نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
پژوهشگر اخلاق و عرفان پژوهشکده باقرالعلوم.
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
از نیمه اول قرن نوزدهم، دگرگونیهاى بزرگى در درون هند رخ داد که با دگرگونیهاى داخل در سنت دینى متنوع هندوییسم همسو بود و تا به امروز هم ادامه دارد. عواملى که چنین دگرگونیهایى را پدید آوردند، هم بسیار بودند و هم بغرنج: حکومت بریتانیا، گسترش ارتباطات، آمدن مطبوعات، توسعه زبانهاى بومى جدید، آموزش و پرورش غربى، استفاده از زبان انگلیسى، چالش مسیحیت و مبلغان آن (میسیونهاى مسیحى غربى)، رشد آگاهى سیاسى و اجتماعى، ملىگرایى، فشار رویدادهاى داخلى و جهانى که به استقلال و تشکیل پاکستان انجامید، و تجربه هندوهایى که در خارج از هند به شکل پراکندگى بسیار گسترده زندگى مىکنند.
اما پاسخهاى گونهگونى که در داخل هندوییسم به مسائل بالا داده مىشد، سبب شد که به شکل یک دین جهانى خودباور بدل شود. این تغییر در دو جهت به هم پیوسته، صورت گرفت:
اولى، که بیشترین توجه را در نوشتههاى غربى به خود جلب کرد »رُنسانس« یا »نوزایى« هندو یا تکامل »هندوئیسم نو« است که با رام موهَن روى1 (1772 - 1833) در بنگال آغاز مىشود.
دومى، که بومىتر شده و پیوستگى و روشنىاش کمتر است، و از این رو، بسیارى از آن غافل ماندهاند - تنها به این علت که مطالب آن به زبانهاى بومى نوشته شده - از نو جان گرفتنِ گسترده و بیان مجدد سنت موجود در بسیارى از رشتههاى آن است، که مىتوان آن را »ضد اصلاحِ« سَنتانه دَرمَه یا »سبک کهن« یا جاودانه دین هندوها دانست. (فرهنگ ادیان جهان، 1386/ 678).
در این میان، پارهاى نحلههاى معنوى نوینى حاصل شد که علاوه بر تأثیرپذیرى از دگرگونیهاى بالا، داراى خصوصیات مشترک جداگانهاى بودند. آنان آموزههاى کهن هندو را براساس مؤلفههاى مدرنیته و پارهاى مقاصد صرف سیاسى تفسیر کردند. بدینسان، نیمى از تعالیم آنان ریشه در نیازهاى جهان غرب داشت. مىتوان گفت که جریانهاى معنوى شرقى، هرچند که برپایه تعالیم کهن مشرق زمین پا گرفتهاند؛ اما علت وجودى آنان ریشه در هدفها و امال غربى دارد. در مقابل این جریانشناسى در شرق، جنبشهاى غربى دیگرى نیز پا گرفتهاند، بدین سان که برابر این نظریه، با گسترش تبلیغات ادیان شرقى در مغرب زمین، جنبشهاى نوپدید غربى به وجود آمده است. بنابراین تعبیر، جنبشهاى نوپدید غربى با گرایشهاى صوفیانه شرقى و پارهاى از آموزههاى معنوى مشرق زمین گره خورده است. ادیان نوپدید جنبشهایى هستند که در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 میلادى براساس رشد شور تبلیغى جدید از سوى ادیان شرقى، افزایش و گسترش اطلاعات درباره ادیان شرقى، و پیدایش فراروانشناسى و داروهاى روانپریشىزا و روانشناسى انسانگرایانه و نیز قانون منع ورود شرقیها به ایالات متحده، ایجاد شدند(ReligiousNew
:199916Movements).
خرافهپردازى در جنبشهاى نوین معنوى
خرافه موجب دورى انسان از واقعیت است، چنانچه بزرگترین مانع وصول به واقعیت، وجود خرافه و خرافهپرستى است. از این روى، پیامبران، همواره با آن به مخالفت برخاستهاند. پیامبر اسلام، یکى از بزرگترین هدفهاى بعثت را مبارزه با خرافهگرایى بیان کرده است. از طرفى، گسترش خرافهگرایى نشان از منفعت بردن شمارى دارد. مراد ما از »منفعت« مىتواند در حد یک لذت بردن ساده براى خندیدن باشد و یا در حد به دست آوردن منفعت بزرگ سیاسى و یا دست آوردن یک منفعت بزرگ مالى. که این مطلب با اندک درنگى درباره افراد معلومالحالى که اصل خرافه را مىسازند، به دست مىآید.
در انواع تعالیم عرفانهاى نوظهور، مىتوان نمونههاى فراوانى از خرافهگرایى را یافت. خرافههایى که فلسفه خلقت و نوع منفعت حاصله از آن به طور کامل مشهود است. ضمن آنکه هیچ دلیل معقولى براى پذیرش ادعا ارائه نمىشود، تا سالک بتواند آن را بپذیرد.
از طرف دیگر، وقتى مىگوییم در بسیارى از عرفانهاى نوظهور، نه تنها به تفکرگرایى توجه نمىشود، بلکه تلاش بر سر تشویق سالک بر تفکرگریزى است. این بدین معنى نیست که آنان در تمامى امور زندگى باب عقل و تفکرگرایى را بستهاند؛ چرا که در پس پرده و لابهلاى گزارههاى تعلیمى آنان به شدت عقل معاش اوج مىگیرد؛ عقل معاشى که در بستر سرمایهدارى و روح امپریالیسم در حال فعالیت است.
مراد از تفکرگریزى، تأمل و تدبر درباره عاقبت انسان است. اینکه آدمى از کجا آمده است؟ آیا ممکن است در این دنیا وظایفى داشته باشد؟ و سرانجام به کجا خواهد رفت و عاقبت او چه خواهد شد؟
هدف از طرح این پرسشها ایجاد حس شتابزده براى استقبال از ادیان توحیدى نیست، بلکه مقصود اندک درنگ فلسفى درباره صحت و سقم این پرسشهاست؛ یعنى همان چیزى که عرفانهاى نوظهور به شدت مریدان خود را از آن پرهیز مىدهند. بازداشتن از تفکر درباره این پرسشها، در تلاش آنان براى تبلیغ و گسترش تفکرگریزى نمایان مىشود.
مکتب معنوى ساىبابا در اینباره داراى سهم بسیارى است. در این مقاله تلاش مىشود تا به یکى از ادعاهاى ساى بابا بپردازیم و میزان صحت و سقم و رابطه آن را با حقیقت بسنجیم.
تجلى خداگونه در هندوئیسم
از ارکان اساسى در آموزههاى هندوئیسم بحث درباره انوع تجلّیهاى خداوند است. در تعالیم هندوئیسم بحث از اواتار2 به معناى ظهور و تجلى خداوند، از اهمیت بالایى برخوردار است؛ از این روى، پرداختن به دو موضوع ضرورى است: ویشنو و اوتار.
اول بار آموزه تثلیث هندویى در کتاب مهابهارته3 بیان شد و کم کم در دیگر آموزههاى هندوئیسم رونق یافت. برابر این ادعا، برهمن، یعنى نفس کلى در سه خدا تجلى کرده است که عبارت اند از:
1. برهما4: خداى خلقت و آفریدگار کل جهان.
2. شیوه5: خداى مرگ و مهلک کل جهان.
3. ویشنو6: خداى زندگى و حافظ کل موجودات.
ویشنو، از مهمترین خدایان هندو و دومین خدا از خدایان سهگانه اصلى است. او در ودا چهره نسبتاً کوچکى است با آسمان و پیوندهاى خورشیدى و بیشتر به خاطر سهگامى مشهور است که او در آن، عالم را فروپوشاند. (زمین، هوا و آسمان) اما در رزمنامهها و پورانهها، یکى از کانونهاى بکتى7 شده است. پیروان او را، ویشنوه یا ویشنو پرست مىگویند. آنجا که برهما، برهمن، سراغازین است و شیوا یوگى سراغازین، ویشنو شاه است و کار او نگهدارى سرزمین و مردمانش است. او جهان را با تجسم اوتارهها حفظ مىکند. تابر اسورهها8 (اهریمنان) و نیروهاى دیگر شر پیروز شود. دو تن از اوتارهها، یعنى رامه9 و کریشنه، 10 مرکز کیشهاى بزرگ بکتىاند. ویشنو همانند شاهان باستانى هند همسران بسیار دارد که از آن جمله، انسانوارگیهاى پیروزى و کامیارى و گیاهان مقدس تولسى11اند.
اما همسر اصلى او لکشمى12 بانوخداى نیکبختى است. او را عموماً در هند جنوبى با دو همسر نشان مىدهند. یکى شرى دیوى13 در سمت راست او و دیگرى بودیوى، 14 بانوخداى زمین در سمت چپ.
در هنر هندو، ویشنو، به رنگ آبى است. و نشانه اصلى او چکره است که صفحه مدور شعلهور، یا چرخ آتش است. که هر دو شاید پیوند او را با آسمان و خورشید القا مىکنند. نماد حیوانى او گروده، 15 شاه پرندگان است. ویشنو در یک فرم متمایز پیکر روى چنبرههاى مار اننته16 یعنى بىپایان مىخوابد که آن نیز روى آبهاى اقیانوس کیهانى مىآرامد. مدت دوام هر عالم را روز ویشنو و دوره میان عالمها را شب او مىدانند. او در آغاز هر چرخه نو، بیدار مىشود و نیلوفرى روى ساقهى بلند از ناف او مىروید. از نیلوفر، برهما پیدا مىشود که عالم را از نو مىآفریند. 17
اما آنچه ویشنو را در میان هندوها و حتى دیگر مردم جهان جذاب و پرتوجه ساخته است، مسأله تجلیات خداگونه است که در این جهان خاکى از جانب ویشنو رخ مىدهد. در ادوار مختلف، ویشنو در اواتارهاى عدیده تجسم پیدا کرده و به صورت انسان یا اشکال مافوق طبیعت در قسمتى از جوهر الوهیت وارد شده و به آنها نیروى مافوق بشر بخشیده است. ظهور هریک از اواتارها براى اصلاح خطاهاى بزرگ یا بخشیدن خوبیهاى عظیم به این جهان بوده است. 18
همچنان که دیگر اندیشه بزرگى در مهابهارته ظهورات و تجلیات ویشنو است. اوتاره یک مفهوم هندو است که اشاره بر فرود آمدن خدایى در زمین است. این مفهوم خاص سنتى است که به پرستش خداى بزرگ ویشنو همراه است. هندوها مىپندارند که این خدا هر از گاهى صورت انسانى و یا حیوانى به خود مىگیرد تا جهان را از نابودى درونى یا از آشفتگى یا از بلاى بزرگ دیگرى نجات دهد.
صورتهایى که ویشنو در گذشته به خود گرفته معمولاً نه اوتاره است که سه تاى اول آن، یعنى ماهى و لاکپشت و گراز حیوانىاند. چهارمى دورگه، یعنى یک شیرمرد است. پنجتاى باقىمانده انساناند: یک کوتوله، رامه تبربه دست، رامه، کریشنه و بودا. اوتاره اینده کلیکن19 است. چهار اواتاره گذشته احتمالاً چهرههاى تاریخى یا نیمه تاریخىاند. رامه تبر به دست بنا به سنت برهمنى بود که طبقه کشتریه را نابود کرد؛ چون که بیم آن مىرفت که آنان بر جهان چیره شوند. داستان احتمالاً بازتاب کشاکشى است که در زمانهاى کهن میان دو طبقه برهمن و کشتریه بر سر برترى سیاسى و اجتماعى روى داد. اوتاره هفتم، یعنى رامه، پهلوان شعر حماسى راماینه است. ششمین اوتاره، کریشنه است که پهلوان بسیارى از افسانهها و داستانهایى است که از او به عنوان کودک و پسر و عاشق جوان خداییویار عاشق پیشه گوپىها (دختران شیردوش)20 یاد مىشود و سرانجام هم به شکل باشنده خدایى که در شب نبرد بزرگ در کوروکشیتره21 بر ارجونه22 ظاهر شد و او را برانگیخت و وظیفهاش را بىطرفانه به عنوان عضو جنگاور به جا آورد. آوردن نام بودا در فهرست تجلیات هندوى ویشنو را به شکلهاى گوناگونى توضیح دادهاند. در مَثَل به عنوان یک راه براى نابودى یا تحقیر کردن کیش بودا و آوردن آن زیر نظارت برهمنان و یا به عنوان یک راه لطیف براى از اعتبار انداختن بودا از طریق تعبیر ظهور ویشنوى خدا به صورت بودا (یک کافر) که وسیله هدایت شروران سرگردان است. به این فهرست نُه اوتاره گذشته یک اوتاره دهم، یعنى کلکین، نیز افزودهاند. او در پایان عصر کنونى به شکل یک چهره موعود ظهور خواهد کرد که در او عناصر زردشتى و آخرتشناسى هندو با هم ترکیب مىشود. 23
در کتاب گیتا، کریشنه به عنوان یکى از تجلیات خداوند در قالب انسانى چنین مىگوید:
»هرگاه درستکارى فراموش شده و نادرستى حکمفرما شود، من خودم (کریشنه) ظهور مىکنم و بارها نسل به نسل براى حمایت از درستکارى و از بین بردن شرارت و بینانگذارى مذهب خواهم آمد. از این رو براى نابودى شیطان، خدا بارها و بارها به شکل انسان تجلى مىکند. «
این عقیده در میان سالهاى 300 تا 1200 میلادى به حد نهائى مقبولیت رسید. نظریه ظهور کالبدى، یگانگى خدا را با کثرت خدایان وفق داد. اواتارهاى ویشنو از معروفترین اواتارها هستند. در میان آنها »رامه« و »کریشنه« جزء مهمترینها به حساب مىآیند. بر طبق این اعتقاد، خداوند خویشتن را در اشکالى که حتى شکاکترین افراد هم بتوانند آن را قبول کنند، ظاهر مىسازد. اواتارها بىشمارند و علاوه بر اواتارهاى شناخته شده، مىتوان گفت هر ولى یا معلم روحانى، بخشى از تجلى خداى را به همراه دارد.24
خداباورى و عرفان ساى بابا
سرزمین هندوستان گلوگاه التقاط و نقطه عطف اقتران خداپرستى و بتپرستى است. به عبارت دیگر، تفکیک خداپرستى و بتپرستى در جامعه هند، کار آسانى نیست. بدینسان:
نخست آنکه: هندوستان را سرزمین خدایان بسیار دانستهاند، چنانچه در میان ابتدایىترین اقوام ساکن در هندوستان، رگههایى از چندخدایى مشهود است. در مَثَل اقوام دراویدى25 که در فاصله سالهاى 4000 تا 2500 پیش از میلاد به سرزمین هند راه یافتند، خالق تمدنى بودند که در دره رود ایندوس26 و شهرهاى بزرگ هاراپا27 و مهنوجودارو28 شکل گرفت.
اقوام دراویدى، مردمى کشاورز بودند و خدایانى را نیایش مىکردند که به گونهاى با بارورى و حاصلخیزى پیوند داشت. در این کیش، دو عنصر اساسى موردتوجه قرار مىگرفت:
نخست نیایش آلت نرینگى که نمونههایى از آثار آن در مهرههاى یافت شده در هاراپا دیده مىشود.
دوم، توجه به خدا بانوى مادر که نمونههاى یافته شده در هاراپا آن را تأیید مىکند. تصاویرى که نشان دهنده رویش گیاه از رحم خدایى ماده یا بانوى عریان است که در برابر او در حال قربانى کردن انساناند.
هرچند که مسأله تعدد خدایان در دوران ودائى و تحولات پس از آن داراى ابعاده گستردهتر و پیچیدهترى مىشود. 29
دو دیگر: التقاط خداباورى، اسطورههاى بسیار و تأثیرگذار، فرهنگ بومى و تفکرات عامیانه و بسیارى دلایل دیگر باعث مىشود تا نمادهاى مادى، از انواع سنگ و چوب و فلز و غیره، به عنوان نشانههاى متمرکز محسوس در اماکن مقدسِ مردمانِ هند جاى گیرد. و از آن پس انواع نیایشها و مراسم قربانى در برابر این نمادها رخ دهد. تکیه بر این ماجرا، باعث مىشود که در طولانى مدت مردمان عامه توجه بیش از اندازه به نمادها روا دارند و مسأله توتمپرستى را متبلور سازند.
بارى، بحث چند خدائى همواره در هندوئیسم و گرایشهاى جدا شده از آن پررونق بوده است. و هر چند ساتیاساى بابا، به واسطه اقتباس از تعالیم هندوئیسم، به انواع خدایان و تجلیات او معتقد است؛ ناگزیر برخلاف بسیارى از گرایشها و کتابهاى مقدس هندوئیسم، بیشتر بر خداى اعلى تکیه دارد و همواره در تعالیم او بحث از خدا با تکیه بر وحدانیت شکل مىگیرد.
ساتیاساى بابا مىگوید:
»همه ادیان یک چیز را تعلیم مىدهند (تطهیر ذهن از آسیب خودخواهى و پرهیز از لذتهاى بىارزش) هر آیینى به انسان مىآموزد که وجود خویش را سرشار از شکوه و جلال ایزدى کند و از حقارت و پوچى و خودخواهى بپالاید. راه و روش تفکیک و تشخیص را به او تعلیم مىدهد، تا شاید به تعالى برسد و به آزادى دست یابد. بدانید که همه قلبها تنها به یاد (یکى) که همان خداوند یکتاست به طپش درمى آید و همه نامها و همه اشکال الهى نیز به خداوند یگانه اشاره دارد. این است پیامى که دارم و آرزو مىکنم با قلبهاىتان آن را دریافت کنید. «30
ساى بابا مىگوید:
»مهمترین و بالاترین نیاز بشر امروزى این است که این واقعیت را بپذیرد که خداوند یکى است. این چیزى است که مسیح و محمد اعلام کردهاند. کلمة اللّه واقعاً به معنى یگانه متعالى است که همه چیز را در عالم هستى دربر مىگیرد. باور اصلى تمام ادیان این است که خداوند یکى است. مسیح، پدر بودن خداوند و برادر بودن بشر را اعلام نمود. انسان مىتواند تنها یک پدر داشته باشد، نه دوتا. زمانى که مسیح به دنیا آمد، سه مرد خردمند ستارهها را دنبال کردند تا به محل تولد او برسند. با دیدن نوزاد تازه به دنیا آمده، آنها در دل خود به این کودک الهى تعظیم کردند. قبل از ترک محل هریک از آنها چیزى درباره کودک گفت: خردمند اول به حضرت مریم گفت: او عاشق خداوند است. خردمند دوم گفت: خداوند او را دوست دارد. خردمند سوم گفت: او روح خداست. اهمیت درونى این سه گفتار و اعلام در مورد مسیح چه مىتواند باشد؟ جمله اول دلالت بر این دارد که مسیح پیامآور حق است. پیامآور مىتواند ارباب خود را دوست بدارد ولى ارباب به این آسانیها پیامآور خود را دوست ندارد. جمله دوم اعلام مىکرد که خداوند مسیح را دوست دارد. چرا؟ براى اینکه او تجلى الهى است. جمله سوم حاوى چیزى است که مسیح اعلام نمود: من و روح خدا یکى هستیم.«31
ساتیا ساى بابا، همواره اذعان مىدارد که:
»تمام انسانها نمادى از خداوند هستند و اینکه هر پیکر اوست که با نان تقویت مىشود و هر قطره از خون جارى در رگهاى هر موجود زندهاى، خون اوست که با شور و تحریکى که شراب به آن مىرساند، روح مىگیرد. از همین رو، مىتوان گفت که: هر انسانى تجسم روح خداوند است و باید همانند او مورد احترام قرار گیرد. شما مانند یک خدمتگزار عمل مىکنید، پرستش مىکنید، همان پسرى که پدر خود را مىستاید و نهایتاً به خردى دست مىیابید که بیانگر این است که شما و او یکى هستید این سفرى معنوى است و مسیح راه را با عبادت واضح نشان داده است. «
ساى بابا اینگونه ادامه مىدهد:
»همه انسانها را تجسمى از الوهیت بدانید و با عشق، تفاهم و خدمت به آنها احترام بگذارید. تنها یک نابینا نسبت به شرایط ملالآور دیگران بىتفاوت مىماند. تنها یک ناشنوا از نالههاى دیگران تأثیر نمىپذیرد. در حقیقت »دیگران« وجود ندارند. شما همه سلولهاى زندهاى در بدن خداوندید و هر سلول وظیفهاش را براى پیشبرد اراده وى به انجام مىرساند.«32
ساتیا ساى بابا معتقد است:
»خداوند شکلى را به خود مىگیرد که سر سپردهها آرزو داشتهاند. دانستن اینکه تمام اشیاء خلق شده شکلى از خداوندند بسیار اساسى است. «33
ساى بابا در مسأله خداشناسى و پرداختن به خصوصیات خداوندى همواره از تعالیم هندو که مبتنى بر تعدد خدایان است، فاصله مىگیرد؛ لکن در صدر و ذیل گفتارش درباره خداوند به پیامبران و ادیان توحیدى اشاره مىکند. این نکته در برخورد با موضع پلورالیسم دینى او پراهمیت است. 34 ضمن اینکه در ادامه علت تأکید او بر خداى یگانه نمایان مىشود. 35
تجلى خداوند و ساتیا ساى بابا
اواتار، از سنگهاى اصلى بناى عظیم خداشناسى هندوست. ما تنها در آیین هندو با مفهومى به نام اواتار، که تجلى امر مطلق در جهان خاکى است، روبهرو مىشویم. براساس آیین هندو مسؤولیت ویشنو به عنوان حافظ جهان ایجاب مىکند که در هنگام بروز خطرهاى جدى براى جهان و موجودات آن به شکل موجودى زمینى متولد شود و جهان را از نابودى برهاند. تقریباً تمامى اواتارهاى هندو، تجسمهاى ویشنو هستند. این اواتارها، همواره حامل خرد و دانشى هستند که براى حفظ بقاى جهان ضرورى است. 36
در مسلک هندوئیسم، بنابر وضعیت طبیعى جهان ضرورى است که همواره زمین خاکى از اواتار خالى نباشد. تا او اساس عقیده (دارما) را تحقق بخشد. دارما به معناى مسیر اصلى زندگى شخص، بدون دخالت و ضربه زدن به منافع و زندگى دیگران و بدون تجاوز به آزادى دیگر اشخاص است. به دیگر سخن، دارما به معناى اینکه آنچه را که دوست دارى دیگران در حق تو انجام دهند در حق دیگران انجام دادن و به طور کلى ایجاد یک وحدت منظم بین گفتار و پندار و کردار انسانهاست. وجود اواتار بر روى کره زمین، ضرورى است، تا تحقق دارما را عملى سازد. آواتار به صورت انسان، به عنوان دوست، نیکخواه بشر، خویشاوند، راهنما، معلم، درمان کننده، شفابخش و شریک در بین انسانها زندگى مىکند.
وجود اواتار براى اعاده دارما ضرورى است و هنگامى که انسان بر اساس دارمایش زندگى مىکند اواتار خوشحال و خوشنود خواهد بود. 37
اما نکته اینجاست که ساتیا ساى بابا، بعد از بیان ادعاهاى بالا در تعلیمات عرفانى به شاگردان خود، خویشتن خویش را یک اواتار معرفى مىکند. اواتارى که نقش معلم حقیقت را بازى مىکند، کسى که آمده تا دوران جدیدى را در تعلیمات کهن معنوى بنا نهد و نقش یک نجاتگر بزرگ را ایفا کند.
ساى بابا مىگوید:
»تو نمىتوانى مرا در طبقهبندى »مرد خدائى« یک معجزهگر، انسان خداگونه، یا شفادهنده قرار دهى. این اواتار - ساى بابا - براى ایفاى نقش جدیدى آمده، نقش معلم حقیقت. «
بدین سان در گام نخست ساتیا ساى بابا، به عنوان اواتار با نقش نوینى در صحنه ارشاد، به عنوان یک معلم حقیقت جلوه مىکند. سپس براى معرفى خود و ابراز ویژگیها و تواناییهاى ذاتى خویش چنین سخن مىگوید:
»هرکه تمام اعمال و کارهایش را به من اهدا کند بدون هیچ فکر دیگرى، هرکه روى من مراقبه مىکند به من خدمت مىکند، مرا پرستش مىکند، مرا به خاطر دارد، بداند همیشه با او هستم... به آنهایى که مرا استهزا مىکنند، تبسم مىکنم، به آنها که درباره من دروغ جعل مىکنند تبسم مىکنم، به آنها که مرا تمجید مىکنند تبسم مىکنم دائم شادم پر از شعف.
تند صحبت مىکنم و بعضىها را تنبیه مىکنم، اگر آنها مال من نیستند آنها را رها مىکنم و توجه به آنها نمىکنم. این هشدارى است براى ارتداد آنها. من حق دارم آنهایى را که به من تعلق دارند، گوشمالى بدهم، من بین شما راه مىروم و صحبت مىکنم. تربیت مىدهم نشان مىدهم، نصیحت مىکنم و اندرز مىدهم؛ اما از هر نوع وابستگى جدا هستم. خیلى وقتها به شما گفتهام که مرا با این ساخت فیزیکى مربوط ندانسته و یکى فرض نکنید، اما شما نمىفهمید.«38
ساتیا ساى بابا، در مورد قدرت و توانایى خویش چنین مىگوید:
»من شما را مجبور نمىکنم که نام و شکل بخصوصى از من انتخاب کنید، خداوند میلیونها نام و شکل دارد... اگر به عنوان ناراینا39 (یکى از نامهاى خداوند) با چهار بازو در حال نگه داشتن صدف، چرخ، گرز، نیلوفر بین شما آمده بودم، شما مرا در یک موزه نگه مىداشتید و از مردمان جستوجوگر پول دریافت مىکردید، اگر صرفاً به عنوان یک مرد آمده بودم به تعلیمات و آموزشهاى من با دیده احترام نگاه نمىکردید و از آنها به خاطر خوبى خودتان پیروى نمىکردید. پس من باید در این شکل، ولى با دانش و نیروهاى فوق بشرى باشم. «40
ساى بابا مىگوید:
»مأموریت من اعطاء شوق و شادى به شماست که از ضعف و ترس دورتان کنم.
مأموریت من پراکندن شادمانى است؛ از این جهت همیشه آمادهام میان شما بیایم، نه یک بار، دوبار، یا سه بار، هر زمان که شما مرا بخواهید. اسمم ساتیا، من راستى هستم. اعمالم ساتیا جلال و شکوه من ساتیا تنها آرزوى من، شادمانى شماست. شادى شما شادى من است شادمانى جدا از شما ندارم.«
ساى بابا در ادامه مىگوید:
»قدرت من غیرقابل اندازهگیرى است. تولد من غیرقابل توضیح و غیرقابل درک و پیمایش است. اصل ساى، الوهیت ساى، هرگز تحت تأثیر بدگویى و افترا، پیشرفتاش متوقف نمىشود.«41
لازم به ذکر است که در میان تمام رهبران عرفانهاى نوظهور، مسأله »خودبزرگ بینى« دیده مىشود. به عنوان مثال بسیارى از این رهبران (از جمله ساتیا ساى بابا، اوشو، کریشنا مورتى و... ) در خلال نوشتهها و سخنرانىهاىشان به کرات اذعان مىدارند که هنگام تولدشان اتفاقات نادرى پیش آمده و یا از پیش منجمان و غیبگویان بزرگ، آمدنشان را وعده دادهاند.
اما روش ساتیا ساى بابا، به گونهاى دیگر است. او به واسطه پیشینه ممتاز مفهوم اواتار در تعالیم هندو و همچنین مقبولیت فراگیرى که هندوئیسم، نه تنها در هندوستان، بلکه در جهان دارد، سعى مىکند خود را به مفهوم پهناور اواتارى وصل کرده و در مسیر نیل به »خودبزرگ پندارى« گامهاى بزرگتر و استوارترى بردارد.
حال آنکه اینها ادعاهاى بزرگى است که رهبران عرفانهاى نوظهور براى آن دلیل محکمى ندارند و صرف داشتن نیروهاى خارق العاده که به واسطه ریاضتها و ذکرهاى مداوم حاصل شده و در میان مرتاضان کشورهاى گوناگون، بویژه کشورهاى آسیاى شرقى فراوان است، نمىتوان منجى جهانى بودن آنها را ثابت کرد.
ساى بابا و تجلیات سهگانه
ساتیا ساى بابا، که در پوتاپارتى مستقر است، چندین دهه پیش ادعا کرد که تجسم دوباره ساى بابا شیردى است. شمارى از طرفداران ساى بابا به این گفته ایمان آوردند و البته شمارى دیگر از طرفداران و هواداران ساى بابا شیردى و ساکنان شیردى، این باور را ندارند و آن را نپذیرفتند. به همین خاطر، ساى بابا که فعلاً در قید حیات است، هرگز به شیردى مسافرت نکرده است.
42ساتیا ساى باباى 82 ساله - به گفته خودش - در 99 سالگى براى بار دوم از این دنیا فوت مىکند و هشت سال بعد براى بار سوم، در جسم دیگرى در شهر »میسور« دوباره ظهور خواهد کرد. نام این تجسم الهى »پرما ساى بابا« و گسترش دهنده عشق و ادامه دهنده راه شیردى ساى و ساتیا ساى خواهد بود.
بنابراین ساتیا ساى بابا، مدعى است که در دوره اول زندگى در جسم ساى بابا شیردى در شهر شیردى و در دوره دوم با همین نام کنونى و با تجسم فعلى، در روستاى پوتاپارتى ظهور کرده است. و در دوره سوم زندگى، در قالب جسمى با عنوان پرما ساى بابا در شهر میسور دوباره ظاهر خواهد شد. در اینجا، با اندکى تفضیل درباره سه تجلى ساى بابا سخن خواهیم گفت:
الف. ساى بابا شیردى
درباره زندگىنامه و تعالیم ساى بابا شیردى43 آثار اندکى وجود دارد. در این میان یکى از ترویج دهندگان اصلى آثار و تعالیم او فردى با نام ساتیا پال روهلا44 است. او از هواداران جدى ساى بابا و نویسنده کتابهایى درباره اوست. از جمله کتابهاى اوست: ساى بابا و پیام او، 45 ساتى ساى بابا و آینده بشریت، 46 جنبش ساى بابا، 47 ارزش انسان و مسأله تعالیم و تربیت او، 48 و بالاخره کتاب قدیس ساى بابا شیردى. 49
پال روهلا در کتاب قدیس ساى بابا شیردى، مىنویسد:
»دوران کودکى ساى بابا شیردى براى مدتها در هالهاى از رمز و راز پوشیده بود. اخیراً؛ یعنى در 28 سپتامبر 1990 ساتیا ساى بابا قسمتى از زندگى دوران کودکى قدیس شیردى را فاش کرد. بر اساس اظهار او، ساى بابا شیردى در 28 سپتامبر 1835 در جنگلى نزدیک دهکده پاترى در ایالت حیدرآباد هند در خانوادهاى برهمن، به نام بهار دواجا گوترا50 به دنیا آمد. نام مادرش دوگیرى عمه51 بود. «
او همیشه لباس سادهاى به تن مىکرد. غذاهاى سادهاى که هوادارانش به او مىدادند، مىخورد. و در مسجدى کوچک که نام آن را دوارکامائى52 گذاشته بود، زندگى مىکرد. مىگویند او تمام روز در این مسجد روى تخته سنگ بزرگى که هنوز هم در آنجا قرار دارد، مىنشست. هم اکنون نیز یک تصویر نقاشى شده از بابا که در زمان حیات وى در این مکان قرار داده شده، به چشم مىخورد. اگرچه او در خانواده هندو متولد شده بود؛ اما همانند یک درویش مسلمان زندگى مىکرد.
شیردى بابا در 15 اکتبر 1918 فوت کرد. اکثر وقایع و اتفاقات زندگى ساى بابا شیردى در کتاب شیردى ساى بابا چاریتا53 به چاپ رسیده و یا توسط دوستداران وى به صورت پراکنده منتشر شده است. ساى بابا شیردى، یک معلم روحانى عالیقدر بود که طرفداران تمام ادیان و مذاهب و حتى مردم هند از هر طبقهاى به او به دیده احترام مىنگریستند و از تعالیم و نصایح او بهره مىبردند.54
ساى بابا شیردى، بیشترین تلاش خود را در اتحاد جامعه مسلمانان و هندو، با سفارش به صبر و بردبارى و تأکید بر ایمان و اعتقاد راسخ به خداوند به عمل آورد. شیردى اعمال و عبادت هندوها و مسلمانان، هر دو را تمرین مىکرد. در مسجد کوچکى زندگى مىکرد و در آن محلِ عرفانى، طبق سنت مذهبى هندوها، عود و شمع روشن مىکرد و آتشى در آنجا برپا کرده بود. مناسک مذهبى مسلمانان - نماز - را برپا مىداشت و از طرفى به انجام مراسم هندوها مىپرداخت. ساى بابا شیردى به عنوان سمبل انسان باکرامت مورد قبول هندوها، مسلمانان، پارسىها و حتى مسیحیان بود.55
آموزشهاى مهم و اساسى ساى بابا شیردى حول هفت محور بود.
1. قانون عمل و عکسالعمل56: کارما - قانون عمل و عکس العمل - در لغت به معناى عمل است و در اصطلاح به قانونى گفته مىشود که پیامد اعمال انسان را تعیین مىکند و موجب پدید آمدن چرخه بازپیدایى مىشود. کارما قانونى است که پیامد اعمال انسان را تعیین مىکند، اما خودش نه پاداش عمل نیک است و نه جزاى عمل بد. (308: 2005، DictionaryConciseoxford)
2. وفادارى و ایمان به استاد معنوى واقعى: ما باید به پیر روحانى خود اعتقاد داشته باشیم و از ته دل و باخلوص نیت به او خدمت نماییم و صبر و شکیبایى پیشه کنیم.
3. تسلیم اراده خداوند بودن: ما باید تسلیم اراده و خواست خداوند باشیم و بدانیم که تنها اوست که مىتواند چارچوبهاى ذهنى ما را وسیع کرده و ارزشهاى درونى ما را شکوفا سازد.
4. برابرى و مساوات: خداوند را در همه موجودات مشاهده کنید. ساى بابا شیردى دائماً مىگفت: خداوند را در درون همدیگر ببینید.
5. وارستگى و استقلال: ساى بابا شیردى بارها و بارها تکرار مىکرد: اسیر و تابع گرایشات و سنتهاى حاکم بر جامعه نباشید، تنها به خداوند فکر کنید و به سوى او حرکت کنید.
6. صدقه دادن: ساى بابا شیردى عادت داشت که از مردم صدقه بگیرد، حتى گاهى از آنان پول مطالبه مىکرد. او اهمیت صدقه دادن را بارها تذکر داده بود.
7. چرخه کارما: ساى بابا شیردى در این مورد مىگفت: آنچه ما درو مىکنیم همانى است که خودمان قبلاً کاشتهایم. بنابراین، مواظب گفتار، افکار و کردار خود باشیم.57
از این رو ساى بابا شیردى در میان اهالى منطقه داراى شهرت روزافزونى شد. سادگى و بىادعایى او باعث شد تا بعد از اندک زمانى در سراسر هند داراى شهرت و آوازه شود. از طرف دیگر، او بسیارى از نزاعها و درگیریهاى ساکنان منطقه را، که بیم آن مىرفت مبدل به نزاعهاى خونین شود، به آرامش مبدل ساخت. به همین علت داراى محبوبیت فراوانى در میان ساکنان هندو و مسلمان شد. بسیارى او را به عنوان رهبر عرفانى - سیاسى خود مىشناختند و سخنان فاقد عجب و غرور او را راهگشاى زندگى خود مىدانستند.
ب. ساتیا ساى بابا
ساتیا ساى بابا58 در سال 1926 در دهکده »پوتاپارتى«59 نزدیک شهر بنگلور، واقع در جنوب هندوستان دیده به جهان گشود و در همانجا به تحصیل پرداخت. مىگویند: به یک باره اساس زندگى معنوى او دگرگون شد و وارد دوران جدیدى از زندگى شخصى و مرحله جدیدى از حیات روحانى شد. ساتیا ساى بابا تبلیغات معنوى را از همان سنین ابتدایى به مرحله اجرا مىگذارد.
در بیستم اکتبر 1940، در 14 سالگى، ساتیا زندگى شخصى خویش را در اوراواکندا60 رها نمود. وى در تعالیم خود همواره اعلام مىداشت: صلح و آرامش منحصر به سه رکن ذیل است:
1. رهایى از وابستگى.
2. دین و ایمان.
3. عشق.
بدین سان براى عمل به اولین رکن صلح و آرامش، یعنى رهایى از وابستگى، خانه و والدین خویش را ترک کرد تا رسالت خود را با رهایى از تمام وابستگیها آغاز کند.
در کتاب زندگى من پیام من است، چنین نقل شده: بعد از مدتى والدین ساتیا ساى بابا، با نگرانى و زحمت بسیار او را در حین انجام ذکرهاى ریتمیک پیدا مىکنند. پدر و مادر ساتیا ساى بابا از او خواهش مىکنند که به خانه بازگردد. اما وى در برابر اسرار والدین خود، مىگوید:
»هیچکس به دیگرى متعلق نیست اینها همه توهمات است«.
بدین سان در نخستین گام از زندگى عرفانى خود، به ترک والدین اسرار مىورزد. این داستان به شدت برگرفته از روش زندگى عرفانى همچون بودا و نانک است. با رجوع به زندگى موسسین عرفانهاى نوظهور، به کرات نمایان است که آنان بسیارى از رویدادهاى اوائل زندگى و بسیارى از تعالیم عرفانى خود را کاملاً از عرفاى بزرگ گرفتهاند. این روشى معمول و بسیار شایع در میان بنیانگذاران انواع گرایشهاى عرفانى نوین است.
از طرف دیگر، ساتیا ساى بابا هدیه گرفتن را تنها از طرف والدین و گورو (استاد معنوى) جایز مىداند. ساتیا ساى بابا دو دوست صمیمى به نام »رامش« و »سودهیر« داشت. این دو دوست در دو طرف وى در کلاس درس مىنشستند. رامش از خانواده ثروتمندى بود. روزى رامش یک یونیفورم بسیار شیک و نو را که ساتیا قادر به تهیه آن نبود به وى هدیه نمود، ولى ساتیا یونیفورم را با یادداشت زیر به رامش برگرداند:
»دوست عزیز! اگر مىخواهى دوستى ما ادامه یابد باید از زیادهروى در مورد تبادل کالا خوددارى نمایى. هنگامى که فرد نیازمندى هدیهاى را از ثروتمندى مىپذیرد، ذهنش نگران مىگردد که چگونه خوبى ثروتمند را جبران نماید. در عین حال، ذهن ثروتمند احسان کننده، از غرور انباشته مىگردد. دوام دوستى واقعى برپایه احساس قلبى استوار است. فردى که هدیهاى را مىپذیرد خود را حقیر و کوچک احساس مىکند و فردى که هدیهاى را مىدهد، خود را بزرگ و مغرور احساس مىنماید، چنین دوستى دوام نخواهد داشت. از این جهت لباسهایى را که به من هدیه نمودهاى به من تعلق ندارد آنها را به همراه این یادداشت بازمى گردانم. «61
اکنون کتابهاى بسیارى از وى در کشورهاى مختلف جهان ترجمه و چاپ شده است. انسانهاى بسیارى براى کسب معنویت و زیارت ساتیا ساى بابا از دورترین نقاط جهان به هند مىروند، تا شاید به دیدار وى نایل شوند و معنویت و حقیقت را در آن روستاى دورافتاده بیابند و طعم خوش عرفان را از دستان او هدیه گیرند.
اما به نظر مىرسد با تأمل در داشتههاى عرفانى ساتیا ساى بابا روشن مىشود که براى عمل به تعالیم عرفانى او ناگزیر باید از علایق و عرفیات جامعه و قوانین معمول اجتماعى دور شد.
این رویارویى، یعنى استقبال از عرفان و آرامش عرفانى، و از سوى دیگر، ناروا دانستن دورى از عرفیات اجتماعى و گوشهنشینى، بیانگر یکى از بزرگترین دغدغههاى انسان مدرن خواهان معنویت است. این تعارض عمیق باعث مىشود تا استقبال از عرفانهاى نوظهور - هرچند در بدو امر با شور و شوق بسیار همراه باشد - در ادامه فاقد دوام و التزام فراگیرى شود.
ساتیا ساى بابا براى اثبات حقانیت خود نزد مریدان و براى جذب بیشتر پیروان، همواره خود را صاحب معجزههاى گوناگونى معرفى کرده است. اما با نظر به کارهایى که او از آنها به نام معجزه یاد مىکند، روشن مىگردد که آنها رفتارى خارق عادت و در میان مرتاضان و ساحران کردارى معمولى است. مثلاً یکى از معجزههاى ساى بابا، درآوردن گوى آهنى از دهان است. اما به تازگى در طى فیلمبردارى دقیقى که حین این، به اصطلاح معجزه، از او به عمل آمده راز آن و پارهاى دیگر از معجزهها (شعبدهبازیهاى) او فاش شده است.
اما آنچه شخصیت عرفانى او را بیش از هر چیز دیگر جریحهدار مىکند آن است که براساس گزارشى که بى بى سى به سال 2004 و برخى دیگر از رسانههاى اروپایى منتشر ساختهاند، ساتیا ساى بابا متهم به سوءاستفاده جنسى از شمارى از مریدان خود است.
گزارش بى بى سى دربردارنده مصاحبه با شمارى از خانوادههایى است از مریدان ساتیا ساى بابا، که به شرح چگونگى تهدیدهاى وى و بهرهبردارى جنسى از آنان پرداختهاند. (6p2009:Wikipedia)
بى بى سى، حجم خلافکاریها و تخلفهاى او را به حدى مىدانند که نیاز به دخالت دولتهاى مختلف در برابر آن، ضرورى به نظر مىرسد.
ج. پرما ساى بابا
پرما ساى بابا62 همان کسى است که بنابر ادعاى ساتیا ساى بابا حدود بیست و چهار سال بعد - یعنى هشت سال بعد از فوت ساتیا ساى بابا - روحش در قالب جسم پرما حلول خواهد کرد. ساتیا ساى بابا معتقد است که پرما، آخرین ظهور او بر روى این کره خاکى است؛ چرا که پرما گسترش دهنده عشق و شادى براى تمام مردم جهان است.
ساتیا ساى بابا مدعى است پرما موجب مىشود که جهان بعد از آن همه جنگ و اضطراب و ناامنى، بار دیگر یکپارچه در صلح و آرامش غوطه خواهد خورد.
ساتیا ساى بابا در بیان تعالیم خود با سخن گفتن از منجى که در آینده نزدیک مىآید و ادامه دهنده راه ساى بابا شیردى و خود اوست و در واقع روح او در آن منجى دمیده شده، اظهار مىدارد که جهان مملو از ظلم و جور را به پایان مىرساند و با گسترش صلح و آرامش، اهالى مضطرب زمین را در آغوش گرم معنویت پناه مىبخشد. اما به نظر مىرسد جمع ادعاهاى فوق با رسواییهاى پیش آمده بسیار سخت و دشوار است.
سخن پایانى
در عرفان ساتیا ساى بابا موضوع خداباورى کماهمیت جلوه مىکند. قدرت خداوندى در سیر دگرگونیهاى زندگى انسان، نقش کماهمیتى دارد. ساتیا ساى بابا در قسمت دستورات عملى هیچگاه هدف تعالیم عبادى را توجه به خدا و جلب رضایت او اعلام نمىدارد. در مقابل اظهار مىکند که هرکس بر من مراقبه کند، همواره با او هستم و از او در تمام سختیها، محافظت و دستگیرى مىکنم.
ساتیا ساى بابا، خود را اوتاره معرفى مىکند که از جانب خدا براى هدایت انسانها نازل شده است. او در ابتدا به واسطه نوع رابطهاى که از خود با خداوند در ذهن انسانها ترسیم مىکند، به دنبال کسب مقبولیت عمومى است؛ اما همین که به این هدف رسید و پیروان او به واسطه نوع رابطه مقدس مورد ادعایش، به او ایمان آوردند، دیگر توجه کانونى بر روى خدا برداشته مىشود و به عبارت دیگر، شخص ساتیا ساى بابا در موضع خداوندى مىنشیند.
از آن پس همه موظفاند بنابر خواستههاى او قدم بردارند، بر روى او مراقبه کنند و تنها به دنبال کسب رضایت او باشند.
روشن است که ساتیا ساى بابا براى کسب محبوبیت دوچندان، خود را تجلى دوباره ساى بابا شیردى معرفى مىکند. این موضعگیرى از دو جنبه قابل بررسى است.
الف. هرچند که چند دهه از مرگ ساى بابا شیردى مىگذرد؛ لکن او در منطقه شیردى و حتى در اقصى نقاط هند داراى طرفداران فراوانى است. بسیارى از طرفداران شیردى، افراد بانفوذ و ثروتمندى هستند. آنان مبالغ فراوانى را صرف تزیین مقبره او مىکنند. در سالروز وفات شیردى در مقبره او، مراسم یابود پرهزینهاى برگذار مىشود. ساتیا ساى بابا، با استفاده از این استراتژى توانست برخى از مریدان شیردى را به خود جذب کند. هرچند هنوز بسیارى از طرفداران او این ادعا را نپذیرفتهاند.
ب. بسیارى از ساکنان هندوستان، هرچند که از طرفداران رسمى شیردى نبودهاند؛ لکن براى او احترام زیادى قایلاند و هرگاه از شیردى سخنى به میان مىآید، از او به بزرگى یاد مىکنند. ساتیا ساى بابا با استفاده از این استراتژى توانست از محبوبیت عمومى اهالى هندوستان و به عبارت دیگر تمام کسانى که شیردى را مىشناختند، استفاده کند.
از طرف دیگر، ساتیا ساى بابا، با بیان ویژگیهاى خود در مرتبه سوم از تجلى - پرما ساى بابا - غیر مستقیم و یا حتى به صورت مستقیم اعلام مىدارد که همان منجى جهانى است که تمام جهانیان و ادیان گوناگون سالیان طولانى است به انتظار او نشستهاند. البته این خود به همراه استراتژیهاى بالا، ماجراى درخور تامل دیگرى است.