کالبد شکافى مفهوم اصلاحات در فرهنگ اسلامى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


 

( 52 )

 

واژه ها در جابه جایى و از سینه اى به سینه اى رساندن دریافتها و دانسته ها کاربرد گسترده و نقش کلیدى دارند; از این روى شایسته است در هر بحث علمى بویژه بحثهاى سیاسى و اجتماعى درگام نخست به روشنگرى و تفسیر درست واژه هاى مورد بحث بپردازیم تا زمینه هرگونه بهره نادرست را از بین ببریم.

آزادى دموکراسى حقوق بشر و… از واژگانى هستند که سیاستمداران آنها را به کار مى برند و حرکت سیاسى خود را با آنها مى آرایند و خود را هوادار و پاى بند پر وپا قرص آنها مى نمایانند و از همین راه بر اریکه قدرت فراز مى روند و… دیگران نیز تلاش مى ورزند که خود را هوادار و پاى بند به این مقوله ها بشناسانند و در همین راستا این شعارها آنها را جذب مى کند و بسیارى از کسان را از همین راه به قدرت رسانیده اند. در اساس هوادارى از این گونه اصطلاحات و واژگان یک فرهنگ شده سیاستمداران براى جذب مردم و کشاندن مردم به سوى خود و درگاه قدرت براى استوارى پایه هاى قدرت و مردم به عنوان یک آرمان و آرزو و زندگى در جامعه اى که این مقوله ها مفاهیم

 

 

( 53 )

و واژگان به طور حقیقى بر آن حاکم باشند و چرخهاى جامعه برابر فرمان آنها به گردش درآیند.

با این جایگاهى که این واژگان در نزد مردم و گروه هاى سیاسى یافته اند ولى معناى روشنى از آنها تاکنون ارائه نشده و هر حزب و گروهى به ذوق سلیقه و هدفهاى خود و برنامه اى که در پیش دارد به تفسیر و توجیه این واژگان پرداخته و مى پردازد.

از جمله واژگانى که در ادبیات سیاسى توجه صاحب نظران گروه ها و رسانه هاى گروهى را به سوى خود کشانده واژه اصلاحات است.

از آن جا که این واژه امروز کاربرد گسترده اى در جامعه ما پیدا کرده نخستین و مهم ترین گام شناخت زوایاى آن در فرهنگ اسلامى ابهام زدایى از آن است.

اگر به این مهم همت گماشته نشود این مقوله در پرده ابهام مى ماند و هر حزب و گروه به سلیقه خود و هماهنگ با هدفها و برنامه هایى که در پیش دارد به تفسیر آن مى پردازد و دشمنان ملت نیز از این مجال بهره مى برند و در سایه ابهام این اصطلاح مورد پسند و علاقه همگان به شگردهایى دست مى زنند و برابر هدفها و برنامه هاى خود به فرهنگ سازى مى پردازند که بسیار خطرناک است.

در این آشفتگى که میدان مناسبى براى رشد اندیشه هاى ویرانگر و شیطانى دشمن و فریب خوردگان و جیره خواران اوست وظیفه اصلاح گران است که بیان روشن و تعریف دقیق از مفهوم اصلاحات داشته باشند و ارائه دهند تا هم از برداشتهاى سلیقه اى که به هرج و مرج مى انجامد جلوگیرى کنند و هم دست دشمن را از بازى با این واژه ها و ارائه برداشت انحرافى و فرهنگ سازى به سود خود کوتاه کنند.

در جامعه ما و در نظام اسلامى در مرحله نخست اصلاح گران همان کسانى هستند که بار اداره جامعه را برابر معیارهاى دقیق اسلامى برعهده دارند و همانان وظیفه دارند هرگونه ناراستى و کژى را در حوزه کارى خود اصلاح کنند. قواى سه گانه با رهبرى رهبر معظم انقلاب عهده دار این حرکت بزرگ در همه آن و همه زمان خواهند بود. اینان باید به این مهم همت گمارند و با سازمان دهى دقیق کژیها و کاستیها را از

 

 

( 54 )

دامن جامعه و سازمانهاى زیر سیطره خود بزدایند. حال که اینان چنین وظیفه بزرگى دارند بر آنان است که تعریف دقیق همه سویه روشن از اصلاحات ارائه دهند و جلوى کژاندیشها و مردم فریبها و واژگونه معنى کردن واژه هاى کلیدى و سرنوشت ساز را بگیرند.

رهبر معظم انقلاب مى گوید:

(این [تعریف اصلاحات] جزو کارهایى است که مجموعه اى از مسؤولان دولتى دستگاه قضایى و مجلس و غیره مى توانند انجام دهند.)1

در این مقال با اشاره به مفهوم سیاسى اصلاحات به مفهوم لغوى و سپس به کاربرد آن در قرآن و روایات خواهیم پرداخت. از آن جا که سال سال امام على(ع) است تلاش خواهیم کرد که بیش ترین نمونه روایى ما از سخنان آن بزرگوار باشد.

 

اصلاح در لغت

اصلاح مصدر باب افعال از ریشه صلح یصلح صلاحاً صلوحا و صلاحیة است.

اهل لغت در معناى آن گفته اند:

اصلاح: سامان دادن نیک کردن سازش دادن ویرایش پیراستن موى و….

برخى از کتابهاى لغت به پاره اى از معانى یاد شده و برخى دیگر همه آنها را آورده اند.

مصباح المنیر:

(صلح… وهو خلاف فسد… فصلح واصلح اتى بالصّلاح وهو الخیر والصّواب وفى الامر مصلحةٌ اى خیرٌ والجمع المصالح و صالحه صلاحاً من باب قاتل والصّلح اسم منه و هو التوفیق ومنه صلح الحدیبیه واصلحت بین القوم وفّقت وتصالح القوم واصطلحوا وهو صالح للولایة له اهلیة القیام بها.)2

 

 

 

( 55 )

در فرازهاى یاد شده سه معناى: ساماندهى خیر و نیکى و آشتى آمده است. لغت نامه دهخدا از بیش از ده کتاب عبارتهایى را در معناى اصلاح آورده3 که پاره اى به یکى از معانى یاد شده و پاره اى به چند معنى اشاره کرده اند.

 

مفردات راغب:

(الصّلاح: ضدّ الفساد وهما مختصان فى اکثر الاستعمال بالافعال وقوبل فى القرآن تارة بالفساد وتارة بالسّیئه (خلطوا عملاً صالحا وآخر سیّئاً) (ولاتفسدوا فى الارض بعد اصلاحها.)4

صلاح ضد فساد است و آن دو بیش تر جاها در افعال به کار برده شده اند. صلاح در قرآن گاه در برابر فساد قرار گرفته است همانند: (ولاتفسدوا فى الارض بعد اصلاحها)5 و گاه در برابر سیّئه همانند: (خلطوا عملاً صالحاً وآخر سیّئاً.)6

از آنچه در کتابهاى لغت آمده به دست مى آید که (اصلاح واژه اى است داراى دو ریشه: یکى از ریشه (صُلح) و دیگرى از ریشه (صلاح).

(اصلاح) از ریشه صُلح به معنى آشتى دادن رفع اختلاف و دعوا بین دو نفر یا دو گروه است. در برابر (حرب) و جنگ. این مادّه در اشعار رودکى فردوسى ناصر خسرو و در تاریخ بیهقى به همین معنى به کار برده شده است.7

(اصلاح) از مادّه (صلاح) در برابر فساد است و به طور معمول در زبان فارسى آن را به نیکى و شایستگى ترجمه مى کنند. کار صالح; یعنى کار شایسته. فرد صالح; یعنى فرد شایسته. به کسى که در صدد انجام کار شایسته است و مى خواهد عیبها و کاستیها را بزداید (مصلح) مى گویند.

از باب (تعرف الاشیاء باضدادها) اشاره اى نیز به معناهاى گوناگون فساد مناسب مى نماید:

فساد: تباهى ویرانى نابودى فتنه آشوب ستم بدکارى بیمارى گندیدگى خشکسالى نیستى پوسیدگى و….8

 

 

 

( 56 )

 

لسان العرب:

(الفساد: نقیض الصّلاح فَسَدَ یَفْسُد و یُفسِدُ وفَسُدَ فساداً وفسوداً… والمفسدة خلاف المصلحة والاستفساد خلاف الاستصلاح.)9

فساد ضد و مخالف صلاح است و از سه باب فَسَدَ یفسُدُ و یفسِدُ و فَسُدَ با مصدر فساد و فسود آمده است. مفسده خلاف مصلحت و استفساد خلاف استصلاح است.

 

مصباح المنیر:

ضد الشىء فسوداً من باب قعد فهو فاسد والاسم الفساد.)10

در بیش تر کتابهاى لغت فساد به ضد و مخالف صلاح که معنایى گسترده و نمونه هاى بسیار دارد در همه چیز چه انسان و چه غیر انسان معنى شده است.

 

اصلاح در فرهنگ سیاسى

واژه (اصلاح) امروزه معناى ویژه اى در اصطلاحات سیاسى پیدا کرده است; معادل (رفرم) در برابر (انقلاب) به کار مى رود.11

دگرگونیهایى که در جامعه پدیدار مى شود گاه روبنایى و آرام آرام و با آهنگ کُند است که در این صورت به آن (رفرم) گفته مى شود و کسانى را که در صدد چنین دگرگونیهایى هستند (رفرمیست) اصلاح طلب مى نامند. در برابر کسانى که خواستار دگرگونى بنیادى و ناگهانى اند (انقلابیون)نامیده مى شوند. انقلاب; یعنى دگرگونى بنیادى اجتماعى و ناگهانى و تُند. اصلاح به این معنى اصطلاح دینى نیست بلکه اصطلاح سیاسى جدیدى است که در برابر انقلاب به کاربرده مى شود.

آیا اصلاح به این معنى در فرهنگ اسلامى به کار برده شده است یا نه؟ در بخشهاى بعدى مقاله به آن اشاره اى خواهیم داشت.

 

 

 

( 57 )

 

واژه اصلاح در قرآن و روایات

از جست وجو و کاربردهاى واژه اصلاح و افساد در قرآن و روایات چنین بر مى آید که این دو در همان معناى لغوى به کار برده شده اند. اصلاح یعنى سامان بخشى زدودن فساد و تباهى. اصلاح در برابر افساد به کار برده مى شود افساد یعنى پدید آوردن تباهى و نابسامانى.

 

مفردات راغب:

(الفساد خروج الشىء عن الاعتدال قلیلاً کان او کثیراً ویضاده الصّلاح ویستعمل ذلک فى النّفس والبدن والاشیاء الخارجة عن الاستقامه).12

فساد خارج شدن چیزها از حالت اعتدال است کم باشد یا زیاد. ونقطه مقابل آن صلاح است. فساد در نفس بدن و چیزهایى که از اعتدال خارج مى شوند کاربرد دارد.

اصلاح و افساد در انسان و غیر انسان به کار برده مى شود. هرچیزى چه مادّى و چه معنوى یک حالت اعتدالى دارد اگر از آن حالت خارج شد به فساد گراییده باید به اصلاح آن پرداخت. از باب نمونه: روح انسان باید آراسته به خویهاى الهى باشد اگر از آن فاصله گرفت باید به اصلاح آن پرداخت. انسانها در پیوند با یکدیگر باید اصولى را نگهدارند اگر از آن اصول سر برتافتند از حالت اعتدال و صلاح خارج شده که باید به اصلاح آن پرداخت.

تلاشهاى انسان مسلمان براى دنیا و آخرت خود باید با معیارها و ترازهاى اسلامى هماهنگى داشته باشد اگر چنین نبود و این هماهنگى برقرار نشد و یا از این صراط به دور افتاد از حالت اعتدال خارج شده باید به اصلاح آن پرداخت. کوتاه سخن این که: نگاه اسلام به اصلاحات نگاه جامع و گسترده اى است به گونه اى که همه زوایا و حیات جامعه اسلامى را در بر مى گیرد به همه کاستیها چه در اندیشه و چه در عمل

 

 

( 58 )

توجّه دارد. در فرهنگ قرآنى (صالح); یعنى انسان شایسته. صالح کسى است که خود را بسازد و با سامان دادن قوا و غرائز از استعدادهاى خدادادى و سرمایه عمر در راه ساختن خویش بهره ببرد; امّا (مصلح) کسى است که افزون بر سامان بخشى وجود خود توان سامان دهى افراد و جامعه ها را در عرصه هاى گوناگون داشته باشد و در عمل نیز به انجام این کار همت گمارد.

اصلاح در فرهنگ قرآنى فراتر از اصلاح در فرهنگ سیاسى است; چرا که اصلاحات در فرهنگ قرآنى گاه روبنایى و تدریجى است و گاه بنیادى و ناگهانى. اگر فساد در جایى بنیادى باشد اصلاح آن هم بنیادى خواهد بود و اگر روبنایى بود اصلاح آن هم روبنایى. بر همین اساس رهبر معظم انقلاب مى گوید:

(وقتى که ما مى گوییم: (اصلاح) معناى خاصّ آن را که امروزه در اصطلاح سیاسى به کار مى رود نمى گوییم; بلکه منظور ما هرگونه مبارزه با فساد و رفع مفاسد است خواه به صورت تدریجى باشد و خواه به صورت دفعى و انقلابی… خود انقلاب اسلامى یک اصلاح بود با این که در اصطلاح سیاسى امروز به آن اصلاح نمى گویند.)13

اصلاح و افساد از زوجهاى ناسازگار قرآن است. زوجهاى ناسازگار یعنى آن

 

 

( 59 )

واژه گان اعتقادى و اجتماعى که دو به دو در برابر یکدیگر آمده اند و به کمک یکدیگر بهتر شناخته مى شوند; همانند: توحید و شرک ایمان و کفر هدایت و ضلالت عدل و ظلم اطاعت و معصیت شکر نعمت و کفران نعمت اتحاد و اختلاف غیب و شهادت علم و جهل تقوا و فسوق و…14

اصلاح در فرهنگ اسلامى گاه فردى است و گاه اجتماعى. اصلاح فردى نیز گاه معنوى و گاه مادّى است. اصلاح مادّى نیز گاه مربوط به جسم انسان و گاه مربوط به دنیاى انسان است.

اصلاح اجتماعى گاه میان دو فرد گاه خانواده و گاه جامعه اسلامى است اصلاح جامعه اسلامى زوایاى گوناگونى دارد: سیاسى فرهنگى اقتصادى نظامى ادارى و….

اکنون به نمونه هایى از کاربرد اصلاح در قرآن و روایات اشاره مى کنیم:

اصلاح فردى: آیات و روایاتى که بر اصلاح فردى دلالت دارند بسیارند از باب نمونه:

(وما نرسل المرسلین الاّ مبشّرین ومنذرین فمن آمن واصلح فلاخوف علیهم ولاهم یحزنون.)15

ما پیامبران را جز به عنوان بشارت دهنده و بیم دهنده نمى فرستیم. آنان که ایمان بیاورند و خویشتن را اصلاح کنند نه ترسى بر آنان است و نه غمگین مى شوند.

امام على(ع) هم اصلاح را به این معنى بسیار به کار برده است از جمله مى فرماید:

(من اصلح بینه وبین اللّه اصلح اللّه مابینه وبین النّاس ومن اصلح امر آخرته اصلح اللّه امر دنیاه.)16

آن که میان خود و خدا را به صلاح دارد خدا میان او و مردم را به صلاح آورد و آن که کار آخرت خود را درست کند خدا کار دنیایى او را سامان دهد.

 

 

 

( 60 )

امام در این فراز به نکته بسیار مهم و حسّاسى انگشت مى گذارد: آن که خود را بسازد و از ناپاکیها دامن برگیرد و به دستورها و فرمانها و قانونهاى الهى گردن نهد و نفس خود را از ناپاکیها بپیراید و در یک کلمه بین خود و خدا را اصلاح کند خداوند بین او و مردم را اصلاح مى کند و آن که آخرت خود را اصلاح کند خدا کار دنیاى او را سامان مى دهد.

این سخن جاودانه اگر در همه آنات تابلوى راهنماى اصلاح گران قرار بگیرد و نور آن در زوایاى تاریک زندگى تابانده شود جامعه در پرتو آن و در پرتو اصلاح ناب از هر گزندى به دور خواهد ماند. و مى فرماید:

(من اصلح سریرته اصلح اللّه علانیته.)17

آن که نهان خود را اصلاح کند خدا آشکار او را اصلاح نماید.

(لایترک النّاس شیئاً من امر دینهم لاستصلاح دنیاهم الاّ فتح اللّه ما هو اضرّ منه.)18

مردم چیزى از کار دین را براى بهبود دنیاى خود وانگذارند جز آن که خدا چیزى را که زیانش از آن بیش تر است پیشاپیش آنان دارد.

امام اصلاح دنیاى انسان را بسته به اراده و خواست خداوند بزرگ مى داند. اوست که دنیاى انسان را اصلاح مى کند زشتى و پلشتى را از ساحت آن مى زداید; امّا به شرط این که انسان در خود دگرگونى ژرفى پدید آرد و همه چیز را در وجود خود زیر و زَبَر کند و خود را از خاک بر کَنَد و بر نفس اماره خود مهار زند و نور اصلاح را در همه زوایاى وجود خور بتاباند.

(سیهدیهم ویصلح بالهم.)19

(کفّر عنهم سیّئاتهم واصلح بالهم.)20

اصلاح (بال) همان حال باطنى انسانهاست; یعنى آرامش روح و نشاط معنویت به آنان بخشیدن. در این دو آیه اصلاح حال باطنى انسانها به خداوند نسبت داده شده است. در قرآن اصلاح درباره جسم انسان نیز به کار برده شده است:

 

 

 

( 61 )

 

(ووهبنا له یحیى واصلحنا له زوجه.)21

و یحیى را به او بخشیدیم و همسرش را برایش اصلاح کردیم یعنى اختلال و فساد در مزاج او را که همان نازایى باشد از بین بردیم.

اصلاح ذات البین: اسلام به پیوند برادرى و همدلى و صفا بین مؤمنان اهمیت فراوان مى دهد و خواهان صلح و صفا بین آنان است و کوچک ترین خدشه در این اصل بلند را بر نمى تابد; از این روى به همه مؤمنان فرمان مى دهد که اگر بر روى آینه برادرى غبارى نشست و بر چهره آینه زنگارى بست بر همگان است که به تلاش برخیزند و این غبار و زنگار را بزدایند و بین برادران دینى و باورمند به راه حق صلح و دوستى برقرار سازند:

(انّما المؤمنون اخوة فاصلحوا بین اخویکم….)22

مؤمنان برادرند بین برادران خود صلح و آشتى برقرار کنید.

اصلاح ذات البین معناى گسترده اى دارد. افزون بر اصلاح بین برادران و گروه هاى ایمانى در خانواده و در اختلاف بین همسران هم کاربرد دارد.

(وان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکما من اهله وحکماً من اهلها ان یریدا اصلاحاً یوفق اللّه بینهما.)23

اگر از جدایى میان آن دو (همسر) بیم داشته باشید یک داور از خانواده شوهر و یکى از خانواده زن برگزینید [تا به کار آنها رسیدگى کنند] اگر این دو داور آهنگ اصلاح بین آن دو داشته باشند خدا موفق شان مى دارد.

اصلاح ذات البین گاه در هنگامى رخ مى دهد که ترس از این باشد وصیت کننده اى از مرز عدالت بگذرد و حق مشروع شمارى از وارثان را نادیده انگارد که در این جا کسى که گمان کژ راهه روى در وصیت را دارد باید براى جلوگیرى از بگو مگو و اختلاف و گسست در پیوند خانوادگى به اصلاح ذات البین همت گمارد:

(فمن خاف من موصٍ جنفاً او اثماً فاصلح بینهم فلا اثم علیه.)24

 

 

 

( 62 )

هرکسى چنین پندارد که از وصیت وصیت کننده اى به وارث او جفا و ستمى رفته و به اصلاح آن پردازد بر او گناهى نیست.

از این جمله است دستور خداوند براى اصلاح بین کسانى که بر سر غنائم به جدال برخاستند:

(یسألونک عن الانفال. قل الانفال للّه والرّسول فاتّقوا اللّه واصلحوا ذات بینکم.)25

از تو درباره انفال مى پرسند: بگو: انفال ویژه خدا و پیامبر است. پس از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید و دشمنهایى که در میان شماست آشتى دهید.

افزون بر اینها مسلمانان وظیفه دارند که به اصلاح ذات البین درگاه درگیرى و جنگ بین دو گروه از مسلمانان جامه عمل بپوشانند و به اصلاح به عدل همت گمارند:

(و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احدیهما على الاخرى فقاتلوا التى تبغى حتى تفىء الى امراللّه فان فاءت فاصلحوا بینهما بالعدل واقسطوا انّ اللّه یحبّ المقسطین.)26

اگر دو گروه از اهل ایمان به جنگ و دشمنى برخاستند شما مؤمنان بین آنان صلح برقرار سازید. و اگر گروهى بر گروه دیگر ستم روا داشت با گروه ستم پیشه به پیکار برخیزید تا به فرمان حق گردن نهد. پس هرگاه به حکم حق برگشت با حفظ عدالت میان آنان را صلح دهید.عدالت ورزید که خدا عدالت ورزان را دوست دارد.

در روایات بویژه نهج البلاغه نیز اصلاح به همین معنى زیاد به کار برده شده است.امام على(ع) پس از آن که خلافت را به دست گرفت در خطبه اى با اشاره به وضع موجود و بایستگى اصلاحات در زوایاى گوناگون جامعه مردم را به سه دسته تقسیم مى کند و به آنان سفارش مى فرماید:

(و اصلحوا ذات بینکم و التوبة من ورائکم ولا یحمد حامد الاّ ربّه ولا

 

 

( 63 )

یَلُمْ لائمٌ الاّ نفسه.)27

راه آشتى با یکدیگر را در پیش و به توبه گرایید و جز پروردگار خود کسى را مستایید. و جز خود را سرزنش مکنید.

در خطبه اى دیگر در جنگ صفین به یاران خود مى فرماید به جاى دشنام و ناسزاگویى به دشمن گویید:

(اللّهم احقن دماءَنا و دماءَهم واصلح ذات بیننا و بینهم واهدهم من ضلالتهم حتى یعرف الحقّ من جهله و یرعوى عن الغیّ و العدوان من لهج به.)28

خدایا ما و آنان را از کشته شدن برهان و میان ما و ایشان سازش گردان و گمراهى شان به راه راست برسان.تا آن که حق را نمى داند بشناسد و آن که براى دشمنى مى رود و بدان آزمند است باز ایستد.

در وصیت نامه اى به حسن و حسین(ع) و به همه فرزندان و به شیعیان سفارش مى فرماید:

(اوصیکما و جمیع ولدى و اهلى و من بلغه کتابى بتقوى اللّه و نظم امرکم و صلاح ذات بینکم. فانّى سمعت جدّکما صلّى اللّه علیه وآله یقول: (صلاح ذات البین افضل من عامّة الصلاة و الصیام.)29

شما و همه فرزندانم و کسانم و آن را که نامه من بدو رسد سفارش مى کنم به ترس از خدا و آراستن کارها و آشتى با یکدیگر که من از جدّ شما(ص) شنیدم که مى گفت: آشتى دادن میان مردمها بهتر است از نماز و روزه سالیان.

 

مفهوم اجتماعى اصلاح

هر چند بحث و گفت وگو در همه مقوله ها و موردهاى یاد شده مفید و سودمند است; ولى آنچه اکنون در کانون توجه قرار دارد و در ادبیات سیاسى امروز نیز مطرح است مفهوم اجتماعى آن یعنى به هنجار درآوردن ناهنجاریها و اصلاح تباهیها

 

 

( 64 )

نارواییها فسادها و کژیهاست.در قرآن کریم اصلاح به این معنى نیز بسیار آمده است. اصلاح به این معنى در برابر فساد به کار مى رود:

(ولاتفسدوا فى الارض بعد اصلاحها وادعوه خوفاً و طمعاً انّ رحمة اللّه قریب من المحسنین.)30

هرگز در زمین پس از آن اصلاح به فساد و تباهى برنخیزید و خدا را از روى ترس و امّید بخوانید. البتّه رحمت او به نیکوکاران نزدیک است.

در این آیه شریفه اصلاح و افساد در برابر هم آمده و به انسانها هشدار داده شده است که در برابر زمینه هاى مساعدى که در اثر تلاش پیامبران و به حقیقت پیوستن قانونهاى الهى براى اصلاح زمین و رشد و کمال انسان به وجود آمده است به معارضه برنخیزید و به فساد و تباهى نپردازید و حیات سالم و پرنشاط و پویاى انسان خداجو و حقیقت طلب را با پیروى از هواهاى نفسانى به تباهى نکشانید.

از امام باقر(ع) از تفسیر آیه یاد شده پرسیده شد امام(ع) در پاسخ فرمود:

(انّ الارض کانت فاسدة فاصلحها اللّه عزّوجل بنبیّه(ص) فقال: (ولاتفسدوا فى الارض بعد اصلاحها.)31

فساد زمین را فرا گرفته بود خداوند به وسیله پیامبرش آن را اصلاح کرد. سپس فرمود: در زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید.

در آیات دیگرى از جمله آیات زیر صلاح و فساد و اصلاح و افساد در برابر هم قرار گرفته و روشنگر این نکته اند که هیچ گاه با هم جمع نمى شوند و صلاح و اصلاح با وجود فساد و افساد رخ نمى نماید همان گونه که فساد و افساد با وجود صلاح دیگر وجود ندارد.صلاح و فساد ناسازگار با یکدیگرند.32

(الّذین یفسدون فى الارض و لایصلحون.)33

(واصلح ولاتتبّع سبیل المفسدین.)34

(انّ اللّه لایصلح عمل المفسدین.)35

(واللّه یعلم المفسد من المصلح.)36

 

 

 

( 65 )

اصلاح به این معنى در فرهنگ اسلامى زمانى معنى پیدا مى کند که اندیشه ها و کارها از مسیر اصلى خود منحرف شده باشند و در مجارى دیگر جریان یابند. به همین جهت است که قرآن از پیامبران الهى به عنوان مصلحان یاد مى کند; زیرا آنان با اندیشه هاى باطل و کارهاى نادرست مردم خود به مبارزه مى پرداختند و اصلاح دنیا و آخرت آنان را رسالت خود مى دانستند.

حضرت شعیب خطاب به قوم خود مى فرماید:

(ان ارید الاّ الاصلاح ما استطعت و ما توفیقى الاّ باللّه علیه توکلت و الیه انیب.)37

من جز اصلاح تا آن جا که توانایى دارم نمى خواهم و توفیق من جز به دست خدا نیست. بر او توکّل کردم و به سوى او باز مى گردم.

در این آیه شریفه حضرت شعیب(ع) هدف رسالت و مأموریت خود را اصلاح و سامان بخشى زندگى مادّى و معنوى مردم مى شناساند و از ابتداى رسالت خود به سامان بخشى و بهسازى دنیایى مردم و ریشه کن کردن فساد و تباهى در روابط اقتصادى و دعوت به پیروى از قانونها و آیینهاى الهى با هدف اصلاح همه شؤون مادى و معنوى آنان مى پردازد.

شعیب پیامبر پس از فراخوانى مردم و قوم خود به پرستش خداوند آنان را از تباهى و خیانت در خرید و فروش باز مى دارد و به اصلاح و راستى فرمان مى دهد:

(اى قوم من! خدا را پرستش کنید که جز او معبود دیگرى براى شما نیست. پیمانه و وزن را کم نکنید و دست به کم فروشى نزنید. من هم اکنون شما را در نعمت مى بینم ولى از عذاب روزفراگیر بر شما بیمناکم.

اى قوم من! پیمانه و وزن را با عدالت تمام دهید و بر کالاى مردم عیب نگذارید. و از حقّ آنان نکاهید و در زمین به فساد نکوشید. آنچه خداوند براى شما باقى گذارده از سرمایه هاى حلال برایتان بهتر

 

 

( 66 )

است اگر در واقع به خدا ایمان دارید.

این خیرخواهى وظیفه من است ولى اگر شما سرباز زدید و کژراهه پیشه کردید من نگهبان شما نیستم.)38

قرآن در چندین مورد از حضرت صالح نیز به عنوان (مصلح) و از مخالفان او به عنوان مفسدان یاد مى کند.از جمله در سوره (نمل) پس از دعوت صالح به پرستش خداوند 39 و گفت وگوى او با قوم خود چنین آمده است:

(و کان فى المدینة تسعة رهطٍ یفسدون فى الارض ولایصلحون.)40

در آن شهر نُه گروهک بودند که در زمین فساد مى کردند و اصلاح نمى کردند.

(رهط) در لغت به معناى جمعیتى کم تر از ده یا چهل نفر است. این گروه هاى کوچک هر چند با هم اختلاف داشتند ولى در یک چیز آن هم فساد در زمین مشترک بودند. جمله: (ولایصلحون) تأکیدى بر افساد آنان در زمین است; چرا که انسان گاه فساد مى کند ولى پس از آن پشیمان مى شود و در صدد اصلاح بر مى آید ولى گاه این چنین نیست بلکه همواره به فساد ادامه مى دهد.

(یفسدون) فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد. این گروه هاى نُه گانه نیز چنین بودند; یعنى به فساد ادامه دادند و تا آن جا در فساد فرو رفتند که براى کشتن صالح و خانواده اش نقشه کشیدند که خداوند نقشه هاى آنان را نقش بر آب کرد و به عذابى سخت گرفتارشان ساخت.41

همه پیامبران پس از طرح اصول اصلاحى خود با مفسدان به مبارزه برخاسته اند. پیامبر اسلام(ص) نیز در هنگامى به رسالت برانگیخته شد که شرک و بت پرستى سرتاسر جزیرة العرب را فراگرفته بود. به جاى برادرى جنگهاى قبیله اى و عصبیتها و حمیتهاى قومى بر اجتماع آنان حاکم بود. حاکمیت خدا و ارزشهاى الهى نمودى نداشت دست اندازى به حقوق دیگران ستم بر محرومان امرى عادى بود. در چنین روزگار و برهه اى سخت آن بزرگوار برانگیخته شد و در همه زمینه ها به اصلاحات پرداخت.42

 

 

 

( 67 )

آیات در این زمینه بسیار است که ما به اندکى از بسیار بسنده کردیم و هدف ما از نقل این نمونه ها این بود که بگوییم: اصلاحات به این معنى (اصلاح اجتماعى) در جایى مطرح است که کاستى وجود داشته باشد. پیامبران الهى به عنوان مصلح درصدد بودند که کاستیها را برطرف کنند و به زندگى مردم سامان ببخشند.

افزون بر استفاده مفهومى از نمونه هایى که آوردیم چند نکته اساسى زیر نیز استفاده مى شود که در جاى خود باید به شرح بدانها پرداخته شود و ما در این جا تنها فهرستى از این نکته ها را یادآور مى شویم:

1. اصلاح باید بر نظام توحیدى و الهى استوار باشد. از این روى حضرت شعیب و همچنین صالح و دیگر پیامبران الهى پس از دعوت به پرستش خدا اصول اصلاحى خود را بیان کرده و مردم را بدان فرا مى خوانند.

2. پیامبران الهى در اصول اساسى اصلاحات: دعوت به توحید و پرستش خداوند و حاکمیت ارزشها مشترک بودند ولى پس از آن هر کدام از پیامبران به اقتضاى زمان و مکانى که در آن مى زیستند به مبارزه با برخى از کاستیها و اصلاح آن اهمیت بیش ترى مى دادند.

3. از شیوه برخورد شعیب با قوم خود چنین بر مى آید که اگر بر جامعه اى روابط

 

 

( 68 )

ناعادلانه اقتصادى حاکم باشد اصلاح آن از اهمیت ویژه اى برخوردار است; از این روى در آیات یاد شده درباره حرکت اصلاحى شعیب اصلاح اقتصاد جامعه پس از پرستش خداوند مطرح شده است.

دریافت ما از اصلاحات در بیان و عمل امامان معصوم(ع) نیز چنین چیزى است. یعنى آنان نیز به عنوان یک مصلح رسالت خود را مبارزه با فساد و تباهى در همه زوایاى اجتماعى مى دانستند.

على(ع) علت پذیرش خلافت را پس از عثمان اصلاح امور مردم مى داند; زیرا پس از پیامبر اسلام(ص) دوباره ضدّ ارزشهاى بسیارى برجامعه حاکم شده بود: فساد اشرافیت پیوندهاى قبیله اى برترى افرادى بر افراد دیگر و…43 از این روى امام على(ع) براى اصلاح امور خلافت را مى پذیرد و هدف اصلى خود را از میان بردن ضدّ ارزشها بویژه تبعیض و برترى دادن گروه و کسانى بر گروهى و کسان دیگر و فساد و فاصله هاى طبقاتى در برابر اجراى عدالت اجتماعى مى داند.44 دوران حکومت آن بزرگوار حتى جنگهاى او در بصره صفین و نهروان نیز در راستاى اصلاح گرى و رویارویى با تباهیها و نارواییها بوده است. آن حضرت در خطبه اى از جنگ افروزان به عنوان مفسدان یاد مى کند.45

جنگ با اصحاب جمل در حقیقت جنگ با امتیاز طلبى و زیاده خواهى بود. در جنگ با قاسطین نیز على(ع) اصلاح امور را در نظر داشت; زیرا معاویه به ناحقّ بر مسند ریاست در شام تکیه زده و قانونها و ارزشهاى الهى را تعطیل و یا تحریف کرده بود.

امام بدین خاطر او را از امارت شام عزل کرد. وقتى او گستاخانه از فرمان امام سر برتافت و آتش جنگ صفین را برافروخت و به فساد انگیزى پرداخت امام به رویارویى با وى برخاست.

امام در پاسخ به یکى از نامه هاى معاویه مى نویسد:

(وما اردت اِلاّ الاصلاح ما استطعت وماتوفیقى اِلاّ باللّه علیه توکّلت و الیه انیب.)46

 

 

 

( 69 )

من نمى خواهم جز آن که کار را به سامان آرم چندان که در توان دارم و توفیق من جز به خدا نیست. بر او توکّل کردم و به سوى او باز مى گردم.

و در نهروان نیز چون جنگ افروزان نهروانى گوهر اسلام را رها کرده بودند و به امور ظاهرى چسبیده بودند و در جامعه افساد مى کردند امام با آنان به رویارویى برخاست.

ماهیّت قیام امام حسین(ع) نیز این چنین بود. یزید به ناحق بر مسند حکومت تکیه زده بود. فساد برترى گروهى بر گروهى به ناروا نادیده انگاشتن ارزشهاى اسلامى دست اندازى به حقوق مردم ستم و… از نمونه کارهاى او بود. امام حسین(ع) در برابر این تباهى آفرینیها برخاست و با قیام خود در صدد بود که به اصلاح آنها بپردازد. همان گونه که هدف خودش را نیز اصلاح امور امّت بیان کرد.47

با توجه به آنچه از قرآن و سیره امامان معصوم(ع) آوردیم روشن شد که واژه فساد در قرآن و روایات نیز به همان معناى گسترده به کار برده شده است. به هر گونه ویرانگرى فساد گفته مى شود: قتل دست اندازى به حقوق دیگران ستم کفر شرک نفاق و جنگ با اهل حق و… یا کارشکنى در اجراى قانون الهى و….

در برابر اصلاح بازگرداندنِ به حالت اعتدال است. میزان اعتدال شریعت اسلامى است.

 

کاربرد اصلاح اجتماعى در روایات

در روایات نیز اصلاح اجتماعى به معناى برطرف کردن کاستیها و خشکاندن ریشه تباهیها آمده است. روایتهایى که در آنها از اصلاح سخن رفته بسیار است و سخن از تک تک آنها در یک مقال ناممکن; از این روى بر آن شدیم با عنوان جداگانه اى به نقل پاره اى از آنها بسنده کنیم تا به زوایاى این مفهوم و دریافت مردم از آن بهتر پى ببریم:

 

 

 

( 70 )

 

(عجبت لمن یتصدّى لاصلاح النّاس و نفسه اشدّ شىء فساداً فلایُصْلحها ویتعاطى اصلاح غیره.)48

در شگفتم از کسى که اصلاح مردم را بر عهده مى گیرد ولى خود او از جهت فساد از هر چیز و هرکس بدتر است. در عین حال به اصلاح خود نمى پردازد و در پى اصلاح دیگران است.

در این روایت صلاح و فساد در برابر هم قرار گرفته است. (اصلاح الناس) اشاره به اصلاحات فردى و اجتماعى دارد و (فلایصلحها) تنها بر اصلاح فردى دلالت دارد. على(ع) در این روایت با اشاره به اهمیت اصلاح فردى از آن به عنوان یکى از ویژگیهاى مصلحان یاد مى کند و یادآور مى شود: تنها خودساختگان مى توانند ادّعاى اصلاح طلبى کنند و در این ادّعا نیز صادق باشند; چرا که فاقد شىء نمى تواند معطى شىء باشد.

على(ع) در خطبه اى در صفین پس از اشاره به حقوق مردم در برابر حاکم اسلامى و حقوق حاکم اسلامى در برابر مردم و آثار این حقّ شناسى و تعهد حقوقى و سیاسى به شرح سخن گفته و در بخشى از آن چنین آمده است:

(فلیست تصلح الرّعیّة الاّ بصلاح الولاة و لا تصلُحُ الولاة الاّ باستقامة الرّعّیة. فاذا ادّت الرّعّیة الى الوالى حقّهُ وادّى الوالى الیها حَقَّها عزّ الحقّ بینهم وقامت مناهج الدیّن و اعتدلت معالم العدل وجرت على اذلالها السنن فصلح بذلک الزمان و طمع فى بقاء الدّولة و یئست مطامع الاعداء…)49

پس حال رعیّت نیکو نگردد جز آن گاه که والیان نیکورفتار باشند و والیان نیکورفتار نگردند جز آن گاه که رعیت درستکار باشند.پس چون رعیت حقّ والى را بگذارد و والى حقّ رعیت را به جاى آرد حقّ میان آنان بزرگ مقدار شود; و راههاى دین پایدار و نشانه هاى عدالت برجا و سنّت چنانکه باید اجرا. پس کار زمانه آراسته گردد و طمع در پایدارى دولت پیوسته و چشم آز دشمنان بسته;.

 

 

 

( 71 )

على(ع) پس از سخنان یاد شده به آثار و پیامدهاى رعایت نکردن حقوق متقابل پرداخته و اختلاف و ستم و تبهکارى در دین تعطیلى احکام ذلّت نیکان و عزّت اشرار و… را از پیامدهاى آن دانسته است.

یا مى فرماید:

(من کمال السّعادة السعى فى صلاح الجمهور)50

تلاش براى اصلاح توده مردم از نشانه هاى کمال سعادت انسان است.

حضرت در این سخن از تلاش در راه اصلاحات مردم چه فردى و چه اجتماعى به عنوان یک ارزش نام برده است و در روایتى دیگر از همه مسلمانان خواسته است که به اصلاح جامعه توجّه داشته باشند:

(ثابروا على صلاح المؤمنین و المتّقین)51

همواره به اصلاح مؤمنان و پرواپیشگان بپردازید.

این سخن تنها یک سفارش اخلاقى نیست; بلکه به عنوان وظیفه اى اسلامى مطرح است. على(ع) با واژه (ثابروا) که امر است از مسلمانان بویژه اصحاب خود مى خواهد که همواره به اصلاح امور مادّى و معنوى مؤمنان توجه داشته باشند.

محقق خوانسارى در تفسیر روایت بالا به پاره اى از اصلاحات مادّى اشاره مى کند.52 اکنون در آخر این بخش چند فراز از یک روایت مهم را از امام موسى بن جعفر(ع) مى آوریم که اصول و ملاکهاى بسیار راهگشا را درباره اصلاحات ارائه مى دهد:

(یابن بکیر: انّى اقول لک قولاً قد کانت آبائى (علیهم السّلام) تقوله:… انّ للحقّ اهلاً و للباطل اهلاً فاهل الحقّ… یجأرون الى اللّه فى اصلاح الامّة بنا و ان یبعثنا اللّه رحمة للضعفا و العامّة. یا عبداللّه: اولئک شیعتنا و اولئک منّا و اولئک حزبنا و اولئک اهل ولایتنا.)53

اى پسر بکیر! چیزى به تو مى گویم که پدرانم مى گفتند… حقّ را اهلى است و باطل را اهلى. پس اهل حقّ… دست به دعا به سوى خدا

 

 

( 72 )

برمى دارند که امّت را به وسیله ما اصلاح کند. و خدا ما را همچون رحمتى براى پشتیبانى ناتوانان و توده هاى مردم برانگیزد.اى عبداللّه بن بکیر! اینان [آرزومندان اصلاح اجتماعهاى بشرى و رفع ستم و محرومیت به وسیله ما و مکتب ما] از شیعیان ما و از ما و از حزب ما و اهل ولایت ما و پذیراى حاکمیت الهى ما هستند.

از بدون قید آمدن: (اصلاح الامّه) استفاده مى شود: مقصود از آن اصلاحات فردى و اجتماعى است. افزون بر این چند نکته دیگر نیز از این روایت استفاده مى شود:

1. اصلاح و از بین بردن ناهنجاریها بر آموزه هاى دینى استوار باشد: (یجأرون الى اللّه).

2. اهل حقّ همواره خواهان اصلاح بوده و خواهند بود. اصلاح طلبى یک روحیه اسلامى است. هر مسلمانى به حکم آن که مسلمان است خواه ناخواه اصلاح طلب و یا دست کم طرفدار اصلاح طلبى است; زیرا اصلاح طلبى به عنوان رسالت پیامبران و در این روایت از رسالتهاى اهل بیت(ع) و امامان معصوم(ع) به شمار آمده است.

3. از جمله: (…انّى لاقول لک قولاً: قد کانت آبائی…) استفاده مى شود که اصلاحات پدیده جدیدى به شمار نمى آید. همواره در قرآن و زندگى اهل بیت(ع) و پیروان راستین آنان مطرح بوده و براى جامه عمل پوشاندن به آن نیز در هر روزگارى و سازوار با زمان و نیازهاى آن تلاشهایى صورت گرفته است.

4. از این روایت استفاده مى شود: مرکزیتى باید این اصلاحات را هدایت کند. وظیفه و نقش این مرکز زمان سنجى است. این مرکز وظیفه دارد که گنجاییهاى موجود اجتماعى را برآورد کند تواناییهاى جامعه و نظام را براى اصلاحات بسنجد و سپس با توجّه به این سنجش اصلاحات را به پیش ببرد. در این روایت اهل بیت(ع) و ولایت آنان به عنوان مرکز و محور اصلاحات معرفى شده است. اهل حقّ و شیعیان واقعى

 

 

( 73 )

همواره به این محور توجّه داشته اند و عمل آنان نیز مورد تأیید قرار گرفته است. این مرکز است که اولویتها را باز مى شناسد.و اصلاحات را به گونه اى هماهنگ و هم سنگ به پیش مى برد; چرا که جامعه به منزله یک پیکر است اعضا و اندامهاى این پیکر باید متناسب رشد کند نمى شود در یک بخش اصلاحات انجام گیرد و از بخش دیگر غفلت شود. اگر در بخش فرهنگ و یا سیاست اصلاحات داشته باشیم ولى در بخش اقتصاد اصلاحات نداشته باشیم بى شکّ جامعه با دشواریها و گرفتاریهاى زیادى روبه رو خواهد شد.

 

شاخصه هاى اصلاحات اسلامى

براى روشن تر شدنِ برداشت و دریافت ما از اصلاحات در فرهنگ اسلامى اشاره اى به حدّومرز آن با اصلاحات انحرافى مفید و مناسب مى نماید. به دیگر سخن بایسته است اشاره اى به شاخصه هاى اصلاحات اسلامى داشته باشیم تا فرق آن با اصلاحات در دیگر فرهنگها روشن گردد.

بى شکّ این که چه چیزهایى اصلاح به شمار مى آیند و چه چیزهایى ضدّ آن پیرو نظام ارزشى و فرهنگى است که این واژه در آن به کار مى رود. باید ببینیم پیروان آن مکتب چه کارهایى را شایسته و چه کارهایى را بد و ناشایست مى دانند. بر این اساس براى این که بدانیم چه کارهایى خوب و شایسته اند و چه کارهایى بد و ناشایست نخست باید معیارهایمان را روشن کنیم; یعنى ببینیم کدام نظام ارزشى را پذیرفته ایم. آیا نظام ارزشى اسلام را پذیرفته ایم و مى خواهیم اصلاح و مبارزه با ناهنجارها را براساس آن پیش ببریم و یا نظام ارزشى دیگرى همانند غرب را پذیرفته ایم و برآنیم آنچه خوب و شایسته مى دانند ملاک حرکتهاى اصلاحى خود قرار دهیم هرچند ضدّ اسلام و آموزه هاى آن باشد و هر کارى را که آنان بد مى دانند با آن مبارزه کنیم هرچند اسلام ما را به انجام آن فراخوانده باشد. از باب نمونه:

غربیان بر این پندارند: کیفرهاى اسلامى همانند: بریدن دست دزد و اعدام قاتل

 

 

( 74 )

خشونت آمیز و ناشایست است و باید اصلاح شود; یعنى این قانونها لغو گردد! امّا ما مسلمانان بر اساس آموزه هاى اسلامى بر این باوریم: کارهایى که به مصلحت جامعه انسانى است خدا به آنها فرمان داده و کارهایى که مفسده انگیز و به زیان جامعه انسانى بوده خداوند از آنها بازداشته است. پس اجراى کیفرهاى اسلامى به مصلحت جامعه اسلامى است و باید به آن عمل شود و اگر نشود فساد است. فساد در این جامعه به معناى ترک و تعطیل حدود الهى است نه اجراى حدود الهى امّا آنان مى گویند: اجراى حدود الهى فساد است باید با آن مبارزه و از عمل به آن جلو گرفت; چرا که دنیاى مدرن امروزه چنین کیفرهایى را نمى پذیرد!

تلاش براى برپایى حکومت دینى و دخالت دین در سیاست از نگاه اسلام کارى است در جهت اصلاح; ولى از نگاه غرب این کارها ضدّ اصلاحات به شمار مى آید. و اگر در جایى چنین تلاشهایى صورت مى گیرد و یا صورت گرفته و به نتیجه نیز رسیده است باید با آن مبارزه کرد.گرى سیک مشاور پیشین امنیّت ملّى آمریکا و عضو برجسته سازمان سیا و از اعضاى مرکزیت سازمان آمریکایى دیده بان حقوق بشر با اشاره به جریان اصلاحات ضمن ابراز خرسندى از مبارزه اصلاح طلبان همسوى با آنان با حکومت دینى از خواست اصلى غرب چنین پرده برمى دارد:

(خواست ما این است که دین در سیاست دخالت نکند… البتّه هرکس بخواهد مى تواند آزاد باشد و آنقدر نماز بخواند و تسبیح بچرخاند که پوست انگشت و پیشانى اش ضخیم شود.)55

گرى سیک سپس به جریان روشنفکرى وابسته به غرب و بى تابى آنها براى مبارزه با نظام اسلامى اشاره کرده و مى گوید:

(من در ایران روشنفکرانى را دیدم که اشاره هاى ما را دنبال مى کنند. آنها ششلولى بالا برده اند تا هرکس و هرچه با ما ناسازگار است را هدف قرار دهند.)

او در پاسخ خبرنگارى که مى پرسد: مثلاً چه چیز را هدف قرار دهند؟ مى گوید:

 

 

 

( 75 )

(مثلاً ولایت فقیه را که من فکرمى کنم در صحراى طبس تکنولوژى برتر ما را با اراده خود دفن کرد.)56

متفکران و سیاستمداران آمریکا در این باره بسیار گفته اند و نوشته اند. از دید آنان شبهه افکنى و تردیدآفرینى در بین مردم بویژه جوانان و دانشجویان نسبت به مبانى دین ارزشهاى الهى و احکام و قوانین اسلامى … اصلاحات به شمار مى آید. متأسفانه امروزه در داخل کشور همان گونه که (گرى سیک) و دیگر آمریکاییان اعتراف و اظهار خوشحالى کرده اند شمارى باشعار اصلاح گرى همان هدفهاى آمریکا را دنبال مى کنند و با تهاجم گسترده خود به مبانى و اصول و زیربناى اعتقادى نظام اسلامى به عنوان عوامل اجرایى آمریکاییان عمل مى کنند.شگفت این جاست که اینها تنها خود را اصلاح طلب مى دانند و بس. در صدر اسلام نیز چنین جریانى وجود داشته است جریانى که ادّعاى (اصلاح) داشته و خود را مصلح مى دانسته امّا فساد مى انگیخته و جامعه را به سوى تباهى مى کشانده و به نام اصلاح فساد و تباهى و ناهنجارى مى پراکنده که خداوند از این شگرد و ترفند سیاه و شوم پرده بر مى دارد:

(واذا قیل لهم لاتفسدوا فى الارض قالوا انّما نحن مصلحون. الا انّهم هم المفسدون ولکن لایشعرون.)57

هرگاه به آنان گفته مى شود: در زمین فساد نکنید مى گویند: ما اصلاح گریم آگاه باشید که آنها مفسدانند ولى خود این واقعیت را در نمى یابند.

بر اساس تفسیرهاى موجود 58 نفاق و دورویى انجام گناه بازداشتن مردم از ایمان و عمل به اصول و ارزشهاى الهى سازش با کافران تغییر و تحریف آموزه هاى اسلامى شبهه افکنى بویژه در میان کسانى که آگاهى کم ترى از مبانى دینى داشتند و… جزو برنامه هاى کارهاى آنان بود با این حال ادّعاى اصلاح طلبى داشتند! خداوند وقتى مى گوید: (لا تفسدوا) یعنى فساد بر اساس نظام ارزشى

 

 

( 76 )

الهى خداوند کار آنها را بر این اساس فسادانگیز و تباهى آفرین و ویران گر دانسته و آنان را از فساد باز داشته و به صراط حق فراخوانده است. امّا آنان چون نظام ارزشى دیگرى را پذیرفته اند; از این روى دریافت و برداشت دیگرى از مفهوم اصلاحات داشته اند.در صدر اسلام نظام ارزشى آنها نظام شرک و یا کفر بود. در این زمان نیز نظام ارزشى غرب گرایان غرب و یا آمریکاست.قرآن آنها را مفسد مى خواند ولى آنان خود را مصلح مى دانند. این دو دیدگاه در مبنا و معیار اختلاف دارند. خدا و قرآن چیزى را و منافقان چیزى را اصلاح مى دانند. از این روى قرآن در پاسخ آنان مى فرماید:

(الا انّهم هم المفسدون و لکن لایشعرون.)59

با ضمیر والف و لام که دلالت بر حصر مى کند یادآور مى شود: مفسدان واقعى همین منافقان هستند.منافق در نظام ارزشى الهى ظاهر خود را به صلاح و درستى مى آراید همان شگردى که در صدر اسلام و اکنون دوچهرگان انجام مى داده ومى دهند.

اینان از موضع گیرى روشن و بى پرده سخت بیمناک هستند. در پرده سخن مى گویند و تلاش مى ورزند در زیر نقاب اصلاح گرى فسادانگیزى کنند و به برنامه هاى شوم خود جامه عمل بپوشانند.

 

 

 

( 77 )

اینان حرکت در روشنایى را به سود و مصلحت خود نمى دانند. با تمام توان تلاش مى ورزند که پندارها و گمانهاى خود را با آموزه هاى دین بیامیزند و در تاریکى و در آن جا که دانش دین پرتوافشانى نمى کند در ذهنهاى ساده جاى دهند. با توجه به آنچه آمد روشن شد که برداشت ما با توجه به آموزه هاى اسلام با برداشت غربیان و عوامل آنان در داخل کشور فرقهاى بنیادى و اساسى دارد و دو مقوله جداى از هم هستند و هر کدام سمت وسویى دارند یکى ویران گر است ویکى آبادگر.

کارهایى که آنان به نام اصلاح و مبارزه با ناهنجاریها انجام مى دهند به ناهنجاریها و تباهیها دامن مى زنند و جامعه را بیش تر در باتلاق فرو مى برند.

همان گونه که اسلام منافقان و حرکتهاى اصلاحى آنان با اسلام ناب و واقعى فرسنگها فاصله داشت و حرکتهاى اصلاحى آنان هیچ همانندى و هماهنگى و هم افقى با اصلاحات واقعى نداشت اسلام و اصلاح گرى غرب گرایان هم با اسلام ناب و اصلاح گرى واقعى هیچ گونه همخوانى ندارد.

اصلاح گرى باید برابر آموزه هاى اسلام باشد و اصلاح گران چنگ زنندگان به کتاب و اقامه گران نماز:

(والّذین یمسّکون بالکتاب واقاموا الصّلوة انّا لانضیع اجر المصلحین.)60

آنان که به کتاب تمسّک جستند و نماز به پا داشتند [پاداش خود را در خواهند یافت] که ما پاداش اصلاح گران را تباه نخواهیم ساخت.

از این آیه شریفه استفاده مى شود که اصلاحات تنها در سایه چنگ زدن به کتاب خدا آموزه ها و قانونهاى الهى امکان پذیر است.61

اصلاح در اسلام شاخصه هایى دارد و هرگاه این نمودارها و شاخصها در جامعه رخ نمودند اصلاح واقعى و مورد نظر اسلام پا گرفته است.

امام على(ع) مى فرماید:

(اللّهم انّک تعلم انّه لم یکن الّذى کان منّا منافسة فى سلطان و لاالتماس شىءٍ من فضول الحطام ولکنّ لنردّ المعالم من دینک و نظهر

 

 

( 78 )

الاصلاح فى بلادک.فیأْمَنَ المظلومون من عبادک و تقام المعطّلة من حدودک.)62

 

خدایا تو خود مى دانى هدف از آنچه ما کردیم نه به خاطر رغبت در قدرت بود و نه از دنیاى ناچیز خواستنِ زیادت; بلکه مى خواستیم نشانه هاى دین را به جایى که بود بنشانیم و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم تا بندگان ستمدیده ات را ایمنى فراهم آید و حدود ضایع مانده ات اجرا گردد.

امام در این فراز از سخن خود چهار شاخصه براى اصلاح بر شمرده و حرکت اصلاحى خود را بر این چهار اصل استوار ساخته است:

1. آشکار و نمایان ساختن نشانه هاى ناپدید شده دین خدا اصول واقعى اسلام راستین.بازگشت به اسلام ناب محمّدى بدعتها را از میان برداشتن و سنتهاى الهى را جایگزین کردن; یعنى اصلاحى در فکر و اندیشه ها و دگرگونى روحها و ضمیرها.

2. اصلاح اساسى و آشکار و چشم گیر که بیانگر بهبودى وضعیت زندگانى مردم باشد; یعنى دگرگونى بنیادین زندگى خلق خدا.

3. رهایى بندگان ستمدیده از شرّ ستمگران; یعنى اصلاح در روابط اجتماعى انسانها.

4. به پا داشتن آیینها و قانونهاى تعطیل شده و قانونهاى نقض گردیده اسلام و حاکم کردن آنها بر زندگى اجتماعى;یعنى دگرگونى ثمربخش و اسلامى در نظامهاى حاکم مدنى و اجتماعى جامعه.63

نگاه على(ع) به اصلاحات همه سویه و گسترده است به گونه اى که همه زوایا و حیات جامعه اسلامى را در بر مى گیرد و همه کاستیها و عیبها را چه در اندیشه و چه در عمل برطرف مى سازد.

امام حسین(ع) نیز بسان همین سخنان را در انتقاد از حکومت فاسد معاویه باز مى گوید و بر همین اصول پاى مى فشارد.64

 

 

 

( 79 )

افزون بر آن از مردم مى خواهد که او را در این راه یارى دهند وگرنه به پیامد آن گرفتار خواهند شد:

(فانّکم ان لاتنصرونا و تنصفونا قوى الظّلمة علیکم و عملوا فى اطفاء نور نبیّکم و حسبنا اللّه و علیه توکّلنا وعلیه انبنا و الیه المصیر.)65

اگر شما به یارى ما برنخیزید و داد ما را ندهید ستمگران بر شما چیره خواهند شد و در خاموشاندن نور پیامبر(ص) خواهند کوشید.البته خدا ما را بس است. ما بر او توکل کردیم و به او روى آوردیم که بازگشت همه به سوى اوست.

یا درباره هدف قیام مقدس خود مى فرماید:

(انّى لم اخرج اشراً ولابطراً ولامفسداً و لاظالماً انّما خرجتُ لطلب الاصلاح فى امّة جدّى ارید ان آمر بالمعروف وانهى عن المنکر و اسیر بسیرة جدّى و ابى على بن ابى طالب.)66

انگیزه من از قیام جاه جویى خوش گذرانى فساد و ستم نیست; بلکه هدف من از این حرکت اصلاح و به هنجار آوردن ناهنجاریهاى امت جدّم است. انگیزه ام این است که به خوبیها رواها هنجارها و معروفها فرمان دهم و از بدیها نارواها ناهنجاریها و منکرها باز دارم و سیر کنم به سیره جدم رسول خدا(ص) و پدرم على بن ابى طالب(ع).

اصلاح گرى ناهنجارها را به هنجارآوردن پلشتیها را زدودن ناپاکیها را از ساحت زندگیها سُتردن معاش مردم را سروسامان دادن با نارواییها به ستیز برخاستن بر بدیها شوریدن از نمونه ها و مصداقهاى روشن اصل و رکن بلند اسلام: امربه معروف و نهى از منکر است.67

از این روى امام حسین(ع) حرکت و رستاخیز بزرگ اصلاحى خود را امربه معروف ونهى از منکر مى خواند. در سخن بلند امام رویارویى با ستم و درافتادن با تباهى از بین بردن ناامنى و برقرارى امنیت برآوردن حقوق مردم و پاسدارى از آن در

 

 

( 80 )

همه زوایاى فردى و اجتماعى احیاى دین و آموزه هاى اسلام مبارزه روشنفکرانه با تحریف و بدعت و…اصلاح امت رسول اللّه و امربه معروف و نهى از منکر است. واژه (طلب) در این جمله (انما خرجت لطلب الاصلاح…) اشاره به این نکته دارد که امام مى خواسته بفرماید: من نمى گویم که توان انجام تمام زوایاى اصلاح را در چینین برهه اى دارم.امّا تلاش مى ورزم و با تمام توش و توان کوشش مى کنم تا اصلاح در تمامى زوایاى زندگى مردم چتر خود را بگستراند اگر مردم در این راه به من یارى رساندند اصلاح رخ خواهد نمود وگرنه من به وظیفه خود که طلب اصلاح است جامه عمل پوشانده ام.

 

اصلاح و افساد در متون اسلامى

با توجّه به آنچه آمد روشن شد که حرکت اصلاحى و اصلاح گرى در اسلام تلاش و حرکتى است فراگیر همه زوایاى حیات فردى و اجتماعى را در برمى گیرد. به همه کاستیها توجّه دارد. وگونه اجتماعى آن سازوار با گونه گونى نهادها در یک جامعه گوناگون است. در برابر فساد و افساد نیز معنایى بسیار گسترده دارد که فسادهاى بزرگ و کوچک را در بر مى گیرد.

از دیدگاه جامعه شناختى موضوعاتى چون: ساختار دینى و فرهنگى سیاسى اقتصادى نظامی… که زوایاى گوناگون هویت یک جامعه را تشکیل مى دهند ممکن است دچار فساد و کاستیهایى باشند و نیاز به اصلاح داشته باشند. بنابراین در حرکت و تلاش براى اصلاح نباید به یک سونگرى زیاده روى و کندروى دچار شویم; بلکه باید به همه شؤون جامعه توجه داشته باشیم.

براى این که برداشت و تفسیر ما از اصلاح و افساد روشن تر شود در این جا اشاره اى نیز به پاره اى از نمونه ها و مصداقهاى آن دو با توجه به آیات و روایات بویژه سخنان على(ع) خواهیم داشت:

1. در متون اسلامى بویژه قرآن و نهج البلاغه از بعثت پیامبر اسلام(ص) به

 

 

( 81 )

عنوان یک حرکت اصلاحى بزرگ نام برده شده است حرکتى که هم اصلاح باورها و اعمال دینى را هدف قرار داده و هم به اصلاح نهادهاى گوناگون اجتماعى و برقرارى قسط و عدل توجه داشته است.68

على(ع) در چندین خطبه از نهج البلاغ به چگونگى زندگى مردم بویژه عربها پیش از اسلام و تباهیها و فسادهاى رایج آن زمان و اصلاحاتى که پیامبراسلام(ص) انجام داده اشاره فرموده است.69

2. قرآن کریم رویارویى قوم صالح را با حضرت صالح(ع) افساد در زمین خوانده است. صالح و هواداران و پیروان او را مصلح و مقابله کنندگان با او را مفسد نامیده است.70

3. بازداشتن مردم از راه حقّ با شبهه آفرینى تحریف ریاکارى ترویج باطل از مصداقها و نمونه هاى فساد است. مجمع البیان در ذیل آیه شریفه (واذا قیل لهم لاتفسدوا فى الارض…) گناه و بازداشتن مردم از ایمان تغییر و تحریف کتاب و سازش با کافران را جزو کارهاى منافقان و حرکتى ویران گر تباهى آفرین و فسادانگیز خوانده است.

فیض کاشانى در ذیل آیه شریفه مى نویسد:

(باظهار النّفاق لعباد اللّه المستضعفین فتشوشوا علیهم دینهم و تحیّرهم فى مذاهبهم.)72

در زمین فساد نکنید; یعنى با اظهار نفاق و دورویى باعث سرگردانى و شبهه در دین بندگان مستضعف خدا نشوید.

4. تهاجم به دین و آموزه هاى آن و همچنین به دینداران و مردم مسلمان فساد است:

(واذا تولّى سعى فى الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النّسل و اللّه لایحبّ الفساد.)73

هنگامى که روى برمى گردانند در راه فساد در زمین تلاش مى ورزند

 

 

( 82 )

و کشتها و چهارپایان را نابود مى سازند [با این که مى دانند] خدا فساد را دوست ندارد.

آیه به نفاق گروهى از مردم اشاره مى کند و پیامبر(ص) را از آنان پرهیز مى دهد و مى گوید: شمارى از مردم با سخن اظهار ایمان مى کنند و چنان از اسلام سخن مى گویند که مایه شگفتى دیگران است در حالى که دشمن ترین دشمنان به مسلمانها و اسلامند.

اینان هنگامى که از خدمت پیامبراسلام(ص) بیرون مى روند براى فساد در زمین و از بین بردن کشت و زرع ونابودى انسانها و از بین بردن آیین حقّ به تلاش برمى خیزند. خداوند پرده از کار آنان برمى دارد و تلاش آنان را در راه گستراندن فساد و تباهى به پیامبر(ص) گوشزد مى کند که اگر اینها در سخنان خود راستگو بودند دست به فساد و تباهى نمى یازیدند.

شمارى از مفسران احتمال داده اند که مقصود از (تولى) ولایت و حکومت باشد.74 که معناى آیه چنین مى شود: وقتى منافقان به حکومت برسند به خرابى و فساد روى مى آورند و ستم را در میان بندگان خدا مى گسترانند و بر اثر این فسادپراکنى و ستمبارگى آبادیها روبه ویرانى مى گذارد و جان و مال مردم بر باد مى رود.

امام صادق(ع) مى فرماید:

(انّ الحرث فى هذا الموضع الدّین و النّسل النّاس.)75

حرث در این جا به معناى (دین) و (نسل) مردم است.

روشن شد که بنابر تفسیرى نابود ساختن کشاورزى و نسل کشى گونه اى از فساد و تباهى در زمین است وبنا به تفسیرى دیگر نابودى دین و مردم فساد و شیوه منافقان است.

در هر صورت حفظ کشاورزى نیروى انسانى و اصلاح آنها و همچنین حفظ دین ارزش بسیار والایى دارد و اصلاح به شمار مى آید.

5. اسلام دینى است جامع و کامل از آیات و روایات 76 استفاده مى شود که اسلام براى حکومت برنامه دارد.از نگاه اسلام و متفکران اسلامى کسانى که محدود

 

 

( 83 )

بودن قلمرو دین و جدایى دین از سیاست را تبلیغ مى کنند فاسدگر و تباهى آفرینند و کار آنها افساد در دین.

6. استفاده از حقّ علیه حقّ و از مذهب علیه مذهب. مفسدان براى کوبیدن حقّ از خود حقّ استفاده مى کنند. این حربه براى گروهى از مردم بسیار کارآیى دارد. سرکشان طاغوتها با استفاده از حسّ مذهبى مردم آنان را درجهت هدفهاى شیطانى خود به کار مى گیرند.

فرعون طاغوت سرزمین مصر براى رویارویى با حضرت موسى(ع) به مردم فریبى مى پردازد و دین آنان را دستاویز قرار مى دهد و با حضرت موسى(ع) به مبارزه برمى خیزد:

(انّى اخاف ان یُبدّل دینکم او ان یظهر فى الارض الفساد.)77

من بیم آن دارم که موسى دین شما را دگرگون سازد و یا در زمین فساد به راه اندازد.

7. کتمان حقایق حق پوشى به دفاع برنخاستن از حقّ و سکوت در برابر باطل فساد است.78 در برابر توبه از نادیده انگاشتن مسؤولیت روشنگرى و دفاع از حقّ وحقیقت اصلاح است.79

8. روابط نامشروع زنان و مردان فساد است.80

9. دزدى فساد است.81 برادران یوسف وقتى به آنان اتهام دزدى زده شد گفتند:

(ما جئنا لنفسد فى الارض و ما کنّا سارقین)82

10. دست اندازى به حقوق دیگران از جمله خوردن مال یتیم 83روابط اجتماعى ناسالم بدى کردن به دیگران و… فساد است.84

11. قرآن تلاشهاى فرعون و فرعونیان از جمله به کارگیرى ساحران را فساد و تباهى خوانده است.85

12. کینه توزى و دشمنى مسلمانان با یکدیگر فساد است دوستى و همدلى آنان با یکدیگر اصلاح.

 

 

 

( 84 )

 

(انّ البغضة حالقة الدّین و فساد ذات البین)86

کینه و دشمنى دین را ریشه کن کرده و پیوندها را تباه مى سازد.

على(ع) در نامه اى به ابن عباس بدرفتارى با مردم را فساد خوانده و اصلاح آن را هرچه سریع تر خواستار شده است.87

13. تجاوز به حدود الهى فساد است و برپاداشتن آن از نمونه ها و مصداقهاى اصلاحات:

(تلک حدود اللّه فلا تعتدوها و من یتعّد حدوداللّه فاولئک هم الظالمون.)88

در روایات نیز به این مهم اشاره شد و خط قرمزهایى ترسیم شده که مسلمانان نباید پا از آنها فراتر گذارند که اگر بگذارند دچار عذاب الهى خواهند شد.

14. حاکمیت نابخردان استفاده نادرست از بیت المال پَست شمارى مردم و رفتار برده وار با آنان میدان دادن به افراد فاسق و بدکاره و… مصداقها و نمونه هاى بارز افساد شمرده شده است.

على(ع) در نامه اى هدف از دستیابى به حکومت را اصلاح امور یادشده برمى شمارد:

(ولکنّى آسى ان یلى امر هذه الامّه سفائها و فجّارها فیتخذوا مال اللّه دولا و عباده خولا و الصالحین حربا و الفاسقین حزبا فانّ منهم الّذى قد شرب فیکم الحرام وجلّد حدّاً فى الاسلام…)89

ولى از این اندوهناکم که افراد سفیه سبک مغز فاجر و منحرف زمام کار این امّت را به دست گیرند آن گاه مال خدا را در انحصار خویش درآورده بندگان خدا را برده سازند و با صالحان دشمنى کنند و از فاسقان حزب و گروه تشکیل دهند. در میان اینان [که در مقام به دست گیرى قدرت هستند] برخى مشروب خوارند که حدّ تازیانه بر آنها جارى شده است.

پیامبر گرامى اسلام نیز در این باره مى فرماید:

 

 

 

( 85 )

 

(لکلّ شىء آفةٌ تفسده وآفة هذا الدّین ولاة السوء.)90

براى هر چیز آفتى است که آن را تباه مى سازد آفت این دین مدیران ناشایسته است.

15. تلاش در جهت رشد و بالابردن روحیه دینى و معنوى مردم اصلاح است:

(الّذین ان مکنّاهم فى الارض اقاموا الصلوة وآتوا الزّکاة وامروا بالمعروف ونهوا عن المنکر.)91

آنان که وقتى در زمین به قدرتشان رساندیم نماز به پا دارند و زکات بپردازند و دستور به نیکیها دهند و از بدیها و زشتیها بازدارند.

16. على(ع) در خطبه اى دعوت به شورش علیه حکومت و نظام اسلامى را افساد92 و کسانى را که بر یکى از کارگزاران او شوریده بودند (مفسد) نامیده است.93

17. على(ع) در نامه اى به فرماندهان سپاه اصلاح گرى و مبارزه با ناهنجاریها را از وظیفه هاى خود شمرده و از آنان و دیگر مسلمانان خواسته که از او در این زمینه پیروى کنند: (ولاتفرطوا فى صلاح)94. و نیز آن بزرگوار از کارگزاران خود مى خواهد که این وظیفه را بر عهده گیرند: (واستصلاح اهلها.)95 بر همین اساس درخطبه اى مخالفت با رهبرى و پیروى نکردن از نقشه ها برنامه ها و طرحهاى او را فساد نامیده است.96

18. امام ستیز (قاسطین) (ناکثین) و (مارقین) را با حقّ فساد و مبارزه و جنگ را براى اصلاح آنان و برداشتن این فساد و تباهى خانمانسوز را از جامعه ضرورى مى داند.97

19. کناره گیرى و جبهه گیرى علیه حکومت و نظام اسلامى فساد است. على(ع) در نامه اى به (خرّیت) و کسانى که با او بر حکومت اسلامى شوریده اند مفسد مى خواند.98

20. از نگاه اسلام مالکیت بى قید و شرط سرچشمه بسیارى از مفاسد است. از این روى در اسلام ترازها و معیارهاى ویژه اى در کسب مال و هزینه آن وجود دارد که عمل نکردن به آن معیارها فساد است.99

 

 

 

( 86 )

یادآورى: در بسیارى از آیات قرآن (فَساد) با واژه (فى الارض) آمده است و این نشان مى دهد که این واژه در بسیارى از جاها کاربرد اجتماعى دارد و نیز استفاده مى شود: فسادها و تباهیهاى اجتماعى اگر در یک منطقه هم انجام بگیرد خواه ناخواه به دیگر ناحیه و سرزمینها سریان مى یابد.

آنچه بر شمردیم از نمونه هاى اصلاح بخش اندکى بود از بسیار. براى آن که با فهرست کردن آنچه در آیات و روایات آمده مقال به درازا نکشد به نمونه هایى که مقام معظم رهبرى در نماز جمعه در روز تاسوعا برشمرد بسنده مى کنیم که هم روشنگر است و هم تفسیر و بیانى زیبا از آیات و روایات:

(بدیهى است که در جامعه مواردى وجود دارد که باید اصلاح بشود: ما اصلاح ادارى لازم داریم اصلاح اقتصادى لازم داریم اصلاح قضایى لازم داریم اصلاح امنیتى لازم داریم اصلاح در قوانین و مقررات لازم داریم. ما احتیاج داریم که دستگاه اداریمان مقرراتى داشته باشند که براى همه یکسان باشد و در آن تبعیض نباشد; اگر بود نقطه فاسدى [است] باید اصلاح بشود. باید رشوه و ارتشاء وجود نداشته باشد; اگر بود فساد است و باید اصلاح شود. راههاى کسب ثروت باید مشروع باشد. اگر کسانى از راههاى نامشروع کسب ثروت کردند این فساد است و باید اصلاح بشود. اگر

 

 

( 87 )

کسانى از امتیازات بیجا استفاده کردند ثروتهاى بادآورده پیدا کردند و دیگران را به قیمت این که خودشان ثروتمند بشوند فقیر کردند این فساد است و باید اصلاح بشود. اگر در جامعه امتیازات انحصارى به وجود آوردند و همه نتوانستند از فرصتهاى برابر استفاده کنند این فساد است و باید اصلاح بشود. اگر امنیّت شغلى و ثبات مقررات نبود اگر انسانى مى خواهد در جامعه کار کند دست وپایش را بستند و براى تلاش کردن به او فرصت ندادند اینها فساد است و باید اصلاح بشود. اگر در جامعه گرایش مصرفى رو به رشد است این فساد است. اگر در تلاشهاى اقتصادى دلالى برتولید ترجیح دارد این فساد است. اینها را باید اصلاح کرد; اصلاحات اینهاست. اگر مردم دچار حالت بى انضباطى اند بخصوص مسؤولان بخشهاى اداره کشور بى انضباطند و انضباط اجتماعى نیست این فساد است. اگر احساس مسؤولیت نیست این فساد است. اگر در جوانان ملکات انسانى; یعنى شجاعت صفا صدق نشاط فعالیت کار رشد پیدا نمى کند این فساد است اگر روابط جنسى ناسالم در جامعه هست این فساد است اگر اعتیاد در جامعه هست این فساد است اگر سطح معرفت و شعور عمومى در حدّ مطلوب نیست این فساد است. اگر وظیفه شناسى در مسؤولان نیست این فساد است. اگر کسانى هستند که خانواده ها را ناامن مى کنند اگر کسانى هستند که شهرها و خیابانها و جاده ها و روستاها را ناامن مى کنند این براى کشور فساد است. اگر جرم و جنایت هست اگر دسترسى به قضاوت عادلانه نیست اگر رسیدگیهاى قضایى طولانى مى شود و اگر پرونده ها مدتها مى ماند اینها فساد است باید اصلاح کرد. باید از جرم و جنایت پیش گیرى کرد. انقلاب ما را به ایجاد این اصلاحات امر مى کند و فرمان مى دهد. همه خوشحالند و دوست دارند که این گونه اصلاحات در جامعه انجام بگیرد.)100

این بحث: (کالبد شکافى مفهوم اصلاحات در فرهنگ اسلامى) زوایاى دیگرى نیز دارد همانند: فرق اصلاح با امر به معروف و نهى از منکر و خدمت فرق احیاء و اصلاح و… که در مقاله اى دیگر به آن خواهیم پرداخت. ان شاء اللّه.

 

 

پى نوشتها:

1. سخنان مقام معظم رهبرى در تاریخ 79/4/19 در جمع مدیران ارشد نظام.
  2. (مصباح المنیر) فیّومى ج345/2 منشورات دار الهجر.
  3. (لغت نامه) دهخدا ج2803 انتشارات دانشگاه تهران.
  4. (المفردات فى غریب القرآن) راغب اصفهانى284/ دارالمعرفه لبنان.
  5. سوره (اعراف) آیه 56.
  6. سوره (توبه) آیه 102.
  7. (لغت نامه) دهخدا ج15025/10.
  8. (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم) مصطفوى ج84/9 ـ 85 وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى; (واژه یاب) ابوالقاسم پرتو ج1315/2 اساطیر.
  9. (لسان العرب) ابن منظور ج335/3 نشر ادب حوزه.
  10. (مصباح المنیر) ج1 ـ 472/2.
  11. (لغت نامه) دهخدا ج2083/2.
  12. (المفردات فى غریب القرآن379/.
  13. سخنان مقام معظم رهبرى در تاریخ79/4/19.
  14. (نهضتهاى اسلامى در صدساله اخیر) شهید مطهرى6/ نشر عصر قم.
  15. سوره (انعام) آیه 48.
  16. (نهج البلاغه) کلمات قصار 89.
  17. همان کلمات قصار 423.
  18. همان کلمات قصار 106.
  19. سوره (محمّد) آیه 5.
  20. سوره (محمّد) آیه 2.
  21. سوره (انبیاء) آیه 90.
  22. سوره (حجرات) آیه 10.
 
 
 
 
( 89 )
23. سوره (نساء) آیه 34. 24. سوره (بقره) آیه 182.
  25. سوره (انفال) آیه 1.
  26. سوره (حجرات) آیه 10.
  27. (نهج البلاغه) خطبه 16 ترجمه شهیدى سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى.
  28. همان خطبه 206.
  29. همان نامه 47.
  30. سوره (اعراف) آیه 56.
  31. (کافى) کلینى ج8 ص58 دار صعب دارالتعارف; (بحارالانوار) علامه مجلسى ج250/28 مؤسسة الوفاء; (نورالثقلین) ج41/2.
  32. (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم) حسن مصطفوى ج266/6.
  (فالاصلاح ینتفى بتحقق الافساد کما انّ الافساد ینعدم بوجود الاصلاح فالصلاح والفساد نقیضان.)
  33. سوره (شعراء) آیه 152.
  34. سوره (اعراف) آیه 142.
  35. سوره (یونس) آیه 81.
  36. سوره (بقره) آیه 220.
  37. سوره (هود) آیه 88.
  38. سوره (هود) آیه 84 ـ 88.
  39. سوره (نمل) آیه 45.
  40. سوره (نمل) آیه 48.
  41. سوره (نمل) آیه 48 ـ 53.
  42. (نهج البلاغه) خطبه 1 26; (کافى) کلینى ج58/8.
  43. مجله (حوزه) شماره 99 مقاله: عدالت اجتماعى مانعها و بازدارنده ها.
 
 
 
 
( 90 )
44. (نهج البلاغه) خطبه 15 33 37 131 و… (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحدید ج270/1. 45. (نهج البلاغه) خطبه 3.
  46. همان نامه 28.
  47. (الفتوح) ابن اعثم کوفى ترجمه مستوفى هروى833/ شرکت انتشارات علمى و فرهنگى.
  48. (غررالحکم و در الکلم آمدى ج340/4 ـ 341 دانشگاه تهران.
  49. (نهج البلاغه) خطبه 216.
  50. (غررالحکم ودرالکلم) ج30/6.
  51. همان ج350/3.
  52. همان.
  53. (الحیاة) حکیمى ها ج34/2 انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
  54. (علل الشرایع) شیخ صدوق ج483/2 592 مکتبة الداورى قم; (مستدرک الوسائل) میرزا حسین نورى ج163/16 مؤسسه آل البیت; (الفقه المنسوب للامام الرضا)254/ تحقیق مؤسسة آل البیت(ع) لاحیاء التراث.
  55. روزنامه (کیهان) شماره 16861 هشتم مرداد 1379.
  56.همان.
  57. (سوره بقره) آیه 11.
  58. (مجمع البیان) طبرسى ج107/1 مکتبة الحیاة; تفسیر (صافى) ج82/1 مؤسسه اعلمى.
  59. سوره (بقره) آیه 11.
  60. سوره (اعراف) آیه 170/.
  61. (المیزان) علامه طباطبایى ج180/16 ـ 181.
  62. (نهج البلاغه) خطبه 131.
 
 
 
 
( 91 )
63. (نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر) 69 ـ 60. 64. (بحارالانوار) علامه مجلسى ج80/97 ـ 81 مؤسسة الوفاء بیروت لبنان; (الحیاة) حکیمى ها ج33/2 انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
  65. همان.
  66. (حیاة الامام الحسین بن على) باقر شریف قرشى ج264 مکتبة الداورى.
  67. در مقاله اى جداگانه به این موضوع خواهیم پرداخت.
  68. سوره (حدید) آیه 25; سوره (جمعه) آیه 2.
  69. (نهج البلاغه) خطبه 1 26; (کافى) ج58/8.
  70. سوره (شعراء) آیه 152.
  71. (مجمع البیان) ج107/1 مکتبة الحیاة.
  72. تفسیر (صافى) فیض کاشانى ج82/1 مؤسسه اعلمى.
  73.سوره (بقره) آیه 205.
  74. تفسیر (المیزان) علامه طباطبائى ج96/2.
  75. (نورالثقلین) ج204/1 حدیث 754 755.
  76. سوره (حدید) آیه 25; (حجّ) آیه 41; (مائده) آیه 26; (انبیاء) آیه 26; (نهج البلاغه) خطبه 40.
  77. سوره (غافر) آیه 26.
  78. سوره (بقره) آیه 158.
  79. سوره (بقره) آیه 159.
  80. سوره (نساء) آیه 16.
  81. سوره (مائده) آیه 38.
  82. سوره (یوسف) آیه 73.
  83. سوره (بقره) آیه 220.
 
 
 
 
( 92 )
84. سوره (شورى) آیه 4. 85. سوره (یونس) آیه 81.
  86. (تهذیب الاحکام) شیخ طوسى ج177/9.
  87. (نهج البلاغه) نامه 18.
  88. سوره (بقره) آیه 229.
  89. (نهج البلاغه نامه 62.
  90. (نهج الفصاحه)478/.
  91. سوره (حجّ) آیه 41.
  92. (نهج البلاغه) خطبه 218.
  93. (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحدید ج46/4.
  94. (نهج البلاغه) نامه 50.
  95. همان نامه 53.
  96. همان خطبه 27.
  97. همان خطبه 3.
  98. (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحدید ج141/3.
  99. سوره (هود) آیه 85; (نساء) آیه 29; (آل عمران) آیه 130; (تحف العقول) 245/ ـ 246.
  100. روزنامه (جمهورى اسلامى) شماره 6035 79/1/28