عزّت در ادبیات حسینى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


عزّت از اصول پذیرفته شده و ثابت اخلاق اسلامى است و از پایه هاى اساسى اخلاق فردى و اجتماعى. بسیارى از پستیها و فرومایگیهاى اخلاقى و کژیهاى فرد و اجتماع از اصول انسانى در فروپاشى برج و باروى عزت انسان ریشه دارد.

 

درازاى تاریخ حاکمان ستم پیشه با استفاده از همین ویژگى با خوار و سبک شمارى انسانها پایه هاى حکومت خویش را استوار کرده اند که در قرآن نیز بدان اشارت رفته است. در روان شناسى جدید نیز بحث شخصیت از اصول مهم روان شناسى و شاخه ویژه اى از آن است و شخصیت مثبت که با تواناسازى عزت نفس شکل مى گیرد اساس تربیت قرار مى گیرد. بررسى در این شاخه بخش مهمى از پژوهشهاى روان شناسى را به خود ویژه کرده است.

 

در این نوشتار عزت از دیدگاه نماد عزت و افتخار امام حسین(ع)

 

( 379 )

 

مورد بررسى قرار گرفته است و با پژوهش در ادبیات کلامى و عملى آن حضرت مفهوم عزت انگیزه آن نمودهاى رفتار عزت مندانه آثار فردى و اجتماعى آن روشن گردیده است.

 

واژه شناسى عزت

 

در لغت عزت به معناى: غلبه قوت و شدت آمده است. انسانِ عزیز کسى است که به درجه چنان والایى رسیده که زبون و خوار نمى شود. زمین سخت را که آب در آن فرو نمى رود و جارى مى شود (ارض عزاز) نامیده اند.1 در قرآن کریم و سخنان رسیده از معصومان نیز عزت با توجه به همین معنى به کار رفته است.

 

راغب اصفهانى در شرح معناى عزت مى نویسد:

 

(عزت حالتى است در انسان که وى را از زبون شدن باز مى دارد و از (ارض عزاز) گرفته شده است.)2

 

علاّمه طباطبایى اصل معناى عزت را استوارى و سختى مى داند که در قرآن کریم این معنى گسترش یافته و واژه عزیز درباره کسى به کار رفته که زیردست و زبون نمى گردد.

 

واژه عزت در قرآن به معناى غلبه نایابى سختى غیرت و حمیت آمده است.

 

علاّمه طباطبایى مى نویسد:

 

(کلمه عزت به معناى نایابى است. وقتى مى گویند: فلان چیز عزیز الوجود است معنایش این است که به آسانى نمى توان بدان دست یافت. و عزیز قوم به معناى کسى است که شکست

 

( 380 )

 

دادنش و غلبه کردن بر او آسان نباشد. به خلاف سایر افراد قوم که چنین نیستند; زیرا عزیز قوم در بین قوم خودش مقامى دارد.)

 

همو مى افزاید:

 

(بعدها در مورد هرچیز دشوار نیز استعمالش مى کردند; مثلاً گفتند: (عزیز علیّ کذا) یعنى فلان حادثه بر من گران است.

 

همچنان که در قرآن آمده: (عزیز علیه ما عنتم) [رنج و ناراحتى شما بر پیامبر گرامى گران است و خلاصه او نمى تواند شما را ناراحت ببیند. توبه 128] و در آخر در مورد هر غلبه اى استعمال شد; مثلاً گفتند: (مَن عَزَّ بَزَّ) کسى که غلبه کرد دار و ندار مغلوب را غارت نمود.

 

در قرآن هم در این معنى استعمال شده آن جا که فرمود: (وعزّنى فى الخطاب) [در محاجه بر من غلبه کرد ص 23] ولى معناى اصلى کلمه همان است که گفتیم.)3

 

همو درباره واژه مقابل عزت که ذلت باشد مى نویسد:

 

(در مقابل این کلمه کلمه ذلت است که در اصل لغت به معناى چیزى است که دستیابى بدان آسان است حال چه دستیابى محقق و چه فرضى. در قرآن کریم آمده: (ضربت علیهم الذلة والمسکنة) و نیز آمده: (واخفض جناح الذُّل) و نیز فرموده: (اَذلّة على المؤمنین).4

 

بنابراین عزت به معناى حماسه درآمیخته با کرامت و آزادگى است.

 

( 381 )

 

انسان عزیز انسانى است که در برابر رویدادهاى شکننده سر فرود نمى آورد در برابر رخدادهاى سهمگین مى ایستد و واپس نمى نشیند. در این مقال عزت به این معنى مراد است. عزتى که آدمى را از رنگ رویداد به خود گرفتن و خود را باختن در برابر تندباد دگرگونیهاى روزگار بازمى دارد. انسان عزیز شخصى است که زبون و اسیر انگیزه ها و عاملهاى بیرونى و هوسهاى نفسانى و درونى قرار نمى گیرد; یعنى بنابر فرموده معصومان داراى (عزت نفس) است. آنچه در احادیث از آن به (عزت نفس) شرافت و کرامت نفس تعبیر شده است.

1. اهمیت عزت نفس

 

الف. در اسلام: در اندیشه اسلامى عزت نفس از جایگاه اساسى و بنیادین برخوردار است. عزت نفس سبب ترک گناه کوچک شمردن دنیا و امور فانى و سبب پرهیزگارى به شمار آمده است. خودکوچک بینى (فقر النفس) بدترین فقرها شمرده شده است.

 

به دیگر سخن در اندیشه اسلامى تمام ارزشها و والاییها پیوند استمرار با عزت نفس و همه پستیها پیوند با ذلت نفس دارند. مقام والا یافتن انسان بستگى به برخوردارى او از عزت نفس دارد و ماندن در فرود و نشیب حیوانیت با نبود عزت نفس گره خورده است. از این روى در اندیشه اسلامى شناختِ نفس که مقدمه عزت نفس است از اهمیت ویژه اى برخوردار است. شناخت خویشتن آخرین درجه علم و معرفت و هموزن و همگام با شناخت پروردگار و نشناختن مقام خویشتن سبب دورى از راه نجات و فرو افتادن در پرتگاه نادانى به شمار آمده است.5

 

( 382 )

 

ب. اهمیت عزت نفس در روان شناسى: در دانش روان شناسى روز به روز جایگاه ویژه عزت نفس و در پرتو آن معرفت نفس آشکارتر مى شود. پیروزى و کامیابى ان. ال. پى و کتابهاى بسیار و بى شمارى که امروزه بازار کتابخوانى و کتابفروشى دنیا را پوشش داده مرهون توجه به این مقوله است. روشهایى که امور خانواده مدیریت اقتصاد و… را آموزش مى دهند همگى بر دگرگونى باورهاى انسان به خویشتن و تواناسازى باورهاى عزت مندانه انسان به خویش است. اهمیت عزت نفس در روان شناسى جدید تا آن جاست که (نهضت عزت نفس) پدید آمده است و پژوهش در این باره بیش ترین تلاشهاى دانشمندان روان شناسى را به خود ویژه ساخته است.

 

دکتر ناتانیل براندن 6 پدر نهضت عزت نفس مى نویسد:

 

(امروزه در سراسر جهان نوعى آگاهى از اهمیت عزت نفس پدید آمده است. ما اذعان داریم که در مقام یک موجود زنده بدون عزت نفسى سالم و شایسته نه ما مى توانیم امیدى به درک استعداد بالقوه فردى داشته باشیم و نه جامعه اى که اعضایش ارزشى براى خود احساس نمى کنند و به ذهن و فکرشان اعتماد ندارند.)7

 

از دیدگاه این محقق عزت نفس با آگاهى مفید بودن امکان دگرگونى و پیوندهاى مهرورزانه با دیگران در پیوند است. امکان پیشرفت و گزینش هوشمندانه در گرو برخوردارى از عزت نفس است.

 

وى به شرح درباره سرچشمه عزت نفس آثار و نشانه هاى آن به پژوهش و بررسى پرداخته است. نتیجه این بررسى این است

 

( 383 )

 

:

 

(عزت نفس یک نیاز مؤثر بشرى است; نیاز اساسى انسان که سهم اصلى را در فرایند زندگى بر عهده دارد و براى رشدى طبیعى و سالم واجب و ضرورى مى نماید و از ارزش ماندگار برخوردار است. فقدان عزت نفس نیز نشان گر عدم رشد روانى ماست.)8

 

کارن مورناى از خودانگاره آرمانى فرد سخن مى گوید و آن را بر ارزیابى واقع بینانه از تواناییهاى فرد استوار مى داند.

 

آلپورت عزت نفس را از پایه هاى رشد نفس مى شمارد و گاهى جهت شکل گیرى خودانگاره مثبت در فرد مى داند.

 

مازلو از کسان خود شکوفا سخن مى گوید. احساس تعهد نسبت به یک آرمان درک روشن واقعیت استقلال آفرینندگى ایستادگى در برابر فشارهاى اجتماعى و… را از ویژگیهاى این کسان مى داند.9

 

وى از مفهوم تعالى نیز سخن مى گوید. برترى جویى و فراتر رفتن از عقاید دیگران خودخواهى و خودمحورى نیازهاى اساسى و… را به عنوان معانى واژه تعالى یاد مى کند. حتى فراتر رفتن از اراده خویشتن که با دل سپردن به دستورها و فرمانهاى الهى و رام شدن در برابر دستورهاى او را نیز از مفهوم تعالى استفاده مى کند.10

2. عزت جاهلى و عزت حسینى

 

عزت در اندیشه اسلامى در دو صورت حقیقى و پندارى نمود مى یابد: عزت حقیقى عزت خداوند است و انسانهاى عزیزى که در پرتو پیوند با خداوند به عزت مى رسند و از عزت حقیقى برخوردارند. از این روى دانش وران اسلامى عزت را برابر آیات کریمه قرآن ویژه خداوند رسول و مؤمنان

 

( 384 )

 

دانسته اند و عزت کافران را عزتى پوشالى دانسته و تعزّز نامیده اند که چیزى نیست جز سراب عزت.11

 

علاّمه طباطبایى در این باره مى نویسد:

 

(عزت در مفهوم حقیقى که وجود قاهر و غالبى است که هرگز مقهور و مغلوب نشود ویژه خداست; زیرا هر موجودى غیر او ذاتاً فقیر و ذلیل است هیچ ندارد جز این که خداوند بدو مرحمت نماید و بهره اى از عزت به او عنایت کند چنان که نسبت به مؤمنان عنایت فرموده است.)12

 

در روان شناسى جدید نیز از عزت نفس حقیقى و دروغین سخن به میان آمده و بر ارادى بودنِ عزت نفس تأکید شده است:

 

دکتر براندن مى نویسد:

 

(نکته آخر این که بیایید به خاطر بسپاریم که عزت نفس به انتخاب ارادى مان مربوط مى شود و نمى تواند منبعث از کارآیى خانواده اى که در آن زاده شده ایم نژاد رنگ پوست یا توفیق اجدادمان باشد [هرچند این عوامل در شکل گیرى عزت نفس مؤثرند] این ارزشهایى که گاه مردم به آن متمسک مى شوند تا از مسؤولیت نایل آمدن به عزت نفسى درست سر باز زنند آنها منشأ چیزهایى هستند که من آنها را عزت نفس کاذب مى نامم.)13

 

همو در روشن گرى و بیان عزت نفسِ دروغین احساس عزت نفس در اثر شهرت اعتبار به دست آوردن مال سوءاستفاده جنسى و وابستگى به

 

( 385 )

 

کلیسا و گروه هاى سیاسى خاص را از نمونه اى عزت نفس کاذب و توجه به دیگران را به عنوان منبع عزت نفس ریشه این گونه عزت مى داند.14 معناى عزت در ادبیات جاهلى که معاویه از آن پیروى مى کرد از جمله مسائلى بود که امام حسین(ع) در پى دگرگون کردن آن بود.

 

در ادبیات جاهلى قدرت زیاد فرزندان بسیار آن هم پسر بسیارى و انبوهى ثروت بسیارى قوم و خویش و… مایه عزّت به شمار مى رفت تا آن جایى که گاه با شمردن و آمارگیرى قبرها شمار مردگان قبیله و عشیره خود را به رخ دیگران مى کشیدند15 و آن را مایه فخر و برترى مى پنداشتند از این روى در جهت قدرت نمایى بیش تر بدون هیچ توجیه خردورزانه اى بر یکدیگر مى تاختند و امنیت یکدیگر را به خطر مى انداختند دختران را زنده به گور مى کردند! شگفت این که به این رفتار افتخار مى کردند. امویان که در برابر بزرگى پیامبر اسلام پس از گشودن مکه به ظاهر اسلام آورده بودند همان سیاستها را ادامه دادند. دوران حکومت اموى بویژه معاویه آیینه تمام نماى حاکمیت مفهوم پندارى عزت بر جامعه اسلامى بود. از این روى امام على(ع) از معاویه به شیطان تعبیر کرده و شیطنت را در گوشت و خون وى جارى دانسته است که براى رسیدن به هدفهاى شیطانى خویش و حفظ عزت ظاهرى تن به هر پستى حتى تاویل قرآن و ساختن حدیث مى دهد

 

( 386 )

 

:

 

(نامه کسى که نه بیناییش هست تا راهیش بنماید و نه پیشوایى تا ارشادش فرماید. همو او را خواند و او پاسخش داد و گمراهى وى را راند و او در پى آن افتاد. گفت ندانست چه گوید رفت و ندانست چه راهى را پوید.)16

 

معاویه به روشنى به معیارهاى عزت پندارى که از آن یاد شد دل بسته بود. وى در پاسخ خرده گیرى خلیفه دوم به او گفت: خلافت شام را به پادشاهى دگرکرده اى و براى خود کاخ ساخته اى! از سلطنت به عنوان معیار عزت یاد مى کند و مى نویسد:

 

(اى امیرمؤمنان! ما در سرزمینى هستیم که جاسوسهاى دشمن در آن بسیارند پس باید که عزت سلطان را که عزت اسلام و مسلمانان در آن است و کافران از آن احساس وحشت مى کنند ظاهرسازیم. حال اگر تو مرا فرمان دهى انجام مى دهم و اگر بازدارى ترک مى کنم.)17

 

وى به روشنى معیارهاى عزت اسلامى را نادیده مى انگاشت و قدرت و امارت را هدف اساسى خود مى دانست; از این روى به مردم کوفه نهیب زد:

 

(اى کوفیان! آیا شما پندارید که به خاطر نماز و روزه و حج با شما مى جنگم؟ مى دانم که خود نماز مى خوانید زکات مى دهید و حج به جا مى آورید. من با شما مى جنگم تا امارت شما را به دست گیرم و گردنهاى شما را به فرمان آرم.)18

 

معاویه براى عملى کردن این هدفها و آرزوها به هر حیله اى دست مى زد و از هیچ نیرنگى فرو گذار نبود. از یک سوى بیگانگان ضد اسلام مانند

 

( 387 )

 

کعب الاحبار و سرجون نصرانى و از دیگرسوى عالم نمایان سست اعتقاد و دین به دنیا فروش همچون سمرة بن جندب ابوهریره و مغیرة بن شعبه را در کنار جنایتکاران و خونخوارانى که به خاطر رسیدن به حکومت ولایتها و سرزمینها از هیچ جنایتى دریغ نداشتند مانند بسر بن ارطاة زیاد بن ابیه عمروعاص مکّار و مسلم بن عقبه در خدمت گرفته بود تا بتواند به هدفهاى شوم خویش دست یابد.

 

عالم نمایان به ساختن حدیث و تأویل آیات به سود معاویه پرداختند. اینان براى رسیدن به مکنت و ثروت براى خلیفگان و معاویه و خاندان اموى از زبان رسول خدا(ص) فضیلت تراشیدند و علیه على(ع) و خاندان او زشتى پراکندند و از زبان رسول خدا(ص) سخنانى علیه فرزندان ابوطالب نشر دادند. بسیارى از آیات که در شأن امیرالمؤمنین بود به سود معاویه تأویل کردند.19 از سویى معاویه یادکرد از برتریهاى على(ع) را بازداشت و حکم قتل راویان فضیلت وى را صادر کرد.20 انسانهاى آزاده اى چون عمرو بن حمق حجر بن عدى صعصعة بن صوحان و ابن کواء که به نقد حکومت وى مى پرداختند کشت یا تبعید کرد یا به زندان افکند. حاکمان خود را واداشت که به شیعیان و خاندان على(ع) سخت بگیرند. و در یک بخشنامه عمومى فرمان داد: حقوق شیعیان از بیت المال پرداخت نگردد و خانه هاى آنان ویران گردد.21

 

این سیاستها در به کژراهه انداختن مردم و بیرون راندن آنان از چهارچوب اصول بنیادین اسلامى و دلبستگى آنان به مادیات اثر گذارد و زندگى و رفتار و مشى جاهلى را در مردم مسلمان کوفه شام و دیگر شهرها گسترش داد تا بدان جا که به گفته یکى از نویسندگان بیمارى معلولیت نفسانى 22 که از

 

( 388 )

 

زمان سقیفه آغاز شده بود به اوج رسید. حالتى که پژوهش گر یاد شده در تحلیل آن مى نویسد:

 

(حالت سکوت مسلمان در برابر امرى است که باطل و خلاف فرمان خدا و رسول اوست. این حالت از پیامدهاى بد ترک امر به معروف و نهى از منکر است. وقتى اجتماع زیاد به آن گرفتار آید و با آن دست به گریبان شود پایان و فرجام بدى در انتظار آن جامعه است که بدترین آن دگرگونى دیدگاه است به گونه اى که مسلمان باطل را حقیقت مى پندارد و حق را باطل.)23

 

مردم زیر چتر حاکمیت معاویه در اثر بیمارى یاد شده همه رفتارهاى وى و کارگزارانش را کورکورانه مى پذیرفتند و هرگز لب به انتقاد نمى گشودند. معاویه نماز جمعه را چهارشنبه گزارد کشتن عمار را در جنگ صفین به امام على(ع) نسبت داد و بى شرمى را بدان جا رساند که در مجلس عمومى زیاد بن ابیه را برادر خویش و زاده زناى ابى سفیان خواند و چشمان شگفت زده مردم شام همه این رفتارها را مى دیدند بى آن که یک بار خروش سردهند که چرا چنین شده است. در طرح خلافت یزید نیز معاویه سیاست بیم دهى و آزانگیزى را پیش گرفت. حکومت خراسان را به سعید بن عثمان بن عفان داد.24 حکومت کوفه را به مغیرةبن شعبه و شهرهاى دیگر را نیز بین دیگر هواداران خود تقسیم کرد. شمارى از مخالفان را با دهش کیسه هاى درهم و دینار با خود همراه کرد.25 کسانى چون امام حسین(ع) را که با دهش و بخشش نمى توانست با خود همراه کند با بیم دهى به بیعت ظاهرى یا سکوت در گاهِ بیعت مردم فراخواند.26

 

( 389 )

 

علاّمه امینى درباره چگونگى سرگرفتن ولایت عهدى یزید مى نویسد:

 

(کسى که حقیقت این بیعت ستمکارانه و غاصبانه را به گونه دقیق پى جویى کند به روشنى درمى یابد که این بیعت با غرّش رعدهاى هراس انگیز و درخشش برق آزانگیزانه و کارگزاران بهتان و افتراء انجام پذیرفت. معاویه را مى بیند که این را مى ترساند آن را مى کشد و دیگرى را حاکم شهر و سرزمینى قرار مى دهد تا طعمه اى براى شکار او باشد و نهر عطایاى خویش را بر جانهاى ذلیل و صاحبان خوى رذالت جارى مى کند.)27

 

پس از معاویه یزید نیز همین سیاست را در پیش گرفت و پستى و فرومایگى خویش را آشکارتر کرد. شرابخوارى میمون بازى فساد تبه کارى سرپیچى از فرمان حق و… چیزى نبود که پوشیده باشد. ولى آگاهى مردم شام از این پستیها و فرومایگیها آنان را برنمى انگیخت. یزید نیز در سفر حج در زمان معاویه درهم و دینار بسیارى دهش و بخشش کرد.28 و پس از خلافت به ابن زیاد دستور داد: به صرف اتهام شیعیان را دستگیر و زندانى کند.29 حادثه عاشورا نمایشگاه پستى و فرومایگى یاران یزید است کسانى که به طمع ثروت و یا حکومت در برابر باورهاى خویش موضع گرفتند. نمونه آن عمرسعد است که به روشنى مى گفت: به خاطر حکومت رى از بهشت گذشته است.30 این همه پستى در پى دلبستگى مردم عصر معاویه و یزید به معیارهاى دروغین عزت امام حسین(ع) را به خروش واداشت. امام تجلى رفتار عزت مندانه بود که با عزت قدم به دنیا گذاشت و تا

 

( 390 )

 

آخرین آن عزت مندانه زندگى کرد و مرگ با عزت را برگزید. آن حضرت در دوران جوانى آن گاه که عمر را بر فراز منبر رسول خدا دید لب به اعتراض گشود و خطاب به وى فرمود:

 

(سوگند به خدا اگر زبانها مى توانستند راست بگویند و در عمل مؤمنین همدیگر را کمک مى کردند کار به این جا نمى کشید که حق آل محمد(ص) را غصب کنید و بر بالاى منبرشان قرار گیرید و حاکم مسلمین گردى به قرآنى که در شأن اهل بیت نازل شد در حالى که معانى آن را نمى شناسى و تفسیر آن را نمى دانی…)31

 

در زمان حکومت عثمان از مردان آزاده و انتقادگرى چون: ابوذر عبدالله بن مسعود و… که در برابر کژرفتاریهاى عثمان قد برافراشتند پشتیبانى مى کرد. در بدرقه ابوذر که تنها خاندان على(ع) حاضر بودند شرکت کرد و خطاب به ابوذر وى را به بردبارى و شکیبایى دعوت کرد و به دلیل قد برافراشتن در برابر دنیاى دنیاخواران وى را مورد ستایش قرار داد.32

 

در زمان معاویه نیز با تمام وجود در برابر معاویه مى ایستد و با افشاگرى کژراهه رویهاى معاویه در سخنرانیهاى عمومى خویش نه تنها حکومت معاویه و پیرامونیان چاپلوس وى که خواص کوته فکر جامعه اسلامى را که تماشاگر ساکت آن همه کژراهه روى بودند مورد عتاب قرار مى دهد و به روشنى به معاویه اعلام مى کند:

 

(ولایت تو فتنه اى بزرگ است و من از این که با تو نمى جنگم خود را نمى ستایم.)33

 

درباره این که چرا پس از شهادت امام حسن(ع) دست به قیام زد

 

( 391 )

 

مى فرماید: براى حفظ عزت:

 

(به خدا قسم با معاویه به صلح و آرامش برخورد کنم و عزیز باشم بهتر از آن است که مرا بکشد و به اسارت گیرد یا منت نهد و آزاد کند و تا قیامت امر بر بنى هاشم مشتبه شود و معاویه و اعقاب وى بر زنده و مرده ما منت ندارند.)34

 

با این حال به نقد حکومت معاویه و یادکرد برتریهاى خویش براى رهبرى امامت امت مى پرداخت و پاره اى از کارهاى عملى نیز در این راه انجام مى داد. کاروان تجارى معاویه را که به سوى یمن در حرکت بود مصادره کرد.35 در همان روزگار از پذیرش هدیه هاى معاویه سرباز زد.36 از هر مجالى جهت افشاى چهره معاویه و یزید که معاویه در پى طرح ولایت عهدى وى در گوناگون محفلها و مجلسها به ستایش او مى پرداخت استفاده مى کرد تا آن جا که مجلس خواستگارى مروان از ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر براى یزید را به مجلس افشاى چهره واقعى یزید و پستیها و فرومایگیهاى اخلاقى وى دگر مى کند. در راستاى کامل کردن خوارشمارى یزید در همان مجلس ام کلثوم را به عقد قاسم بن محمد بن جعفر درمى آورد و در برابر وعده هاى مادى یزید باغى به ارزش هزار دینار به عروس و داماد مى بخشد.37

 

امام با روشنى و در نامه هاى خود به جنایتهاى معاویه از جمله: کشتن حجر بن عدى عمرو بن حمق و… اعتراض مى کند و پیروان معاویه را درخور دفن نمى داند.38

 

امام در نامه اى به کوفیان قیام علیه زشتیها و تباهیهاى امویان را به پس از مرگ معاویه واگذارده بود.39 از این روى همین که معاویه مى میرد زمان

 

( 392 )

 

را براى قیام مناسب مى بیند به سوى مکه حرکت مى کند تا یک قیام بزرگ را علیه حکومت اموى سامان بخشد. امام به روشنى بدون هیچ گونه پرده پوشى عقیده و نظر خویش را در مورد بیعت بیان کرد و خطاب به محمد بن حنفیه فرمود:

 

(برادرم! به خدا قسم اگر در دنیا هیچ پناهگاهى نباشد هرگز با یزید بیعت نمى کنم که رسول خدا فرمود: خدایا بر یزید مبارک نفرما.)40

 

و در برابر گوناگون کسان که وى را به ترک قیام فرامى خواندند اراده جدى خویش را آشکارا و به روشنى بیان کرد و در کربلا نمایشگاه عزت برپاى داشت.

 

به خلاف بسیارى و انبوهى لشکر دشمن همراه نشدن کسان به ظاهر مؤمن با ایشان بدون استفاده از اهرم زور و زر کرایه کسانى را که از وى جدا شدند پرداخت.41 و با شمار اندک یاران خویش استوار به راه ادامه داد و در برابر دعوت کوفیان به بیعت شجاعانه اعلام کرد:

 

(به خدا سوگند به خوارى دست بیعت دراز نمى کنم و بسان بندگان اقرار به خلافت وى نمى کنم.)42

 

حتى در هنگامه هاى دشوار از پوشاندن لباسى که حاکى از خوارى باشد سرباز مى زند.43 و یک آن خوارى را برنمى تابد. بانوان حرم را به صبر و بردبارى فرامى خواند. خطاب به خواهرش مى فرماید:

 

(خواهرم صبر کن سکوت کن و فریاد نزن تا مورد شماتت مردم قرار نگیرى.)44

 

قیام امام حسین(ع) توده مردم کوفه و شام را از خواب بیدار کرد. از مردم

 

( 393 )

 

ساکت کوفه و شام انسانهایى آگاه و انتقادگر ساخت. جامعه اسلامى را چنان دگرگون کرد که حکومت بنى امیه پس از آن دوام چندانى نیافت و حاکمان اموى یکى پس از دیگرى با مدت کوتاهى فرمانروایى جاى خود را به دیگرى مى دادند. در هنگامه اى که ابن زیاد هراس مى پراکند و بر تیرگى شب هول انگیز مى افزود زید بن ارقم برخاست و به او انتقاد کرد و رفتار او را زشت شمرد. ازدى پیرمرد نابینا با شجاعت ابن زیاد را دروغ گو خواند.

 

در اثر این قیام عزادارى امام حسین(ع) هفت شبانه روز برگزار شد. ورق به گونه اى برگشت و حتى نزدیکان یزید او را سرزنش کردند که ناگزیر شد ابن زیاد را آفریننده این جنایت بزرگ قلمداد کند و براى آرامش وجدان خود و خرسند کردن نزدیکان دستور به رهایى اسیران داد. توابین که بنا به روایتى تاریخى در زمان نهضت امام حسین(ع) در کوفه زندانى بودند 45 به رهبرى سلیمان بن صرد رفاعة بن شداد و… به خونخواهى برخاستند و شعار (یا لثارات الحسین) را رمز حرکت خود قرار دادند و از همین کسان قیام مختار سامان گرفت. و در این قیام پرشور تمام جباران لشکر یزید به سزاى رفتار ننگین خویش رسیدند.

3. عوامل زمینه ساز عزت

 

الف. احساس هویت: از مهم ترین انگیزه ها و سببهاى زمینه ساز عزت احساس هویت است. انگیزه ها و سببهایى که پس از این یاد خواهد شد با پدیدآورى و تواناسازى این احساس کارامد و مفید مى افتند. توجه به تواناییهاى وجود خود و شناخت جایگاه نفس خویش شخص را در دستیابى به عزت یارى مى رساند. شناخت خویشتن نخستین گام در راه به دست

 

( 394 )

 

آوردن عزت و زندگى عزت مندانه است. از این رو در سخنان معصومان بارها آمده است:انسان خود شناس خویش را به گناه نمى آلاید. نبود احساس شخصیت سبب و انگیزه پیدایش پستیها و فرومایگیها واحساس عزت و شخصیت مثبت ریشه توجه به فضیلتها و برتریهاست. امام حسین(ع) در نخستین واکنش پس از به حکومت رسیدن یزید آن گاه که ولید حاکم مدینه از او خواست دست بیعت به یزید بدهد خود و یزید را در دو قطب رویاروى هم دانست و فرمود:

 

(اى امیر! ما اهل بیت نبوت و معدن رسالت و… هستیم و یزید مردى فاسق شرابخوار و قاتل انسانهاى پاک است که آشکارا فسق و فجور مى کند و مثل من با همچون او بیعت نمى کند.)46

 

امام شخصیت خویش را بالاتر از آن مى داند که با یزید کنار بیاید. بینشى که در یاران امام نیز نهادینه شده بود. ابوالفضل العباس(س) از هم سخنى با شمر بن ذى الجوشن که براى ایشان امان نامه آورده بود ابا داشت و تا امام(ع) دستور نفرمود پاسخ او را نداد.

 

زهیر نیز خطاب به شمر وى را بهیمه اى خواند که شایسته سخن گفتن نیست.47

 

ب. اصالت: شخصیت خانوادگى و نژادى اجداد و پدران و پیشینه خانوادگى نیز (گرچه در اسلام نمى تواند عامل برترى باشد) در شکل گیرى عزت در انسان بسیار اثرگذار است

 

( 395 )

 

.

 

امام(ع) از هر مجال و هنگامى جهت بیان بستگى و خویشى خویش با رسول خدا(ص) على ابن ابیطالب(ع) و صدیقه طاهره(ع) بهره برد. در بسیار جاها انگیزه خود را از کنار نیامدن با یزید بستگى خود به خاندان نبوت و رسالت مى داند. درگاه بازگویى جنایتها زشتیها و تباهى آفرینیهاى معاویه یزید و پیرامونیان آنان بارها از رفتارهاى زشت و آلودگیهاى مادران و پدران آنان یاد مى کند و از آنان به پستى نام مى برد و حقیرشان مى شمارد. ابن زیاد را زاده زناى زنازاده معاویه و یزید را پسر آزادشدگان فتح مکه (طُلَقاء) و مروان را زاده زرقاء (مادربزرگ وى زنى فاسد و بدکاره بوده است) مى خواند.

 

در پاسخ پیام تهدیدآمیز مروان و نسبت دادن کشتن عثمان و خوارج عالم و زاهد به على(ع) مى فرماید:

 

(اى پسر زرقاء که مردان را در بازار ذى المجاز به سوى خود مى خواند و در بازار عکاظ پرچم فساد و فحشا برافراشته بود اى پسر مرد رانده شده مطرود و ملعون از سوى رسول خدا خود را و پدر و مادرت را بشناس.)48

 

ج. تربیت: جایى که انسان در آن رشد مى کند بویژه خانواده و دامن پدر و مادر در رشد عزت نفس و یا تباه کردن شخصیت وى سخت اثرگذار

 

( 396 )

 

است. این اثرگذارى تا آن جا قوى است که شمارى از روان شناسان تنها اثرگذارنده بر شخصیت انسان را محیط تربیت وى مى دانند و بر جبر محیط پاى مى فشرند. دیگران نیز دست کم به عنوان اثرگذارنده اى بسیار کارامد و قوى از آن یاد مى کنند و در بررسى رفتارهاى کودک و نوجوان رفتار عزت مندانه یا پست و تبه کارانه را دستاورد برخوردهاى روا و نارواى مادر و پدر در خانه مى دانند.

 

امام حسین(ع) پیشینه خانوادگى وابستگى به پیامبر اکرم و تربیت در دامان پاک زهرا(س) را عامل عزت خویش و سر فرود نیاوردن در برابر ستم یزید دانسته مى فرماید:

 

(آگاه باشید این زنازاده پسر زنازاده مرا در بین دو راهى: شمشیر و ذلّت قرار داده است. و هیهات که ما تن به خوارى و پستى بدهیم که خدا و پیامبرش و مؤمنان از این که ما ذلّت را بپذیریم ابا دارند و دامنهاى پاک مادران و مغزهاى با غیرت و نفوس با شرافت پدران روا نمى دارند که پیروى از فرومایگان را بر قتلگاه کرام و نیک منشان مقدم بداریم. آگاه باشید من با این گروه اندک و پشت کردن یارى دهندگان بر جهاد آماده ایم.)49

 

د. وابستگى به خداوند: در بینش امام که برگرفته از آیات قرآنى و نتیجه تربیت رحمانى است عزت نفس در گرو وابستگى و دلبستگى خداست. عزت جز در بستگى و پیوند با خداوند ذلّت است. از این روى امام در خلوت خویش خطاب به پروردگار خود از نهاد جان ناله برمى آورد

 

( 397 )

 

:

 

(الهى! ذلّت و خوارى ام در پیشگاه تو پدیدار است و حالم بر تو پوشیده نیست. خداوندگارا! چگونه خود را عزیز دانم که تو مرا در ذلّت پایدار نموده اى. و چگونه احساس عزت نکنم که تو مرا به خود منسوب نموده اى.)50

 

امام عزت را در بستگى به خداوند دانسته و بارها در دعاى عرفه به این نکته اشارت کرده است. این اعتقاد در روند زندگى عملى امام تجلى یافت. از این روى با بستگى به خداوند همه چیز جز او را خوار و خفیف مى شمرد. بستگى و پیوند خویش را از دنیا مادیات حکومت و مردمان آن بریده بود و همراهى یا دشمنى مردم با او اثرى در حرکت امام نداشت. وقتى خبر بیعت شکنى مردم کوفه و همراهى آنان را با یزید به امام دادند به دل دادگى به رضاى الهى اشارت فرمود.51

 

در برابر لشکر کوفه آنگاه که اتمام حجت امام مؤثر نیفتاد و دلهاى خفته کوفیان همچنان در خواب غفلت بود فرمود:

 

(اگر عذرم را نپذیرفتید و با من از در انصاف نیامدید پس خود و یارانتان در کار خویش اجتماع کنید و کار بر شما مشتبه نشود به سوى من حمله آرید و مرا مهلت ندهید. به راستى خداوند که قرآن را فرو فرستاد ولیّ و یار من است همو که ولیّ نیکوکاران است.)52

 

از این روى امان غیر خداوند را نمى پذیرد. امان عمرو بن سعید حاکم مدینه را رد مى کند.53 و دست نیاز به سوى هیچ کس دراز نمى کند. شب عاشورا آینه و نشانگر دل دادگى حسین به خداوند است. تنها براى عبادت

 

( 398 )

 

از دشمن مهلت مى خواهد. او که هیچ درخواستى از دشمن نداشته است و در واپسین آنات زندگى خویش قتلگاه را به عبادتگاه دگر مى کند و سر به سجده در آستان دوست به راز و نیاز مى پردازد:

 

(صبر مى کنم بر قضاى تو که خدایى جز تو نیست. پروردگار و معبودى جز تو ندارم. بر حکم تو صبر مى کنم اى پناه آن که پناه ندارد. اى دائمى که تمام شدنى نیست زنده کننده مردگان….)54

 

هـ. قناعت: از دیگر عوامل عزت قناعت دل نسپردن به حطام دنیا و احساس بى نیازى از مادیات است. امام در پاسخ مردى که راز عزت را از ایشان مى پرسد مى فرماید:

 

(راز عزت احساس بى نیازى از مردم است.)55

 

در دیدگاه امام عزت بدون خطر کردن و از دنیا گذشتن و جان و مال را فدا کردن به حقیقت نمى پیوندد. آنان که دل به دنیا سپرده اند شخصیت و عزت خویش را فداى انباشتن شکم و گردآورى ثروت مى کنند نمى توانند به عزت دست یابند. از این روى امام آن گاه که لشکر یزید با بى ادبى و سر و صدا و هو و جنجال نمى گذارند صداى حق امام به گوشها برسد این واکنش را دستاورد انباشتن شکم از مال حرام مى داند و در ذکر علت ذلّت کوفیان و صف آرایى آنان علیه حق مى فرماید:

 

(شمشیرهایى که براى دفاع از ما به دست گرفته بودید بر ضد ما مهیا کرده اید. آتشى را متوجه ما ساخته اید که آن را براى نابودى دشمنان ما و شما افروخته بودیم. چه شد که علیه دوستان خود

 

( 399 )

 

گرد آمدید؟ و به سود دشمنان تان دست روى دوستان تان بالا بردید. نه آنان عدالتى در میان شما اجرا کردند و نه امید آینده بهترى برایتان باقى گذاشته اند. همه این هیاهوها براى این است که آنان اندکى از مال حرام و زندگى پستى که برایتان گواراست به شما وعده داده اند وگرنه هیچ کار خلافى از ما سر نزده و هیچ اندیشه باطلى بر ما راه نیافته است.)56

 

گزارشى از نامردانى که لشکر یزید را تشکیل مى دادند درستى این سخن امام را آفتابى مى کند.

 

عمرسعد براى رسیدن به حکومت رى به کربلا آمد و با وجود علم به مقام امام حکومت رى را بر رضوان الهى برترى داد.

 

لشکر کوفه به خاطر خوش آمد ابن زیاد و یزید و چشمداشت جایزه در جنایت و دشمنى با حسین(ع) و یاران پستى را به بالاترین حدّ رساندند. هریک از مزدوران آدمکش یکدیگر را شاهد مى گرفتند تا گزارش را به ابن زیاد و یزید برسانند. غارت خیمه هاى امام آب بستن بر لشکر امام اسب تازاندن بر جسدهاى پاک شهیدان جز در سایه شیدایى و دلبستگى به دنیا و زیاده خواهى مادى صورت نپذیرفت. آن هم از سوى کسانى که ادعاى دیندارى داشتند و نخستین نماز را در کربلا به امامت امام حسین(ع) گزاردند و بر عدالت او باور داشتند. بله کربلا نمایان گر این حدیث امام است:

 

(مردمان بنده دنیایند و دین لقلقه زبان آنان. تا آن گاه که زندگى آنان تأمین باشد گرد دین مى چرخند و چون به مصیبتى گرفتار آیند و سختى ببینند دینداران اندکند.)57

 

( 400 )

 

و. بلندهمّتى: عزت انسان در گرو همّت والاى اوست. دل سپردن به هدفهاى پست سبب پستى انسان و سکون و سکوت وى است. عزت سرشار از پویایى و امید است. انسانهاى کم همّت که تنها شهوتها و خواسته هاى نفسانى را درک مى کنند قدرت پرواز در آسمان بلند زیباییها و ارزشهاى انسانى را ندارند. هم از این روست که امام حسین(ع) به نقل از رسول خدا(ص) فرمود:

 

(خداوند کارهاى بلندمرتبه و شریف تر را دوست دارد و کارهاى پست و سست را نمى پسندد.)58

 

در روان شناسى نیز معناى شخصیت مثبت با روح بزرگ همّت بلند و هدفهاى عالى گره خورده است چنانکه یونگ مى گوید:

 

(معمولاً منظور از شخصیت داشتن روحى بزرگ است که توان مقاومت داشته و پر انرژى است.)59

 

همّت بلند حتى از افق مرگ فراتر مى رود و انسان بلند همّت با پشت سر گذاشتن بازدارنده هاى عزت همچون ترس از بیم دادنها اثرپذیرى از وعده هاى مالى و مقامى اثرپذیرى از کسان و شرایط حتى ترس از مرگ دست از هدفها و آرمانهاى خویش برنمى دارد و اسیر شرایط زمانه و کسانى که پیرامون او گرد آمده اند نمى شود. از این روى امام(ع) بارها مرگ را حقیر شمرده است و آن هنگام که حر بن یزید ریاحى وى را به مرگ بیم مى دهد مى فرماید:

 

(شأن من آن نیست که از مرگ بترسم چه آسان است مرگ در راه به دست آوردن عزت و زنده کردن حق. مرگ در راه به دست آوردن عزت جز زندگى جاویدان نیست و زندگى با ذلت جز

 

( 401 )

 

مرگى پایدار نیست. مرا از مرگ مى ترسانید هیهات تیر شما به خطا رفت و گمان شما بى اساس است. من از مرگ نمى ترسم. جان من والاتر و همّت من بلندتر از آن است که از ترس مرگ بار ذلت بر دوش گیرم و آیا بالاتر از کشتن من قدرت دارید؟ مبارک باد مرگ در راه خدا [اگر مرا بکشید] ولى قدرت درهم شکستن بزرگى و از بین بردنِ عزت و شرافت مرا ندارید; پس چه باک از مرگ.)60

4. راهکارهاى دستیابى به عزت

 

الف. احساس مسؤولیت: از دیدگاه روان شناسانه شخصیت حقیقى داراى حس مسؤولیت است و احساس مسؤولیت سبب مى شود انسان صداى درون خود را بشنود.61 و در پرتو مسؤولیت شناسى و انجام درست آن عزت خویشتن را بپروراند و راه را به کمال خویش بازگشاید. از سوى دیگر تنبلى ولنگارى بى تعهدى و مسؤولیت ناشناسى به ذلت مى انجامد و انسان را پذیراى سکوت و سکون مى سازد و از پویایى باز مى دارد.

 

امام(ع) در حاشیه ماندن و ذلت خواص زمانه خویش عالمان و زاهدان عصر معاویه را در اثر مسؤولیت نشناسى و ترک امر به معروف و نهى از منکر مى دانست. از این روى در سخنرانى بسیار با شکوه سنجیده و خردمندانه مِنى با بیانى رسا آنان را سرزنش کرد. ترک حس مسؤولیت شناسى که شکل اجرایى آن در اندیشه اسلامى در فریضه امر به معروف و نهى از منکر تجلى کرده است به حالت معلولیت نفس و سرانجام به دگرگونى بنیادین مفاهیم ارزشى مى انجامد و چهره دگرگونه اى از دین را به ارمغان مى آورد که به طور

 

( 402 )

 

دقیق وارونه و باژگونه دین راستین است. آنچه در عصر معاویه و یزید اتفاق افتاد و مردمان آن عصر را تا حد بندگان حلقه به گوش حاکمان خوار کرد از مسؤولیت ناشناسى و عمل نکردن به وظیفه سرچشمه مى گرفت و روز به روز زاویه انحراف از اسلام اصیل بیش تر مى شد به گونه اى که نقش اسلام را که سراسر عزت و افتخار را ستوده و انتقاد بر حاکمان را اصل مسلم و وظیفه و فریضه اسلامى شناسانده بود دگرگون ساخت و سکوت در برابر حاکمان ذلت و ستم پذیرى را وظیفه اسلامى مردم مسلمان قلمداد کرد. و امام حسین(ع) و یاران آن حضرت به خاطر شناخت دقیق و همه سویه از اسلام در این هنگامه حس مسؤولیت شناسى را از دست نداده بودند و در جهت احیاى فریضه امر به معروف و نهى از منکر و ریشه کن کردن مفاسد اجتماعى و اصلاح امت پیامبر(ص) به قیام پرداختند.

 

ب. استقلال در اندیشه و عمل: از دیگر راهکارهاى عزت یابى که در روان شناسى نیز بر آن تأکید شده است استقلال فکرى و عملى است.

 

براندن مى نویسد:

 

(یکى از راه هاى کسب عزت نفس مستقل اندیشى در مواقعى است که انجام چنین کارى آسان نمى نماید و حتى دلهره انگیز هم به نظر مى رسد; یعنى زمانى که شخص فکرکننده در کشمکش با احساسات عدم حتمیت و امنیت است و با وجود این مى خواهد استقامت به خرج دهد.)62

 

در درازاى تاریخ انسانهاى آزاده و عزت مدار کسانى بوده اند که

 

( 403 )

 

توانسته اند برخلاف خوش آمد عرف بیندیشند و اراده کنند و بدون دلبستگى به مقام ثروت مال و منال اراده و خواست خود را عملى سازند امام حسین(ع) و یاران باوفاى ایشان نمونه این گونه انسانهایند که در عین حاکمیت فراگیر تاریکى نور حقیقت را یافتند و برخلاف دشواریها و تنگناها و جنایتهاى دوران امویان هرکدام از سرزمینى گرد خورشید وجود امام(ع) حلقه زدند و در راه استقلال و عزت خویش جان و مال خود را بذل کردند. در برابر آنان انسانهایى بودند که تمام کار و برنامه خویش را تنها در جهت به دست آوردن خشنودى حاکمان انجام مى دادند و شخصیت و قدرت اراده خویش را به مسلخ بردند و با شمشیر بیم دهى یزید قربانى کردند و به تعبیر امام حسین(ع):

 

(از خون عادت زنان نیز ذلیل تر و بى ارزش تر شدند.)63

 

ج. مقاومت: از جمله راهکارهاى عزت یابى مقاومت است. هرچه انسان در مسیر حفظ شخصیت خویش و دفاع از آرمانهاى خود استوارتر باشد عزت نفس وى بیش تر رشد مى کند و دامن مى گسترد. اگر انسان مقاومت کافى نداشته باشد چه بسا با وجود هدفهاى بلند در حدّ رؤیا باقى مى ماند و در زندگى روزمره هدفها و آرمانهاى خویش را به بوته فراموشى مى سپرد و دچار روزمرّ گى مى گردد. امام(ع) از زمان حکومت معاویه به روشنى در برابر معاویه ایستاد و به افشاگرى چهره معاویه و روشن گرى مشروعیت نداشتن وى پرداخت. ایستادگى امام در برابر کژرفتاریها و انحرافهاى معاویه با ایستادگى در برابر طرح خلافت یزید از سوى وى

 

( 404 )

 

کامل گردید. پس از خلافت یزید نیز مقاوم و استوار مشروعیت خلافت وى را نفى کرد و عزت خویش را با سر فرود آوردن در برابر وى ناسازگار مى دید. ایستادگى امام در برابر حکومت یزید تا تن دادن به مرگ عزت آفرین ادامه یافت و در برابر دگرگونى ارزشها شهادت طلبى و جهاد را وظیفه مؤمنان دانست و فرمود:

 

(آیا نمى بینید که به حق عمل نمى شود و از باطل پرهیز نمى شود. پس باید که مؤمن به حق طالب وصال پروردگار باشد. هان! من مرگ را جز شهادت و زندگى با ستمگران را جز ذلت نمى بینم.)64

 

امام در درازاى حرکت خویش برخلاف تنگناها و سخت گیریها مقاوم و استوار بود و آنى دست تمنا به سوى دشمن دراز نکرد.

 

عقبة بن سمعان مى گوید:

 

(از مدینه تا مکه و از مکه تا عراق همراه امام بودم. تا لحظه شهادت از او جدا نشدم. او در سخن با دیگران در مدینه در مکه در میان راه در عراق و در سپاه خود تا لحظه شهادت هیچ کلمه اى را نفرمود مگر این که شنیدم. بدانید به خدا سوگند امام(ع) آن گفته و پندار [ساخته دروغ پردازان] را که دست خود را در دست یزید نهد یا به یکى از مرزها فرستاده شود نفرمود بلکه فرمود: اکنون که از دعوت و بیعت خود دست برداشته اید بگذارید به جاى دیگرى در این سرزمین پهناور بروم تا ببینم چه مى شود.)65

 

( 405 )

 

د. توکل و اخلاص: در بینش امام عزت بدون توکل شکل نمى گیرد. در حدیثى از امام حسین(ع) آمده است:

 

(عزت و بى نیازى در پى جایگاهى بودند چون به توکل رسیدند در آن مسکن گزیدند.)66

 

در زندگى عملى خویش نیز با توکل و اخلاص انس گرفته بود و با تکیه و اعتماد به یارى خداوند در برابر آن همه لشکر ایستاد و در برابر تاخت و تاز کوفیان تنها از خدا یارى خواست و با اخلاص در راه هدف خویش گام برداشت. اول صبح عاشورا به وابستگى ژرف خود به خداوند اشاره مى کند. دستان خود را به سوى آسمان بالا مى برد و چنین راز و نیاز مى کند:

 

(خدایا! تو در هر اندوه پناهگاه من و در هر پیش آمد ناگوار مایه امید من هستى و در هر حادثه سلاح و تکیه گاه من. آن گاه که اندوه هاى کمرشکن بر من فرا ریخته است که دلها در برابرشان آب مى شوند… در چنین آناتى تنها به پیشگاه تو شکایت آورده و از دیگران امید بریده ام و تو به من یارى رسانده اى این کوه هاى اندوه را برطرف کرده اى و از موجهاى اندوه رهاییم بخشیده اى.)67

5. نمودهاى عزت حسین(ع)

 

الف. نگاه مثبت به زندگى و مرگ: انسان عزیز در پرتو عزت گونه حرکتها و رفتار خویش را در زندگى خود برمى گزیند. از این روى در سخت ترین برهه هاى زندگى با گزینش مناسب احساس خرسندى و

 

( 406 )

 

شادمانى مى کند. زندگى را با همه دشواریها و سختیهاى ظاهرى زیبا مى بیند. به دلیل پیوند و بستگى به خداوند زیبایى آفرینش را درک مى کند و رویدادهاى نیک و بد را در نظام آفرینش زیبا مى بیند. مرگ را نیز در این راستا حرکتى به سوى خداوند و راه وصال دوست مى شمارد و به مرگ نیز مشتاق و آرزومند است.

 

امام(ع) خطاب به اصحاب خویش مرگ را براى مؤمنان پلى به سوى سعادت ابدى مى شناساند.69 خود نیز یعقوب وار مشتاق یوسف مرگ است.70 از این روى با علم به شهادت حرکت خویش را مى آغازد. از آغاز تا انجام از آمادگى خویش براى مرگ و بى اعتبارى دنیا سخن مى گوید. یاران امام نیز از این بینش برخوردار بودند. على اکبر فرزند بزرگوار امام وقتى در بین راه امام از شهادت یاران خود سخن مى گوید مى پرسد: آیا ما بر حق نیستیم؟

 

امام مى فرماید: بلى.

 

على اکبر مى گوید: پس از مرگ باکى نیست.71

 

و قاسم فرزند امام حسن مجتبى در شب عاشورا در پاسخ عموى گرامى خود مرگ را از عسل شیرین تر مى داند.72

 

دیگر یاران امام نیز در شب عاشورا وقتى امام آنان را به ترک کربلا و

 

( 407 )

 

تنها گذاشتن خود دعوت مى کند همصدا نفرت و انزجار خود را از زندگى ذلیلانه بیان مى کنند و دست از یارى امام نمى کشند. و هر آن که به شهادت نزدیک مى شوند چهره ها برافروخته تر مى گردد و به مزاح سخن گفتن و بذله گویى بیش تر مى شود.

 

حمید بن مسلم در شرح و بیان حال امام در واپسین آنات زندگى که یارانش را از دست داده بود و خود میدان دارى مى کرد مى گوید:

 

(به خدا قسم تاکنون انسان مغلوبى را ندیدم که فرزندان اهل بیت و یارانش کشته شوند دلاورتر و استوارتر از حسین. او که چون لشکر بر او یورش مى آورد با شمشیرش بر آنان یورش مى برد و سپاه دشمن بسان گله بزى که گرگ به آنان حمله کند به چپ و راست فرار مى کردند.)73

 

ب. رضا و تسلیم: انسانى که به خداوند دل بسته و با او در پیوند است دلداده حضرت حق است و راضى به رضاى او. چنین انسانى در سایه عزت به دست آمده از این پیوند روحانى دل به حضرت دوست مى سپرد و هرچه از دوست مى رسد نیک مى بیند و آنچه یار پسندد بدان دل مى دهد. امام حسین(ع) نمونه انسانى است که خود را جز در پرتو نور حق هیچ مى بیند و دارایى انسان را جز پیوند به خداوند نمى داند:

 

(خدایا چه یافته است آن که تو را از دست داده و چه از دست داده آن که تو را یافته است؟ آن که کسى را به جاى تو برگزیده است خطا کرده و آن که امور تغییرپذیر را بر تو

 

( 408 )

 

برگزید به خسران گرفتار آمد.)74

 

امام در اثر عزت خویش همه سوگها و اندوه هاى سنگین را که بر او وارد آمده زیبا مى بیند و بدان راضى است. از این روى وقتى خون فرزند شش ماهه اش را مى ریزند آن را در مشت گرفته و به سوى آسمان مى افشاند و مى فرماید:

 

(آنچه بر من نازل شده آسان است; چرا که در پیشگاه الهى و در دید اوست.)75

 

در برابر امام لشکر ابن زیاد که از پیروى و فرمانبرى خداوند سرباز زده بودند ذلت فرمانبرى از بندگان ناشایست و بریده از خدا و رانده شده از درگاه حق را پذیرفتند و به جاى تسلیم شدن در برابر قدرت لایتناهى خداوند آفریده هایى چون خود را تا سر حد پرستش کرنش مى کردند. در اثر این ذلت امنیت ایمان وحدت و انسانیت خویش را از کف دادند و آیینه تمام نماى پستى و سنگدلى شدند.

 

امام(ع) وقتى نامه اى از ابن زیاد آوردند که او را به جنگ یا بیعت دعوت کرد نامه را به کنارى انداخت و فرمود:

 

(مردمى که رضاى مخلوق را با خشم خداوند خریدند هرگز رستگار نمى شوند.)76

 

ج. پرهیزگارى: از آثار عزت که در احادیث به آن اشارت رفته است تقواست. عزت نفس مقدمه ترک گناه است. شرافت نفس انسان عزیز را از فرو افتادن در پرتگاه گناه و آلودن گوهر نفس به آن نگه مى دارد.

 

( 409 )

 

مهرورزیهاى وى سیلان مى یابد و توجه به سببها و انگیزه هاى تعالى را در وى برمى انگیزد.77 یاران امام(ع) انسانهاى اهل تقوا و پرهیزگارى بودند که را واپسین آنِ زندگى در فکر هدایت دشمن بودند و سر اصلاح داشتند. در برابر افراد لشکر دشمن که خود را در برابر حاکمان ذلیل و خوار مى یافتند آنچه به آنان دستور داده مى شد انجام مى دادند و آن همه جنایت که حاکى از بى تقوایى و بى تعهدى آنان است دستاورد ذلت و فرمانبرى کورکورانه آنان از ابن زیاد است.

 

د. روشن گویى: از ویژگیهاى ذلت پذیرى نفاق و دورویى است. به تعبیر امام على(ع)

 

(نفاق در فرد حاصل ذلتى است که در خویشتن مى یابد.)78

 

چرا که ذلیل اسیر شرایط زمانه است و با نقاب گفتار و رفتار خود سعى در به دست آوردن دل حاکمان زمان و نان به نرخ روز خوردن دارد و حاضر نیست خطرى را به جان بپذیرد یا مالى در راه هدف از دست بدهد حالتى که امام در خطبه مِنى به خواص زمان معاویه نسبت مى دهد.

 

امام و یاران او به دلیل قاطعیت در عمل و ایستادگى در برابر بازدارنده ها با پاسدارى از عزت به روشنى در برابر لشکر یزید افشاگرى مى کردند.

 

امام از عصر خلفاى بعد از رسول خدا به روشنى مشروعیت حکومت آنان را زیر سؤال مى برد و در دوران حاکمیت معاویه نیز چه با سخنرانیها و نامه هاى خویش که معاویه را مورد سرزنش قرار مى دهد و چه با رفتارى چون: مصادره

 

( 410 )

 

اموال معاویه استقبال نکردن از او و… ناسازگارى خویش را با حکومت وى به روشنى اعلام مى کند. تا آن جا که معاویه او را شیر با صولتى دانست که حاکم مدینه بر او دست نمى یابد.79 در زمان حکومت یزید نیز روشن گویى امام حکومت گران اموى را به خشم افکنده بود. امام به روشنى خلافت یزید را پایان حاکمیت اسلام معرفى کرد و کسانى مانند مروان را پست مى انگاشت و از وى به پستى یاد مى کرد.

 

6. کرامت و حفظ عزت دیگران:

 

انسان عزیز که خود را داراى شخصیت و ارزش مى بیند گوهر انسانیت را محترم مى شمارد و دیگر انسانها را نیز به دیده اکرام مى نگرد. امام یاران خویش را اصحاب سرّ خود مى دانست و چیزى را از آنان پنهان نمى کرد.80 و دیگران را نیز اکرام مى کرد. در کودکى هنگامى که با برادرش امام حسن(ع) خواستند اشتباه پیرمردى را در چگونگى وضو گرفتن به وى یادآورى کنند این اصل اساسى را در امر به معروف و نهى از منکر پاس داشتند و با وضو گرفتن در نزد او خواستند که او اشتباه آنان را بگیرد! از این راه او را متوجه ساختند که در وضو اشتباه دارد.81

 

گاه که شخص بینوایى به امام رو مى آورد و حاجتى داشت امام به او مى فرمودند:

 

(نیاز خویش را در برگه اى بنویس و آبرویت را به خاطر حاجت خویش مریز. من آنچه تو را خوشحال کند خواهم پرداخت. ان شاءالله.)82

 

به نیازمند دیگر که نامه اى نوشته بود بى درنگ فرمود:

 

(نیاز تو برآورده است

 

( 411 )

 

.)

 

از امام پرسیدند: چرا نامه را نخواندى. فرمود:

 

(خداوند مرا از خوارى مقام وى در پیش من تا آن هنگام که نامه را بخوانم بازخواست مى کند.)83

 

7. فروتنى و گذشت:

 

از آثار عزت نفس فروتنى در برابر دیگران و گذشت نسبت به انسانهاست. انسان عزیز بزرگى خویش را تنها در پیوند با خداوند مى داند و بر این اساس براى خود مقام و موقعیت خاصى جز بندگى خدا نمى پسندد. دیگران را نیز هم سنگ خویش مى بیند و در مقابل آنان فروتنى مى کند. امام(ع) که نمونه برجسته انسان عزیز است با بینوایان نشست و برخاست داشت. با غلامان خویش بر سر یک سفره مى نشست. بخشش و گذشت آن حضرت زبانزد بود; تا آن جا که کنیزى را به خاطر تقدیم یک گل و دیگرى را به خاطر خواندن یک آیه قرآن آزاد کرد.84 در میانه راه کربلا لشکر بصیر بن ریسان را که در منزل تنعیم دستگیر شدند آزاد کرد و به لشکریان همراه خود نیز فرمود:

 

(هرکه مى خواهد از ما جدا شود کرایه وى را تا این جا مى پردازم و به کسانى که جدا شدند کرایه مدت همراهى آنها را پرداخت.)85

 

بالاتر از اینها آب دادن به لشکر حرّ است که به جنگ امام آمده بودند. لشکریان حرّ تا آخرین نفر و حتى اسبهاى آنان توسط امام و یارانش سیراب شدند.

 

امام حرّ را که نخستین کسى بود راه را بر آن حضرت گرفت همین که ابراز پشیمانى کرد بخشید

 

( 412 )

 

.

 

پیامدهاى اجتماعى عزت:

 

گذشته از نمودهاى آشکار عزت در شخصیت کسان عزت آثار ژرفى در زوایاى گوناگون حیات اجتماعى دارد. حاکمیت عزت افراد جامعه را از درون دگرگون مى کند و با نفوذ عزت در درون افراد جامعه باور به ارزش مندى ذاتى خویشتن و ایمان به اصالت و اهمیت فرهنگ خودى توجه افراد را به فرهنگ خود مى افزاید و هویت فرهنگى اجتماع شکل مى گیرد و افراد جامعه را از احساس حقارت در برابر فرهنگهاى بیگانه بازمى دارد. جامعه اى که نسبت به فرهنگ خویش نگاه مثبت داشته باشد به خود بسندگى فرهنگى دست مى یابد و در نتیجه آن تقلید کورکورانه از فرهنگهاى بیگانه و جلوه هاى آن مانند مدپرستى و فرهنگ علمى مقلِّد از جامعه رخت برمى بندد و راه بالندگى علمى و پویایى و رشد زوایاى گوناگون علمى و فرهنگى باز مى شود. با حاکمیت عزت استقلال فکرى و عملى بر جامعه حاکم مى شود و با تقویت استقلال فکرى و گسترش تلاشها و تکاپوهاى علمى و فرهنگى جامعه در جایگاه بلندى قرار مى گیرد و نه تنها از فرهنگهاى بیگانه وام نمى گیرد بلکه خود الگوى جامعه هاى دیگر مى گردد. از این روى راه گذر از بحران هویت که حیات فرهنگى جامعه ها را تهدید مى کند تواناسازى فرهنگ عزت در جامعه است. اگر (فرهنگ عزت مندانه) بر جامعه حاکم شود تهاجم فرهنگى بیگانه بر آن اثرگذار نیست و هرج و مرج حاکم بر فرهنگ جامعه که در اختلاف ژرف فکرى به ظهور مى رسد به بیگانگى فکرى و عملى دگر مى گردد. بر این اساس است که اصلاح ناهنجاریها و سامان دهى ها در جامعه بدون حاکمیت فرهنگ عزت مندانه به حقیقت

 

( 413 )

 

نمى پیوندد. جامعه اى که عزت بر آن حاکم نباشد به بهانه اصلاحات به تجدد روى مى آورد و از فرهنگ اصیل خویش دور مى شود. از این روى امام حسین(ع) که با هدف اصلاح جامعه نهضت خویش را بنیان نهاد بر مسؤولیت شناسى بستگى به خداوند قاطعیت و دیگر راهکارهاى عزت تکیه کرد و ذلت و ظلم پذیرى خواص و عوام جامعه عصر خویش را مورد انتقاد قرار داد.

 

حاکمیت فرهنگ عزت مندانه آثار گوناگون در جامعه بر جاى مى گذارد:

 

پیوندهاى اجتماعى: با حاکمیت فرهنگ عزت گذشت فروتنى و مردم دارى که در ژرفاى وجود مردمان جامعه نهادینه شده است بروز مى یابد. برادرى و وفادارى بین کسانى برقرار مى شود و یگانگى و همدلى ریشه مى گیرد. با حاکمیت یگانگى از سویى اقتصاد جامعه سامان مى یابد شکاف فقر و غنى از بین مى رود توانایان دستگیر ضعیفان و افتادگانند. از این روى طبقه هاى اجتماعى از چنین جامعه اى رخت برمى بندد و رفاه و توسعه همگانى مى شود.

 

از سوى دیگر با حاکمیت یگانگى و همدلى مردم دست به دست یکدیگر در جهت هدفهاى انسانى حرکت مى کنند. و با یگانگى هماهنگى و همدلى به پیروزیها و کامیابیها دست مى یابند و آرمانهاى بزرگ دست یافتنى مى شوند. از این روى امام حسین(ع) و یاران ایشان برخلاف جمعیت بسیار کم با اراده پولادین و همراهى و یگانگى ایستادگى جانانه اى در برابر لشکر یزید به نمایش مى گذارند. یگانگى و همدلى یاران امام تا آن جا بود که

 

( 414 )

 

در اهداى جان و قربانى کردن خویش در راه امام بر یکدیگر پیشى مى گرفتند و برخلاف این که امام آنان را به ترک سرزمین کربلا مى انگیخت یک آن زندگى بدون امام را نمى پسندیدند. اما در لشکر یزید ذلت حکمفرما بود و اجتماع کوفى را نفاق و دورویى و صد رنگى فرا گرفته بود. بستگى و پیوندهاى اقتصادى شکل غیر عادلانه داشت فقیر و غنى در جامعه اموى در دو قطب به طور کامل ناسازگار یکدیگر قرار گرفته بودند. این همه ریشه در ذلت آنان داشت.

 

به فرموده امام على(ع):

 

(نفاق از ذلتى که انسان در خویش احساس مى کند سرچشمه مى گیرد.)86

 

از این روى کوفیان صبح به یارى مسلم بن عقیل برخاستند و شب علیه او شمشیر کشیده یا دست از یارى او کشیده خانه نشین شدند. روى همین ویژگى مردمان کوفه است که فرزدق به امام(ع) درباره آنان مى گوید:

 

(نه علیه امام و دشمن خویش که علیه باورهاى خویش شمشیر کشیده اند.)87

 

در قلب خویش به امام اعتماد داشتند و وى را مى ستودند; اما شمشیرشان را در خدمت فرمانهاى یزید و ابن زیاد و علیه امام تیز کردند.

 

نافع بن هلال نیز در شرح حال مردم کوفه به امام گزارش داد:

 

(اما اشراف کوفه را ابن زیاد با مال و ثروت از حالى به حالى گردانده و همه علیه شما هستند. و دیگر مردمان قلبهاشان با شماست و شمشیرهاشان علیه شما از نیام برآمده است.)88

 

( 415 )

 

حاکمیت و سیاست: در جامعه استوار بر عزت حقیقى که مردمان آرمانهاى بزرگ را دنبال مى کنند و عزت را در سایه پیوند به خداوند مى بینند تنها حکومت الهى را پذیرا هستند. سیاست نیز مسؤولیت شمرده مى شود و مردم عضو حکومت هستند و رهبرى جامعه براساس رایزنى و همراهى مردم و حکومت انجام مى گیرد. و سیاست خارجى نیز براساس پیوندهاى ترازمند عادلانه شکل مى گیرد و تمامیت ارضى استقلال و فرهنگ جامعه از دست اندازى بیگانه به دور مى ماند. از این روى سه اصل: عزت حکمت و مصلحت از سوى رهبر معظم انقلاب ارکان اصلى سیاست خارجى معرفى شده است.

 

اما در جامعه اى که ذلت در آن رسوخ یافته و عزت دروغین و پندارى اهمیت مى یابد مردمان در گرو ریاست ثروت و آمال مادى هستند و حاکمیت نیز در صورتى مى پاید که از این معیارها بهره مند باشد. در چنین جامعه اى هراس افکنى و آزانگیزى برنده ترین سلاحهاى حکومت به شمار مى آید و حکومت ستم که از هراس افکنى و آزانگیزى بهره مى برد ماندنى است. سیاست نیز جز نیرنگ و دغل نیست و سیاستمداران اجتماع نیرنگ بازان جامعه اند. جامعه اسلامى با چیرگى و فرمانروایى معاویه و یزید چنین وضعى داشت. سیاستمداران آن کسانى چون عمروعاص معاویه مغیرة بن شعبه و… بودند نمونه هاى دغل و خیانت. و مردم نیز چون به خوارى خو گرفته بودند تبه کاریها و جنایتهاى معاویه و همراهان وى را مى دیدند و سکوت مى کردند.

 

امام حسین(ع) در خطبه ارزش مند و بیدارگرانه خویش در اجتماع

 

( 416 )

 

خواص و توده هاى مردم در زمان معاویه به ارزشهاى والا و آموزه هاى روشن اشاره دارد.

 

او حکمروایى معاویه شکل گیرى دو قطب فقیر و غنى پایمال شدن حقوق ناتوانان را دستاورد شومِ سستى خوارى و تن به پستى دادن خواص پراکندگى و سکوت دانایان و آگاهان در برابر خودکامگى معاویه دانسته و مى فرماید:

 

(مصیبت بر شما از همه مردم بزرگ تر است که اگر نیک مى نگریستید درمى یافتید که در نگهداشت پایگاه علما [معصومان] کوتاهى کردید و در معرض بلا قرار گرفتید و این از آن روست که گردش امور و اجراى احکام به دست عالمان به خداوند است که بر حلال و حرامش امینند. و این پایگاه از شما گرفته شده است و این سلب منزلت و خلع ید علمى از شما انجام نیافته مگر به سبب پراکندگى و جدایى شما از حق و اختلافتان در سنت پیامبر بعد از دلیل روشن. اگر بر آزار شکیبا بودید و در راه خدا تحمل به خرج مى دادید امور خدا با شما به دست شما درمى آمد و احکام او از جانب شما صادر

 

( 417 )

 

مى شد و مرجع همگان قرار مى گرفتید ولى شما خود ستمکاران را در پایگاه خویش جاى دادید و زمام امور [حکومت] خدایى را به دست آنان سپردید تا به شبهه کارها کنند و به راه شهوتها روند. گریز شما از مرگ و خوش آمدنتان از زندگى که به هر حال از شما جدا مى شود آنان را بر تسلط بر این مقام گستاخ کرد. شما ناتوانان را به چنگال آنها سپردید که برخى را بنده و مقهور کنند و شمارى را درمانده از تأمین حداقل زندگانى و مغلوب سازند. و مملکت را سرخود و به رأى و دلخواه خویش زیر و زبر کنند و به پیروى از تبه کاران و جسارت بر خداى جبّار رسوایى هواسرانیهایشان را به دل خویش هموار دارند و از آنها پروا نکنند….

 

بار الها! تو خود مى دانى آنچه از ما برآمده از سر رقابت در سلطنت و میل به افزودن کالاى دنیا نبوده است بلکه از آن روست که پرچم دین تو را افراشته بینیم و اصلاح را در کشورت آشکار کنیم و بندگان ستمدیده ات را امانى دهیم تا به فرائض و سنتها و احکامت عمل شود.

 

پس اگر شما ما را یارى نکنید و به ما حق ندهید قدرت ستمگران همچنان بر سر شماست و آنان به خاموش کردن نور پیامبرتان مى پردازند.)89

 

با قیام پرشور حسین و یاران خفتگان بیدار شدند و بسیارى دریافتند که چه گوهرى را از دست داده اند و چه سوگ بزرگى بر آنان فرود آمده

 

( 418 )

 

است که تا قیامت پایان ندارد. از این روى مویه کردند اشک ریختند و براى سالار شهیدان و یاران باوفاى او مجلسهاى عزادارى به پا کردند. در کوفه و شام مردم به سوگ حسین نشستند. اسیران اهل بیت آزاد شدند توابین به پا خاستند مختار بیرق خونخواهى افراشت و دمار از شریر مردان کربلا گرفت و سیلى از خون این زشت رویان زشت کردار جارى ساخت. قیامها خونخواهیها خیزشها یکى پس از دیگرى امویان را از بُن و ریشه برانداخت و نام حسین و یاران باوفاى او بر تارَک گیتى درخشیدن آغازید.

 

نتیجه: از دیدگاه امام حسین(ع) عزت در پیوند به خداوند معنى مى یابد. در پرتو احساس هویت و با اثرپذیرى از اصالت فرد و تربیت خانوادگى و اجتماعى و بلند همتى و قناعت در انسان شکل مى گیرد. رسیدن به عزت جز در سایه احساس مسؤولیت ژرف و همه سویه همراه با استقلال فکرى و عملى ایستادگى در برابر دشواریها و پى گیرى هدفها و با توکل بر خداوند شدنى نیست و عزت اجتماعى نیز تنها با یگانگى اجتماع بر پایه هدفهاى انسانى شکل مى گیرد. آثار عزت در فرد تواناسازى و تعهد و باور مثبت نسبت به دیگران است و اجتماع عزت مند از خودباختگى در برابر فرهنگهاى بیگانه در امان مى ماند و در درون اجتماع یگانگى را جایگزین دوگانگى مى کند و با اصلاح جامعه فساد اجتماعى و نظام اجتماعى را دگرگون مى سازد و یک جامعه پویا و پیشرفته انسانى را بنیان مى نهد

( 419 )
 
.
پى نوشتها:
1. لسان العرب ابن منظور ج5/374 نشر ادب الحوزه 1405; العین خلیل بن احمد ج1/76 دارالهجرة 1405
 
 
 
2. مفردات الفاظ القرآن راغب اصفهانى تحقیق: صفوان عدنان داوودى/563 دارالقلم 1412.
 
3. المیزان علامه طباطبایى ج17/22ـ23 مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان 1393; ترجمه المیزان ج3/206 انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین قم.
 
4. همان ج3/132; ترجمه ج3/206.
 
5. تصنیف غررالحکم و دررالکلم آمدى تحقیق مصطفى درایتى/231ـ233 مکتب الاعلام الاسلامى اول.
 
6. Nathaniel Branden
 
7. قدرت عزت نفس ناتانیل براندن ترجمه: مینا اعظمى/7 انتشارات پوینده اول 1375
 
8. همان/23
 
9. نظریه هاى شخصیت دوان شولتز و سیدنى آلن شوتز ترجمه: یحیى سید محمدى/189 286 351 نشر هما دوم 1378.
 
10. افقهاى والاتر فطرت انسان ابراهام هارولد مزلو ترجمه احمد رضوانى/351ـ 362 آستان قدس رضوى 1374.
 
11. مفردات الفاظ القرآن/563.
 
12. المیزان ج17/23
 
( 420 )
 
.
 
13. قدرت عزت نفس/49.
 
14. همان/50 ـ54.
 
15. المیزان ج20/495ـ496 دارالکتب الاسلامیه پنجم 1372.
 
16. نهج البلاغه دکتر شهیدى نامه7.
 
17. الامام الحسین فى المدینة المنورة على الشاوى/115 افق فردا الاولى 1379ش.
 
18. همان/116.
 
19. همان/117. سمرة بن جندب در مقابل تاویل شأن نزول آیه (من یعجبک قوله فى الحیاة الدنیا…) درهم و دینار گرفت و ابوهریره حکومت مدینه را به خاطر جعل حدیث علیه امام على(ع) به دست گرفت.
 
20. همان/116.
 
21. همان/126ـ 128. معاویه دستورهایى به بسر بن ارطاة ضحاک بن قیس سفیان بن عوف داد و دو بخشنامه عمومى هم با محتواى یاد شده صادر کرد.
 
22. الشلل النفسى.
 
23. همان/98.
 
24. الغدیر علامه امینى ج10/231ـ232 مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه الاولى 1416.
 
25ـ26. در خصوص کارها و برنامه هاى معاویه در آزانگیزى و هراس افکنى به جلد دهم الغدیر مراجعه کنید.
 
27. همان ج10/358.
 
28. تاریخ امام حسین (موسوعة الامام الحسین) ج1/14 دفتر انتشارات کمک آموزشى
 
( 421 )
 
1378 به نقل از: الفتوح ابن اعثم ج4/225.
 
29. تاملى در نهضت عاشورا رسول جعفریان/78 انتشارات انصاریان اول 1381 به نقل از: تاریخ طبرى ج5/380.
 
30. الخصائص الحسینیه شیخ جعفر التسترى/236 انتشارات الشریف الرضى الاولى 1374.
 
31. فرهنگ سخنان امام حسین محمد دشتى/202 مؤسسه تحقیقاتى امیرالمؤمنین اول 1377.
 
32. موسوعة کلمات الامام الحسین مهد تحقیقات باقرالعلوم/123 دارالمعروف الثالثه 1374.
 
33. تاریخ امام حسین ج1/39.
 
34. الامام الحسین فى المدینه المنوره/217.
 
35. زندگانى امام حسین سید هاشم رسولى محلاتى/127 دفتر نشر فرهنگ اسلامى دوم 1374.
 
36. کشف الغمه فى معرفة الائمه على بن عیسى اربلى تحقیق: سید هاشم رسولى محلاتى ج2/22 مکتبه بنى هاشمى 1381ق.
 
37. فرهنگ سخنان امام حسین/376ـ377.
 
38. تاریخ امام حسین ج1/84.
 
39. الامام الحسین فى المدینة المنورة/222.
 
40. همان/389.
 
41. موسوعة کلمات الامام الحسین/335
 
( 422 )
 
.
 
42. همان/421.
 
43. همان/489.
 
44. همان/391 پاورقى.
 
45. الامام الحسین فى المکة المکرمة الشیخ نجم الدین الطبسى/172 افق فردا الاولى 1379.
 
46. موسوعة کلمات الامام الحسین/283.
 
47. لواعج الاشجان فى قتل الحسین السید محسن امین العاملى/101 دارالامیر بیروت الاولى 1996.
 
48. زندگانى امام حسین/149.
 
49. مقتل خوارزمى ج2/7ـ 8; تحف العقول/171.
 
50. ثارالله حسین عندلیب همدانى/55 انتشارات در راه حق اول 1376 به نقل از: بحار ج98/227.
 
51. موسوعة کلمات الامام الحسین/336.
 
52. همان/421.
 
53. همان/332.
 
54. همان/510.
 
55. شخصیت حسین قبل از عاشورا محمدباقر مدرس بستان آبادى/201 دارالکتب الاسلامیه اول 1380.
 
56. فرهنگ سخنان امام حسین/341.
 
57. موسوعة کلمات الامام الحسین/365
 
( 423 )
 
.
 
58. حماسه حسینى شهید مطهرى ج1/149.
 
59. رشد شخصیت کارل گوستاویونگ ترجمه مایده تولایى/167 نشر آینه اول 1377.
 
60. موسوعة کلمات الامام الحسین/360.
 
61. رشد شخصیت/174.
 
62. قدرت عزت نفس/76.
 
63. امام(ع) مى فرمایند:
 
(به خدا قسم مرا کوفیان دعوت نکردند جز اینکه قلبم را از درونم درآوردند چون چنین کردند خداوند بر آنان کسى را مسلط خواهد کرد تا ذلیل و خوارشان کند تا از خون عادت زنان خوارتر گردند.) زندگانى امام حسین/339.
 
64. موسوعة کلمات الامام الحسین/356.
 
65. همان/388 ترجمه433.
 
66. ثارالله/54 موسوعة کلمات الامام الحسین/747.
 
67. فرهنگ سخنان امام حسین/360.
 
68. موسوعة کلمات الامام الحسین/276.
 
69. زندگانى امام حسین/415.
 
70. فرهنگ سخنان امام حسین/313. (مرگ چون گردنبند دختران جوان بر گردن انسان حلقه زده است. و من به دیدار نیاکانم همچون یعقوب که مشتاق یوسف بود مشتاقم.)
 
71. موسوعة کلمات الامام الحسین/345
 
<> 
( 424 )
 
.
 
72. همان/402.
 
73. همان/496.
 
74. دعاى عرفه.
 
75. لواعج الاشجان فى قتل الحسین/140.
 
76. موسوعة کلمات الامام الحسین/376.
 
77. تصنیف غررالحکم/231ـ243.
 
78. همان/458.
 
79. تاریخ امام حسین(ع) ج1/70.
 
80. لواعج الاشجان/66.
 
81. موسوعة کلمات الامام الحسین/40.
 
82. ثارالله/54; موسوعة کلمات الامام الحسین/759.
 
83. الخصائص الحسینیه/132.
 
84. تأملى در نهضت عاشورا/57 ـ 58.
 
85. موسوعة کلمات الامام الحسین/335.
 
86. تصنیف غررالحکم/458.
 
87. موسوعة کلمات الامام الحسین/336. فرزدق گفت: قلب مردم با شما و شمشیرشان علیه شماست.
 
88. لواعج الاشجان/73.
 
89. تحف العقول ابن شعبه حرّانى ترجمه پرویز اتابکى به نام: رهاورد خرد/ 238ـ239 نشر فرزان 1376