شکوه حماسه عاشورا در شعر شاعران شیعه

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


چند و چون هر انسانى به چند و چون دل اوست.1 مؤمن به عزاى حبیب خدا چون ننشیند که خداوند او را (أشدُّ حُباً) نسبت به خود خوانده است.2 مسلمان بر حبیب خدا چون نگرید که اسلام فطرى است3 و خود چیزى به جز محبوبهاى خداوند نیست.4 یعنى که حبّ حبیبان خدا فطرى است پس گریه بر سوگ آنان نیز فطرى است.5 از این روى تعزیت او را پیش از اتفاق مصیبتش داشته اند و در دنیا نخستین سوگوار وى حضرت آدم است و مرثیه خوان این تعزیت حضرت جبرائیل و به همین سانند حضرت زکریا 6 و… و رسول اکرم و امیرالمؤمنین و زهراى اطهر(ع)7. بر این مصیبت آسمان و زمین خون مى گریند جنّ و انس اشک مى ریزند و فرشتگان نوحه مى کنند.8 در این عرصه شعر رساترین زبان است در بیان فاجعه و کارسازترین وسیله است در تبلیغ واقعه. شعر تمام عیار به جز لطافت خیال استوارى اندیشه را نیز با خود دارد. بدین جهت از سویى جذب

 

( 300 )

 

قلبها و دلها مى شود و از دیگر سوى جلب خردها مى کند. و بدین سان ایمان مى آفریند و سپس عمل.9

 

در نگاهى به تاریخ نخستین مرثیه سرا و مرثیه خوانِ سید شهیدان را داغدارترین از آن مصیبت; یعنى مادر بزرگوار مرضیه اش حضرت فاطمه زهرا(س) مى یابیم:

 

کربلاء یا کربلاء یا کربلاء

 

کربلا لازلتِ کرباً وبلاء10

 

و سپس داغداران دیگر از اولاد معصوم آن حضرت بشارت دهندگان شوق انگیزان و صله پردازانِ مرثیه گویان.11 و از شاعران و مرثیه سرایان نخستین کس را عقبة بن عمرو العبسى12 مى بینیم و سپس کسانى چون ابن قتّه عامر بن یزید فضل بن عباس دعبل خزاعى جعفر بن عفان سید حمیرى و….13

 

و گمان نمى رود شاعرى شیعى بوده باشد که بر مصیبت سیدالشهدا(ع) شعر نسروده باشد چرا که هر غیر شیعه صاحب اندک دلى نیز بر او باید گریسته باشد تا چه رسد به شیعه دوستدار آل الله14و فرق و ناسانى مهم شاعران با دیگران در این است که آنان بنابر توانایى شان در سرودن نهفته هاى قلبى خود را مى توانند کلمه کنند و به شعر بسرایند. پس چگونه ممکن است شاعرى شیعى شعرى در رثاى بزرگ ترین مصیبت دوست داشتنى ترین دوست خود و خدایش نسروده باشد؟

 

و بدین سان ادبیات کربلا پدید آمد و در درازناى تاریخ بارور شد و بالید و به اوج رسید تا بدان جا که شعر شیعى به ادبیات طف13 آکنده و آذین بسته شده است. در میان مرثیه هایى که بر آن سوگ سروده شد شاید مرثیه اى چون دوازده بند محتشم یافت نشود که این همه قبول عام یافته باشد تا آن جا که ستونها و دیوارهاى تکیه ها حسینیه ها و مسجدها را با بندبند آن سیاه بپوشند و

 

( 301 )

 

شاعران مرثیه گوى چیره دست بسیارى به استقبال از او ترکیب بندها و شعرها و سوگ سرود ها بسرایند.

 

شعرِ شیعیِ عاشورایى (حسینى) یکى از شاخه هاى پربار ادب اسلامى است که بى گمان مى توان آن را برگزیده ترین و اثرگذارترین شعر در نوع خود دانست. ویژگیِ مهم و اصلى شعرِ شیعیِ عاشورایى (حسینى) در تعهّد نهفته است. شعرى که دربردارنده پیامى الهى و انسانى و هماهنگ با فطرت سلیم بشرى است. و شاعر در متن رویدادهاى زمانه حضور داشته و هموست که به جانبدارى از حق و حقیقت برمى خیزد و باطل و ناراستى را پست مى شمارد و به کنارى مى افکند. ما دَر این مجال با بررسى گهرگفته هاى پیامبر(ص) درباره شعر و کندوکاوى فشرده در این قلمرو که: آیا پیامبر(ص) شعرى سروده است یا خیر؟ به ویژگیها و محورهاى شعر شیعى عاشورایى (حسینى) در آثار ادیبان و شاعران فارس و عرب زبان مى پردازیم.

 

موضع گیرى پیامبر در برابر شعر از ژرفاى دعوت اسلامى برخاسته است; چرا که پیامبر براى گسترش و ریشه دار کردن آیین اسلام در جانها از هر زمینه فراهم آمده اى بهره مى جست. پیامبر شایسته مى دانست که شاعران مسلمان به یاوه پردازى هاى کافران پاسخ دهند و از اسلامیان به دفاع برخیزند. ناگفته نماند که این رویارویى; یعنى پاسخ گویى شاعرانه باید به گونه اى مى بود که با آموزه هاى اسلام ناسازگار نباشد. شاعران با توجه بدین دیدگاه ارزشى پیامبر تلاش داشتند از حدّ و حدود آموزه هاى اسلامى خارج نشوند و ارزشها را بى کم و کاست پاس دارند.

 

پیامبر اکرم به شعر شاعران گوش مى سپرد و سرایندگان اشعار را پاداش مى داد.15

 

آن حضرت از حسان بن ثابت مى خواست تا سروده هاى انبازآرندگان را

 

( 302 )

 

پاسخ گوید و بدو مى فرمود:

 

(بتاز که روح القدس با توست.)16

 

شاعران روزگار پیامبر بدون هیچ گونه گزافه سرایى از آیین اسلام به دفاع پرداختند و پیام آور آسمانى آن را ستودند. گاهى نیز پیامبر با شاعران به گفت وگو مى نشست و درباره مفاد و معناى سروده ها و چامه ها با شاعران سخن مى گفت. در این میان نابغه جعدى در مدح و ستایش از پیامبر چامه اى سرود که در محضر او خواند:

 

(ما از بزرگى سر به آسمان ساییدیم; ولى امید بزرگیِ برترى داریم.)

 

پیامبر سروده او را پسندید و بدو فرمود:

 

(اى ابولیلا این برترى چه خواهد بود؟)

 

نابغه گفت: (بهشتى که به واسطه تو فرادست آورم اى رسول خدا.

 

حضرت فرمود: همین گونه است ان شاءالله.

 

او به سرودن ادامه داد و پیامبر در حق او فرمود: (نیکو سرودى که دهانت به سلامت باد.)

 

گفته اند: او بیش از صد سال زیست و حتى یک دندان او آسیب ندید.

 

کعب بن زهیر پیامبر را هجو کرده بود و پیامبر خون او را تباه دانست.

 

پس از این رویداد کعب یاران پیامبران را شفیع قرار داد و به محضر حضرت بار یافت و با سرودنِ چامه اى بدو پناه برد. او در چامه اى که در محضر پیامبر عرضه داشت گفت:

 

(به درستى که پیامبر نورى است که از درخشش آن بهره مند مى شویم و هم او شمشیر آخته خداوند است.)

 

پیامبر به پاداش سرودنِ این قصیده او را بخشود و (بُرد) خود را به پاداش بدو بخشید

 

( 303 )

 

.

 

بدین ترتیب مى بینیم که پیامبر شعر را آمیخته با حکمت و زیبایى دانسته است و آن دسته از سروده هایى که درونمایه اسلامى داشت مى پسندید و آن را سلاحى برّنده و کارامد در برابر مشرکان مى دانست.

 

این نگاه زیبا و دقیق پیامبر نسبت به شعر و سپاس از شاعران روشن خود سبب ماندگارى شعر حکمى در اسلام شد تا جایى که مسلمانان برخلاف کشاکشها و درگیریهاى فراوان از روایت اشعار دست برنداشته و از اعتبار و جایگاه آن نکاستند.

 

پیشینه حماسه عاشورا از زبان تاریخ تشیّع

 

عاشورا با تاریخ تشیّع آمیخت و چهره اى نو به آن داد. بى گمان پایدارى ماندگارى شیعه وامدار آن شد. دهها قیام در تپش آن احساس پدید آمد و میلیونها شیعى با آن واقعه کام گشودند و یا نفس بستند.

 

این نوشته را از دکتر ابراهیم حسن مى توان به صدق نزدیک یافت که:

 

(تشیّع پس از رویداد عاشورا با خون شیعه آمیخت و در ژرفاى جانهایشان جوشش زد و اعتقادى راسخ در درون شان پدید آورد.)17

 

همچنین باید از این سخن فیلیپ حتّى یاد کرد:

 

(خاستگاه و سرچشمه حرکتهاى شیعى در دهم محرم هستى یافت.)18

 

این بررسیها از سرچشمه هاى ناب برخوردارند و بر شالوده هاى بى گزند استوارند. قیام عاشورا صورت و سیرت شیعه را دگرگون کرد و به آن بار و پشتوانه مهرورزانه و حماسى داد و تشیع به نهضت پرخاش دژم بر ستم پیشگان و قیام علیه بیداد دگر گردید. در پرتو آن قیام رخنه اى در جبهه به هم پیوسته و یک پارچه دشمن اموى پدید آمد و نخستین گسستها و گسلها را در برج و باروى آنان به وجود آورد. نکوهش یزید از ابن زیاد 19 برخوردهاى خانوادگى پرخاش و درشت سخن گفتن زنان و مادران خاندان اموى با

 

( 304 )

 

شوهران و فرزندان شان20 و… نمونه هایى از این گسستها بشمارند. در پشیمانى افسوس و دریغ خروش خرده گیرى شمارى از سپاهیان ابن زیاد و همراهان و یارى کنندگان ابن سعد گزارشهایى در کتابهاى تاریخى آمده است.

 

نخستین زمزمه هاى خروش و خرده گیرى در آغازین روزهاى حادثه شنیده شد. از سوى صحابه و تابعان کارکرد امویان زشت ناروا و ناپسند قلمداد شد.22 مردم کوفه23 و شام24 و دیه ها و قریه هاى بین راه در سوگ واقعه سهیم شدند. در کوفه با خروش عبدالله بن عفیف قیامى نه چندان گسترده اما هشداردهنده رخ داد.25 و در مدینه شیون و ناله شهر را فراگرفت.26 در این میان اهل بیت حسین سازماندهان خروشها و پرخاشها بودند. خطبه هاى آنان شعله هاى اخگرهاى خشم مردم بود که در کوى و برزن و در سینه فردا فرد انسانهاى دل سوخته شعله مى کشید و مى سوزاند. خطابه هاى امام سجاد 27 زینب کبرا28 و… اثرى شگرف در جاودانگى رویداد غم بار عاشورا داشتند.

 

تاریخ نگاران نگاشته اند:

 

(بعد از هر خطبه اى مردم با گریه و نوحه به مویه و زارى مى پرداختند و زنان موهاشان را پریشان مى کردند….)29

 

این حرکتها شورها و پرخاشها مویه ها و گریه ها بنیاد کاخ اموى را از هم گسست و امویان را به واپس نشینى واداشت و قیام به ظاهر شکست خورده هر روز بیش از روز پیش چهره پیروز خود را از افق تیره و تار مى نمایاند. کاروان اهل بیت به زودى برترى و برجستگى و درخشندگى خود را به نمایش گذاشت.

 

این هیمنه و شکوه شگرف کاروان عزیزان حسین(ع) سبب شد دستگاه ستم اجازه اقامه عزا به اهل بیت در شام بدهد و زمینه بازگشت محترمانه کاروان کربلاییان را از شام به مدینه بدهد که در آن شب تیره پیروزى بزرگى

 

( 305 )

 

بود. اما رویداد غم انگیز عاشورا در پرده این تزویرها نماند. واقعه گدازنده تر از آن بود که عذر و مداهنه آن را به فراموشى سپرد. اهل بیت پیامبر(ص) در سوگوارى ماندند و آتش در خانه هایشان افروخته نشد و رنگ سیاه ماتم از آنان رخت برنبست.30 مادران و زنان سوگوار واقعه عاشورا اندوه حادثه را در دلهاى گدازان خود نگه داشتند. رباب همسر حسین بن على(ع) یک سال در بیابان و بدون خانه و سقف زیست تا یاد و خاطره پیکر بى پناه همسرش را در دلها جاودانه سازد.31

 

سوگ امّ البنین اخگرى بود بر جان دشمنان سنگدل خاندان هاشمى و توفانى همیشه توفند در جان آنان.32 این مویه ها و گریه این ندبه ها و ناله ها ترسیم بدیع از روایت کربلا بود. آنان که این واقعه را ندیده بودند در این نمودارها آن رخداد حزن انگیز را به اندوه عبرت و دریغ نشستند و در خاطر و باورشان نشاندند.

 

نهضتهایى چون توّابین مردم مدینه مختار و… از شعله عاشورا پرتو گرفتند و در ترکیب خون و پیام آن مجال حضور یافتند. در نهضت توّابین شراره بلند آن نمایان بود.

 

قیام کنندگان در کنار مزار حسینى چندان گریستند که گفته شد: بیش از آن روز در کنار آن مزار گریه اى چنین دیده نشد.33 آنان خونابه دل را از دیدگان بیرون ریخته و غم ماندن و در کنار حسین(ع) نبودن را با توبه اى خونین جبران کردند. آنان در خون خویش خضاب کردند و با جان خود وداع کردند و در صحنه جهاد شعار (یا لثارات الحسین) را با خروش مى سرودند.34 گرچه آن نهضت در خون تپید اما بار مهرورزانه و حماسى قیام عاشورا را یادآور شد و در وجدان امت شیعى به یادگار نهاد و این اثرى کم بها نبود.

 

با این خروشها شاخه سفیانى باند اموى زمینه دوام نیافت. فرزند

 

( 306 )

 

یزید از کردار نیاکان بیزارى جست و واقعه عاشورا را شرمسارى خاندان خویش دانست35 اما حادثه عاشورا از نهضت علیه یک شاخه و یا یک نظام حکومتى خارج شده بود. عاشورا از قالبها و ظاهرها گذر کرده و در لایه هاى درونى فرهنگ دینى ره یافته بود. کربلا و شهادت دو واژه هم آوا شدند. یاد عاشورا تب و تاب شهادت را مى آفرید.

 

در قیامهایى که به فروپاشى امویان انجامید رگه هاى آثار قیام عاشورا پدیدار بود:

 

در جنبش زید و فرزند او پرتوافشانى خون رنگ آفتاب حسینى رخ نُمود.

 

در قیام خراسانیان که به خلافت عبّاسیان انجامید فراخوانى به چشمه همیشه جوشان در قلبها شور مى آفرید. و یاد غربت بى کسى و گرفتار آمدن حسین و یاران در چنگ دشمن بى رحم و سنگدل و خون آشام مهرها و احساسها را مى انگیخت.

 

به نوشته امیرعلى:

 

(واژه اهل بیت سحر و افسونى را مى ماند که دل گروه هاى گوناگون مردم را گرد آورد و آنان را در لواى پرچم سیاه (رایت قیام) قرار داد.)36

 

( 307 )

 

حکومت جدید (خلافت عبّاسى) به آن وفادار نماند. هنوز چندى نگذشته بود که عاشورا و پادشاهى در دو جبهه رویارو قرار گرفتند. خلفاى عباسى دست خویش به ویران کردن مزار حسینى آلودند و زائران را از زیارت آن مزار شریف باز داشتند.37 کار زشت پیشینیان را دنبال کردند. کربلا و عاشورا جبهه ناسازگار با آنان بود رنگ سیاه و سبز نمى شناخت با باطن و هویّت حکومتها کار داشت. بى رونقى مزار از رونق آن نمى کاست. ناب ترین و زیباترین نمایه هاى عشق و شیفتگى را در این تاریخ ستم کشیدگان و رنج دیدگان شیعى به یادگار نهادند. در این روزگار بود که کربلا حج اصغر شد و در عرفات آن صحراى بى نام و نشان مرد و زن در جوّ بیم و هراس در احرام خونین بودند.

 

در روزگار عبّاسیان نهضتهاى گوناگون از قیام عاشورا فرا گرفتند. در قیام ابوالسرایا در زمان خلافت مأمون این اثرپذیرى و الگوگیرى نمایان بود. گفته اند:

 

(او با سپاه به کربلا آمد و در جوار مزار امام جاى گرفت و از اهل بیت و ستمهاى رفته بر آنان سخن گفت.)38

 

این نمونه نشانه اى از آن بود که مزار امام میقات قیام بود.39 قدرت مندان ستم پیشه آن را به کینه گرفتند و با عاشورا و سنت آن ناسازگارى نشان دادند.

 

در دوره افول قدرت عباسى و طلوع آل بویه سوگوارى مرثیه سرایى عزادارى و روشن گرى زوایاى عاشورا دوباره به گونه آشکار از سر گرفته شد و باب گردید.40 در دوران فاطمیان نیز بزرگداشت عاشورا مرسوم شد.41

 

در هر دو قلمرو این رسم پایدار نماند. با فروپاشى آل بویه و دستیابى سلجوقیان به قدرت رسم پیشین که همانا بى مهرى به عاشورا باشد دوباره باب شد و در منطقه مصر با سرنگونى فاطمیان به دست ایّوبیان آن رسم و سنّت

 

( 308 )

 

برچیده شد. اما در این دوره ها زمینه و مجال گسترش سنت عاشورا فراهم آمد که بایستى این دوره ها را دوره هایى مبارک و خجسته براى رخشانى پایندگى و بالندگى عاشورا دانست. این مجالها دوره رسمى شدن سنت عاشورا نیست. آن را نبایستى با این زاویه دید متهم و محکوم کرد. عناصر عاشورا و کربلا و شهادت نیازمند آن بودند که در دوره هاى آرام جذب نیرو کنند و بر گستره باورها بیفزایند و روان نسل جدید جهان اسلام را از خمودى و پژمردگى به در آرند. نسلى که در دوره خردگرایى و اوج تمدن اسلامى مى زیست و کم و بیش از پیشینه تلخ تاریخ خلافت بى خبر بود و یا کم مى دانست. در دوره آل بویه و فاطمیان گشایشى پدید آمد که زمینه این آگهى رسانى ممکن شد. آن نسل کم و بیش دریافتند که در گذشته تاریخ چه رویداده است و آن پیشینه چگونه به حال پیوند مى خورد و هویتى مستقل و جدید را مى طلبد.

 

این سخن در دوره هاى پسین نیز صادق است. صفویان در پرداخت به قالب مهرورزانه و غم بار عاشورا تلاش کردند. اینان هرچند آن را در بُعد حماسى میدان ندادند و نپروراندند اما این دوره گشایش زمینه اى شد که جان سکنا گزین در این مرز و بوم با نام و یاد و تربت و بوى حسینى درهم آمیزد و جانى دوباره بگیرد. و چنین شد که حسین و عاشورا در میان گروهى اندک شمار هماره در تبعید و رنج نماند بلکه بسیار بسیار مردمان را در بر گرفت و بسیارى از خیزشها و تلاشها از میان نسل تازه پیوسته به کاروان عاشوراییان جوانه زد. این سخن به معناى پاک انگارى صفویان نیست. آنان در سلسله پادشاهى مى زیستند و آلوده به ستم و بیداد و گوناگون نامردمیها و نگاه شان به دین نگاه ابزارى بود و بس. اما نبایستى چشم از بهره هایى که از آن دوره گرفته شد بست و شکوفایى شیعه را در آن عصر نادیده انگاشت. تشیع پس از یک دوره جنگ و گریز در عصر صفویه از پراکندگى به درآمد

 

( 309 )

 

و براى خود پایگاه تشکیل داد و این جایگاه و کانون به بارورى و گردآورى میراث هزار ساله شیعى انجامید.

نظرى بر ادبیات و شعر عاشورایى

 

ادبیات ملتها با مواد تاریخى مى آمیزند و تاریخهاى گوناگون ادبیات و سبکهاى ناسانى را مى آفرینند. تاریخ سکون و عشرت خیال انگیزیهاى لهوآلود را پدید مى آورد. و واژه ها در بستر رخوت مى غلطند و… اما ادبیات (شعر) شیعى از اقیانوس مهرورزیها و حماسه عاشورا بهره ور مى گردد و به آن وامدار مى شود.

 

از ابتداى واقعه شاعران شیعى از رویداد عزت مندانه و غم انگیز عاشورا مدد گرفتند و گوهر خیال انگیزى را به آن رویداد مظلومانه آمیخته و سرشک دیده را با خونهاى پاک سرشتند و از شعر شیعى سلاح بُرّان ساختند. تاریخ آغاز سرایش شعر عاشورایى کم و بیش روشن است. مى توان روز شهادت حسین بن على(ع) و یارانش را تاریخ شروع مرثیه عاشورایى نامید. نخستین مرثیه سرایان اهل بیت آن حضرت بوده اند. در همان روز عاشورا هنگام بازپسین بدرود سالار شهیدان چند بند شعر از آن بزرگوار نقل شده است که خطاب به دخترش حضرت سکینه است و از جان سوزترین مرثیه ها به شمار مى رود:

 

لاتحرقى قلبى بدمعک حسرتا

 

مادام منى الروح فى جثمانى

 

فاذا قتلت فأنت اولى

 

بالبکایا خیرة النسوان

 

سیطول بعدى یا سکینه فاعلمى

 

منک البکاء اذ الحمام دهان42

 

تا جان در بدن دارم دلم را از اشک حسرت خویش مسوزان.

 

اى بهترین زنان هنگامى که من کشته گردم تو براى گریستن بر من سزاوارترینى.

 

به زودى بر مصیبت مرگ من گریه هاى طولانى در پیش دارى

 

( 310 )

 

.

 

* و از زینب کبرى مرثیه هایى در شهادت برادر و یارانِ وفادار او نقل شده است از آن جمله:

 

على الطف السلام وساکنیه

 

وروح الله فى تلک القباب

 

مضاجع فتیة عبدوا فناموا

 

هجوداً فى الفدافد والروابى

 

وصیرت القبور لهم قصورا

 

مناخا ذات افنیة رحاب43

 

درود بر ساکنان طف و بر روح خدا که در آن آرامگاه ها آسوده اند.

 

این آرامگاه جوانمردان شب زنده دارى است که در دامن این دشت و تپه ها خدا را عبادت کردند.

 

این آرامگاه ها براى آنان کاخهاى گسترده و جاویدان شده است.

 

* از دیگر مرثیه سرایان عاشورا ام کلثوم دختر على بن ابیطالب است. آن بانوى بزرگوار و صاحب منزلت به زینب صغرى نامبردار بود و با کنیه ام کلثوم. او همسر عون بن جعفر و یا محمد بن جعفر است. او پس از بازگشت از سفر پر رنج و اندوه کربلا چهار ماه و ده روز بى حسین(ع) به سر برد و آن گاه مرغ روحش قفس تن را شکست و به ملکوت پرواز کرد:

 

قتلتم اخى ظلما فویل لامکم

 

ستجزون نارا حرا یتوقد

 

سفکتم دماء حرم الله سفکها

 

وحرمها القرآن ثم محمد44

 

واى بر مادران شما که برادرم را به ستم شهید کردید به زودى آتشى برافروخته پاداشتان خواهد بود

 

خونهایى را ریختید که خدا و قرآن و سپس محمد(ص) ریختن آن ها را حرام کرده اند.

 

* سکینه دختر امام حسین(ع): او سیده زنان عصر خود بود و در عقل و ادب و هوش و عفت بر همه زنان برترى داشت. خانه او جایگاهِ علم ادب فقه و حدیث بود. این بانوى بزرگ و عبدالله شیرخوار که در کربلا

 

( 311 )

 

شهید شد هردو فرزندان رباب همسر سالار شهیدان بودند. گویند نامش آمنه و لقبش سکینه بوده است. زمان تولد و وفات وى چندان روشن نیست. از مرثیه هاى عاشورایى اوست:

 

لاتَعذلیه فهم قاطع طرقه

 

فعینه بدموع ذُرَّف غدقه

 

ان الحسین غداة الطف یرشقه

 

ریب المنون فما أن یخطىء الحدقه

 

بکف شرّ عبادالله کلّهم

 

نسل البغایا وجیش المَّرق الفسقه

 

ییا امة السوء هاتوا مااحتجاجکم

 

غدا وجلُّکم بالسیف قد صفقه45

 

کسى را سرزنش مکن که راهش را گم کرده است; زیرا از چشمانش اشک فراوان مى بارد.

 

در روز طف تیرى به سوى امام حسین(ع) رها شد که خطا نمى کند و از حدقه چشم امام (سجاد) دور نمى شود

 

این کار به دست کسانى انجام شد که بدترین مردم و حرامزاده و خارج از دین و فاسق بودند.

 

اى بدترین امت دلیل هایتان را در رستاخیز بیاورید. شما برهانى ندارید; زیرا همه شما او را با شمشیرتان زدید.

 

* ام لقمان: دختر عقیل بن ابى طالب: هنگامى که بشیر خبر شهادت خونین کفنان کربلا را به مردم مدینه داد زنان بنى هاشم از خانه ها بیرون آمدند و شیون آغازیدند و ام لقمان چنین به نوحه و ندبه پرداخت:

 

ماذا تقولون ان قال النبى لکم

 

ماذا فعلتم وأنتم آخرالامم

 

بعترتى و بأهلى بعد مفتقدى

 

منهم أسارا ومنهم ضُرّجوا بدم

 

ما کان هذا جزائى اذ نصحت لکم

 

ان تخلفونى بسوءٍ فى ذوى رحمى46

 

اگر پیامبر(ص) از شما بپرسد که اى آخرین امت شما چه کردید؟ چه مى گویید؟

 

( 312 )

 

و بعد از من با خانواده و دودمان من چگونه رفتار کردید؟ شمارى اسیر شدند و بدن شمارى به خون آغشته شد.

 

سزاى نصایحى که به شما کردم چنین نبود. نباید با وابستگان من چنین به بیداد رفتار مى کردید.

 

* ام البنین فاطمه بنت حزام بن خالد بن ربیعه برادر لبید شاعر معروف. وى زنى با کمال و دانش و ادب بود و بسیار پارسا. قمر بنى هاشم و عبدالله و جعفر و عثمان بن على چشم و چراغ زندگى او بودند که در کربلا جاودانه شدند.

 

این زن پارسا مى گفت: فرزندانم و هرچه در زیر آسمانهاست فداى حسین(ع) باد. وى مرثیه هاى جانگدازى سروده که از آن جمله است:

 

لاتدعونى ویک ام البنین

 

تذکرینى بلیوث العرین

 

کانت بنون لى اُدعى بهم

 

والیوم اصبحت ولامن بنین

 

اربعة مثل نسور الرُبى

 

قد واصلوا الموت بقطع الوتین47

 

مرا اُم البنین مخوانید; زیرا به یاد شیران بیشه خود مى افتم.

 

روزى فرزندانى داشتم که مرا به نام آنان مى خواندند ولى امروز ندارم

 

چهار فرزند چون شاهبازهاى شکارى داشتم که مرگ آنان فرا رسید و رگهاى گردن شان را بریدند.

 

و از مرثیه هاى اوست:

 

یا من رأى العباس کرَّ

 

على جماهیر النقد

 

و وراه من ابناء حیدر

 

کلُّ لیثٍ ذى لِبد

 

أنبئت أنّ ابنى اُصیب

 

برأسه مقطوع ید

 

ویلى على شبلى أما

 

ل برأسه ضرب العمد؟

 

لوکان سیفک فى ید

 

یک لما دنا منه أحد48

 

چه کسى عباس را دید که به گروه پَست حمله مى کرد

 

( 313 )

 

در آن هنگام که فرزندان حیدر در کارزار چون شیران در پشت سر وى بودند

 

شنیدم در هنگامى که دستش قطع شده بود فرقش مورد اصابت قرار گرفته است

 

واى بر من آیا بر فرق شیر شجاع من عمود فرود آمد و سر او را کج کرد؟

 

(پسرم) اگر شمشیر در دستت بود کسى جرأت نداشت به تو نزدیک گردد.

 

* على بن حسین(ع): ملقب به: زین العابدین سجاد و… در روز عاشورا بیست وسه سال داشته و شاهد آن سوگ بزرگ و جانگداز بوده است. به چشم خویش دیده است که چسان مردان خدا گرد شمع ولایت گردیدند و سر و دست فدا کردند و چگونه آن شمع محفل افروز در دشت تاریک کربلا به دست شب پرستان خاموش شد و دنیا در تاریکى فرو رفت افق رنگ خون گرفت آسمان گریست و زمین نالید.

 

او تا بود بر این سوگ گریست و با سوز دل مرثیه سرود از آن جمله سرود:

 

فلاغرومن قتل الحسین فشیخه

 

ابوه علیّ کان خیرا وأکرما

 

فلا تفرحوا یا اهل کوفان بالذى

 

أصاب حسینا کان ذلک اعظما

 

قتیل بشط النهر روحى فداؤه

 

جزاء الذى ارداه نار جهنما49

 

درکشتن حسین (ع)جاى شگفتى نیست زیرا پدر بزرگوارش را که از او برتر بود نیز شهید کردند.

 

اى مردم کوفه بر حادثه اى که بر حسین(ع) گذشت شادى نکنید زیرا آن ماتمى است بس بزرگ.

 

جانم فداى شهیدى که در ساحل رود به خاک افتاد و پاداش قاتل او دوزخ است

 

( 314 )

 

.

 

* رباب دختر امرؤالقیس بن عدى همسر امام حسین(ع). وى با کمال و فضل ترین زنان بود و پس از شهادت آن حضرت یک سال بزیست و در این یک سال هرگز به زیر سقف نرفت و هماره بگریست. خواستگاران بسیار از اشراف داشت لیک نپذیرفت و تن به ازدواج نداد.

 

سکینه فرزند همین بانوست. از سروده هاى اوست:

 

انّ الذى کان نوراً یستضاء به

 

فى کربلاء قتیل غیر مدفون

 

من للیتامى ومن للسائلین ومن

 

یغنى ویأوى الیه کل مسکین50

 

همانا نورى که به همه جا پرتو مى افکند در کربلا شهید شد و بى دفن بر زمین ماند.

 

کسى که پناه یتیمان و نیازمندان بود و هر درمانده اى به او پناه مى برد.

 

افزون بر اهل بیت نخستین کسى که سالار شهیدان و یارانش را مرثیه گفته است به نقل ناسخ التواریخ و امالى شیخ طوسى سلیمان قته از قبیله بنى سهم است. او سه روز پس از واقعه عاشورا بر مزار خونین کفنان عرصه نینوا گذشت و در سوگ آنان مرثیه سرود.

 

* از مرثیه هاى سوزناک اهل بیت که بگذریم شاعران فراوانى بودند که در رثاى این حماسه بزرگ مرثیه سرودند این شاعران عرب زبان سوگ سروده هایى سرودند که در نوع خود کم مانند است. از جمله آن شاعران کمیت اسدى است. کمیت چکامه هاى زیبایى در احیاى آن حماسه سرود و از آن بارها در قصیده هاى خویش یاد کرد. در قصیده میمیّه سروده است:

 

وقتیل بالطّف غو درعنه

 

بین غوغاء امة وطغام51

 

و شهیدى به طف رها شده بود

 

میان گروهى فرومایه و نادان و اوباش

 

او نقاب از چهره دشمنان حسین برداشت و آنان را افشا کرد و نشان داد که

 

( 315 )

 

چگونه سفلگان و بى هنران مرکب هدفهاى زورمداران شدند. پس از این سروده بود که امام سجاد(ع) فرمود:

 

([کمیت] ما از اداى پاداش تو ناتوانیم خداوند به تو پاداش دهد.)

 

شاعران علاقه مند و شیداى اهل بیت در هر مجال و هنگام و هرگاه غم در دل شان خیمه مى زد به یاد حسین(ع) مرثیه مى گفتند و مى گریستند.

 

* ابوثمیله در گاه شهادت زید و مرثیه سرایى براى آن وجود شریف یاد و نام حسین را در خاطره ها زنده مى کند:

 

والناس قد أمِنُوا وآل محمد

 

من بین مقتولٍ وبین مُشَرَّدِ

 

ما حُجّةُ المبشرین بقتله

 

بالأمس أُو ما عذر اهل المسجد52

 

مردم در امنیت به سر برند و اهل بیت پیامبر

 

ییا در خون تپیده اند و یا آواره

 

عذر شادمانان دیروز شهادت او (زید)

 

و بهانه مسجدیان (در سکوت) چیست؟

 

* در روزگار امام صادق(ع) بهره ورى از حماسه خونین عاشورا در شعر شیعى نمایان تر شد و آن امام همام به این مهم توجه ویژه داشت. گفته اند: جعفر بن عفان به محضر امام آمد و حضرت صادق(ع) او را نزدیک خواند و فرمود: ابى جعفر به من گفته اند که تو براى حسین(ع) مرثیه مى سرایى و نیک مى سرایى؟ براى من پاره اى از بندهایى را که سروده اى بخوان. جعفر بن عفان سرود:

 

لیبک على الاسلام من کان باکیاً

 

فقد ضیّعت احکامه واستحلّت

 

غداة حسین للرماح حدیثه

 

وقد نهلت منه السیوف وعلت

 

وغو در فى الصحراء لحماً مبدداً

 

علیه عتاق الطیر باتت وظلّت53

 

سزاوارست که بگرید بر اسلام هر گریانى

 

احکام الهى تباه و حرامهاى او حلال شده است

 

( 316 )

 

.

 

بامدادان حسین هدف نیزه هاى نوآموزان بود. شمشیرها از او سیراب شد و بالا رفت

 

او رها شد در صحرا چون گوشت پراکنده که بر آن مرغان شکارى صبح و شام سپرى کردند.

 

و هم چنین از آن امام(ع) نقل شده است که به عماره فرمود: درباره حسین(ع) شعرى بخوان. او مى گوید:

 

(من شعرى را خواندم و حضرت گریست. شعرى دیگر را طلب کرد و دوباره اشک ریخت و هم چنان من شعر خواندم و او گریه کرد تا نواى گریه را از تمام خانه شنیدم.)54

 

این رویداد نشان مى دهد که چگونه امامان(ع) تلاش مى ورزیدند که عاشورا را در صحنه ادبیات و شعرِ شیعى زنده نگاه دارند و از راه ذوق و هنر خون و عطر عاشورا به جانها بیفشانند و در آنها حیاتى دوباره بیافرینند.

 

* از چکامه سرایان آن دوره سیّد حمیرى است شیرین سخن ترین و بى باک ترین شاعر شیعى که به امام صادق(ع) نزدیک بود و از جمله در خدمت آن بزرگوار چنین سرود:

 

اُمررُ على جَدَث الحسین

 

فقل لاعظمه الزکیَّه

 

آ أعظما لازلت من

 

وطفاءَ ساکبة روَّیة

 

و اذا مَرَرْتَ بقبره

 

فأطِلِ بهِ وقِفِ المطیّه

 

وَابْْکِ المُطَهَرَّ للمُطَهَّرِ

 

والمُطَهرّة النقیه

 

کبکاء مُعوِلَةٍ أتت

 

یوماً لواحدها المنیّه55

 

به قبر حسین بگذر و به استخوانهاى عطرآگین او بگو:

 

اى استخوانها! پیوسته از ابرى سنگین و باران ریز سیراب باشید

 

چون به قبر او گذشتى پس شتر خویش را مدتى در آن جا بایستان

 

و بر آن پیکر پاک که زاده آن مرد پاک و بانوى پاک است گریه کن

 

( 317 )

 

.

 

چون گریه زن فرزند مرده اى که روزى مرگ بر فرزند یگانه او درآمده است.

 

در پایان این قصیده بود که صداى گریه و ناله از خانه امام(ع) برخاست. این همنوایى نشان گر اثرگذارى شعرِ شیعى در جانها بود و همراهى و همدردى با چامه سراى سوخته دل و در ضمن به شوق انگیختن شاعرانى که نیرو و توان ذوق و هنر خویش را در خدمت حماسه عاشورا قرار مى دادند و در راه زنده نگه داشتن یاد و نام کسانى که در صحراى طف عزت اسلامى را پاس داشتند و افتخار آفریدند شبان و روزان تلاش مى ورزیدند.

 

* منصور نمرى: از شاعران شیعى این دوره بود که رسا و دلنشین چامه مى سرود. از نمونه هاى فراوان شعرى وى شعرى است که در رثاى امام حسین(ع) سروده است که چند بند آن را یادآور مى شویم:

 

تقتل ذریة النبى ویر

 

جون جنان الخلود للقاتل

 

ویلک یا قاتل الحسین لقد

 

لؤت بحمل ینؤ بالحامل

 

ما الشک عندى فى کفر قاتله

 

لکننى قد اشک فى الخاذل56

 

واى بر شما! نواده هاى پیامبر کشته مى شود

 

آن گاه براى کشندگان شان بهشت جاویدان آرزو مى کنند.

 

بدا به حال تو اى کشنده حسین!

 

بار گناهى که بدوش مى کشى گران و تحمل ناپذیر است.

 

من در کفر کشنده او شک ندارم

 

تردیدم در کفر آنان است که او را در صحنه نبرد تنها گذاردند.

 

بدین سان شاعرِ شیعى به اندیشه رواج یافته خرده مى گیرد و آن را آماج خدنگ شعر خود قرار مى دهد. او حکایت از جوّ فتنه آلود مى کند که کشندگان حسین و یاران او در کارگاه تبلیغاتى حاکمان ستم پاک جلوه داده شده اند و ذهن و فکر ساده دلان را حاکمان پر مکر و حیله ربوده اند. در این مقام شعرِ شیعى است که نه تنها جبهه دشمنان حسین و آرمانهاى بلند او را

 

( 318 )

 

درهم مى کوبد که جبهه گسترده سکوت را به چالش مى کشد.

 

* دعبل شاعر شهید شیعه با این برداشتها حادثه عاشورا را عنصر اصلى شعر حماسى مى سازد و در قصیده تائیه اش مى سراید:

 

مدارس آیات خلت من تلاوة

 

ومنزل الوحى مقفر العرصات

 

افاطم لو خلت الحسین مجدلاً

 

وقدمات عطشاناً بشطّ فرات

 

اذن للطمت الخدَّ فاطم عنده

 

واجریت دمع العین فى الوجنات

 

أفاطم قومى یا بنة الخیر واندبى

 

نجوم سماوات بارض فلاة

 

دیار رسول الله اصبحن بلقعاً

 

و آل زیاد تسکن الحجرات57

 

مدارس آیات الهى از تلاوت کننده خالى گشته اند

 

و جایگاه وحى الهى به دیار خشک و تهى دگر شده است

 

اى فاطمه! اگر با حسین بر زمین افتاده تنها شدى

 

در حالى که تشنه در کنار شط فرات بدرود گفت

 

در آن گاه اى فاطمه! بر چهره چنگ مى زدى

 

و اشک دیده را بر گونه ها فرو مى ریختى

 

اى فاطمه! اى دختر نیکى! برخیز و گریه و ناله کن

 

ستارگان آسمان بر زمین

 

سرزمین رسول خدا کویرگون است

 

و آل زیاد در قصرهاى سنگى سکونت گزیده اند.

 

شاعرِ شیعى در این بستر سوز و گداز عاشقانه سرود. جاودانگى جوشش خون حسینى را در بهارستان ادبیات (شعرِ) شیعى نمایان ساخت و شعر شیعى را بیان سوز و درد نسل ستم کشیده براى دین قرار داد.

 

احمد امین نگاشته است:

 

(ادبیات شیعى ادبیاتى مهرورزانه و با سوز و گداز است و آن را از ادبیات خوارج که شعرى حماسى است جدا مى داند.)58

 

( 319 )

 

این نظر مورد تصدیق نیست زیرا شعر شیعى مهرورزى و حماسه را درهم آمیخته است. آن روزگار سوگ و سرشک در خدمت نهضت قرار داشت. آن گاه که شاعران شیعى از تباه شدن احکام الهى سخن مى گفتند آیا جز حماسه و خیزش مى توان نام دیگر بر آن نهاد. آن زمان که شاعر شیعى سکوت اهل مسجد را در گرفتارى اهل بیت پیامبر(ص) یاد مى آورد جز خروش خشم علیه حاکمان ستم نامى دیگر داشت؟ آیا بیهوده بود که شاعرى چون دعبل چهل سال دار خویش را بر دوش مى کشید؟

 

بنابراین بایستى امتیاز شعر شیعى را از شعر معتزلى که خردگرایانه بود و شعر خوارج که حماسى و برانگیزاننده بود در درآمیختگى خِرد و عشق و حماسه دانست. در این میان عاشورا به مهرورزیها و انگیزه هاى قیام میدان حضور داد و شعر شیعى را سرشار از گوهرها و عنصرهاى آن ساخت. از انگیزه هایى که سبب شد شاعران شیعى در کانون توجه امامان و بزرگان دین قرار گیرند اندیشه و فکرى بود که شاعران در شعرشان بازتاباندند و شور و نشورى بود که علیه دستگاه اموى و عباسى انگیختند; یعنى آنان با نوشیدن از چشمه گواراى والاى امامان با حاکمان ستم پیشه به مبارزه پرداختند و شعرشان رنگى از مدح نداشت; بلکه رنگى از حماسه و خون داشت. هم از این روست

 

( 320 )

 

که دستگاه حاکم در برابر شعر مذهبى واقعى واکنش نشان مى داد. باید گفت شعر شیعى عاشورایى بر گرد سه محور اساسى مى چرخد:

 

الف. حماسه عاشورا

 

ب. نقل تاریخى پاره اى از رویدادهایى که بر امام حسین(ع) رفته است.

 

ج. جنبه مهرورزانه و سرودن مرثیه هایى که چهره رویداد را سوزناک تر و دردناک تر نشان دهد.

 

بنابراین هرکدام از این زاویه ها در نوعِ خود ادب شیعى عاشورایى را یارى رسانیدند. با آن که تاریخ نشان مى دهد که از آغاز گسترش زبان فارسى مذهب رایج و چیره ایران مذهبى سنّى بوده است کم تر دیوانِ شعرى را مى یابیم که به پیشوایان مذهب شیعه توجه نداشته باشد.

 

امّا آن مارى شیمل مى نویسد:

 

(به نظر مى رسد که آفرینش شعر دینى در جهان اسلام متأخر باشد. مخالفت با شعر بویژه شعر دینى در قرون اولیه اسلامى محسوس است; زیرا بیم آن مى رفت شعر ـ که در قرآن نکوهش شده و در احادیث غالباً از آن با عناوین منفى یاد شده است ـ با آیات قرآنى تعارضى پیدا کند و یا مردم اشعار دینى را وحى پندارند. اشعار ستایش آمیز یار پیامبر حسان بن ثابت نیز پیش از آن که شعر دینى باشد اشعار توصیفى و مدحیه است.)59

 

آن مارى شیمل پیش از آن که تعریفى از شعر دینى به دست دهد دیدگاهى را ارائه مى دهد که درباره آن سخن بسیار است و بیرون از هدف این نوشتار اما به نظر مى رسد شعرى که در دفاع از آیین نو که بر پیامبر فرو فرستاده شده هرچند به گونه مدح و ستایش آن حضرت عرضه شده باشد خود نوعى شعر دینى به شمار است. این در حالى است که هیچ قلمى در تعریف (شعر دینى) به گردش درنیامده است. با این همه; سروده هاى بسیارى در ذهن و زبان مردم

 

( 321 )

 

همچنان از روزگاران پیشین مانده است و به صورت ضبط شده در نوشته ها آمده است. پاره اى سروده هاى دینى با مراسم مذهبى درآمیخته است. تعزیه نامه ها نمایشنامه هاى به نظم درآمده درباره شهادت امام حسین(ع) یکى از ژانرهایى است که شعر را با نمایش در هم آمیخته است. پیشینه اجراى مراسم به دوران پادشاهى احمد بن بویه مشهور به معزالدوله مى رسد که در سال 352 هجرى در بغداد به فرمان او این مراسم برپا شد. خواندن اشعار مراثى و به راه انداختن دسته هاى سوگوارى به مناسبت شهادت امام حسین(ع) از آن سال تا فروپاشى دولت دیالمه یا آل بویه (320ـ 448ق) که شیعه بودند در قلمرو حکومتى آنان معمول بود. این مراسم در دوران صفویه رواج بیش ترى یافت.60

سوگ سروده هاى شاعران شیعه

 

ابراز درد و اندوه در ماتم عزیزان را به زبان شعر رثا مرثیه سوگ گویند.

 

به دیگر سخن: رثاء یا مرثیه به سروده ها و چکامه هایى گفته مى شود که در ماتم درگذشتگان و سوگ خویشاوندان و یاران و ابراز درد و الم بر مرگ بزرگان و سران قوم در سوگ و عزاى پیشوایان دین و امامان(ع) بویژه در رثاى حضرت سیدالشهداء امام حسین(ع) و شهداى کربلا سروده شده باشد.

 

از گوهرهاى گرانبهاى گنجینه ادبیات فارسى مرثیه هاست. بى آلایش ترین شعر پارسى در این نمونه از شعر جلوه گر شده است. زیرا شاعر در این ساخت نه براى به دست آوردن مال و نه براى رسیدن به جاه و گاه طبع را به جولان درمى آورد بلکه دل شاعر از اندوه بزرگى مى سوزد و آسمان چشمانش مى بارند و زمین طبع و قریحه اش آنچه در دل دارد بیرون مى ریزد و بدین سان مرثیه شکل مى گیرد. در ایران از زمان طلوع خورشید اسلام تا پایان دوره مغولان مذهب رایج در نشأتگاه شعر فارسى مذهب سنّى حنفى بوده است. بنابراین نباید چشم داشت که شاعران شعر و مراثى بسیارى در ستایش آل

 

( 322 )

 

على(ع) سروده باشند و از دیگرسوى بیش تر سروده هایى که زاده احساس و مهر پاک سرایندگان آنها بوده است کم کم از میان رفته و یا از میان برده شده است.

 

در ایران در درازاى هفت قرن اول هجرى وضع چنین بوده است. اما در قلمرو فرمانروایان آل بویه که مذهب شیعه را مى گستراندند بویژه از عاشوراى سال 352هـ.ق/342هـ.ش که معزالدوله دیلمى در بغداد (مرکز حکومت خود) مردم را به بستن بازار و برپایى مراسم عزادارى برانگیخت وضع به گونه اى دیگر بود.

 

گویند در آن روز به فرمان معزالدوله آشپزها از پختن غذا باز داشته شدند و به مردان و زنان سفارش شد که از خانه خود بیرون بیایند و در سالگرد شهادت امام حسین(ع) و یاران وفادارش عزادارى کنند و پرچمهاى سیاه بر سردر منزلها و دکانها برافرازند. این نخستین بارى بود که در ایران آن روزگار در شهر بغداد مرکز فرمانروایى معزالدوله دیلمى و دیگر شهرها براى امام حسین(ع) نوحه خوانى و مرثیه سرایى و عزادارى شد. این شیوه به گونه رسمى تا شصت سال پس از آن (حدود 412هـ.ق/ 400هـ.ش) در قلمرو آل بویه رواج داشت.

 

روشن است که این رویداد و توجه فرمانروایان آل بویه در انگیزاندن هرچه بیش تر و بهتر شاعران در سرودن شعر مدحى و مرثیه نقش داشته است. در بحثهاى بعدى به یادکرد شمارى از این مدیحه و مرثیه سرایان و نمونه هایى از سروده هاى آنان مى پردازیم.

 

ییادآورى: شرح حال شاعران مورد نظر و ارائه نمونه هایى از سروده هاى آنان براساس سال وفات شاعر سامان گرفته تا سیر و رواج و گسترش مدح مذهبى و مرثیه سرایى در ایران اسلامى به خوبى نمایان گردد.

 

صاحب بن عبّاد: در ادبیات قرن چهارم هجرى به نخستین شاعر و مدیحه سرایى که برمى خوریم وزیر ادیب و نویسنده ابوالقاسم اسماعیل بن

 

( 323 )

 

ابى الحسن بن عباس طالخونچه اى (طالقانجه اى ـ طالقان جِیْ) اصفهانى معروف به صاحب بن عبّاد (م:385هـ.ق/ 374هـ.ش) است.

 

البته پیش از صاحب بن عبّاد سروده هایى در سوگ حسین بن على(ع) به حسین بن منصور حلاج (م: 301هـ.ق/292هـ.ش) نسبت داده شده است که درست نیست. در چکامه اى که به وى نسبت داده شده مى خوانیم:

 

عمرى است تا حسین جگر خسته مانده است

 

در دست اهل نفس گرفتار صد بلا

 

در کرب و در بلا صفت ابتلاى من

 

شاها همان حدیث حسین است و کربلا

 

….

 

چون حسین کربلا دور از تو بیچاره حسین

 

مى گذارد اندرین خوارزم یا کرب و بلا

 

من حسین وقت و نااهلان یزید و شمر و من

 

روزگارم جمله عاشورا و منزل کربلا61

 

صاحب بن عبّاد از دانشوران نامور امامى وزیر رکن الدوله دیلمى و مرد بلند آوازه عصر آل بویه است. صاحب افزون بر سیاست مدارى و کشوردارى که وزیر با تدبیرى چون او را روزگار کم تر به خود دیده است در گوناگون دانشها سرامد روزگار خود بوده و محفل درس باشکوهى داشته است و از جاى جاى قلمرو حکومتى بوییان براى فراگیرى دانش به محضر وى بار مى یافته اند و شاگردان چنان زیاد بوده اند که براى رساندن سخن استاد به همه شاگردان ناگزیر بنابر نوشته شاهدان ده نفر به ترتیب و با فاصله مى ایستاده اند تا سخن استاد را به گوش شاگردان برسانند. او افزون بر تربیت شاگرد و شرکت در محفلها و مجلسهاى علمى و پاسخ به گوناگون پرسشها و شبهه ها و بحث و

 

( 324 )

 

گفت وگو با اهل نظر نگارشهایى هم از خود به یادگار گذاشته است. از جمله المحیط در هفت جلد که در لغت است و بسیار ارزش مند.

 

صاحب بن عبّاد دو چکامه به زبان عربى در مدح حضرت امام رضا(ع) دارد که در آنها آرزو مى کند که به آستان آن امام همام بار یابد و مرقد شریف آن بزرگوار را زیارت کند. که این بر شیعه دوازده امامى بودن او دلالت حتمى دارد.

 

شیعه پس از هریک از ائمه تا پیش از حضرت رضا(ع) به فرقه هاى گوناگون تقسیم شده و از آن حضرت به بعد اختلافى در بین نیست; یعنى کسى که به امامت حضرت امام رضا(ع) اعتقاد داشته باشد بى شبهه و تردید دوازده امامى است.

 

صاحب درباره کربلا و روز عاشورا سروده هایى به زبان عربى دارد که ترجمه بندهایى از آنها را در این جا یادآور مى شویم:

 

اى دیده بر آن شهید چون ابر پُربار سیل اشک جارى ساز.

 

چگونه گریه براى شهادت مولایم دل را آرام کند

 

حال آن که اگر تمام دریاها اشک شوند براى عزاى مسلم بن عقیل هم کافى نیست.

 

و براى حسین(ع) که او را از نوشیدن جرعه اى آب در میان سوزش لبه شمشیر و آتش عطش بازداشتند. آن هم در حالى که جنازه پسر غرقه به خون خود را در آغوش داشت.

 

و پس از شهادت اکبر او را به سوگ کودکى شیرخواره نشاندند.

 

آیا شنیده اید که کودکى شیرخواره را شهید سازند؟

 

با همه این جنایتها هیچ چیز جز کشتن آن کس که روح توحید بود آرامشان نساخت

 

و او حسین بوده روح وحى جان پیامبر و زهراى بتول

 

( 325 )

 

.

 

اى خاندانِ پیامبر گریستم و خلق را گریاندم با این همه هنوز به آنچه میل دلم بود دست نیافته ام.

 

کاش همه وجودم به اشک دگر مى شد تا براى این همه خوارى و اهانتى که به شما روا داشتند مى گریستم

 

مسیر والاى شما توشه قیامت من است. آن روزى که شما را نزد چشمه بهشتى سلسبیل زیارت کنم.

 

درباره شما مدیحه ها و مرثیه هاى بسیارى گفته ام که همچون قرآن حکیم از بَر شده است و همین افتخار بس که شرق و غرب عالم گویند:

 

که اینها از سخنان اسماعیل است.

 

هرچه در راه شما رنج و مصیبت کشم به خدا توکل مى کنم که او بهترین وکیل است.

 

صاحب بن عبّاد در سروده عربى دیگرى از امویان بیزارى مى جوید:

 

از بنى امیه پلید براءت مى جویم چرا که کینه توزى زشت ایشان نسبت به خاندان نبوت بر من مسلم شده است.

 

و از آنان بیزارم به خاطر این که بهترین اوصیاء على مرتضى(ع) را آشکارا دشنام دادند و این به سبب کفر آنهاست که بدترین مرضشان است.

 

و باز از آنان بیزارم بدین سبب که سادات بنى هاشم را کشتند و گستاخانه زنان ایشان را دشنام دادند.

 

و از آنان بیزارم به خاطر این که اصیل ترین و شریف ترین مردان یعنى حضرت امام حسین(ع) والاگهر را در کربلا با رنج و درد به شهادت رساندند

 

( 326 )

 

.

 

اى خدا! من بر این باورم که هرکس به پیامبر و خاندان او متوسل باشد از کبر و سرکشى این قوم (بنى امیه) نمى ترسد.

 

اى حسین! تو در حق من به خداى متعال متوسل شو. [چه این که من گرفتار آنان شده ام] تا خدا بلاى بزرگ وجود اینان را خنثى سازد

 

اى امام! مرا به خاطر این که دوست دارِ شما هستم مرا (رافضى) لقب دادند اما قیل و قال آنان مرا از شما روگردان نمى سازد.

 

در ادبیات فارسى تشیع شعله هاى تابناک مرثیه هاى مذهبى در قرون ششم تا هشتم محفل افروزند و گرمابخش محفل و مجلس دوستداران اهل بیت.

 

در قلمرو شعر کهن این سه قرن کم تر شاعرى را مى توان یافت که قصیده یا ترکیب و ترجیع بندى را در ستایش پیامبر اسلام(ص) و امامان(ع) نسروده باشد. چنین به نظر مى آید که شاعران این کار را زکات طبع و قریحه خود و وظیفه دینى به شمار مى آورده اند. ستایش از رسول اکرم(ص) و امامان(ع) که بیش تر پس از بیان یگانگى و ذکر ویژگیهاى خداوند به نظم درآمده و در چکامه شاعران این دوره جلوه گر شده بیان گر حق دوستى و کمال جویى آنان مى تواند باشد. در آثار شعر کهن فارسى پس از رسول گرامى اسلام از على بن ابى طالب به عنوان عالى ترین نمونه تربیتى و اخلاقى اسلام و دارنده همه ویژگیهاى پسندیده انسانى یاد شده و با سروده هاى نغز و آموزنده در بزرگداشت او بس زیبا سخن گفته اند. غیر از سروده ها و چکامه هاى یاد شده که درونمایه آنها را نعت رسول اکرم(ص) و بزرگداشت امامان(ع) تشکیل مى دهد در مرثیه هایى که شمارى از شاعران پیشین درباره وفات و شهادت بزرگان اسلام بویژه در سوگ حسین و بیان رویداد جان سوز کربلا و شهادت حسین و یاران وى سروده اند بر آن بوده اند تا پایگاه راستین مردان حق و پاسداران عدالت را در برابر جباران روزگار

 

( 327 )

 

روشن سازند و تلاشها و مجاهدتها و از جان گذشتگیهاى آنان را براى برآوردن بهروزى انسان شرح و نشر دهند.

 

پیروان مذهب تشیّع در این دوره نیز به رواج و نشر مذهب خود پیش از آنچه در عهد آل بویه در جریان بود پرداختند و آن را در شعاع گسترده ترى و با ژرفاى افزون ترى به میان مردم بردند.

 

چنانکه در روز عاشورا عزادارى به پا مى داشتند رایتهاى عزا مى افراشتند بر سر و سینه مى زدند ناله و مویه مى کردند و با سوز و آه از حسین فاطمه سخن مى گفتند شهداى کربلا را یک یک نام مى بردند و هریک را بزرگ مى داشتند و از دلیریها و سخت کوشیهاى وى سخن به میان مى آوردند علماى دین بر فراز منبرها از هدف امام اخلاق و سیره آن بزرگوار و دگرگونى که او در باورها آفرید و جبهه اى که علیه ستم گشود براى مردم سخن مى گفتند.

 

بزرگان مذهب به نشانه سوگوارى و غم و اندوه سر خود را برهنه مى ساختند و دیگر مردم هم جامه چاک مى زدند و زنان مویه کنان روى مى خراشیدند. شمارى از علماى اهل سنت نیز به پیروى از اعتقاد شافعى و ابوحنیفه در این امر با شیعیان همراه مى شدند.62

 

روى هم رفته باید گفت برگزارى این گونه مجلسهاى سوگوارى در بیش تر شهرها معمول شده بود مگر در آن جاهایى که خوارج و مشبّهه چیره بودند و نمى گذاشتند عزادارى پا بگیرد و مردم بر عزیزان زهرا بگریند.

 

مرثیه سرایى

 

ساختن مرثیه ها و سرودن چَکامه ها در مناقب اهل بیت(ع) در بین شاعران شیعه از دیرباز معمول بوده است. شیعیان براى رواج باورهاى ناب خویش شیوه هایى برگزیدند از آن جمله مدیحه سرایى و یادآورى نیکیها و خصالهاى

 

( 328 )

 

عالى امامان و آرمانهاى ناب آنان در قالب مرثیه بود. مرثیه و منقبت در دلها راه مى یافت و باورها و عقاید را قوى مى ساخت و مردم را در برابر هجوم شبهه ها توان مند مى ساخت تا بتوانند کژیها را پس بزنند. خود این شیوه و استفاده از ذکر مناقب براى زنده نگه داشتن باور در پایدارى و ماندگارى مناقب نقش داشت. تا عصر صفوى این هنر والا و نیرومند آن گونه که بایسته بود نتوانست ببالد و گسترش یابد. از این روى تا این دوره به سروده هاى زیادى در آن زمینه ها برنمى خوریم زیرا درگیریهاى مذهبى قرن پنجم و ششم هجرى که در بخشهایى از ایران نیز سایه گسترانده بود آن چنان با کشاکشهاى جاهلانه همراه بود که شاعران شیعه یا شعرى در این زمینه نمى سرودند یا اگر شعرى مى سراییدند براى آن که گرفتار خشم ناآگاهان و کم بصیرتان و سخت گیریهاى حاکمان نشوند آن را ثبت و ضبط نمى کردند.63

 

یکى از راه هایى که شیعیان پس از نیرومندى (در قرن پنجم و ششم) براى نشر مذهب خود برگزیدند میدان دادن و برانگیختن و شوق انگیزى مناقب خوانان یا مناقبیان بود.64 مناقبیان گویا از دوره آل بویه در عراق عجم میدان دارى مى کرده اند. زیرا درست در آغاز دوره سلجوقى که شیعیان در انزوا و ضعف به سر مى بردند مناقبیان در طبرستان و در پاره اى از سرزمینهاى دیگر ایران سرگرم کار بودند و در کوى و برزن و بازار چکامه ها و قصیده هایى را در مدح حضرت على و دیگر امامان(ع) مى خوانده اند. در قرن ششم بیش تر از سروده هاى قوامى رازى استفاده مى کرده اند.65

 

مهم ترین اثرى که ما را از وجود مناقبیان و چگونگى کار آنان آگاه مى کند کتاب النقض نگارش عبدالجلیل قزوینى رازى است. بنابر آگهى هایى که در این کتاب آمده است مناقب خوانان قصیده هاى شیعه را که مدح حضرت على یا دیگر امامان بود مى خواندند. در این قصیده ها افزون بر مدح و ستایش

 

( 329 )

 

آل على(ع) از پاره اى اصول عقائد شیعه نیز سخن گفته مى شد. بر گِرد این مناقبیان حلقه هایى از شیعیان و گاه اهل سنت تشکیل مى شد. در هر دیار که شیعیان بودند جاهاى ویژه اى براى این کار در نظر گرفته شده بود.

 

رفتار حکومت گران سنى و به پیروى از آنان ناآگاهان از مردم بویژه حنفیان گاهى با این مناقبیان بسیار شدید بود. چنان که دختر ملکشاه سلجوقى زبان یکى از مناقبیان را به نام ابوطالب مناقبى برید.

 

از این روى مناقبیان بیش از دیگر شیعیان در خطر بودند و هر آن ممکن بود سربدار شوند.66

 

از میانه هاى سده پنجم تا آغاز قرن هفتم هجرى وضع مناقب خوانان بر همین شیوه بود. شاعران قرن ششم هجرى که درباره حضرت امام حسین(ع) اشعارى دارند جز معزّى نیشابورى و حکیم سنائى عبارتند از:

 

مسعود سعد سلمان عمعق بخارایى ادیب صابر ترمذى سید حسن غزنوى امیر قوامى رازى سوزنى سمرقندى رشیدالدین محمد وطواط فلکى شروانى اثیرالدین اخسیکتى انورى ابیوردى جمال الدین بن عبدالرزاق اصفهانى کمال الدین بن جمال الدین اصفهانى خاقانى شروانى ظهیرالدین فاریابى و ابوالمفاخر رازى.

 

قدرت شیعه و رواج مرثیه سرایى در قرنهاى هفتم و هشتم

 

اگرچه علماى شیعه پیشینه سرودن مرثیه و منقبت را به قرنهاى نخستین هجرت برمى گردانند; اما تلاش آشکار سرایندگان فارسى زبان در این زمینه از قرن ششم هجرى به بعد آغاز شد. در این زمان چنان که پیش از این یادآور شدیم شیعیان بیش تر از عهد آل بویه در روز عاشورا در سوگ امام حسین و شهیدان کربلا سوگوارى مى کردند.67

 

از سویى سنجیدن مرثیه هاى شاعران قرن ششم با مرثیه هاى شاعران

 

( 330 )

 

قرن هشتم هجرى مى رساند که سرودن مرثیه هاى مذهبى در قرن ششم گامهاى تازه اى بود که مى توانست نیاز منقبت خوانان و مرثیت گویان را برآورد و به گونه اى باشد که به کار تبلیغ و جلب قلبها و انگیزاندن احساس توده ها آید. در تاریخ مرثیه سرایى فارسى قرنهاى ششم تا هشتم را باید قرنهاى تجربه هاى تازه در سرودن مرثیه هاى مذهبى دانست. در دوره هاى بعد نیز به شاعران و مرثیه سرایانى برمى خوریم که مرثیه را به اوج رساندند و پرسوزترین گونه هاى مرثیه را در ادبیات فارسى پدید آوردند. تا آن که مرثیه سرایى مذهبى در دوره صفویه به راهى افتاد که فصلى تازه را در شعر فارسى گشود. از آن تاریخ تاکنون صدها شاعر هزاران بیت شعر در حماسه رادمردان کربلا و دیگر شهیدان اسلام سروده و بر سروده هاى خود لباس جاودانگى پوشانده اند.

 

بین سالهاى 600 تا 800 هجرى جنبش شاعران و گویندگان شیعى در ادبیات فارسى به زیبایى و عزت مندانه جلوه گر شد و خوش درخشید و شاعرانى عَلَم شدند که بنابر گفته قاضى نورالله شوشترى در کتاب مجالس المؤمنین:

 

(طبع آنان را در دارالملک بقا به مداحى حضرت محمد(ص) و آل او(ع) نوشته بودند.)68

 

در چکامه هاى فارسى بسیارى که بین این دو قرن سروده شده شرح رویدادهاى زندگى امامان(ع) و بیان سیره و سلوک زیبا و پردرخشش آنان به خوبى و آهنگى دلنشین مجال طرح یافته اند.

 

در این دوره مولانا حسن بن محمود کاشانى آملى و سه شاعر دیگر به نامهاى: نصرت بن محمد علوى رازى حمزه کوچک ورامینى و شهاب سمنانى که متأسفانه گمنام مانده اند در نهضت شیعى شعر فارسى نقش آفریده اند.69

 

( 331 )

 

مولانا حسن کاشانى آملى از مردم کاشان بوده اما چون در آملِ مازندران ساکن بوده به آملى نیز شهرت یافته است. وى از ستایش شهریاران و بزرگانِ روزگار دورى جست و چون مذهب شیعه داشت بیش تر سروده هایش از جمله یک ترکیب بند هفت بندى در مناقب معصومان بویژه امام على(ع) است. به موجب روایت دولتشاه سمرقندى در تذکرةالشعرا در بازگشت از سفر حج به بارگاه حضرت در نجف اشرف بار یافته و در این حالت معنوى قصیده اى در مدح امام سروده است. پاره اى از سروده هاى حسن کاشانى در مجالس المؤمنین قاضى نورالله شوشترى آمده است. مولانا حسن کاشانى آملى در عهد سلطنت الجایتو سلطان محمد خدابنده بین سالهاى 703 تا 716هـ.ق مى زیسته است. در جوانى رخت از جهان بربسته و در جانب قبله سلطانیه به خاک سپرده شده است.

 

نهضت شاعران پارسى گوى در سده هاى چهارم تا ششم با بهره گیرى از تاریخ نمادها و باورهاى شیعه زمینه و مجال طرح و رشد یافت و کم کم با پیمودن پایه هاى کمال در سده هفتم و هشتم به اوج خود رسید و در قرن نهم هجرى شاعران غیر شیعه را به سوى خود کشاند و بر آنان اثرى ژرف گذارد. تا آن گاه که صفویان پا به عرصه تاریخ ایران گذاردند و شعر فارسى را به خدمت مذهب و آموزه هاى بلند آن درآوردند.70

 

رثاى مذهبى نسبت به دیگر گونه هاى شعرى عمر کوتاه ترى دارد. بیش از شش هفت سده از پیدایش و چهار پنج سده از گسترش آن نمى گذرد. و این گونه سخن پردازى هم ویژه شیعیان است.

 

کهن ترین مرثیه هاى مذهبى را پس از کسائى سنائى قوامى رازى باید در اشعار شاعر عارف نامدار نیمه دوم سده هفتم و سرآغاز سده هشتم هجرى سیف الدین فرغانى (م: 705هـ.ق) یافت که مى سراید

 

( 332 )

 

:

 

اى قوم در این عزا بگریید

 

بر کُشته کربلا بگریید

 

با این دلِ مرده خنده تا چند

 

امروز در این عزا بگریید

 

فرزند رسول را بکشتند

 

از بهر خداى را بگریید

 

از خون جگر سرشک سازید

 

بهر دل مصطفى بگریید

 

وز معدن دل به اشک چون دُرّ

 

بر گوهر مرتضى بگریید

 

با نعمتِ عافیت به صد چشم

 

بر اهل چنین بلا بگریید

 

دل خسته ماتم حسینید

 

اى خسته دلان هلا بگریید

 

در ماتم او خَمُش مباشید

 

ییا نعره زنید یا بگریید

 

تا روح که متصل به جسم است

 

از تن نشود جدا بگریید71

 

در این دوره شیعه پرتکاپو بود. در روزهاى سوگوارى ساختن و خواندن مرثیه امامان و شهیدان در اوج خود برقرار بود. از نمونه هاى خوب این گونه مرثیه ها قصیده یاد شده است که براى شهید کربلا سروده شده است.

 

بى گمان سیف فرغانى این قصیده را سروده تا در مجلسهاى سوگوارى محرم خوانده شود 72 مردم در سالگشت شهادت حسین فاطمه اشک بریزند و با اشک خود چشمه هاى جوشانى پدید آورند و درخت و مرغزار مذهب ناب شیعه را آبیارى کنند.

 

از گونه هاى دیگر شعر فارسى در قرن هفتم و هشتم شعرها و سروده هاى دینى است که سرودن آنها در میان شاعران شیعه و سنّى رواج داشته است. زیرا پس از فروپاشى عباسیان و چیرگى مغولان کم کم درگیریهاى خونین میان شیعیان و سنیان کاهش یافت و این دو گروه به هم نزدیک شدند.

 

و با گرایش فرمانروایان مغول به شیعه و دیگر سببها و انگیزه ها از جمله

 

( 333 )

 

حضور نیرومند سربداران و نیرو گرفتن همه سویه شیعیان و کاسته شدن از قدرت سنیان و کوتاه شدن دستهاى انگیزاننده و وادارنده سنیان به دشمنى و از دیگر سوى بهره ناروا نبردن شیعیان از قدرت و نیروى خود و دامن نزدن به اختلافها آرامش بین دو گروه سایه گستراند و میانه روى و تاب آوردن هم دیگر به بهترین وجه خود را نمایاند. این میانه روى در شعر شاعران به خوبى آشکار است.

 

در این عهد بسیارى از شاعران اهل سنّت با اثرپذیرى از رفق و مداراى شیعیان و مهرورزیهاى آنان به شیعیان نزدیک شدند و از این راه با امامان و تلاشها و دلسوزیهاى آنان براى اسلام و اسلامیان آشنایى پیدا کردند و به طور طبیعى دگرگونیهایى در زندگى آنان پدیدار گردید و این دگرگونى در زبان و ذوق ایشان جلوه گر شد. از این روى به مدح اهل بیت و ائمه هدى(ع) پرداختند و خوى و اخلاق پسندیده ائمّه را در سروده هاى خود به زیبایى بازتاب دادند.

 

این نکته را باید یادآور شد: در قرن هفتم و هشتم هجرى همان گونه که پیش از این یادآور شدیم احترام به امامان(ع) در میان عالمان و نویسندگان و شاعران سنّى مذهب خیلى بیش تر از دوره هاى پیشین و حتى در پاره اى موردها به وضع بى سابقه اى معمول شد. منقبت و مدح و رثاى اهل بیت در شعر شاعران جایگاه ویژه یافت. این خود یکى از دستاوردهاى مبارک و خجسته فروپاشى عباسیان بود که پیشرفتهاى سیاسى و اجتماعى بسیارى را براى شیعه در پى داشت. از دوره پادشاهى هلاکوخان مغول شیعیان براى به دست گرفتن قدرت و سیادت سیاسى به تلاش همه سویه دست زدند و زمینه بالندگى و رشد آنان در سایه تدبیر عالمان شیعى فراهم شد.

 

از شاعرانى که در قرنهاى هفتم و هشتم هجرى قمرى در ذکر مناقب پیامبر و خاندان او و یا در رثاى آنان چکامه هایى سروده اند مى توان از

 

( 334 )

 

سرایندگان زیر نام برد:

 

امامى هروى فخرالدین عراقى سیف الدین فرغانى سلمان ساوجى خواجوى کرمانى سعید هروى ابن نصوح حسن متکلم حسن کاشانى آملى معینى جوینى بابا افضل کاشانى عطار نیشابورى شمس طبى جلال الدین محمد مولوى سعدى شیرازى سلطان ولد (فرزند مولوى) اوحدى مراغه اى اصفهانى ابن یمین ناصر بخارایى لطف الله نیشابورى و…

 

امام حسین(ع) براى نسلهاى پس از خود میراثى گرانبها به یادگار گذاشت. دانشوران فرهیختگان روشنفکران مسلمان چه شیعه و چه سنى از شعله هاى مقدسى که حسین و یاران علیه ستم افروختند روشنایى گرفتند و با الگو گرفتن از ایثار و استوارى او راه عزت را با همه سختیها و آسیبها پیمودند. از جان گذشتگى حسین(ع) و یاران بود که پایه اسلام را استوار ساخت و آن را در قلبها ماندگار کرد. به این ترتیب اسلام توانست در برابر هرگونه اتفاق ناگوار و هر گزند و آسیب ویران گر چه در داخل جامعه اسلامى و چه خارج از آن ایستادگى کند. پس از قیام شورانگیز حسین(ع) روز به روز اسلام بیش از پیش دامن گستراند و مهرورزیها و صحنه هایى که او و یاران آفریدند بسیارى از دلها را رام اسلام کرد. امام حسین(ع) با قیامش جانبازى و ایثار را به نمایش گذاشت. آیا ممکن است این جان فشانى براى نسل آینده درس آموز نباشد و به یادگار نماند؟

 

این پرسشى است که باید بدان پاسخ گفت:

 

نخست: قیام امام حسین(ع) الهام بخش کاروان گمراه شدگان در بازگشت به مسیر حق است. امام حسین(ع) سرمشق کسانى است که مى کوشند ستم دیدگان و به ضعف و خوارى کشیده شدگان را از بند حکومتهاى ستم پیشه آزاد کنند و براى انسانهایى که در پى رهایى از چنگ ددمنشانند کربلا

 

( 335 )

 

تجلى گاه قدرت است.

 

دوم: واقعه کربلا به انسان مى آموزد که مى بایست در مبارزه براى حقیقت و آزادى جان خویش را نثار کند. امام حسین به بشریت آموخت که حکومتى که بر بى عدالتى و استبداد استوار باشد سزاوار پیروى نیست و بر مؤمنان واجب است که از پایمال شدن حقوق انسانها جلوگیرى کنند.

 

سوم: این حقیقت آشکار مى شود که پیروان اسلام آن زمان که مبارزه علیه ستم و نادرستى را مى آغازند نباید به دستاورد آن بیندیشند. تنها شرط مبارزه آن است که مؤمن با راستى و ناب باورى گام به میدان مبارزه گذارد.

 

چهارم: هنگامى که مجاهدى براى برترى اسلام در تمام عرصه هاى زندگى مى کوشد نباید اجازه دهد دشواریها و نبود وسائل او را از هدف باز دارد. او با ایمانى راسخ به پروردگار و با گامهاى استوار مى بایست در راهى که برگزیده پیش رود.

 

پنجم: از نگاه امام حسین(ع) هنگامى که مسلمانى به مبارزه با نادرستى و ظلم برمى خیزد نباید به آنچه که براى خود خانواده و اموالش پیش خواهد آمد بیندیشد; چه ممکن است این اندیشه ها و پندارها گسستى در کارش پدید آورند. باید به خاطر داشته باشد در پیمانى که با خداى خویش مى بندد براى جلب رضاى او و نیز راه یافتن به بهشت از همه وابستگیهاى خویش مى گذرد.

 

ششم: ایستادگى امام حسین(ع) و دستاوردهاى ایشان این اصل کلى قرآن را ثابت کرد که وضع هیچ قومى بهتر نمى شود مگر آن که خود براى دگرگونى وضع خویش به پا خیزد. به دیگر سخن دگرگونى و از حالى به حالى شدن مردمانى بى آن که اشتباه ها را از خود دور کنند و در برابر بى عدالتى قیام کنند عملى نیست.

 

هفتم: پیامدهاى شهادت امام حسین(ع) به دنیا نشان داد که بنا به آموزه و پیام

 

( 336 )

 

روشن قرآن مجید دروغ و نادرستى نابود مى شود و پیروزى از آن حقیقت است. بى شک پیامدهاى آنیِ مبارزه امام حسین(ع) بسیار غم انگیز بوده است اما در فرجام امام(ع) و پیروان عدالت که ایشان را همراهى مى کردند افتخار و پیروزى را از آنِ خود ساختند و این مبارزه با پیروزى حق به انجام رسید.

 

هشتم: وفادارى امام حسین(ع) به اسلام به عنوان دین و نظامى جهانى هشدار و بیدارباشى بود براى آنان که اسلام را به چهار دیوارى مسجدها مى جستند و خلاصه مى کردند.

 

آن حضرت بر این باور بود که اسلام آن نور هدایتى است که جاه جوییها و هوسها و گرایشهاى شخصى نمى بایست در به کار بستن و اجراى قانونها و آیینهاى آن نقش داشته باشد. بنا به اعتقاد ایشان هدف اسلام رشد و تعالى بشر است نه استثمار او. وظیفه هر مسلمان پارسا و پرهیزگار در راه جهانى شدن اسلام رهاسازى اسلام از قید تنگ نظریها و کوته فکریهاى سیاسى بود که افراد خودمحور و کوته بین بناى آن را گذارده بودند.

 

ابوالحسن کسائى مروزى: همزمان با دوران وزارت صاحب کسائى مروزى (م:493ق/ 382ش) پا در قلمرو شعر فارسى و مرثیه سرایى نهاد.

 

( 337 )

 

کسائى از شاعران بزرگ نخستین دوره شعر فارسى و از هم روزگاران حماسه سراى بزرگ حکیم ابوالقاسم فردوسى است. اشعار کسائى گذشته از اهمیت آنها در شعر و ادب و زبان فارسى از این نظر هم که نکته هاى ارزنده اى از وضع اجتماعى فراموش شده عصر او را در بردارد خواندنى و درخور درنگ و بررسى است. دیوان سرودها و چکامه هاى وى همچون صدها اثر دیگر ادب فارسى به تاراج دشمنان رفته است و آنچه از او به جاى مانده نشان از پایگاه بلند او در این عرصه است.

 

کسائى به سبب هنر شاعرى و هم از این روى که راه تازه اى در پیش گرفته و بخشى از سروده هاى خود را در راه تبلیغ اندیشه و باور خویش به کار انداخته و استاد بزرگى چون ناصرخسرو از او پیروى کرده است باید روى شعر و اندیشه اش به درستى درنگ شود که گنجینه اى است بس گرانبها.

 

کسائى نخستین شاعرى است که به زبان فارسى شعر مذهبى سروده و راهى براى آیندگان گشوده است.

 

نویسنده مجمع الفصحاء او را فاضلى نیکو اعتقاد و مداح اهل بیت امجاد و معاشر اهل ایمان خوانده و از پیشینیان شیعه دانسته است.

 

از او در مدح و ستایش حضرت امیر(ع) نقل شده است:

 

مدحت کن و بستاى کسى را که پیمبر

 

بستود و قضا کرد و بدو داد همه کار

 

آن کیست بر این حال و که بودست و که باشد

 

جز شیر خداوند جهان حیدر کرّار

 

این دین هدى را به مثل دایره اى دان

 

پیغمبر ما مرکز و حیدر خط پرگار

 

علم همه عالم به على داد پیمبر

 

چون ابر بهارى که دهد سیل به گلزار

 

کسائى بیش تر عمر خود را در دوره سامانیان گذراند. امراى سامانى اگرچه خود اهل سنت و به ظاهر فرمانبردار خلافت بغداد بودند; اما تلاش مى ورزیدند که در قلمرو خود به دیگر کیشها و مذهبها آزادى بدهند

 

( 338 )

 

.

 

در سایه این آسان گیرى شیعه در این قلمرو به گونه اى از خوان آزادى که حکومت گسترده بود بهره مند بود و کم تر فرهیختگان و دانشوران شیعى مورد پى گرد قرار مى گرفتند.

 

اما با برافتادن دولت سامانى وضع دگرگون شد. محمود غزنوى که نژاد تُرک و مذهب حنفى داشت سخت گیر بود و با تمام توان سیاست حکومتى و مذهبى عباسیان را پیاده مى کرد و مى گفت:

 

(من از بهر عباسیان انگشت در کرده ام در همه جهان و قرمطى مى جویم و آنچه یافته آید و درشت گردد بردار مى کشم.)

 

و کسائى در این عصر و زمان بدون هیچ گونه ترس و وحشتى قصائدى در مدح اهل بیت و ائمه اطهار(ع) سرود.

 

بله در روزگار تیره و تارى که شمارى از کوردلانِ بى ایمان براى على(ع) و فرزندان او هیچ گونه جایگاه برترى باور نداشتند و حتى بر منبرها شیعه را لعن مى کردند سخن از تولاى على(ع) به میان آوردن و او را (زین الاصفیا) (فخر اولیاء) (امام المتقین) (رکن مسلمانى) و برتر از همه کس و برترین خلق خدا پس از نبى اکرم(ص) خواندن و شناساندن تنها کار ایمان آورندگان راستین و با شهامت است. جاى بسى تأسف است که دیوان کسائى که به گفته نویسنده النقض و نویسنده لباب الالباب لبالب از مدح على و آل او بوده از میان رفته و جز پاره اى از سروده هاى او به جاى نمانده است. شایان ذکر است تشیع کسائى و اعتقاد او به خاندان عصمت و طهارت و شهامت او در بیان عقیده و ستایش ائمه سبب جلوه و برجستگى ویژه وى در میان دیگر سخنوران گردیده است.

 

قصیده کسائى درباره کربلا کهن ترین سوگنامه کربلا و نخستین

 

( 339 )

 

سوگنامه مذهبى در شعر فارسى است. خوشبختانه این قصیده به طور کامل به جاى مانده است. زمانى که کسائى سوگنامه سرائى را آغاز کرد همزمان بود با سالهایى که به فرمان معزالدوله دیلمى عزادارى حضرت امام حسین(ع) در بغداد و دیگر بخشها و سرزمینهاى قلمرو حکومتى او معمول بود.

 

به طور طبیعى خبر مراسم بغداد مرکز خلافت آل بویه اندکى بعد به خراسان هم رسیده بود و شیعیان آن سامان هم سرمشق تازه ترى یافته بودند. کسائى هم بر پایه باورهاى مذهبى خود سوگنامه هاى خویش را سرود و گام در راهى نهاد که پس از وى گویندگان بسیارى راه او را ادامه دادند.

 

کسائى سوگنامه خود را به رسم معمول با وصف بهار و طبیعت آغاز کرده و سپس در بین آن وارد موضوع اصلى مى شود و درباره واقعه کربلا مى سراید:

 

دست از جهان بشویم عزّ و شرف نجویم

 

مدح و غزل نگویم مقتل کنم تقاضا

 

میراث مصطفى را فرزند مرتضى را

 

مقتول کربلا را تازه کنم تولاّ

 

آن نازش محمد پیغمبر مؤید

 

آن سید ممجد شمع و چراغ دنیا

 

آن میر سر بریده در خاک خوابنیده

 

از آب ناچشیده گشته اسیر غوغا

 

از شهر خویش رانده و ز ملک برفشانده

 

مولى ذلیل مانده بر تخت ملک مولا

 

مجروح خیره گشته ایام تیره گشته

 

بدخواه چیره گشته بى رحم و بى محابا

 

بى شرم شمر کافر ملعون سنان ابتر

 

لشگر زده برو بر چون حاجیان بطحا

 

بدیع الزمان همدانى: احمد بن حسین همدانى معروف به بدیع الزمان همدانى (م:398ق/ 386ش) از علماى قرن چهارم هجرى و معاصر دیالمه است. وى در قطعه شعرى که به زبان عربى سروده اشاره به واقعه کربلا دارد

 

( 340 )

 

که ترجمه آن چنین است:

 

اشکهاى ذخیره ات را سیل آسا بریز

 

و آن گوهران را یکسره نثار کن

 

نثار شهادتگاه کربلا کن

 

و از جانب من هرچه بیش تر احترام ورز

 

هرچه گوهر اشک نهفته دارى بریز

 

و ببار اى دیده من

 

ترجمه بالا را صدیقه حسن زاده محصل چنین به نظم درآورده است:

 

اى دیده ببار اشک غم سیل آسا

 

زین دُرج گهر برون فکن گوهرها

 

و آن گاه به پاسِ احترام شهدا

 

بفشان همه را به مشهد کرب و بلا

 

حکیم ابوالقاسم فردوسى: حکیم ابوالقاسم فردوسى (م:410ق/ 397ش) شیعه دوازده امامى بود و بدین جهت از سوى سلطان محمود غزنوى سنّى حنفى مورد بى مهرى قرار گرفت.

 

خردمند گیتى چو دریا نهاد

 

برانگیخته موج از او تندباد

 

چو هفتاد کشتى درو ساخته

 

همه بادبانها برافراخته

 

میانه یکى خوب کشتى عروس

 

برآراسته همچو چشم خروس

 

پیمبر بدو اندرون با على

 

همه اهل بیت نبى و ولى

 

اگر خلد خواهى به دیگر سراى

 

به نزد نبى و وصى گیر جاى

 

بدین زادم و هم بدین بگذرم

 

چنان دان که خاکِ پى حیدرم

 

فردوسى در اشعار خود از حضرت زهرا امام حسن و امام حسین(ع) نیز یاد کرده و مى سراید:

 

نبى و على دختر و هر دو پور

 

گزیدم وز آن دیگرانم نُفور

 

( 341 )

 

باباطاهر همدانى: باباطاهر (م:410ق/ 397ش) از شاعران و عارفان نیمه دوم قرن چهارم و آغاز قرن پنجم هجرى است. از باباطاهر ترانه هاى محلى پر سوز و گداز زیبا دلکش و انگیزاننده اى بر جاى مانده است.

 

الهى قمشه اى در مقدمه دیوان باباطاهر مى نویسد:

 

(ناله جان سوز طاهرِ عریان یکى از آن بارقه هاى عشق الهى است که مى توان آن را صیحه قدسى و شعله آسمانى شناخت و نواى پر سوز و گدازش از دل پاکِ پر از عشق و محبت برخاسته است که بى اختیار چون کوهِ آتش فشان شورش در دلها تأثیر مى کند.)

 

باباطاهر به یقین شیعه دوازده امامى بود و خود در یک رباعى مى سراید:

 

از آن روزى که ما را آفریدى

 

به غیر از چیزى ندیدى معصیت

 

خداوندا به حق هشت و چهارت

 

زما بگذر شتر دیدى ندیدى

 

و یا:

 

شبى خواهم که پیغمبر ببینم

 

دمى با ساقى کوثر نشینم

 

بگیرم در بغل قبر رضا را

 

در آن گلشن گلِ شادى بچینم

 

درباره رویداد غم انگیز کربلا:

 

عاشق آن به که دایم در بلا بى

 

ایوب آسا به کرمان مبتلا بى

 

حسن آسا بدستش کاسه زهر

 

حسین آسا به دشت کربلا بى

 

یا:

 

برام دلبرى دل مبتلا بى

 

که هجرانش بلا وصلش بلا بى

 

درین ویرانه دل جز خون ندیدم

 

نه دل گویى که دشت کربلا بى

 

پس از باباطاهر همدانى به ترتیب غضایرى رازى (م:426ق) على بن عثمان جلالى هجویرى غزنوى (م:645ق) قطران تبریزى (م:465ق) حکیم

 

( 342 )

 

ابونصر امرى توسى (م: 465ق) ابوالحسن لامعى گرگانى (م:470ق) سروده هایى درباره واقعه عاشورا و شهادت امام حسین(ع) دارند که به خاطر جلوگیرى از به درازا کشیده شدن سخن از آنها مى گذریم.

 

ناصرخسرو قبادیانى: ناصرخسرو (م:481ق/466ش) از شاعران بزرگ و گویندگان درجه اول زبان فارسى در قرن پنجم هجرى است. در بیش تر صفحه هاى دیوان او به نام پیامبر(ص) و حضرت على(ع) برمى خوریم. ناصر اگرچه قصیده اى ویژه در واقعه کربلا ندارد اما در جاى جاى چکامه ها و سروده هاى خود اشاره به شهادت امام حسین(ع) و واقعه کربلا دارد و از کشندگان آن بزرگوار به زشتى یاد کرده است:

 

پاره کرد ستند جامه دین به تو بر لاجرم

 

این سگان مست گشته روز حرب کربلا

 

هیچ شنیدى که به آل رسول

 

رنج و بلا چند رسید از نهاش

 

دفتر پیش آر و بخوان حال آنک

 

شهره از او شد به جهان کربلاش

 

در یک شعر مدحى با مراعات النظیر مى سراید:

 

جان اسکندر ز شادى سر به گردن بر برد

 

گر تو نعل اسب خویش از تاج اسکندر کنى

 

وقت آن آمد که روز کین چو خاک کربلا

 

آب را در دجله از خون عدو احمر کنى

 

اى نبیره آن که زو شد در جهان خیبر ثمر

 

دیر بر ناید که تو بغداد را خیبر کنى

 

و یا:

 

من ز خون حسین پر غم و دردم

 

شاد چگونه کند خون رزانم؟

 

لعنت کنم بر آن بت کوکرد و شیعت او

 

حلق حسین تشنه از خون خضاب و رنگین

 

معزّى نیشابورى:معزّى (م:520ق) ستایش گر سادات قم و رى بوده و در قصیده اى سروده است

 

( 343 )

 

:

 

آمد آواز منادى لافتى الاّ على

 

وانگهى لاسیف الاّ ذوالفقار آمد بلا

 

وان دو فرزند عزیزش چون حسین و چون حسن

 

هر دو اندر کعبه جود و کرم رکن و صفا

 

آن یکى کشته به زهر و اهتزا در اهتزا

 

آن یکى گشته پى دفع البلایا در بلا

 

آن یکى را جان ز تن گشته جدا اندر حجاز

 

وان دگر را سر جدا گشته ز تن در کربلا

 

آن که دادى بوسه بر روى و قفاى او رسول

 

گرد بر رویش نشست وشمر ملعون در قفا

 

وآن که حیدر گیسوان او نهادى بر دو چشم

 

چشم او در آب غرق و گیسوان اندر دما

 

روز محشر داد بستاند خدا از قاتلانش

 

تو بده داد و مباش از حبّّ مقتولان جدا

 

سنایى غزنوى: صاحب کتاب ارزنده (النقض) آن جا که از رجال بزرگ و شاعران شیعه سخن مى گوید سنایى (م:535هـ.ق) را به عنوان بزرگ ترین شاعر این مذهب نام مى برد:

 

(اگر به ذکر همه شاعران شیعه مشغول شویم از مقصود باز مى مانیم و خواجه سنایى غزنوى که عدیم النظیر است در نظم و نثر خاتم الشعرایش نویسند و منقبت بسیار دارد.)

 

معروف است که حکیم سنائى غزنوى نخستین کسى است که گزاره هاى عرفانى را به شرح و گسترده در شعر به کار گرفته و نیز مى توان گفت هم

 

( 344 )

 

اوست که پس از کسائى مروزى و ناصرخسرو با نگاهى ژرف تر و گسترده تر در شعرهایش به رویداد کربلا نگریسته و گزاره هاى عاشورایى را در زبان فارسى به سلک نظم در آورده است.

 

حکیم سنائى در پاره اى از چکامه ها و قصیده هاى خود اشاراتى بجا به رویداد شهادت امام حسین(ع) و شخصیت آن بزرگوار دارد و هم در منظومه والا و مثنوى ارجمند حدیقة الشیعة به شرح بدان پرداخته است.

 

سنائى در قصیده اى اشاراتى به بى نیازى اخلاق و عرفان اسلامى دارد و از سالار شهیدان چنین یاد مى کند:

 

سر بر آر از گلشن تحقیق تا در کوى دین

 

کشتگان زنده بینى انجمن در انجمن

 

در یکى صف خستگان بینى به تیغى چون حسین

 

در دگر صف کشتگان یابى به زهرى چون حسن

 

در حدیقه هنگام یادکرد از سالار آزادگان سخن حکیم سنایى رنگ سوگوارى و مرثیه و اندوه به خود مى گیرد. او اندوه را در جان واژگان روان مى کند و گیسوى سخن مجموع خود را به پریشانى مى خواند و شور و حال خود را نمایان مى کند.

 

نمونه اى از شعر او در رثاى حسین(ع):

 

پسر مرتضى امیر حسین

 

حشمت دین نزاهت لطفش

 

منبت عزّ نباهت شرفش

 

منصب دین نزاهت اربش

 

مشرب این اصالت نسبش

 

منصب دین نزاهت اربش

 

اصل او در زمین علیین

 

فرع او اندر آسمان یقین

 

اصل و فرعش همه وفا و عطا

 

عفو و خشمش همه سکون و رضا

 

( 345 )

 

عمعق بخارایى: عمعق (م:543ق) از شاعران معروف شیعى قرن ششم و هم روزگار سلطان سنجر سلجوقى بوده است:

 

سپهر جاه على افتخار دین که ز فخر

 

چو شیعه مذهب خود را به دین على بندم

 

همه مناقب او گویم و مدایح او

 

به شاعرى چو سخن بر سخن بپیوندم73

 

در سوگ شهادت حسین و یاران مى سراید:

 

به اهل قبله بر از کافران رسید آن ظلم

 

کز آتش و تف خورشید روى بسته گیاست

 

سوار ساحت فرغانه بهشت آئین

 

چو کربلا همه آثار مشهد شهداست

 

کز آب چشم اسیران و موج خون شهید

 

نباتهاش تبر خون و خاکهاش حناست74

 

ادیب صابر ترمذى: ادیب صابر (م:546ق) اهل بخارا و در عصر سلطان سنجر سلجوقى مى زیسته است. شمارى از اهل نظر پایه شاعرى او را برتر از انورى و خاقانى دانسته اند. وى در دانشهاى زمان پایگاه بلند و مقامى ارجمند داشته است. ادیب پیرو مذهب شیعه دوازده امامى بوده است و این باور را چنین مى نمایاند:

 

از آن که معتقد مرتضى و فاطمه ام

 

کزین حصول دَرَج باشد و خلاص دَرَک

 

ادیب در دیوان خود در 85مورد از امام اول شیعیان با عنوانهایى چون: على بن ابى طالب وصى ابوتراب امیرالمؤمنین حیدر و مرتضى یاد کرده است

 

( 346 )

 

.

 

و در سوگ حسین و یاران آن بزرگوار مى سراید:

 

به کربلا چو دهان حسین از او نچشید

 

همى دهند زبانها یزید را دشنام

 

* * *

 

اگر به زیر رکاب حسین او بودى

 

به دست فتح گرفتن عیان لشگر شام

 

دانى که بر على و حسین و حسن چه کرد

 

عهد بدِ زمانه چه در سِرّ چه در عَلَن

 

زهى به خلد روان کرده بر ثبات زبان

 

روان فاطمه و حیدر و حسین و حسَن

 

بنیاد حُسن و قبله احسان ابوالحسن

 

در خلق و خلق مثل حسین و حسن شده

 

* * *

 

هجران تو دشت کربلا بود

 

روحصّه من همه بلا شد

 

وز خون دو دیده رویم اینک

 

چون حلق شهید کربلا شد

 

زین گونه شود که من شدستم

 

هر دل که به عشق مبتلا شد75

 

سید حسن غزنوى: سید حسن غزنوى (م:556ق) هم روزگار مسعود غزنوى و سلجوقیان بوده است. وى در قصیده اى گفته است:

 

اى بى وفا زمانه چه خواهى دگر مکن

 

وى تندرو سپهر چه دارى دگر بیار

 

والله که ماتم شرف الملک بوعلى

 

از ماتم حسین على هست یادگار

 

و در قصیده اى دیگر گوید:

 

لاله غرقه به خون همچون حسین

 

سوسن زنده نفس همچو حسن76

 

امیر قوامى رازى: قوامى رازى (م:560ق) از فصحاى شعراى رى و فضلاى مؤمنان فرخنده پى بوده و بیش تر سروده هاى او چون در مدح خاندان سادات و اولاد ایشان بوده به سعى نامشکور مخالفان و کینه ورزان از بین رفته است.

 

بدرالدین قوامى از گویندگان نیمه اول قرن ششم هجرى است. وى

 

( 347 )

 

ستایش گر قوام الملک یمین الدین طغرایى بوده و تخلص خود را هم از او گرفته است.

 

قوامى در زمان خود در بلاد عراق عجم بویژه در رى مقامى به سزا و شهرت و احترامى درخور داشته و از شعراى شیعى و ستایش گر اهل بیت(ع) بوده است. شعرش آکنده از پند و اندرز زهد و پیروى است به روش سنایى:

 

شاد باش اى قوامى هنرى

 

کاهل رى را سنائى دگرى

 

قوامى شیعه دوازده امامى است و شعر زیر گواه بر آن:

 

ز بعد على یازده سیدند

 

به میدان دین در ز عصمت سوار

 

ییکى مانده زیشان نهان در جهان

 

جهانى از و مانده در انتظار

 

و در جایى دیگر مى سراید:

 

بعد از احمد دامن مهر على در پاى کش

 

ز آن که بس ناخوش بود بى سر گریبان داشتن

 

وز پس او یازده سید که ما را واجب است

 

اعتماد عقبى و دنیا بر ایشان داشتن

 

حبّ اهل بیت و اصحاب آنچنان دارم به طبع

 

کِمْ به تیغ از دوستیگان باز نتوان داشتن

 

قوامى از مناقب خوانان و ستایش گران شیعه بوده است:

 

قوامى از آن است مداح تو

 

که تا کار او به سامان کنى

 

در آن زمان یعنى قرن ششم هجرى مناقب خوانى گونه اى از شعر براى دعوت به مذهب شیعه و تبلیغ بوده است و بسیار اثرگذار و دگرگونى آفرین. از این روى زمامداران خودسر و سرکش این گروه را برنمى تابیده و از کار آنان جلوگیرى مى کرده اند و حتى گاه چنان پایه هاى حکومت خود را در خطر ریزش مى دیده که زبان ستایش گران آل على را مى بریده و یا به دارشان مى آویخته اند.

 

قوامى دوستدار اهل بیت و سوگوار حسین و مرثیه گوى اوست:

 

روز دهم ز ماه محرم به کربلا

 

ظلمى صریح رفت بر اولاد مصطفى

 

هرگز مباد روز چو عاشور در جهان

 

کان روز بود قتل شهیدان کربلا

 

( 348 )

 

آن تشنگان آل محمد اسیروار

 

بر دشت کربلا به بلا گشته مبتلا

 

اطفال و عورتان پیمبر برهنه تن

 

از پرده رضا همه افتاده بر قضا

 

فرزند مصطفى و جگر گوشه رسول

 

سر بر سِنان و بدن بر سر ملا

 

عریان بماند پردگیان سراى وحى

 

مقتول گشته شاه سراپرده عبا

 

قتل حسین و بردگى اهل بیت او

 

هست اعتبار و موعظه ما و غیر ما

 

دل در جهان مبند کزو جان نبرده اند

 

پرورده پیمبر و فرزند پادشا

 

هرگه که یادم آید از آن سید شهید

 

عیشم شود منغّص و عمرم شود هبا

 

کار چو تو بزرگ نه کارى بود حقیر

 

قتل چو تو شهید نه قتلى بود خطا

 

فرزند آن کسى که ز ایزد براى اوست

 

در باغ وحى جلوه طاووس (هل أتى)

 

در خانه نبوت و عصمت براى تو

 

سادات را جمال شد اسلام را بها77

 

سوزنى سمرقندى: سوزنى(م:569ق) اهل نسف (نخشب) بوده و در نظم استاد مسلّم و در نثر نیز دستى داشته است. سوزنى شاعرى ستایش گر و هزل گو و از سروده هاى وى برمى آید که شیعه دوازده امامى بوده است:

 

سپهر جاه على افتخار دین که ز فخر

 

چو شیعه مذهب خود را بر آن على بندم

 

بسیارى از ممدوحانِ سوزنى از سادات آل حسن و آل حسین بوده که در آن زمان در ولایت خراسان سمَت امیرى داشته اند.

 

از نسل حسین بن على شاه شهیدى

 

نه ز تخمه جمشیدى و ز گوهر مهراج

 

اطهر و اشرف شد آل حسین بن على

 

آن که على جاه او هر روز عالى تر سزد

 

*

 

چون مناقب نامه آل على دفتر کند

 

نام او چون فاتحه آغاز آن دفتر سزد

 

تاج سر سادات حسین على آن کو

 

پیغمبر حق راست گرامى تر فرزند

 

( 349 )

 

*

 

من از هواى جگرگوشگان پیغمبر

 

نه برکنم دل تا جان بود موافق تن

 

همه هواى من آن است تا شود ماهر

 

به مدح آل نبى طبع من به نظم سخن

 

*

 

از آن چه به که مزیّن شود مرا دیوان

 

به مدح عترت کرّار شیرِ شیراوژن78

 

فلکى شروانى: فلکى(م:577ق) برخلاف شاعران و درباریان هم روزگار خویش به روش شیعه و دوستى با خاندان على(ع) گرایش داشته است. شاید به همین سبب بوده که شروان شاه او را به زندان افکنده و بر او خشم گرفته است. او در قصیده اى که در زندان به عنوان شروان شاه مى سراید عشق و علاقه خویش را به خاندان پیامبر(ص) این گونه در قالب شعر مى ریزد:

 

به نور روضه سیّد به خاک مشهد حیدر

 

به سنگ خانه کعبه به آب چشمه زمزم

 

به آب چشم اسیران اهل بیت پیغمبر

 

به خون پاک شهیدانِ عشر ماه محرم79

 

اثیرالدین آخسیکتى: اثیرالدین آخسیکتى(م:580ق) امیرالشعراى دربار سلاجقه حنفى مذهب از عشق و شیدایى خویش به خاندان پیامبر و آل على چنین پرده برمى دارد:

 

کجا رمزى دراندازد قتیلى چون حسین آرد

 

کجا زهرى برافشاند شهیدى چون حسن دارد

 

*

 

ایمان به دان دو میوه شاخ پیمبرى

 

کاز وى مراد عنصر شبّیر و شبّر است

 

*

 

سبزه فکنده بساط بر طرف آبگیر

 

لاله حُقه نماى شعبده بوالعجب

 

پیش نسیم ارغوان قرطه خونین به کف

 

خون حسینان باغ کرده چو زهرا طلب80

 

( 350 )

 

انورى ابیوردى: انورى (م:587ق) هم روزگار سلطان سنجر سلجوقى و از ناموران شعر در خراسان بزرگ بوده است. از سروده هاى اوست:

 

اى جوادى که خاک پایت را

 

بوسه ده گشته هر که تاجور است

 

عفو فرماى گر مثل گنهم

 

خون شبیّر و کشتن شبّر است81

 

*

 

حسام دولت و دین اى خداى داده ترا

 

جمال احمد و جود على و نام حسین82

 

به من از کربت و بلا آورد

 

که نیاورد کربلا به حسین83

 

جمال الدین محمد اصفهانى: جمال الدین(م: حدود588ق) پدر استاد کمال الدین اسماعیل و سرآمد قصیده سرایان ایران در قرن ششم هجرى است. وى حنفى مذهب بوده اما به تشیع گرایش داشته است. از اشعار اوست در مدح اهل بیت و واقعه کربلا:

 

خداى عزّوجلّ در زمین دو شاخ نشاند

 

ز یک نهال برون آخته حسین و حسن

 

ییکى ز بیخ بکندند آب ناداده

 

ییکى به تیغ به زهر آب داده اینت حزن

 

اگر زمانه کسى را به طبع گشتى رام

 

دگر نبودى مر اهل بیت را توسن

 

چو با سلاله پیغمبر آن رود توکه اى

 

که از سلامت خواهى که باشدت جوشن

 

بمیر پیش تر از مرگ تارى جائى

 

که مرگ نیز نیاردت گشت پیرامن84

 

خاقانى شروانى: خاقانى (م:595ق) را به سبب کمالى که در صناعت شعر داشته حسان العجم لقب داده اند. وى شاعرى آزاده بلندنظر نازک اندیش داراى اندیشه اى عالى و همتى بلند بوده است. خاقانى در روزگارى تیره و تار مى زیسته است و شیعیان در انزواى شدید به سر مى برده اند و حاکمان ستم آنان را از هرگونه ابراز عقیده اى باز مى داشته اند. از این روى

 

( 351 )

 

خاقانى ناگزیر پاره اى از اندیشه ها و باورهاى خود را به گونه کنایى و در پرده بازگو مى کرده است.

 

خاقانى به علت بدگویى و حسدورزى کینه ورزان در دو نوبت مدتى از عمر خود را در زندان حکومتى گذرانده است.

 

علوى دوست باش خاقانى

 

کز عشیره على است فاضل تر

 

بدشان بِهْ ز مردم نیکو

 

نیکشان از فرشته کامل تر

 

و با توجه به سروده هاى زیر که از او به یادگار مانده مى توان گفت: وى بى گمان شیعه دوازده امامى بوده است; زیرا تنها شیعیان دوازده امامى امام رضا(ع) و امامان پس از وى را قبول دارند.

 

به خراسان شوم ان شاءالله

 

آن ره آسان شوم ان شاءالله

 

بر سر روضه معصوم رضا

 

شِبه رضوان شوم ان شاءالله

 

گرد آن روضه چو پروانه شمع

 

مست جولان شوم ان شاءالله

 

*

 

کو آن که به پرهیز و به توفیق و سداد

 

هم باقر بود و هم رضا و هم سجاد

 

از بهر عیار دانش اکنون به بلاد

 

کو صیرفى و کو محک و کو نقّاد

 

اى عراق الله جارک سخت مشعوفم به تو

 

وى خراسان عمرک الله سخت مشتاقم ترا

 

گرچه جان از روزن چشم شمایى روزى است

 

از دریچه گوش مى بیند شعاعات شما85

 

*

 

ز صد هزاران خلف یک خلف بود چو حسین

 

که نفس احمد بختى رام او زیبد

 

ز صد هزاران بختى یکى نجیب آید

 

که کتف احمد جاى زمام او زیبد86

 

ظهیرالدین فاریابى: بى گمان ظهیر فاریابى(م:598ق) شیعه دوازده امامى بوده و اعتقادى استوار و ناب به خاندان نبوت داشته است. از جمله اشعار زیر

 

( 352 )

 

گواه این سخن است:

 

ظهیر با تو چه گویم عجب که نشناسى

 

غریب خاک خراسان شهید خطه طوس

 

*

 

اى صبا گر به خراسان گذرى بهر ظهیر

 

همتى جز زِ دمِ شاه غریبان مَطَلب

 

*

 

اى ظهیر از گور نقبى مى زنم تا کربلا

 

مى روم گریان به پابوس حسین تشنه لب

 

بس که چشم غم سرشکم با بلا آمیخته است

 

خاک من دارد شرف مانند خاک کربلا86

 

ابوالمفاخر رازى: رازى(م: حدود600ق) ادیبى فاضل بوده است. دیوانش به نظر نرسید; اما سروده هایى از او در آتشکده آذر و روضةالشهداء نقل شده است.

 

همان گونه که در جاهاى دیگر نیز یادآور شده ایم شاعران شیعه یا چکامه ها و سروده هاى خود را از ترس ستم پیشگان و کینه ورزان آن گونه که بایسته است ثبت نکرده و یا اگر دیوانى ترتیب داده اند به دست فرومایگان از بین برده شده است.

 

براى نمونه به کتاب شرح حال صاحب بن عبّاد که در آن از شاعران شیعه عهد وى و پس از وى نام برده شده است بنگرید که شعر کدام یک از شاعران نامبرده مانده و به دست ما رسیده است؟

 

ابوالمفاخر رازى در سروده هایى زبان حال عمرسعد را بیان مى کند که به طمع حکومت رى و طبرستان کمر به قتل حسین(ع) بست:

 

مرا بخواند عبیدالله از میان عرب

 

رسید بر دلم از خواندنش هزار تعب

 

مرا اِمارت رى داد و گفت حربِ حسین

 

قبول کن که از او ملک راست شور و شغب

 

به ملک رى دل من مایل است و مى ترسم

 

به کینه چون بکُشم پادشاه ملک ادب

 

( 353 )

 

چگونه تیغ کشم در رخ کسى که وراست

 

شجاعت و نسب و علم و حلم و فضل و حسب

 

سزاى قاتل او دوزخ است و مى دانم

 

که این چنین عمل آرد خداى را به غضب

 

ولى چو درنگرم در رى و حکومت آن

 

همى رود زدلم خوف نار ذات لهب

 

در ترجمه حرّ ریاحى مى سراید:

 

منم شیردل حرّ مردم رباى

 

کمر بسته پیش ولى خداى

 

منم شیر و شمشیر برّان به دست

 

که دارد بر شیر و شمشیر پاى

 

و در پایان او را سوار بر براق شهادت مى بیند:

 

خوشا حرّ فرزانه نامدار

 

که جان کرده بر آل احمد نثار

 

ز رخش تکبّر فرود آمده

 

شده بر یراق شهادت سوار

 

به عشق جگرگوشه مصطفى

 

برآورده از جان دشمن دمار87

 

باباافضل کاشانى: بابا افضل(م:610ق) از رباعى سرایانى است که او را در ردیف ابوسعید ابوالخیر و خیّام شمرده اند.

 

باباافضل شیعه دوازده امامى بوده و در ستایش اهل بیت رباعیهایى دارد از جمله:

 

از روز ازل مهر على در دل ماست

 

با مهر على سرشته آب و گل ماست

 

گویند که در جهان چه حاصل کردى

 

اندر دو جهان مهر على حاصل ماست

 

گر مهر على در دل و جانت نبود

 

از دین محمدى نشانت نبود

 

اثنا عشرى اگر نباشى به یقین

 

از دوزخ سوزنده امانت نبود

 

ییارب به رسالت رسول الثقلین

 

ییارب به قضاکننده بدر و حنین

 

عصیان مرا دو نیم کن در عرصات

 

نیمى به حسن ببخش و نیمى به حسین88

 

فریدالدین عطار نیشابورى: فریدالدین عطار(م:618ق) عارف صاحب دل

 

( 354 )

 

و مرد حال بوده است و در دریاى معانى شناور. دریاى معانى در دل وى چنان موج در موج مى زده است که نمى دانسته چگونه آنها را به رشته بکشد:

 

ز بس معنى که دارم مى ندانم

 

که هریک را به هم چون در رسانم

 

معانى ضمیرم را عدد نیست

 

مرا این بس که از خلقم مدد نیست

 

نه غایت مى درآید در معانى

 

نه نقصان مى پذیرد این روانى89

 

عطار از هر در سخن گفته و بسیار گفته:

 

ز هر در گفتم و بسیار گفتم

 

چو زیر چنگ شعرى راز گفتم

 

گفته اند عطار سنى مذهب بوده است; اما به گمان ما این سخن درست نیست. عطار به دلیل شعرهایى که در پاره اى از مجموعه هاى شعرى خود دارد و به دلیل جستارهایى که درباره امام باقر و امام صادق(ع) در تذکرةالاولیاء از کلک او تراوش کرده سرسپرده آستان ولایت على بن ابى طالب بوده است.

 

عطار در دو مثنوى: مظهر الأسرار و مظهر العجائب به روشنى باور راستین خود را به تشیع ابراز مى دارد و نخستین کتاب خود را هم مظهرالعجائب نام مى گذارد که برگرفته از لقب مولى الموالى على بن ابى طالب(ع)است. از همین روست که قاضى سمرقند زبان به تکفیر عطار مى آلاید و کتاب مظهرالعجائب وى را مى سوزاند.

 

عطار خود از این واقعه چنین یاد مى کند:

 

عمر و قاضى چون مرا دشمن گرفت

 

مسخ گردید و ره گلخن گرفت

 

و در جاى دیگر مى سراید:

 

قصد من بسیارِ مردم کرده اند

 

خاطر مسکین من آزرده اند

 

جور بسیار از جهان بر من رسید

 

جور دنیا را همى باید کشید

 

انجام یک پژوهش سبک شناسى و متن شناسى علمى مظهرالعجائب و

 

( 355 )

 

سنجیدن آن با دیگر آثار عطار جاى کم تر تردیدى باقى نمى گذارد که این اثر از شاهکارهاى عرفانى عطار و از میراثهاى فکرى فرهنگ شیعى و ایرانى است.91

 

عطار عشق و علاقه و دلدادگى خود به پیامبر و خاندان نبوت را در سروده زیر به زیبایى مى نمایاند:

 

از جمیع انبیاى هر زمان

 

شد نبوت ختم بر احمد بدان

 

بعد از آن ختم ولایت بر على است

 

نور رحمت از کلام او جلى است

 

بعد حیدر ختم بر مهدى بود

 

آن که در دین هدى هادى بود

 

این کتاب من زبان مهدى است

 

مؤمنان را رهنما و هادى است

 

این کتاب من چو نایب آمد است

 

مظهر کل عجائب آمده است

 

خارجى گر منع فرماید مرا

 

رافضى گوید مرا او بر ملا

 

این ز گفت شافعى شد حاصلم

 

حبّ او رفض است و هست آن حد دلم

 

رفض نبود حبّ اداى خارجى

 

گمره آن کو نیست بر او ملتجى

 

او ولى آمد بگفتِ کردگار

 

انّما بر خوان و بر ما شک میار92

 

عطار در کتاب خسرونامه هم در شرح برتریهاى امام حسن(ع) او را معصوم چهارم و امام دوم مى داند و به روشنى از باور ژرف خود به تشیّع سخن مى گوید:

 

امامى کو امامت را حسن بود

 

حَسن آمد که جمله حُسن ظن بود

 

همه حُسن و همه خلق و همه حِلم

 

همه لطف و همه جود و همه علم

 

ز جودش هفت دریا هشت آمد

 

ز شوقش نُه فلک در گشت آمد

 

سه نور بس قوى را چارم او بود

 

براى آن همه چیزش نکو بود

 

مربع زان سه آمد جوهر او

 

مثلث دو مثنى در بر او

 

چو دو میراث مشکین زان سه تن داشت

 

چو جان در بر ازو با خویشتن داشت

 

دل پر نور او دریاى دین بود

 

دو مویش از دو شست عنبرین بود93

 

عطار تذکرةالاولیاء خود را که در شرح ویژگیها خویها خصالهاى

 

( 356 )

 

نیک عارفان و بزرگانِ نامدار است با مدح و ستایش از امام جعفر صادق(ع) شروع مى کند:

 

(آن سلطان ملتِ مصطفوى آن برهانِ حجّت نبوى آن عالم صدیق آن عالم تحقیق آن میوه دل اولیاء آن گوشه جگر انبیاء آن ناقل على آن وارث نبى آن عارف عاشق این محمد جعفر صادق رضى الله عنه.)

 

و با ستایش از امام محمدباقر(ع) به پایان مى برد:

 

(آن حجتِ اهل معاملت آن برهان ارباب مشاهدت آن امام و اولاد نبى آن گزیده احفاد على آن صاحب باطن و ظاهر ابوجعفر باقر رضى الله عنه…)

 

در جایى که امام جعفر صادق را مى ستاید در انگیزه یادکرد آن امام همام مى نویسد:

 

(… اما سبب تبرّک به صادق رضى الله عنه ابتدا کنیم که او نیز بعد از ایشان (ائمه قبلى) بوده است و چون از اهل بیت بیش تر سخنِ طریقت او گفته است و روایت از او بیش تر آمده کلمه اى چند از آن حضرت بیاورم که ایشان همه

 

( 357 )

 

یکى اند چون ذکر او کرده آمد ذکر همه بود نبینى قومى که مذهب او دارند (مذهب جعفرى) مذهب دوازده امام دارند یعنى یکى دوازده است و دوازده یکى)

 

اینک مصیبت نامه عطار درباره امام حسین:

 

کیست حق را و پیمبر را ولى؟

 

آن حسن سیرت حسین بن على

 

آفتاب آسمان را معرفت

 

آن محمد صورت و حیدر صفت

 

نُه فلک را تا ابد مخدوم بود

 

ز آن که او سلطان ده معصوم بود

 

قرةالعین امام مجتبى

 

شاهد زهرا شهید کربلا

 

تشنه او را دشنه آغشته به خون

 

نیم کشته گشته سرگشته به خون

 

آنچنان سر خود که بُرّد بى دریغ

 

کآفتاب از درد آن شد زیر میغ

 

گیسوى او تا به خون آلوده شد

 

خون گردون از شفق پالوده شد

 

کى کنند این کافران با این همه

 

کو محمد؟ کو على؟ کو فاطمه؟

 

صد هزاران جان پاک انبیا

 

صف زده بینم به خاک کربلا

 

در تموز کربلا تشنه جگر

 

سر بریدندش چه باشد زین بتر؟

 

با جگر گوشه پیامبر این کنند

 

وانگهى دعوى داد و دین کنند

 

کفرم آید هر که این رادین شمرد

 

قطع باد از بن زبانى کاین شمرد

 

هر که در رویى چنین آورد تیغ

 

لعنتم از حق بدو آید دریغ

 

کاشکى اى من سگ هندوى او

 

کم ترین سگ بودمى در کوى او

 

ییا در آن تشویر آبى گشتمى

 

در جگر او را شرابى گشتمى94

 

در حکایت آن صوفى که هرگز از دست کسى شربت نخورد درباره شدت بلاهاى وارده بر کربلاییان گوید:

 

گر ترا رنجى رسد یا زارئى

 

آن ز عزّ تست نى از خوار ئى

 

آن چه خود بر انبیا رفت از بلا

 

هیچ کس ندهد نشان در کربلا

 

( 358 )

 

آن چه در صورت ترا رنجى نمود

 

در صفت بیننده را گنجى نمود95

 

*

 

باز بنگر مرتضى را در نماز

 

چون زدش آن گبر تیغ جانگداز

 

باز بنت احمد مختار بین

 

از فدک و ظلم وامانده حزین

 

کشته چون گشتند سبطین از قضا

 

این به زهر آن شد شهید کربلا

 

شرح اولاد نبى را یک به یک

 

گرد هم حیران بمانى ز اهل شک96

 

شمس طبسى

 

شمس(م:624ق) هم روزگار آل افراسیاب و محمد عوفى صاحب لباب الالباب بوده و اشعار زیر بدو نسبت داده شده است:

 

بلاى دور فلک چون غم از دو دیده بریخت

 

مگر حدیث شهیدان کربلا برداشت

 

ز اشک مردم چشمم به رسم عاشورا

 

ز خاک پاى خداوند توتیا برداشت97

 

سراج الدین قمرى آملى: سراج الدین(م:625ق) شاعرى ستایش گر بوده و بزرگان رى و مازندران رامدح گفته است. از وى در ردیف مدیحه سرایان بزرگ تشیع در تاریخ ادب فارسى نام مى برند. یادکرد از غمها دردها و گرفتاریهاى امام حسین(ع) در جاى جاى دیوان شعر خود از ویژگیهاى شعرى اوست.

 

در مصیبت و اندوه رویداد عاشورا به شهادت رسیدن امام حسین(ع) مى سراید:

 

اى تازه غنچه در چمن لطف روزگار

 

از بادِ مرگ ریخته در موسم بهار

 

تازه شد از مصیبت تو سوز کربلا

 

گوهر گریست از غم تو چشم ذوالفقار

 

شام از پِیَت چو اهل عبا شد سیاه پوش

 

روز از غمت چو قند ز شب ماند سوگوار98

 

( 359 )

 

کمال الدین اسماعیل اصفهانى: کمال الدین(م:635ق.) از شاعران نامور نیمه دوم قرن ششم و آغاز قرن هفتم هجرى است. کمال الدین در ظاهر پیرو اهل سنّت بوده و برابر خواست و نیاز زمان و روى کار آمدن شافعیان و حنفیان در اصفهان هر دو گروه را مدح گفته است.

 

کمال الدین با این که هر دو گروه شافعى و حنفى را مدح گفته اما به خاطر اختلافها و درگیریهایى که این دو گروه داشته اند از آنها دل خوشى نداشته است. علاّمه امینى در شهیدان راه فضیلت کمال الدین را در ردیف شهیدان آورده و از او چنین یاد کرده است:

 

(از دیگر کسانى که در قرن پنجم هجرى شهید گشتند کمال الدین اسماعیل بن جمال الدین بن عبدالرزاق اصفهانى متخلص به کمال است.)

 

نویسنده الحصون المنیعة مى گوید:

 

(از شاعران و ادیبان بزرگ و از شیواگویان سِتُرگ بود و از مشهورترین رساگویان اصفهان که خلاق المعانى لقب گرفته بود. بلندپایگى و استوارى سخن و معانى تازه آوردن او را در میان شاعران مقامى ارجمند بخشیده است.)99

 

کمال در یورش وحشیانه مغولان به اصفهان در سال 635 هجرى کشته شد. کمال از مشاهیر شاعران عصر خویش بوده و در میانه هاى عمر دست از وابستگى ها و دلبستگى ها شسته و انزوا برگزیده و بر طریقه شیخ شهاب الدین سهروردى بوده است.

 

در هر حال کمال مذهب خود را به درستى فاش نکرده و هنگامى هم که درباره مذهب او پرسش شده پاسخ داده است:

 

به تعیین نام و لقب در دَهم تن

 

بدان تا به نزد تو باشم مقرّب

 

ولیکن رهى مرد این کار نیست

 

اگر نیز شرط است تعیین مذهب100

 

( 360 )

 

درباره امام حسین(ع) اشعار زیر از اوست:

 

چون محرّم رسید و عاشورا

 

خنده بر لب حرام باید کرد

 

در پى ماتم حسین على

 

گریه از ابر وام باید کرد

 

لعنت دشمنانش باید گفت

 

دوستدارى تمام باید کرد101

 

درباره لعن کنندگان آن عزیز رمیده دل رسول الله مى سراید:

 

اگر کسى پسرى را از آن تو بکشد

 

به عمر خویش ره لعنتش رها نکنى

 

اگر کشنده فرزند مصطفاست یزید

 

حدیث لعنت و نفرین او چرا نکنى

 

تو بر کشنده فرزند خود مکن لعنت

 

چو بر کشنده فرزند مصطفى نکنى102

 

جلال الدین محمد مولوى: جلال الدین محمد(م:672ق.) با اندیشه هاى نو و روشن گر خود باغى در اوج کمال و جمال مهیّا کرد تا روشندلان صاحب نظر و عاشقان سوخته جگر در آن بیاسایند و از خُنُکا و میوه هاى آن تا ابد بهره برند.

 

مثنوى او نردبان معراج حقایق است. این نردبان از بهر آن ساخته شده تا روشندلان و پاکدلان بر زیر پا نهند و به آسمان معانى بالا روند و روح را صفا و ذهن را جلا دهند:

 

نردبان آسمان است این کلام

 

هر که زین برمى رود آید به بام

 

نى به بام چرخ کو اخضر بود

 

بل به بامى کز فلک برتر بود

 

نام گردون را ازو آید نوا

 

گردشش باشد همیشه زان هوا103

 

جلال الدین سنى مذهب است; اما از آن جا که دلى لبالب از عشق به خدا و انسانهاى خداجوى دارد نقاب مذهب ویژه نتوانسته جلوى دیدگان او را از نگریستن به زیباییهاى دیگر مذهبها بگیرد و یا به این باور راستین رسیده که انسانهاى والا آنان که به اوج آسمان معنى و عشق رسیده اند در اقلیم ویژه

 

( 361 )

 

نمى گنجند و نمى توان آنان را ویژه و در حصارِ مذهبى دانست بلکه آنان وراى آیینها و مذهبهایند و در نزد پیروان همه مذهبها و آیینها والا مقدس داراى روحهاى باصفا و ذهن جلا داده شده اند.

 

روى همین باور به على و اولاد على سخت عشق مى ورزد و در مثنوى و دیوان شمس زمزم سینه اش مى جوشد و مى خروشد و لؤلؤ و مرجان ستایش على و اولاد على را بیرون مى افکند و به دوستداران آن والامردان هدیه مى کند. او رویداد بزرگ عاشورا و شهیدان و دلاورمردان نینوا را در قالب بس باشکوه عرفانى و در غزلى ناب زلال و برانگیزاننده مى ریزد و با عشق مهرورزى و شیدایى و با غم و اندوهى تمام مى سراید:

 

کجائید اى شهیدان خدائى

 

بلاجویان دشت کربلایى

 

کجائید اى سبک روحان عاشق

 

پرنده تر ز مرغان هوایى

 

کجائید اى شهان آسمانى

 

بدانسته فلک را در کَشائى

 

کجائید اى ز جان و جان رهیده

 

کسى مر عقل را گوید: کجایى

 

کجائید اى در زندان شکسته

 

بداده وامداران را رهائى

 

کجائید اى در مخزن گشاده

 

کجائید اى نواى بى نوایى104

 

سعدى شیرازى: مصلح الدین سعدى(م:659ق.) نویسنده و شاعر بزرگ قرن هفتم هجرى است. اگرچه وى به سنّى شافعى شهره است اما دست کمى از عالم و شاعر شیعه ندارد. عشق علاقه و مهرورزى او به على و خاندان او و شهیدان والامقام کربلا بویژه فرزندان فاطمه ژرف و بسان چشمه همیشه جوشان است و فرونشاننده تشنگى ها:

 

فردا که هرکسى به شفیعى زنند دست

 

مائیم و دست و دامن معصوم مرتضا

 

پیغمبر آفتاب منیر است در جهان

 

وینان ستارگان بزرگند و مقتدا

 

( 362 )

 

ییارب به نسل طاهر اولاد فاطمه

 

ییارب به خون پاک شهیدان کربلا

 

ییارب به صدق سینه شیران راستگوى

 

ییارب به آب دیده مردان آشنا105

 

سیف الدین فرغانى: سیف الدین(م:710ق.) از شاعران و سخنوران تواناى قرن هفتم هجرى است.

 

او در اصل از اهالى فرغانه ماوراءالنهر به شمار مى رود ولى در ابتداى عمر به شهر (آتسرا) در نزدیکى قونیه از شهرهاى آسیاى صغیر رفته و در آن جا ساکن گردیده است.

 

سیف از هم روزگاران سعدى شیرازى و با او مکاتبه و مشاعره داشته است. سیف الدین با توجه به مرتبه بلند خود در شعر و ادب و عرفان به سبب انزوا و پروا از ستایش فرمانروایان و امیران ستم پیشه و فاسد زمان به سر زبانها نیفتاد و شهرت نیافت و سکنى گزیدن در شهر کوچک (آقسرا) بر این گمنامى فزود و در گمنامى نیز رخت از این جهان بست.

 

سیف پس از مهاجرت از ایران و سکنى گزیدن در شهرهاى روم دیگر به میهن باز نگشت و درست در روزگارى چشم از جهان فرو بست که آسیاى صغیر در زیر سیطره ایلخانان و بیدادگران مغول جولانگاه فقر و پریشانى و بى سامانى گردیده و پیوند و بستگى آن سامان با ایران (که در آغاز قرن هفتم بسیار قوى بود) به سستى گراییده بود. سیف اگرچه سنى بوده; اما عشق و علاقه فراوانى به اهل بیت(ع) داشته است.

 

او از زمره قدیمى ترین سخنورانى است که درباره امام حسین مرثیه سروده است. در مرثیه زیر سیف که با دیدى اخلاقى و نصیحت گرایانه به حادثه کربلا پرداخته است مردم را به اقامه مراسم تعزیت (کشته کربلا) و (گوهر مرتضى) و (فرزند رسول) و زارى کردن فراخوانده و گریه و ندبه را در این

 

( 363 )

 

عزا سبب فرو آمدن (غیث رحمت) و شست وشوى غُبار کدورت از دل دانسته است:

 

اى قوم در این عزا بگریید

 

بر کُشته کربلا بگریید

 

با این دل مرده خنده تا چند

 

امروز در این عزا بگریید

 

فرزند رسول را بکشتند

 

از بهر خداى را بگریید

 

از خون جگر سرشک سازید

 

بهر دل مصطفى بگریید

 

وز معدن دل به اشک چون دُر

 

بر گوهر مرتضى بگریید

 

با نعمت عافیت به صد چشم

 

بر اهل چنین بلا بگریید

 

دل خسته ماتم حسینید

 

اى خسته دلان هلا بگریید

 

در ماتم او خمش مباشید

 

ییا نعره زنید یا بگریید

 

تا روح که متصل به جسم است

 

از تن نشود جدا بگریید

 

در گریه سخن نکو نیاید

 

من مى گویم شما بگریید

 

بر دنیاى کم بقا بخندید

 

بر عالم پر عَنا بگریید

 

بسیار در او نمى توان بود

 

بر اندکى بقا بگریید

 

بر جور و جفاى آن جماعت

 

ییک دم ز سر صفا بگریید

 

اشک از پى چیست؟ تا بریزید

 

چشم از پى چیست؟ تا بگریید

 

در گریه به صد زبان بنالید

 

در پرده به صد نوا بگریید

 

نسیان گنه صواب نبود

 

کردید بسى خطا بگریید

 

وز بهر نزول غیث رحمت

 

چون ابر گه دعا بگریید106

 

سلطان ولد: سلطان ولد(م:712ق.) فرزند جلال الدین محمد بلخى است. وى مانند پدر در نظم و نثر توانا بوده و به شیوه پدر نیز سخن گفته است

 

( 364 )

 

:

 

دو نمونه از سروده هاى وى را که اشاره به امام حسین(ع) دارد در این جا نقل مى کنیم.

 

نخوت کم کن چو حسین و حسن

 

کبر و منى را مفزا چون یزید

 

کبر و فزونى علف دوزخند

 

هرکه زد اوکم به بهشتى خزید

 

و در غزلى دیگر دارد که:

 

چو تو نیست هیچ شیخى تو وراى بایزیدى

 

تو عزیزى چون حسینى نه ذلیل چون یزیدى107

 

علاءالدوله سمنانى: علاءالدوله(م:736ق.) از بلندپایگان صوفیه و عارفان بزرگ و نامور قرن هفتم و آغاز قرن هشتم است.

 

وى از هم روزگاران پادشاهان ایلخانى و به ظاهر شیعه دوازده امامى بوده است. در قصیده اى مى سراید:

 

کمال حُسن خلف اندر حسن دان

 

وفا اندر شهید کربلا بین

 

و در قطعه اى مى سراید:

 

ز حُسن حَسن برخورى وز حسین

 

شوى در معارف امین محمد

 

اگر هستى از دوستداران ایشان

 

تو پیرو راستین محمد

 

ایارب کنى عون آل عبا

 

که این است نقش نگین محمد

 

حسن با حسین فاطمه با على

 

بُدند بر یسار و یمین محمد

 

اگر منصفى راست گو آن زمان

 

جز ایشان که بودند گزین محمد108

 

اوحدى مراغه اى اصفهانى: اوحدى(م:738ق.) از نامورترین شاعران قرن هشتم هجرى است. وى در اصل اهل اصفهان بوده از آن جا که مدتى از عمر خود را در مراغه گذرانده و در همان جا هم چشم از جهان فروبسته به مراغه اى شهره شده است

 

( 365 )

 

.

 

شمارى از صاحبان تراجم اوحدى را شافعى مذهب دانسته اند لیکن از سروده هاى او برمى آید که شیعه بوده و تقیّه مى کرده است.

 

اهل بیت تو سر به سر نورند

 

بر زمین حرّ و بر فلک حورند

 

وارثانند دین و علمت را

 

حارسان گشته مر یقینت را

 

هرکه چیزى بیافت زیشان یافت

 

گم شد آن کس که روى از ایشان تافت

 

دیدم از خوان آن نفیس عرب

 

متصل نفس کربلا به کرب

 

نشود جور بر چنان شاهى

 

مگر از چون یزید گمراهى

 

بخت[بدبخت] آن کس که سر به خواب کشید

 

تیغ بر روى آفتاب کشید109

 

به حدیث حیات پیوندت

 

به جگرگوشگان دلبندت

 

به شهیدان کربلا زفسوس

 

به ستم کشتگان مشهد طوس110

 

کمال الدین محمود معروف به خواجوى کرمانى: خواجوى کرمانى (م:753ق.) از گویندگان بنام نیمه دوم قرن هفتم و نیمه اول قرن هشتم هجرى است. در روزگار سلطان الجایتو (سلطان محمد خدابنده) و فرزندش سلطان ابوسعید بهادر از پادشاهان تیمورى مى زیسته است.

 

خواجو در مدح خاندان رسالت سروده هاى بسیار دارد. و سروده زیر از سروده هاى عاشورایى اوست:

 

به خون حلق حسین و به حُسنِ خلق حسن

 

به جدّ و جهد و جهادِ مهاجر و انصار111

 

خون شفق در کنار چرخ به سوک حسین(ع)

 

دود غسق در جگر دهر به داغ حسن(ع)

 

آنک بود رعد را از غم او ناله کار

 

وانک بود ابر را بى رخ او گریه فن

 

( 366 )

 

روضه تحقیق را گیسوى آن ضیمران

 

گلشن توحید را عارض این نسترن

 

ییافته خلد برین از لب این ناردان

 

وآمده در باغ دین قامت آن نارون

 

نیست به جز ذکرشان مفتى جان فنون

 

نیست به جز فکرشان دوحه دل را فنن112

 

ابن یمین فریومدى: ابن یمین(م:769ق.) شیعه دوازده امامى بوده و از چکامه هایى که در مدح خاندان رسالت و امامان(ع) سروده حُسن عقیدت و صفاى سیرتش نمایان است.

 

ابن یمین هم روزگار امیران سربدار بوده و ستایش گر آنان.

 

ابن یمین در بین شاعران و سرایندگان برجستگى ویژه اى دارد و آن این که: ستایش گریهاى او را برخلاف ستایش گریهاى سرایندگان دیگر جایز شمرده اند; زیرا امیران سربدارى افزون بر شیعه بودن به خاطر آن که سپاه مغول را که شکست ناپذیرى نمود درهم شکستند و ریشه آنان را پس از چیرگى و سیطره دراز مدت بر ایران از ایران برکندند و هیمنه آنان را از دلها زدودند و قدرت و شوکت این قوم غدّار را حقیر و پست جلوه گر ساختند.

 

امراى سربدار در حالى که در دستى قائمه شمشیر داشتند با دست دیگر به گستراندن شکوه و شوکت تشیع که خود از اسرار ماندگارى و پایندگى و اساس استقلال و قومیّت ایران و مایه فخر ما ایرانیان است کوشش داشته اند.

 

از سروده هاى ابن یمین است

 

( 367 )

 

:

 

کیستند اولاد او اول حسن وان گه حسین

 

آن که ایشان را نبى فرمود امام و مقتدا

 

بنده این هر دو مخدومیم در دیوان شرع

 

مى کنم ثابت به حکم مصطفى این مدعا113

 

چون گذشت از مرتضى اولاد او را دان امام

 

اولین زیشان حسن وانگه شهید کربلا114

 

ناصر بخارائى: ناصر(م:773ق.) از شاعران شناخته شده و نامور قرن هشتم هجرى است و در مسلمانى راسخ و پاک باور از سروده هاى او برمى آید که به تشیع پاى بند بوده و به امامان شیعه علاقه داشته است. در سروده هاى خود بارها از امامان به بزرگى یاد کرده و آنان را ستوده است.

 

حسین خَلق و حسن خُلق و مرتضى دانش

 

که سرخ گشت ازو روى آل پیغمبر

 

اى به اوصاف حسین از همه اقرانِ اَقرب

 

وى به اخلاص حسن از همه یاران ممتاز

 

*

 

خدایگان بشر فخر آل پیغمبر

 

حسین خلق و حسن خُلق و مرتضى آئین

 

*

 

سر یزید بیفکن به زیر پاى حسین

 

به بیست روز بیرون آر این معمّا را

 

( 368 )

 

سلمان ساوجى: سلمان(م:778ق.) در قرن هشتم مى زیسته و در شعر به مقام بالایى دست یافته و در ردیف قصیده سرایان درجه اول ایران جاى گرفته است. وى هم روزگار حافظ و خواجوى کرمانى است و باور ژرف به امامان دوازده گانه دارد و به تشیع عشق مى ورزد و اندوه و ناشکیبایى خود را در سوگ شهیدان کربلا بویژه سالار و سرور آنان چنین ترسیم مى کند:

 

خاک و خون آغشته لب تشنگان کربلاست

 

آخر اى چشم بلابین جوى خون پایت کجاست

 

اى دل بى صبر من آرام گیر این جا دمى

 

کاندرین جا منزل آرام جان مرتضاست

 

جز به چشم و چهره مسپر خاک این در کان همه

 

نرگس چشم و گُل رخسار آل مصطفاست

 

این سواد خوابگاه قرةالعین على است

 

وین حریم بارگاه کعبه عزّ و علاست

 

روضه پاک حسین است آن که مشگین زلف حور

 

خویشتن را بسته بر جاروب این جنّت سراست

 

زاب چشم زایران روضه اش (طوبى لهم)

 

شاخ طوبى را به جنت قوت نشو و نماست

 

شمع عالم تاب عیسى درین دیر کهن

 

هر صباح از پرتو قندیل زرینش ضیاست

 

اى که زوار ملائک را جنابت مقصد است

 

وى که مجموع خلائق را ضمیرت پیشواست

 

نعل شبرنگ تو گوش عرشیان را گوشوار

 

خاک نعلین تو چشم روشنان را توتیاست

 

( 369 )

 

کورى چشم مخالف من حسینى مذهبم

 

راه حق این است و نتوانم نهفتن راه راست

 

اى چو دریا خشک لب لب تشنگان رحمتیم

 

آبرویى ده به ما کاب همه عالم تراست

 

محتشم کاشانى: مولانا سید کمال الدین على فرزند خواجه میراحمد کاشانى با نام شعرى محتشم در حدود سال905ق. در کاشان چشم به جهان گشود و به سال 966 هجرى در زادگاه خود رخت به سراى باقى برد.

 

محتشم کم به سیر و سفر پرداخته و در چند سفرى که به نجف کربلا و خراسان داشته قصیده هایى سروده که زیبا دلکش و خواندنى اند. در مدح حضرت امیر(ع):

 

اى نثار شام گیسویت خراج مصر و شام

 

هندوى خال ترا صد (یوسف مصرى) غلام

 

*

 

در مدح امام حسین(ع):

 

این زمین پربلا را نام دشت کربلاست

 

اى دل بیدرد آه آسمان سوزت کجاست؟

 

*

 

در مدح امام رضا(ع):

 

مى کشد شوق عنان باد این کشش در ازدیاد

 

تا شود تنگ عزیمت تنگ بر خنگ مراد115

 

مدرس تبریزى مى نویسد

 

( 370 )

 

:

 

(محتشم پس از وفات برادرش عبدالغنى [همو که سروده هاى وى را به هند نزد پادشاهان آن دیار برد و در همان جا درگذشت] مراثى بسیارى درباره او مى گفت تا شبى در عالم رؤیا به خدمت حضرت امیرالمؤمنین(ع) رسید.

 

فرمود: چرا در مصیبت برادرت مرثیه گفته اى و براى فرزندم حسین(ع) مرثیه نمى گویى؟

 

عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! مصیبت حسین(ع) خارج از حدّ و حصر است و لذا آغاز سخن را پیدا نمى کنم.

 

فرمود:

 

(بگو: باز این چه شورش است که در خلق عالم است.)116

 

بارى مرثیه سروده شد و از همان روزهاى آغازین به دلها نشست و به سینه ها راه یافت و شیعیان و علاقه مندان به حسین بن على(ع) سالار شهیدان آن را زمزمه مى کردند و اشک مى ریختند.

 

مرثیه محتشم پذیرش عام یافت تا آن جا که صاحب نتایج الافکار مى نویسد:

 

(اگرچه اکثر عالى طبعان به فکر مرثیه آن حضرت [امام حسین(ع)] پرداختند فاما این مرثیه شأنى و شرف و مقبولیتى بالاتر دارد.)117

 

و تا امروز نیز مرثیه اى به این درجه از شهرت و سوز و اثر پدید نیامده است.

 

در پایان از باب ختامه مِسک سخنى از محدث نامور و جلیل حاج شیخ عباس قمى مى آوریم:

 

(محتشم شاعر صاحب مراثى معروفه که در جمیع تکایا و

 

( 371 )

 

مجالس ماتم ابوعبدالله الحسین(ع) بر در و دیوار آن نصب شده است و گویا که از حزن و اندوه آن اشعار نگاشته شده یا از خاک کربلا سرشته شده است. به هر جهت این اشعار مثل مصیبت حضرت ابوعبدالله(ع) به هیچ وجه مندرس نمى شود. و این کشف مى کند از عظمت و بزرگى مرتبت و کثرت معرفت محتشم.)118

 

محتشم در نخستین ترکیب بند این مرثیه جانگداز مى سراید:

 

باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟

 

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟

 

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

 

بى نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است؟

 

این صبح تیره باز دمید از کجا کزو

 

کار جهان و خلق جهان جمله درهم است؟

 

گویا طلوع مى کند از مغرب آفتاب

 

کاشوب در تمامى ذرّات عالم است

 

گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست

 

این رستخیز عام که نامش محرّم است

 

در بارگاه قدس که جاى ملال نیست

 

سرهاى قدسیان همه بر زانوى غم است

 

جن و ملک بر آدمیان نوحه مى کنند

 

گویا عزاى اشرف اولاد آدم است

 

خورشیدِ آسمان و زمین نور مشرقین

 

پرورده کنار رسول خدا حسین119

( 372 )
 
پى نوشتها:
1. سفینةالبحار ج2/440.
 
 
 
2. والذین آمنوا أشدّ حبّاً للّه.
 
3. فطرة اللّه التى فطر الناس علیها. روم آیه22.
 
4. سفینةالبحار ج1/201.
 
5. بحارالانوار ج44/223ـ250.
 
6. همان/267ـ270.
 
7. همان/269ـ272.
 
8. همان ج45/201 229 231 241 بابهاى 40 41 43.
 
9. الغدیر ج2/24; بحارالانوار ج26/230ـ232.
 
10. سیرتنا وسنتنا/37.
 
11. بحارالانوار ج44/296.
 
12. اقناع اللائم/151.
 
13. همان/150ـ162; بحارالانوار ج45/292ـ294.
 
14. ادبیات و تعهد در اسلام محمدرضا حکیمى/284ـ291.
 
15. جمهرة اشعارالعرب/12.
 
16. المدخل الى تعلم المکالمة العربیه محمد و على حیدرى/66 مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى.
 
17. تاریخ الاسلام دکتر ابراهیم حسن ج1/399.
 
18. تاریخ العرب فیلیپ حتّى ج2/253 به نقل از جهاد الشیعه سمیرة المختار اللیشى/27.
 
19. تاریخ الامم والملوک جریر طبرى ج4/253.
 
20. همان ج4/348 371; ج6/267
 
( 373 )
 
.
 
21. همان ج4/248; ج6/248; عقد الفرید ج4/381; مروج الذهب ج2/65.
 
22. تاریخ یعقوبى ج2/186ـ187.
 
23. الارشاد شیخ مفید/123.
 
24. تاریخ النیاحة شهرستانى ج1/73.
 
25. حیاة الامام الحسین قرشى ج3/347ـ352.
 
26. تاریخ النیاحة شهرستانى ج1/98; تاریخ الامم والملوک طبرى ج4/357.
 
27. سیرة الائمة الاثنى عشر هاشم معروف الحسنى ج2/125ـ133.
 
28. حیاة الامام الحسین قرشى ج2/376ـ393.
 
29. مقتل سید الاوصیا/154. به نقل از: تاریخ النیاحة سید صالح شهرستانى ج1/165.
 
30. نهضة الحسین هبةالدین شهرستانى/151.
 
31. الکامل ابن اثیر ج4/45.
 
32. تاریخ النیاحة ج1/104; ریاض الاحزان/59 ـ60.
 
33. سیرة الائمة الاثنى عشر هاشم معروف الحسنى ج2/146; الکامل ابن اثیر ج2/73; ثورة الحسین محمد مهدى شمس الدین/261ـ267; حیاة الامام الحسین قرشى ج3/453.
 
34. سیرة الائمة الاثنى عشر ج2/146.
 
35. تاریخ یعقوبى ج2/195.
 
36. الحیاة السیاسة الامام الرضا جعفر مرتضى عاملى/4ـ 5.
 
37. مقاتل الطالبین ابوالفرج اصفهانى/597.
 
38. همان/521.
 
39. امامان شیعه و جنبشهاى مکتبى مدرسى/126 بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس
 
( 374 )
 
.
 
40. آل بویه على اصغر فقیهى/168ـ260.
 
41. دول الشیعه مغنیه/66. به نقل از تاریخ النیاحه شهرستانى ج1/112.
 
42. المعالى السبطین ج2/14.
 
43. ادب الطف ج1/236.
 
44. همان/78.
 
45. همان/158.
 
46. همان/ 67 .
 
47. همان/71.
 
48. همان/71ـ72.
 
49. همان/254.
 
50. همان/61 .
 
51. نهضة الحسین هبةالدین شهرستانى/166.
 
52. مقاتل الطالبین ابوالفرج اصفهانى/151.
 
53. نهضة الحسین/165.
 
54. همان/165.
 
55. همان/97; برگزیده الاغانى ابوالفرج اصفهانى ترجمه محمدحسین مشایخ فریندنى ج1 / 781 علمى و فرهنگى.
 
56. ادبیات انقلاب در شیعه صادق آیینه وند ج1/93.
 
57. نهضة الحسین/170.
 
58. ضحى الاسلام احمد امین.
 
59. The Oxford Encyclopedia of the modern islamic world 1995 Vol1 (ترجمه سید حسن اسلامى) 368-372
 
60. تاریخ ادبیات در ایران ذبیح الله صفا ج5/622 ابن سینا تهران
 
( 375 )
 
.
 
61. دیوان منسوب به حلاج/10.
 
62. تاریخ ادبیات در ایران ذبیح الله صفا ج2/195.
 
63. مدایح رضوى در شعر فارسى احمد احمدى بیرجندى و سید على نقوى زاده/13 بنیاد پژوهشهاى اسلامى.
 
64. تاریخ ادبیات در ایران ج2/192.
 
65. مدایح رضوى/13; تاریخ ادبیات در ایران ج2/194ـ 195.
 
66. تاریخ ادبیات در ایران ج2/188 192ـ194; النقض عبدالجلیل قزوینى رازى به تصحیح سید جلال الدین حسینى ارموى/77 انتشارات انجمن آثار ملى تهران 1358.
 
67. تاریخ ادبیات در ایران ج2/195.
 
68. مجالس المؤمنین قاضى نور الله شوشترى ج2/627 اسلامیه تهران; مدایح رضوى/3.
 
69. مدایح رضوى/4.
 
70. همان/5.
 
71. دیوان سیف الدین فرغانى به کوشش ذبیح الله صفا ج1/176ـ177 دانشگاه تهران; شعر کهن در ترازوى نقد اخلاقى حسین رزمجو ج2/271ـ272 آستان قدس رضوى.
 
72. تاریخ ادبیات در ایران ج3/بخش اول/142ـ143.
 
73. دیوان عمعق بخارائى تصحیح سعید نفیسى/81.
 
74. همان/134.
 
75. دیوان ادیب صابرى ترمذى تصحیح محمدعلى ناصح/159 232 242 401 402 417.
 
76. دیوان سید حسن غزنوى تصحیح سید محمدتقى مدرس رضوى/157ـ158
 
( 376 )
 
.
 
77. دیوان امیر قوامى رازى به تصحیح جلال الدین حسینى ارموى/125ـ 138.
 
78. دیوان سوزنى سمرقندى به اهتمام ناصرالدین شاه حسینى/28 45 159.
 
79. دیوان فلکى شروانى به اهتمام طاهر شهاب/9 47.
 
80. دیوان اثیرالدین اخسیکتى تصحیح رکن الدین همایون فروغ/27 50 350.
 
81. دیوان انورى به اهتمام محمدتقى مدرس رضوى ج1/66.
 
82. همان ج2/706 710.
 
83. همان ج2/706 708.
 
84. دیوان جمال الدین محمد اصفهانى تصحیح حسن وحید دستگردى/17.
 
85. دیوان خاقانى شروانى به کوشش ضیاءالدین سجادى/2.
 
86. همان/854.
 
87. دیوان ظهیرالدین فاریابى به اهتمام هاشم رضى/187 280.
 
88. روضةالشهداء ملاحسین واعظ کاشفى تصحیح ابوالحسن شعرانى/263 278.
 
89. خسرونامه/251.
 
90.همان/247.
 
91. منطق الطیر فریدالدین عطار تصحیح حمید حمید مقدمه.
 
92. مظهرالعجائب فریدالدین عطار/247.
 
93. خسرونامه فریدالدین عطار به تصحیح احمد سهیلى خوانسارى/24.
 
94. اشک خون احمد احمدى بیرجندى/27ـ 28.
 
95. منطق الطیر به تصحیح محمدجواد مشکور/159.
 
96. همان/13.
 
97. دیوان سراج الدین قمرى آملى به اهتمام یدالله شکرى/177 معین.
 
98.همان/177
 
<> 
( 377 )
 
.
 
99. شهیدان راه فضیلت علامه امینى ترجمه ف ج/123.
 
100. دیوان کمال الدین اسماعیل به اهتمام بحرالعلومى/7 مقدمه.
 
101. همان/628.
 
102. همان/639.
 
103. مثنوى معنوى محمد مولوى به اهتمام رینولد نیکلسون دفتر چهارم/425.
 
104. کلیات دیوان شمس تصحیح محمد عباسى/1017; غزلیات شمس/523.
 
105. کلیات سعدى به اهتمام محمدعلى فروغى/240 جاویدان.
 
106. دیوان سیف الدین فرغانى به کوشش ذبیح الله صفا ج1/176.
 
107. دیوان سلطان ولد/122 431.
 
108. دیوان علاءالدوله سمنانى به اهتمام عبدالرفیع حقیقت/27 281.
 
109. کلیات اوحدى به تصحیح سعید نفیسى مقدمه به نقل از مجالس المؤمنین قاضى نورالله شوشترى.
 
110.همان/489.
 
111. دیوان خواجوى کرمانى به اهتمام احمد سهیلى خوانسارى/571 572.
 
112. همان/103.
 
113. دیوان ابن یمین به اهتمام حسین بن على باستانى راد/485.
 
114. همان/39.
 
115. دیوان محتشم کاشانى/141 144 299 300 305 310.
 
116. ریحانه الادب ج5/226ـ227.
 
117. تاریخ ادبیات ایران دکتر صفا ج5/794.
 
118. هدیةالاحباب محدث قمى/252 امیرکبیر.
 
119. شورش در خلق عالم درگاهى انوارى و طالعى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى