشف شده در ذهن و ضمیر شهروندان. کار دوم را مى گویم تقلیل مرارت; یعنى کاستن از مرارت و درد و رنج زندگى شهروندان. تا همین جا معلوم مى شود روشنفکرى یک کار علمى نیست, یک دیسیپلین نیست برخلاف نواندیشى دینى. نو اندیشى دینى ورود در یک دیسیپلین و یک رشته علمى خاص است که در آن رشته علمى خاص, مثل هر رشته دیگرى کشف حقیقت مراد است. منتهى در نواندیشى دینى کشف حقیقت از درون متون مقدس دینى و مذهبى مى خواهد صورت بگیرد, آن هم با رویکرد تجدد گرایانه.

بنابراین, فونکسیون دوگانه اى را که براى روشنفکر ذکر کردم, براى روشنفکر دینى پارادوکسیکال مى شود. به این معنى که فرض کنیم کسى که روشنفکر دینى است و مى خواهد حقایقى را به آگاهى مردم برساند, این حقایق با آن چه در متون مقدس دینى و مذهبى بوده ناسازگار باشد, در این صورت اگر بخواهد روشنفکرى خود را حفظ بکند, آن وقت باید بى اعتنایى نشان دهد نسبت به آن چیزى که در کتاب دینى و مذهبى آمده است. آن وقت نمى تواند پاس دین را بدارد. به تعبیر دیگر, اگر کسى گفت که من فقط و فقط حقایق را مى خواهم به آستانه آگاهى مردم برسانم, اگر یک چیزى در متون مقدس دینى و مذهبى اش یافت که حقیقت نباشد, حالا چه باید بکند؟ اگر بخواهد آن یافته غیر حقیقى را بگوید که خلاف شأن روشنفکرى است; زیرا روشنفکر باید حقیقت را به آستانه آگاهى مردم برساند و اگر بخواهد آن را که کشف کرده است به آستانه آگاهى مردم برساند, باید بى اعتنایى نشان بدهد به آن چه که در متن مقدس دینى و مذهبى آمده و بنابراین دینى بودنش را از دست مى دهد.
از جنبه هاى دیگر هم ممکن است پارادوکسیکالیته به وجود آید در ناحیه کاستن از درد و رنج مردم. اگر به فرض محال دین به درد و رنجهاى مردم افزوده یا دین خاصى بر درد و رنجهاى مردم افزود, خوب حالا این جا روشنفکر چه باید بکند. از آن جا که روشنفکر تمام دغدغه اش این است که از درد و رنج مردم بکاهد و حالا دین آمده است واین درد و رنج را افزایش داده است, حالا اگر بخواهد پاس دین را بدارد, دیگر روشنفکر نیست, اگر بخواهد پاس روشنفکرى خود را برآرد, آن وقت از دینى بودن خود دست برداشته است. به این لحاظ است که من مى گویم روشنفکر اگر که وظیفه اش آن دو چیزى است که گفتم, نمى تواند دینى بماند چون ممکن است دینى بودنش با تقریر حقیقت و یا با تقلیل مرارت سازگار نباشد1.)
گروه دیگر نواندیشى را عملیات منظم و تخصصى دانسته اند; امّا روشنفکرى دینى را خیر. از جمله آقاى زکى میلاد در پاسخ به این پرسش که نواندیشى را چگونه تعریف مى کنید, مى گوید:
(در کتاب (الفکر الاسلامى بین التأصیل و التجدید) به بررسى این مفهوم پرداخته ام و برخى مفاهیم و اصطلاحات نزدیک و متداخل را آورده ام. این مفهوم, نیازمند تشخیص و تعریفِ دقیق است, تا دقیق ضبط اصطلاحى آن خوب شناخته شود.
گاه این واژه ها و اصطلاحات, به گونه سهل انگارانه به کار برده مى شود. یکى از این مفاهیم, مقارن و مشابه, (احیاء) است که از مفهومِ نواندیشى (تجدید الفکر) متمایز است. احیاء به معناى انگیزش روح و یادآورى است; امّا نواندیشى, عملیاتى زیر بنایى و عمیق تر از مفهومِ احیاء است. نواندیش, مى تواند احیاء را تعمیق و ریشه دار کند. از این روى, گاه, احیاء, مقدمه نواندیشى است.
مفهومِ مشابه دیگر, نوسازى (تجدد) است. نواندیشى (تجددالفکر) عملیاتى منظم و بر اساسِ روشى منضبط است; اما نوسازى فکر (تجددالفکر) تحولات و تطوراتى است که به طور غیر منظم و ناروش مند, بر فکر حادث مى شود. نواندیشى از مفهومِ عصرى اندیشى و معاصرت نیز متفاوت است. نواندیشى در حدّ عصرى بودن, محدود و تعریف نمى شود. عصرى اندیشى از عوامل شکل دهنده نواندیشى است; امّا نواندیشى, از عصرى اندیشى, گسترده تر است. نواندیشى, به معناى اجتهاد هم نیست; زیرا حوزه اجتهاد, فقه و اصول فقه است, ولى حوزه نواندیشى, اندیشه و فرهنگ است. نواندیشى مطلوب, نواندیشى است که بُعد دینى و مدنى را یک جا, مورد توجه قرار دهد.2)

در خصوص روشنفکرى دینى و احیاگرى دینى, داستان نیز به دو راه مى انجامد. در یک راه, روشنفکرى دینى, کار ویژه احیاگرى دینى به شمار آمده است. یعنى روشنفکرى دینى, ناچار از دست بردن به احیاگرى دینى است; چه در غیر این صورت, پروژه روشنفکرى دینى, ناتمام خواهد ماند:
(آن که بر فقه سنتى اصرار مى ورزد, طالبِ خلوص است و آن که بر فقه پویا اصرار مى ورزد, طالبِ توانایى است. امّا آن کسى که هر دو را با هم, یعنى هم خلوص را, هم توانایى را بشناسد و بخواهد, او روشنفکر راستین است. و این قدم درشتناکى است که با جسارت و آگاهیِ تمام باید برداشت, تا به تجددگرایى, یا ارتجاعِ منحط نینجامد. و اگر کسى به این مطلب نرسیده باشد, ما اسم او را روشنفکر دیندار نمى توانیم بگذاریم. دیندار هست و عالم هست ـ و اینها حرمت خودشان را دارند ـ ولى روشنفکر دینى نیست. جمع نابى و توانایى معرفت دینى در جغرافیاى معارفِ بشرى, همان چیزى است که روشنفکر دینى را به بازسازى و نوفهمى شریعت رهنمون مى شود که از اهم ّ وظایف اوست. در هر عصرى, ابتکارِ خاصى از دین براى گشودنِ گره هاى تازه و زدودنِ تعارضات تازه, خواسته مى شود و معرفت دینى, با معارف بشرى تازه اى رو به رو مى شود که یا فهم تازه اى از دین را موجب مى شوند و یا به زدودنِ تعارض نوینى دعوت مى کنند و اینها همه, موجب تجدد بناى معرفت دینى مى گردد و به همین سبب است که قلّه کار روشنفکرانِ دینى, احیاى دین و نوفهمیدن آن و بازسازى معرفت دینى است. روشنفکران, همه محیى نیستند; امّا محییان, همه, روشنفکرند. 3)
بنابراین گفتار, نسبت روشنفکر دینى با نواندیشى, چون نسبت آن با احیاگرى دینى است; یعنى روشنفکر دینى, ناگزیر از نواندیشى و نوفهمى دین و شریعت است.
گروهى دیگر, روشنفکرى دینى و احیاگرى دینى را, با هم, نه ناسازگار مى دانند و نه در تمام زوایا و عرصه ها, یکسان. بلکه اینان بر این نظرند که از حیث دامنه, انگیزه, انجام و فرجام, پس از پیمودن و گذر از مرحله هایى, جدایى پذیرند. مثل این که روشنفکر دینى و احیاگر, هر دو, به خرد نوبنیاد در فرآیند بازسازى دینى اعتماد کرده و آن را به رسمیت مى شناسند.
پیامد هر دو تلاش, پذیرش امر سکولار در کنار امر قدسى است و یا این که هر دو دین را در دنیا, مدرن مى طلبند. منتهى با این تفاوت که انگیزه و هدفِ روشنفکر دینى, بازسازى و نوفهمى دین است, تا مدرنیته فراهم آید و همین که چنین شد, کار روشنفکر دینى به پایان مى رسد; امّا احیاگرى دینى, ادامه مى یابد. روشنفکر دینى مى خواهد در دنیاى مدرن, همچنان زنده بماند و حفظ شود:

روشنفکرى دینى چیست؟

اگر گوهر روشنفکرى را التزام به (خرد خود بنیاد نقاد) بدانیم, در آن صورت روشنفکرى, پدیده اى ذاتاً غیر دینى (و البته, نه لزوماً ضد دینى) خواهد بود.
خرد خود بنیاد نقاد, امرى ذاتاً غیر دینى است. (و این مدلول خود بنیاد بودن آن است) و (نقد) نیز فرآیندى عینى و لذا غیر دینى است.
بنابراین, نقد ورزى, با التزام به خرد خود بنیاد نقّاد, فرآیندى على الاصول, غیر دینى, یا مستقل از دین است. و لذا (روشنفکرى) هیچ پیوند ذاتى و ماهوى, با (دین) ندارد. گوهر (روشنفکرى) دینى نیست و بنابراین, (روشنفکرى دینى) به معناى پدیده اى منبعث از دین, یا محکوم به احکامِ دین, على الاصول, ممتنع است.
امّا به یک معناى دیگر, مى توان از (روشنفکرى دینى) سخن گفت:
در یک جامعه دین مدار, یعنى در جامعه اى که دین در گستره عمومى, نقش مهم و تعیین کننده ایفا مى کند, و براى مثال, منبع مشروعیت قانون گذارى و غیره است, روشنفکران, از آن حیث که روشنفکرند, لاجرم باید به دین, عطف نظر کنند; چرا که رسالت روشنفکر, (نقادى) است و روشنفکر, لاجرم باید ایده ها و ساختارهاى موضع نقّادى خویش را از جامعه خود و به تناسبِ اهمیتى که در حیات فکرى و اجتماعى جامعه مربوطه دارند, برگیرد.
بنابراین, توجه روشنفکر به دین, توجهى بالعرض و ناشى از مقتضیات تاریخى جامعه اوست. یعنى روشنفکر, از آن حیث که روشنفکر است, به دین, به منزله جزئى از اجزاى فرهنگ, یا سنّت مى نگرد و توجه او به دین, در ذیلِ پروژه اصلى وى, یعنى تحقق و بسط مدرنیته صورت مى پذیرد. به بیان دیگر, رسالت اصلى روشنفکر, تحقق و بسط مدرنیته است و لذا, وى باید موانع این پروژه را در جامعه خود, مرتفع کند. اگر دین, به منزله بخشى مهم از ساختار جامعه, در فرآیند تحقق آن پروژه, مانع پدید آورد, روشنفکر, در نسبت با دین, دست کم, مى تواند دو رویکرد متفاوت در پیش بگیرد:
رویکرد اول, نفى دین و پیش گرفتن پروژه (گسست از سنت) است. هنگامى که روشنفکرى, بنیانها و دستاوردهاى مدرنیته را با جزئى از اجزاى (سنت) مثلاً دین, ناسازگار و متعارض مى یابد, حکم به نفى و طرد سنت, یا گسستن از آن مى دهد.
رویکرد دوم, پذیرش دین و در پیش گرفتن پروژه بازخوانى و بازسازى سنت است.
در این رویکرد, روشنفکرى در هنگام بروز تعارض میان بنیانها و دستاوردهاى مدرنیته, با جزئى از اجزاى سنت, مثلاً دین, حکم به نفى دین نمى دهد, بلکه مى کوشد تا از طریق بازخوانى و بازسازى سنت (و در این جا دین) قراءتى از سنت به دست دهد که با پروژه مدرنیته, سازگار افتد. یعنى روشنفکر, پروژه استخراج و تصفیه عناصر فرهنگى را در پیش مى گیرد.
در هر دو رویکرد, روشنفکر مى تواند فارغ از تعلقات دینى شخصى, به مقام عمل برآید. یعنى, براى مثال, روشنفکر غیر دیندار هم مى تواند براى بسط پروژه مدرنیته و فارغ از تعلقات شخصى, دین را به مثابه جزئى از اجزاى فرهنگ, مورد بازخوانى و بازسازى قرار بدهد. پس دیندارى, لزوماً شرط التزام به رویکرد دوم نیز نیست. کاملاً ممکن است که روشنفکر, دین را ابزار انگارانه بنگرد و براى تأمین مقصودى, بیرون از دین, دست به قراءت مجدد دین بزند.

امّا در عرف اجتماعى, روشنفکر دینى کسى است که:
اولاً, روشنفکر است, یعنى متعهد و ملتزم به نقد, به معناى جدید آن است و مهم ترین پروژه وى, تحقق و بسط مدرنیته است.
ثانیاً, به تبع شرایط تاریخى و اجتماعى اى که در آن مى زید, و به تبع محوریت دین, در جامعه مربوطه, به دین توجه ویژه مى ورزد.
ثالثاً, در مواجهه با دین, حکم به نفى دین نمى دهد, یعنى در پروژه گسست از سنت قرار نمى گیرد, بلکه مى کوشد از طریق بازخوانى و بازسازى دین, قراءتى سازگار با مدرنیته به دست دهد.

رابعاً, شخصاً تعلقات دینى دارد و جامعه دینى, وى را دیندار مى شناسد, یعنى روشنفکر دیندار به شمار مى آید.
حاصل آن که: روشنفکر دینى, اولاً و بالذات, روشنفکر است و در مقامِ بسط پروژه مدرنیته است. بنابراین, فرآیند بازخوانى و بازسازى دین, براى او, از فروع پروژه (بسط مدرنیته) است. او, سنت را مورد بازخوانى و بازسازى قرار مى دهد, تا یکى از موانع تحقق پروژه مدرنیته را مرتفع کند.
امّا خوب است در این جا نسبت میان روشنفکرى دینى و احیاگرى دینى نیز مورد کاوش قرار بگیرد. همان طور که گذشت, از منظر روشنفکر دینى, پروژه اصلى (مدرن کردن سنت) است و فرآیند نوسازى, یا بازسازى دین, در ذیل این پروژه انجام مى پذیرد.
بنابراین, روشنفکر دینى, دین را بازسازى مى کند, تا در نهایت, موانع تحقق مدرنیته را کاهش دهد. امّا از نظر کسى که در مقام احیاگرى دینى است, پروژه اصلى (حفظ دین در جهان مدرن است) لذا اگر احیاگر دینى, به بازخوانى و بازسازى دین دست مى برد, از آن روست که گمان مى کند با این شیوه, بهتر مى تواند گوهر دین را در جهان جدید محفوظ نگاه دارد و لذا اگر بنا به فرض, احیاگر دینى به این نتیجه مى رسید که شرط حفظ دین در جهان جدید, ورود به پروژه دیگرى است, لاجرم, آن پروژه را در پیش مى گرفت.

فعالیت احیاگر دینى, فعالیتى کاملاً کلامى ـ الهیاتى است.
البته باید توجه داشت که فرآیند (احیاگرى دین) دست کم, دو نوع است:
نوع اول, احیاگریهاى سنتى, یا سلفى, یا غزالى وار است. در این نوع احیاگریها, تصور بر این است که دین رنجور شده است و علت رنجورى او, این است که تعادل مطلوب میان اجزاى مختلف دین از دست رفته است. براى مثال, فقه بیش از حدّ شایسته خود رشد کرده و اهمیتى بیش از عرفان و اخلاق یافته است. بنابراین, احیاگر مى کوشد تا اجزاى دین را بر حسب اهمیّت و اولویت شان در جاى خود بنشاند و به هر یک, به قدر شأن خود بها دهد و از این طریق, تعادلِ از دست رفته اجزاى دین را مجدداً برقرار سازد.

نوع دوم احیاگریهاى جدید, یا بازسازى کننده, یا اقبال وار است. در این نوع احیاگریها, رنجورى و مهجورى دین, صرفاً, ناشى از عدم توازن اجزاى دین نیست, بلکه تشخیص احیاگران است که بعد عقلى نظام عقاید دینى که به تناسب خرد کهن سامان پذیرفته, محتاج بازسازى است. یعنى به گمان احیاگر, چون خرد کهن منسوخ شده است, لذا براى بشر جدید, نظام عقاید دینى, معقولیت و به تبع مقبولیت خود را از کف داده است. بنابراین, رسالت احیاگر آن است که بُعد عقلانى نظامِ عقاید دینى را به تناسب خرد جدید, بازسازى کند. 4)
اکنون, با توجه به دیدگاه ها و آرایى که بیان شد, به بررسى نسبت میان روشنفکر دینى, احیاگرى دینى و نواندیشى دینى مى پردازیم.
به نظر مى رسد, شرح و بیرون آورى همانندیها و ناهمانندیهاى روشنفکرى دینى, احیاگرى دینى و نواندیشى دینى, راه را تا اندازه اى هموار مى سازد و نسبت بین آنها را به واقع, نزدیک تر مى سازد.

الف. همانندیها

روشنفکرى دینى, احیاگرى و نواندیشى دینى, در سه ویژگى, همانندند و آن سه ویژگى را همه آنها دارند که عبارت اند از:
1. باور دینى: روشنفکران دینى, احیاگرانِ دینى و نواندیشان دینى, دین باورند, پاى بند به دین اند. به دیگر سخن, فرآیند روشنفکرى دینى, احیاگرى دینى و نواندیشى دینى, بدون باور دینى و پاى بندى به دین, به حقیقت نمى پیوندند و ممکن نیست شکل بگیرد و به جریان بیفتد. زیرا در هر سه موضوع, آن چه مورد توجه است, دین است و یکى از ساحَتهاى دین نیز, باورهایى است که روشنفکر, نواندیش و احیاگر دینى, به آنها توجه دقیق دارد.
2. دین ورزى: از دیگر همانندیها, دغدغه و پاسِ دین را در مقامِ عمل داشتن است. یعنى احیاگران, روشنفکران و نواندیشان, هم در حوزه عمومى و هم در حوزه خصوصى, پیوندها و پیوستگیهاى کلامى, دیدارى و کردارى خویش را بر مبنى و محور دین سامان مى دهند و ارزش و آموزه هاى دین را در عرصه ها و ساحتهاى روشنفکرى, احیاگرى و نواندیشى مى نمایانند. نه تنها در فراگرد قانون گذارى و سیاست گذارى, بلکه در پدید آورى نظم فرهنگى, اقتصادى, سیاسى و اجتماعى, حضور دین را لازم مى دانند و براى داورى دینى, اعتبار ویژه اى باور دارند. تلاش مى ورزند ایمان دینى را در برهه برهه زندگى خویش در اوج بدارند و به آن ارج نهند.
البته این دغدغه و پاسِ دین را در داد و ستدهاى خصوصى و عمومى داشتن, نه از روى تعبد, بلکه برآیند جست و جو و پژوهش مى یابند و نیز دامنه حضور و داورى دین در ساحَتهاى خصوصى و عمومى و داد و ستدهاى اجتماعى, در نزدِ هر سه دسته, یکسان و برابر نیست و پیامد این فرآیندهاى سه گانه, حضور و کارکرد دین, در حوزه هاى یاد شده, به طور حتم به گونه حداقلى, یا به طور قطع به گونه حداکثرى باشد, نیست.
شمارى, رمز جدایى روشنفکر دینى از غیر دینى را به طور دقیق, همانا در ویژگیهاى رفتارى و دغدغه دین در مقامِ عمل دانسته اند.5
(وصف سوم این است که درد دین دارند, چیزى که روشنفکر غیر دینى ندارد. درد دین داشتن معنایش این است که اولاً تعلق خاطر و التزام به دین دارند, ثانیاً, دین را در جامعه و عصر حاضر کارساز مى دانند.6)

نواندیش دینى, با روش نوین و قاعده مند, از درون به دین مى نگرد و تلاش مى کند تا تصویر روشن, نو, کارامد و سازوار با هر عصرى از سرچشمه دین, عرضه بدارد. در واقع نواندیش دینى, الگوهاى رفتارى را از درون دین به گونه اى بیرون مى آورد که در خور نیازهاى روزگارى باشد که دینداران در ظرف آن قرار دارند. بدین طریق مى کوشد تا دست کم, به گونه تئوریک منزلت دین را در حوزه عمومى و خصوصى و چگونگى دیندار زیستن را در آن فضا و شرایط, روشن و رسم کند.

در بین نواندیشان دینى, که سخت به این وظیفه بزرگ پاى بند بودند و به آن عمل مى کردند, و با روشهاى ترازمند و با اسلوبى دقیق و با توجه به پیوندهاى نوین جهان معاصر, به دین رجوع داشتند و آن را منبع قرار مى دادند و همیشه در پى بیرون آوردن معیارهاى نوین عمل و الگوهاى رفتارى از متن دین بودند, از دو شهید بزرگوار: مطهرى و صدر مى توان نام برد.

در اندیشه شهید مطهرى, این وظیفه بدین سان بازتاب یافته است:
(ما خوشوقتیم و خدا را سپاسگزار که از نظر مواد خام فرهنگى, فوق العاده غنى هستیم. نیازى از این نظر به هیچ منبع دیگرى نداریم. تنها کارى که باید بکنیم, استخراج و تصفیه و تبدیل این مواد خام, به مواد قابل استفاده است.7)
احیاگر دین, که در پى تواناسازى دین است, نمى تواند شاهد زمانه اى باشد و وضعى که دین, نه در حوزه خصوصى و نه در ساحتها و حوزه هاى عمومى, بى نقش و بى اثر باشد. از این روى, سیاست و وظیفه خود مى داند که جهت تواناسازى دین در حوزه هاى یاد شده, نقش کارکردى براى دین رسم کند.

3. معرفت دینى: روشنفکر, نواندیش و احیاگر دینى در داشتن آگاهى و معرفت دینى, از همانندى برخوردارند. به دیگر سخن قوام این سه گروه, به معرفت دینى است. اگر از این معرفت تهى باشند, نمى توان این لقب را به آنان داد. تنها کسانى مى توانند در این گروه ها جاى بگیرند, که از دین شناختِ ژرف و همه سویه داشته باشند. البته شناختها فرق مى کنند. هر گروهى از گروه هاى یاد شده, در حوزه شناختِ دین, ممکن است ضعفها و قوتهایى داشته باشد و یا گروهى از گروه دیگر در این حوزه, دقیق تر, توان مندتر و شناختى که دارد از ژرفاى بیش ترى برخوردار باشد. امّا نکته مهم این است که اینها, در این مقوله, همسانى دارند و نقطه اشتراک. بنابر آن چه گفته آمد, برآیند جستار در حوزه همانندیها و همسانیها, این شد روشنفکرى دینى, روشن اندیشى دینى و احیاگرى دینى, هر سه جریان, دین باورانه, دین ورزانه, و با معرفت دینى, گام در عرصه نهاده اند.

ب. ناهمانندیها, فرقها و ویژگیها

این سه جریان و نظریه پردازان آنها, در حوزه ها و قلمروها و ساحَتهایى, برجستگیها و ویژگیهاى خود را دارند که مى توان آنها را در حوزه معرفتى و کارکردى, باز نمود.

1. معرفتى

* روشنفکرى دینى, در این قلمرو, داراى ویژگیهایى است که دیگر جریانها از این ویژگیها, بهره اى ندارد, از جمله:
الف. این جریان و متفکران آن از بیرون به دین مى نگرند و نگاه کلان به دین دارند و به طور طبیعى, لازمه چنین نگاه و نگرشى به دین, این خواهد بود که:
1. در کنار دین و آموزه هاى دینى, امور دیگرى نیز در کانون توجه قرار مى گیرد و جایگاه دین در میان آنها جست و جو, ارزیابى و روشن مى شود.
2. سازوارى و ناسازوارى اجزاى جزئى دین و نیز چگونگى بستگى و پیوند آنها با کلیت دین, به روشنى درک و شناسانده مى شود.
در این جریان و نگاه هوشیارانه و نیز طلایه داران و نظریه پردازان آن, به خوبى و روشنى دریافته مى شود که در بدنه دین کدام بخشها رشد موزون داشته و چه موردهایى و اجزایى رشد ناسنجیده و ناموزون, داشته اند.
این جریان و متفکران خردورز آن, با درکِ هماهنگیها و همخوانیها, آفتها و آسیبهایى را که متوجه دین و جامعه دینى است, خیلى زود و بهنگام باز مى شناسند.

ب. معرفت و شناخت این جریان از دین, و نیز معرفت دینى آن, معرفت پایه نیست.
روشنفکر دینى از حیث روشنفکرى خویش, از درون به دین نمى نگرد و شناخت او از دین, معرفت درجه یک نیست. بنابراین, معرفتِ دینى او, معرفت نیست; بویژه در ساحَت درونى دین, این معرفت نمى تواند مرجع و سرچشمه استدلالهاى درون دینى دیگر قرار بگیرد و گزاره هاى معرفتى درون دینى را از آن بیرون آورد و به آنها اعتبار بخشید.
روشنفکر دینى, پاره اى از معرفت دینى و پاره اى از معرفتهاى بشرى غیر دینى را پایه و بنیاد استدلال و پایگاه معرفتى مى داند; امّا هرکدام را در پیوند با زیر مجموعه هاى خود آنها.
روشنفکر دینى, به فرو کاستى معرفت دینى به معرفتهاى بشرى غیر دینى باور ندارد.
3. روشنفکر دینى در فهم دین, روش معین و قاعده مندى ندارد و از هر روش و مفهومى استفاده مى کند و به زبانهاى گوناگون سر مى زند و از دانشهاى بسیارى بهره مى گیرد. انگیزه او در تمامى این سیر و تکاپو, این است که آگاهى و بصیرت دینى را در جامعه گسترش بدهد و این آگاهى را در خود و دیگران, به گونه اى فراهم مى آورد که جامعه دینى و فرد دیندار در میدان رقابت, نخست آن که: بتوانند رقابت کنند و دو دیگر, از دیگران پیشى گیرند.
این که بعضى, هجرت را از ویژگیهاى روشنفکر دیندار برشمرده اند, به نظر مى رسد ناظر به همین انگیزه و ویژگى باشد:
(وصف دوم ـ مهاجر بودن آنان است; یعنى فراتر رفتن از حوزه هایى تخصصى و محدود کننده و سرکشیدن به وادیهاى دیگر و نهراسیدن از رویارویى با آفتهاى جدید8)
* نواندیشى یا نواندیش دینى که ویژگیهاى معرفتى را داراست, برخلاف یا متفاوت با روشنفکرى دینى است زیرا:
الف. نواندیش از درون به دین مى نگرد و برایند نواندیشى دینى به صورت داده هاى جزئى معرفتى نمایان مى گردد. بنابراین, پیوند نواندیش دینى با دین (متون اولیه) مستقیم و بدون واسطه مى باشد. از این روى, معرفت او از سنخ معرفت درجه یک است, نه معرفتهاى درجه دو. به طور طبیعى و بر اساس قاعده, در معرفت درجه یک کشف حقایق و روشنگرى آنها مهم ترین عرصه تلاشهاى معرفتى را مى سازد. نواندیشى دینى حقیقتها و واقعیتها را در درون دین جست و جو مى کند و به کشف آنها مى پردازد:
(دغدغه اش مثل همه عالمان این است که در حوزه خودش کشف حقیقت کند. فقط دغدغه اش کشف حقیقت است.9)
ب. نواندیش با روش بسیار قاعده مند و تخصصى به دین مراجعه مى کند و آن را مى فهمد و تلاش او بر آن است تا بدین طریق داده هاى معرفتى نوین دینى عرضه کند.
ج. مولد معرفت دینى: با توجه به مورد اول و دوم, مى توان بدین نتیجه رسید که نواندیشى دینى مولد معرفت دین و دینى است. چون برایندِ منطقى و طبیعى مفاهیم, تصورات و تصدیقات نوین و نیز ایجاد پیوند و مناسبات جدید مفاهیم و تصورات قدیمى و نیز بازسازى و نوسازى روش فهم دین, تولید معرفت دین و فراتر از آن پیدایى معرفتهاى نوین دینى است. این گونه معرفتها, افق جدید و دقیقى را پیرامون عالم و آدم از سوى دین و بر محور مبناى آن عرضه مى دارد و حقیقتها و واقعیتهاى نوین و روشن ترى را در مورد آن دو باز مى نماید.

د. نزد نواندیش یا نواندیشى دینى, معرفت دین و معرفت دینى از شمار معرفتهاى پایه مى باشد. پایه بودن چنین معرفتى به این معنى و بدین صورت است که:
1. در میان معرفتهاى دینى, پاره اى از آنها پایه و اصل اند و دیگر معارف دینى از آنها به دست مى آیند و یا با توجه به آنها اعتبار و ارزشگذارى مى گردند.
2. معرفت دینى پایه, هیچ گاه به دیگر معارف بشرى, هرچند پایه هاى آنها, فرو نمى کاهد و نواندیش دینى چنین فروکاستى را نمى پذیرد و انجام نمى دهد. هرچند او براى فهم بهتر دین از معارف بشرى استفاده مى کند و یا در بازسازى روش فهم دین از داده هاى روش شناختى دانش جدید بهره مى گیرد و یا در ارائه تصویر دینى از عالم و آدم, تصویر دانش جدید از آن دو را نادیده نمى انگارد.
براى نواندیشى دینى داده ها و دست آورد دانشهاى نوین بشرى, تا جایى اعتبار و ارزش دارند که کامل کننده معرفت دینى و در خدمت آن قرار داشته و نفى کننده و ناسازگار با آن, بویژه با معرفت دینى پایه نبوده باشند و در صورتِ ناسازگارى حل ناپذیر, معرفت دینى پایه, مقدم داشته مى شود. به دیگر سخن معرفت دینى که حالت پایه دارد معیار پذیرش و ارزشگذارى سایر معارف است.

نواندیشى دینى با روشنفکرى دینى, در چهار محور یاد شده از هم جدا مى شوند و این چهار محور از ویژگیهاى نواندیشى دینى است, نه روشنفکر دینى.
* احیاگرى دینى: احیاگرى دینى در واقع فرایندى است که در آن, سه ویژگى براى دین تأمین و عینیت مى یابد: 1. نابى 2. مشروعیت 3. کارآمدى و این سه به تواناسازى دین مى انجامد.
با توجه به تعریف و بازنمایى که از ماهیت دینى ارائه گردید, ویژگیهاى معرفتى احیاگر دینى به شرح زیر است:
1. احیاگرى دینى نگاه برونى و درونى به دین دارد, هم کلیت دین را در نظر دارد و هم جزئیت آن را; از این روى, داراى معرفت درجه یک و دو به دین است. به دیگر سخن دو ظرفیت یاد شده در احیاگرى دینى وجود دارد.
2. احیاگرى دینى به تولید معرفت و اندیشه هاى نوین دینى مى انجامد که در بستر زمان و در روانه زایش پرسشها و نیازهاى نوین سر بیرون مى آورند و نیز از راه بازسازى و باز احیاى آن بخش از معارف دینى که در گذشته موجود است و یا معارفى که از آنها غفلت شده, به احیاگرى مى پردازد. بنابراین, احیاگرى به دو صورت نامبرده به تولید معرفت و معارف دینى مى انجامد.
3. روش فهم دینى و تولید معرفت دینى در احیاگرى دینى به صورت تخصصى و قاعده مند انجام مى گیرد, زیرا مراجعه احیاگر به متون اصیل دین و روش فهم تصورات و تصدیقات دینى و نیز رسیدن به مفاهیم و آموزه هاى نوین دینى, قاعده مند, سامان مند و در چارچوب منطق خاص انجام مى گیرد, به طورى که حتى اندوخته هاى دانش بشرى را براى فهم دین در قالب همان منطق و ترازهاى دقیق مورد استفاده قرار مى دهد.
4. احیاگرى دینى در پى ایجاد و تعیین معرفت و فهم دین پایه است. به دیگر سخن, احیاگر دینى نخست به پاره اى از معرفت دینى پایه در درون دین مى رسد و سپس استدلالهاى جامعه شناختى, فلسفى, علمى, منطقى, ریاضى, تاریخى و… و نیز دیگر استدلالهاى درون دینى را با توجه به آن معرفت پایه ارزیابى نموده و سطح و سقف درستى و نادرستى و دامنه کاربرد و حضور آنها را در راستاى احیاگرى دینى, مرزبندى و روشن مى سازد.
با توجه به مطالب پیش گفته, احیاگرى دینى در محورهاى سه و چهار از روشنفکر دینى جدا مى شود و در محورهاى یک و دو از نواندیشى دینى. در مجموع چهار محور, از هر دو متمایز, اما نه مخالف, مى گردد چون احیاگرى دینى, ویژگیهاى معرفتى روشنفکر دینى و نواندیشى دینى را دارد, با دامنه گسترده تر و به گونه اى فراگیرتر; یعنى نسبت احیاگرى دینى با آن دو در حوزه معرفتى, از قبیل عام و خاص مطلق است.

2. کارکردى

* نواندیشى دینى: نواندیش دینى دو کار ویژه و کلیدى دارد:
1. بازسازى هندسه معرفت و اندیشه دینى و نیز مهندسى آن. نواندیش دینى در پى آن است که آفتها و آسیبهاى تفکر و معرفت دینى را شناسایى کند و پس از آن, در جهت درمان و اصلاح آن گام بردارد. در نواندیشى دینى, دو امر توامان دنبال و خواسته مى شود:
یکى این که اندیشه و معرفت دینى باشد.
دوم این که معرفت و اندیشه دینى نوشدن را برتابد.

این کار دشوار است, اما شدنى است. نواندیشى دینى با برنامه بلند مدت جهت به حقیقت پیوستن دو مهم یاد شده, مدام به مهندسى مسائل, منطق و متدلوژى فهم دینى مى پردازد. برخى روشهاى معرفتى در حوزه تفکر دینى وجود دارد و داشته که هندسه آن با نو شدن و نواندیشى دینى نمى سازد, مانند صدوقیان در مسیحیت, اخباریگرى در شیعه, ظاهر یا ظاهرى گرى در میان اهل تسنن و همچنین اشعرى گرى و جریانهایى که علیه عقلانیت و بویژه عقلانیت اسلامى در گذشته و حال, موضع گیرى داشته و دارند.10 به طور طبیعى, این هندسه هاى معرفتى, نه مسائل, منطق و روشهاى جدید فهم دین را مى زایند و نه نوسازى آنها را برمى تابند. توقف بر چنین هندسه و روشهاى معرفتى اندیشه دین و فراتر از آن خود دین را منجمد نموده و هدایت و رشد دینى را مى میراند. از این روى, بایستى ساختار و روش فهم دین بازسازى و از نو مهندسى گردد, چنان که پیدایش علم اصول, تفسیر عقلانى, هرمنوتیک مدرن متون, برایند مهندسى معرفت دینى به همین هدف بوده است. از سوى دیگر, هندسه معرفتى وجود دارد که متدلوژى آن تنها یک منبع معرفتى بیش نمى شناسد و آن عقل خود بنیاد بشر است و ساختى جز ابزارى ـ علمى بر نمى تابد. در این هندسه, دین, نه پایگاه معرفتى است و نه پایان آن و چونان مساله اى از مسائل به دست خرد خود بنیاد سپرده مى شود. برایند این هندسه در حوزه دین نوآورى خواهد بود; اما چیزى از دین و معرفت دینى در آن وجود و حضور ندارد. در واقع اندیشه و معرف دینى نوسازى نشده است و نواندیشى دینى اتفاق نیافتاده است. چنین هندسه معرفتى نمى تواند معرفت دین و تفکر دینى باشد. و به طور دقیق, کار ویژه نواندیشى دینى در همین جاست. روشن اندیش, با مهندسى معرفت دینى و به سخن گویاتر, با مهندسى در مسائل, مبانى, منطق, و روش معرفت و شناخت, هندسه معرفت دینى را طرح ریزى نماید که هم دینى بودن معرفت و تفکر دینى محفوظ بماند و هم معرفت دینى و هندسه آن نوسازى و نوشدن را برتابد. برایند منطقى و هستى شناختى این فرآیند نواندیشى دینى خواهد بود.
2. دومین کار ویژه ى نواندیشى دینى, پس از مهندسى معرفت دینى, ارائه خدماتِ تئوریک و نظرى برخاسته از متن دین در جامعه دینى مى باشد. مثل حل مشکلات نظرى و ایدئولوژیکى, کشف حقایق و معارف دینى, یا سازوار با دین, ارائه تئوریها و نظریه ها در حوزه هاى زیستى گوناگون و حتى فراهم آورى نیروى فکری… تمامى این امور را با محوریت دین و برخاسته از معرفت دینى انجام مى دهد.

* روشنفکر دینى: در مورد کار ویژه روشنفکر دینى, دیدگاه هاى گوناگون وجود دارد که در هر کدام به کارکردهاى ویژه نظر شده است. که در این جا به پاره اى از آنها اشاره مى کنیم:
(از نظر روشنفکر دینى, پروژه اصلى (مدرن کردن سنت) است و فرایند نوسازى یا بازسازى دین در ذیل این پروژه انجام مى پذیرد. بنابراین روشنفکر دینى, دین را بازسازى مى کند تا در نهایت موانع تحقق مدرنیته را کاهش دهد.11)
همان طورى که پیداست, کار ویژه روشنفکر دینى را مدرن سازى سنت و برداشتن هرگونه عامل بازدارنده از فرا روى مدرنیته, قلمداد شده است. در واقع, رویکرد روشنفکر دینى به دین براى این است که یا دین را مدرنیته کند و یا بازدارندگى آن را براى مدرنیته از بین ببرد.
دیگرى مى نویسد:
(روشنفکر دیندار کسى است که براى انسانى که او را دوست دارد و مسائل اش را مى شناسد و نسبت به سرنوشت او احساس تعهد مى کند و به عقل و آزادى او احترام مى گذارد, آرى, براى این انسان, رسالتى الهى قائل است و آزادى را براى این انسان مى خواهد و هرچه که راه رشد و کمال انسان را سد کند, همان را ضد آزادى مى داند.12)
شمارى کار ویژه روشنفکر دینى را همسازى پیام اسلام و گوهر مدرنیته دانسته و بدین منظور کارکرد روشنفکر دینى را چنین برشمرده اند:
1. طرد جزمیت در فهم متن و پذیراسازى عقلانیت در فهم دین.
2. ایجاد جامعه باز که در آن حق آزادى و اختیار به رسمیت شناخته شده است.
3. تبیین و پذیراسازى سهم و نقش دین در قانونگذارى و خط مشى گذارى در حوزه عمومى.13
دیدگاهى دیگر, در میان وظیفه هاى بسیار روشنفکر دینى, به چند کارکرد آن تأکید بیش تر دارد, مانند:
1 . تبیین و پذیراسازى این که دین در عصر کنونى کارساز است.
2. پذیرش دین و به عبارت دیگر دیندارى اختیارى است, نه اجبارى.
3. خلوص و ناب سازى دین.
4. تواناسازى دین از راه نوسازى معرفت و اندیشه دینى و در نهایت قله کار روشنفکران دینى را احیاى دین مى داند.14
على شریعتى سه کار ویژه را براى روشنفکر دینى برمى شمرد:
1. خودآگاهى 2. مسؤولیت 3. هدایت15

روشنفکر, نابرخورداریها, محرومیتها, تضادها, تنشها, نابسامانیها, ناهنجاریها و انحرافهایى که در درون جامعه وجود دارد و واقعیتهاى متن جامعه را مى سازند, فرا مى آورد و از متن جامعه به درون ذهن انسانها و افراد وارد مى کند و آنها را به احساس و آگاهى دگر مى کند. دگر شدن به احساس و آگاهى, مسؤولیت مى آفرینند و هنگامى که مسؤولیت پذیرى نهادینه شد و شکل گرفت هدایت و دعوت آغاز مى شود.
همانندى که در میان این انگاره ها مى توان یابید این است که در همه به گونه اى کارکرد اجتماعى دین و حضور و نقش آن را در حوزه عمومى پذیرفته شده است. و آن را یکى از کار ویژه هاى روشنفکر دینى نیز خوانده اند, هرچند هر یک با مبانى و روشهاى ویژه اى به این هدف, نظر دارند و به این کارکرد روشنفکر مى نگرند.

نفس چنین کارکردى, روشنفکرى دینى را به کار ویژه هاى زیر راهنمون مى گردد:
1. انتقاد: روشنفکر دینى, نقد را از خود آغاز مى کند و بر آن است به سر تا سر جامعه به جریان درآورد و در پى آن است تا انتقاد را به فرهنگ عمومى در جامعه دینى دگر کند. تا در جامعه دینى هیچ چیز حتى دین, علم, اخلاق, حکومت و… کورکورانه پذیرفته نشود. روشنفکرى دینى, خرد نقاد بشرى را نیز نقدپذیر مى یابد. او در پى آن است که جامعه دین نقد و انتقاد را فرصت و ظرفیت بداند, نه تهدید, چون پس از نقد است که جامعه دینى مى تواند موقعیت, توانایى و ناتوانى خود را و نیز ظرفیت, تواناییها, کاستیها و توان مندیهاى کشورها و مکتبهاى دیگر را به روشنى دیده و بشناسد.
2. ایجاد بصیرت: روشنفکر دینى در پى بصیرت, آگاهى و گسترش آن در جامعه دینى است. او, با سر زدن به حوزه هاى معرفتى و علمى گوناگون, مى کوشد, اطلاعات و آگاهى هاى سودمند و معتبر را به دست آورد و به آگاهى مردم نیز برساند و بدین گونه آنان را با وظیفه ها, حقوق, امتیازها, و مسؤولیتهایى که دارند, آشنا سازد. و نیز نابرخورداریها و محرومیتهاى حقوقى, اقتصادى, اجتماعى عمومیت یافته در جامعه را شناسایى مى کند و به آگاهى مردم مى رساند, تا پس از آگاه شدن در جهت مطالبه آنها گام بردارند.
3. اعتماد سازى: روشنفکر دینى رسالت و فعالیت مستقیم اش فرهنگ سازى است که از شمار مهم ترین آنها اعتماد سازى در جامعه و میان مردم است. این رسالت و کارکرد همانا ادامه و متمم کارکرد پیشین او, یعنى ایجاد بصیرت و آگاه سازى عمومى است و هدف از آگاه سازى مردم, رسیدن به همبستگى و انسجام اجتماعى
است, نه گسیختگى آن و این مهم در نبود اعتماد, هیچ گاه عملى نخواهد شد; از این روى, روشنفکر دینى در راستاى کامل کردن و تحقق کارکرد پیشین اش ناگریز از انجام رسالت اعتماد سازى عمومى است. او قوى ترین تکیه گاه خویش را در انجام این رسالت و کارکرد, دین مى بیند, چون براى دین ظرفیت بس بزرگى در ایجاد فرهنگ اعتماد عمومى قائل است. روشنفکر دینى, اعتماد سازى را از رسالتهاى فرهنگى بین المللى دین نیز مى شناسد.
4. فرهنگ مسؤولیت پذیرى: از دیگر ویژگیها و وظیفه هاى روشنفکر دینى مسؤولیت پذیرى است. مسؤولیت پذیرى روشنفکر دین, بدین معناست که او باید سلسله اى از کارها و رفتارها را انجام بدهد و در مقابل نفس آن کارها و رفتارها مسؤول است. روشنفکر دینى ملزم است (از حیث اخلاقى و شغلى) که به جامعه آگاهى و بینایى بدهد و آنها را نسبت به حقوق و وظایف شان آشنا بسازد, کسالت و بى دردى و کرختى را از جامعه بزداید. و به مردمان بفهماند و بقبولاند که کورکورانه و از روى تقلید چیزى را برنگیرند و نقد یکدیگر و تحقیق را چونان ثروت ماندگارى احترام بگذارند و بدان عمل نمایند.

او, روش تفاهم و گفت و شنود را به جاى پرخاش و کارزار به مردم عرضه مى دارد. روشنفکر دینى در قبال این رفتار مسؤول است. اما اگر جامعه و افراد بدانها آراسته نشدند, مسؤولیت متوجه روشنفکر دینى نخواهد بود. چون در این خصوص, مسؤول فعل و عمل بود که به انجام رسانیده است.
* احیاگرى دینى: در باب احیاگرى دینى هنگامى که از زاویه هدفها بدان مى نگریم, کم و بیش, روشنفکرى دینى و نواندیشى دینى همانندى دارد که هدفِ همه, تواناسازى دین است امّا از حیث روش, دیدگاه نظریه پردازان این حوزه ها, با هم فرق دارند. روشهاى مختلفى براى به حقیقت پیوستن آن پیشنهاد شده است.

احیاگرى دینى در واقع روانه تواناسازى دین از طریق حفظ خلوص دین یا دینى, تأمین مشروعیت دین و کارآمد سازى آن است. و هر که در پى احیاى دین است, باید در هر سه عرصه گام بردارد. احیاگرى دینى به گونه اى احیاى مدعیات دین است و دینى که ادعایى ندارد, احیایى نخواهد داشت. و از آن جایى که مدعیات دین مختلف و یکسان نیست, احیاگرى نیز متفاوت و گوناگون مى گردد. و چون دین و مدعیات دینى, در حصار و حدّ و مرز زمانى و مکانى نمى تواند باشد و ظرف ظهور و حضور آن, دگرگون شونده و کمال یابنده خواهد بود, ناگزیر در فرآیند احیاگرى دینى, توجه به مدعیات دینى و نیز زمینه و عصرى که دین در آن حضور پیدا مى کند, ضرورى است.
اما برآوردن مشروعیت به فرایندى گفته مى شود که دین براى جامعه و افراد, هرچه بیش تر در خور فهم و پذیرش گردد. این دو امر در واقع, با تبیین و عرضه چهره انسانى دین میسر مى شود.
از سوى دیگر, برآوردن مشروعیت به فرایندى گفته مى شود که برایندش تثبیت ریشه الهى دین است. یعنى احیاگرى دینى در پى روشنگرى و استوار سازى این واقعیت است که دین ریشه و مبناى الهى دارد. به این ترتیب, برآوردن مشروعیت بر دو پایه استوار و حرکت مى کند:

1. حفظ و روشنگرى ریشه و مبناى الهى دین.
2. چهره انسانى دین.
خلوص دین در گرو نهادینه شدن کارکردهاى دوگانه زیر است:

1. زدایش خرافات و پالایش دین.
2. بازدارى از استفاده ابزارى و شغلى از دین.
کارآمدى; کارآمدى دین در پیوند با خواسته هاى آن معنى پیدا مى کند. این قاعده و اصل در مورد هر سیستم, نظام و مجموعه اى جارى و حاکم است. به طور نمونه دولت کارآمد, دولتى است که خواسته هاى خویش را بتواند پى گیرى کند و نیز به خواسته هاى جامعه و مردم پاسخ بدهد. ادیان, بویژه دین اسلام خواسته ها و برنامه هایى دارند که بخشهاى مهم و گوناگون: اقتصادى, سیاسى, حقوقى, معرفتى, اعتقادى, اخلاقى, اجتماعى و… را در برمى گیرد.
از سوى دیگر, به همبرابر همان خواسته ها, خواسته هایى از دین در مردم پدید مى آید.
به طور طبیعى, کارآمدى دین در گرو دو گونه تلاش و تکاپو خواهد بود:
1. ابتدا پدید آورى سازگارى و توازن میان خواسته ها و آنگه عملیاتى سازى آنها: روشن است دینى که نتواند خواسته هاى خود را ثابت کند و به آن وجود خارجى ببخشد و به صورت آشکار در اختیار مردم بگذارد, کم کم روآورى مردم به آن, به روى برگردانى از آن دگر مى شود. از این روى, کارویژه احیاگرى دینى آن است که زمینه بروز کردن و اجرایى شدن خواسته هاى دینى را با توجه به عامل متغیّر (معرفت, هنجارها, نهادها و روشهاى سامان دهى, نیازها, خواستها و چالشها… ) بیان کند و فراهم آورد.
2. پاسخ گویى: پاسخ گویى در دو صورت و سیرت بایستى انجام گیرد:
نخست آن که: خواسته هایى در مردم به وجود بیاورد که همخوانى با خواسته هاى دینى داشته باشند. یعنى خواسته هایى که مردم از دین پیدا مى کنند, همانهایى باشند که دین آنها را بازگو کرده و ادعاى برآورده شدن آنها را دارد, نه فراتر از آن, چون در صورت برآورده نشدن زمینه دین گریزى و دین ستیزى مهیا مى گردد.
دو دیگر: همگام با رشد فکرى و زیستى انسانها و گوناگونى منابع معرفتى, پرسشها و خواسته ها و نیازهاى نوین سر برمى آورند که برآیند تحول و تکامل ذهنى و زیستى انسانهاست. پاسخ گویى به چنین پرسشهاى نوپیدا و خواسته هاى دگرگون پذیر, از سازوکار ضرورى احیاى دین است. و ناگزیر این گونه رویکرد, به کارآمدى دین کمک بس بزرگى مى کند. اما اگر دین و اندیشه دین از کنار همه اینها به آرامى و بى خبرى گذر کند پیوسته و آهسته روى به ناتوانى مى گذارد. از این روى, بر احیاگرى دینى, توجه پیوسته و مستمر به چنان پرسشها و خواسته هاى هر دم نوشونده انسانى لازم و ضرورى است.
از مطالب پیش گفته به این نتیجه مى رسیم که روشنفکرى دینى, احیاگرى و نواندیشى دینى, در جاهایى, همسانى دارند و در جاهایى ناهمسانى. نقطه اشتراکها در سه چیز: باور دینى, دین ورزى و معرفت دینى بازگو گردید و نقطه افتراقها, هر کدام نیز در محور معرفتى و کارکردى روشن و ارزیابى گردید.

 
پى نوشتها:
1. نشریه نامه, شماره/ 16/ 60 ـ 69 گفت و گو با مصطفى ملکیان. رامین جهانبگلو نیز روشنفکر دینى را ترکیب ابهام آور مى داند:
(امّا آن چه روشنفکر دینى را از روشنفکر غیر دینى جدا مى کند, مسأله دین نیست, بلکه انگشت گذاشتن بر خود مسأله روشنفکرى است که روشنفکر باید به چه مسائلى توجه کند. آیا مسائلى چون جامعه مدنى, دموکراسى و قرارداد اجتماعى شکل دینى دارد یا خیر؟
به نظر من, اگر دیالوگ, بین این دو گروه (روشنفکر دینى و غیر دینى) بیش تر شود, موضع هر گروه روشن تر خواهد شد. در حال حاضر, این مباحث به صورت ناقص و مبهم در حال مطرح شدن هستند.
اما ابهام من با ترکیب روشنفکرى دینى آن است که مفاهیمى چون جامعه مدنى, دموکراسى و حقوق بشر در غرب, در یک چهارچوب سکولار مطرح گشته اند و اگر در چهارچوب دینى آنها را مطرح کنیم, به جوهر آنها خدشه وارد کرده ایم. البته باز هم تکرار مى کنم که یک فرد دینى مى تواند به مراتب مدرن تر از یک فرد غیر دینى باشد; یعنى مسائل مربوط به مدرنیته را خوب درک کرده باشد و در زمینه آن تفحص و تفرج به عمل آورده باشد, ولى به هر حال, هر چیزى چهارچوب معینى دارد و همان گونه که نمى توان از پاسکال و کى یرکه گورد, مارکسیت ساخت, همین طور نمى توان جامعه مدنى مدرن را ابداع توماس آکوفیاس قدیس دانست. به هر حال, سیر تکوین فلسفى, مفهوم جامعه مدنى در غرب روشن است و همه مى دانند که اساس سکولار دارد. البته این باز به این معنى نیست که دموکراسى, حقوق بشر و جامعه مدنى, فقط مختص سکولارهاست. البته امروز, واتیکان هم به این موضوعات مى پردازد, ولى به هر حال, واتیکان هم خود را با عقل مدرن تطبیق داده است. )
موج چهارم, رامین جهانبگلو, ترجمه منصور گودرزى/ 189 ـ 190, نشر نى.
2. هفته نامه پگاه, شماره 49, نواندیشى معاصر, جریانها, آفاق و انتظارات, گفت وگو با زکى میلاد.
3. رازدانى و روشنفکرى و دیندارى, عبدالکریم سروش/ 318, صراط, تهران 1377.
4. جریان روشنفکرى و روشنفکران در ایران (مجموعه مقالات) مقاله درباره روشنفکرى, احمد نراقى, به باوران, 1379.
5. اصول سازگارى اسلام و مدرنیته, محسن کدیور, قراءت شده در سمپوزیوم بین المللى (اسلام, جامعه و مدرنیته), دانشگاه بروکسل, 7 اکتبر 2004 سایت kodiver.com
6. رازدانى و روشنفکرى و دیندارى/ 304 ـ 312.
7. بررسى نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر, شهید مرتضى مطهرى/ 98, صدرا.
8. رازدانى و روشنفکرى و دیندارى/ 305 ـ 312.
9. نشریه نامه, شماره 16/ 60 ـ 69, گفت و گو با ملکیان.
10. حسن حنفى فیلسوف معاصر اسلامى, ادوار تمدن اسلامى را به سه دوره تقسیم مى کند:
1. شکوفایى عقلانیت اسلامى 2. ضدیت با عقلانیت 3. دوره معاصر (بنیادگرایى) ر.ک: مقاله (میراث فلسفى ها) نوشته حسن حنفى
11. جریان روشنفکرى و روشنفکران در ایران (مجموعه مقالات) مقاله درباره روشنفکرى دینى, احمد نراقى.
12. بیم موج, سید محمد خاتمى, سیماى جوان, تهران 1372; و روشنفکرى از نگاه روشنفکران/ 97, انتشارات روزنامه سلام, 1380.
13. اصول سازگارى اسلام و مدرنیته, محسن کدیور, قراءت شده در سمپوزیوم بین المللى (اسلام, جامعه و مدرنیته, دانشگاه بروکسل, 7 اکتبر 2004).
14. رازدانى و روشنفکرى و دیندارى/ 305 ـ 318 .
15. مجموعه آثار 20, چه باید کرد, دکتر على شریعتى/ 357, 366, 367, 475, 484, 499, 503, انتشارات قلم, تهران, 1378