اخبارى گرى پیدایش و پیامدها

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


 

با نگاهى به دوره صفویه به این نتیجه مى رسیم: از آغاز این دوره تا نیمه نخست قرن یازدهم اندیشه حاکم بر حوزه ها اندیشه اجتهاد و گرایش به فلسفه و علوم عقلى بوده است.

 

محقق کرکى (م.940هـ.) از مجتهدان اصولى و بنام بود. پس از وى محقق اردبیلى (م.993هـ.) با مسلک اجتهادى و گرایش عرفانى عرصه را در دست داشت. شاگردان بنام وى مانند: صاحب معالم (م.1011هـ.) صاحب مدارک (م.1009هـ.) و ملاعبدالله شوشترى (م.1021هـ.) نیز همین روش را پى گرفتند.

در نخستین سالهاى قرن یازده شیخ بهائى (952 ـ 1030هـ.) با گرایش اجتهادى فلسفى و عرفانى در پهنه اصفهان بلکه جهان اسلام درخشید.

همزمان با وى میرداماد (970 ـ 1041هـ.) میرفندرسکى (م.1050هـ.) و ملاصدرا (م.1050هـ.) با اندیشه هاى قوى فلسفى با پدید آوردن آثار افتخارآمیز سکه فلسفه را به نام خود زدند.

( 316 )

با خالى شدن حوزه اندیشه از این متفکران بزرگ و عرصه داران حوزه اندیشه ابرهاى تیره آسمان شفاف مدرسه فلسفه و اجتهاد را فراگرفته و در غیبت خورشیدها اندیشه هاى ضد فلسفى و اصولى میدان دار شدند. محمد امین استرآبادى در پیشاپیش همه بر طبل ضد اصولى مى کوبید.

در این عصر تنها به نام چند تن بر مى خوریم که داراى مشرب اصولى و گرایش فلسفى بوده و فلسفه و اصول تدریس مى کرده اند: آقا حسین خوانسارى (1016 ـ 1098هـ.) محقق خراسانى (م.1090هـ.) آقا جمال خوانسارى (م.1125هـ.) فاضل هندى (م.1137هـ.) و فیض کاشانى (م.1091هـ.) با داشتن مشرب فلسفى با اجتهاد سرسختانه مخالفت مى ورزید1 و به مجتهدان طعن مى زد.2 امّا در برخورد با صوفیه با این که با آنان به مخالفت برخاست ولى از حدّ اعتدال بیرون نرفت و آنان را خارج از دین و مذهب نینگاشت و از کتابى که در باب محاکمه بین صوفیه و متشرعه نگاشته: (المحاکمة بین الطائفتین من المؤمنین)3 بر مى آید آنان را مؤمن مى دانسته است.

علامه مجلسى نیز با این که اخبارى مسلک و مخالف صوفیه بود ولى با فلاسفه اسلامى محترمانه برخورد مى کرد. پس بدون درک و فهم گرایشها و آگاهى از آنها نمى توان درباره درگیریها و بگومگوهاى علمى در باب نماز جمعه تقلید از میت و… سخنى ترازمند گفت.

در این عصر دو مکتب در علوم عقلى و نقلى با دو گرایش به طور کامل جداى از هم; در ساحت اندیشه پا به عرصه گذاشته:

1. صدر المتألهین با توجه به فلسفه مشاء و اشراق و با الهام از روایات اهل بیت حکمت متعالیه را بنیان نهاد:

(فلسفه صدرا از یک نظر به منزله چهارراهى است که چهار جریان; یعنى حکمت مشائى ارسطویى و سینایى و حکمت اشراقى سهروردى و عرفان نظرى محیى الدینى و معانى و مفاهیم کلامى با یکدیگر تلاقى

( 317 )

کرده و مانند چهار نهر سر به هم آورده رودخانه اى خروشان به وجود آورده اند.)4

2. مکتب اخبارى گرى که آن را محمد امین استرآبادى بنیان نهاد و از همین دریچه به نقد علم اصول و مشرب اجتهادى پرداخت و این اندیشه سه قرن در حوزه هاى تشیع نقش آفرین و میدان دار اصلى بود.

آقا حسین خوانسارى که از او با عنوان: (استاد الکل فى الکل) و یا (استاد الحکماء والمتکلمین و مربى الفقهاء والمحدّثین)5 و (جامع معقول و منقول) یاد مى شود با هیچ یک از این دو مکتب میانه خوبى نداشت. در حاشیه اشارات بدون ذکر نام به نقد اندیشه هاى ملاصدرا پرداخت و استاد وى محمد باقر سبزوارى در حاشیه خود بر اشارات از اشکالهاى وى پاسخ داد.6

محقق خوانسارى در (رساله وضع شبهه استلزام) به رد نظر سبزوارى در این موضوع پرداخت و محقق سبزوارى پس از آگاهى از نقد خوانسارى رساله مستقلى در ردّ خوانسارى نوشت و خوانسارى دوباره به سبزوارى پاسخ داد.7

خوانسارى در رساله مقدمه واجب نظر سبزوارى فاضل قزوینى و نائینى را مورد نقد قرار داد.8

وى در فلسفه مشایى مى اندیشید و در این علم تخصص داشت.

نوشته اند: ملا خلیل قزوینى وقتى متوجه شد که نظر وى درباره ترجیح بلامرجح و فاسد بودن شکل اول در منطق از سوى آقاحسین خوانسارى نقد شده از قزوین به اصفهان رفت تا با وى به گفت وگو پردازد. از باب اتفاق با یکى از شاگردان خوانسارى برخورد کرد و انگیزه خود را از سفر بیان کرد. شاگرد براى وى نادرستى دیدگاهش را نمود و دیدگاه استاد خود محقق خوانسارى را باز گفت.

میرزا خلیل در همین دیدار پى به اشتباه خود برد و به سوى قزوین بازگشت.9

درباره اخبارى گرى نظر خاصى از خوانساریها گزارش نشده است. آنچه مسلم است آقا حسین و آقا جمال و برادرش آقا رضى از مکتب اصولى و اجتهادى پیروى

( 318 )

مى کردند. (حاشیه شرح مختصر الاصولِ)10 ایجى و دیدگاه وى درباره (اجماع) که اخباریان آن را حجت نمى دانند در مشارق الشموس بیان گر این نکته است.

درگیرو دار گسترش اندیشه اخبارى گرى آقا حسین توانست با تربیت شاگردان برجسته و آگاه اندیشه اصولى را به نسلهاى دیگر انتقال دهد و از نابودى کامل روش اجتهاد در حوزه اصفهان به سهم خود جلوگیرى کند. گویا تا زمان آقا حسین(1098) اندیشه اخبارى گرى اندیشه چیره و برتر نبوده است; زیرا استاد وى محقق سبزوارى (م.1090هـ.) نیز روش اجتهادى داشته اما بعد از محقق خوانسارى اندیشه اخبارى گرى بر حوزه اصفهان سایه افکنده و اصول گرایان: آقا جمال و فاضل هندى در اقلیت بوده اند. امّا گفت وگوها و بگومگوها و برخوردهاى تند بین اصولیان و اخباریان در زمان حیات محقق خوانسارى بوده است.

جریان دیگرى که در دوران حیات آقا حسین آغاز و در دوران آقا جمال ادامه یافت جریان مبارزه با صوفیه است. موضع دقیق خوانساریها در این باره روشن نیست; ولى از نوشته هاى برجاى مانده بر مى آید در این درگیریها کسى با آقا حسین خوانسارى در نیفتاده که گویا این از صراحت لهجه دقت و باریک اندیشى و حاضر جوابى او ناشى مى شده است:

(ولایتفوّه ابداً الاّ بما لم یتیسّر لأحد ردّه.)11

 

سخنى بر زبان جارى نمى کرد مگر به گونه اى که کسى امکان رد آن را نداشته باشد.

روى هم رفته محقق خوانسارى در این گیر و دارها و درگیریها میانه روى را پیشه کرده که این را مى شوداز تذکره نصرآبادى که گرایش به صوفیه دارد و از آقا حسین با احترام فراوان یاد مى کند فهمید.البته از این روش و منش خوانسارى نمى توان برداشت کرد که وى با صوفیه موافق بوده که این برداشتى است نادرست. اگر مخالفت با غنا را نوعى مبارزه با صوفیه بدانیم مى توان گفت: ادعاى وحید بهبهانى در نگارش بیست رساله به خامه شاگردان آقا حسین در ردّ محقق سبزوارى حکایت از موضع متعادل

( 319 )

محقق خوانسارى در این باره دارد. از پاره اى از نوشته هاى ضد صوفیه آن زمان استفاده مى شود: مخالفان صوفیه در مواردى نظر به نقد اندیشه هاى محقق خوانسارى نیز داشته اند که به آن اشاره خواهد شد.

از آن جا که جریان اخبارى گرى و مبارزه با صوفیه در دوران خوانساریها رخ داده و آنان سعى در داشتن موضعى مناسب و به دور از تنش داشته اند از اهمیت زیادى برخوردار است و این موضع مناسب و خردمندانه در قرنهاى بعدى اثر گذاشت که به آن خواهیم پرداخت.

محمد امین استرآبادى (م.1033 یا 1036) با نگارش فوائد المدنیه در ربیع الاول 1031 درحجاز12 و فرستادن آن به نجف و ایران مکتب اخبارى گرى را بنیاد نهاد. بیش تر علماى ایران از اندیشه هاى استرآبادى استقبال کردند.

محمد تقى مجلسى در فائده ششم از شرح فارسى من لایحضره الفقیه به نام: لوامع صاحبقرانى در این باره مى نویسد:

(دیگر [از] امورى که ذکر آن لایق نیست اختلافاتى که در میان به هم رسیده و هر یک به موجب یافت خود از قرآن و حدیث عمل مى نمودند و مقلدان متابعت ایشان مى کردند تا آن که سى سال تقریباً قبل از این فاضل متبحر مولانا محمد امین استرآبادى رحمة الله مشغول مقابله و مطالعه اخبار ائمه معصومین(ع) شد و مذمت آراء و مقاییس را مطالعه نمود و طریقه اصحاب حضرت ائمه معصومین(ع) را دانست (فواید مدنیه)را نوشته و به این بلاد فرستاد. اکثر اهل نجف و عتبات عالیات طریقه او را مستحسن دانستند و رجوع به اخبار نمودند و الحق آنچه مولانا محمد امین گفته است حق است. مجملاً طریق این ضعیف وسطى است ما بین افراط و تفریط و آن طریق را در روضة المتقین مبرهن ساخته ام….)13

این اثر را محمد تقى مجلسى در حدود سال 1065 نگاشته است پس از نگارش روضة المتقین به سال 1063.

( 320 )

این گزارش به خوبى جایگاه اندیشه استرآبادى را در حوزه هاى نجف و ایران مى نمایاند.

اندیشه هاى استرآبادى

 

استرآبادى در این اندیشه خود را اثر پذیرفته از استاد و پدر خانم خود14 میرزا محمد استرآبادى (م.1028) صاحب منهج المقال معروف به رجال کبیر مى داند.

مى گوید: به سفارش او بوده که به اخبار تمسک جسته و آنها را محور کار قرارداده است.15

صاحب فوائد المدنیه افتخار مى کند که پس از سالها تلاش و استفاده از محضر عالمان بزرگ اصولى با تهجد و عبادت بسیار به این مهم دست یافته است.

موجى را که محمد امین استرآبادى آفرید چند قرن حوزه هاى علمیه را در عراق اصفهان قم و کاشان در بر گرفت و در این مدت اصول از عرصه خارج شد.

استرآبادى بر این باور بود: با بودن احادیث ما نیازى به اجتهاد و تقلید نداریم هر کس مى تواند به طور مستقیم تکلیف خود را از اخبار بیرون بکشد و برابر آن عمل کند.

فهم افراد از اخبار گرچه همیشه یقین آور و برابر واقع و رضاى الهى نیست ولى پدید آورنده علم عادى هست و در انجام تکلیف علم عادى شرعى کافى است. و این برتر از گمانى است که اصولیان آن را حجت و نزدیک به علم و یقین مى دانند.16

محمد تقى مجلسى در ترجمه و شرح فقیه شاهدى بر این نظر ارائه مى دهد که مردم خود براى فهم تکلیف به احادیث رجوع مى کرده اند:

(و در کتابى دیدم که در زمان على بن بابویه از محدثین قم دویست هزار بودند و ظاهراً وجهش این بوده که عوام و خواص همه عمل به حدیث مى کردند و احادیث را حفظ مى نمودند.)17

ییادآور مى شود: مراجعه به روایات از آن روى بایسته است که در سخنان گوناگونى که از امامان(ع) به ما رسیده به آن سفارش گردیده و در اخبار بسیارى از تقلید و اجتهاد

( 321 )

باز داشته شده است.

فائده دیگر مراجعه به اخبار و بهره از آنها در امان ماندن احکام الهى است از تحریف و اختلاف نظر در این جا استفاده از دیدگاههاى علماى پیشین در فهم اخبار مشکلى پدید نمى آورد بلکه یکسانى و یگانگى در فهم روایات را پدید مى آورد.

استرآبادى در یکى از فایده هاى کتاب خود مى نویسد:

(امام ثقة الاسلام کلینى قدس سرّه در کتاب کافى بابى را آورده که امامان ما را به تمسک به احادیث موجود در کتابهاى روایى زمان غیبت کبرى سفارش کرده اند. سپس دو باب آورده که در یکى تقلید و در دیگرى رأى یعنى اجتهاد را باطل دانسته است; اما علامه حلى و موافقان وى از این سه باب و مانند آن غفلت کرده اند.)18

وى دو فصل مهم در این کتاب بنیان نهاد:

فصل اول: در باطل بودن تمسک به استنباطهاى گمان آور در نفس احکام الهى.19

وى در این فصل از زاویه هاى گوناگون بر گمان آور بودن اجتهاد استدلال کرده و راه اجتهاد را باطل دانسته است.

فصل دوم: در بیان منحصر بودن مدرک آنچه از ضروریات دین نیست از مسائل شرعى اصلى یا فرعى در شنیدن از ائمه(ع).20

بر این اساس اخباریان مدارک احکام را منحصر در آیات و روایات مى دانند و عقل و اجماع را مدرک ادله نمى شمارند و اجماع را حجت نمى دانند.21

استرآبادى درباره عمومات آیات قرآن مانند: (اوفوا بالعقود)22 و ظواهر آن مانند: (اولامستم النساء)23 و (اذا قمتم الى الصلوة فاغسلوا وجوهکم)24 و ظواهر سنن پیامبر مانند: (لاضرر ولاضرار فى الاسلام) بر این باور است براى فهم آنها ما باید جست وجو کنیم و به کلام ائمه(ع) مراجعه کنیم اگر چنانچه روایاتى از امامان به دست آوردیم برابر آن عمل مى کنیم در غیر این صورت توقف مى کنیم و روا نیست که ما به آنچه اهل سنت در تفسیر قرآن تمسک جسته اند تمسک بجوییم.25

( 322 )

بنابراین در حقیقت منابع احکام منحصر مى شود در روایاتى که از ائمه نقل شده است. شمارى بر این باورند: ابن ابى جمهور احسائى از جمله کسانى است که راه را بر اخباریان هموار گردانید و پیش از استرآبادى در رساله اى با عنوان: (العمل باخبار اصحابنا)26 به اقامه ادله اى در این زمینه پرداخته بود. و استرآبادى آن را کامل و به سامان رساند.

مخالفان استرآبادى

 

اشاره شد که بسیارى از علما از اندیشه هاى استرآبادى استقبال کردند امّا بودند شمارى از علماى برجسته که به پیامد زیانبار این دیدگاه پى بردند و از همان اوان به مخالفت برخاستند و رساله هایى بر رد دیدگاه وى نگاشتند. از جمله:

1. سید نورالدین على بن على بن الحسین عاملى (م.1068) (الفوائد المکیة فى مداحض حجج الخیالات المدنیه و نقض ادلة الاخباریه).27

2. مولانا دلدار على نقوى هندى (م.1235هـ.) (على اساس الاصول).28

3. شیخ فخرالدین بن محمد على طریحى نجفى (م.1087هـ.) (جامعة الفوائد).29

4. افزون بر رساله هایى که به آن اشاره رفته اندیشه هاى استرآبادى را گروهى از صاحب نظران و عالمان به بوته نقد گذاشته اند از جمله:

* شیخ على سبط شهید ثانى صاحب در المنثور در نوشته خود به نام: سهام المارقه اندیشه هاى وى را نقد کرده و نوشته است:

(استرآبادى کلام شهید را درک نکرده و براى شهرت این گونه از عالمان پیشین خرده مى گیرد.)30

* سید احمد علوى نقد وى گرچه مربوط به فوائد المدنیه نمى شود ولى در شمار نقادان اندیشه هاى استرآبادى به شمار مى آید; زیرا وى رساله اى را که در باب پاک بودن خمر نگاشته به نقد کشیده است.

( 323 )

استرآبادى افزون بر رساله یاد شده نامه اى در همین باره یعنى پاک بودن خمر به ایران مى فرستد و به دست سید احمد علوى عاملى مى رسد و وى بر این نامه نیز نقدى مى نگارد. این نقد که به گونه ٌرساله درآمده دو فصل و یک خاتمه دارد و سال 1034 تاریخ نگارش آن است. وى در آغاز این رساله مى نویسد:

(چنین گوید… احمد بن زین العابدین علوی… مخفى نخواهد بود که بعضى فاضل نمایان این زمان از ساکنان مکه… عریضه اى مشتمل بر طهارت خمر نوشته ارسال به این بلاد نمود….)31

دارابى در مقامات السالکین به اتکاى سخن استرآبادى در نامه اى که به شاه عباس نوشته درباره پاکى خمر بر این باور است که روایات کتابهاى چهارگانه: کافى فقیه استبصار و تهذیب قابل استنادند گرچه ضعیف باشند.

استرآبادى در آن نامه یادآور مى شود روایات نیازى به تصحیح سندى ندارد:

(و در کتاب تهذیب مذکور است که حکم خمر این است.)

وى در این جا اشاره به روایاتى دارد که در آنها خمر سُحت دانسته شده و به نجاست آن اشاره نگردیده است.32

دارابى از نامه استرآبادى این گونه یاد مى کند:

(مولانا محمد امین استرآبادى در باب استفتاى نجاست خمر مکتوبى به خدیو زمان و خاقان اوان… شاه عباس ماضى انارالله برهانه نوشته….)33

از این فراز بر مى آید نامه استرآبادى در پاسخ به پرسش شاه بوده است و بعید به نظر نمى رسد که فتواى استرآبادى در پاک بودن خمر در گسترش اندیشه وى اثر نداشته باشد; زیرا او هم با افکار اهل سنت مخالف بود و هم با مسلک اخبارى گرى مى توانست پاره اى از مسائل مشکل آفرین را که برخاسته از ناتوانى اجتهاد انگاشته مى شد از سر راه بردارد. درگیرى و بگو مگو بین اخباریان و اصولیان حدود دو قرن به درازا کشید. وحید بهبهانى پیشقراول حرکت ضد اخبارى بود و با تلاش علمى خود

( 324 )

ضربه سهمگین بر این اندیشه وارد ساخت. کاشف الغطاء آخرین سنگرهاى اخباریان را درهم نوردید و با به زانو درآوردن محمد اخبارى جلو پیشروى این اندیشه را گرفت و این مکتب را به انزوا راند.34 شیخ عبداللّه صالح سماهیجى اخبارى (م.1071هـ.) در (منیة الممارسین فى اجوبة سؤالات الشیخ یاسین)35 چهل فرق بین اخبارى و اصولى بر مى شمارد که در روضات نقل شده است.36

زمینه و انگیزه هاى گسترش مکتب اخبارى

 

مکتب اخبارى که ارکان آن به ابتکار استرآبادى سامان یافت بخش در خورى از حوزه هاى شیعه را فرا گرفت و تا چند قرن بر فقه و حوزه ها چیره بود. اکنون باید دید چه انگیزه هایى در گسترش این مکتب نقش داشته اند:

1. گردآورى منابع روایى: صفویان خود را پاى بند به شیعه و باورمند به آن مى دانستند و حکومت خود را حکومتى شیعى قلمداد مى کردند; از این روى به علماى شیعه و اندیشه هاى شیعى آزادى عمل مى دادند.

علماى شیعه از این مجال به بهترین گونه بهره بردند و به گردآورى منابع و احادیث شیعه پرداختند. نویسندگان و نسخه برداران در نسخه بردارى از کتابهاى شیعه سنگ تمام گذاشتند و به خاطر علاقه اى که داشتند و یا بازارگرم و پرسودى که این حرفه داشت نسخه هاى گوناگون از کتابهاى روایى از عراق هند جبل عامل و… به ایران آوردند و از آنها نسخه بردارى کردند و به کتابخانه حدیثى شیعه غنا بخشیدند. برابر گزارش محمد تقى مجلسى روزى شیخ بهایى در بین درس گفت:

کسى که کتابهاى حدیث را به ایران آورد پدر من بود. من عرض کردم: در کتابخانه جدّ بنده و کتابخانه هاى میرزا ابوالفتوح و میرشجاع الدین نیز بوده است.37

گفته اند: علاّمه مجلسى بهترین نسخه هاى خطى را در دست داشته است.

بسیارى از عالمان شیعه با دسترسى به منابع روایى معتبر به این نتیجه رسیدند:

( 325 )

با توجه به منابع فراوان روایى ما نیاز به اجتهاد که اساس آن برگرفته از اهل سنت است نداریم و با شناختِ درست روایات پاسخ گوى تمام پرسشها و شبهه ها خواهیم بود.

این نگرش و آن پشتیبانى گسترده حکومت سبب شد گردآورى و نشر کتابهاى حدیثى در حوزه تشیع اوج بگیرد و افزون بر کتابهاى چهارگانه حدیثى دائرة المعارفهاى بزرگ حدیثى نگاشته شود و در اختیار همگان قرار گیرد:

الف. کتاب وافى از فیض کاشانى (م.1091).

ب . وسائل الشیعه از شیخ حرعاملى (م.1104).

ج. بحارالأنوار از علامه محمد باقر مجلسى (م.1110)

محمد امین استرآبادى در یکى از فایده هاى کتاب خود به این نکته اشاره مى کند:

(من همیشه در شگفت بودم که کسى غیر از سه محمّد: شیخ صدوق کلینى و شیخ طوسى موفق به گردآورى و باب بندى احادیث نشده است.

به این نتیجه رسیدم: این سه از اولاد عجم هستند و در روایات از این مردم تجلیل شده است. مردم ایران همیشه به سخنان اصحاب عصمت تمسک مى جستند چرا که اینان از ذهن مستقیم و زیرکى استوار برخوردارند.)38

2. بى نیازى از غیر روایات: در پاره اى از روایات بر این نکته تأکید شده است: پیامبر و امامان آنچه را که مورد نیاز بوده آورده و حتى حکم (ارش خدش)39 را بیان فرموده اند. با توجه به این روایات و فراهم شدن مجموعه هاى معتبر روایى شیعه این نظر تقویت شد که با وجود این همه روایت نیازى به استدلالهاى گمان آور اجتهادى نیست و حکم را بایداز متن روایات گرفت و برابر آن عمل کرد بویژه که تمام اخبار کتابهاى چهارگانه و دیگر کتابهاى شیعه درخور عمل و استنادند.

( 326 )

3. سابقه مکتب اخبارى: استرآبادى در فوائد المدنیه به این نکته پاى فشرده که علماى پیشین مانند: صدوق و کلینى اخبارى و محدث بودند و بدون نیاز به اجتهاد احکام را از دل روایات بیرون مى کشیدند حتى محقق حلّى که مسلک اجتهادى داشت در آخر عمر خود از این نظر برگشت و در (المعتبر) برابر مسلک اخبارى مشى کرد.40

وى مى نویسد:

(سید مرتضى شیخ طوسى ابن ادریس و محقق حلّى که به خبر واحد اعتماد نمى کردند مگر خبرى همراه با قرینه که قطع عادى به صدور آن پیدا شود همان روش اخباریان را داشته اند.)41

از آن طرف استناد ابن ابى عقیل ابن جنید و شیخ مفید را به پاره اى از قواعد اصولى مانند: استصحاب ناشى از غفلت آنان مى داند.42

به پندار ایشان مسلک اخبارى پیشینه دیرینه دارد و بسیارى از علما با نظر ایشان موافق هستند و این که علامه حلى و مقلدان او مانند: شهید اول ثانى شیخ على کرکى که پیرو اصول و اجتهاد بودند بنیه علمى ضعیفى داشتند و از روى ناآگاهى از احادیث به اجتهاد روى آوردند.

وى تا آن جا پیش مى رود که استنباطهاى علامه حلّى را متأثر از عقائد اهل سنت مى شمارد که باید از آن پرهیز شود.43

این نگرش و اهمیت دادن شمارى از علماى پیشین به اخبار زمینه رشد و گسترش مکتب اخبارى را فراهم آورد.

4. مخالفت با عامه: از ویژگیهاى بارز و اصلى دوران صفویه مخالفت حکومت گران و گروهى از علما با اهل سنت است. علماى اخبارى از جمله استرآبادى اساس علم اصول و اجتهاد را از اهل سنت مى دانستند و بر این باور بودند که: اجتهاد و علم اصول از آنها گرفته شده و متن درسى اصولى حوزه هاى علمیه مختصر الاصول عضدى و شرح آن بوده است. (استرآبادى خود این کتاب را نزد سید تقى الدین محمد

( 327 )

نسابه فرا گرفته است)44 بنابراین علمى که از اهل سنت گرفته شده باشد باید دور ریخته شود:

(تهذیب [الاصول] علامه حلى مختصرى از مختصر حاجبى است و آن مختصر از منتهاى حاجبى است و آن مختصر از الاحکام آمدى است و آن مختصر از المحصول فخر رازى و آن مختصر از معتمد ابوالحسین بصرى است.)45

به باور اینان اگر قرار است قواعدى براى فهم و دریافت احادیث و فقه تدوین شود باید آن قواعد را از خود روایات به دست آورد.

فیض کاشانى به این منظور (اصول الاصلیه) را در سال 1041 یا 1044 ده سال بعد از فوائد المدنیه46 نگاشت. وى در مقدمه وافى مى نویسد:

(هنگامى که نگارشهاى اصحاب ما بسیار شد و در اصول فقه و فرعهاى آن برابر اصطلاحات اهل سنت سخن گفتند اصول دو طائفه به یکدیگر مشتبه گردید و اصطلاحهاى آنها درهم آمیخت. این باعث گردید که امر بر گروهى از آنان مشتبه گردد تا آن جا که انگاشتند: اجتهاد و حکم به رأى و ایجاد قواعد و ضوابط و گرفتن نظر اتفاقى جایز است و بر این از سه جهت تأیید داشتند:

الف . اختلاف در ظواهر آیات و اخبار که جز با حمل برخى بر برخى سازوارى امکان نداشت و این را نوعى اجتهاد دانستند که نیاز به گزاردن قانونها و آیینهاى اصولى دارد.

ب . پدیده هاى بسیارى دیدند که سخن روشنى درباره آن وارد نشده با این که نیاز به شناخت حکم آنها فراوان است.

ج. برخى احکام مشتبه و داراى ابهام است. این ابهام بدون به دست آوردن ظن که ترجیح باشد برطرف نمى شود پس این همان اجتهاد است.)47

( 328 )

اینها سبب شد که شمارى اجتهاد را که همان پیروى از گمان و عمل به رأى است بپذیرند.

5. فیض کاشانى از جمله انگیزه هاى گرایش شیعه به اجتهاد را چیرگى پادشاهان ستم پس از غیبت امام معصوم(ع) بر شیعه مى داند. مى گوید: پیوند شیعیان از کودکى با اهل سنت سبب شد که اصول فقه آنها پذیرفته شود و سعى کنند براى هر واقعه اى حکمى بیرون بکشند و در نتیجه آموزه هاى اصولى اهل سنت به عنوان علوم شیعه مورد توجه قرار گرفت.48

ایشان سفارش مى کند: حال شیعه به حکومت مستقلى دست یافته و توجه کرده که اجتهاد و اصول از عامه است باید خود قواعدى در این باره ارائه دهد و اصول شیعه را بدون توجه به اصول فقه عامه سامان دهد.

محقق اردبیلى (م.993هـ.) برخلاف دیدگاه فیض کاشانى دانش اصول را از دانشهاى عقلى مى داند و مى گوید: در مسائل عقلى و دانشهاى عقلى استدلال حکمفرماست و فرقى بین شیعه و سنى نیست:

(وانّ الظاهر لاقصور فى اصول فقههم إلاّ موضع نادر إذ الحقّ هنا ماثبت بالدّلیل ولیس هنا شیئ مقرّر فى الدین قد خولف بل کتبهم فى ذلک مثل کتبنا فى نقل الخلاف واختیار ما هو المبرهن وهوالحق….)49

ظاهراین است که اشکالى در اصول فقه عامه نیست جز در مواردى اندک; زیرا حق در این جا آن چیزى است که با دلیل ثابت شود و در این جا چیزى از سوى شرع تعیین نشده که با آن مخالفت شود بلکه کتابهاى آنان در این جا مانند کتابهاى ماست در گزارش خلاف و گزینش آنچه برهانى و حق است.

6. اجماع: از جمله مقوله هایى که سبب شد دو گروه اخبارى و اصولى رو در روى هم بایستند و هرگروه سرسختانه از عقیده و اندیشه خود به دفاع برخیزد (اجماع) بود.

( 329 )

اصولیان اجماع را منبعى از منابع احکام شمردند و اخباریان این را قبول نداشتند و بر این نظر دلیلهایى نیز اقامه مى کردند از جمله:

الف . اجماع از اهل سنت گرفته شده و منشاء آن اجماع سقیفه بنى ساعده است که على(ع) را از حق مسلّمش محروم ساخت.

ب . حجت دانستن اجماع سبب مى شود که بسیارى از روایات که با اجماع ناسازگارند از دور خارج شوند در حالى که دلیلى بر حجت بودن آن نیست.

ج. روایات بسیارى در نکوهش پیروى از آرایى که بر آنها اتفاق شده وارد شده است. بنابراین اتفاقى که در آن نظر معصوم نباشد هیچ ارزشى ندارد و آیات و روایات از پیروى چنین رأیى بازداشته اند. فیض کاشانى در این باره مى نویسد:

(والواردة فى ذم الأخذ بالاتفاق الأراء بتخصیصها بالآراء الخالیة من قول المعصوم لما ثبت عندهم انّ الزمان لایخلو من امام معصوم….)50

روایاتى که نکوهش کرده اند دریافت آراى اتفاقى را آن جایى را در بر مى گیرند که خالى از سخن معصوم باشد زیرا که ثابت شده نزد آنها که زمان خالى از امام معصوم نیست.

از این روى با گسترش مسلک اخبارى گرى پاره اى از مسائل که با اجماع درباره آنها حکم صادر شده بود حکم آنها تغییر کرد مانند نماز جمعه که محقق کرکى ادعاى اجماع بر حضور و اجازه امام دارد. بسیارى از فقیهان عصر صفوى این اجماع را حجت ندانستند و یا در اصل اخبارى بودند و به واجب بودن عینى نماز جمعه نظر دادند مانند فیض کاشانى و علامه مجلسى که رساله هایى در این باب نوشتند.

علامه مجلسى در مقاله صلات جمعه خود یک نقد کلى نسبت به اجماعهاى شیخ طوسى دارد.51

آقا جمال خوانسارى در رساله نماز جمعه خود که واجب بودن تخییرى نماز جمعه را مى پذیرد مى نویسد:

(غرض از وضع این رساله نفى این قول محدث [وجوب عینى] و بیان

( 330 )

مخالفت آن است با اجماع امامیه با ذکر بعضى از مؤیدات و….)52

از جمله گزاره هایى که با خارج کردن اجماع از گروه دلیلها و نپذیرفتن منبع بودن آن مطرح شد ماندگارى بر تقلید از صاحب فتوایى بود که از دنیا رفته است.عالمان اخبارى رساله هایى در این موضوع نگاشته اند: (تقلید المیت) از سلیمان ماحوزى (1075 ـ 1121)53 و رساله محمد حرعاملى (1095 ـ 1178)54و (تقلید الاموات)55 از ابراهیم عاملى از علماى نیمه قرن دوازدهم.

البته براى شهید ثانى (م.965) رساله اى با نام: (عدم جواز تقلید المیت) نام برده اند56 که پیش از گسترش مسلک اخباریه نگاشته و نشر شده است.

7 . مخالفت با اندیشه صحیح اعلائى: از انگیزه هاى مهم و درخور توجه که اندیشه اخبارى گرى را تقویت کرد گرایش به اخبار صحیح و خارج ساختن بسیارى از احادیث از استناد فقهى بود این مکتب را محقق اردبیلى بنیان گذاشت. وى در مجمع الفائدة والبرهان دیدگاههاى نوى ارائه کرد و در بسیارى از دیدگاهها به جهت ضعف مستند آنها تردید روا داشت. امّا خود ایشان پس از بررسى و رد دیدگاههایى به خاطر ضعیف بودن مستند آنها نمى تواند از اجماع بگذرد و آن را نادیده بینگارد و نظر قاطعى ارائه دهد. به عنوان نمونه: اردبیلى مى گوید: برابر آنچه از آیه قرآن و روایات استفاده مى شود نماز جمعه واجب عینى است; امّا اجماع او را از این که نظر بدهد باز مى دارد.57

شاگردان وى صاحب معالم و صاحب مدارک نیز صحیح اعلائى هستند. در مدارک در بسیارى از موارد به روایات صحیح استناد مى شود مانند بحث وجوب عینى نماز جمعه.58

صاحب معالم براى پاک سازى روایات شیعه از احادیث ضعیف کتاب (منتقى الجمان فى روایات الصحیح والحسان) را مى نویسد:

گویا ملاعبداللّه شوشترى شاگرد دیگر اردبیلى که شاه عباس مدرسه اى براى

( 331 )

وى ساخته از این مکتب پیروى مى کرده است. از شاگردان بنام وى محمد تقى مجلسى و محمد باقر سبزوارى بوده اند. گروهى از اهل نظر فیض کاشانى را از پیروان مکتب اردبیلى دانسته اند که درست نیست بلکه از جهتى او را باید در برابر اردبیلى دانست. همانندى آن دو در دریافت و فهم آزاد از اخبار است و بى توجهى به دیدگاه پیشینیان و ناهمانندى آنها در دو نکته است:

1. اردبیلى صحیح اعلائى است و فیض اخبارى که به هر روایتى استناد مى جوید.

2. اردبیلى به اجماع بها مى دهد و فیض اجماع را حجت نمى داند.

استرآبادى به جاى پرداختن به سند روایات و بررسى سندى درستى آنها را با نشانه هاى خارجى و داخلى ثابت مى داند.59

وى بر این باور است: تقسیم روایات را به صحیح حسن موثق و ضعیف براى نخستین بار علامه حلى مطرح کرده و سرچشمه آن کتابهاى عامه بوده که وى با آنها خیلى اُنس داشته است.60

ییادآورى: گفته اند نخستین کسى که این تقسیم را مطرح کرده ابن طاووس بوده است.61 در کتابهاى اهل سنت تعبیر روایات موثق نیست62 بلکه سه قسم دیگر: صحیح حسن و ضعیف گزارش شده است.

به هر حال استرآبادى افزون بر روایات کتابهاى چهارگانه بسیارى از روایات دیگر را درخور استناد مى داند.

8 . اختلاف زدائى: اخباریان بر این باورند: اجتهاد سبب پراکندکى آراى فقیهان شیعه شده است و همین امر در میان اهل سنت باعث شد که اجتهاد ممنوع شود و در چهار مذهب به رسمیت شناخته شود. فیض کاشانى با اشاره به این نکته مى نویسد:

(گاهى اختلاف آراء چنان فزونى مى یابدکه در یک مسأله بیست یا سى قول و یا بیش تر نقل شده است).63

بنابر مسلک اخبارى هر کس مى تواند آنچه خدا بر عهده اش گذاشته از روایات به

( 332 )

دست آورد و به آن جامه عمل پوشاند و آگاهى معمولى و علم عادى براى شناخت تکلیف شرعى کافى است با توجه به این که همه برابر ظاهر اخبار عمل مى کنند و از دقتهاى اصولى عرصه خالى است احکام شرع بر یک محور و قاعده باقى مى مانند و آیینها و قانونهاى الهى از تحریف و دگرگونى به دور مى مانند64. بنابراین تنها راه جلوگیرى از اختلاف فتوا و دروغ بستن به خدا تمسک به کلام ائمه(ع) است.

مکتب اخبارى دستاوردهاى خوش آیند و ناخوش آیندى داشت. دستاوردهاى خوش آیند آن این که پاره اى از گرههاى اجتماعى را گشود و دستاورد بسیار ناخوش آیند آن رکود اندیشه و تفکر بود. این مکتب با تمسک به اخبار درست و نادرست بنیان کژى را نهاد و بسیارى از خرافات را وارد مذهب ساخت و بزرگ ترین ضربه اى که بر پیکر تشیع زد دور کردن جامعه علمى تشیع از قرآن بود.

شهید مطهرى در نوشته هاى گوناگون خویش به نقد این اندیشه واپس گرا پرداخته است که به چند مورد اشاره مى شود:

(گفتند: قرآن اعتبار ندارد. البته نگفتند: قرآن را نخوانید نه گفتند قرآن را بخوانید قرآن را ببوسید اما قرآن را نفهمید. این یک ضربه بزرگى به عالم اسلام بالأخص به عالم تشیع زد به طورى که بعدها اساساً مفسرین شیعه رعبشان برداشت که قرآن را تفسیر بکنند از تفسیر کردن ترسیدند. جریان اخبارى گرى این تعصب افراطى احمقانه اى که راجع به اخبار پیدا کردند که صحیح و ضعیف را با هم یکى دانستند یکى از آن جریانهاى فکرى خطرناکى است که در دنیاى اسلام پیدا شد و اثرش هم جمود فکرى است همان چیزى که الآن ما به آن مبتلا هستیم. اینها سرایت مى کنند به عالم تشیع.)65

درجاى دیگر پس از بیان این نکته که اخباریان اجماع را حجت نمى دانند مى نویسد:

(در خصوص عقل مى گفتند: با این همه خطاى عقل اعتماد به آن جایز

( 333 )

نیست; اما در مورد قرآن محترمانه ادعا مى کردند که قرآن بزرگ تر از آن است که ما آدمهاى حقیر بتوانیم آن را مطالعه کنیم و در آن بیندیشیم. فقط پیامبر و ائمه حق دارند در آیات قرآن غور کنند. ما فقط حق تلاوت آیات را داریم.)66

باید توجه داشت که رسوبات اندیشه اخبارى گرى در محافل علمى هنوز وجود دارد و امروزه با دریغ و افسوس بایدگفت که این فکر زیانبار در حوزه هاى علمیه جا خوش کرده که اگر با آن مبارزه نشود بسان خوره اساس اندیشه و خردورزى را به هم مى ریزد و حوزه را قرنها به عقب مى راند.

( 334 )

رویارویى با صوفیه

 

از رخدادهاى مهم عصر صفوى برخورد شدید عالمان شیعه با صوفیه است. صفویه که صوفى مشرب بودند به مرور به مبارزه علیه آن پرداختند. علماى تشیع نیز با نگارش کتابها و ردّیه هاى گوناگون اندیشه هاى نارواى آنان را نقد کردند. نخستین رساله مستقلى که علیه صوفیه گزارش شده (مطاعن المجرمیه) محقق کرکى است که هنوز نسخه اى از آن به دست نیامده. فرزند وى شیخ حسن کرکى در (عمدة المقال فى کفر اهل الضلال) که به سال 972هـ. در مشهد نگاشته از کتاب (مطاعن المجرمیه) پدر نقل قول کرده است.67 صوفیانى که در این اثر به نقد آنان مى پردازد و آنان را خارج از دین و ملحد مى داند صوفیان عامه اند; زیرا اینان به اتحاد و حلول خداوند در بدنهاى عارفان معتقد بوده اند.68

این صوفیان با این اندیشه گویا در امپراطورى عثمانى مى زیسته اند; از این روى میرزا مخدوم به علماى شیعه ایراد مى گیرد که مخالف با صوفیه اند و قاضى نورالدین تا آن جا تصوف و عرفان را مى پذیرد که علم تصفیه باطن است.

مقدس اردبیلى نیز از عرفان با عنوان: علم تصفیه باطن یاد مى کند و آن را ردّ نمى کند.69

استاد شهید مطهرى بر این باور است که عرفان در قرن دهم شکل و وضع دیگرى پیدا کرده است زیرا:

(اوّلاً دیگر اقطاب متصوفه همه یا غالباً آن برجستگى علمى و فرهنگى که پیشینیان داشته اند ندارند. شاید بشود گفت که تصوف رسمى از این به بعد بیش تر غرق آداب و ظواهر و احیاناً بدعتهایى که ایجاد کرده است مى شود.

ثانیاً عده اى که داخل در هیچ یک از سلاسل تصوف نیستند در عرفان نظریِ محیى الدینى متخصص مى شوند که در میان متصوفه رسمى نظیر

( 335 )

آنها پیدا نمى شود; مثلاً صدرالمتألهین شیرازى (م.1050هـ.) و شاگردش فیض کاشانى (م.1091هـ.) و شاگرد شاگردش قاضى سعید قمى (م.1103هـ.) آگاهى شان از عرفان نظرى محیى الدینى بیش از اقطاب زمان خودشان بوده است با این که جزء هیچ یک از سلاسل تصوف نبوده اند.

ثالثاً از قرن دهم به بعد ما در جهان شیعه به افراد و گروههایى بر مى خوریم که اهل سیر و سلوک و عرفان عملى بوده اند و مقامات عرفانى را به بهترین وجه طى کرده اند بدون آن که در یکى از سلاسل رسمى عرفان و تصوف وارد باشند و بلکه اعتنایى به آنها نداشته و آنها را به کل یا در بعض تخطئه مى کرده اند. از خصوصیات این گروه که ضمناً اهل فقاهت هم بوده اند وفاق و انطباق کامل میان آداب سلوک و آداب فقه است….)70

از این سخنان به خوبى فرق مشرب ملاصدرا و شاگردانش با متصوفه روشن مى شود و این که چرا آنان نیز به نقد صوفیه پرداختند و راه عالمان پیشین را در برخورد با صوفیه پیمودند.

مبارزه شاه عباس (996 ـ 1038) با نقطویان وصوفیه در سال 1001هـ. که به وحدت وجود عقیده داشتند زمینه را براى مبارزه هاى بعدى فراهم ساخت.

شاه عباس ابوالقاسم امرى را که در شیراز شورش کرده بود71 و یوسفى ترکش دوز و درویش خسرو را که از عقائد نقطویان پیروى مى کردند و به وحدت وجود و تناسخ عقیده مند بودند از بین برد.72 امّا صوفیه بسیار ریشه دوانیده بود و اندیشه هاى صوفیانه روز به روز گسترش مى یافتند و دامن مى گستراندند. در اصفهان بیش از بیست خانقاه بود.73

در سال 1027هـ. ملاصدرا رساله (کسر الاصنام الجاهلیه فى ردّ جماعة الصوفیه) را در نقد آنها نوشت74. ملاصدرا در اسفار فرق مشرب خود را با مشایخ صوفیه این گونه ذکر مى کند:

( 336 )

(صوفیه در بیان احکام به مجرد ذوق و وجدان بسنده مى کنند; اما ما بر چیزى که برهان قطعى بر آن نباشد اعتماد نمى کنیم و آن را در کتابهاى حکمت خود نمى آوریم.)75

شاگرد ملاصدرا فیض کاشانى که داراى مشرب فلسفى عرفانى و اخبارى بود در سال 1066 کتاب (الکلمات الطریفه) را در نقد صوفیه نگاشت.76. محدث قمى در سفینه از هر دو کتاب نقل قول مى کند.77 بنابراین از نیمه دوم قرن یازدهم نقد صوفیه به مبارزه با آنان انجامید و این مبارزه تر و خشک را با هم سوزاند فلسفه و اجتهاد را نیز در برگرفت و ملاصدرا و فیض کاشانى به جهت داشتن اندیشه هاى فلسفى و عرفانى از این هجوم در امان نماندند.

آقا بزرگ تهرانى به نقل از (نصیحة الکرام) بیش از سى کتاب را نام مى برد که علیه صوفیه نوشته شده است و دست کم بیست رساله و کتاب از این سى اثر مربوط به قرن یازدهم است.78

جریانهاى مخالف صوفیه

 

جریانهاى مخالف صوفیه را نمى توان از نظر فکرى و عقیدتى یکسان دانست. دست کم سه جریان قوى با دیدگاهها و روشهاى گوناگون با صوفیه به مبارزه برخاستند: یک جریان قوى در قم و دو جریان در اصفهان.

1. رهبرى حرکت ضد صوفیه را در قم محمد طاهر قمى (م.1098هـ.) به عهده داشت. او شیخ الاسلام قم و به واجب بودن عینى نماز جمعه عقیده داشت و رساله اى در این باره نوشت.79

طاهر قمى مخالف سرسخت صوفیه مجتهدان و فلاسفه بود و علیه هر یک از این مشربها کتابى جداگانه نوشت و در این بین نوشته هاى ضد صوفیه او حجم بیش ترى دارند.

خوانسارى در روضات مى نویسد:

(او در رساله اى که علیه صوفیه نوشت شمارى از علما و عرفا را کافر

( 337 )

پنداشت بلکه کافر خوانده هر کسى را که باور نداشته به کافر بودن کسى که در نوشته خود سخنى بگوید که موهم خلاف شرع باشد. گفته شده است: او در رساله هاى گوناگون خود پوشیدن خرقه لباس پشمى چله نشینى کناره گیرى از مردم شنیدن صداى نیکو و تفوه به واژه طریقت وحقیقت سخن از عشق حقیقى و مکاشفات عرفانى و تجرد ارواح و مانند آن را بدعت دانسته بدعتى که فرد باورمند به آن را از دین خارج مى سازد و در ردیف کافران قرار مى دهد. افزون بر این کسى که چنین فردى را کافر نداند کافر است.)80

او کتابهاى گوناگونى علیه صوفیه حکما و مجتهدان نگاشته است. در مخالفت با صوفیان: الفوائد الدینیه فى الرّد على الحکماء والصوفیه81 تحفة الاخیار شرح رساله مونس الابرار. (این اثر را در سال 1057هـ. براى شاه عباس ثانى نوشت)82 و البرهان القاطع و در مخالفت با مجتهدان: حجة الاسلام و در مخالفت با فلاسفه: حکمة العارفین.83

قمى کتابهاى دیگر هم دارد از جمله: اربعین تحفه عباسى و تحفة العقائد84 که در آنها صوفیه را به نقد کشیده و بر اخبارى گرى استدلال جسته است.

2. علامه مجلسى (م.1110هـ.) در نیمه دوم قرن یازدهم و اوائل قرن دوازدهم به مبارزه پى گیر علیه صوفیه دست زد. علامه مجلسى در سال 1098 که آقا حسین خوانسارى چشم از دنیا فرو بست پس از مدتى به مقام شیخ الاسلامى اصفهان رسید.85 علامه مجلسى در آخرین فصل عین الحیاة که به سال 1072هـ. نگاشته شده به ردّ صوفیه پرداخته است و در پاسخ به پرسشهایى که درباره فلسفه و اجتهاد و صوفیه از او شده از آنها انتقاد کرده است.86

در رساله اعتقادات که به سال 1086 در مشهد نگاشته با صوفیه مخالفت کرده و پدر خود را برى از اندیشه هاى صوفیانه دانسته و گفته است: در آغاز با این گروه مدارا

( 338 )

مى کرد ولى در آخر عمر:

(دانست که آنها دشمن خداوند هستند از آنها بیزارى جست و راه باطل و عقاید سخیف آنها را تکفیر کرد. من بر افکار و عقاید او بهتر از هر کس مطلع هستم و دستنوشته هاى او در این زمینه نزد من است.)87

علامه مجلسى به تلاش گسترده اى علیه صوفیه دست زد و در خاموش کردن آتش فتنه به پیروزیهایى دست یافت.88

3. میرلوحى سید محمدبن محمد موسوى حسینى سبزوارى ملقب به مطهر و متخلص به نقیبى از جمله علماى برجسته دوران صفویه است که با صوفیه و اندیشه هاى صوفیانه در افتاد. برابر نسخه اى که از کتاب کفایة المهتدى میرلوحى در دست است وى در سال 1085 زنده بوده است.89 به نظر نگارنده وى چند سال پس از آن نیز زنده بوده است; زیرا در کفایة المهتدى به عبارت پایانى رساله اعتقادات علامه مجلسى که در روزهاى پایانى ماه محرم 1086 نگاشته شده90 اشاره دارد و مجلسى در ذیعقده همان سال در قم اجازه اى از ملا طاهر قمى دریافت کرده است.91

در نتیجه شاید رساله علامه در سال1087 در اصفهان منتشر شده باشد.

میرلوحى از علامه مجلسى انتقاد مى کند: چرا از پدرش دفاع کرده و نوشته است:

(و ایّاک ان تظن بالوالد العلامه نورالله ضریحه انه کان من الصوفیه او یعتقد مسالکهم و مذاهبهم حاشاه عن ذلک.)92

این بخش از عبارات علامه مجلسى را محدث قمى در سفینة البحار آورده است.93

از آن جا که میرلوحى تلاش گسترده اى علیه صوفیه داشته و پاره اى از رساله ها و کتابهایى که نویسندگان آنها ناشناخته اند چه بسا به قلم ایشان نگاشته شده باشد اندکى بیش تر درباره تلاشهاى وى درنگ مى کنیم:

( 339 )

نگاشته ها درباره ابومسلم

 

میرلوحى اندیشه ها و پندارهاى صوفیان را از زاویه هاى گوناگون به بوته نقد مى گذارد: نظر آنان درباره ابومسلم و حلاج غنا و موسیقى. صوفیان در مجلسها و محفلهاى خود و هنگام قصه خوانى از ابومسلم به بزرگى یاد مى کردند و او را دوستدار اهل بیت مى شمردند میرلوحى از این سخنان واهى برانگیخته شد و رساله اى درباره دشمنى ابومسلم با اهل بیت نگاشت.94 در کفایة المهتدى به این نکته اشاره دارد.95

دیدگاه وى با بازتابهاى شدید و سختى روبه رو شد. ولى چون انسان خستگى ناپذیر و مقاومى بود با توهینها و افتراها و برخوردهاى به دور از ادب عوامل صوفیه از پاى درنیامد و به مبارزه ادامه داد و با پایمردى و پشتکار در این مبارزه بسیارى از عالمان را برانگیخت و به پشتیبانى وى و در مخالفت با اندیشه هاى صوفیانه از جمله علیه ابومسلم دست به قلم بردند و رساله هاى خوب و مفید و راه گشا نگاشتند که به برخى از آنها اشاره مى شود:

1. اظهار الحق و معیار الصدق از سید احمد علوى عاملى نگاشته شده در سال 1043هـ. 96 که این رساله علیه ابومسلم است و در آن اثرى از برخورد با صوفیان دیده نمى شود.97

2. صحیفة الرشاد از میر محمد زمان بن محمد جعفر رضوى جعفرى (م.1041) وى در مقدمه مى نویسد:

(در سفر زیارت عتبات شمارى از شخصیتهاى مورد اعتماد از مردم اصفهان گفتند: عالم جلیل القدرى در اصفهان گرفتار جاهلان شده و مورد اذیت عوام قرار گرفته است. چون تحقیق کردم روشن شد: او میرلوحى است و علت آزار وى براءت او از ابومسلم بود. دربازگشت از عتبات این رساله را نوشتم تا آن را به اصفهان بفرستم براى ارشاد آنها و جلوگیرى از آزار میرلوحى.)98

وى در آن تأکید مى کند: این که قصه گویان ابومسلم را دوستدار اهل بیت دانسته اند درست نیست.

( 340 )

3. خلاصة الفوائد از عبدالمطلب بن یحیى طالقانى وى هم از مشکلات میرلوحى سخن مى گوید و هم از پندارهاى قصه گویان درباره ابومسلم و هم از رساله هایى که در دفاع از میرلوحى نوشته شده است.

(بدان اى محب شاه مردان که (قصه خوانانِ) از خدا بى خبر قصه در تعریف ابومسلم مروزى ابتر بسته بودند و آن را شهرت داده و عوام الناس را به آن سخنان دروغ دوست و هوادار او گردانیده و اکثر علماى عصر را اطلاع بر اختراع ایشان نبود تا سیدى فاضل از متوطنان اصفهان میرلوحى نام که غایت صلیت داشت در دین و نهایت مهارت در اخبار ماضین و فقیر مکرر از حضرت سید المجتهدین [میرداماد] تعریف او را شنیده ام بر این معنى مطلع شده عوام را از دوستى ابومسلم منع کرد. بعضى از سفیهان آن چنان فریب قصه خوانان خورده بودند که به هیچ

( 341 )

وجه قول مشارالیه را قبول ننمودند و کمر عداوت بر میان بسته زبان به غیبت و منقصت او گشودند و انواع ژاژخایى آغاز کردند و به افترا و بهتان دهن باز کردند و هر چه مى خواستند درهم مى بافتند….)99

وى در ادامه پس از افسوس خوردن از این برخوردهاى نابهنجار 100 از شانزده رساله اى که درباره ابومسلم نوشته شده101 یاد مى کند و نویسندگان آنها را (عدول علما و فضلا) مى داند و سپس یادآور مى شود که اینان میرلوحى را بسیار ستوده اند و از شرافت جلالت و حسب و نسب وى به بزرگى یاد کرده اند. وى مخالفان سید میر لوحى را بى دین مى داند.102

از این رساله استفاده مى شود: بحث از ابومسلم را میرلوحى پیش از سال 1041هـ. مطرح ساخته است.

ییادآورى: کسانى که این رساله ها را مبارزه مستقیم با صوفیه دانسته و مطرح کرده اند: صوفیه نقطویه مؤید ابومسلم بودند 103 راه صحیح نرفته اند; زیرا اگر چه ممکن است آن گروه طرفدار ابومسلم باشند اما باید توجه داشت کسانى که رساله نوشته اند در این رساله ها بیش تر بر آن بوده اند که ابومسلم را بشناسانند و افکار و اندیشه ها و عملکردوى را بنمایانند و از پاى بند نبودن وى برفرمانها و دستورهاى امامان شیعه(ع) سخن بگویند.

میرلوحى بر این گمان است که مجلسى اول از ابومسلم و حلاج دفاع مى کرده است104. پیش از این اشاره کردیم که علامه مجلسى پدر خود را از هر نوع اندیشه صوفیانه به دور مى داند و مى گوید: مداراى پدر با آنان در آغاز کار بوده و پس از آن که فهمید به کژراهه مى روند دست از تأیید آنان کشید. براى میرلوحى در راه مبارزه گرفتاریها و دشواریهاى بسیارى پیش آمد و مورد آزار و اذیت و زخم زبان بسیار قرار گرفت و گویا همین گرفتاریها سبب شده که بسیارى از رساله ها و کتابها را با نام مستعار بنگارد و عرضه کند و کتاب سلوة الشیعه از این گونه است که با نام مستعار: مطهر بن محمد مقدادى نشر داده و در آن به گرفتاریها و تغییر روش خود اشاره مى کند:

(از اواخر سال 1051 از هجرت تا این زمان که اواسط سال هزار وشصتم

( 342 )

است مولى الیه [میرلوحى] از براى فارغ بودن از درد سر و بسته شدن زبان آن مفتریان از خدا بى خبر شیطان را اگر نام برد لفظ لعین با اسم او قرین نمى سازد و بعد از آشامیدن آب یزید بن معاویه و آل زیاد بن ابیه را چنان لعنت نمى کند که به گوش کسى برسد و نوعى نمى نماید که کسى عبارت لعنت ازو بشنود. هنوز این فاسقان کذّاب و حیلت گران مرتاب ترک افترا زدن و ژاژخاییدن نمى کنند و به هر جا که مى رسند و به هر خانه که به آش مالى مى روند درِ خبث و غیبت و افترا و تهمت مى گشایند که شاید سفیهان را به این روش با او دشمن کنند….)105

کتابهاى میرلوحى بر ضد صوفیه

 

میرلوحى روش خود را از سال 1051 تغییر داد او وقتى در مبارزه با شاخه اى از اندیشه هاى صوفیه که بزرگ شمردن ابومسلم و عقیده مند بودن وى به اهل بیت باشد آن برخوردهاى ناشایست را دید در مبارزه با اصل و اساس جریان صوفیه و غنا و موسیقى که آنان خیلى به آن مى پرداختند به گونه اى عمل کرد که کم تر احساسات عوام پیرو صوفیه را برانگیزد. در این جا به آثارى که وى پس از 1051 نگاشته است اشاره مى کنیم:

1. اعلام المحبین. وى این رساله را به روشنى نوشته خود مى شمارد.106

2. ادراء العاقلین و اخزاء المجانین. وى در ذیل حدیث 17 کفایة المهتدى این اثر را به خود نسبت مى دهد.107

در معرفى نسخه کفایة المهتدى میرلوحى از رساله تنبیه العاقلین و اخزاء المجانین یاد شده که در رد متصوفه نوشته شده است.108 گویا این رساله همان ادراء العاقلین باشد; زیرا در معرفى نسخه خطى دانشگاه تهران نامى از تنبیه العاقلین برده نشده 109 است.

3. سلوة الشیعه وقوة الشریعة. نویسنده این کتاب مطهر بن محمد مقدادى معرفى شده است. آقا بزرگ تهرانى مى نویسد در این اثر فتواى شمارى از علما علیه صوفیه نقل شده است.110

( 343 )

البته فتواى علما در این رساله علیه غنا و موسیقى است و نه صوفیه و شاید این که آقا بزرگ تهرانى نوشته: فتواى علما علیه صوفیه است از آن روى باشد که مخالفت با غنا و موسیقى در آن زمان به گونه اى مخالفت با صوفیه به شمار مى آمده است.

ییادآور شدیم رساله (سلوة الشیعه و قوة الشریعة) که با نام مستعار: مطهر بن محمد مقدادى مشهور شده نوشته میرلوحى است زیرا:

نخست آن که: شخصى به این نام شناخته نشده است.

دو دیگر مطهر لقب میرلوحى است.

سه دیگر: در رساله هدایة العوام به روشنى بیان شده مطهر بن محمد مقدادى نام مستعار میرلوحى است:

(و[به] لقب که مطهر است و انتساب والده که مقدادیه است خود را ستوده است.)111

و یادآور مى شود: تسلیة الشیعه و تقویة الشریعة همان سلوة الشیعة است با افزوده هایى:

(وبعد از آن اخبار بسیار بر آن [سلوة الشیعه] افزوده تا آن کتاب که حجتى است قاطع و برهانى ساطع بر بطلان آن طایفه طاغیه سمت اتمام یافته و از جهت آن که نامش را نیز بر نام رساله زیادتى باشد آن را مسمّى به: تسلیة الشیعه و تقویة الشریعة گردانید….)112

چهار دیگر: اما براى این سخن که: منظور از مطهر میرلوحى و از مقدادیه مادر وى است نشانه ها و قرینه هاى بسیارى وجود دارد از جمله:

در هدایة العوام سلوة الشیعه و تسلیة الشیعة در ردیف اعلام المحبین از یک نویسنده دانسته شده است.

الف. (در این مقام صاحب کتاب تسلیة الشیعه در آن کتاب و در رساله سلوة الشیعة و رساله اعلام المحبین مى گوید….)113

ب. (صاحب کتاب تسلیة الشیعه در آن کتاب و در رساله اعلام المحبین نقل نموده

( 344 )

آنچه از کتاب کلمات الطریفه نقل کرده شد.)114 در برگهاى 139 146 نیز این دو رساله با اعلام المحبین ذکر شده است.

4. شهاب المؤمنین فى رجم الشیاطین المبتدعین. معین الدین محمد بن نظام الدین معروف به عصام درباره کتاب (شهاب المؤمنین) مى نویسد:

(و فقیر کتابى دیدم که یکى از فضلاى نامدار و سادات عالیمقدار که امروز به فضیلت و تتبع او کسى گمان ندارم در این دیار در ردّ فلاسفه و مبتدعه نوشته و آن را (شهاب المؤمنین فى رجم الشیاطین المبتدعین) نام کرده. اگر فاضل آن کتاب را دیده باشد و منصف باشد اعتراف به کمال فضل و تتبع صاحب آن کتاب خواهد نمود و بعد از آن رساله نوشته و آن (ثقوب الشهاب فى رجم المرتاب) نام کرده است.)115

آقا بزرگ تهرانى در الذریعه از آن جا که در این فراز از کتاب هدایة العوام آمده: (از فضلاى نامدار و سادات عالیمقدار) و طباطبایى در کتاب خود که در سال 1221 علیه صوفیه نگاشته نویسنده (ثقوب الشهاب) را یکى از سادات که از شاگردان میرداماد بوده دانسته و به این گمان افتاده که این سید که از آن به بزرگى یاد شده باید همان سید احمد عاملى نویسنده (اظهار الحق) باشد.116 و در هنگام شناساندن (شهاب المؤمنین) این مطلب را به طور یقین بیان کرده است.117

اما وقتى که به معرفى (النفحات اللاهوتیه فى العشرات البهائیه) نوشته سید احمد عاملى پرداخته وى را از طرفداران عرفان دانسته و در این که نوشته اى ضد صوفیه داشته باشد تردید کرده است.118

در مقدمه مصقل صفا آمده: در الذریعه ج122/16 فتوایى از سید احمد عاملى علیه صوفیه نقل شده است119 پس نمى توان وى را در ردیف عرفا دانست. از این روى محقق مصقل صفا در مقدمه شهاب المؤمنین و ثقوب الشهاب را از نگاشته هاى علوى دانسته است.120 به نظر نگارنده نویسنده شهاب المؤمنین و ثقوب الشهاب میرلوحى است; زیرا:

( 345 )

الف. عصام در هدایة العوام به گونه اى از سید عالیمقدار نویسنده شهاب المؤمنین یاد مى کند که مى رساند وى در هنگام نگارش کتاب زنده بوده است. با توجه به این که هدایة العوام (گزیده تحفة الاخبار ملامحمد طاهر قمى نوشته شده در سال 1075)121 در سال 1077 نوشته شده و از شاه عباس دوم (م.1077) با عنوان اناراللّه برهانه122 یاد کرده که حکایت از درگذشت وى دارد نمى تواند منظور از این فراز: (بنده کتابى دیدم که یکى از فضلاى نامدار و سادات عالیمقدار که امروز به فضیلت و تتبع او کسى گمان ندارم در این دیار…) که در کتاب هدایة العوام آمده سید علوى متوفى 1060هـ. باشد.

ب. علوى مخالف فلسفه نبوده بلکه از اندیشه هاى فلسفى میرداماد پشتیبانى مى کرده است. در حالى که (شهاب المؤمنین) اثرى ضد فلسفى دانسته شده است.

ج. میرلوحى در کفایة المهتدى خود را از شاگردان میرداماد و شیخ بهایى دانسته123 است بنابراین کلام طباطبایى قرینه اى نخواهدبود که منظور از سید احمد علوى باشد; زیرا سیدِ شاگرد میرداماد همان میرلوحى است.

د. این که گفته شده: سید احمد علوى علیه صوفیه فتوا دارد درست نیست; زیرا نامهایى که در این استفتا ذکر شده همانهایى هستند که در رساله (سلوة الشیعه) مطهر بن محمد مقداد آمده و فتواى آنان ضد صوفیه یاد شده در حالى فتواى آنان در حرام بودن غنا و موسیقى است.

در جلد 22 فهرست کتابخانه مجلس از این فتوا با عنوان: (استفتائیه درباره حکم غنا و موسیقى) یاد شده که سؤال با آنچه در سلوه ذکر شده یکى است.124

هـ. دلیل دیگر بر این که شهاب المؤمنین از آن میرلوحى است این فراز از سخنان عصام در هدایت العوام پس از تعریف از شهاب المؤمنین و ثقوب الشهاب است:

(اتفاقاً در این وقت کتابى موافق مدّعا در دست یکى از محبان شاه اولیاء دید و معلوم گردید که سیدى از حامیان دین سید المرسلین که مؤلف آن کتاب است قبل از تألیف آن کتاب [ثقوب الشهاب] رساله اى که آن را سلوة الشیعة و قوة الشیعه نام کرده مرقوم قلم خجسته رقم گردانیده و

( 346 )

در آن از روى تقیه نام و نسب ننموده و لقب که مطهر است و انتساب والده که مقدادیّه است خود را ستوده است….)125

بنابراین میرلوحى پیش از نگارش شهاب المؤمنین و ثقوب الشهاب سلوه را نگاشته است.

6. ثقوب الشهاب فى رجم المرتاب. که ذکر شد.

در هدایة العوام سخنى از ثقوب الشهاب نقل شده که با مشرب علوى نمى سازد:

(و صاحب رساله ثقوب الشهاب در آخرهاى آن رساله مى گوید: مجملاً ترهات و هذیانات فلاسفه و صوفیه بسیار است.)126

7. هدایة العوام و فضیحة اللئام. نویسنده این اثر معین الدین محمد بن نظام الدین محمد مشهور به عصام معرفى شده که به نظر نگارنده خود میرلوحى است.

همان گونه که روش میرلوحى است وى در کفایة المهتدى به این کتاب ارجاع داده و نام آن را (نصیحة الکرام و فضیحت اللئام) آورده که عصام محمد بن نظام الدین محمد از کتاب ملامحمد طاهر برگزیده و بر آن چیزهایى افزوده است.127

میرلوحى نام مستعارى که به عنوان نویسنده سلوة الشیعه برگزیده لقب و نام مادرش است و در این جا از نام خود و پدرش استفاده کرده و شهرت عصام را نیز از روى تقیه برگزیده است128. در این اثر مخالفت نویسنده با اندیشه هاى ملامحمد تقى مجلسى نمود پیدا کرده است.129

و با توجه به روشى که در تجلیل از میرلوحى در این کتاب به کار رفته و زیرکانه دیگر نوشته هاى او نیز معرفى شده احتمال مى رود: کتاب (نزول الصواعق فى احراق المنافق) نیز از وى باشد زیرا در معرفى مؤلف آن نوشته است:

(یکى از عالیان و سادات رفیع مکان است.)130

کتاب هدایة العوام یا نصیحة الکرام در یک مقدمه و یک معجزه و یک خاتمه سامان یافته است: نویسنده در مقدمه از صوفیه سخن مى گوید و ظهور آنها را در هنگامى مى داند که بنى امیه از هم فروپاشید و بنى عباس قد برافراشت و یادآورد

( 347 )

مى شود: نخستین صوفى ابوهاشم است.

معجزه آن که گزارشى است از کتاب تحفة الاخیار ملامحمد طاهر قمى داراى دوازده مطلب است.

مطلب اول: در تشبیه دنیاست به دارالشفاء.

مطلب دوم: در بیان حدیثى است که سنّیان روایت کرده اند.

و….

در خاتمه نیز مطالبى در رد صوفیه و فهرست کتابهاى ضدصوفیه آمده است.131

وى از صوفیه زمان خود که پیرو حلاّج بودند تعبیر به زراقیه مى کند و سخت آنها را مورد انتقاد قرار مى دهد.132

در رساله سلوة الشیعه نیز از (زراقیه) یاد مى کند و مى نویسد: آنان طرفدار ابومسلم بوده و از سفیان ثورى و حلاّج تعریف کرده اند.

(یکى از زراقیه سر از جاى برداشت و همّت بر تعصّب ابومسلم

( 348 )

گماشت. سبب آن که عطّار در کتاب: مظهرالعجایب تعریف او کرده بیتى در صفت او گفته است. ظاهراً آن سید گفته باشد که: عطار معصوم نیست و بر بطلان جماعتى که دعواى مکاشفت او مى نمایند امثال این غلطها کافى است و حال آن که او بسیار کسى را از مخالفان و ملحدان مانند سفیان ثورى و حلاّج و غیرایشان تعریف کرده که تعریف ایشان هیچ دخل به تقیّه هم ندارد….)133

در کتاب هدایة العوام نام بیش از سى کتاب در رد صوفیه یاد شده که تا روزگار نویسنده کتاب نگاشته اند.134

سخنى درباره دو اثر

 

از آنچه ذکر شد روشن گردید: میرلوحى تلاشى بسیار در مبارزه علیه صوفیه داشته است و از آن روى که در مبارزه علیه ابومسلم نام وى بر سر زبانها افتاد و غوغا سالاران زبان به بدگویى وى گشودند در مبارزه خود با اصل و اساس صوفیه تغییر روش داد و با نامهاى گوناگون در نقد آنان کتاب نوشت و رساله اى را با افزودن و یا کاستن مطالبى با عنوان دیگر منتشر ساخت. آنچه از این گزارشها استفاده مى شود او این شیوه مبارزه را کاراتر و سودمندتر یافته بود.

از آن جا که میرلوحى مخالف سرسخت صوفیه و فلاسفه بود گزارشهاى او را در باره دو کتاب دیگر مورد توجه قرار مى دهیم; زیرا وى نخستین گزارشها را درباره این دو کتاب داده است و گویا در نگارش این کتابها بى نقش نبوده است و یا دست کم اگر دیگران این کتابها را نوشته اند سعى کرده اند آن دو کتاب را همسو با اندیشه هاى وى سامان دهند تا وى با توان و نفوذ و ابتکار و پشتکارى که دارد آنها را در بین مردم بگستراند. بویژه که در یکى از این دو اثر محمد تقى مجلسى مدافع صوفیه معرفى شده است که ما این مطلب را در پژوهشى که ارائه خواهیم داد رد خواهیم کرد.

( 349 )

1 ـ توضیح المشربین و تنقیح المذهبین

نسخه اى از این کتاب شناخته نشده و مختصر آن با نام: اصول فصول التوضیح در دسترس است. نخستین گزارش درباره توضیح المشربین از آن میرلوحى در کتاب سلوة الشیعه است. او در آغاز سلوة الشیعه که در سال 1060 نگارش شده و بنابر ادعاى وى گزیده اى از دو فصل توضیح المشربین است مى نویسد:

(در این اثنا کتابى در این باب دید و مجلدى در دست یکى از احباب به نظر رسید و بعد از تحقیق معلوم گردید که: یکى از علماى شیعه رساله اى در ذم این طایفه [صوفیه] تألیف نموده و حضرت مولانا محمد تقى بن مجلسى حاشیه اى بر آن نوشته و به نزد مؤلف رساله مذکوره ارسال نموده و مشارالیه سطرى چند در جواب او قلمى گردانیده و یکى از فضلا مجموع را به ترتیب در متن کتب مزبور جاى داده و آن را موسوم به (توضیح المشربین و تنقیح المذهبین) ساخته. الحق آن کتاب ارباب انصاف و بصیرت را در شناختن این فرقه کافى است….)135

چند نکته از سخنان میرلوحى استفاده مى شود:

نکته اول: میرلوحى کتاب توضیح المشربین را از یکى از دوستان خود دریافت کرده در نتیجه خود وى در نگارش آن دست نداشته مگر این که سخنان وى را از روى تقیه بدانیم که بعید است.

دوم: گویا در آغاز روشن نبوده که رساله در رد صوفیه را چه کسى نوشته و چه کسى رد کرده و چگونه ردیه به خامه نویسنده رساله پاسخ داده شده; زیرا اگر نویسنده و پاسخ دهنده شناخته شده بودند میرلوحى درباره چه چیز تحقیق کرده است. بنابراین باید فرض را بر این قرار دهیم که توضیح المشربین که میرلوحى دیده نویسنده رساله و پاسخ دهنده آن شناخته شده نبوده اند و نام کسى در آن نیامده بوده است امّا پس از تحقیق نویسنده رساله شناخته شده که به عمد نام خود را ذکر نکرده و نقد کننده آن نیز که همانا محمد تقى مجلسى باشد شناخته شده و نام وى در آغاز رساله یادآورى شده

( 350 )

است: زیرا میرلوحى در کفایة المهتدى رساله علیه صوفیه را که گفته مى شود مجلسى اول بر آن حاشیه زده از محمد طاهر قمى (م.1098) مى داند136 که همانند رساله (الفوائد الدینیه فى الردّ على الحکماء والصوفیه) است که نشانیِ نسخه اى از آن در فهرست کتابهاى مسجد اعظم آمده است.137

نکته سوم: از گزارش میرلوحى استفاده مى شود: در زمانى که وى نسخه اى از رساله را دیده هنوز خلاصه دیگرِ توضیح المشربین به نام: اصول فصول التوضیح نگاشته نشده و کتاب توضیح المشربین سه بخش بیش تر نداشته است. بنابراین آنچه در مقدمه اصول فصول التوضیح آمده که اصل کتاب توضیح المشربین چهار بخش بوده درست نیست و یا دست کم در آغاز انتشار آن چنین نبوده است. چهار بخش آن این گونه ذکر شده است:

بخش اول: رساله ذم صوفیه.

بخش دوم: حاشیه محمد تقى مجلسى.

بخش سوم: پاسخ مؤلف رساله.

بخش چهارم: داورى نویسنده درباره اشکالها و پاسخها که در اصول فصول التوضیح قسم چهارم بنابر ادعا حذف شده است.138

از آنچه ذکر شد نتیجه مى گیریم: نسبت دادن پاسخها به مجلسى اول در آغاز روشن نبوده و میرلوحى پس از تحقیق به این نتیجه رسیده است.

میرلوحى در رساله کفایة المهتدى که آن را درسال 1081هـ. نوشته139 بعد از دستیابى به کتاب رجعت علامه مجلسى نوشته شده در سال 1078 140 و رساله اعتقادات وى نوشته شده در محرم سال 1086 در آن تجدید نظر کرده141 و مطالبى در نقد رساله رجعت علامه و انتقاد از وى و پدرش افزوده و مدعى است:

(رساله محمد طاهر قمى را على بیک نامى از حلاجیان دزدیده و در شهرها بگرداند و به دانشمندان بنمود و کسى جز او [پدر علامه مجلسى] آن را رد نکرد. پس چرا حضرت آخند [مجلسى دوم] در رساله (مذمت

( 351 )

حکما و مذمت ما) نوشته: (و ایاک ان تظن بالوالد العلامه نوراللّه ضریحه انه کان من الصوفیه او یعتقد مسالکهم و مذاهبهم حاشاه عن ذلک….)142

میرلوحى در ذیل حدیث 39 کفایة المهتدى محمد تقى مجلسى را متهم به تصوف مى کند و دلیل آن را توضیح المشربین و اصول فصول التوضیح مى داند.

(چه آخند مرحوم تصوف را بسیار دوست مى داشت و توضیح المشربین و تنقیح المذهبین و اصول فصول التوضیح میان مردم هست و در سپاهان بیشتر از هزار نسخه مى توان یافت و همه آنها را مى خوانند و این دو گفت وگویى است که میان ملامحمد طاهر شیخ الاسلام قم و آخند مرحوم در گرفته و قمى از اقتصاد و غیبت طوسى و اعتقادات ابن بابویه و از مفید و دیگران بدیهاى حلاج را آورده ولى او این خبرها را مجهول برشمرده است.)143

در برابر این ادعاهاى میرلوحى نظر دیگرى نیز وجود دارد. آقا بزرگ تهرانى مى نویسد: ردى که به محمد تقى مجلسى نسبت داده شده از صوفیه است که به نام وى نشر داده اند.

وى از نجوم السماء نقل مى کند: این کتاب بر خلاف اندیشه هاى مجلسى در دیگر کتابهاى وى است و پسرش علامه مجلسى نیز پدرش را از چنین اندیشه هایى برى مى داند و این نقد را برخى از صوفیان نگاشته و به وى نسبت داده اند.144

آقا بزرگ تهرانى در جاى دیگر نیز این انتساب را رد مى کند و مى نویسد:

(هدف اصلى از این نگارش نسبت دادن این حواشى به مجلسى اول بوده است. با این که ساحت وى از این گونه مسائل به دور است و ما مى دانیم که وى تلاش فراوانى در گسترش حدیث و شرح آن داشته است. او پاى بند به تهذیب نفس و تخلیه و تجلیه و مجاهده با آن بوده است امّا برابر آنچه در شرع رسیده نه بر اساس روش صوفیه…

( 352 )

میرلوحى که نسبت به مجلسى بد گمان بوده پنداشته این حاشیه ها را در واقع مجلسى اول نوشته و در میان مردم منتشر ساخته است.)145

و این ادعاى میرلوحى را که هزار نسخه از آن در سپاهان است رد مى کند; زیرا شیخ عبدالله سماهیجى (م.1135) شیخ الاسلام اصفهان در مسأله 15 کتاب (النفحة العنبریه) خودکه درباره صوفیه است مى نویسد:

(شمارى از انسانهاى امین و مورد اعتماد به من خبر دادند: مولاى امین و جلیل ما محمد طاهر قمى رساله اى نوشته و در آن از گمراه بودن صوفیان و خارج بودن آنان سخن گفته است و علامه محقق مولى محمد تقى مجلسى بر آن رد نوشته و این سخن را درباره شمارى از صوفیه نادرست دانسته مانند: معروف کرخى. ولى من به این دو رساله دست نیافتم و فرزند وى علامه مجلسى او را برى از این نسبتها دانسته است.)146

علامه مجلسى در رساله اعتقادات آورده است: پدرم جزو صوفیه نیست و اکنون نوشته هاى وى در نزد من وجود دارند.147

ییادآورى: از آنچه تاکنون یاد شد استفاده مى شود: گرچه برابر ادعاى میرلوحى کتاب توضیح المشربین در زمان حیات مجلسى اول (م.1070) نوشته شده; اما هیچ گونه شاهدى که آن را مجلسى اول دیده باشد وجود ندارد و اگر چنین کتابى بود با توجه به دشواریهاى نسخه بردارى در جمع مخالفان صوفیه که میرلوحى در آن حضور داشته مطرح بوده است. و حتى در رساله هایى که پیش از سال 1081 نوشته شده و در دسترس است مانند سلوة الشیعه و هدایة العوام واصول مختصرالتوضیح اسم محمد طاهر قمى به عنوان نویسنده رساله ضدصوفیه نیامده و میرلوحى در کفایة المهتدى که آن را در سال 1081 به بعد نوشته این مطلب را مطرح ساخته است.

گواه بر این ستایش على بن محمد عاملى سبط شهید ثانى از مجلسى اول است. وى با این که مخالف سرسخت صوفیه بوده و از آنان در کتاب (السهام المارقه) انتقاد

( 353 )

کرده در اجازه اى که به سال 1068هـ. به علامه مجلسى داده از پدرش مجلسى اول ستایش کرده است.

اگر وى را طرفدار صوفیه مى دانست نیازى به ذکر نام وى در اجازه نمى دید و در سهام المارقه نیز به گونه دیگر با وى برخورد مى کرد.

در اجازه وى آمده است:

(و بعد فقد التمس منّى الاخ فى الله الفاضل الکامل الزکى الذکیّ الطاهر مولانا محمد باقر نجل المولى الأجلّ الأوحد مولانا محمد تقى الشهیر بمجلسى أدام الله توفیقه و سهّل إلى کل خیر طریقه.)148

بنابراین در آن زمان یا کتاب توضیح المشربین و اصول مختصر التوضیح منتشر شده و به دست شیخ على نرسیده و یا منتشر نشده و یا اگر منتشر شده اسم مجلسى اول بر آن نبوده است. حتى وى در سهام المارقه با این که از آن دو کتاب نامبرده اشاره اى به مجلسى ندارد.149

همان گونه که یاد شد نسبت دادن رد رساله علیه صوفیه پس از تحقیق میرلوحى و توسط وى مطرح شده است. اصول فصول التوضیح مطالبى دارد که با اندیشه هاى ملامحمد تقى مجلسى سازگارى ندارد. درست است که وى بسان شیخ بهائى میرداماد و ملا احمد اردبیلى مخالف عرفا نبوده بلکه برابر آنچه در اصول فصول التوضیح آمده در آغاز با آنها مدارا مى کرده است و از عرفا به شمار مى آمده 150 ولى این دلیل نمى شود که با صوفیان همراه و همفکر بوده است. بله تنها چیزى که مى توان درباره وى گفت همان سخن مجلسى دوم است و به دور از تحقیق و سابقه علمى و گواهان و نشانه هاست که بگوییم: رساله اى در نقد اندیشه هاى صوفیه بوده و مجلسى اول نقد کرده و آن را نزد ملامحمد طاهر قمى فرستاده است.

مجلسى اول مشرب خود را مشرب متوسط مى دانسته و هیچ گاه به کتابهاى چهارگانه شیعه بى احترامى نکرده آن گونه که در اصول فصول التوضیح آمده است بلکه وى یکى از کتابهاى

( 354 )

چهارگانه را شرح داده که در آن درمقایسه با دیگر کتابهاى چهارگانه روایات بى سند بسیار است و از او به عنوان نخستین ناشر حدیث اهل بیت یاد مى شود.151 خود و پسرش علامه مجلسى و دامادش ملاصالح مازندرانى در نشر احادیث تلاش فراوانى کرده اند.

حال چگونه با آن همه تلاش در راه نشر احادیث اهل بیت و ترجمه و شرح من لایحضره الفقیه در فصل دوم از باب سوم اصول مختصر التوضیح متهم مى شود: احادیث غیر معلوم را پذیرفته و درباره احادیث کتابهاى چهارگانه نوشته است:

(اخبارى را که در کتب اربعه است بیش تر آن را به جهت جهل به احوال راویان طرح کرده اند.)152

بنابراین آنچه به مجلسى اول نسبت داده شده به هیچ روى با مشرب وى سازگار نیست و هدف از چنین نسبتهاى ناروایى خراب کردن چهره وى و فرزند بزرگوارش علامه مجلسى بوده است.

2. بخش صوفیه حدیقة الشیعه

 

از کتابهاى دیگرى که اندیشه هاى میرلوحى را در بردارد بخش صوفیه حدیقة الشیعه منسوب به محقق اردبیلى است.

برابر منابع موجود و در دسترس در قدیمى ترین اثرى که حدیقه از آن اردبیلى دانسته شده سلوة الشیعه میرلوحى نوشته شده در سال 1060هـ. است.153 ما در مقاله اى که به مناسبت کنگره محقق اردبیلى زیر عنوان: (نادرستى انتساب حدیقة الشیعه به مقدس اردبیلى) نگاشتیم و در شماره 75 مجله حوزه منتشر شد دلیلها و شاهدهاى گوناگونى ارائه کردیم که حدیقة الشیعه از اردبیلى نیست بلکه همان کاشف الحق اردستانى است با افزوده شدن بخش صوفیه به آن. در آن مقاله بیش تر شاهدها از بخش غیرصوفیه و یا ناسازگارى این بخش با دیگر بخشها و اندیشه هاى اردبیلى مطرح شده است ولى در این جا تنها نظر به بخش صوفیه حدیقه داریم.

ییادآورى: ما در این جا بر آن نیستیم که به دفاع از صوفیه بپردازیم و از آن سوى

( 355 )

نمى خواهیم میرلوحى را متهم کنیم که بخش صوفیه را به کاشف الحق اردستانى افزوده و به نام محقق اردبیلى نشر داده است. ولى به گمان ما این نکته را مى توان درباره وى گفت: ایشان شخص ساده و خوش باورى بوده و چون سرسختانه با صوفیه مخالف بوده گروهى از سادگى و خوش باورى وى استفاده کرده اند و اثرى را به نام حدیقه جعل کرده و به نزد او برده اند و چون وى آن را برابر اندیشه هاى خود یافته از آن تبلیغ کرده است.

پیش از این که به نقل نمونه هایى از این هماهنگى بپردازیم بایسته است به نکته اى اشاره داشته باشیم: با توجه به این که سال نگارش سلوة الشیعه 1060هـ. است و سال نگارش کاشف الحق 1058هـ. در هند بعید مى نماید که ظرف دو سال یا دو سال و نیم حدیقه در ایران منتشر شده باشد.

در پاسخ به این نکته مى توان گفت:

نخست این که: به طور معمولى اگر کسى پس از نگارش کاشف الحق از هند به ایران آمده باشد با توجه به پیوندها و بستگیهاى وسیع فرهنگى آن زمان این امکان دور نیست.

( 356 )

دو اینکه: دور نمى نماید که میرلوحى بعدها عنوان حدیقه را بر نسخه سلوه افزوده باشد; زیرا کتابها نسخه بردارى مى شده و شمارى اندک دراختیار افراد مورد اطمینان قرار مى گرفته است. زیرا گزارشها درباره حدیقة الشیعه به جز میرلوحى مربوط به سالهاى 1073 به بعد است مانند اشاره علامه مجلسى در عین الحیوة نوشته شده در 1073 و سهام المارقه سبط شهید که پس از سال 1073 نگاشته شده است.

سه اینکه: نسخه اى از کاشف الحق در مجلس وجود دارد که تاریخ پایان آن به جاى 1058 سال 1055 ذکر شده است و چون به اشتباه اسم نویسنده علامه حلّى معرفى شده فهرست نویس آن را از ابن خاتون آبادى مترجم اربعین شیخ بهائى دانسته است.154

از این روى امکان نسخه بردارى آن بعد از کاشف الحق وجود دارد و در مقاله خود که به مناسبت کنگره محقق اردبیلى نگاشته ایم یادآور شده ایم که: هیچ نسخه اى از حدیقه یافت نشده که پیش از کاشف الحق نوشته شده باشد.

هماهنگى دیدگاههاى میرلوحى و بخش صوفیه حدیقه

 

اینک به گونه خلاصه و فشرده به مواردى اشاره مى کنیم که بین اندیشه هاى میرلوحى با آنچه در بخش صوفیه حدیقه آمده هماهنگى وجود دارد:

1. پیش از این یادآور شدیم: میرلوحى بر این باور است که صوفیه در زمان افول بنى امیه و ظهور بنى عباس به دست ابوهاشم پاگرفت.155

آغاز بحث صوفیه در حدیقه که در کاشف الحق نیست (بعد از جریان حماد بن عیسى) باگزارش اختلاف بنى امیه و بنى عباس شروع شده است و آن زمینه اى براى ورود بحث صوفیه قرار داده شده156 و ابوهاشم نخستین صوفى معرفى شده است.157

2. پیش از این ذکر شد: میرلوحى مبارزه سختى را علیه ابومسلم آغاز کرد و این حرکت سبب شد که به طور گسترده اى علیه وى تبلیغ شود. از این روى به دفاع از

( 357 )

وى هفده رساله نوشته شد.

در حدیقه شرح حال ابومسلم آن گونه آمده که در کتابهایى مانند: صحیفة الرشاد و خلاصة الفوائد آمده است. در حدیقه مى خوانیم:

(ابومسلم مقوى آل عباس بود و با امام جعفر صادق(ع) مخالفت مى نمود… پس کافر و از اهل جهنم است و این طور کافر را ملحدان و سنیان و صوفیان دوست مى دارند…. سنیان با او محبت دارند به جهت تقویت نمودن او بر آل عباس و صوفیان با او محبت دارند به جهت آن که او دعواى حلول کرده… و چون ابتداى ظهور صوفیان و مذهب باطل ایشان در زمان حضرت امام جعفر صادق(ع) بوده… چند کلمه در بیان مذاهب و عقاید ایشان… مسطور مى گرداند.)158

هیچ کس از افرادى که کتاب علیه ابومسلم نوشته اند به حدیقه اشاره ندارند.

3. پیش از این ذکر شد: که میرلوحى و طرفداران او صوفیه زمان خود را زراقیه نامیده اند. در حدیقه فرقه بیست ویکم که آخرین فرقه صوفیه است زراقیه دانسته شده و در آن بیش از دیگر فرقه ها درباره این گروه سخن گفته شده است. در همین بخش از کسانى که شعر گلشن راز را معنى مى کنند و وجاهت مى یابند159 از کسانى که لا اله الا الله و قرآن را با ابیات جمع کرده اند160 از کسانى که به قول صاحب اشارات یا شارح آن یا گفته هاى آملى استناد مى جویند161 و… به بدى یاد شده و احادیثى در نقد این گروه آورده شده است.

در فرهنگ فرق گروهى به نام زراقیه تا قبل از نیمه قرن یازدهم دیده نمى شود.

4. درباره میرلوحى نوشته اند: وى قبر ابونعیم اصفهانى و ابوالفتوح را پس از آن که روشن شد ابوالفتوح رازى نیست بلکه ابوالفتوح عجلى سنى است ویران کرد.162

ییادآورى: مجلسى ابونعیم اصفهانى را جدّ مادرى خود مى دانسته و این حرکت

( 358 )

میرلوحى افزون بر مخالفت با صوفیه مخالفت با مجلسیها نیز بوده است. در حدیقة الشیعه براى توجیه کار میرلوحى از کتاب ایجاز المطالب ابن حمزه نقل شده است که مى نویسد:

(گذرم به اصفهان و محلت چنبلان و بعضى دیگر از محلات آن شهر افتاد. دیدم که آن قدر از مردم آن شهر به زیارت شیخ ابوالفتوح عجلى شافعى اصفهانى و حافظ ابونعیم که پدر استاد اوست و شیخ یوسف بنا که جد شیخ ابونعیم است و شیخ على بن سهل و امثال ایشان که سنى و از مشایخ صوفیه بوده اند مى رفتند که شیعه شهر رى و نواحیش هزار یک از آنها زیارت امام زاده عبدالعظیم نمى رفتند.)

در ادامه از زبان اردبیلى این جریان را گزارش مى دهد:

(ومؤلف این کتاب محتاج به رحمت و مغفرت حضرت رب الارباب احمد اردبیلى گوید: مرا گذار به اصفهان افتاد دیدم که مردم آن بلده شیخ ابوالفتوح عجلى شافعى اصفهانى را ابوالفتوح رازى نام کرده بودند و به این بهانه به عادت پدران خویش قبر آن سنى صوفى را زیارت مى کردند.)163

اکنون به گزارشى که شاردن درباره قبر ابوالفتوح در سفرنامه خود ارائه داده توجه مى کنیم تا بیش تر به این فراز از سخنان حدیقه پى ببریم. شاردن در توضیح قبرستان (جماله) که از بزرگ ترین و قدیمى ترین قبرستانهاى شهر اصفهان است مى نویسد:

(در سال 1645م. (1055هـ.ق.) در این قبرستان در گوشه قبرستان کهنه زمین را مى کندند. سنگ قبرى یافت شد که نام شیخ ابوالفتوح روى آن نقش بود همه گمان کردند که: این سنگ متعلق به شیخ ابوالفتوح رازى است که تفسیر قرآن را به فارسى نوشته و نزد عموم مقدس است. به سرعت مسجدى در آن جا بنا کرده قبرى نیز در محلى که سنگ پیدا شده بود ساختند. مردم نیز با تقدیم نذور و هدایا آن جا را

( 359 )

مزین کردند امّا به زودى این دستگاه برچیده شد; زیرا در این زمان ملائى که من او را دیده ام و نام او (میرلوحى) است و یکى از وعاظ مشهور و گاهى در میدانها وعظ مى کند بناى مخالفت را با این کار گذارد و شروع کرد به وسیله تواریخ و روایات ثابت کند که: شیخ ابوالفتوح رازى حقیقى در رى مدفون و این ابوالفتوح سنى و یا یک (ترک کافر) است که دشمن بزرگ ائمه بوده است.

او چنان مردم را به این کلام معتقد ساخت که روزى پس از پایان وعظ بیش از هزار نفر به مسجد و مقبره ریختند اثاثه آن جا را به غارت برده و بنا را هم ریشه کن کردند. من حتى این مکان را دیدم که تبدیل به مستراح و مزبله شده بود.)164

بنابراین گزارش میرلوحى درباره ابوالفتوح عجلى گفته: ترک کافر.

مردم درباره ترکها حساسیت داشتند و دولت عثمانى ترک و سنى مذهب و مخالف سر سخت شیعه بود و به آزار و اذیت شیعه مى پرداخت; از این روى میرلوحى مى گوید: قبرى را که به زیارت آن مى روید قبر یک ترک است و سنى مذهب و مخالف سر سخت اهل بیت و به عبارتى ترک کافر پس باید ویران شود. افزون بر این در همین سخن مى خواهد بنمایاند که صوفیه که ابوالفتوح عجلى از آن جمله است انتساب به امام على(ع) و امام صادق و امام رضا(ع) که در کتابهاى شرح تجرید آمده165 نمى برند بلکه ریشه درتسنن و مردمان ترک مخالف اهل بیت که همانا دولت عثمانى باشد دارند. تعبیر ترک کافر هماهنگ است با تعبیرى که در شرح حال گروه هیجدهم صوفیه به نام جوریه در حدیقه آمده است:

(اکثر اتراک را این صفت [ستم پذیرى] باشد و الحق آن پیران و این مریدان گمراه… مناسبت تمام به یکدیگر دارند.)166

نکته پایانى: در بخش صوفیه حدیقه از گرایشهاى فلسفى انتقاد شده که آقا حسین خوانسارى از این حمله به دور نمانده. در آن جا که به اشارات و شارح آن پرداخته است:

( 360 )

(پس مستمسک شدن به آن که صاحب اشارات یا شارح آن و امثال ایشان چنین گفته اند یا آملى و اشتباه او چنین نوشته اند….)167

ییا سخن ناروایى که در حدیقه درباره ملامیرزا جان باغنوى شیرازى شارح اشارات آمده است.168

آقا حسین خوانسارى حاشیه اى بر شرح اشارات میرزاخان باغنوى شیرازى دارد که بخش طبیعیات آن در چهارم شعبان 1071 به پایان رسیده است.169

باغنوى شیرازى (م.994) همدرس و همدوره محقق اردبیلى بوده و نکته ضعفى به جز تسنن از وى گزارش نشده است.170

از آنچه درباره میرلوحى و شیوه مبارزه وى علیه صوفیه نگاشتیم به خوبى روشن مى شود: جریان مبارزه علیه صوفیه لایه هاى تو در تو و ناشناخته بسیار دارد که بسیارى از متفکران و نویسندگان را به اشتباه افکنده و شمارى از اهل فکر و نظر صوفى قلمداد شده در حالى که مخالف صوفیه بوده اند و گروهى نیز مدافع صوفیه قلمداد شده در حالى که دفاعى از آنها نکرده اند.

 
( 361 )
پى نوشتها:
 
1.فیض کاشانى در (الشهاب الثاقب) چنان علیه فقها و مجتهدان سخن گفته است که صاحب جواهر کتاب او را در حدّ کتابهاى ضلال مى شمارد: (جواهر الکلام) ج178/11 داراحیاءالتراث العربى بیروت.
 
2. (مفاتیح الشرایع) ج10/1.
 
3. (الذریعه) ج136/20.
 
4. (مجموعه آثار) شهید مطهرى ج512/14 صدرا.
 
5. (فوائد الرضویه) شیخ عباس قمى153/.
 
6. (منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران) سید جلال الدین آشتیانى ج364/1 دفتر تبلیغات اسلامى; (فهرست کتابهاى خطى مجلس) ج167/5 174.
 
7. (الذریعه) ج230/8.
 
8. همان مدرک ج106/22; (روضات الجنات) خوانسارى ج356/2.
 
9. (قصص العلماء) تنکابنى264/ علمیه اسلامیه تهران.
 
10. (فهرست کتابخانه مجلس) ج245/1.
 
11. (روضات الجنات) ج357/2; (تذکره نصرآبادى)168/ 175 194 280 و….
 
12. (دایرة المعارف تشیع) ج8/2.
 
13. (لوامع صاحبقرانى) محمد تقى مجلسى ج48/1 اسماعیلیان قم
 
14. (سلافة العصر فى محاسن الشعراء بکلّ مصر) سید علیخان مدنى491/ مکتبة مرتضویه تهران.
 
15. (الفوائد المدنیة) محمد امین استرآبادى12/ مقدمه به نقل از: (دانشنامه شاهى) استرآبادى دارالنشر لاهل البیت.
 
16. (فوائد المدنیه)90/; (دایرة المعارف تشیع) ج9/2.
 
17. (لوامع صاحبقرانى) ج477/1.
 
( 362 )
18. (الفوائد المدنیه)127/.
 
19. همان مدرک90/.
 
20. همان مدرک128/.
 
21. همان مدرک250/.
 
22. سوره (مائده) آیه 1.
 
23. سوره (مائده) آیه 6.
 
24. سوره (مائده) آیه 6.
 
25 . (الفوائد المدنیه)164/.
 
26. (امل الآمل) شیخ حرّ عاملى ج253/2; (دائرة المعارف بزرگ اسلامى) ج160/7.
 
27. (الذریعه) ج359/16.
 
28. (دایرة المعارف تشیع) ج8/2; (کشمکش اخباریون و اصولیون در هند و پاکستان) سید اطهر عباس رضوى هندى 16/ ـ 17 کنگره شیخ اعظم انصارى. مولانا دلدار به خاطر رواج اخبارى گرى در هند در سال 1193هـ. به عراق رفت و در نجف به مولانا سید محسن بغدادى برخورد و گفت: نفوذ فوائد المدنیه علماى هند را اخبارى ساخته است. وى کتاب فوائد الملکیه عاملى را به او داد قانع نشد. در باب اجماع با کاشف الغطاء گفت وگو کرد قانع نشد. از نجف به کربلا رفت و به سید على طباطبائى برخورد. سپس به نجف رفت و از محضر بحرالعلوم استفاده کرد و پس از آن که سستى عقاید اخباریان براى وى روشن شد کتاب خود را در ردّ فوائد المدنیه نوشت و به لکهنو بازگشت و مانع گسترش اخبارى گرى شد.
 
29. (فهرست نسخه هاى خطى کتابخانه آیت اللّه نجفى) ج213/2.
 
30. (السهام المارقه) شیخ على کرکى عکس نسخه خطى کتابخانه آیت اللّه نجفى به شماره 1576 برگ 9.
 
31. (فهرست نسخه هاى خطى مدرسه سپهسالار ـ شهید مطهرى ـ) ج283/3.
 
32. (تهذیب الاحکام) ج368/6.
 
33. (غنا موسیقى) ج1; (مقامات السالکین)402/.
 
( 363 )
34. (دایرة المعارف تشیع) ج8/2.
 
35. (روضات الجنات) ج246/4.
 
36. همان مدرک ج127/1.
 
37. (لوامع صاحبقرانى) ج538/8.
 
38. (الفوائد المدنیه) 277/.
 
39. (المعجم المفهرس لالفاظ احادیث بحارالانوار) ج283/4 دفتر تبلیغات اسلامى قم.
 
40. (الفوائد المدنیه)154/.
 
41. همان مدرک67/ 247.
 
42. همان مدرک158/.
 
43. همان مدرک158/ 347.
 
44. همان مدرک6/.
 
45. همان مدرک278/.
 
46. (الذریعه) ج178/2.
 
47. (کتاب الوافى) ج15/1.
 
48. همان مدرک14/.
 
49. (مجمع الفائدة والبرهان) محقق اردبیلى ج76/8 مؤسسه نشراسلامى قم.
 
50. (کتاب الوافى) ج15/1.
 
51. (بحارالانوار) ج220/86.
 
52. (رساله نماز جمعه) آقا جمال خوانسارى نسخه تایپى6/.
 
53. (طبقات اعلام الشیعه) ج6 قرن دوازدهم323/.
 
54. همان مدرک658/.
 
55. همان مدرک13/.
 
56. (ریاض العلماء) افندى ج371/2 کتابخانه آیت اللّه مرعشى.
 
57. (مجمع الفائده والبرهان) ج361/2.
 
( 364 )
58. (مدارک الاحکام) سید محمد عاملى ج8/4 مؤسسه آل البیت.
 
59. (فوائد المدنیه)84/ 89.
 
60. همان مدرک87/ ـ 88.
 
61. (منتقى الجمان) جمال الدین الحسین بن زین الدین تحقیق على اکبر غفارى ج14/1 مؤسسه نشر اسلامى.
 
62. (اصول الحدیث و احکامه) جعفر سبحانى42/ مرکز مدیریت حوزه علمیه قم.
 
63. (کتاب الوافى) ج16/1.
 
64. (الفوائد المدنیه)128/.
 
65. (اسلام و مقتضیات زمان) شهید مطهرى ج150/1 صدرا.
 
66. (آشنائى با قرآن) شهید مطهرى ج1 و 25/2 صدرا; (جاذبه و دافعه على) شهید مطهرى180/; (ده گفتار)83/; (آشنایى با علوم اسلامى) ج21/3; (سیرى در سیره نبوى) 127/; (تعلیم و تربیت در اسلام)304/.
 
67. (الذریعه) ج341/15.
 
68. (هدایة العوام و فضیحة اللئام) برگ121.
 
69. (الحاشیة على الهیات شرح الجدید على التجرید) محقق اردبیلى تحقیق احمد عابدى332/. کنگره بزرگداشت اردبیلى.
 
70. (خدمات متقابل اسلام و ایران) شهید مطهرى چاپ شده در (مجموعه آثار) ج578/14 صدرا.
 
71. (زندگانى شاه عباس اول) ج45/3.
 
72. همان مدرک ج342/2.
 
73. (زندگینامه علامه مجلسى) سید مصلح الدین مهدوى ج208/1 حسینیه عمادزاده اصفهان.
 
74. (الذریعه) ج293/17; (روضات الجنات) ج100/6.
 
75. (الاسفار الاربعه) ملاصدرا ج1 مقدمه /ى به نقل از: جلد 161/4; داراحیاء التراث العربى.
 
( 365 )
76. (الذریعه) ج116/18; (روضات الجنات) ج99/6.
 
77.(سفینة البحار) محدث قمى ج200/5 ـ 205 دارالاسوه قم.
 
78. (الذریعه) ج208/10.
 
79. (طبقات اعلام الشیعه) ج5 قرن یازدهم302/.
 
80. (روضات الجنات) ج144/3.
 
81. همان مدرک ج145/4; (فهرست نسخه هاى خطى کتابخانه مسجد اعظم) رضا استادى120/ شماره 3772.
 
82. (تحفة الاخیار) محمد طاهر بن محمد حسین قمى به کوشش حسین فشاهى/99 سلسله انتشارات نور 1336.
 
83. (روضات الجنات) ج146/4.
 
84. (تحفة الاخیار)45/; (طبقات اعلام الشیعه) ج5 قرن یازدهم303/.
 
85. (زندگینامه علامه مجلسى) ج288/1.
 
86. (دین و سیاست در دوره صفوى) رسول جعفریان263/ انصاریان قم.
 
87. (مجموعه اى از اعتقادات ضروریات دین مبین اسلام و مذهب حقه امامیه) علامه مجلسى ترجمه على اکبر مهدى پور 73/ حسینیه عمادزاده اصفهان.
 
88. (دین و سیاست در دوره صفوى)254/.
 
89. (الذریعه) ج101/18 ـ 102.
 
90. همان مدرک ج225/2; (زندگینامه علامه مجلسى) ج160/1.
 
91. (بحارالانوار) ج131/107.
 
92. (فهرست کتابهاى اهدایى مشکاة…) ج1505/5 به نقل از کفایة المهتدى.
 
93. (سفینة البحار) ج211/5 دارالاسوه; (رساله اعتقادات) مجلسى تحقیق سید مهدى رجائى48/ کتابخانه علامه مجلسى اصفهان.
 
94. (الذریعه) ج150/4.
 
95. (فهرست کتابهاى اهدایى مشکاة…) ج1497/5; (کفایة المهتدى) شماره 1293 برگ12/7.
 
( 366 )
96. (الذریعه) ج150/4 ترجمه ابومسلم.
 
97. (میراث اسلامى ایران) ج260/2 رساله اظهار الحق و معیار الصدق.
 
98. همان مدرک268/ رساله صحیفة الرشاد تحقیق رسول جعفریان.
 
99. همان مدرک274/ رساله خلاصه الفوائد.
 
100. همان مدرک275/.
 
101. در (الذریعه) ج151/4 نیز اسامى آن رساله ها این گونه نوشته است: ازهاق الباطل أسباب طعن الحرمان اظهارالحق و معیار الصدق أنیس الابرار صغیر انیس الابرار وسیط انیس الابرار کبیر ایقاظ العوام خلاصة الفوائد درج اللئالى صحیفة الرشاد صفات المؤمن و الکافر علة افتراق الأمة فوائد المؤمنین مثالب العباسیة مخلصة المؤلفین من سم حب المخالفین مرآة المنصفین النور والنار.
 
102. (میراث اسلامى ایران) ج277/2.
 
103. (طبقات اعلام الشیعه) ج5 قرن یازدهم480/ حاشیه.
 
104. (فهرست اهدائى کتابخانه مشکاة…) ج1497/5.
 
105. (میراث اسلامى ایران) ج354/2 رساله (سلوة الشیعه). (سلوة الشیعه) نسخه خطى کتابخانه آیت اللّه نجفى مرعشى نسخه شماره 3306 برگ41. به نظر مى رسد این نسخه (تسلیة الشیعه) باشد.
 
106. (فهرست نسخه هاى خطى مجلس شورا) ج59/3; (فهرست اهدائى کتابخانه مشکاة…) ج1500/5; (طبقات اعلام الشیعه) ج5 قرن یازدهم488/; (گزیده کفایة المهتدى) مقدمه/دوازده.
 
107. (گزیده کفایة المهتدى)99/.
 
108. همان مدرک مقدمه/ سیزده; (الذریعه) ج236/26; (فهرست کتابخانه مجلس) ج59/3.
 
109 . (فهرست اهدایى کتابخانه مشکاة) ج1505/5.
 
110. (الذریعه) ج209/10.
 
( 367 )
111. (هدایة العوام) برگ129.
 
112. همان مدرک.
 
113. همان مدرک برگ 134 ـ الف.
 
114. همان مدرک برگ 135 ـ ب.
 
115. همان مدرک برگ 123ـ ب.
 
116. (الذریعه) ج8/5 ـ 9.
 
117. همان مدرک ج255/14.
 
118. همان مدرک ج251/24.
 
119. (مصقل صفا)100/8.
 
120. همان مدرک98/.
 
121. (تحفة الاخیار) 99/.
 
122. (هدایة العوام) مقدمه.
 
123. (گزیده کفایة المهتدى)44/; (نجم الثاقب)59/.
 
124. (فهرست کتابخانه مجلس) ج131/22 کتابهاى طباطبائى.
 
125. (هدایة العوام) برگ129/.
 
126. همان مدرک برگ 156 ـ ب.
 
127. (گزیده کفایة المهتدى)10/; (فهرست کتابخانه مجلس) ج59/3.
 
128. (طبقات اعلام الشیعه) ج5 قرن یازدهم480/.
 
129. (و حضرت ملامحمد تقى بن مجلسى که از تصوف غایت مبالغه دارد…) ر.ک. (هدایة العوام) برگ 133 ـ الف.
 
130. (هدایة العوام) برگ 122.
 
131 . خاتمه از برگ 120 آغاز مى شود و بیش از سى برگ است.
 
132. (هدایة العوام) برگ 132.
 
133. (میراث اسلامى ایران) ج354/2 رساله (سلوة الشیعه).
 
( 368 )
134. (هدایة العوام) برگ 121 ـ 123.
 
135. (میراث اسلامى ایران) ج343/2.
 
136. (فهرست اهدائى کتابخانه مشکاة…) ج1503/5.
 
137. (فهرست نسخه هاى خطى مسجد اعظم) رضا استادى 120/ شماره 3772.
 
138 . (الذریعه) ج496/4; (اصول فصول التوضیح) نسخه خطى 4296 در حاشیه این نسخه مطالبى به نقل از توضیح المشربین ذکر شده است. و در آغاز این حاشیه ها بدون ذکر توضیح المشربین حاشیه اى همانند دیگر حواشى دارد که در آن آخوند مجلسى را به رساله (سلوة الشیعه) ارجاع مى دهد. این نشان مى دهد که اصول فصول التوضیح پس از (سلوة الشیعه) نوشته شده. و برخلاف ادعاى میرلوحى مطالبى افزون بر توضیح المشربین دارد: (رساله سلوة الشیعه سراپا در نقض این مطلب است باید که حضرت آخند مطالعه فرمایند و انصاف پیش آورده تعصب واگذارند واللّه یهدى من یشاء الى صراط.)
 
139. (گزیده کفایة المهتدى)11/.
 
140. (مجموعه رسائل اعتقادى) علامه مجلسى تحقیق سید مهدى رجائى56/ آستانه قدس رضوى.
 
141. (فهرست اهدایى کتابخانه مشکاة…) ج1497/5 به نقل از کفایة المهتدى برگ24 ـ الف.
 
142. (فهرست اهدایى کتابخانه مشکاة…) ج1505/5.
 
143. همان مدرک1503/ 1505.
 
144. (الذریعه) ج207/10.
 
145. همان مدرک ج498/4.
 
146. همان مدرک.
 
147. (رساله اعتقادات)48/; (سفینة البحار) ج211/5.
 
148. (بحارالانوار) ج132/107.
 
149. (الذریعه) ج260/12.
 
<> 
( 369 )
150. (اصول فصول التوضیح) برگ 26 ـ 27.
 
151. (روضات الجنات) ج118/2.
 
152. (اصول فصول التوضیح) برگ29.
 
153. (میراث اسلامى ایران) دفتر دوم351/.
 
154. (فهرست نسخه هاى خطى مجلس) سعید نفیسى ج67/6 شماره 2078.
 
155. (هدایة العوام) مقدمه برگ 2.
 
156. (حدیقة الشیعه)557/.
 
157 . همان مدرک580/.
 
158. همان مدرک562/.
 
159. همان مدرک596/.
 
160. همان مدرک600/.
 
161. همان مدرک604/.
 
162. (زندگینامه علامه مجلسى) ج150/1.
 
163. (حدیقة الشیعه)609/.
 
164. (سفرنامه شاردن) بخش اصفهان145/ 146; (زندگینامه علامه مجلسى) ج199/1 به نقل از (سیاحتنامه شاردن) ج303/7.
 
165. (الحاشیه على شرح الجدید للتجرید) اردبیلى332/.
 
166. (حدیقة الشیعة) 592/.
 
167. همان مدرک604/.
 
168. همان مدرک582/.
 
169. (فهرست کتابهاى خطى آستان قدس رضوى) ج95/11.
 
170. مجله (حوزه) شماره 195/75