معرفى دو اثر در اخبار ساختگى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

چکیده

در این معرفى، زوایاى دیدگاه نویسنده و محقق نقاد و سره از ناسره‏شناس، هاشم معروف الحسینى، و بررسى و نقدهاى راه‏گشا و دانش‏افزاى وى، درباره سنت، صحابه، جعل حدیث و چرایى و چگونگى راهیابى این پدیده به مجامع روایى اهل سنت و شیعه نموده مى‏شود و از نخستین گامها در نسبتهاى دروغ به رسول خدا(ص) با دلیلها و برهانهاى دقیق و خدشه‏ناپذیر، سخن به میان مى‏آید. که گشودن این بحث به دفاع دقیقى از شیعه، که آن را شمارى از ناآگاهان و غرض‏ورزان، نخستین رهرو این راه کژ مى‏انگاشتند، مى‏انجامد و در ضمن، این نقد را به شیعه وارد مى‏سازد که در عرصه روشن‏گرى نسبت به نسبتهاى ناروا و دروغ به رسول خدا(ص) کوتاهى ورزیده و آثار راهگشایى عرضه نکرده است.
 آن‏چه در این اثر، جلوه زیبایى دارد و در این معرفى به آن اشارت شده، چگونگى برخورد ائمه اطهار با سازندگان حدیث و سب و لعن‏گویان است.

کلیدواژه‌ها


2. الموضوعات فى ال‏آثار و الاخبار، عرض و دراسة
  نویسنده: هاشم معروف الحسنى
 ناشر: دارالکتاب اللبنانى، بیروت، چاپ اول 1973 م
 صفحه‏ها: 336 با فهرست و صفحه آخر معرفى دیگر آثار مؤلف.
 ترجمه کتاب: اخبار و آثار ساختگى، سیرى انتقادى در حدیث
 مترجم: حسین صابرى
 ویراستار: سید ابوالحسن هاشمى - محمود الیاسى
 ناشر: مؤسسه چاپ و انتشارات قدس رضوى (بنیاد پژوهش‏هاى اسلامى)
 مشهد، چاپ اول 1372، صفحه‏ها با فهرست و نمایه 434.
 نویسنده دغدغه دفاع از تشیع و شناساندن درست این مکتب الهى را دارد و کتابهایى را در همین زمینه، در مسائل فقهى و سیره معصومان(ع) منتشر کرده است. در کتاب درسات فى الکافى و الصحیح البخارى به نقد صحیح بخارى پرداخته است. و زاویه‏هاى نوى را در فرا دیدخوانندگان نهاده است.
 ما در معرفى اثر ارزش‏مند وى: الموضوعات فى ال‏آثار و الاخبار، عرض و دراسة، از ترجمه فارسى آن استفاده مى‏کنیم که امکان دسترسى به آن براى طالبان بیش‏تر است. گرچه ممکن است تفاوتهایى در عنوانى و گاه متن آن اعمال شده باشد.
 این کتاب دربردارنده یک مقدمه و چهار فصل است که هر فصل از فصل قبلى طولانى‏تر است و فصل چهارم، کم و بیش، نیمى از کتاب را در بر مى‏گیرد که نویسنده در آن به ذکر نمونه‏هاى احادیث جعلى پرداخته است.
 فصل اول: السنة فى عرف المتشرعین و المحدثین (11): مفهوم سنت و سیر تحول آن (21)
 فصل ثانى: فى المؤلفین فى الحدیث و اصنافه (/37) ارزیابى حدیث و اقسام آن (/53)
 فصل ثالث: الکذب فى الحدیث (/85، دروغ‏پردازى در حدیث (111)
 فصل رابع: تلخیص موقف الحاکمین... (/335-178) احادیث منقبت و منقصت (389-221)
 
 مقدمه
 در آغاز، به اهمیت سنت و جایگاه آن در کنار قرآن اشاره مى‏شود:
 »سنت در مرتبه دوم پس از کتاب الهى قرار دارد و اگر سنت وجود نداشت، تشریع ناقص بود؛ زیرا قرآن کریم، قواعد عمومى و مبانى و اصولِ آن چه انسان در دنیا و آخرت، بدان محتاج است، پى ریزى کرده و این سنت است که شرح و بیان مجلمات و تفریع جزئیات را بر اساس این اصول و مبانى عهده دار مى‏شود.«1
 با همه اهمیتى که سنت داشته و از آغاز هیچ مسلمانى از آن بى نیاز نبوده و براى عمل به احکام اسلامى مى‏بایست از آن بهره مى‏گرفت، اما دستهاى آلوده و نیتهاى پلید کینه توزان، به گونه‏اى آن را آلودند و روایاتى را ساختند و وارد این جویبار زلال کردند که راه بهره بردارى را بر مؤمنان، سخت دشوار ساخت:
 »سنت از دیرباز، هدف تکانهایى سخت و تهاجماتى خردکننده از سوى کینه توزان، جیره خواران و حاکمانى قرار گرفته که پیکره نورانى آن را هدف قرار مى‏داده‏اند. 
 گرفتار حاکمان شده و آنان متن آن را به گونه‏اى که با سیاستها و خواسته‏هاى ایشان همسویى داشته باشد، تفسیر کرده، ده‏ها حدیث را به گونه‏اى هم جهت با کارهاى خود تأویل کرده و صدها حدیث جعل کرده‏اند، تا تاج و تخت خود را تحکیم بخشند و میان توده‏هاى مردم و حقایقى که اسلام در پى آن است، فاصله افکنند. 
 گرفتار جیره خواران، واعظان و رهبران فرقه‏ها و احزاب (دینى، یا سیاسى) شده و در نتیجه، آنان به جعل هر آن چه خواسته‏اند - از بدعتها و امور غیبى که آزمندیهاى آنان را برآورده مى‏سازد و مذهب و آراى آنان را تأیید مى‏کند - پرداخته‏اند. 
 و نیز گرفتار دشمنان کینه توز اسلام شده است که از همان طلوع فجر اسلام پس از ناتوان شدن از رویارویى با پیشروى اسلام، که جهان غرب و امپراتورى ایران و روم را در چند سال معدود در نوردید، خود را در میان صفوف مسلمین جاى دادند«.2 
 در برابر این کسان و گروه‏ها و دسته‏هاى حدیث ساز و رواج دهنده باطل، گروه‏هایى دست به پیراستن و نقد حدیث زدند: 
 گروهى به دشواریهاى تدوین و رویدادهاى صدر اسلام پرداختند؛ اما از اثر گذارى آنها بر حدیث و محدّثان، غفلت ورزیدند. 
 گروهى به شیوه علمى به حدیث و محدثان، از زاویه اسلام و سیاست حاکمان و دگرگونیهاى عصر اموى و عباسى پرداختند. 
 نویسنده این گروه را موفق مى‏داند؛ امّا با شگفتى از کژراهه روى آنان یاد مى‏کند که چسان مسؤولیت تجاوز از سنت رسول گرامى اسلام و دروغ‏پردازى در سنت را متوجه شیعه دانسته‏اند. دفع باطل به باطل. 
 نویسنده در مقدمه به این نکته نیز اشاره مى‏کند که در نگارش این اثر تردید داشته و این تردید تا یک سال ادامه یافته؛ اما وقتى مى‏بیند آثارى چون مشارق الانوار الیقین، از برسى، قضاء  على(ع) از شوشترى، شجره طوبى از حائرى، مختصر بصائرالدرجات از حلى، چاپ و نشر شده و در دسترس همگان قرار گرفته است، براى دفاع از جایگاه اهل بیت و مکتب تشیع و رد سخنان واهى درباره ائمه(ع) دست به نگارش این اثر که اکنون معرفى آن را از نظر مى‏گذرانید، مى‏زند: 
 »و اما سرانجام پس از آگاهى یافتن به مجموعه‏اى از کتابهاى گروهى از مؤلفان متقدم اهل سنت در مورد محدثین و احادیث جعلى، نیز از بازبینى کتابهایى چون مشارق الانوار الیقین، از برسى، قضاء  على، از شوشترى، شجره طوبى، از حائرى، و مختصر بصائر الدرجات، از حلى،  - که على و فرزندان او، امامان هدایت گر را، عملاً، تضعیف مى‏کند و آنان را آماج بدگوییهاى دیگران قرار مى‏دهد - و نیز پس از مشاهده این که امثال این کتابها امروزه در بیروت، در پایتخت سرزمین طوایف و ادیان و احزاب، از سوى برخى از مؤسسات و دفاتر انتشاراتى که دین و تشیع را سرمایه تجارت خود قرارداده‏اند، انتشار مى‏یابد و آشنا و بیگانه و حتى کسانى که به خدا و رسول او ایمان ندارند، تا چه رسد به امور غیبى و کرامات، از آن آگاهى مى‏یابند و... به تألیف این کتاب پرداختم. « 
 3سپس نویسنده به دو انگیزه‏اى که این اثر را نگاشته و عرضه داشته است اشاره مى‏کند: 
 1. شناساندن گروه‏ها و جریانهایى که بر آن بوده و هستند که شیعه را به وسیله پاره‏اى از احادیث ساختگى در متون روایى، مسخ کنند. 
 2. تنزیه امامان از آن چه به ناروا به آنان نسبت داده شده است. 
 
 فصل اول 
 این فصل با بیان معناى سنت، از نگاه لغت و عرف، آغاز مى‏شود: 
 »سنت در لغت به معناى شیوه و روش است، که انسان آن را براى خود ترسیم مى‏کند، خواه ستوده باشد و خواه ناستوده و در عرف محدثان، سنت عبارت است از هرچیزى که از رسول اکرم به ما رسیده است، اعم از گفته، عمل و یا تقریر آن حضرت و یا امور دیگر، از قبیل ویژگیهاى اخلاقى و صفات ظاهرى، ولى، بدون هیچ گونه تفاوتى میان آن چه قبل از دوران پیامبرى و یا در آن دوران انجام داده است.« 
 4آن‏گاه وظیفه رسول خدا برابر آیات قرآن و بخشى از سیره آن حضرت در هدایت و راهنمایى مردم به سوى خیر، توجه خاص ایشان به آموزش مسلمانان و فراگیرى آداب حسنه، بیان مى‏شود. 
 و سپس به این نکته توجه داده مى‏شود که مسلمانان در گردآورى و استفاده از دستورها و رهنمودهاى رسول خدا(ص) بسیار تلاش مى‏ورزیدند و آنها را در سینه‏هاى خود ثبت مى‏کردند. با این حال، آن گونه که به تدوین و ثبت قرآن همت مى‏گماشتند، به ثبت و تدوین سنت، اهتمام نمى‏ورزیدند و بیش‏تر به حافظه خود تکیه داشتند. 
 نویسنده، روایاتى را که از رسول خدا در بازداشتن اصحاب از تدوین سخنان وى نقل شده، رد مى‏کند5؛ چرا که این گونه روایات، با روایاتى که بیان گر سفارش اکید و سفارشهاى بسیار آن حضرت در فراگیرى دانش و سوادآموزى است، ناسازگارند. اما مى‏پذیرد که آن بزرگوار، آن گونه که به ثبت و تدوین قرآن اصرار مى‏ورزید بر ثبت و تدوین سخنان خود اصرار نمى‏ورزید6. 
 این عدم اصرار و یا بى علاقه‏گى آن حضرت به تدوین سخنان خود، پس از رحلت آن بزرگوار، از طرف شمارى از صحابه و حاکمان، به نهى صریح و تهدید به مجازات در صورت اقدام به تدوین حدیث رسول خدا، تبدیل شد. 
 با وجود همه اینها در عصر صحابه، برخى از آثار مدون حدیثى از امام على(ع)، ابن عباس و دیگران ظهور یافت. اما به خاطر مخالفتهاى شدید با تدوین احادیث رسول‏الله، این نگرانى وجود داشت که مبادا با مرگ صحابه رسول خدا، سنت، که رکن مهم در کنار قرآن است، به حاشیه رانده شود و از دور خارج گردد. از این روى، در عصر تابعین، کار تدوین حدیث به طور جد شروع شد که نویسنده محترم، افزون بر علت یاد شده، دو علت دیگر را نیز در رویکرد و تلاش تابعین در سر و سامان دادن به روایات نبوى و احیاى سنت مؤثر مى‏داند: 
 »شاید یکى از مهم‏ترین اسباب و دلایل گسترش این حرکت، آمیختگى مسلمانان با دیگر ملتهاى متمدن که تاریخ ایران و روم و نیز تاریخ شاهان و فلاسفه خویش و آثار و اخبارى از این قبیل را با خود همراه داشتند - بود... . 
 از دیگر سوى، داستان سرایان و نیز دروغ پردازان در این دوران و بویژه در عصر اموى، در هر سوى گسترش یافته است... . بنابراین، گروهى از دانشمندان احساس نیاز شدیدى به تدوین حدیث، براى جلوگیرى از نابود شدن آن و نیز جلوگیرى از به بازیچه گرفته شدن آن نمودند.« 
 7بدین صورت، عصر تدوین آغاز شد و هر چه بر سر زبانها بود، بدون توجه به درستى و نادرستى آنها گرد آمد و بدون و نظم ترتیبى خاص ثبت گردید. دراین برهه که به هر رطب و یا بسى لباس سخن رسول خدا پوشانده مى‏شد، سوء  استفاده گران و عناصر فاسد و کینه توزان غیر مسلمانى که در صف اسلامیان رخنه کرده بودند و... چون عرصه را از سره از ناسره شناسان و اصحاب واقعى و ناب اندیش خالى دیدند، پا به عصره گذاردند و اهداف شوم خود را در قالب روایات جعلى از رسول خدا، پیاده کردند و معارف ناب اسلامى را با خرافات و سخنان سست و بى اساس آلودند. 
 این دوره و میان دارى ناباوران به آیین محمدى(ص) را در ساحت حدیث، نویسنده دقیق اندیش، به گونه روشن، بدین سان ترسیم مى‏کند: 
 »حقیقت غیر قابل انکار آن است که سستى نخستین طبقه صحابه در امر تدوین حدیث، به هر دلیل، براى عناصر فاسدى از یهودیان، مسیحیان و مشرکان مکه و دیگر کسانى که اسلام در دلهاى آنان جاى نگرفته؛ اما خود را در صنوف مسلمانان جاى داده بودند، این فرصت را فراهم آورد تا احادیث غریبه و دروغ از زبان رسول اکرام(ص) و نیز بسیارى از داستانها و اخبار امتهاى پیشین بویژه داستانهاى یهودى به روایت تورات و شروح آن را در میان احادیث جاى دهند و قسمتى از این افسانه‏ها را حتى به تفسیر قرآن بیفزایند. از جمله کسانى که عهده دار این کار بودند، مى‏توان عبدالله بن سلام، کعب احبار، وهب منبه و دیگر کسانى را نام برد که داستان سرایى را پیشه خود ساخته، توده‏هاى ساده و ناآگاه را با افسانه‏هاى خود مى‏فریفتند.«8 
 آن چه بیش از هر چیز در این عصر، دامنه روایات ساختگى را مى‏گستراند و کتابها را از سخنان باطل، تحت عنوان روایات رسول خدا(ص) مى‏انباشت، عبارت بود از: 
 1. رعایت نکردن معیارهایى که مى‏بایست درباره »صحابى« دانستن کسى به گونه دقیق رعایت و به کار بسته مى‏شد. 
 در نگاه بسیارى از گردآورندگان روایات و در کل، فکر حاکم بر دوره تدوین، کسى که رسول خدا را دیده و یا از وى حدیث شنیده بود، چه همراهى او با رسول خدا طولانى مى‏بود و یا کوتاه، صحابى شناخته مى‏شد: 
 »در کتاب الباعث الحثیث از محمد شاکر و در تدریب الراوى از سیوطى و نیز در مقدمه ابن صلاح و برخى منابع دیگر آمده است که: صحابى هر مسلمانى را گویند که پیامبر را دیده و یا از وى حدیث شنیده است: خواه همراهى و همدمى او با پیامبر طولانى و خواه کوتاه، حتى به گفته امام احمد بن حنبل، یک روز باشد.«9 
 2. اعطاى مصونیت به هر کسى که نام »صحابه« بر او اطلاق مى‏شد. از آن جا که حاکمان براى استوارسازى پایه‏هاى حکومت خویش، نیاز به روایات جعلى، آن هم از زبان صحابه داشتند و صحابه هم، چنان نبودند که مسلمانان به همه آنان، بى استثنا، وثوق کامل داشته باشند و سخنان‏شان را بى توجه به پیشینه‏اى که داشتند بپذیرند؛ بلکه رفتار و کردار و کارنامه صحابه و مقدار فرمانبردارى آنان از رسول خدا(ص) را در کانون توجه خود قرار مى‏دادند؛ از این روى، براى این که گذشته هر یک از صحابه مورد بررسى قرار نگیرد و پذیرش روایت صحابى، با هر رفتار و پیشینه و جایگاهى، بى دغدغه انجام بگیرد و مردم، چشم و گوش بسته، روایت او را تلقى به قبول کنند، اندیشه‏اى را گستراندند و نهادینه کردند مبنى بر این که همه صحابه عادل اند. 
 »فانهم کلهم عدول لا یتطرق الیهم الحرج لان الله عزوجل و رسوله زکیاهم و عدلاهم و ذلک مشهور لا تحتاج لذکره.« 
 10این عقیده را به تار و پود جامعه رسوخ دادند و در ذهنها جاگیر ساختند، تا جایى که نمى‏شد کوچک‏ترین خدشه‏اى به آن وارد ساخت و فرد صحابى را حتى اگر کسى که به مدت یک روز رسول خدا را دیده باشد، فاسق، دروغ‏گو، منحرف، منافق، ستمکار، غیر مورد وثوق و... معرفى کرد و روایت او را از رسول خدا(ص) نادیده انگاشت. 
 این اندیشه، که در سایه قدرت و زور رشد کرد و دامن گستراند، انبوهى از روایات دروغ و اسرائیلى را در بین مسلمانان رواج داد، به گونه‏اى که معارف ناب و روایات و گزارشهاى صحیح و راهگشا، به حاشیه رانده شدند: 
 »اندیشه تقدیس صحابه - که پس از این قرن (نخستین) رواج یافت و عقیده صدها میلیون مسلمان در طول تاریخ شد و بر اساس آن، علما به پژوهش حدیث پرداختند و اصول و قواعدى براى آن بنیان نهادند و (در نتیجه همین اصول و قواعد و حاکمیت اندیشه مزبور) به نتایج وحشت آورى دست یافتند که چهره سنت را زشت نمود و دشمنان کینه توز را به سلاحى مناسب براى هدم و تخریب دین مجهز کرد - اندیشه‏اى است که صاحبان حکومتها و پیروان‏شان در تحکیم و تثبیت آن تلاش کردند.« 
 11نویسنده در بخش پایانى فصل نخست، به دیدگاه خردمندانه، عالمانه، دقیق و راهگشاى شیعه درباره این که »صحابى کیست« مى‏پردازد. دیدگاه و تعریفى که اگر به کار بسته مى‏شد، در همیشه تاریخ با چهره زیبایى از »سنت« روبه‏رو بودیم، سنتى که مى‏توانست مسلمانان را به اعماق قرآن ببرد و در زندگى اجتماعى، سیاسى، و اقتصادى، هر بن بستى را فرو بریزد و دست کسانى را که هیچ اعتقادى به راه، روش و سنت رسول خدا نداشته و ندارند از مقدرات مسلمانان کوتاه کند. 
 این بخش را با سخنان امام سجاد(ع) در معرفى و شناساندن »صحابه« رسول خدا(ص) آذین مى‏بندد: 
 »پروردگارا بر اصحاب محمد(ص) درود فرست، آنان که به نیکى با او همدم شدند، در یارى او امتحان خوبى دادند، به همراهى او شتافتند، به سوى دعوت او بر همدیگر پیشى جستند. در راه اظهار سخن او و غلبه خواسته او زن و فرزندان را رها کردند و در استوار ساختن دعوت او با پدران و فرزندان (مشرک) خویش جنگیدند.«12 
 و با نقل این دعاى روشن‏گر و جهت دهنده، مى‏گوید نمى‏توانیم بپذیریم که همه کسانى که رسول خدا را دیده و یا از آن بزرگوار سخنى شنیده‏اند، جزو صحابه و عادل باشند. آن گاه براى روشن‏تر کردن دیدگاه خود، که در واقع دیدگاه شیعه است، به عنوان شاهد، حدیثى از عبدالله بن عمر، به روایت صحیح بخارى نقل مى‏کند. در این حدیث عبدالله بن عمر مى‏گوید: 
 »قام النبى خطیباً فاشار نحو مسکن عائشه و قال: الفتنة هذا - ثلاثا - حیث یطلع قرن الشیطان.« 
 13باید گفت یا صاحب آن بیت مورد غضب رسول خدا قرار گرفته و عادل نیست، یا راوى و صحابى که این روایت را درباره صاحب آن بیت نقل کرده است دروغ مى‏گوید که در هر دو صورت، به عدالت صحابه و مصونیت آنان خدشه وارد مى‏شود. 
 و یا باید گفت: در صحیح بخارى، اخبار نادرست وجود دارد، چیزى که علماى عامه آن را قبول ندارند.  14

فصل دوم 
 در آغاز این فصل در باب اهمیت حدیث، به بحث مى‏پردازد و جایگاه حدیث را مى‏نمایاند: 
 »حدیث، حاکى از سنت رسول اکرم(ص) مى‏باشد. عملاً در تشریع و قانون‏گذارى اسلامى نقش عمده‏اى را به خود اختصاص داده است. اگر سنت نبود آیین اسلام ویژگیهاى کمال، فراگیرى و انعطاف پذیرى را که به وسیله آنها بر دیگر ادیان و نیز قوانین وضعى، برترى یافته از دست مى‏داد. « 
 به خاطر این جایگاه و اهمیتى که حدیث در اسلام داشته، نیاز به آن در بین مسلمانان روز به روز و دوره به دوره احساس مى‏شده و هیچ گاه جامعه اسلامى از آن احساس بى نیازى نمى‏کرده و این با دگرگونیها و رویدادهاى نوپدید، فزونى مى‏گرفته است. 
 با توجه به این نیاز روز افزون به حدیث و بى سر و سامان بودن آن، از حیث متن، سند، تدوین، باب بندى بر اساس مناسبتها و موضوعات، از سوى مکتب اهل بیت طرحى جامع ریخته شد که حدیث در همه سرزمینهاى اسلامى، بویژه سرزمین وحى از زوایاى گوناگون در بوته بحث و ارزیابى قرار بگیرد. این طرح را هزاران محدث و محقق باورمند به مکتب اهل‏بیت زیر نظر ائمه اطهار(ع) بویژه امام باقر و امام صادق(ع) پى گرفتند و حدیث را به منبع اصلى آن پیوند دادند و مجموعه‏هایى گرد آوردند که اصول اربعمأة دستاورد این تلاش بزرگ است. 
 از این اصول، عقاید ناب امامیه را اهل فن و علماى دقیق اندیش در آوردند و در پرتو آنها، عقاید امامیه را از خرافات فرقه‏هاى گمراه و سخیف گوییهاى اهل غلو و... پیراستند. 
 علماى شیعه و رشد یافتگان مکتب اهل بیت در پاسدارى از حدیث و مصون نگه داشتن آن از تحریف و خرافه و سخنان اهل غلو، بسیار سخت گیر بودند. 
 از جمله قمیها، اشعریها (خاندان شیعى مذهبِ اشعرى) و کوفیها، چنان سخت گیر بودند که به مجرد کژراهه روى راویى از اصول و عقاید امامیه، روایت او را رد مى‏کردند. 
 همان گونه که محمد بن احمد بن عیسى قمى، گروهى را که به غلو متهم بودند، از قم بیرون راند. 
 نویسنده این سخت‏گیرى را در آن دوره امرى لازم و بایسته ارزیابى مى‏کند و مى‏نویسد: 
 »در آن دوران، این سختگیرى امرى لازم و داراى آثار مفیدى بود؛ زیرا کذب در حدیث، تا بالاترین حد ممکن، گسترش و رواج یافته بود، خواه از سوى فرقه‏ها (ى دینى، سیاسى) خواه از سوى داستان سرایان و حتى برخى از شیعیانى که در عقیده خود انحراف داشتند و خواه از سوى عناصر مخالف اهل بیت، که احادیث غلوآمیز منقبت و نیز احادیث منقصت را به منظور ایجاد شکاف میان تشیع و توده‏هاى مسلمان از طریق چنین احادیثى که آبرو و حیثیت شیعه را لکه دار مى‏کرد، جعل مى‏کردند. 
 به همین دلیل بود که بزرگان شیعه چنین موضع سرسختانه‏اى اتخاذ کردند و تمام توان خود را مصروف آن داشتند تا راه را بر تلاش پرالتهابى که شکافهایى در حدیث ایجاد کرد که آثار آن تا امروز ادامه یافته و ما را به رنج مى‏افکند، سد نمایند.«15 
 نویسنده پس از بیان این رصدبانى عالمانِ دغدغه‏مند، به نکته درس آموزى اشاره مى‏کند و آن این که اینان به سخت‏گیرى و بیرون راندن اهل غلو و خرافه‏گرایان از حوزه‏هاى بزرگ دینى، که کار بسیار پسندیده‏اى در آن دوران بود، بسنده نکردند، بلکه به نگارش آثارى دست یازیدند که ریشه‏هاى این گونه گرایشها را در جامعه دینى و شیعى بخشکانند: 
 »این عالمان پاکباز، تنها به درپیش گرفتن این موضع سرسختانه بسنده نکردند، بلکه گروهى از آنان داوطلب تألیف آثارى در مورد احوال راویان شدند و اصول علم رجال و حدیث را بنیاد نهادند، تا دیگر پژوهش گران در مراجعه به یک روایت، یا یک راوى، از آگاهى برخوردار باشند.«16 
 آنان افزون بر این، براى این که دسترسى به روایات صحیح آسان باشد، فنى در دانش حدیث پى ریختند، زیر عنوان دسته بندى حدیث. در ابتدا، حدیث به دو دسته، دسته بندى شد: صحیح و غیر صحیح. در این دسته بندى، صحیح، شامل ضعیف همراه با قرائن هم مى‏شد. تا این که احمد بن موسى بن طاوس (م: 673) احادیث را به چهار دسته تقسیم کرد: صحیح، موثق و ضعیف و علامه حلى این تقسیم‏بندى استاد را استحکام بخشید و گسترش داد. 
 با دسته بندى جدید دانشوران و پژوهش گران براى خروج از هاله تقدس که کتب اربعه را در خود فرا گرفته بود، راهى پیدا کردند و این کار با عرضه روایات آنها بر معیارها و تقسیم بندى به اقسام چهارگانه میسر شد. در همین راستا، علامه مجلسى در کتاب مرآة العقول پس از تحقیق در اسناد روایات کافى که از موثق‏ترین کتب اربعه است، بیش از دو سوم آن را از احادیثى قرار داد که بدون قرینه، استناد به آنها ضعیف است در عین حال این تلاش از اهمیت آنها نمى‏کاهد: زیرا اهل سنت بر کتابهاى خود عنوان صحیح را ذکر کرده‏اند که از دید منتقدان، در بردارنده احادیث نادرست و ضعیف بسیار هستند؛ اما کتب اربعه، با این که چنین عنوانى ندارند، با این حال بخش باقى‏مانده آنها برابرى دارد با احادیث صحاح عامه.
 تدوین حدیث نزد عامه و اهل سنت به جهت ممنوع بودن نگارش آن، دیرتر آغاز شده است. نویسنده به نقل از ذهبى آغاز تدوین حدیث و فقه و تفسیر را به سال 143 دانسته است که ابن جریح در مکه، به تصنیف پرداخته و همچنین ابن عروبه و حماد بن سلمه. آن گاه مالک در موطأ، گفته‏هاى صحابه و تابعین را در هم آمیخته است. 
 اما طبقه دوم که در نیمه آخر قرن دوم هجرى مى‏زیستند، سخنان پیامبر را از گفته‏هاى صحابه جدا کردند و اسناد احادیث خود را تا رسول اکرم، یا صحابى که حدیث از او نقل شده بود، ذکر نمودند. به همین دلیل تألیفات این دوره مسانید (جمع مسند) خوانده مى‏شد. 
 17طبقه سوم گنجهاى سرشارى را در پیش روى خود یافت؛ ولى چون سره به ناسره در آمیخته بود، دروغ در حدیث در همه زمینه‏ها به بالاترین حد خود رسیده و مذاهب و دیدگاه‏هاى بسیارى پدیدار گشته بود و حاکمان از دین سوء  استفاده مى‏کردند و داستان سرایان در مساجد و جوامع مختلف در شهرها پراکنده بودند. عده‏اى از دانشمندان به انتخاب احادیث سحیح از میان این مجموعه پرداختند که در رأس آنها دو تن از علماى محدث بودند: بخارى (م:256) و مسلم (م: 241) بخارى کتاب خود را از میان ششصد هزار حدیث و مسلم نیز از همین تعداد برگزیدند. نویسندگان سنن نیز همین روش را پى گرفتند. 
 18بخارى و مسلم، با همه دقتى که داشتند روایاتى را به نقل از افراد مشکوک و متهمان به کذب و راویان مجهول و نیز به نقل از خوارج، ناصبیها و دیگر طوایف آورده‏اند که تحقیقى همه جانبه و تأملى فراوان در احادیث آنها لازم است، تا یقین به صدور آن حاصل گردد که نویسنده در کتاب »دراسات فى الکافى و الصحیح البخارى« نمونه‏هاى از این افراد متهم به کذب و جعل را معرفى کرده است. 
 19نویسنده آن گاه به متن حدیث و تعریف و مسائل مربوط به آن پرداخته و تعبیراتى که در این باره آمده، به اجمال، شرح داده است. مانند: نص، مجمل، مُؤوّل، ظهور، ظاهر، مطلق، عام و معناى سنت را که شامل: قول، فعل و تقریر پیامبر و امام است ذکر نموده و اصطلاحات مربوط به حدیث را شرح داده است: متواتر، مستفیض، نادر، مشهور، خبر واحد، مضطرب، مقبول، مقلوب، مردود، صحیح، ضعیف، مرسل، منکر، مقطوع، حسن، مسند، مصنف، مقبول، معنعن، مسند، متصل، اضمار، مرفوع، منقطع، معضل، شاذ، منکر، غریب، مجعول، مدرج و مدلس. 
 درباره تدلیس توضیح بیش‏ترى مى‏دهد و آن را دو قسم مى‏داند: تدلیس گاهى در سند است و گاه در شیوخ راوى. 
 تدلیس در سند این است که راوى، بى آن که حدیث را از فرد قبل از خود، که معاصر او نیز هست بشنود از او روایت کند که شنونده تصور کند از وى شنیده است. این نوع موجب سقوط اعتبار سند است. 
 تدلیس در شیوخ، اسم یا کنیه یا لقبى که شیخ‏اش به آن شناخته نمى‏شود، برایش ذکر مى‏کند. 
 20تدلیس در سند نوعى ارسال است. بدیهى است که ناقل آن غیر قابل اعتماد خواهد بود. نخستین بار این نوع از روایات در میان افرادى دیده شد که روایاتى از افرادى مانند کعب الاحبار، وهب بن منبه را گرفتند و به پیامبر نسبت دادند. از جمله کسانى مانند ابوهریره، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عمرو بن عاص، سمرة بن جندب و... به این کار نادرست دست زدند و روایاتى از کعب الاحبار و وهب منبه گرفتند و به طور مستقیم از رسول خدا نقل کردند و چون از صحابه به شمار مى‏آمدند، پنداشته شد که آنان خود، به طور مستقیم و بدون واسطه از رسول خدا(ص) شنیده‏اند. 
 در پایان این فصل موضع فقهاى شیعه و عامه را درباره خبر واحد به طور جداگانه ذکر مى‏کند. 
 
 فصل سوم 
 در این فصل، سخن از دروغ‏پردازى در حدیث است و اتفاق همه فرقه‏ها در این که از قرون نخستین تاریخ اسلام، دروغ به حدیث راه یافته و بسیارى از این گونه احادیث در کتابهاى فقهى و حدیثى، پراکنده شده است. 
 از آن جا که این پدیده براى سنت بسیار خطرناک بوده و همین روایات دروغ، مسلمانان را به گروه‏ها، فرقه‏ها و احزاب گوناگون تقسیم کرده است و هر آن هم خطر مى‏آفریند. این خطرآفرینى و جداییها و جداسازیها، به رغم همه تلاشهایى است که علیه جریان دروغ در جهان اسلام انجام گرفته است. 
 نویسنده در این که چرا این تلاشها علیه جریان دروغ و جعل روایت، آن گونه که باید ثمربخش نبوده است و سبب رهایى مسلمانان از گرداب اختلافها، فرقه گراییها و تعصبات کورى نشد که از اخبار دروغ و جعلى نشأت مى‏گیرند، مى‏نویسد: 
 »اما متأسفانه این تلاشها خواه از سوى اهل سنت و خواه اهل تشیع، فاقد دو عنصر اساسى که شرط موفقیت هرکارى مى‏باشد، بوده است و آن دو عنصر، همان اخلاص و صراحت است. به همین سبب است که مثلاً آن هنگام که یک عالم اهل سنت درباره احادیث جعلى دست به نوشتن مى‏زند، بزرگ‏ترین مجموعه احادیث شیعى را در ردیف این احادیث قرارى دهد و راویان آنها را به دروغ‏پردازى و تهمت بستن بر رسول خدا(ص) و فرزندان او، متهم مى‏کند و با همه آن چه در اختیار دارد، تلاش مى‏کند تا این اتهام خود را چنین توجیه نماید که برخى از دروغ گویان در میان راویان احادیث شیعه وجود دارند. 
 در مقابل، محقق شیعى نیز همین موضع را نسبت به روایات گروه مقابل در پیش مى‏گیرد و بزرگ‏ترین مجموعه ممکن از راویان اهل سنت را در معرض اتهام قرار مى‏دهد. 
 این در حالى است که اگر پژوهش‏گرى به بررسى بى طرفانه و واقعیت گراى حدیث بپرداز و همه شرایط و اوضاعى را که هر یک از دو گروه اهل تشیع و اهل تسنن در آن به سر مى‏برده‏اند، مورد توجه قرار دهد و نیز به این موضوع توجه کند که سیاست، تاچه پایه بر همه امور، حتى امور دینى سایه افکنده بوده است، به هیچ کدام از این دو نتیجه‏گیرى دست نخواهد یافت.« 
 21استاد، افزون بر نقش آفرینى حکومتهاى غیر مردمى و ناشایست در جعل حدیث و دروغ‏پردازى، پدیده دیگرى را نیز در این جریان بسیار اثرگذار مى‏داند و آن، اهتمام ویژه عالمان سنى و شیعه به احادیث مربوط به احکام و بى توجهى به روایاتى که در موضوعات گوناگون وجود داشت: 
 »آنان - اعم از اهل سنت، یا شیعه - که دست اندرکار گردآورى احادیث شدند، تنها به احادیث مربوط به احکام اهتمام ورزیدند و دقت و تأمل در مورد دیگر انواع حدیث را که در موضوعات مختلف روایت شده بود، رها کردند و آنها را بدون هیچ بررسى و جرح و تعدیلى در مجموعه‏هاى حدیثى خود تدوین نمودند و در همین زمان جریانات متضاد و مخالف همدیگر و آرا و نظریات نامأنوس با تعالیم اسلام و فرضیاتى را که برخى فرقه‏ها و احزاب، ترویج مى‏نمودندف نادیده گرفتند. فرقه‏هایى که گاه جامه ژنده و پشمینه پوشیدند و گاه براى اعتقادات و اصول اسلامى، فلسفه آفریدند.«
 22نکته در خورى را که نویسنده محقق یادآور مى‏شود این که در برابر و در رویارویى با روایات دروغ و جعلى و نسبتهاى نادرست به رسول خدا(ص) علماى اهل سنت هوشیارتر از علماى شیعه بوده‏اند. آنان با نوشتن آثارى مهم، راهگشا و آگاهى بخش در نقد و رد احادیث جعلى، موضع خود را در برابر این بحران بزرگ اعلام کرده‏اند که این حرکت را در بین علماى شیعه نمى‏بینیم: 
 »در این میان حقیقت انکارناپذیر آن است که محدثان اهل سنت از اواسط قرن پنجم به بعد، در مقایسه با محدثان شیعه نسبت به خطراتى که احادیث شریف رسول اکرم(ص) را در میان گرفته بود، هشیارتر و آگاه‏تر بودند. آنان در خلال دو قرن، علاوه بر کتب درایه و رجال، ده‏ها کتاب در مورد »احادیث جعلى« تألیف کردند که برخى از این کتابها، حتى همین نام را بر خود گرفته است. از این جمله از عبدالرحمن بن جوزى، عالم مشهور قرن ششم یاد مى‏کنیم. وى کتاب خود به نام »الموضوعات« را در سه جزء  تألیف نمود و پس از وى آثار دیگرى در همین موضوع تألیف شد و کسانى چون سیوطى، فتنى و دیگران با همان روش و اسلوب ابن جوزى دست به تألیف زدند و کتب ایشان از مهم‏ترین و پربارترین منابع براى کسانى که قصد تحقیق و تألیف در این موضوع را دارند، گردید. 
 اما شیعیان، آن چنان این مسأله را نادیده انگاشتند که گویا اصلاً به آنان مربوط نمى‏شود و این در حالى است که احادیث جعلى در میان احادیث شیعه از لحاظ تعداد و نیز خطراتى که ایجاد مى‏کند، کم‏تر از احادیث جعلى اهل سنت نیست. البته این را نباید از یاد برد که عالمان شیعه، مشکلات و نارساییهاى حدیث را از طریق تألیفات خود در علم رجال و درایه - که از احوال راوى و روایت بحث مى‏کند و چهارچوب اصلى احادیث و راویان قابل اعتماد را مشخص مى‏نماید - حل کردند، اما آنها در خلال این قرون متمادى نکوشیده‏اند، حتى یک کتاب تألیف نمایند که دست کم نمونه‏هایى از احادیث جعلى در موضوعات گوناگون را در خود جاى داده باشد. این در حالى است که آنان، هنوز گرفتار آثار سوئى هستند که این احادیث جعلى بر مذهب شیعه - که مذهبى دور از انحرافات، افسانه‏ها و خرافاتى است که جیره خواران حکام، داستان سرایان و رهبران فرقه‏ها و مذاهب به جعل آن پرداختند - برجاى گذاشت. « 
 23»آغاز دروغ‏پردازى« عنوانى است که نویسنده در ذیل آن بحثهاى دقیقى را طرح مى‏کند و از تهمت بزرگ و نسبت ناروا و غیر منطقى به شیعه، عالمانه و دقیق پاسخ مى‏گوید و پرده‏از این دروغ بزرگ که شیعه نخستین گامها را در دروغ بستن بر رسول خدا(ص) برداشته و باب دروغ‏پردازى را گشوده، بر مى‏دارد. بسیارى از مورخان و محدثان اهل سنت به این پندار گرفتار آمده‏اند که شیعه این باب را گشوده و اصحاب رسول خدا(ص) به خاطر پاکى که داشته‏اند و از عذابى که این گناه در پى دارد، به هیچ روى سخن دروغى را به رسول خدا(ص) نسبت نداده و حدیثى جعل نکرده‏اند. 
 »مورخان اهل سنت مى‏گویند: شیعیان از برجسته‏ترین و نقش آفرین‏ترین این فرقه‏ها و احزاب در این کار (جعل حدیث و نسبتهاى دروغ به رسول خدا) بودند که - به ادعاى آنان - هزاران حدیث در تأیید خلافت على و فرزندان او جعل نمودند. آنان - به ادعاى این گروه - حتى به این نیز بسنده نکرده و بیش از این مقدار، احادیثى در ذم و نکوهش و طعن خلفاى ثلاثه جعل کردند. در رأس این احادیث جعلى، حدیث غدیر و حدیث وصایت پیامبر به على و احادیثى از این قبیل قرار داشت که شأن و منزلت فاطمه و حسن و حسین و سایر اهل بیت را بالا مى‏برد. به زعم کسانى چون خلیل بن احمد در الارشاد، این کار شیعیان ادامه یافت تا آن که احادیث جعل شده از سوى ایشان، تنها در مورد فضایل، به سیصد هزار رسید بنابر همین ادعاها، هنگامى که دروغ‏پردازى شیعیان بالا گرفت و گسترش یافت، جاهلانى از اهل سنت - که احادیث دروغین شیعیان، از زبان پیامبر اکرم(ص) آنان را ترسانیده بود - به مقابله با آنان برخاستند و دروغ را با دروغ جواب دادند.« 
 24این غفلت بزرگ از آن جا ناشى شده است که اینان به درستى پرونده دروغ بر رسول خدا(ص) را یا نگشوده و یا گشوده‏اند، اما از کنار آن گذشته‏اند. آغاز دروغ‏پردازى بر رسول خدا، بر خلاف پندار اینان، پس از قتل عثمان و به خلافت رسیدن على بن ابى طالب(ع) نیست، بلکه از خود زمان رسول خداست و از حلقوم همان صحابه‏اى بیرون آمده که آنان را مصون از دروغ و گناه انگاشته و با چشم فروبستن بر واقعیتهاى تاریخى و سخنان بیدارگرانه رسول خدا(ص) نوشته‏اند: 
 »این معقول نیست که کسى از صحابه بر پیامبر اتهامى وارد آورد، یا در دروغ بستن بر او فرو رود؛ چرا که همین صحابه‏اند که بارها این سخن پیامبر(ص) را شنیده‏اند که مى‏فرماید: 
 »هر کس عمداً بر من دروغ بندد، باید جایگاهى از آتش برگزیند.« 
 یا مى‏فرماید: 
 »دروغ بستن بر من همانند دروغ بستن بر کسان دیگر نیست. « 
 یا مى‏فرماید: 
 »هر کس بر من دروغ بندد خداوند او را به رو در آتش افکند. « 
 این نیز معقول و پذیرفتنى نیست که کسى از آنان این نور نبوى را که با قلب و روح او در آمیخته، به گزافه گیرد، تا آن را با جعل حدیثى در پشتیبانى از طرز تفکرى، یا براى یارى حزبى، یا نزدیک شدن به کسى خاموش‏کند. 
 [به همین سبب است که مى‏گوییم] هر تلاشى در راه اثبات جعل حدیث از سوى صحابه، با شکست مواجه خواهد شد و این به سبب فراوانى ادله قطعى مبنى بر پارسایى و ترس صحابه و دورى آنان از گناه مى‏باشد. بلکه ادله‏اى که مى‏گوید آنان حافظان شریعت بودند و هر تحریف و تأویلى را از حریم سنت دور مى‏ساختند، بیش‏تر از آن است که به شمار آید.« 
 25استاد، براى رد چنین دیدگاهى، به دور از هرگونه تعصب و جانبدارى کور و غیر منطقى از آیین و مذهبى که به آن باور عمیق دارد، به واقعیتهاى تاریخى تمسک مى‏جوید و طرف مقابل را که بى دلیل و غیر منطقى گروهى را متهم مى‏کند و گروهى را تبرئه، در برابر مسلمات تاریخى قرار مى‏دهد: 
 مى‏پرسد: چگونه تمامى صحابه را عادل مى‏دانید و مصون از گناه و دروغ‏پردازى در حالى که کسانى چون معاویة بن هند، مروان بن حکم، مغیرة بن شعبه، سمرة بن جندب و مانند اینها در میان‏شان قرار دارند. 
 یا مى‏گوید: چگونه بر این مطلب غیر منطقى و ناسازگار با واقعیتهاى تاریخى اصرار دارید با این که تاریخ بیان گر این است که شمارى از این صحابه، در زمان حیات رسول خدا(ص) نسبت به ایشان و اسلام و اصول آن تمرّد ورزیدند و پس از وفات پیامبر نیز در پى ارضاى شهوات و تأمین مصالح خود از هیچ تلاشى فروگذار نکردند. 
 و بعد به نکته مهم و روشن قرآنى و تاریخى اشاره مى‏کند و روى حساس‏ترین رویدادى که قرآن از آن پرده برداشته انگشت مى‏گذارد و دست کسانى را که به گونه غیر منطقى همه صحابه رسول خدا را از پارسایان مى‏پندارند و به دور از گناه و دروغ، این سان رو مى‏کند: 
 »در دوران حیات او نیز تا آن حدى پیش رفتند که اندیشه قتل او را در سر پروراندند و براى اجراى این جنایت نقشه کشیدند و اگر قرآن کریم این توطئه را افشا نمى‏ساخت، نزدیک بود که این (قصد شوم) تحقق یابد.« 
 و در همین راستا به نکته در خور درنگ دیگرى اشاره مى‏کند و به گونه‏اى روشن، بر پندار پارسایى و به دور از گناه و دروغ بودن صحابه، خط بطلان مى‏کشد: 
 »آنان در برخى از غزوه‏ها از نصرت و یارى او سر باز زدند و به تجسس علیه او پرداختند و رفتارهایى از این قبیل در پیش گرفتند که سوره توبه و برخى از دیگر سوره‏ها، به آن« اشاره و یا بر آن تصریح دارد.« 
 26و به سخن رسول خدا(ص) استناد مى‏جوید که اصحاب را از دروغ بستن به خود پرهیز مى‏دهد. و خطاب به تبرئه کنندگان و عادل انگاران و راست گو پنداران تمامى صحابه مى‏گوید: اگر صحابه این چنین بوده‏اند که شما مى‏پندارید، پس چرا به آنان هشدار مى‏دهد و از نسبت دروغ به خود پرهیزشان مى‏دهد. 
 پس به روشنى در مى‏یابیم که در کنار پیامبر زیستن و روزگار درازى را در پرتوى آن آفتاب تابان سپرى کردن و دیدن انوار نبوت و والایى رسالت و اخلاص آن بزرگوار و تلاش شبان و روزان او را در پاکسازى دلها از شرک و نفاق، در »روح«هاى خباثت آلود شمارى از صحابه دگرگونى پدید نیاورد و آنان را از لجن زار شرک و نفاق رهایى نبخشید. در این صورت، آیا خردمندانه است که بگوییم و باور کنیم این گروه فرو رفته در باتلاق شرک و نفاق، از دروغ بستن به رسول خدا پرهیز داشته‏اند و نیز از ده‏ها گناه دیگر. 
 نویسنده دقیق اندیش این اثر، افزون بر روشن گرى و نمایاندن زوایاى تاریخ و واقعیتهاى غیر در خور انکار، بى تقوایى، کتمان گرى و ناصواب اندیشى شمارى از محدثان و مورخان اهل سنت را مى‏نمایاند. بویژه آن جا که گفته و نوشته و فضا را براى برادران اهل سنت و حتى علماى آنان آلوده‏اند که حدیث غدیر و حدیث وصایت و نیز هزاران حدیثى که در تأیید خلافت على و فرزندانش در منابع روایى شیعه موجود است، جعلى است. 
 مى‏نویسد: چطور جعلى است در حالى که آنها را صحابه رسول خدا روایت کرده‏اند. همان صحابه‏اى که آنان را عادل مى‏دانید و افزون بر این، اگر درنگ مى‏ورزیدید و واقعیتها را دقیق از نظر مى‏گذراندید، به درستى و روشنى درمى‏یافتید، آنان که على را بر کرسى خلافت فراز بردند، نه با استناد به روایت غدیر و وصایت و صدها حدیث دیگر بود که به خاطر شایستگیها و شخصیت والاى او بود: 
 »کسانى که پس از کشته شدن عثمان، على را برگزیدند، براى گزینش خود به روایاتى چون حدیث غدیر، منزلت و مؤاخات و حدیث رایت در روز جنگ خندق و احادیث از این قبیل که - به تصریح شیخین در صحیح خود و به تأیید گروهى از علماى اهل سنت - رسول اکرم در مناسبتهاى مختلفى درباره على(ع) فرموده بود و در آن زمان در میان بیش‏تر صحابه از شهرت برخوردار بود، استناد نجستند، بلکه تنها اعتماد آنان بر شایستگیهاى على(ع) و جایگاه والاى او در میان مسلمان بود و به همین دلیل (یعنى به سبب شایستگیها و شخصیت والاى على براى مشروعیت حکومت او) دیگر نیازى نبود تا آن گونه که مؤلفانى چون »سباعى« مدعى اند، شیعیان دست به جعل احادیثى چون حدیث غدیر و وصایت و دیگر احادیث بزنند. علاوه بر این، بیش‏تر شیعیان و طرفداران على، که خلافت را از حقوق منصوص او مى‏دانستند، خود از صحابه بودند و همین‏ها هستند که حدیث غدیر و دیگر احادیثى را که به حق على در مورد خلافت پس از رسول اکرم اشاره دارد، از پیامبر(ص) روایت کرده‏اند. از جمله حدیث غدیر را بر حسب آمارهاى محققان - از قبیل آمارى که علامه امینى در الغدیر ارائه داده است - یک صدو بیست نفر از صحابه روایت کرده‏اند که کسانى چون ابوهریره، طلحه، زبیر، عایشه، عمر بن خطاب، عبدالله پسروى، جنادة بن صامت، سلمان فارسى و عباس بن عبدالمطلب و دیگران، که اکنون مجال ذکر اسامى همه آنان نیست، از این گروه‏اند. 
 در مسند احمد بن حنبل آ»مده است که على در ایام خلافت خویش، از مسلمانان درباره حدیث غدیر گواهى خواست و سى نفر صحابى گواهى دادند که حدیث را از پیامبر(ص) شنیده‏اند. 
 بنابراین، على(ع) چه در دوران حکومت خود، چه در غیر آن، هرگز محتاج کمک خواستن از جاعلان حدیث و جیره خواران نبوده است، تا از این طریق خود را به صورت یک قهرمان خیالى ترسیم نماید.« 
 27 این فصل، مطالب در خور درنگ و مطالعه بسیار دارد و نویسنده کوشیده است رد پاى جعل را در زمان رسول خدا(ص) و پس از آن نشان بدهد و با دلایل و شواهد گوناگون، نقش ویران گر شمارى از صحابه را در مشوش ساختن »سنت« رسول خدا ثابت کند، از جمله: 
 1. سخن صادق‏ترین انسانها و نزدیک‏ترین کسان به رسول خدا(ص) و آگاه از کار و دسیسه چینى منافقان در ضربه زدن بر سنت و دروغ بستن به رسول خدا(ص) را شاهد مى‏آورد که در خطبه‏اى مى‏فرماید: 
 »در دست مردم حق و باطل، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ عام و خاص و محکم و متشابه وجود دارد. در دوران حیات رسول خدا(ص) بر او دروغ بسته نشد، تا آن جا که به ایراد خطبه ایستاد و فرمود: هر کس عمداً بر من دروغ بندد، باید جایگاه خویش را در آتش برگزیند. 
 آنان که حدیث برایت آورند، از چهار گروه بیرون نیستد: (نخست) منافقى که به داشتن ایمان تظاهر مى‏نماید و خود را مسلمان جلوه مى‏دهد، نه احساس گناه مى‏کند و نه خود را گرفتار مشکلى مى‏بیند [و] عمداً بر رسول خدا دروغ مى‏بندد. اگر مردم مى‏دانستند که این شخص منافق است و دروغ گو، از او نمى‏پذیرفتند و سخن او را تصدیق و باور نمى‏کردند. اما [مردم] گفتند: این شخص همدم رسول خداست، او را دیده و از او شنیده و از وى گرفته است. به همین دلیل سخن او را مى‏پذیرند و این در حالى است که رسول خدا تو را از آن چه درباره منافقین خبرداده، آگاه ساخته است و آنان را بدان چه متصف بوده‏اند، برایت توصیف کرده است. اینان، سپس بعد از پیامبر نیز بر همین حال باقى ماندند و با دروغ و بهتان، خود را به پیشوایان گمراهى و دعوت گران به دوزخ، نزدیک ساختند...«28 
 2. نقش معاویه را در دروغ بستن به رسول خدا مى‏نمایاند. زوایاى کار معاویه را در این عرصه شرح مى‏دهد که چسان به بهره‏گیرى از قدرت و حکومت، در مشوش کردن »سنت« و از اعتبار انداختن آن تلاش ورزید و با چه دسیسه‏ها و نیرنگهایى به این اصل مقدس خدشه وارد ساخت و به بغض و کینه‏اى که از رسول خدا در سینه داشت، در لابه‏لاى روایات و دروغ بستن به رسول خدا، جامه عمل پوشاند و در این باره روایت على بن محمد بن ابى سیف مداینى را از کتاب »الاحداث« نقل مى‏کند که مى‏گوید: 
 »معاویه پس از  عام الجماعة  - یعنى همان سالى که حکومت وى استقرار یافت - نامه‏اى به تمامى کارگزاران خود نوشت که در آن چنین آمده بود: 
 »... من، بیزارى مى‏جویم از هر که چیزى در فصیلت ابوتراب [على(ع)] و اهل بیت او روایت کند. « 
 از آن پس بود که خطیبان در هر آبادى و بر هر منبرى به لعن على(ع) پرداختند و از او بیزارى مى‏جستند. 
 سپس معاویه به کارگزاران خود در همه نقاط کشور نوشت که به طرفداران عثمان و دوستان و اهل ولایت او و کسانى که براى او فضائلى روایت مى‏کنند توجه داشته باشد... . « 
 329. درباره جعل و ساختن روایات دروغین و نسبت دادن آنها به رسول گرامى اسلام در دوران معاویه و شکنجه، کشتار و تنگناى شدید شیعیان، تصویرى دقیق و بیدارگرانه‏اى امام باقر(ع) دارد که نویسنده آن را بیان مى‏کند که هر پژوهش گرى مى‏تواند با سرلوحه قراردادن آن، به زوایاى دقیق از برهه‏اى که در سایه قدرت و پول معاویه، صحابه میدان‏دار جعل و دروغ بستن به رسول خدا بوده‏اند، راه یابند و آگاهى‏هاى لازم را به دست آورند. 
 430. کشمکش سیاسى بر سر خلافت، بین انصار و مهاجرین: از جمله مواردى که به جعل حدیث و دورغ بستن به رسول خدا انجامید، کشمکش سیاسى بود که بین انصار و مهاجرین، پس از رحلت رسول خدا به وقوع پیوست. 
 دو طرف درگیرى از اصحاب رسول خدا بودند و هر دو طرف براى بالا بردن جایگاه خود، که آنان را در امر سیاسى به کار مى‏آمد، دست به جعل زدند و به دروغ از رسول خدا، روایاتى را در برترى جایگاه خود نقل کردند: 
 » [به تدریج] کشمکش میان مهاجرین و انصار به تفاخر به حسب و نسب و سابقه جهاد و فداکارى در راه خدا مبدل گشت و هر یک از این دو طایفه روایاتى از رسول اکرم(ص) نقل کردند که به امتیازاتى که خدا براى آنها قرار داده است، اشاره داشت. به عنوان مثال، انصار از پیامبر(ص) روایت کردند که فرمود: 
 »انصار [کسانى اند] که آنان را دوست ندارد، مگر مؤمن و دشمن‏شان ندارد مگر منافق. پس هر کس آنان را دوست بدارد، خدا او را دوست دارد و هر کس آنان را دشمن بدارد، خدا او را دشمن بدارد. « 
 ... . . 
 [مهاجرین در مقابل] احادیثى در فضل مهاجرین و قرشیها جعل کردند و از جمله: از ابوهریره روایت کردند که پیامبر(ص) فرمود: مردم پیرو قریش‏اند و این امر [خلافت] در میان آنان خواهد بود، تا زمانى که دو نفر از آنان بر روى زمین باقى بماند.« 
 531. کسانى از سست ایمانان شیعه: اینان پس از آن که احساس گشایش کردند، به دور از معیارهاى دینى در برابر دشنام به على(ع) و فرزندان آن گرامى، به همان راهى گام گذاردند که دشمنان على(ع)، یعنى راه نادرست جعل را پیش گرفتند و دروغ را با دروغ و باطل را با باطل پاسخ گفتند و جعلیات خود را به امامان معصوم نسبت دادند. 
 632. فرقه‏ها، گروه‏ها و قبیله‏ها: در این باتلاق گروه‏ها و قبایلى نیز گرفتار آمدند. اینها براى بالا بردن جایگاه خود و نفوذ یابى در بین مردم، دست به جعل زدند و سخنانى را به رسول خدا(ص) بستند. 
 نویسنده، از احمد امین نقل مى‏کند: 
 »این قبایل بر سر ریاست و فخر و شرف بر دیگران، با همدیگر به نزاع پرداخته بودند و این احادیث را براى تفاخر ورزیدن بر همدیگر، راهى مناسب یافتند، آن گونه که شعر را [بدین سان] چه بسیار احادیثى که در فضیلت قریش و انصار جعل شد و احادیثى که در برترى دادن عرب بر غیرعرب ساخته شد. و غیر اعراب نیز با جعل احادیثى در تفضیل خود، به مقابله با این احادیث پرداختند.« 
 33انگیزه‏هاى گوناگونى در جعل حدیث و نسبت دروغ به رسول گرامى اسلام وجود داشته که محقق محترم و پدید آورنده اثر ارزش‏مند »اخبار و آثار ساختگى« یک یک آنها را با دقت و حوصله بر مى‏شمارد و راه را براى پژوهش‏گران و نقادان منصف مى‏گشاید. 
 
 فصل چهارم 
 دراین فصل نقد و رد احادیث منقبت و منقصت به زیبایى جان مى‏گیرد و خواننده کنجکاو، با پرده‏اى دیگر از شگردها و دسیسه‏هاى شوم حکومت‏گران اموى و عباسى آشنا مى‏شود. 
 در این فصل دفاعى عالمانه و دقیق از شیعه جلوه‏گر مى‏شود. دفاعى که متأسفانه عالمان منتقد و سره از ناسره شناس شیعه از آن غافل مانده و جبهه‏اى در این عرصه نگشوده‏اند، از این روى، براى همیشه سلاحى برّا، به دست بدخواهان داده‏اند، تا علیه شیعه به کار برند. 
 اینان اگر احادیث متقبت و منقصت را که در لابه لاى روایات و مجموعه‏هاى روایى شیعه وجود دارد، با دقت و حساسیت بررسى مى‏کردند، شاید به این گستردگى میدان براى کینه توزیها و دشمنیها باز نمى‏شد. 
 نویسنده از زاویه خوبى براى کالبدشکافى و نقد و ردّ روایات منقصت، وارد بحث مى‏شود و آن این که: 
 1. این دست روایات، کینه‏ها و دشمنیها را بر مى‏انگیزند و میان مسلمانان جدایى مى‏افکنند و سبب سست شدن پایه‏هاى جبهه حق مى‏شوند. این در حالى است که: 
 »اسلام، همه توان خویش را در مبارزه با هر چه موجب برانگیختن کینه و دشمنى مى‏گردد به کار بسته و اساس خویش را بر تسامح و تساهل و پاک کردن دلها از هر آن چه جوّ را آلوده مى‏سازد و به فتنه‏ها و اختلافات جانبى - که در خدمت مصالح دین و دنیاى انسان نیست - دامن مى‏زند، استوار ساخته و اساسى استوار براى ساختن یک جامعه صالح [و همراه با اتحاد و یک رنگى] طرح نموده است. جامعه‏اى که ساختن آن ممکن نمى‏گردد مگر با تلاش پى گیر و کوشش مخلصانه«. 
 2. این گونه روایات، چهره زشتى از ائمه(ع) ارائه مى‏دهند و مقام و منزلت آن بزرگواران را بسیار پایین مى‏آورند، در حد انسانهاى دشنام‏گو و طعن و لعن کننده، در حالى که ائمه اطهار(ع) به گواهى تاریخ، برتر از آن بوده‏اند که با لعن و ناسزاگویى بخواهند پرده از روى حقیقت بردارند. آنان داراى منطقى قوى و دیدگاه‏هاى همخوان با فطرتهاى بیدار بودند که از آن بهره مى‏بردند و حقایق را باز مى‏گفتند. 
 آنان، بیش از هر کسى مى‏دانستند که لعن و ناسزاگویى، چه پیامدهاى ناگوارى دارد و چگونه جامعه را از هم فرو مى‏پاشاند و سدّى بزرگ در راه همبستگى و پیوستگى و انسجام که لازمه جامعه دینى است پدید مى‏آورد. 
 »به راستى عظمت امامان شیعه(ع) از سیره آنان و از فداکارى آنان در راه حق و در راه خیر و سعادت مردم نشأت مى‏گیرد، نه از خرافات و افسانه‏ها و نه از اظهار بدیهاى دشمنان‏شان. تاریخ به تنهایى عهده دار کشف این حقیقت است و بر اساس همین سیره و رفتار، انسان را یا در صف مصلحان و نابغه‏هاى عصر قرار مى‏دهد و یا در صف شیطانها و شیطان صفتان.« 
 افزون بر این، روایات صحیح بر این تأکید دارد که امامان به شدت علاقه‏مند بودند اصحاب و یاران‏شان خود را والاتر از آن بدانند که از منطق دشنام و ناسزا و بر ملا کردن عیوب دیگران بهره جویند. [به عنوان نمونه یک بار] امیرمؤمنان(ع) شنید که گروهى از اصحاب وى، معاویه را دشنام مى‏گویند. آن‏حضرت این رفتار را مورد اعتراض قرار داد و فرمود: 
 »من دوست ندارم که مردمى دشنام دهنده باشید. اگر از او و یارانش یاد کردید، به جاى این دشنامها، بگویید: پروردگارا ما را و آنان را بر حق و هدایت، گرد هم آر و آنان را به صراط مستقیم خود رهنمون باش.« 
 34نویسنده شاهدها و گواه‏هاى بسیار از امامان(ع) ارائه مى‏دهد که آنان با هر گونه ناسزاگویى مخالفت مى‏کرده و اصحاب و یاران خویش را از این کار ناپسند باز مى‏داشته‏اند. 
 بر این اساس و پایه که اسلام با هر نوع حرکتى که کینه‏ها را شعله ور سازد و بذر دشمنى پراکند، سر ناسازگارى دارد و سرسختانه در برابر آن مى‏ایستد و ائمه اطهار(ع) که نماد اسلام راستین اند نیز، این جهت‏گیرى را در همه آنات زندگى و تمامى رفتار خود، پاس مى‏داشته‏اند، نویسنده روایاتى که ناسازگار با این اصل اسلامى و سیره روشن ائمه(ع) در مجامع روایى راه یافته، ساختگى مى‏داند و ساخته و پرداخته دشمنان. 
 او، براى نمایاندن روایتهاى ساختگى در باب منقصت و مطاعن و شناساندن چهره سازندگان این روایتها، در چندین کتاب سیر مى‏کند و پاره‏اى از این گونه روایتها را که در آنها راه یافته به بوته نقد مى‏گذارد. از جمله: وافى، معالم الزلفى، نوشته شیخ على بن مظاهر، مختصر بصائر الدرجات، نوشته حسن بن سلیمان حلى. و از آثار اهل سنت، از صحیح مسلم نمونه مى‏آورد. 
 و نیز در باب منقبت (فضائل) آثار بسیارى را در بوته نقد مى‏گذارد و ساختگى بودن پاره‏اى از روایات آنها را آشکار مى‏سازد: از جمله: اکمال الدین و اتمام النعمه شیخ صدوق، معالم الزلفى، معالم الاخبار، نزهةالابصار، نوشته سید هاشم بحرانى، کافى، نوشته ثقةالاسلام کلینى، مدینة المعاجز، عیون المعجزات، مشارق انوار الیقین فى اسرار امیرالمؤمنین و... 
 نویسنده محقق در آثار اهل سنت نیز، این بى راهه روى را نشان مى‏دهد و از دروغ گوییها و کرامت تراشیهاى راویان آنان پرده بر مى‏دارد. 
 »آخرین نکته‏اى را که آن را مورد یاد آورى قرار مى‏دهیم، این است که حشویه اهل سنت، کرامات و معجزاتى فراوان‏تر از آن چه حشوى مسلکان شیعه به ائمه(ع) نسبت مى‏دهند، به خلفاى سه گانه و حتى به ده‏ها تن از دیگر بزرگان خود نسبت داده‏اند.« 
 35وى، سپس نمونه‏هایى از کرامت تراشیهاى آنان را در آثارى که پدید آورده‏اند، نشان مى‏دهد. از جمله در کتابهایى چون: عمدة التحقیق فى بشائر آل الصدیق، نوشته ابراهیم عبیدى مالکى، نزهةالمجالس عن عیون المجالس، نوشته عصفورى، روض الریاحین، نوشته یافعى، الریاض لنضر، مرقاة الاصول و... . 
 مواردى را از این کتابها نقل مى‏کند از سخنان سخیف و نابخردانه که انسان شگفت زده مى‏شود و سخت آشفته و پریشان خاطر، از این همه جفا به رسول خدا(ص)، هم در پرتو سنت مدارى. 
 در پایان توجه به چند نکته لازم است: 
 1. هاشم معروف در موارد متعدد از کتابى نام مى‏برد به نام الوجیزه فى علم الحدیث (71، 70) و مؤلف آن را شیخ عبدالصمد حارثى معرفى مى‏کند. 
 تا آن جا که ما اطلاع داریم الوجیزه فى علم الدرایة از تألیفات شیخ بهائى محمد بن حسین بن عبدالصمد حارثى است و کتابى که پدرش حسین نوشته وصول الاخیار الى اصول الاخبار است و چند مورد را درباره تعریف و ویژگیهاى حدیث صحیح از این کتاب نقل کرده است که در کتاب وصول الاخبار آمده است (وصول الاخیار الى اصول الاخبار /395) چاپ شده در کتاب رسائل فى درایة الحدیث، ج 1، دار الحدیث. 
 بنابراین، احتمال دارد که نویسنده در نام کتاب و مؤلف آن اشتباه کرده باشد. یا نسخه وى، نام کتاب و مؤلف آن را به اشتباه آورده است. 
 2. این نکته را که جاعلان اولیه حدیث شیعیان بوده‏اند، از کتاب »السنة و مکانتها فى التشریع« از شیخ مصطفى سباعى، عالم متعصب سورى نقل کرده است و از همو نقل کرده است که خلیل بن احمد در الارشاد گفته است: 
 »رافضیان در فضایل على(ع) و اهل بیت او حدود سیصدهزار حدیث جعل کردند. « 
 و ممکن است براى خواننده این توهم را ایجاد کند که وى همان خلیل بن احمد معروف صاحب العین است. در حالى که وى، شخص دیگرى است که به خلیلى شهرت دارد و سباعى نیز از تعبیر خلیلى (/81) استفاده کرده است نام کامل وى خلیل بن عبدالله بن احمد بن ابراهیم بن الخلیل الخلیلى قزوینى است. (م:446) و نام کامل کتاب وى »الارشاد فى معرفة علماء  الحدیث« یا به نقلى »الارشاد فى علماء  البلاد« است که علماى ساکن بلاد را بر مى‏شمارد. 
 نکته مهمى که در این جا وجود دارد تحریفى است که سباعى در سخن خلیلى انجام داده است. او در داخل گیومه و نقل قول مستقیم از قول خیلى آورده است که: 
 »قال الخلیلى فى الارشاد وضعت الرافضة فى فضائل على و اهل بیته« 
 36در حالى که سخن خلیلى به گونه‏اى دیگر است که ارزش استناد آن بسیار پایین است؛ زیرا وى مى‏نویسد: 
 قال بعض الحفاظ: تأملت ما وضعه اهل الکوفة فى فضائل على و اهل بیته... « 
 37نخست آن که: خلیلى نوشته بعض حافظان و چون نام وى را ذکر نکرده، ما نمى‏دانیم سخن او چقدر قابل اعتماد است و به نظر مى‏رسد که خود وى نیز به آن اعتماد نداشته و نام وى را نیاورده و از باب تعصب این نکته را آورده است. 
 دو دیگر: سباعى به جاى اهل کوفه، رافضه آورده و نقل قول را از خود خلیلى دانسته است و یا این گونه به خواننده القاء  کرده است و آن را به صورت نقل قول مستقیم و در داخل گیومه قرارداده است. البته از کسى که در طرفدراى از معاویه تعصب ورزد این مطلب بعید نیست. او در این کتاب اتهامات دیگرى نیز به تشیع زده است و مدعى است بسیارى از روایات فضائل را فارسیان در پوشش تشیع گزارش کرده‏اند، تا اسلام را از بین ببرند و آثار گذشته خود را زنده نمایند. معلوم نیست مراد از این فارسیان چه افرادى هستند. آیا مردم ایران هستند؟ اگر چنین باشد آنان سالها پیرو تسنن بوده‏اند. آن چه مسلم است در زمان نگارش این گونه احادیث، آنان جزو پیروان عامه به‏شمار مى‏رفته‏اند و بسیارى از علماى عامه، بلکه تمام بزرگان آنان از ایرانیان بوده‏اند از همین کتاب الارشاد مى‏توان علماى فارسى را شناخت. پس همان‏ها هم، تسنن را ایجاد کردند و اگر مراد اهل کوفه باشد بسیارى از آنان از صحابه و مردان مجاهدى بودند که از دیگر سرزمینهاى اسلامى به آن جا آمده و فارسى نبوده‏اند. 
 خلیلى در آغاز ذکر نام علماى کوفه مى‏نویسد: 
 »دخل الکوفة من اصحاب النبى(ص) الف و خمسون، منهم ثلاثون بدریون« 
 از اصحاب پیامبر 1050 نفر وارد کوفه شدند که سى نفر آنان از اصحاب بدر بودند. 
 آیا این هزار نفر حدیثى از پیامبر نقل نکردند و آیا اگر دیگران حدیث نادرستى به آن حضرت نسبت مى‏دادند با آن مخالفت نمى‏کردند. یا این که تعصب باعث شده که افرادى با زدن افتراء  به مخالفان عقائد خود آنان را متهم و جاعل معرفى کرده و حقایق را منکر شوند. به هر حال، آن چه سباعى در این بخش از کتابش نقل کرده است جاى نقد و بررسى بیش‏ترى دارد. 
 3. البته در موردى هم به جاى احمد بن محمد بن عیسى قمى، محمد بن احمد بن عیسى (/55) آمده است که باید به آن توجه شود. چون در مورد مشابه (/289) نام درست وى آمده است. 
 به کسانى که در پى کشف حقیقت هستند و مى‏خواهند با بخشى از احادیث ساختگى آشنا شوند و جریانهاى حدیث ساز را بهتر بشناسند توصیه مى‏شود این کتاب را مطاله کنند بدیهى است که ممکن است تمام موارد آن مورد قبول نباشد؛ اما نکته‏هاى خوب و ارزنده‏اى دارد براى کسانى که مى‏خواهند از ارزشهاى مکتب اهل بیت دفاع کنند و با بخشى از بر ساخته‏هاى خبرى آشنا گردند. 

1. اخبار و آثار ساختگى، سیرى انتقادى در حدیث، هاشم معروف حسنى، ترجمه حسین صابرى /15، آستان قدس رضوى، 1372. 
 2. همان /16. 
 3. همان/17. 
 4. همان /21. 
 5. همان /31. 
 6. همان /32. 
 7. همان /34. 
 8. همان /36-35. 
 9. همان /41. 
 10. اسدالغابه، ج 1، مقدمه /12. 
 11. همان /39. 
 12. همان /49. 
 13. صحیح بخارى، ج 46/4، کتاب دعاء  النبى الى الاسلام و النبوه. 
 14. اخبار و آثار ساختگى /51-50. 
 15. همان /55. 
 16. همان /55. 
 17. همان /57. 
 18. همان /58. 
 19. همان /59. 
 20. همان /83. 
 21. همان /112. 
 22. همان /114. 
 23. همان /116. 
 24. همان /118. 
 25. همان /119. 
 26. همان. 
 27. همان /142-141. 
 28. همان /145-144. 
 29. همان 147. 
 30. همان /146. 
 31 همان /158. 
 32. همان /156. 
 33. همان /164. 
 34. همان /223. 
 35. همان/369. 
 36. السنة و مکانتها فى التشریع، شیخ مصطفى سباعى /81، دارالکتب الاسلام، بیروت. 
 37. الارشاد فى معرفة علماء  الحدیث، خلیل بن عبدالله خلیلى قزوینى /106، دار الفکر، بیروت و چاپ دیگر /257 (نرم‏افزار الشامله).