عناصر اصلى روشنفکرى دینى با تکیه بر آزاد اندیشى در حوزه ها

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


آزاد اندیشى در حوزه هاى علمیه, سنتى دیرپا, مانا و ماندگار است و با ساختمان وجودى و فلسفه تشکیلاتى حوزه ها پیوندى غیر درخور گسست یافته است. این مسأله در سیر تاریخى دین شناختى و فقاهت, از ژرفا و گستره اى گسترده برخوردار بوده و هست.
در مقوله روشنفکرى دینى, عناصرى نهفته است که تلائم روشنى با نگره هاى آزاد اندیشى در حوزه هاى علمیه دارد. دستیابى به عناصر نهفته در روشنفکرى دینى, با جوهره آزاد اندیشى, بستگى به آن دارد که ساز و کار آزاد اندیشى در حوزه هاى علمیه به بوته بررسى نهاده شود. شناخت این پیوند و پیوستگى از زاویه هاى گوناگونى, اهمیت دارد.
اول: ساختمان روشنفکرى مورد نظر, دینى است و مى باید در مسیر آرمانها و هدفهاى دینى سیر کند. حوزه هاى علمیه, از آن جهت که پایگاه دین اند, باید سرچشمه الهامِ روشنفکرى دینى قرار گیرند.
دوم: ماهیت روشنفکرى با تقلید, پیروى, دنباله روى و وانهادگى در برابر غیر نسبتى ندارد, بلکه اگر به دقت به ماهیت روشنفکرى نظر بیفکنیم, خواهیم دید که سنت روشنفکرى با دنباله روى و وانهادگى نسبت تباین دارد. از این روى, روشنفکرى راستین, با مقوله آزاد اندیشى نسبتى تنگاتنگ مى یابد و از آن جا که ساز و کار دریافت دانش در حوزه ها, ساز و کار روشنگرى, توصیفى و شرحى و ساز و کار رفتارى حوزه هاى علمیه و پرچمداران دانش و فقاهت, جز در راستاى آزاد اندیشى سیر نکرده, مى باید روشنفکرى دینى, مرکز الهام خود را از این مصب و مجرى دریافت دارد.
سوم: روشنفکرى دینى, مى خواهد به سنتهاى غلط که با روح دین سازوارى و سازگارى ندارند, شوریده و آنها را از ساحت جامعه زدوده و یا در حدّ امکان, خوشایند سازد و سنتهاى ناب دینى را در اختیار جامعه قرار دهد, از این روى با نوع آزاد اندیشى برگشته و مایل گردیده به کتاب و سنت در حوزه ها پیوند جدى مى یابد.
به سببها و انگیزه هاى یاد شده است که نوع آزاد اندیشى دینى, بایدها, پایه ها و رکنهاى آن را تحلیل کرده و با توجه به این شاخص, عناصر روشنفکرى دینى را و نیز بایدها و جهت گیریهاى کلان آن را به بوته بررسى مى نهیم.

آزاد اندیشى دینى, چیستى و ساختار آن

آزادى, به خودى خود, داراى بار ارزشى ویژه اى نیست. آن چه که آزادى را جهتدار و داراى بار معنایى و ارزشى مى کند, سمت و سویى است که آزادى در آن سمت و سوى, به کار برده مى شود. همچنین مبانى, اهداف و نوع ابزارها و روشهایند که آزادى را ارزشى یا فاقد ارزش مى کنند.
آزاد اندیشى هم, مقوله اى است که سبب مى گردد خرد اندیشه ورز, در اندیشه ورزى خویش, آزاد بوده باشد, در حصارِ تنگِ افکار القاء شده, جبرى و دگم و دیکته شده قرار نداشته باشد, همان که در آموزه ها و مضمونهاى دینى ما, زیر عنوان بصیرت بیان مى شود. آزاد اندیشى, اندیشورزیِ آزادِ اندیشه ورز است که بتواند از مبادى دانشى, گزاره هایى بیافریند که به شکوفایى, شدن, تکامل و تحول بینجامد.
قید دینى, ساختار آزاد اندیشى دینى را مى سازد, یعنى آزاد اندیشى در مجموعه دریافتها و اندیشه هاى دینى, به این معنى که مستقل بیندیشیم, تبعى و دنباله روانه, یافته اى را فرا نگیریم , دینى فرا بگیریم, با این رهیافت که سرچشمه این اندیشه, دین باشد که این قید, خود سبب مانایى, روایى, جاودانگى و بالندگى اندیشه هایى است که در پرتو این نوع از اندیشه ورزى دینى, الهام گرفته شده و یا به جایگاه تولید, تکثیر, و پردازش مى رسند.

سفارش به آزاد اندیشى در متون دینى

سفارش به این گونه از اندیشورزى در تمامى آموزه هاى دینى ما موجود است و اصرار شگفتى در روایات و آموزه هاى قرآنى صورت گرفته و به گونه اى انسان مسلمان به پاى بندى و به پادارى این اصل, انگیزانده شده است که اندیشمند و فرد آزاداندیش باید با نظرى ژرف و همه جانبه, ذهن خویش را براى درک واقعیتها و حقیقتها, به کار بیندازد.
در اندیشه دینى, صرف اطلاعات, راهگشا نیستند. آن چه که در این اطلاعات و داده ها و مایه هاى ذهنى و فکرى راهگشایند, بصیرت و روشن بینى و آزاد اندیشى است.
متون دینى, انسان را به درک پیوندها و پیوستگیهاى آموزه هاى دینى, با مسائل اقتصادى, اجتماعى و سیاسى فرا مى خواند.
همچنین آموزه هاى دینى, به درک پیوندهاى علّى و معلولى بین رویدادها و شناخت واقعیتهاى موجود جامعه, انسان را فرا مى خوانند. دستیابى به این گونه از دریافت و نقب زدن به مسائل بایسته جامعه, همان عنصر اندیشورزى و اندیشورى دینى است. روشن است که دین را فرد دیندار مى باید در همین اندام مورد شناخت و مطالعه خویش قرار دهد.
در قرآن مجید این بصیرت, به این گونه تصویر شده است.
(افمن یعلم انما انزل الیک من ربک الحق ّ کمن هو اعمی1)
آیا کسى که آگاهى دارد که آن چه بر تو نازل شده, حق است, مانند کسى است که نادان است.
(یؤتى الحکمة من یشاء و من یؤت الحکمة فقد اوتى خیراً کثیراً2)
خداوند نور حکمت (بینایى, روشنایى ضمیر) را به هرکس که بخواهد, مى دهد. و هرکه را نور حکمت دهد, خیر کثیر داده است.
امام على (ع) مى فرماید:
(علیکم باالدرایات لاباالروایات3)
بر شما باد به درایتها و فهمهاى عمیق, نه به روایت گریها
امام صادق (ع) به نقل از پدر بزرگوارش, امام محمد باقر (ع) مى فرماید:
(یابنى اعرف منازل الشیعة على قدر روایتهم و معرفتهم فان المعرفة هى الدرایة للروایة: وباالدرایات للروایات یعلوا المؤمن الى اقصى درجات الایمان انى نظرت فى کتاب لعلى (ع) فوجدت فى الکتاب… ان قیمة کل امرء و قدره معرفته, ان اللّه تبارک و تعالى یحاسب الناس على قدر ما آتاهم من العقول فى دارالدنیا.4)
اى پسرم, منزلتهاى شیعه را به اندازه روایت و شناخت شان بشناس; زیرا که معرفت و شناخت, بسان درک و دریافت مضامین روایت است و به نفوذ در مفهوم روایت است که مؤمن به عالى ترین درجه ایمان دست مى یابد. من در نوشته اى از على, علیه السلام, دیدم که فرموده است: اندازه و ارزش هر فردى به اندازه درک و معرفت اش است. همانا خداوند متعال, انسانها را به اندازه خردهاى شان در دنیا محاسبه مى فرماید.
دریافتى که از این آموزه ها داریم, این است که روشن بینى, بصیرت, آزاد اندیشى و به دور از تعصب, تقلید, پیروى کورکورانه, اثرپذیرى و زبونى از جمله تذکارهاى مؤکد اندیشه دینى است.

نقش دین و آموزه هاى آن در روشنفکرى دینى

شناخت دین, به هر شکلى که باشد, چه فیلسوفانه, چه عارفانه, و چه از سر حس کنجکاوى, نقش خود را در رشد فکرى و گسترش فکر و اندیشه خواهد گذارد و روشنفکر آزاد اندیش را از انحرافهاى فکرى در امان خواهد داشت.
روى آورى به دین, عاملى بازدارنده از انحرافهاى فکرى و اخلاقى و فرهنگى است. از این روى, در مقایسه روشنفکر دین گرا با روشنفکر مدرنیته, تفاوتهاى ساختارى و جوهرى را آشکارا و روشن مى بینیم.
تفاوت در مبانى فکرى, تفاوت در گفتمانهاى علمى, اجتماعى, سیاسى و تاریخى و… تفاوت سمت گیریها و هدف گیریها, تفاوت در شیوه هاى عملیاتى نمودن اصلاحات اجتماعى و… .
روشنفکر دینى, مقوله تفکر را, رفتن از باطل به سوى حق دانسته و روشنفکر مدرن گرا و سکولار, این قضیه را در هرچه فاصله گرفتن از حق و خدا ارزیابى مى کند.
در روشنفکرى دینى, اندیشه سلوک, شهودهاى فراعقلى مطرح است و حال آن که در روشنفکرى سکولار, هرچه بیش تر در دایره خرد جزئى قرار گرفتن است.
روشنفکر دینى در پرتو یافته هاى خود از متون دینى, پاى بندى به اصول ارزشى, اخلاقى و فرهنگى را در جلوه هاى رفتارى خویش نشان مى دهد.
(دین بستگى نیرومندى با یکایک وجوه فرهنگى و نیز سیاسى و اقتصادى دارد, بر آنها تأثیر مى گذارد و از آنها متأثر مى شود. هنرها, آداب, رسوم, ادبیات, اخلاق, زبان, دانشها, مفاهیم, ارزشها, آیینها, از دین الهام مى گیرند و تأثیر و تأثرهاى آنهاست که حیات و پویایى جامعه را مى سازد.5)
روشنفکر دینى, در پرتو آموزه ها و مفاهیم دینى, با شیوه اى عقلانى, عرفانى, اشراقى و شهودى به پدیدارهاى عالم, اعم از طبیعى, انسانى و… مى نگرد, فکر دینى, همچون شعله اى نورانى, تمامى حجابهاى حائل بین او و حقیقت را برمى دارد و رسوبهاى اندیشهاى نادرست و خرافى و یکسویه را یکباره ذوب مى کند:
(انسانى که تا آن هنگام (فاصله از دین) موجودى بى تفاوت و عادى بود که زندگى راکد خود را طى مى کرد. با این حادثه غیر مترقبه (آموزه هاى دین و دریافتها از جوهر دین) ناگهان اخگرى در درونش شعله مى کشد که به طرز حیرت انگیزى نور تصمیم, اراده, عمل, جهد و ذوق و عشق را نسبت به انتخاب زندگى نو, با هدفى دیگر در او برمى افروزد. در چنین مواردى, خاطره تمامى تجربه ها, آگاهیها, دانشها, حادثه ها, اندوخته ها و گفتارهایى که تاکنون در انبار ذهن و وجود او متراکم شده بود و در بیغوله هاى ذهن ناخودآگاه او محبوس مانده بود, یکباره به منزله رستاخیزى که از دم مسیحایى صور اسرافیل, همه مردگان به گور خوابیده را زنده مى کند تمامى وجودش و همه انرژى نهفته اش, سراسر عشق و شوق و وجد و بیدارى و بالندگى مى گردد و همچون آتشى گداخته و سوزان که مدتهاى مدید در زیر خاکستر, پنهان مانده باشد, شعله مى کشد و ناگهان ذهن, زنده و قلب گداخته مى شود.6)
در نتیجه آشنایى روشنفکر با دین, آموزه ها, و جستارهاى بلند آن, آتش عشقى در وجودش برافروخته مى گردد. او بى قرار, ناآرام, تکاپوگر, فریادگر علیه هرچه قساوت و بیداد است, برمى شورد و براى آوردن شعله فروزان آگاهى به تکاپو برمى خیزد, اخگرى آسمانى را به درون ملت خویش مى آورد, تا از آن چه که هستند خارج شان نماید و به سوى آن چه که باید بشوند, راه شان نماید, خود مى سوزد, تا دیگران را گرما و روشنایى بخشد:
(یک چنین حالتی… انسان را از حال عادى خارج مى کند, خواب و خوراک را از او مى گیرد, توجه را منحصر به همان معشوق مى کند, یعنى یک نوع (توحّد) و (تأحدّ) و یگانگى در او به وجود مى آورد, یعنى او را از همه چیز مى بُرد و تنها به یک چیز متوجه مى کند, به طورى که همه چیزش از او مى شود.7)
اثرپذیرى روشنفکر از دین, چنان سحرآمیز است که روشنفکر همه اندوخته ها و تجربه هاى خود را در خدمت همین آرمان بلند و به حقیقت پیوستن آن قرار مى دهد و همه آلام و دشواریها و سختیهاى راه روشنگرى اجتماعى را عاشقانه بر جان مى خرد, این پدیده بر اثر روشن بینى دینى و درک عقلانى و عرفانى آموزه هاى دینى, و افزون بر این, دغدغه اداره خوشایند اجتماعى در جان روشنفکر دینى پدیدار مى گردد.
این حقیقت بلند را على, علیه السلام, براى چنین انسانى به تصویر کشیده و مى فرماید:
(ان ّ من حقیقة الایمان ان تؤثّر الحق و ان ضرّک على الباطل و ان نفعک8)
از نشانه هاى حقیقت ایمان است که حق را ـ هرچند به زیان ات باشد ـ بر باطل ـ هرچند به سودت باشد ـ برگزینى.
اگر این نگرش در روشنفکر به وجود آید و مذهب به عنوان یک روح کلى در اندیشه اش قوام یابد, ره آوردى بسیار رهگشا و مهم را براى او به ارمغان مى آورد. او خواهد توانست تحولى ساختارى را در پیکره سرد و افسرده جامعه اى خاموش, پدید آورد. و در وادى روشنگرى خواهد توانست فرهنگهاى کسل کننده و سستى آور را از متن جامعه خویش بزداید و پس براند, مردمان را برخیزاند و در تصمیمهاى کلان مشارکت شان بدهد.

مشکل روشنفکرى موجود

مشکلِ روشنفکرى معاصر, فاصله و هَجر آن از ایمان دینى است که پیش از این به آن اشارت شد. مشکلى که گریبانگیر روشنفکران حوزه جهان اسلام در سده هاى پسین شده است, اثرپذیرى از بیگانه, از خودگسستگى, پذیرش شکست در برابر شبیخون بى امان غرب, پذیرش دیکته ها, القاءها و شبهه ها, وانهادن عقل مشرقى, و دیانت سماوى است. اینان,شیفته کشورهاى (متروپل) شدند و عقل, دین, فرهنگ و گذشته افتخارآمیز و سترگ خویش را از یاد بردند. گرچه هرگز در آن چه غرب, به عنوان علم از آن یاد مى کرد, سهیم نشدند و گمان کردند که با وانهادن دین و ارزشهاى قدسى آن است که مى شود به رشد و تعالى و ترقى دست یافت. روشن است که غرب, تنها آموزشى که به شاگردان و پیروان بى چون و چراى خود مى داد, چگونگى سست کردن پایه هاى ایمان بود. غربیان هرگز نگذاشتند شرقیان ایمان از دست داده, در علم غرب سهیم شوند چه که مردمان شرقى و غیر غربى, نسل اندر نسل باید برده, ذلیل, مرید, دنباله رو, تحت فرمان و اراده آنان باشند.
بدین سان, روشنفکرى, فرموله شدن سلسله اى از آراء اومانیستى شد که در نوعى از جهان نگرى خلاصه مى شد که علوم طبیعى, انسان, اخلاق, حقوق, سیاست و اقتصاد, به طور کامل, شکل دنیوى و بشرى یافته که لازم نیست, فرمولها قاعده هاى آن از عالم قدس به بشر داده شود.
خط سیرى که از دکارت آغاز شد و با توجه به عقل بشرى قوام گرفت.
(با دکارت و بیکن تفکر جدیدى پدید آمد که به گونه اى مبنایى و ذاتى با تفکر دینى تفاوت داشت. در آراء دینى دو فیلسوف و اومانیستهاى پس از آنها, نسبت انسان و هستى تغییر کرده و آدمى گرفتار خود بنیادى و خودمحورى نسبت به حق گردیده. با غلبه ساحَتِ نفسانى و خودبنیادى بر حیات بشر, مفاهیمى چون علم, آزادى و حقیقت نیز, در مسیر غایات استعلاجویانه بشر جدید دستخوش تغییر گردید.9)
رویکردهایى این گونه, سبب گردید که روشنفکران عصر جدیدِ دنیاى اسلام هم, متأسفانه جُستارهایى را از قبیل امور زیر بپذیرند:
ـ قرار گرفتن دین در ردیف مقوله هاى تجربى.
ـ عقل بشرى مقیاس قضاوت دین.
ـ تجویز فرهنگ اباحى گرى.
ـ خرد فردى, آزادى خرد, مقیاس مقبولیت گزاره هاى اجتماعى دین.
ـ دین عقلانى شده مورد پذیرش است و دین وحیانى و صرفاً مبتنى بر کلمه وحى نمى تواند ارزش باشد.
اینها و ده ها مسأله دیگر فرایافت چنان شاکله اى از روشنفکرى بود که تراژدى بزرگ تاریخ تفکر را در کشورهاى اسلامى, رقم مى زد.
(شیفتگى و مرعوبیت و مجذوبیت و انفعال تاریخى روشنفکرى ایران, نسبت به غرب و تبعیت کورکورانه آن از آراء و عقاید فلسفى, اجتماعى و سیاسى غربى و تقلید بیمارگونه آن نسبت به مدرنیسم غربى, امرى چنان آشکار و هویداست که حتى نویسندگان و مورخین غرب زده و روشنفکر نیز, توان انکار آن را ندارند.10)

پرسشهاى پایه در روشنفکر دینى

ماجراى روشنفکرى با پرسشهاى پایه آغاز مى شود. در واقع, شاکله پرسشها, شاکله روشنفکرى را هم تفسیر مى کند. پرسشهاى پایه در روشنفکرى دینى, دین گرایانه است.
البته روشن است که این پرسشهایند که نوعى از (رئالیسم حق مدارانه و دین مدارانه را) آشکار مى سازند. یعنى در نتیجه این پرسشهاى پایه است که روشنفکر دینى, به رسالت پیامرانه خویش راه مى برد و به عملیاتى نمودن آنها اقدام مى کند. پرسشهاى پایه عبارت اند از:
1. من به عنوان فردى دیندار و خودآگاهى دینى, چه رسالتى دارم؟
2. اسلام در پدید آوردن حرکت اجتماعى و سلامت در بدنه اجتماع, چگونه نقش مى آفریند؟
3. چه چیزهایى را باید تغییر بدهم؟
4. ساز و کارهاى اجتماعى بر انگاره دین کدام اند؟
این چهار پرسش کلیدى است که روشنفکر دینى را در نگرانى مى افکند و به تصمیمى شورآفرین وامى دارد. از این روى, در اندیشه روشنفکر دینى, پرسشهاى پایه, طرحى عملیاتى را برایش مى سازد. یعنى رشته اى از کارها را در اتوپیاى ذهنى اش کشیده و وارد به عرصه احیاگرى و روشنگرى اش مى کند. این اتوپیاى ذهنى به قرار ذیل است:
جامعه به منزله گزاره H که باید درگذر دگرگونیهاى ذهنى, فکرى, اخلاقى و رفتارى قرار بگیرد.
دین, به منزله سیستم تغییر دهندهA است که باید آموزه هایش به سطح روح و عمق روان جامعه راه یابد.
روشنفکر, به منزله روشنگر شریعت B است که باید نقش بیافریند.
نقشه جامع که امر آرمانى نهایى است C باید در نهایت به دست آید و وضعیت احیا شده شکل گیرد که بنابراین, سیر فرایندى حرکت روشنفکرى دینى به این گونه است.
1. H= با محور و موضوع تغییر, که اگر حاصل گردد, همه آرمانهاى روشنفکر دینى حاصل خواهد شد.
2. A= با سیستم تغییر دهنده که آموزه هاى اسلامى اند و بدون انتقال آنها دگرگونى رخ نمى دهد.
3. B= با روشنفکر دینى, که رسالتى الهى در تداوم رسالتهاى پیام آوران الهى دارد.
4. C = نقشه جامع, که در نهایت باید در جامعه حاصل گردد و امر خوشایند و وضعیت احیا شده را عینى و عملیاتى نماید.
با تصویر بالا, پروتکل و نقشه عمل روشنفکر دینى, عامل تغییر, وضعیت مراد و مطلوب, و محور تلاش در نظر گرفته مى شود و از روشنفکر دینى, انسانى مى سازد که على (ع) در نهج البلاغه آن را به تصویر کشیده است:
(قداحیى عقله و امات نفسه حتى دق ّ جلیله و لطف غلیظه و برق له لامع کثیر البرق, فابان له الطریق و سلک به السبیل و تدافعته الابواب الى باب السلامة و دارالاقامة و ثبتت رجلاه بطمأنینه بدنه فى قرار الامن و الرّاحة, بما استعمل قلبه و ارضى ربّه.11)
عقل خویش را زنده و نفس خویش را میرانده است, به حدى که ستبریها و خشونتهاى بدن, تبدیل به نازکى و غلظتهاى روح تبدیل به نازکى شده است و برق پرنورى بر قلب او جهیده است و راه را بر او روشن نموده و او را به رهروى سوق داده است پیوسته از این منزل به آن منزل برده شده تا به آخرین منزل, که منزل سلامت و بار انداز اقامت است, رسیده و پاهایش همراه بدن آرام او در قرارگاه امن و آسایش, ثابت ایستاده. این همه به موجب آن است که دل و ضمیر خود را به کار گرفته و پروردگار خویش را خوشنود ساخته است.

شاخصه هاى روشنفکرى دینى

با توجه به اثرپذیرى روشنفکر دینى از دیانت و نسبتى که با آن دارد و مى یابد, از چند شاخصه مهم و اساسى برخوردار است. شاخصه هایى که او را وامى دارند که به دگرگونیهاى ماهوى ذهنى و رفتارى جامعه برآید. این شاخصه هاند که از او انسانى دردمند, پویا و ناآرام مى سازند. روشنفکر دینى, با این شاخصه هاست وارد معرکه اجتماع مى شود, براى پدید آورى خیزشهاى مقدس بنا شده بر ارزشهاى بنیادین و حقیقى عالم آفرینش, که ناموس تکامل اند, به تکاپویى مدام مى پردازد. همیشه و در همه حال, دست اندرکار پدید آوریهاى دگرگونیهاى بنیادین و ارزشى, در جامعه خویش است.
1. دغدغه کارآمدى دین در جامعه: از نظر روشنفکر دینى و مسلمان, دین, پاسخ گوى همه نیازها, دردها و دغدغه هاى وجودى انسان است که اگر به خوبى معرفى, تبیین و ابلاغ گردد, شورآفرین و رهایى بخش است. امّا هنگامى که پوسته اى کمرنگ و بى رمق از آن ارائه گردد, از شورآفرینى باز مى ماند و شاید به یک ایستگاه, دگر گردد. روشنفکر دینى, این دغدغه مقدس را دارد که دین, در اندام حقیقى اش براى جامعه به تصویر کشیده شود که در این صورت, فلسفه اجتماعى بزرگى خواهد بود و به ساخت قواره اجتماعى بر انگاره دین خواهد انجامید و در پى آن خواهد توانست به همه دردها و نیازهاى مسلمانان پاسخ دهد. پس روشنفکر دینى با چنین دغدغه اى است که درصدد احیاگرى برآمده و جامعه را با رهیافتها و آموزه هاى سترگ و قدسى دین, احیا مى کند و از نگاه روشنى که به گرفتاریها و دشواریها و گره هاى اجتماعى دارد, با آموزه هاى بلند دینى به رویارویى آنها برمى خیزد و با برداشتن بازدارنده ها, به احیاى انسان باورمند و جامعه دینى مى پردازد. در نظر این روشنفکر, پاسخ مثبت به دین, احیاگرى را سبب مى گردد.
(یاایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم.12)
اى مؤمنان, اجابت کنید خدا و رسول او را هنگامى که مى خواند شما را به چیزى که به شما حیات مى بخشد.
در نگاه روشنفکر دینى, دغدغه دینى داشتن, او را به راهبردى احیاگرانه مى کشاند.
احیا در نظر او, احیاى اندیشه هاى کم رمقى است که از دین در ذهنیت مسلمانان جاى گرفته است.
احیا در نظر او, به معناى احیاى خویش بر اساس عامل حیات است که گوهر دیانت است.
احیا در نظر او, به معناى زنده شدن و شادابى جامعه در همه زوایاى وجودى خویش است.
از این روى, دغدغه حیات در تجلیات گوناگون را دارد. حیات, ابعاد این جهانى یافته و حیات دنیوى زمینه ساز حیات مطلوب اخروى است.
قرآن, در نظر روشنفکر مسلمان, قانون احیاگرى است که خود, فراوان به این احیا فرمان داده و جامعه را به سمت آن به حرکت و تکاپو وا مى دارد. آیات: 25 سوره حدید, 65 غافر, 22 فاطر, 2 آل عمران, 79 یس, 32 مائده, 16 نحل, 24 انفال و… آیاتى اند که بر امر احیا و سنت احیا تکیه دارند و روشنفکر دینى مسلمان با دغدغه اى که یاد شد, از قرآن الهام مى گیرد.
2. دورى از جمود و جزم اندیشى: برخى, از نوعى دین شناسى جزم گرایانه و آمیخته با جمود برخوردارند, و دین را در حصارى تنگ و بسته فردى و تنها آن جهانى مى نگرند. اما روشنفکر دینى, دین را این جهانى و آن جهانى مى نگرد, بر دین چیزى را بار نمى کند که در آن نیست و یا از آن حذف شده, بلکه دین را همان اندامى مى بیند که هست, و لذا از منظر او, بین دین و دنیا, حکومت و دین, سیاست و دین, اقتصاد و دین و… سازگارى و به هم پیوستگى ناگسستنى وجود دارد.
امام خمینى, که خود از بزرگ ترین روشنفکران دینى است, در این باب مى گوید:
(ما گاهى به خدمتگزاران قرآن هم نمى توانیم حالى کنیم که اسلام از سیاست جدا نیست.13)
و یا درباره تمدن اظهار مى دارد:
(اسلام با هیچ چیز از این مظاهر تمدن مخالفت ندارد.14)
3. دورى از بلاى خودباختگى: روشنفکر دینى, از بلاى خود باختگى در برابر بیگانگان به شدت دورى مى ورزد. یعنى او بزرگ ترین درد و مصیبت را در این مى بیند که فرد روشنفکر در برابر بیگانگان, خود را ببازد و از سنتهاى متعالى و حِکَم شورآفرین دین, غافل باشد. و یا این که بخواهد دین را در تطبیقى با انگاره هاى رُنسانسى قرار دهد.

شهید مطهرى مى نویسد:
(عجبا مى خواهند با اندیشه هایى که چکیده افکار مستشار و وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا و سرپرست مبلغان مسیحى در مصر و افکار یهودى ماتریالیست و اندیشه هاى ژان پل سارتر اگزیستانسیالیست ضد خدا و عقاید دورکهایم جامعه شناس ضد مذهب, اسلام نوین بسازند… اینها پنداشته اند اگر بخواهند فرهنگ اسلامى را فرهنگ انقلابى بدانند و براى اسلام, فرهنگى انقلابى دست و پا کنند, گریزى از گرایش به مادیت تاریخى ندارند.15)
روشنفکر دینى, مذهب, دین و اسلام و آموزه هاى آن را سبب و انگیزه بزرگى براى پدید آورى دگرگونیهاى تکاملى در جامعه مى داند از این روى, خود باخته اى نیست که اقتصاد, صنعت, تکنولوژى, مدرنیسم, لیبرالیسم و عناوینى از این دست را سبب دگرگونیهاى اجتماعى معرفى کند.
روشنفکر دینى از این جهت, در راستاى سنتهاى پیامبرانه قرار مى گیرد. هیچ عاملى جز دین او را به تکاپو و نقش آفرینى وانمى دارد.
در دیدگاه روشنفکر دینى:
(آن چه در زمین پدید مى آید, امر آسمانى است که طبق حکمت بالغه به زمین فرود آمده است. تحولات و تطورات تاریخ, جلوه گاه مشیت حکیمانه و حکمت بالغه الهى است. پس آن چه تاریخ را جلو مى برد و دگرگون مى سازد, اراده خداوند است.16)
اما در عین ساختنِ اراده الهى در جامعه انسانى, انسانهاى بزرگ, راهنما, امام و راهبر, و انسانهاى به آگاهى رسیده, نقش آفرین اند. از این روى, در اندیشه روشنفکر دینى, بازیابى هویت دینى است که مى تواند سبب و باعث همه دگرگونیهاى بزرگ جامعه مسلمانان باشد.
4. برخوردارى از خودآگاهى دینى: عنوانهاى اجتماعى, تاریخى, علمى, طبقاتى و… در نظر روشنفکرى دینى, به طور کامل, نادیده گرفته شده و در اندیشه او هرگز جنبه اصالى ندارند. آن چه که در اندیشه روشنفکر دینى دغدغه ریشه اى است وجود او را مى گدازد و مى شوراند, عنوانهاى ناظر و معطوف به اندیشه دینى است. زیرا که در اندیشه او, دین از چنان ارج و منزلت و جایگاهى برخوردار است که مى باید براى آن, همه وجود خود را به کار بست و این, همان خودآگاهى دینى است; زیرا که در اندیشه روشنفکر دینى, دین, عامل همه کرامتهاى اجتماعى است. در نظر او, فرد مسلمان, کسى است که تسلیم اسلام و حقیقت است و جامعه مسلمان هم جامعه اى است که با همه وجودش تسلیم حقایق دینى است, تسلیم وَحى خداوند است.
از نگاه شهید مطهرى, سید جمال الدین اسدآبادى, نمونه بارز و روشن چنین نوع از خودآگاهى است:
(سید در نشریات و خطابه هاى خود کوشش داشت مسلمانان را عمیقاً مومن سازد که اسلام قادر است به عنوان یک مکتب و یک ایدئولوژى, مسلمانان را نجات و رهایى بخشد و به استبدادِ داخلى و استعمار خارجى, پایان دهد و بالاخره به مسلمانان عزت و سعادت ارزانى دارد. مسلمانان بایدمطمئن باشند که براى تأمین سعادت خود نیاز به مکتب دیگر ندارند و نباید به جانب مکتب دیگر دست دراز کنند.17)
روشنفکر دینى, بر اثر نفوذ عمیق و همه جانبه دین در اندیشه و روح اش, اسلام و دین را مکتب جامع و بى نیاز و سازنده و تنها عامل رهایى مى داند و این را بین خود و خدا پیمانى قرار مى دهد و بر سر این پیمان, از هستى و وجود خویش مایه مى گذارد.
و در راستاى همین باور است که خودآگاهى ملى, دینى, تاریخى را به درون جامعه خویش مى برد و بر سر این پیمان, تا آخر مى ایستد.
5. اعتماد به خویشتن اسلامى: خویشتن اسلامى, همان تقیّد بر مایه هاى اسلامى است و پاى بندى و التزام و اعتماد به آن را در اندیشه روشنفکر دینى به گونه اى آشکار مى بینیم. در برابر چنین نوع از روشنفکرى, روشنفکرانى قرار مى گیرند که سر در آبشخور غرب دارند و اسلام را مایه همه عقب ماندگیها و ذلتها مى انگارند و مى پندارند, در حالى که روشنفکر دینى, سبب و باعث همه عقبت ماندگیها را فاصله از دین مى داند.
در سنت روشنفکرى دینى, تقلید و دنباله روى کورکورانه, آفت فکر و خرد است. اقبال, به عنوان یک روشنفکر دینى, تزى دارد, تحت عنوان تز (خودى) یا (فلسفه خودى). در راستاى این فلسفه است که همه تلاشهاى خود را متمرکز نموده و تلاش مى کند که مسلمانان را به این خویشتن بیاگاهاند.
آن چه که اقبال, از جایگاهِ روشنفکر دینى, در پى آن بود, سریان دادن این اعتماد به جامعه هاى دینى بود. از این روى آگاهانه, از فتنه هاى غرب گرایى مى پرهیخت. او بازسازى تفکر دینى را راه بازگشت و اعتماد به خویشتن اسلامى مى دانست. او همچنین بازگشت مسلمانان به قرآن را مطرح مى کرد.
شهید مطهرى نیز, دین را در جامعه مسلمانان مرده یافت18 و تجدید نظر در مفاهیم آن را بایسته دانست19:
(ما باید محیى دین باشیم و دین هم محیى ماست. یعنى ما باید زنده نگه داریم مایه زندگى خودمان را. مثل این که آب در حیات جسمانى ما, مایه زندگى است, وسیله زندگى ماست, ولى ما باید همین آب را سالم و پاک و زنده و عارى از هر نوع عفونت و آلودگى نگه داریم. ما نسبت به آب یک وظیفه داریم, آب هم در طبع خودش خاصیتى دارد که خداى تبارک و تعالى, براى او قرار داده است.
به علاوه, در تعبیرات خود دین, هر دوتا آمده است. هم ذکر شده است که دین محیى شماست مثل همین آیه اى که خواندم: (یاایها الذین آمنوا استجیبوا للّه و للرسول اذادعاکم لما یحییکم. و هم دستورهایى رسیده است, تصریحاً و با اشاره که شما هم محیى دین باشید.20)
و در همین باره, دکتر شریعتى مى نویسد:
(هرکس روشنفکر است, باید مواد و مصالح کارش را از زندگى اجتماعى جامعه خودش و زمان خودش کسب کند و مخالفت با مذهب به وسیله روشنفکر آگاه, جامعه را از آگاه شدن و بهره گرفتن از روشنگرى نسل روشنفکر و جوانش, محروم مى سازد. روح حاکم بر فرهنگ اسلامى, بر اساس عدالت و رهبرى است, بر اساس همه اینهاست که: روشنفکر در این جامعه, براى آزاد کردن مردم و هدایت آنها و ایجاد یک عشق و ایمان و جوشش تازه و روشنایى بخشیدن به ذهن ها, باید از مذهب آغاز کند. مذهب, به معناى فرهنگ مذهبى خاص دین.21)
در بینش شهید مطهرى, جامعه اسلامى کنونى مرده است و اسلام زنده است و این اسلام است که مى تواند احیاگر جامعه باشد در صورتى که اهل درد, روشنفکران دینى, رسالتمداران دین و عالمان, به تعهد دینى و اسلامى خویش واقف و آشنا باشند.
6. هدایت و رهبرى پیامبرانه: روشنفکران مسلمان, ادامه دهنده کارى هستند که پیام آورانِ الهى بر عهده داشته اند و این سخن قرآن است که مى فرماید:
(و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه22)
هیچ پیام آورى را نفرستادیم مگر به زبان قومش.
(و ما ارسلنا من رسول الاّ لیبین لهم23)
نفرستادیم پیام آورى را, مگر که براى مردم روشنگرى کند.
درباره پیامبر اسلام مى فرماید:
(یا ایها النبى انا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً و داعیا الى اللّه باذنه و سراجاً منیراً24)
اى پیام آور, ما تو را به عنوان گواه و بشارت دهنده, و بیم دهنده و خواننده به سوى خدا و به فرمان خدا و چراغى فروزان فرستادیم.
روشنفکر دینى, با توجه به آموزه هاى رفتارى از روش و منش پیامبر, به ترویج آگاهیهاى دینى مى پردازد و مردم را از ظلمات به سوى نور مى کشاند, پیام الهى را به مردم ابلاغ مى کند و رسالتهاى الهى را در جامعه نهادینه مى سازد. لذا روشنفکر دینى در مسیر ایفاى این نقش و این رسالت سنگین و سخت و بزرگ, بردبارى, از خود گذشتگى و ایثار را پیشه خود مى سازد.
روشنفکر دینى, کارش حرکت دادن و هدایت گرى مردم است. هم به بهترین وجه حرکت شان مى دهد و هم به خوبى سمت و سوى راه را به مردم خویش مى نمایاند. مفاهیم عالى را به ذهن خفته نسل و جامعه خویش جارى مى سازد, تا حق را دریابند و به آن سمت به حرکت درآیند.
صلاى باده زد پیر خرابات
سلوک راه عشق, از خود رهایى است
(بشر را از خودى رهاندن و به حق رساندن, یعنى بشر را از درون خودش علیه خودش برانگیختن… حرکت دادن انسانها از خودى و از نفس پرستى به سوى حقیقت پرستى.25)
روشنفکر دینى, با ویژگیها, شاخصه ها و عناصر دیگرى از اندیشه و عمل برخوردار است, همچون دغدغه استقلال خواهى جامعه, رهیدن از حاکمیت جباران و سلطه گران, جامعه اى که:
(فاستوى على سوقه26)
پس روى پاى خود ایستاده.
جامعه اى که نفى سلطه مى کند.
(لن یجعل اللّه للکافرین على المؤمنین سبیلاً27)
هرگز خدا, راهى براى سلطه کافران بر مؤمنان قرار نداده است.
معنى گرایى:
(الیه یرجع الامر کله28)
همه امور به سوى او باز مى گردند.
(اناالیه راجعون29)
دورى از گرایشهاى مقلدانه:
(انا وجدنا آباءنا على امة و انا على آثارهم مقتدون30)
ما پدران مان را بر همین شیوه یافتیم و بر دنباله آنان مى رویم.
تعهد اسلامى و انسانى داشتن:
(مالکم لاتقاتلون فى سبیل اللّه و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریة الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک ولیا و اجعل لنا من لدنک سلطاناً نصیراً31)
چه شده است شما را که در راه خدا و مستضعفین پیکار نمى کنید, مرد و زن و کودک که فریادشان بلند است که خدایا ما را از این شهر ستمگران خارج نموده و براى ما رهبرى و پشتوانه اى از جانب خودت بفرست.
روشنفکر دینى, همچنین جامعه را از کرخى و سستى و فکرهاى کرخى و سستى زا و اندیشه هاى دینى تخریب گر, پرهیز مى دهد و نور, آگاهى و بینش و بصیرت دینى را به جامعه خویش سریان مى دهد و جارى مى کند. بارى, روشنفکر دینى.
1. علم و دین را با هم قرین مى سازد و هر دو را کامل کننده و یار و مددکار یکدیگر مى داند.
2. سنتهاى دینى و ارزشهاى پایدار اخلاقى براى او مقدس و قابل تقدیس و تکریم و ستایش اند.
3. افتخارات تاریخى اسلامى را نقطه عظمت و عزیمت مى داند, همچون عاشورا, غدیر و…
4. مذهب, وجهه اصلى اهتمام اوست.
5. از جهان بینى فلسفى بناشده بر رهیافتهاى معنایى دین, پیروى آگاهانه مى کند.
6. از بینش نقدى, قوى و عالمانه برخوردار است.
7. از فلسفه خاص نظرى و عملى متینى برخوردار و بهره مند است.
8. در اندیشه خلاقیت جویى و بالا بردن خلاقیت فکرى نسلهاى مسلمان است.
9. از قدرت تجزیه و تحلیل آمیخته با بصیرت برخوردار است.
10. نقد پذیرى والایى دارد و گاه خود را در معرض نصیحت ناصحان مشفق قرار مى دهد.
11. آگاهى عمیق نسبت به دین, مذهب, تاریخ, گذشته غرور آفرین اسلامى خویش دارد.
12. با جامعه خویش, پیوندى مهرآمیز, روشن و بى پیرایه دارد.

آزاد اندیشى حوزه ها, پایه و مبناى روشنفکرى دینى

روشنفکرى دینى, با توجه به گرایشهاى ژرف به دین و درک متعهدانه دین از آزاد اندیشى بهره برده و از خاستگاه و معدن علم دینى, که همان حوزه هاى علمیه اند, کاملاً اثر پذیرفته, رنگ و شاکله فکر او ملهم از سنگربانان بزرگ عقیده و آیین اسلامى است و این چیزى نیست جز امرى حاصل شده در حوزه هاى آموزش و انتقال شریعت.
در واقع آزاد اندیشى, صفت ممیّز و رویکرد اغلبى در حوزه هاى علمیه است که مى توان این رویکرد خوش آهنگ را در سه محور مورد اشاره قرار داد. سه محورى که روشنفکر دینى از آنها الهام گرفته و روشها, منشها, افکار, احساسات و دریافتهاى خود را بر اساس این سه شاخصه بنیان نهاده است.
الف. آزاد اندیشى در روشهاى دریافت علم و خرد: مقوله آزاد اندیشى, نسبتى روشن با اندیشه اجتهادى موجود در حوزه هاى علمیه دارد. امامان شیعه, براى دوره غیبت و بر اساس فلسفه فکرى خاصى که در آموزه هاى دینى وجود دارد, پیروان خویش را در وادى اجتهاد, با نمایاندن و آشکار کردن شیوه ها و راهبردهایى, به دست یازیدن به عمل اجتهادى برانگیزانده اند. نکته ارجمندى که در این آزادگذارى در قلمرو اجتهاد نهفته است, این است که در روند زمان و با پیدایش دگرگونیهاى اجتماعى, فهم شریعت گسترش مى یابد, نیازها دَمادم افزوده شده و در برابر جامعه دینى, خود مى نمایند. از این روى, لازم است که عناصرى آگاه, متعهد, دین آشنا, در ساحَتهاى مختلف, نیازهاى اجتماعى و با تکیه بر مایه هاى خردمندانه و حکمت آموز دین, راه ها, و روشهاى عمل را دریافت و به جامعه دینى عرضه کنند.
سعد واقدى از معاذ بن جبل نقل مى کند:
(وقتى پیامبر مرا به یمن اعزام کرد, پرسید که: اگر مسأله اى قضایى براى تو مطرح شود, چگونه داورى مى کنى؟
گفتم: با کتاب خدا
فرمود: اگر در کتاب خدا یافت نشود, چطور داورى مى کنى؟
گفتم: مطابق آن چه رسول خدا قضاوت فرمود, داورى مى کنم.
فرمود: اگر در میان داوریهاى پیامبر نیز نیافتى, چگونه حکم مى کنى؟
گفتم: با نظر خود اجتهاد کرده (اجتهد رأیى) و تلاش مى کنم.
معاذ مى گوید: پیامبر با لطافتى خاص, با دست مبارکش بر سینه ام زد و فرمود:
(الحمدللّه الذى وفّق رسول رسول اللّه لما یرضى رسول اللّه)
سپاس خدایى را که توفیق داد فرستاده رسول خدا را به چیزى که مایه خوشنودى رسول خداست. )32
در اساس, فقاهت دستاوردِ عالیِ اجتهاد آزادانه فقیهان است که با توجه به درونمایه غنى اندیشه اسلامى در باب تفکرات و اندیشه دینى, در فقه شیعى گستردگى فراوانى را سبب شد.
اگر به کتابهاى فقیهانى نظیر عقیل عمانى در کتاب (المتمسک بحبل آل الرسول) و این جنید عمانى در کتاب (فقه الشیعه لاحکام الشریعة) و شیخ مفید در کتاب (المقنعه) و هم روزگاران و همگنان آنان, دقیق نگریسته شود, آشکار مى گردد که آن فقیهان, آزادانه مبادى عمل اجتهادى در فقه اسلامى را پیموده اند و کم کم, رو به تکامل رفته و بالندگى علم فقه را سبب شده اند. پس از آن بوده است که دگرگونیهاى سترگى در حوزه فقاهت روى داده است.
بى گمان این دگرگونیهاى بنیادى در فقه شیعه, دستاورد آزادى میدان عمل و آزاداندیشى فقیهان بوده که در ادامه آن, فقه بالنده و کمال یافته جواهر را مى بینیم. اگر نبود این آزاداندیشى, فقه به چنان اوج از سرعت و پیشرفت و بالندگى دست نمى یافت تجلى آزادى در فقه و اجتهاد فقاهتى را مى توان در چند عرصه, به روشنى دید:
1. در ساز و کار اجتهاد.
2. در شناخت گزاره هاى فقاهتى, که در همین زمینه, عنوان ترخیص33 را شاهدیم. بدین معنى که در زمینه احکامِ دگرگون شونده اسلام, آزادى و اختیارى تام و کامل به فقیه داده شده است تا بر اساس مصلحتِ جامعه, به صدور فتوى واصدار حکم بپردازد.
3. آزادى و آزاد اندیشى در عرصه شناخت حکم.
مسلمانان انگیخته شده اند که به عنوان یک فریضه الهى, احکام را برابر روشهاى اجتهادى, با سلیقه و درک و فهم خود, بیرون بیاوردند و دریافت کنند. استخراج و استنباط.
4. آزاداندیشى در عرصه درآوردن فرعها و مسأله ها از اصل و برابرسازى:
ییکى دیگر از گونه هاى آزاداندیشى اجتهادى, آزادیهاى فقیه در عمل اجتهادى است, یعنى بازگرداندن فرعها به اصلها و برابر ساختن آنها.
اجازه این کار و تلاش علمى را امامان معصوم, به طور آزادانه به فقیهان داده اند:
امام صادق (ع) مى فرماید:
(علینا القاء الاصول و علیکم ان تفرّعوا34)
برماست بیان اصول شریعت و بر شماست که درآوردن فرعها از اصلها و برابر سازى آنها.
5. آزادى در صدور فتوى:
فتوى, نظرى است که فقیه درباره حکمى از احکام مى دهد و بر موضوعها و گزاره هاى گوناگون آن را برابر مى سازد.
چنین اظهارنظرى هم با ساز و کار خاصى که ناشى از نوعى آزاداندیشى است رخ مى نماید.
6. آزادى در صدور حکم حکومتى:
موضوع اصلى در صدور حکم حکومتى, حفظ کلیت اسلام و حفظ نظام دینى و اسلامى است. محقق نائینى در مورد حفظ نظام مى نویسد:
(در شریعت مطهره, حفظ بیضه اسلام را اهم ّ جمیع تکالیف و سلطنت اسلامیه را از وظایف و شؤون امامت مقرر فرموده اند. و واضح است که تمام جهات راجعه به توقف نظام عالم به اصل سلطنت و توقف حفظ شرف و قومیت هر قومى, به امارت نوع خودشان منتهى به دو اصل زیر است: اول: حفظ نظامات داخلیه مملکت و تربیت نوع اهالى و رسانیدن هر ذى حقى به حق خود و منع از تعدى و تطاول آحاد ملت بعضم على بعض الى غیر ذالک از وظایف نوعیه راجعه به مصالح داخلیه مملکت و ملّت.
دوم: تحفّظ از مداخله اجانب و تحذر از حیل معموله… 35)
این نوع از اجتهاد و آزاداندیشى موجود در درون آن, سبب نوعى آزادیهاى اجتماعى هم مى گردد.
ب. آزاد اندیشى در روشنگرى و بیان حقیقت: آزاد اندیشى موجود در حوزه هاى علمیه, از عرصه ها و ساحتهاى اجتهادى فراتر رفته و به عرصه ها و ساحَتهاى روشنگرى و بیان حقیقت مى رسد. به این معنى که مجتهدان و درس آموختگان حوزه هاى علمیه, تنها در عرصه اجتهادى از گونه خاص آزادى و آزاداندیشى بهره نمى برند, بلکه در میدان و ساحَتِ روشنگریهاى معرفتى و بیان حقیقت و بیان دیدگاه هاى علمى نیز آزادند. اظهار نظر علمى در حوزه ها, شیوه رایج و سارى است. عالمان دینى, همواره سنگربانان شریعت بوده و هستند و هرجا عملى را برابر و سازگار با آموزه هاى دینى بینند, آزادانه و بدون اثرپذیرى از دیگران و جریانهاى سیاسى به روشنگرى و شناساندن و بیانِ آزادانه آن مى پردازند.
ج. آزاد اندیشى در حوزه عمل: این مقوله دربر دارنده بحثهاى گوناگونى است که این مختصر را گنجایش آن نیست. بر اساس رواج و وجود آزاد اندیشى والایى که در حوزه هاى علمیه, نمود دارد و با توجه به شکل گیرى شخصیتى نخبگان فکرى حوزه ها, آنان از آزادى عمل برخوردارند و مى توانند آزادانه در عرصه هاى اجتماعى, سیاسى و… وارد شوند و به زمینه سازى و پدید آوردن نوع رفتارهاى معطوف به گوهر دین مبادرت ورزند.
البته همان گونه که در حوزه رفتار آزادانه رفتار مى کنند, و با رهایى از وابستگیها, به حوزه عمل ورود مى یابند, هرگز هم اجازه نمى دهند براى رسیدن به هدفهاى مقدس, از ابزارهاى نامقدس استفاده شود. تهمت, دروغ, افترا, فریب و… از عرصه و ساحَتِ عمل آزاد اندیشانه, به دور است.
مقوله ها و رفتارهایى چون: جعل حدیث, منع کتابت حدیث, افترا, بدعت و… همه از مقوله ها و رفتارهایى هستند که در ساز و کار اجتهادِ بنا شده بر آزاد اندیشى محکوم و مردود است.
جعل کنندگان حدیث, به عنوان کذّاب, مفترى, بدعت گذار و… شناخته مى شوند و به شدت با آنان به مقابله پرداخته مى شود.
در این قسمت, به نقل کلامى از علامه شهید مطهرى بسنده نموده و کلام را به پایان مى بریم:
(هدف, مقدس است, ولى یک کسى مى خواهد با دروغ و جعل این هدف مقدس را تأمین بکند, آیا این درست است, یا درست نیست؟ در تاریخ, خیلیها بوده اند که چنین کارى کرده اند. حدیثى است که در اغلب کتب تفسیر نوشته اند… حدیثى را از ابى بن کعب نقل مى کنند در فضائل مخصوص قراءت سوره هاى قرآن; مثلاً براى خواندن سوره سبّح اسم… فضیلت خاصى ذکر مى کنند, سوره هل اتیک حدیث الغاشیه, فضیلت و ثواب دیگرى, سوره لم یکن الذین کفروا ثواب دیگرى و… همه هم از پیغمبر روایت شده. شخصى رفت از آن کسى که این حدیث را روایت مى کرد, پرسید: آخر چطور است که فقط تو این حدیث را روایت مى کنى و یک نفر دیگر غیر از تو روایت نکرده؟
گفت: راستش را بخواهید این حدیث را من براى رضاى خدا جعل کردم. من دیدم مردم در مجالس که مى نشینند شروع مى کنند به افسانه ها و و تاریخ جاهلیت را نقل کردن و اشعار جاهلیت را خواندن, دیدم وقت مردم دارد بیهوده تلف مى شود, براى این که به جاى این کار بیهوده, مردم را وادار کنم به تلاوت قرآن, آمدم این حدیث را از زبان پیغمبر گفتم…. آیا این کارها درست است که انسان براى هدف مقدس, از وسائل نامقدس استفاده بکند؟ نه, این کار غلط است.36)
با این رویکرد است که آزاد اندیشى در عمل و در فکر و اندیشه, به انسان آزاد اندیش هرگز اجازه نمى دهد که براى رسیدن به اهداف مقدس, از ابزارها و شیوه هاى نامقدس استفاده کند. با همین تحلیل است که بدعتها و نوآوریهایى که در دین وجود ندارد هم محکوم و حرام است و بهتان زدن به رجال دین و شخصیتهاى متدین, از ساحَت عمل و فکر انسان آزاد اندیش به دور است.

ارزیابى نهایى

در ارزیابى نهایى, به این نتیجه راه مى یابیم, کسى که گوهر دین را شناخته, آموزه هاى حیاتبخش و عالى دین را ادراک کرده, تعهد کاملى را به آن ابراز داشته و در حوزه تفکر دینى, از اجتهادى آزادانه و آزاد اندیشى در عقیده و عمل برخوردار است, انسانى است نخبه, گرم و سرد چشیده و خوى گر با رویدادهاى بزرگ و کوچک و براى حفظ حقیقت دین, مخاطره پذیر است و از جان مایه مى گذارد, دغدغه کارآمدى دین را دارد از جمود و جزمیت پرهیز دارد, خود را هرگز نباخته و در برابر دشمن زبونى نمى کند, از خودآگاهى دینى برخوردار است و به خویشتن اسلامى خویش کاملاً اعتماد دارد.
دست به رهبرى پیامبرانه جامعه مى زند, معناگرا, متعهد, ضدسلطه, به دور از تقلیدهاى کورکورانه و احمقانه, سنتهاى دینى و افتخارات تاریخى اسلامى, برایش اهمیت تمام دارد. از قدرت نقد و نقدپذیرى برخوردار است و قدرت تجزیه و تحلیلى عالمانه دارد و آگاهى ژرف نسبت به مردم و جامعه خودش دارد و با جامعه خویش پیوندى تنگاتنگ و مهرورزانه دارد و سنتهاى زلال را پاس مى دارد. آزادى در خردورزى, عمل و اقدام را دارد.
این, همان روشنفکر دینى است.

 
پى نوشتها:
1. سوره رعد, آیه 19.
2. سوره بقره, آیه 269.
3. بحارالانوار, علامه مجلسى, ج2/ 160.
4. الحیات, محمد رضا, على و محمد حکیمى, ج/ 38, دفتر نشر فرهنگ اسلامى, 1367.
5. درآمدى بر جامعه شناسى دین, منصور جلالى مقدم/ 11, نشر مرکز 1379.
6. رویکردى نمادین به تربیت دینى, دکتر عبدالعظیم کریمى/ 33ـ34, الغدیر 1374.
7. مجموعه آثار, شهید مطهرى, ج3 / 503, صدرا 1376.
8. بحارالانوار, ج 70/ 107.
9. تأملاتى درباره روشنفکرى در ایران, شهریار زرشناس/ 48, قلم, 1379.
10. همان.
11. نهج البلاغه, صبحى صالح, خطبه 220 .
12. سوره انفال, آیه 24.
13. راه امام از کلام امام, رهنمودهاى امام خمینى, ج/126, امیرکبیر.
14. صحیفه نور, رهنمودهاى امام خمینى, ج4/ 160, مرکز نشر آثار, 1364.
15. بیست گفتار, شهید مطهرى/ 148, صدرا 1372.
16. همان.
17. علل گرایش به مادیگرى, شهید مطهرى/ 244, صدرا, 1368.
18. ر. ک: آثار شهید مطهرى.
19. ده گفتار, شهید مطهرى/ 10, صدرا 1368.
20. همان.
21. مجموعه آثار, دکتر على شریعتى, ج4/ 1330, 1365.
22. سوره ابراهیم, آیه 4.
23. سوره نحل, آیه 18.
24. سوره احزاب, آیه 45ـ46.
25. سیرى در سیره نبوى, شهید مطهرى/ 186, صدرا 1368.
26. سوره فتح, آیه 29.
27. سوره نساء, آیه 141.
28. سوره غافر, آیه 28.
29. سوره بقره, آیه 156.
30. سوره زخرف, آیه 22.
31. سوره نساء, آیه 75.
32. الطبقات الکبرى, ج3/ 584, نجف اشرف, 1398 م.
33. ترخیص, عنوانى است که شهید محمد باقر صدر, آن را به عنوان یک قاعده در اجتهاد مطرح کرده است.
34. الحیات, ج1/ 52.
35. تنبیه الامة و تنزیه الملّة, علامه محمد حسین نائینى/ 5, امیرکبیر, 1353.
36. سیرى در سیره نبوى, شهید مطهرى/ 122.