اصلاح ذات البین در فرهنگ دینى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده



 على(ع) در واپسین لحظه هاى زندگى پربرکتش فرزندان و رهروان راه خود را به اصلاح ذات البین سفارش کرد و ارزش آن را برتر از نماز و روزه سالیان شمرد.1

وصیّت تاریخى آن امام فرزانه پس از روزگارى تلاش در به سامان رساندن جامعه بیمار و رهبرى گروههاى آرزومند صلح و بهروزى حامل پیامها و درسهاى سرنوشت ساز فراوان است; از این روى بایسته است ما نیز که مخاطب این پیامِ ماندگاریم هماره در آن بیندیشیم و براى درمان دردهاى خود از آن شفا جوییم; چه بحرانها و دردهاى کنونى امت اسلامى با تلواسه ها و تنگناهاى روزگار على(ع) همسانى دارد و فتنه هاى موجود در میان گروههاى مسلمان و نیز پیروان اهل بیت درمیان مردم عراق و شام و حجاز آن روز نیز دیده مى شود. و آن سامان بخش بزرگ و خیرخواه امتِ پیامبر(ص) با همه توان در جبران آن کوشیده است.کارکرد روشن و حکیمانه امام در برخورد با تباهیها و شر انگیزیها براى همه امتها و ملّتها چراغ هدایت است و توشه راه.

براى دریافت درست اندیشه ها و شیوه عمل امام على(ع) در این باره بایسته است

 

 

( 318 )

بفهمیم اصلاح ذات البین چیست گستره آن کدام است و کدامین پیامد مثبت آن را در چنین جایگاهى قرار داده است و آن گاه مرزهاى مسؤولیت مردم در برابر آن تا کجاست و چه کسانى بدان مأمورند؟ و سوم آن که از چه راهکارهایى براى انجام آن مى توان سود جست و رهنمود و سیرت پیشوایان دین در این راه چیست؟

 

مفهوم اصلاح ذات البین

صلح سازش است و از یاد بردن رنجش و سازگارى و آشتى پس از قهر. ذات به مفهوم بنیه و اساس است. بین: حالت پیوند میان افراد. و اصلاح ذات البین استوارسازى و پیوندهاى فردى و اجتماعى است.2

در برابر افساد ذات البین 3 بیانگر پدیدآمدن دوگانگى دشمنى و هجران و نفاق میان مردم است. واژه صلاح ذات البین در معناى اصلاح به کار رفته است با این تفاوت اصلاح زدودن اختلاف و دوگانگى و نزدیک ساختن دلهاى رمیده است و صلاح کوشش در نگهداشت صلح و صفا و تلاش در پیدا نشدن تفرقه و فساد. در این تعبیر فرق صلاح و اصلاح در سلامت معنوى جامعه مانند پیشگیرى و درمان است.4 در قرآن کریم واژه اصلاح در ردیف معروف به کار رفته است که نشانگر فرق و پیامهاى ویژه هر یک از امربه معروف و اصلاح است.

(لاخیر فى کثیر من نجواهم الاّ من امر بصدقة او معروف او اصلاح.)5

مقدس اردبیلى بر آن است که اگر فساد ذات البین به رها کردن پاره اى از کارهاى واجب و یا انجام کارهاى حرام بینجامد اصلاح ذات البین از راه امربه معروف و نهى از منکر واجب مى شود.6 بر این اساس پیوند این دو واژه پیوند عام و خاص است.

قضا نیز قطع اختلاف است.7 با به بن بست رسیدن اصلاح کار دادرس آغاز مى شود و قاضى با استفاده از اختیاراتى که دارد به نزاع پایان مى دهد.

در فقه عنوانى یاد شده که بر قاضى است پیش از حکم دوسوى اختلاف را به اصلاح برانگیزاند 8 که نشان دهنده ناسانى و فرق این دو واژه است.

 

 

 

( 319 )

 

گستره اصلاح ذات البین

گستره اصلاح ذات البین حوزه اسلام و میان برادران مؤمن و خودى و شریک در هدف و راه است.

(انّما المؤمنون أخوة فأصلحوا بین اخویکم.)9

اخ به معناى شریک در مقصد و راه است.10 مؤمنان از آن روى که در هدف و اصول اساسى دین همراهند اگر جدایى بین آنان رخ دهد باید اصلاح شود. در این بستر اصلاح ذات البین میان اسلام و کفر و کسانى که دو هدف و مقصد دارند معنى ندارد و اگر هماهنگى و همراهى نیز انجام مى گیرد (هدنه) است و یا تألیف قلوب.

تاریخ نگاران از شگرد منافقان روزگار پیامبر گزارش کرده اند:آنان این اندیشه را در میان مردم رواج مى دادند که درگیریهاى میان اسلام و کفر و تیرگى پیوندها و پیوستگیها مردم را خسته و فرسوده ساخته و مصلحت مردم در آن است که مرزهاى سیاسى بین اسلام و کفر برداشته شود ومسلمانان و کافران قریش پیوندهاى دوجانبه برقرار کنند و پیامبر کارى به دین ستیزى و بیدادگرى ابوسفیان نداشته باشد. این گروه تلاشهاى خود را در راه جامه عمل پوشاندن به این آرزو اصلاح و خود را مصلح و آشتى جو مى نامیدند.خداوند با آیه هاى بیدارگرانه خود نقاب از چهره اینان گرفت و هدف و برنامه آنان را در خراب کردن باروهاى بلند میانِ دادو بیداد و توحید و شرک فسادآفرینى و آنان را مفسد نامید.11

اصلاح ذات البین زدودن دوگانگیهاست. دوگانگیها ستیزها کشمکشها جامعه اسلامى را از درون متلاشى مى سازد. مراد از اصلاح از بین بردن سلیقه هاى گوناگون و همسان سازى نیست; چه سرشت آدمیان گونه گونه است و انسانها داراى مایه هاى جسمى و ویژگیهاى فکرى و محیط زیست ناسانى هستند این خود به جدایى سلیقه و شیوه هاى زندگى کسان مى انجامد.12

کتابهاى فقهى آکنده از اختلاف نظرها و سلیقه ها و برداشتها در زمینه هاى گوناگون

 

 

( 320 )

فرهنگى و سیاسى و اقتصادى است و چه بسا در مسائل اجماعى و مشهور نیز قول خلاف وجود دارد در عرصه کارشناسى و حوزه اجرایى مسائل نیز نسبت به شیوه اجراى مسائل اقتصادى و سیاسى و اداره کشور نیز همواره دیدگاهها و طرحهاى مختلف عرضه مى شود. این گونه ناپیوستگیها نه تنها تباهى آفرین نیست که به صلاح دین و نظام است و مایه پویایى فرد و جامعه. طبیعت انقلاب اقتضا مى کند که همواره دیدگاههاى اجتهادى در عرصه هاى گوناگون آزادانه عرضه شود و بر شکوفایى آراء و اندیشه هاى اسلامى بیفزاید.

البته گفت وگوى فکرى اگر جامعه را به تنش کشد و به تیرگى پیوندها و پیوستگیها انجامد در این حوزه مى گنجد. در بعد دیگر دایره بحث هم مسائل خانوادگى را در بر مى گیرد و هم اختلافهاى میان جناحها و گروهها را بر خلاف مفهوم رایج آن در میان مردم که آن را به اصلاح تیرگى پیوندها و پیوستگیهاى بین دو نفر محدود مى کنند کاربرد آن در متون دینى و فرهنگ گذشته مسلمانان گسترده است. و پیش از همه چیز اصلاح پیوند و پیوستگى گروههاى اسلامى در حوزه آن جاى دارد.

 

جایگاه اصلاح ذات البین درچشم انداز دین و خرد:

همراهى و همدلى پایه و اساس جامعه انسانى است و مایه رشد و بهروزى آن. اگر همدلى و هماهنگى افراد در هم شکند و اعتماد و دلگرمى از دلها رخت بربندد مردم از پیشرفت و حرکت تکاملى باز مى مانند.کانون خانواده نخستین بستر تربیت و آموزش است و بیش ترین زیر ساختهاى روانى و شخصیتى کسان از این جا شکل مى گیرد. یکدلى و سازش کسان مایه آرامش و شادابى در خانه و زمینه ساز سازندگى و تربیت بهتر افراد جامعه است. اگر انس ساکنان خانه به بیزارى و نفرت دگر شود همه اعضاى این کانون بویژه کودکان آسیب مى بینند و شخصیت آنان لرزان و ناکارآمد خواهد شد.

جامعه ناهمگون که افراد به جاى همدلى در پى ویرانى یکدیگر باشند راه به فلاح و بهروزى نخواهد برد افزون بر واگشت و عقب ماندگى شوکت و اعتبار خود را در نزد

 

 

( 321 )

رقبا از دست خواهد داد. از زمینه هاى مهم زوال و فروپاشى تمدن بزرگ اسلامى اختلافهاى شکننده و رویاروییهاى گروهها و فرقه ها در درون جامعه هاى اسلامى بود. شکست اقتدار دولت عثمانى در سده اخیر در پى نزاعهاى درونى رخ داد.در مشروطه نیز اختلاف دیدگاهها به صف بندیهاى ویرانگر در میان رهبران جامعه انجامید.13 در این میان کسانى که با اساس دین و روحانیت بیگانه بودند میدان یافتند و با ترور شخص و شخصیت دلسوزان جامعه رهبران راستین را از صحنه سیاسى دور کردند. آقا بزرگ تهرانى گزارشى از اختلافهاى میان شیعیان در قرن هشتم نوشته است:

(تفرقه و فساد ذات البین سببِ سستى و گسیخته شدن بسیارى از جریانهاى شیعى در تاریخ بوده است. مى بینیم شمارى با شمارى دیگر درباره اختلاف در شمار امامان یا در بحث از مرزهاى تقیه به بگومگو مى پردازند و نزاعها و کشمکشهایى را پدید مى آورند و گروهى با گروهى دیگر در مفهوم تأویل یا درباره عصمت امامان و یا در مسأله روحانى بودن معاد همدیگر را به باد ناسزا مى گیرند با آن که همگى در اصل این مسائل همداستان هستند.)14

قرآن کریم مهرورزى و مهربانى مؤمنان را مایه نعمت15 و رحمت خداوند16 شمرده و نفرت و بیزارى دلها را از یکدیگر سبب فساد بزرگ و از بین رفتن باورهاى ایمانى.18 زیرا کدورتهاى ژرف و پردامنه رشته هاى برادرى را مى گسلد و عزت و حرمت جامعه دینى را به چالش مى برد.

پیامبر اسلام(ص) مى فرماید:

(ایّما مسلمین تهاجرا فمکثا ثلاثا یصطلحان الاّ کانا خارجین عن الاسلام ولم یکن بینهما ولایة.)19

دو مسلمان اگر بیش از سه روز با یکدیگر قهر باشند از حوزه اسلام خارج شده و رشته ولایت و پیوند دینى از بین آنان برداشته مى شود.

در متون دینى بر بایستگى اصلاح تیرگیهاى بین مؤمنان سفارشها شده است:

 

 

 

( 322 )

 

(فاتّقوا اللّه و اصلحوا ذات بینکم واطیعوا اللّه ورسوله ان کنتم مؤمنین.)19

از مخالفت خدا پروا کنید و دشمنیهایى که درمیان شماست آشتى دهید و خدا و پیامبرش را پیروى کنید اگر ایمان دارید.

ییا:

(انّما المؤمنون اخوة فاصلحوا بین اخویکم.)20

مؤمنان برادر یکدیگرند بین دو برادر اصلاح و آشتى دهید.

قرآن شناسان و فقهاء گفته اند امر به اصلاح بر دو چیز دلالت دارد:

1. واجب بودن اصلاح و سازش دادن بین مؤمنان.

2. فورى بودن آن.21

پیامبر(ص) بر ثواب پا درمیانى و سازش دادن میان مؤمنان سفارشها کرده و اجر و مزد مصلحان را همسان جهادگر در راه خدا شمرده است.22

على(ع) در شورانگیزترین خطبه پس از به دست گرفتن خلافت بر بایستگى همدلى گروههاى گوناگون مردم تأکید کرده و پس از شمارش سرفصل برنامه ها و کارهاى اساسى در راه دگرگون کردن زیربناى سیاسى و اقتصادى جامعه فرموده است:

(فاستتروا فى بیوتکم و اصلحوا ذات بینکم.)23

مردم درون خانه خویش جاى گیرید و راه آشتى با یکدیگر را در پیش.

امام بر آن نبوده که مردم را به انزوا و گوشه نشینى فرا خواند که امام خود میدان دار کار و تلاش اجتماعى بود و فراخوان به آن.مقصود اصلى این است که اى مردمى که براى اصلاح جامعه و خلیفه هر روز گرد مى آمدید اکنون نیازى به این گونه گردهماییها نیست و اگر درباره عثمان با همدیگر اختلاف داشتید آن را کنار گذاشته و اختلاف خود را اصلاح کنید; اگر کسانى که براى بیعت با من گرد آمده اند هم آوا و

 

 

( 323 )

هماهنگ نباشند و هریک از شما شعارى جدا ساز کند اصلاحات اساسى جامه عمل به خود نخواهد پوشید و من نخواهم توانست به هدفهاى انقلابى خود دست یابم.

امام در پایان زندگى با اشاره به سخنى از پیامبر بر اهمیت همدلى و بایستگى آن سفارش مى فرماید:

(اوصیکما وجمیع ولدى ومن بلغه کتابى بتقوى اللّه ونظم امرکم و صلاح ذات بینکم فانّى سمعت جدّکما (ص) یقول: صلاح ذات البین افضل من عامة الصلوة و الصیام.)24

شما و همه فرزندانم و کسانم و آن را که نامه من بدو رسد سفارش مى کنم به ترس از خدا و آراستن کارها و آشتى با یکدیگر. من از جدّ شما (ص) شنیدم که مى فرمود: آشتى دادن میان مردم بهتر است از نماز و روزه سالیان.

شیخ طوسى پس از نقل این وصیت امام مى نویسد:

(و اِنَّ البغضة حالقة الدّین وفساد ذات البین.)25

کینه و دشمنى دین را ریشه کن کرده و پیوند را تباه مى سازد.

اهمیت و والایى دوستى و برادرى بین مؤمنان و فاجعه آمیز بودن بیگانگى آنان از

 

 

( 324 )

یکدیگر چنان است که در قرآن و سنت در مواردى اجازه داده شده است از راههایى که به عنوان حکم اولى در شرایط عادى روا نیستند به عنوان ثانوى استفاده شود.از جمله بر مؤمنان روا نیست دروغ بگویند چه به جد و چه به شوخى و مزاح. بر این آیه ها و روایتهاى بسیارى گواه است.26 امّا با این حال اگر مؤمنى براى صلح بین دوگروه از مؤمنان و برقرار کردن آشتى در خانواده اى یا نجات جان مؤمنى از مرگ و…27 به ناگزیر به دروغ روى بیاورد روا شمرده شده است.

در واقع دلیل واجب بودن اصلاح بر دلیل حرام بودن دروغ حکومت دارد و مصلحت اصلاح فساد سخن ناراست را برمى دارد و آن را در ردیف سخن روا جاى مى دهد.

در موثقه معاویة بن عمار از امام صادق(ع) آمده است:

(المصلح لیس بکاذب.)28

آشتى دهنده دروغ گو نیست.

و در مرسله صدوق از پیامبر(ص) آمده که خداوند دروغ مصلحت آمیز در راه آشتى بین مردم را دوست دارد و راست مفسده انگیز را دشمن.29

وفاى به سوگند واجب و شکستن آن حرام است ولى در راستاى اصلاح بین مردم شکستن آن دشوار نیست و در جاهایى واجب مى شود:

(ولاتجعلوا اللّه عرضة لایمانکم ان تبرّوا وتتّقوا وتصلحوا بین النّاس.)30

خداوند را وسیله سوگندهاى خویش قرار مدهید تا از نیکوکارى و تقوا و اصلاح بین مردم باز ایستید.

از امام صادق(ع) در شرح آن گزارش شده است:

(اگر براى سازش دادن میان دو نفر فرا خوانده شدى نگو قسم خورده ام این کار را انجام ندهم.)31

شأن نزول آیه نیز بیانگر روایى پروا نکردن از سوگند براى آشتى است.32تغییر

 

 

( 325 )

وصیتِ وصیت کننده بدون اجازه او گناهى بزرگ است:

(فمن بدّله بعد ما سمعه فانّما اثمه على الذین یبدلّونه.)33

پس هرکس آن وصیت را بشنود و آن گاه دگرگونش سازد گناهش بر کسى است که آن را جابه جا کرده است.

وصیت کننده نیز بایستى عدالت را در مورد ماترک خود پاس دارد و هیچ یک از بازماندگان را بر دیگرى برترى ندهد; زیرا رفتار دوگانه میان خویشاوندان کینه و دشمنى پدید مى آورد و فتنه هایى را سبب مى شود. اگر وصیت کننده اى بر اثر علاقه بیش تر به شمارى از بازماندگان و یا ناخرسندى از شمارى کسانى را از ارث محروم کند و یا به کسانى بیش تر ببخشد. در این جا اگر وصیّ ببیند این وصیت جنگ و اختلاف در میان وارثان را در پى خواهد داشت در راستاى اصلاح میان وصیت کننده و وارث و یا میان وارثان بر او جایز است که در وصیت دگرگونى پدید آرد و بندهاى اختلاف انگیز آن را حذف کند:

(فمن خاف من موص جنفا او اثما فاصلح بینهم فلا اثم علیه انّ اللّه غفور رحیم.)34

هرگاه بیم رود که وصیت کننده اى در وصیت خویش دستخوش ستم یا گناهى شده است اگر کسى به اصلاح میان آنان پردازد گناهى انجام نداده است که خدا آمرزنده و مهربان است.

مفسران از آیه استفاده کرده اند: اگر کسى در وصیت دچار اشتباه شد و یا از روى عمد به ستم وصیت کرد کسى که بدان آگاه باشد در راستاى اصلاح بین بازماندگان و وصیت شدگان مى تواند وصیت را به عدل و داد برگرداند.35

در روایتِ صحیح از امام باقر(ع) نقل شده است: این آیه ناسخ آیه حرام بودن تغییر وصیت است.36

نجوا سخن گفتنِ پنهان و درگوشى است. پنهان سخن گفتن دو نفر و یا گروهى در نزد دیگران بدگمانى حاضران را برمى انگیزاند; از این روى قرآن این گونه

 

 

( 326 )

گفت وگوهاى پنهانى را که رنجش دیگران را در پى دارد کار شیطان خوانده است.37

البته در موردهایى مانند حفظ اسرار سیاسى و نظامى مسلمانان کمک به افراد نیازمند امربه معروف و اندرز پنهانى به افراد نجوا رواست و اصلاح ذات البین از این موردهاست:

(لاخیر فى کثیر من نجواهم الاّ من امر بصدقة او معروف او اصلاح بین النّاس.)38

در بسیارى از نجواهایشان فایدتى نیست. مگر سخن آنان که به صدقه دادن و یا نیکى کردن و یا آشتى جویى فرمان مى دهند.

امام صادق(ع) از آیه استفاده کرده است: بر مسلمان واجب است براى اصلاح کار و آشتى میان دو برادر مؤمن از آبروى خود مایه بگذارد و در این راه خود را به رنج افکند.39

 

اصلاح بین مؤمنان بر عهده کیست؟

قرآن کریم به روشنى سفارش فرموده بین مؤمنان سازش برقرار کنید.سخن در این است: مخاطب این پیام کیست؟ از گفته هاى مفسران فقهاء استفاده مى شود آشتى دادن میان مردم بر همگان واجب کفایى است ولى گروههایى از جامعه مسؤولیت بیش ترى از دیگران دارند و آنان نخستین مأموران به این کارند.

الف. دو سوى اختلاف: در این که دو سوى درگیرى و نزاع در اصلاح میان خود وظیفه اصلى دارند بحثى نیست و عقل و خرد نیز بدان فرمان مى دهد. آنان به ریشه پیدایش تیرگى و راههاى زدودن آن آشناتر از دیگرانند و شایستگى گزینش و حق گذشت فزون ترى از دیگران دارند. اگر آنان براى آشتى قدم پیش ننهند دیگر مصلحان در انجام کار موفق نخواهند شد.

ب. نظام اسلامى: نظام اسلامى در برقرارى صلح و صفا بین مردم و از بین بردن

 

 

( 327 )

تنشها و کدورتها وظیفه اى بس بزرگ دارد. چه در نزاعها و درگیریهاى خانوادگى و چه در نزاعهاى بزرگ بین گروههاى مردم دولت اسلامى وظیفه دارد قدم پیش نهد و با استفاده از اهرمهایى که در اختیار دارد آن را به صلح تبدیل سازد. از کارهاى مهم پیامبر اسلام از بین بردن نزاعها و زدودن کدورتها بین مؤمنان بود. دوگانگیها را به یگانگى دشمنیها را به دوستى و نامهربانیها را به مهربانى دگر مى کرد.پیامبر(ص) در مدینه قبیله اوس و خزرج را که از سالیان سال در دوگانگى و دشمنى به سر مى بردند آشتى داد. افزون بر آن پیامبر به میان قبیله ها مى رفت جنگ و درگیرى اگر بین آنها در مى گرفت اصلاح مى کرد:

(میان فرزندان عمرو بن عوف و مردم قبا از گذشته کشمکش ریشه دارى بود. پیامبر براى آشتى آنان به محله قبا رفت. حضرت در آن روز نتوانست نماز را در اول وقت به جاى آورد.)40

در اختلافهاى خانوادگى نیز پیامبر پناهگاه مردم بود و مردم براى برقرارى صلح و صفا در میان خانواده از آن حضرت در خواست کمک مى کردند و پیامبر میان آنان آشتى مى داد.41

در روزگار على(ع) نیز نیاز جامعه به اصلاح ذات البین برطرف ساختن اختلافها و کشمکشها بیش از روزگار پیامبر احساس مى شد. در کوفه مرکز خلافت گروهها قبیله ها و فرقه هاى گوناگون عرب و موالى(غیرعرب) جاى گرفته بودند که این پدیده ناسانیهاى فرهنگى و گرفتاریها و دشواریهاى جدیدى را به همراه داشت و سبب بالا رفتن میزان برخوردها و نزاعها مى شد. على(ع) به میان مردم مى رفت و از نزدیک با گرفتاریهاى آنان آشنا مى شد. چه بسیار آن حضرت در هواى تفتیده تابستان در میان مردم دیده مى شد که به بست و گشاد کارها مى پرداخت و گروهها قبیله ها و کسانى که به نزاع برخاسته بودند از نزاع بازمى داشت. چنان در این کار پى گیر و جدّى بود که خود را به رنج و زحمت مى افکند.42

على(ع) در مبارزه با طلحه و زبیر و نیز در جنگ با معاویه به آیه شریفه (وان طائفتان

 

 

( 328 )

من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما) استدلال مى جست و بر عهده حکومت مى دانست که به فتنه ها بدان سبب که مؤمنان را به رویارویى با هم وا مى دارد دشمنیها را دامن مى زند و سایه شوم اختلاف را مى گستراند پایان دهد و آرامش را در جامعه برقرار سازد.

امام به روشنى بیان مى کند: نبرد با معاویه در راستاى از میان بردن نفاق و شکاف در میان جامعه اسلامى صورت گرفته است.43

امامان دیگر گرچه از جایگاه رسمى حکومت به دور بودند ولى در حد توان و حوزه نفوذ به اختلافهاى بین مسلمانان بویژه اختلافهاى پیروان اهل بیت رسیدگى مى کردند و تلاش آنان بر این بود که به اختلاف و درگیرى بین شیعیان پایان دهند تا ناگزیر نشوند که به حاکمان ستم رجوع کنند.امام صادق(ع) به شمارى از یاران مأموریت داده بود که به نزاعها و اختلافهاى شیعیان رسیدگى کنند.44

ج. خواص نخبگان جامعه اسلامى: بزرگان فرزانگان و عالمان دین در بین مردم از جایگاه ویژه اى برخوردارند. مردم به آنان به دیده احترام مى نگرند وبه خاطر پاکى و فرزانگى و راستى بر قلبها حکومت مى کنند و سخن و پند آنان کارایى عمیق دارد.اینان خیلى خوب مى توانند در سالم سازى جامعه و زدودن غبارها کینه و دشمنى نقش بیافرینند. از این روى وظیفه اى بس سنگین دارند و نمى توانند خود را در اختلافها به دور بدارند. باید پا به میدان بگذارند و اختلافها را ریشه یابى کنند و به درمان آنها برخیزند وگرنه گناهى نابخشودنى را انجام داده اند.در دوره اى که نظام اسلامى در جامعه وجود ندارد و یا حکومت اسلامى در یکى از دوسوى نزاع قرار گرفته و گروهى از مردم به دشمنى با او برخاسته اند بزرگان بایستى پا در میدان نهند و با پا درمیانى در ماجرا به نزاع پایان دهند خطابِ (و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما) متوجه نخبگان و بزرگان جامعه است. على(ع) در ماجراى ستیز پیمان شکنان بصره بزرگانى چون سعدبن مالک و عبدالله بن عمر را سرزنش مى کند که چرا آنان از نفوذ و

 

 

( 329 )

جایگاه اجتماعى ممتاز خود استفاده نکردند و به جاى مداخله د

ر ماجرا و پیشگیرى از بالا گرفتن دشمنیها و به بن بست رسیدن گفت وگوها گوشه گیرى کردند.45

سعدبن وقاص بعدها از سهل انگارى و وظیفه نشناسى خود در نبرد جمل و صفین پشیمان شد و در پاسخ معاویه گفت:

(از این که با گروه سرکش [طلحه و زبیر و شامیان] نجنگیدم پشیمان و شرمسارم.)46

على(ع) حسن بصرى را نیز بر انزوا و وظیفه نشناسى در برابر این جنگ هولناک نکوهش کرد. حسن بصرى از کرده خود سخت شرمنده شد و از این که با مخالفان على و گروه جنگ طلب نجنگیده بود مى گریست.47

علماء به عنوان خواص جامعه از آغاز مورد اعتماد مردم بوده و در گشودن گرهها و از میان برداشتن اختلافها و برقرارى صلح و سازش بین مردم نقش ممتازى بر دوش داشته اند. بسیارى از اختلافها و درگیریها و بگومگوها و جنگها به آبرو و جایگاه اجتماعى علماء از میان رفته و در بسیارى از دوره هاى تاریخى وجود عالمى مردمدار و صاحب نفوذ منطقه اى را از دادگاه دادستان و عسس و گزمه بى نیاز ساخته و جلوى هرج ومرجها را گرفته است.

عالمان این نقش اساسى و بنیادین را تنها در بین مردم نداشته اند بلکه از جایگاه خود در بین مردم و حاکمان وقت استفاده کرده و جلوى ستم و سخت گیرى بر مردم را گرفته و به گونه اى صلح و آرامش را در جامعه حاکم ساخته اند. در حکومتهایى که به شیعه گرایش داشتند اگر اختلافى بین آنان و گروههایى از مردم پیش مى آمد این نقش را به زیباترین وجه انجام داده اند.ابواحمد والد سید مرتضى در دولت آل بویه چنین جایگاهى داشت. او بیش تر سفیر میان آل بویه و آل حمدان و دیگر حاکمان بود و به اختلافها پایان مى داد.48 خاندان کاشف الغطاء در عراق جایگاهى بزرگ داشتند و اختلافهاى میان دولتهاى اسلامى با دست پرکفایت آنان پایان مى گرفت.

شیخ جعفر کاشف الغطاء در بهبود بخشیدن پیوند و پیوستگى میان دولت عثمانى

 

 

( 330 )

و دولت ایران نقش اثرگذارى داشت همو بود که با تلاشهاى پى گیر خود به جنگ میان عثمانیان و فتحعلى شاه قاجار پایان داد.عثمانیان به او به دیده احترام مى نگریستند و پیشنهادهاى او را رد نمى کردند.49

میرزاى شیرازى در اصلاح بین شیعیان و سنیان تلاش گسترده اى داشت و بسیار بسیار از فتنه هاى کور و خانمانسوز را با تدبیر جلو گرفت.

(در سال 1311هـ.ق. فتنه اى میان اهالى سامرا و مجاوران برانگیخته شد که به دنبال این حادثه هر یک از طوایف داخل شهر فرقه اى از قبائل خارج شهر را به یارى طلبیدند و کم مانده بود که فتنه اى بزرگ رخ دهد که به کیاست و تدبیر سیّد این فتنه از میان رفت و میان طوایف آشتى برقرار شد.)50

در همان دوره علامه شیخ على و فرزندش شیخ باقر حیدر از علماى نجف در اصلاح ذات البین و از میان بردن تیرگیهاى میان مردم بسیار موفق بودند و حرکتهاى اساسى آنان در برقرار کردن صلح و صفا بین گروهها و از بین بردن ریشه هاى فتنه بین پیروان اهل بیت زبانزد بود.51

اکنون نیز روحانیت چون گذشته از چنین جایگاهى برخوردار است. وجود علما در صحنه اجتماع و در عرصه خدمت گزارى بسیارى از دشواریها گرفتاریها را از سر راه برمى دارد و اختلافها و نزاعهاى بین مردم مؤمن را به صلح و صفا دگر مى کند. برنامه ریزى در استفاده درست از جایگاهى که روحانیت و علماى دین در جامعه دارند مى تواند بار سنگین قوه قضائیه را سبک کند و به بسیارى از درگیریها واختلافهاى خانمان برانداز بدون این که به دادگاه کشیده شود پایان دهد. البته پایانى خوش.

علماى دین اگر دست به کار شوند به درگیرى بین دو گروه مؤمن و نزاع و کشمکش خانوادگى پایان دهند چون با اندرز و پند وخیرخواهى براى هر دو طرف و مصلحت سنجیها همراه است و آنچه که در آشتى دو گروه کارساز است نرم شدن قلبها بر اثر پندواندرز و اثرگذارى معنوى عالم دین و گردن نهادن دو گروه درگیر به

 

 

( 331 )

فرمان خداست این صلح شیرین پایدار و سازنده خواهد بود.شهید بهشتى در شرح وظیفه و رسالت عالمان دین نکته مهمى را یادآورى مى کند و مى گوید: انتظار مردم از عالم دین این است که براى آنان گره گشایى کند و در کدورتهاى میان گروهها و یا اختلافهاى خانوادگى مردم به خود زحمت بدهد و با فرزانگى و تدبیر از بزرگ شدن رویداد پیشگیرى کند.

شهید بهشتى از عالمى مردمدار به نام شیخ ابراهیم نجف آبادى یاد کرده که هم مدرس بوده و هم امام جماعت و نیز اندرزگوى شهر و مانند پدرى مهربان به بحرانهاى حوزه خدمت خود رسیدگى مى کرده است:

(گاهى بعد از نیمه شب دَرِ خانه ایشان را مى زدند و مى گویند ریش سفیدهاى فامیل نتوانسته اند دعواهاى خانگى را حل کنند لطفا بیایید ما را اصلاح دهید.)52

در این روزگار مهم آن است که مردم این جایگاه روحانیت و این میراث دیرینه را پاس بدارند تا این نهاد مقدس را که در فراز ونشیبهاى مخوف و فتنه هاى خطرساز مشکل گشا بوده و براى حفظ همدلى برادرى یگانگى و پیوستگى ملى خطرها کرده است سست نشود و مبادا با عملکرد نادرست یک روحانى یک عمامه به سر و… جایگاه اصیل و محکم روحانیت زیر سؤال برود.

روحانیان نیز شایسته است مقام خویش را پاس بدارند و چونان پدرى مهربان همه جناحهاى دلسوز و پاى بند به اصول اسلام و نظام اسلامى و ولایت فقیه را زیر چتر محبت و راهنمایى خویش قرار دهند و با عملکرد درست دلها را به یکدیگر نزدیک کنند.

 

راهکارهاى آشتى بین مؤمنان

از بین بردن تنشها نفرت زدایى نزدیک کردن دلها به یکدیگر بازگرداندن شادى به کانون خانواده ها کارى خرد و آسان نیست. این کار به انسان و ویژگیهاى روانى او

 

 

( 332 )

بسته است و زدودن نفرت و جداییهاى ریشه دار نیازمند شناخت انسان و جامعه و کارشناسى عالمانه دارد. نزاعها درگیریها و کشمکشها در بین دو گروه مؤمن زن و شوهر دو خانواده از یک فامیل دو گروه فکرى دو فرقه دو گرایش سیاسى و… ریشه ها و انگیزه هایى دارد که باید دقیق و همه سونگرانه مطالعه شوند و پاره اى از درگیریها و بگومگوها از خواهشهاى نفسانى سرچشمه مى گیرند و بستر خانواده و جامعه را غم افزا و سرد مى سازند پاره اى از فقر مادى و پاره اى از فقر فرهنگى سرچشمه مى گیرند پاره اى از تعصبهاى کور کژفهمى ارتجاع برداشتهاى نادرست از متون دینى و… ناشى مى شوند و پاره اى را هم قدرتها به آنها دامن مى زنند و یا کسانى که منافعى در آنها دارند که باید به دو گروه درگیر به درستى فهماند.اکنون چند راه کار را در این راه ارائه مى دهیم که اگر به درستى روى آنها درنگ شود و مطالعه همه سویه در آنها بشود مى توان از این جا به بسیارى از ناهنجاریها پایان داد و صلح و صفا را در بین گروهها و خانواده ها برقرار ساخت.

1. برانگیختن خردهاى خفته: ناآگاهى و به فراموشى سپردن نیروى اندیشه و خرد از علتهاى مهمّ بروز جدالها و نزاعهاست. زیرا انسانها در پرتو خردورزى به صلح و صفا مى رسند. اندیشه راهنماى انسانها به سوى سعادت و خوشبختى است.

 

 

( 333 )

خرد و اندیشه انسانها را برمى انگیزد تا جمعى زندگى کنند و کارها را گروهى پیش ببرند و رشته هاى پیوستگى را محکم تر کنند. و در راه نگهداشت صفا و صمیمیت از بسیارى از خواسته هاى فردى بگذرند.

اگر در کارها از نیروى خرد و تدبیرهاى آن استفاده نشود احساسات میدان مى یابد و آرزوهاى فردى وهوسها و خشم و شهوت با آن در مى آمیزد و مردمان عنان گسیخته برابر یکدیگر قرار مى گیرند.بسیارى از برادرکشیها در پى حرکتهاى آنى پرشتاب و به دور از اندیشه ورى رخ مى دهد و گروهها و قبیله ها و کسان با شنیدن خبرى ناگوار بدون این که از درستى و نادرستى آن آگاهى دقیق داشته باشند یکدیگر را هدف قرار مى دهند و پراکندگیها آغاز مى شود.

قرآن براى پیشگیرى از فساد ذات البین مسلمانان را به خردورزى و کندوکاو در تباهى آفرینى دشمنیها فرا مى خواند.اوس و خزرج دو قبیله بزرگ مدینه به برکت وجود پیامبر(ص) از جنگ و جدالهاى دیرین که بسان زخم کهنه و چرکینى زندگى آنها را تباه کرده بود رهایى یافتند. امّا پس از اسلام گه گاهى کینه ها شعله مى کشید که در این هنگام پیامبر(ص) آنان را به خردورزى دعوت مى کرد و گذشته نکبت بار را به یاد آنان مى آورد.على(ع) از زمینه هاى پیروى مردم بصره از شورشیان جمل و وارد شدن در این آشوب کور و بى فرجام را سوار شدن بر مرکب بى عنان احساس مى شمرد.امام پس از رخداد خونین جمل به روشنى یادآور شده است: رهبرى کم خردان سبب شد این فتنه بزرگ در بصره پدید آید و مسلمانان در فتنه کور گرفتار آیند و خونهایى به ناحق ریخته شود.53

و نیز در جنگ صفین کم خردى و نیندیشیدن به تزویرهاى پشت پرده دشمن و گوش نکردن به سخن خردمندان سبب شد در سپاه حق رخنه بیفتد و معاویه در آستانه شکست سپاه پیروز را زمین گیر کند. قرآنها بر سر نیزه و شعارهاى فریبنده صلح طلبى سپاه باطل در کم خردان سپاه حق کارگر افتاد و على(ع) را با آن همه خرد و دانایى از حرکت بازداشت.از این روى براى پایان دادن به فتنه هاى کور درگیریهاى گروهى و

 

 

( 334 )

قبیله اى و فرقه اى و خانوادگى هیچ راهى بهتر از بیدار کردن خردهاى خفته و نهادینه شدن آن نیست و بسان خردورزى کارایى ندارد.

2. گسترش ارزشها و فضیلتها: با مطالعه و دقت روى بسیارى از جریانهاى تباهى آفرین تاریخ و کشمکشهاى فرساینده به این نتیجه مى رسیم که حاکم نبودن ارزشها و فضیلتها از جمع و گروهى سبب شده راه بر پیروى از هواى نفس گشوده شود.در جامعه اى که ارزشها کم رنگ شود حسد آز زیاده خواهى کینه بى عدالتى رشد مى کند و وقتى این خویهاى ناپسند و ضدارزش رشد کرد بسیارى از مردم کرکس وار به جان هم مى افتند و نظام زندگى از هم فرو مى پاشد.گروهى از مفسران و تاریخ نگاران شأن نزول آیه نخست سوره انفال را آزمندى شمارى از جنگاوران به سر غنائم جنگى دانسته اند:

(پیامبر در غزوه بدر براى تشویق جنگجویان جایزه هایى را ویژه کرد.این کار سبب شد جوانان در این مسابقه افتخار آفرین به هدف دست یابند و افراد سالخورده زیر پرچمها درنگ کنند. پس از پایان نبرد پیرمردان گفتند ما نیز سهمى داریم. ما مایه دلگرمى شما بودیم اگر کار بر شما سخت مى شد به ما پناه مى آوردید. این موضوع سبب شد میان دو نفر از انصار مشاجره لفظى رخ دهد و راجع به غنائم بگومگو کنند. آیه نازل شد:

(از غنائم جنگى از تو مى پرسند.بگو: غنائم جنگى از آنِ خدا و پیامبر است پس از خدا پروا دارید و با یکدیگر سازش کنید.)54

همراه بودن اصلاح و تقوا در این جا و دیگر جاها نشانگر این نکته است که ارزشهاى اخلاقى و پرهیزگارى زمینه ساز اصلاح ذات البین است.

على(ع) یکى از انگیزه ها و علتهاى اختلاف یاران کوفى را پس از نبرد صفین کم رنگ شدن ارزشهاى اخلاقى و راه دادن به هوسهاى نفسانى دانسته است:

 

 

 

( 335 )

 

(انّما انتم اخوان على دین اللّه ما فرّق بینکم الاّ خبث السّرائر وسوء الضمائر.)55

شما همه برادران دینى هستید و باطنهاى ناپاک و نیتهاى بد و آلوده شما را به پراکندگى سوق داده است.

آزو بخل از انگیزه هاى ناسازگارى همسران یاد شده است و تقوا مایه اصلاح آنان.

(واحضرت الانفس الشّح… و ان تصلحوا و تتّقوا.)56

گذشت دو طرف نزاع بویژه ستمدیده در دستیابى به صلح و صفا کارساز است. گذشت زمینه برطرف شدن و کم شدن کینه ها را فراهم مى آورد. قرآن از گذشت گاه تعبیر به (عفو) و گاه تعبیر به (صفح) کرده است.

(عفو) گذشت از حق و (صفح) چشم پوشى و نادیده گرفتن حق خود است.

راغب مى گوید: (صفح) رساتر و بلیغ تر از (عفو) است.57

قرار گرفتن این دو در کنار یکدیگر دلیل است که این دو واژه بیانگر دلالت این دو واژه بر دو معناست. قرآن به مؤمنان سفارش مى کند بر یکدیگر سخت نگیرند و از حقوق شخصى براى مصلحت برتر و اصلاح درگذرند:

(ولیعفوا و لیصفحوا الا تحبّون ان یغفر اللّه لکم.)58

باید ببخشند و ببخشایند آیا مى خواهید خدا شما را بیامرزد.

قرآن قصاص را سبب حیات و زندگى مى شمرد ومى فرماید: مجازات بدى بدى و چشم در برابر چشم است; ولى قصاص و انتقام چه بسا در مواردى کدورتها را از بین نبرد و کینه هاى درونى که اکنون خاموش شده در روزگارى دیگر سر برآورد. گذشته از حق کینه ها را خشک مى کند و سبب اصلاح پایدار میان دو طرف نزاع مى شود.

(وجزاء سیئة سیئة مثلها فمن عفا و اصلح فاجره على اللّه.)59

جزاى هر بدى بدى است همانند آن. پس کسى که عفو کند و آشتى ورزد مزدش با خداست.

 

 

 

( 336 )

 

(کتب علیکم القصاص فى القتلی…. فمن عفى له من اخیه شىء فاتّباع بالمعروف واداء الیه باحسان ذلک تخفیف من ربّکم ورحمة.)60

درباره کشتگان بر شما قصاص مقرر شد…. پس هرکس که از جانب برادر خود عفو گردد باید با خوشنودى از پى اداء خونبها رود و آن را به وجه نیکو بپردازد. این حکم تخفیف و رحمتى است از جانب پروردگارتان .

(والجروح قصاص فمن تصدّق فهو کفّارة له.)61

و هر زخمى را قصاصى است و هرکس از قصاص درگذرد گناهش را کفاره اى خواهد بود.

نقش گذشت در مسائل خانوادگى روشن تر است. زیرا گذشتِ از حق از سوى زن و یا شوهر به سود دیگرى کینه ها را ازمیان مى برد و به اصلاح مى انجامد.

(وإن امراة خافت من بعلها نشوزاً او إعراضا فلاجناح علیهما ان یصلحا بینهما صلحا والصّلح خیر.)62

اگر زنى دریافت که شوهرش با او بى مهر و از او بیزار است باکى نیست که هردو در میان خود طرح آشتى افکنند که آشتى بهتر است.

در شرح آیه روایتى از على(ع) وارد شده است:

(مردى داراى دو همسر است که از اداره یکى ناتوان و یا بر اثر زشتى از او رویگردان شده و در پى جداشدن از اوست. ولى زن خواهان جدایى نیست. زن با مرد مصالحه مى کند که از حقوق خود به سود او درمى گذرد به شرط این که از او جدا نشود.)63

در مرحله اى بالاتر سفارش شده است: افزون بر گذشت دوسوى درگیرى و نزاع به یکدیگر احسان کنند و با کمکهاى مالى و هدیه بى مهریهاى رقیب خود را به مهر و دوستى بدل سازند.

در آیات بسیارى برّ و احسان با اصلاح ذات البین آمده که نشانگر نقش احسان در

 

 

( 337 )

زمینه سازى آشتى و صلح پایدار است.

(أن تبرّوا وتتّقوا وتصلحوا بین النّاس.)64

در فایده هدیه گفته شده است:کینه ها را از بین مى برد و زمینه گفت وگو را فراهم مى سازد 65 و امام صادق براى پیشگیرى از طلاق در صورت وجود شرائط ادامه زندگى زناشویى سفارش فرموده: زن مالى به همسر رنجیده و سرکش خود ببخشد.66

آثار پایدار احسان و رفتار نیکو در نزاعها و درگیریهاى خونین آشکارتر است. در جنگ جمل گروه بسیارى از مردم به حمایت از شورشیان پیمان شکن (ناکثین) وارد نبرد شدند. پس از شکست فتنه امام (ع) انتقام نگرفت زخمیان را نکشت و فراریان را دنبال نکرد و اسیران را آزاد کرد و اعلام عفو عمومى فرمود.این رفتار کریمانه در آرامش عمومى و از میان رفتن کینه هاى درونى بصریان تأثیرى بسزا گذاشت و بسیارى از فریب خوردگان را به پوزش واداشت.67

ابن عباس پس از واقعه جمل فرماندار بصره شد. وى در آغاز با مردم بویژه با تیره بنى تمیم به جرم همکارى آنان با سپاه جمل درشتى مى کرد. امام در نامه اى او را به مدارا و احسان با مردم شهر سفارش کرد و افزود: رفتارت چنان باشد که گره وحشت از حکومت از دلهایشان گشوده شود:

(فحادث اهلها بالإحسان الیهم واحلل عقدة الخوف عن قلوبهم.)68

با بصریان به نیکى رفتار کن و گره وحشت و ترس از حکومت را از دلهایشان بگشاى.

چه اگر کینه ها انباشته شود و بر اثر ترس بروز نیابد ناخرسندى آنان از حکومت اندک اندک افزون گشته و به صورت انفجارى خطرناک روزى رخ خواهد داد.

امام در نامه به مالک اشتر نیز سفارش مى کند با برخورد نیکو با مردم :

(عقده آنان که کینه دارند بگشا و اسباب دشمنى را از میان بردار.)69

3. راه بستن بر فتنه هاى خارجى: پاره اى از کدورتها و کینه ها در بین مؤمنان و

 

 

( 338 )

گروههاى پاى بند به ارزشها در جامعه اسلامى ریشه بیرونى دارند. فتنه گران و بدخواهان براى بدبین کردن گروهى از مؤمنان به گروهى دیگر دو شخص مؤمن نسبت به یکدیگر و رویارو قرار دادن هواداران دو شخصیت سیاسى و یا دینى از گوناگون شگردها استفاده مى کنند تا بین مردم مسلمان پراکندگى پدید آورند. قرآن اینان را شیطان نامیده و حرکت آنان را حرکتى شیطانى:

(إنّما ذلکم الشّیطان یوقع بینکم العداوة والبغضاء.)70

در صدر اسلام منافقان و گروههایى که منافع خود را با گسترش اسلام در خطر مى دیدند همیشه میان مسلمانان سم پاشى مى کردند و با یادآوریهاى ناگواریها و اختلافهاى کهنه خشم مسلمانان را نسبت به یکدیگر بر مى افروختند.

عبدالله بن ابى در غزوه بنى المصطلق با استفاده از جریان پیش آمده میان یکى از مهاجران و انصار تلاش کرد میان آنان اختلاف بیندازد و با پررنگ کردن مرزهاى فراموش شده قومى دوباره آنان را به رویارویى کشاند که پیامبر با درایت و تیزبینى فتنه را از میان برد.

(پیامبر در گرماگرم هوا دستور کوچ داد. بیش از یک شبانه روز سپاه خسته از راه و جنگ در حرکت بودند و هنگامى که دستور استراحت داد همگى یکسره به خواب رفتند و پس از استراحت لازم حرکت کردند. بدین روش مردم گفت و گوهاى بیهوده گذشته را از یاد بردند و مشکل برطرف شد.)71

ییهودیان در میان مسلمانان فتنه گرى مى کردند.آنان گسترش اسلام را در شهر خود بر نمى تافتند و از استقبال گسترده مردم به این دین نوظهور در رنج و عذاب بودند; از این روى براى دامن زدن به اختلاف بین مسلمانان دست به کار شدند و با شایعه پراکنى دروغ گویى بدگویى یادآورى جنگهاى خونین اوس و خزرج به افساد ذات البین مى پرداختند:

(یکى از یهودیان به نام شاس بن قیس از کنار مسلمانان مى گذشت.

 

 

( 339 )

گروهى از طوایف اوس و خزرج دوستانه در کنار یکدیگر نشسته بودند. کینه هاى درونى او به جوش آمد. به یکى از جوانان یهود سفارش کرد: در جمع مسلمانان حوادث خونین بعاث و جنگهاى شدید بین اوس و خزرج را یادآور شود. جمعى از مسلمانان ساده دل تحت تأثیر قرار گرفتند و همدیگر را تهدید کردند. نزدیک بود آتش جنگ روشن شود.)71

پیامبر به سراغ آنان رفت و با اندرز آتش فتنه را خاموش کرد. آیاتى از سوره آل عمران در اهمیت یگانگى و همبستگى و نعمت الفت و هوشیارى نسبت به فتنه هاى یهودیان نازل شده است.72

امروز نیز منافقان و صهیونیسم جهانى از گردانندگان اصلى اختلاف اندازى و فتنه گرى در بین مسلمانان هستند. از دیرباز تا کنون استعمارگران براى دردست گرفتن زمام کشورهاى اسلامى از این شگرد بهره برده به اختلافهاى قومى و مذهبى دامن زده اند.با ایجاد مرزهاى مصنوعى ترک و عرب و فارس از یک سوى و نزاع شیعه و سنى از دیگر سوى در سرزمین امت اسلامى بذر کینه افشاندند و امت اسلامى را از بالندگى و شکوفایى باز داشتند.

در دوران صفویه دولتهاى اروپایى براى درهم شکستن دولت عثمانى همواره با دسیسه آتش جنگ میان ایران و عثمانى را شعله ور نگه مى داشتند. آنها جاسوسها و آتش افروزان خود را با نام سفیر بازرگان و جهانگرد به دربارها گسیل مى داشتند و به فتنه گرى مى پرداختند.شاردن در سفرنامه خود موردهاى بسیارى از فتنه گریهاى دولتهاى غربى را براى واداشتن ایران به جنگ با عثمانى به شرح آورده است.73

کشمکشهاى بین عثمانى و ایران توان هر دو کشور را فرسود و با سربرداشتن اختلافهاى قومى در قلمرو عثمانى قدرت و شوکت این حکومت بزرگ در هم شکست و با ضربه اى از بیرون به کلى از هم فروپاشید.با فروپاشى حکومت عثمانى دنیاى اسلام قطعه قطعه شد و هرج ومرج تار و پودش را از هم درید.

 

 

 

( 340 )

از بامداد پیروزى انقلاب اسلامى درگیریهاى مذهبى و دامن زدن به اختلافهاى قومى از شگردهاى مهم بدخواهان در راه سست کردن بنیاد نهضت اسلامى بود که با درایت امام خمینى و همراهى و همگامى عالمان دین و فرهیختگان سنى و شیعه به جایى نرسید. در سالهاى اخیر منافقان با پشتیبانى امریکا و صدام این حربه قدیمى را دوباره به کار گرفتند و در 30 خرداد 1373 در روز عاشورا در حرم مطهر امام رضا(ع) فاجعه هولناکى آفریدند که به شهادت و زخمى شدن صدها نفر انجامید. همزمان در مسجد مکى برادران اهل سنت زاهدان بمب گذارى کردند تا چنین وانمود شود این شیعیان و سنیان هستند که مکانهاى مقدس همدیگر را هدف گرفته اند و به ویرانى مى کشانند.تا از این رهگذر فتنه اى دیگر بر پا کنند و انقلاب اسلامى را در گرداب بلا فرو برند که خوشبختانه با دستگیرى مزدوران سیاه بخت وابسته به گروهک منافقان همه چیز روشن شد.

4. بیت المال در خدمت اصلاح ذات البین: نزاعها گاهى بر سر امور مالى است. تنها راه پایان دادن به آن بذل مال است که مؤمنان باید به بذل مال همت گمارند و نگذارند زخم نزاع دشمنى دوگانگى در بدن جامعه کهنه شود و ناعلاج.

زکات باید فى سبیل اللّه هزینه شود بهترین راه اصلاح ذات البین مؤمنان است.

امام صادق(ع) به کارگزار مالى خود مفضل بن عمر فرمود:

(إذا رأیت بین اثنین من شیعتنا منازعة فافتدها من مالى.)74

هنگامى که بین دو نفر از پیروان ما نزاعى را دیدى از مال من غرامت بپرداز تا با یکدیگر آشتى کنند.

(ابوحنیفه سرکاروان دار حاجیان کوفه مى گوید: من و دامادم درباره میراثى درگیرى داشتیم. مفضل بن عمر به ما رسید. لختى درباره کار ما نگریست. سپس ما را بر سراى خود برد و با مبلغ چهارصد درهم میان ما آشتى داد و گفت: بدانید این مال از مال من نبود.

 

 

 

( 341 )

امام صادق(ع) به من فرمود: هرگاه بین دو نفر از پیروان اهل بیت مشاجره اى پیش آمد. با دارایى ایشان که در اختیار دارم آن را برطرف سازم. این مال از دارایى ابوعبدالله بود.)75

فقهاء از متون دینى استفاده کرده اند: از موارد مصرف بیت المال بویژه زکات اصلاح ذات البین است. چه اصلاح از نمونه ها و مصداقهاى بارز (فى سبیل اللّه) است. افزون بر این اگر کسى در این راه خسارتى دید به عنوان سهم غارم مى توان از زکات خسارت وى را جبران کرد.صاحب جواهر در تعریفِ غارم در راه اصلاح نوشته است:

(غارم کسى است که براى اصلاح ذات البین غرامت مى پردازد چنانکه کشته اى افتاده و کشنده وى معلوم نیست و نزدیک باشد بر سر آن فتنه اى رخ دهد. کسى خونبهاى او را بر عهده مى گیرد یا مالى تلف شده و تباه کننده اش را نمى دانند کسى براى پیشگیرى از اختلاف قیمت آن را بپردازد.)76

صاحب جواهر از دیگر فقیهان از جمله شیخ طوسى نقل کرده است: در راه اصلاح ذات البین مى توان از زکات استفاده کرد.

5. داورى خدا و رسول: در هر نزاع و درگیرى چه فکرى چه مالى چه خانوادگى و… بهترین داور خدا و رسول خداست.

 

 

 

( 342 )

 

(وإن تنازعتم فى شىء فردّوه إلى اللّه والرّسول إن کنتم تؤمنون باللّه والیوم الآخر ذلک خیر وأحسن تأویلا.)77

و چون در امرى اختلاف کردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید به خدا و پیامبر رجوع کنید. در این خیر شماست و سرانجامى بهتر دارد. نزاع در دین و شریعت از مصداقهاى بارز اختلافهایى است که با رجوع به نص قرآن و سنت روشن پیامبر(ص) پایان مى یابد.

عقل و خرد و سنت حکم مى کنند هرگاه در تفسیر قرآن و یا در گفته هاى پیامبر(ص) اختلافى پدید آمد به نزدیک ترین کسان به پیامبر(ص) و داناترین خویشان او; یعنى اهل بیت و خاندان او باید مراجعه شود. در این که عترت پیامبر(ص) و على و خویشان او و فرزندانش(ع) از اهل بیت پیامبرند در میان مسلمانان اختلافى نیست.حدیث ثقلین که مورد اتفاق همه مسلمانان است راه مناسب و روشن براى اصلاح ذات البین است.

احمد حنبل به سند صحیح از ابى سعید خدرى نقل کرده است:

(قال رسول اللّه(ص) إنّى تارک فیکم الثّقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء الى الأرض وعترتى اهل بیتى وإنّهما لن یفترقا حتّى یردا على الحوض.)78

على(ع) گاه رویارویى با سرکشیهاى معاویه و اندیشه هاى ویران گر خوارج تأکید فرمود براى رهایى از این باتلاق که این گمراهان گرفتارش آمده اند بایستى از چراغى که اهل بیت فرا راه انسانها افروخته اند پرتو گرفت. زیرا اهل بیت شارحان و مفسران قرآنند و در روشنگرى سنتِ پیامبر از کسانى که از آن حضرت دورتر بوده اند بسى سزاوارترند. امام به مردم بارها سفارش فرمود:

(در فتنه ها و اختلافهاى فکرى از اهل بیت پیامبر جدا نشوند و از گفتار و رفتارشان در گشودن گره هاى فکرى و رسیدن به صلح و آشتى بین خود کمک گیرند.)79

 

 

 

( 343 )

امامان دیگر نیز براى حل فتنه هاى فکرى برخاسته از دیدگاههاى کلامى و فقهى به مسلمانان سفارش مى کردند: اهل بیت پیامبر شایسته ترین مردم هستند که اربابان مذاهب براى فهم قرآن و سنت بایستى به آنان مراجعه کنند.

در روزگار غیبت نیز براى شناخت قرآن و سنت و گفته هاى عترت پیامبر و پیشگیرى از دسته دسته شدن پیروان اهل بیت امامان ما را به فقیهان و دین شناسان پارسا رهنمون ساخته اند.80

امامان به پیروان خود اندرز داده اند: در برخورد با دیگر اربابان مذاهب و پیروان آنان و کسانى که با سیرت اهل بیت بیگانه و ناآشنایند با روشنگرى سنت پیامبر وفاق و اصلاح ذات البین را در دستور کار داشته باشند و از تکفیر و رنجاندن پیروان دیگر فرقه هاى اسلامى خوددارى کنند. بلکه با همدلى و کمک و شرکت در برنامه هاى فردى و جمعى آنان چونان عیادت بیماران و تشییع جنازه اساس برادرى اسلامى را استوارتر کرده و از تیرگیها بکاهند.81

6. عدالت زمینه ساز صلح پایدار: اصلاح یعنى از بین بردن فساد و شقاق. بسیارى از دوگانگیها دشمنیها ریشه در ستمگرى دارد. ستمِ ستمگر سبب شده که ستمدیده در برابر ستمگر بایستد.در این هنگام اصلاح پایدار تنها در سایه برآوردن حق ستمدیده و برقرارى عدالت ممکن است. گذشت گرچه در پدیدآوردن آشتى کارگر است ولى فراگیر و گسترده نیست. بخشش چه بسا دشمنى را فرو نشاند ولى اگر صاحب حق به خواسته هاى مشروع خود نرسد گاه با پیش آمدى دیگر خشمهاى فروخورده شعله ور مى شود و دشمنى ژرف تر مى گردد. قرآن دادورزى را شرط نخستین مصالحه و ایجاد پیوند استوار توصیف مى کند:

(فأصلحوا بینهما بالعدل واقسطوا اِنّ اللّه یحبّ المقسطین.)82

میان دو سوى نزاع صلحى عادلانه برقرار کنید و عدالت ورزید که خداوند عادلان را دوست دارد.

 

 

 

( 344 )

عدل موازنه و هر چیز را درجاى خود نهادن است و رسیدن حق به صاحب آن.از بین بردن تبعیض و آزادى ستمدیده در گرفتن حقوق خود زمینه اصلاح را فراهم مى کند و در موارد بسیار به عفو و احسان نیز مى انجامد.

علاّمه طباطبائى مى نویسد:

(در اصلاح نزاعهاى خونبار و مسلحانه تنها کنار گذاشتن جنگ افزار بسنده نیست اگر در میان این دو گروه حقى پایمال شده یا خونى ریخته شده و یا آبرویى از میان رفته باید جبران شود و گرنه اصلاح به عدل نیست.)83

شیخ طبرسى در تفسیر آیه شریفه:

(وإن امراة خافت من بعلها نشوزاً أو اعراضاً فلاجناح علیهما ان یصلحا بینهما صلحاً.)

اشکالى ندارد که زن براى اصلاح و بازگرداندن مرد از نشوز و روى برگردانى از پاره اى حقوق واجب خود مانند: حق نفقه و لباس و همخوابگى بگذرد.)84

مقدس اردبیلى این تفسیر را نپذیرفته و گفته است: این با برآوردن حق سازگار نیست و سبب مى شود که صاحب حق براى رسیدن به حقوق خود و اداى واجب از سوى مرد از پاره اى از حقوق خود بگذرد و این که این کار اشکالى نداشته باشد جاى درنگ است:

(وفیه تأمل لانّه یلزم اباحة اخذ شىء للاتیان بما یجب علیه وترک ما یحرم علیه و الجاء صاحب الحقّ بان یعطى شیئا حتّى یستوفى الحق وعدم الاثم وعدم الحرج حینئذ محلّ التّأمل.)85

سپس مقدس اردبیلى آن را چنین توجیه مى کند:

(چه بسا مرد آنچه را از واجب بر عهده دارد انجام مى دهد و به حرام آلوده نمى شود; ولى از مهرورزیها و پیوندهاى عاطفى بین زن و شوهر زیاده بر واجب شرعى خوددارى مى ورزد و زن به مرد

 

 

( 345 )

احسان و بخشش مى کند تا دوستى و مهرورزى مرد را بیش از گذشته به خود جلب کند.)

با این تفسیر محقق اردبیلى در راه اصلاح حقوق زن و شوهر باید پاس داشته شود و به نام اصلاح حقوق واجبِ یکى از آن دو پایمال نشود.امام امّت در دوران دفاع مقدس در پاسخ به هیأتهاى به ظاهر صلح طلب آیه شریفه: (وإن طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فأصلحوا بینهما) را تلاوت مى کرد. و یادآور مى شد: باید حقوق ملت گرفته شود و ریشه هاى فساد خشکانده شود و مظلوم به حق خود برسد.بارها به جهانیان و به همه انسانهاى آزاده دنیا و ملتها اعلام کرد: صدام به هیچ یک از قانونهاى اسلامى پاى بند نیست. او تجاوزگر است و حاضر نیست بدان اعتراف کند و حقوق ملت ایران را برآورده سازد. گذشت از انبوه خسارتهاى جانى و مالى و رها کردن جانى و تنبیه نکردن او او را گستاخ تر و به گسترش دامنه ستم مى انجامد.86 پیش بینى امام درست و دقیق از کار درآمد. پشتیبانان صدام طعم تلخ پشتیبانى از تجاوزگر را چشیدند.

7 .استفاده از داوران برگزیده: قرآن کریم براى اصلاح اختلافهاى خانوادگى فرمان داده است که داورانى از دو سوى اختلاف برگزیده شوند و آنان با همفکرى و رایزنى به اختلاف پایان دهند:

(وإن خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکما من اهله وحکما من اهلها ان یریدا اصلاحا یوفّق اللّه بینهما.)87

حَکم از ریشه حکمت به معناى انسان رشید و باتجربه و کاردان است و در یک کلمه:

(مردى مورد اعتماد و داراى نفوذ کلام و منطق نافذ و پسندیده و شایسته براى داورى عادلانه و اصلاح بین زن و مرد.)88

دادگاه خانوادگى امتیازها و برجستگیهاى بسیارى بر دادگاههاى عرفى و دولتى دارد چه افراد خانواده به ریشه هاى سرگرانیها آشناترند اسرار خانواده در آن مصون مى ماند و هزینه کم ترى بر دوش جامعه و حکومت مى نهد.

زمخشرى در این باره نوشته است:

 

 

 

( 346 )

(علت این که در درجه نخست باید داوران از میان خانواده زن و شوهر برگزیده شوند این است که نزدیکان مرد و زن از رویدادهاى جارى میان آن دو آگاه ترند و نیز علاقه آنها به اصلاح به واسطه خویشاوندى از بیگانه بیش تر است. افزون زوجین اسرار دل خود را در نزد خویشاوند بهتر از بیگانه آشکار مى کنند. رازهایى را که آماده نیستند به بیگانه بگویند به خویشاوند ابراز مى کنند.)89

چه بگوییم زن و مرد حَکَم را بر مى گزیننند و یا خانواده آن دو و یا حکومت این کار را مى کند یا دست کم بر گزینش داور نظارت دارد 90 داوران نقش اثرگذارى در اصلاح بین خانواده ها و پیشگیرى از پیدایش وگسترش جداییها و اختلافها دارند.

تجربه نشان داده است به موازى توسعه جامعه ها افزونى نهادهاى دادرسى آمار اختلافها و طلاقها افزایش یافته و نگرانیها و دردمندیهاى خانوادگى دامن گسترده اند گزینش داوران شایسته و دلسوز از میان افراد خانواده و دادن اختیارهاى لازم به آنان از نگرانیها مى کاهد از طلاقها جلوگیرى مى کند صلح و صفا را در خانواده برقرار مى سازد این یک شعار نیست. گواه بر آن سیره مسلمانان در درازاى تاریخ اسلام است. مسلمانان در همه ادوار از داوران خانوادگى کم وبیش استفاده کرده و بهره هاى خوبى هم برده اند. ولى اکنون در بین خانواده هاى مسلمان این مسأله به خاطر زندگى شهرى و … کم رنگ شده و مى بینیم که پیامدهاى ناگوارى هم داشته و آمار طلاق در جامعه هاى اسلامى فزونى یافته است.

شهید مطهرى به نقل از تفسیر المنار در اهمیت مسأله حکمین نوشته است:

(آنچه عملاً در میان مسلمانان وجود ندارد خود این کار و استفاده از مزایاى بى پایان آن است. طلاقها مرتب صورت مى گیرد و خلافها و شقاقها در خانه ها راه مى یابد بدون آن که از اصل حکمیت که نصّ قرآن کریم است کوچک ترین استفاده اى بشود. تمام نیروى علماى مسلمین صرف بحث و جدل در اطراف وجوب و استحباب این کار

 

 

( 347 )

شده است…. اگر بناست عمل نشود و مردم از مزایاى آن استفاده نکنند چه فرقى مى کند که واجب باشد یا مستحب.)91

برگمارى داور براى اختلافهاى اجتماعى: گستره کار داوران در حوزه مسائل خانوادگى نیست و همه اختلافهاى اجتماعى و سیاسى را در بر مى گیرد. على(ع) در ماجراى جنگ صفین به داورى داوران رضایت داد و اصل داورى را پذیرفت. آنچه که مورد پسند امام نبود داورى بود که از سوى شمارى از لشکریان بر وى تحمیل شد.امام در پاسخ خوارج که مى گفتند: چرا على(ع) افرادى را براى داورى در این باره برگزیده با این که حکومت از آنِ خداست فرمود: ضرورت حکومت و حاکمیت انسان بر انسان امرى است ناگزیر و من در گزینش داور براى حل اختلافهاى اجتماعى از قرآن و سنت پیامبر پیروى کرده ام:

(پیامبر خدا در روز بنى قریظه سعد را به داورى برگزید و حال آن که پیامبر خود بهترین داور بود و خداوند فرموده: پیامبر براى شما الگو و اسوه است. و این گفته شما که چرا به افراد حق حکمیت در دین خدا دادید من افراد را به داورى برنگزیدم بلکه کلام خدا را داور کردم. در قرآن خداوند افراد را براى داورى در مورد قتل پرنده اى نامزد کرده است و فرموده: هرکس صیدى را در حال احرام به عمد بکشد جزاى او حیوان است همانند آنچه کشته است به شرط آن که: دو عادل بدان گواهى دهند. پس حفظ خونهاى مسلمانان سزاوارتر است از خون پرنده اى.)92

ابن عباس که از سوى امام براى گفت وگو با خوارج فرستاده شده بود در مشروع بودن گزینش داور براى اصلاح ذات البین به آیه شریفه زیر استدلال کرد: 93

(فابعثوا حکماً من اهله وحکماً من اهلها.)

امام باقر(ع) در گفت وگو با نافع بن ارزق از رهبران خوارج بر مشروع بودن گزینش داوران براى پایان دادن به اختلاف بین مؤمنان به آیات قرآن و سیره پیامبر استدلال فرموده است:

(خداوند در شریعت پیامبرش دو نفر را براى حکومت نامزد کرده

 

 

( 348 )

است: (بفرستید داورى از خانواده مرد و داورى از خانواده زن….)

و پیامبر در ماجراى بنى قریظه سعدبن معاذ را به داورى برگزید. او نیز به آنچه خداوند خواست داورى کرد. آیا نمى دانید امیرمؤمنان به دو داور دستور داد: برابر قرآن حکم کنند و از آن نگذرند و به آنان شرط کرد: آنچه را با قرآن همخوانى و هماهنگى ندارد ردّ کنند.)94

 

8 . قوه قهریه و جهاد: آخرین راه براى اصلاح بین مردم در کشمکشهاى خونین استفاده از قوه قهریه و جهاد است.جنگ به قصد پیشگیرى و یا جلوگیرى از گسترش جنگ.اگر یکى از دو طرف درگیرى به سازش تن نداد و از مرزهاى انسانى و شرعى خود در گذشت مصلحان بایستى با او بستیزند و تا مرز تسلیم تجاوزگر را دنبال کنند .

(وان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما. فان بغت احداهما على الاخرى فقاتلوا التى تبغى حتى تفىء الى امر اللّه. فان فاءت فاصلحوا بینهما بالعدل.)95

و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر به جنگ برخاستند میانشان آشتى برقرار سازید و اگر یک گروه بر دیگرى ستم کرد با ستمکار بجنگید تا به فرمان خدا باز گردد.پس از بازگشت بین آن دو گروه صلحى عادلانه برقرار کنید.

على(ع) زمام حکومت را در زمانى آکنده از ناگواریها و اختلافها دودستگیها و فتنه ها در دست گرفت نشانه هایى در دست بود که غارتگران بیت المال و باند امویان حاضر نبودند به عدالت تن دهند و در صدد بودند با پدید آوردن بحرانهاى داخلى و رو در رو قرار دادن گروهها و قبیله ها و درگیریهاى مذهبى و فرقه اى حکومت امام را در آغاز با شکست روبه رو سازند.

على(ع) در نخستین خطبه به آشوب گران و فتنه جویان هشدار داد که دست از آشوب و فتنه و درگیرى بردارند وگرنه پاسخ آنان را با شمشیر خواهد داد.

 

 

 

( 349 )

(انّ اللّه جلّ وعلا ادب هذه الامة بالسّیف و السوط فاستتروا فى بیوتکم واصلحوا ذات بینکم.)96

همانا خداوند ادب این امت را با شمشیر و تازیانه استوار ساخته است. پس در خانه ها پنهان شوید و بین خود را اصلاح کنید.

آن حضرت با جنگ افروزان بصره برابر قرآن عمل کرد. ابتدا آنان را به اصلاح و عدالت فرا خواند و لى آن گروه باغى به نام دفاع از مظلوم تن به اصلاح و رفتار برابر عدالت ندادند و دم به دم بر شعله جنگ افروختند تا این که شمارى را به کشتن دادند و بیت المال را به غارت بردند….

امام پس از آن که بر این گروه باغى پیروز شد و آنان را در هم کوفت پا از مرز عدالت بیرون نگذاشت به عدالت که دستور خدا بود رفتار کرد.معاویه نیز از پیروى امام سر برتافته بود و موجودیت نظام اسلامى را تهدید مى کرد و سرتا سر شام را به صف آرایى علیه حکومت مرکزى واداشته بود. امام با نامه ها و پیامهاى روشنگرانه او را به اصلاح و بازگشت به حق دعوت کرد و بر آن بارها تأکید ورزید:

(ما و شامیان در پرستش خداى یکتا و پیامبرى پیامبر و اسلام و قرآن همداستانیم و نقطه اختلاف در خون عثمان است که ما از آن برکناریم.وانگهى با تشویش اذهان و شوراندن مردم که حقى به کرسى نمى نشیند. شما با ما همکارى کنید تا آرامش حفظ شود و پایه هاى نظام و حکومت نوپا استوار گردد و در سایه آن به بررسى نقطه هاى تاریک ومبهم بپردازیم.)97

ولى معاویه به جاى صلح و آشتى راه جنگ پیش گرفت و امام به فرمان خدا براى تاراندن ستمکار و تجاوزگر با معاویه درگیر شد.

حضرت در نامه اى به معاویه نوشت:

(فلعمرى لو کنت الباغى علیک لکان لک ان تحذرنى ذلک و لکنّى وجدت اللّه تعالى یقول: فقاتلوا الّتى تبغى حتى تفىء الى امراللّه.فنظرنا

 

 

( 350 )

الى الفئتین.اما الفئة الباغیه فوجدناها الفئة الّتى انت فیها لان بیعتى بالمدینه لزمتک وانت بالشّام.)98

 

به جانم سوگند اگر من تجاوزگر بودم تو بایستى به من هشدار مى دادى و لکن من در کتاب خدا دیدم که مى گوید: با گروه تجاوزگر بجنگید تا به فرمان خدا گردن نهد ما در دو گروه نگریستیم دیدیم تو در میان گروه باغى و تجاوزگرى; زیرا بیعت من در مدینه گردنگیر تو نیز هست.

اینها مرورى بود بر جایگاه و راهکارهاى اصلاح ذات البین درمتون دینى و سیره و سیرت پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) اکنون این پرسش هست که جامعه مذهبى ما چه قدر به اندرزهاى قرآنى در این باره پاى بندى نشان مى دهد.

اصلاح ذات البین که این اندازه پردامنه است و گسترده و همه اختلافهاى بین قومها گروهها قبیله ها و فرقه هاى اسلامى را در بر مى گیرد در فرهنگ کنونى در دائره تنگ بین دو نفر محدود شده است.

اسلامى که براى نزدیکى و انس دلها و نرم کردن دلهاى غیرمسلمانان از بیت المال هزینه مى کند بى گمان براى نرم کردن و نزدیک ساختن اصلاح امت پیامبر و همبستگى و همسویى و همفکرى آنان بیش تر تأکید دارد. امام صادق که نمى تواند اختلاف بین دو نفر از پیروان خود را تحمل کند و از مال خویش براى زدودن کدورتها مى بخشد بى گمان براى سازش میان امّت پیامبر بویژه پیروان اهل بیت اهمیت بیش ترى قائل است و بر همگان واجب مى سازد همه نیرو و توان خود را در راه برادرى و همبستگى و از بین بردن زمینه ها و انگیزه هاى بدبینى و رنجش به کار گیرند و واجب اهم و فورى را فداى کارهاى مهم دیگر نکنند.هزینه کردن از بیت المال براى جاهایى که پایان دادن به اختلاف بین دو مسلمان دو گروه و… بدان بستگى دارد کم اهمیت تر از دیگر نیازهاى اقتصادى نیست و فساد ذات البین و پیامدهاى خطرناک آن هزینه هایى به مراتب بیش تر بر بیت المال بار مى کند.

برادران دینى که در پیشبرد نظام اسلامى و دوران دفاع مقدس همراه بوده اند اکنون که دشمنان دین و نظام از هر سو حلقه هاى محاصره را تنگ تر کرده و چنگ و دندان نشان

 

 

( 351 )

مى دهند بیش تر از گذشته وظیفه دارند براى حفظ نظام و میراث گرانبهاى امام امت اندیشه کنند. و مباد اختلاف سلیقه ها و آرزوهاى کوتاه ما را به تعصبهاى ناروا و لجاجت وا دارد و چشمان ما به روى واقعیتها و خطرها بسته شود و زحمتها و رنجها و مجاهدتهاى همدیگر را بى ارزش شمریم و اشتباه هاى کوچک را بزرگ کرده و زمینه هاى رنجش و رمیدگى از نظام و… را بیش تر کنیم; چه در غوغاى سخنهاى ناروا و شایعه هاى رنگارنگ و گمانها شاهراه هدایت و اصول محکم تیره و تار مى شود و راه بر حقیقت بسته مى گردد.پاسدارى از وحدت و وفاق بر محور اصول بر عهده همه است. مراجع دینى رهبران سیاسى و اهل حلّ و عقد در این باره مسؤولیتى بیش از دیگران دارند. عبرتهاى تاریخ و هشدارهاى امام امّت و رهبر فرزانه انقلاب باید ما را به خود آورد; زیرا به تعبیر رهبر انقلاب:

(در طول ده سال که امام امت مهمان انقلاب بودند در همه سخنهاى حکمت آمیز بر چیزى به اندازه وحدت و اصلاح ذات البین تأکید نکرده اند.)99

این آرمان بلند در همه آفات زندگى سرلوحه برنامه هاى آن مرد بزرگ بود. از این روى در بستر بیمارى در سال 1365 که فکر مى کرد شاید آخرین لحظه هاى زندگى باشد مهم تریم مسأله اى که در ذهن ایشان بوده و بر زبان جارى مى شود همانا همدلى همراهى و یگانگى مسلمانان است.

مقام معظم رهبرى از آن لحظه چنین مى گوید:

(در آن لحظه اى که امام ناراحتى پیدا کرده بودند ما به شدت نگران بودیم. وقتى که من رسیدم ایشان انتظار و آمادگى براى بروز احتمالى حادثه داشتند. بنابراین مهم ترین حرفى که در ذهن ایشان بود قاعدتاً مى باید در آن لحظه حساس به ما مى گفتند: ایشان گفتند: (قوى باشید احساس ضعف نکنید به خدا متکى باشید (اشداء على الکفار رحماء بینهم) باشید. و اگر با هم بودید هیچ کس نمى تواند به شما آسیبى برساند.) به نظر من وصیت سى صفحه اى امام مى تواند در همین چند جمله خلاصه شود.)100

 

 

( 352 )
 

پى نوشتها:

1. (نهج البلاغه) سیدرضى تحقیق صبحى صالح نامه 47.
  2.(مجمع البیان فى تفسیر القرآن) ابوعلى طبرسى ج3 جزء 101/9 دارمکتبة الحیاة بیروت;(ریاض السالکین) سید على خان شیرازى ج344/3 انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین (الکشاف) زمخشرى ج 141/2 دارالمعرفة; (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم) مصطفوى ج 158/4 وزارت ارشاد; (مصباح المنیر) فیوّمى 345/ دارالهجرة; (مجمع البحرین) طریحى ج 382/2 مرتضوى تهران.
  3. (اساس البلاغه)زمخشرى 257/ دارالمعرفة; (تهذیب الاحکام) شیخ طوسى ج177/9 دارالتعارف للمطبوعات بیروت.
  4. (الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة) اسماعیل جوهرى ج 383/1 دارالعلم للملائین; (شرح و تفسیر دعاى مکارم الاخلاق) محمدتقى فلسفى ج 87/2 دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
  5. سوره (نساء) آیة 114.
  6. (زبدة البیان فى احکام القرآن) ج 1و 284/2 کنگره بزرگداشت مقدس اردبیلى 1375 قم.
  7. (معجم مقاییس اللغه) ابن فارس ج 99/5 اسماعیلیان قم.
  8. (جواهر الکلام فى شرح شرایع الاسلام) محمد حسن نجفى ج 145/40 داراحیاء التراث العربى.
  9. سوره (حجرات) آیه 9.
  10. (زاد المسیر فى علم التفسیر) ابى الفرج جمال الدین جوزى تحقیق احمد شمس الدین ج 351/1 دار الکتب العلمیه بیروت 1414.
  11. همان ج 27/1 ذیل آیه 11 سوره بقره.
  12. (المیزان فى تفسیر القرآن) علامه طباطبایى ج 60/11 مؤسسه اعلمى لبنان.
  13. (تدوین الاقاویل فى مشیخة اردبیل) منوچهر صدوقى سهار 248 کنگره بزرگداشت
 
 
 
( 353 )
مقدس اردبیلى ج12. 14.(طبقات اعلام الشیعه) ج 3. قرن 207/8 مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان.
  15. سوره (آل عمران) آیه 103.
  16. سوره (حجرات) آیه 9.
  17.(زبدة البیان) ج 1و284/2.
  18.(بحارالانوار) علامه مجلسى ج 186/72 مؤسسه الوفاء بیروت.
  19. سوره (انفال) آیه1.
  20. سوره (حجرات) آیه 9.
  21. (زبدة البیان) ج 409/1.(الجامع لاحکام القرآن) قرطبى ج8 جزء 319/16 داراحیاء التراث العربى.
  22. تفسیر (ابوالفتوح رازى) ج 25/10 اسلامیة.
  23. (نهج البلاغه) خطبه 16.
  24. همان نامه 47.
  25.(تهذیب الاحکام) شیخ طوسى ج 177/9 دارالتعارف بیروت.
  26. سوره (زمر) آیه 3 (بحارالانوار) ج 232/72.
  27.(المکاسب المحرمة) امام خمینى ج 92/1 اسماعیلیان.
  28. (اصول کافى) کلینى ج 210/2.
  29. (من لایحضره الفقیه) شیخ صدوق ج 255/4 دارالتعارف بیروت.
  30. سوره (بقره) آیه 224.
  31. (اصول کافى) ج 218/2.
  32. (مجمع البیان) ج 1 جزء 218/2.
  33. سوره (بقره) آیه 182.
  34. همان آیه 183.
  35. (زبدة البیان) ج 1 و 599/2; المیزان ج 439/1.
 
 
 
 
( 354 )
36. (تهذیب الاحکام) ج 186/9. 37. سوره (مجادله) آیه 10.
  38. سوره (نساء) آیه 114.
  39. (تفسیر القمى) على بن ابراهیم قمى ج 152/1 کتابفروشى علاّمه.
  40. (المصنف) عبدالرزاق صنعانى تحقیق حبیب الرحمن اعظمى المکتب الاسلامى.
  41. (المجازات النبویه) سیدرضى تحقیق طه محمد الزینى164/ مؤسسه حلبى و شرکاء.
  42. (بحارالانوار) ج 57/41.
  43. (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید) ج 43/14.
  44. (اصول کافى) ج 209/2.
  45. (نهج البلاغه) حکمت 263.
  46. (الجامع لاحکام القرآن) قرطبى ج 319/8.
  47. (قاموس الرجال) علامه تسترى ج 198/3 مؤسسه نشراسلامى.
  48. الدرجات الرفیعه فى طبقات الشیعه) سید على خان شیرازى 458/ مؤسسه الوفاء بیروت.
  49.(معارف الرجال) شیخ محمد حوزالدین ج 151/1 انتشارات کتابخانه مرعشى نجفى.
  50. (میرزاى شیرازى) آقا بزرگ تهرانى 226/ وزارت ارشاد.
  51. (معارف الرجال) ج 141/1.
  52. (راست قامتان جاودانه تاریخ اسلام) گفتارى از شهید بهشتى بنیاد شهید.
  53.(نهج البلاغه) خطبه 14.
  54. (مجمع البیان) ج 3 جزء 101/9; (تفسیر ابى السعود) ج 3/4 داراحیاء التراث العربى.
  55. (میزان الحکمه) رى شهرى ج 78/3 دفترتبلیغات حوزه علمیه قم.
  56. سوره (نساء) آیه 128.
  57.(المفردات فى غریب القرآن) راغب اصفهانى 282/. دار المعرفة.
  58.سوره (نور) آیه 22.
  59. سوره (شورى) آیه 40.
 
 
 
 
( 355 )
60. سوره (بقره) آیه 178. 61. سوره (مائده) آیه 40.
  62. سوره (نساء) آیه 128.
  63. (دعائم الاسلام) قاضى نعمان ج 253/2 دارالمعارف مصر 1389.
  64. سوره (بقره) آیه 224.
  65. (کافى) ج 143/5.
  66. (نور الثقلین) عبدعلى حویزى ج 558/1 اسماعیلیان.
  67. (الجمل و النصرة لسید العتره) شیخ مفید 382/ چاپ شده در مجموعه مصنفات شیخ مفید ج 1 کنگره هزاره شیخ مفید.
  68. (نهج البلاغه) نامه 18.
  69. همان نامه 53.
  70. سوره (مائده) آیه 91.
  71. (سیره ابن هشام) ج 34/2 داراحیاء التراث العربى.
  72.(الجامع لاحکام القرآن) ج 2 جزء 155/3;(آل عمران) آیه 103.
  73. (سفرنامه شاردن) ترجمه اقبال یغمایى ج 655/2 توس.
  74. (اصول کافى) ج 209/2.
  75. همان.
  76. (جواهر الکلام) محمد حسن نجفى ج 361/15.
  77. سوره (نساء) آیه 59.
  78. (مسند احمد حنبل) ج 14/3و 17.
  79. (نهج البلاغه) خطبه 93 و 97.
  80. (اکمال الدین) شیخ صدوق ج 486/2 مرتضوى تهران.
  81. (وسائل الشیعه) شیخ حر عاملى تحقیق شیخ عبدالرحیم ربانى ج 399/8.داراحیاء التراث العربى.
 
 
 
 
( 356 )
82. سوره (حجرات) آیه 9. 83. (المیزان) ج 314/18.
  84. (مجمع البیان) ج 2 جزء 250/5.
  85. (زبدة البیان) 580/.
  86. (صحیفه نور) مجموعه رهنمودهاى امام خمینى ج 43/14 وزارت ارشاد.
  87. سوره (نساء) آیه 35.
  88. (الکشاف) ج 525/1.
  89. همان.
  90. (شرایع الاحکام) محقق حلى ج 339/2 دارالاضواء; (مسالک الافهام) شهید دوم ج 367/8 مؤسسه المعارف الاسلامیة; (مجمع البیان) ج 2 جزء 97/5.
  91. (نظام حقوق زن در اسلام) شهید مطهرى 334/ صدراء.
  92. (احتجاج) طبرسى ج 189/1. درباره داورى سعد:(المغازى) واقدى ج 510/1 دانش اسلامى قم.
  93. (المصنف) ج 159/10.
  94. (احتجاج) ج 324/1.
  95. سوره (حجرات) آیه 9.
  96. (اثبات الوصیة) ابى الحسن على بن حسین مسعودى 146/ بصیرتى قم.
  97. (نهج البلاغه) نامه 58.
  98. (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید) ج 78/14.
  99. (حدیث ولایت) مجموعه رهنمودهاى مقام معظم رهبرى ج 78/1 سازمان مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى.
  100. همان 194/.